گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
باب دهم
در طهارت


قالَ الصَّادِقُ (عليه السلام) : إِذا أَرَدْتَ الطَّهارَةَ وَالْوُضُوءَ فَتَقَدَّمْ إِلَى الْماءِ تَقَدُّمَكَ إِلى رَحْمَةِ اللهِ ، فَإِنَّ اللهَ قَدْ جَعَلَ الْماءَ مِفْتاحُ قُرْبِهِ وَمُناجاتِهِ وَدَليلا إلى بَساطِ خِدْمَتِهِ .

فَكَما أَنَّ رَحْمَتَهُ تُطَهِّرُ ذُنُوبَ الْعِبادِ كَذلِكَ نِجاساتُ الظَّاهِرِ يُطَهِّرُهَا الْماءُ لا غَيْرُ قالَ اللهُ تَعالى : (وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً) وَقالَ اللهُ تَعالى : (وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْء حَيٍّ) .

فَكَما أَحْيا بِهِ كُلَّ شَيْي مِنْ نَعيمِ الدُّنْيا كَذلِكَ بِرَحْمَتِهِ وَفَضْلِهِ جَعَلَهُ حَياةَ الْقُلُوبِ .

وَتَفَكَّرْ في صَفاءِ الْماءِ وَرِقَّتِهِ وَطَهُورَتِهِ وَبَرَكَتِهِ وَلَطيفِ امْتِزاجِهِ بِكُلِّ شَيْئي وَفي كُلِّ شَيْئي .

وَاسْتَعْمِلْهُ في تَطْهيرِ الأَعْضاءِ الَّتي أَمَرَكَ اللهُ بِتَطَهُّرِها وَاْتِ بِأَدائِها فَرائِضَهُ وَسُنَنَهُ فَإِنَّ تَحْتَ كُلِّ واحِد مِنْها فَوائِدٌ كَثيرَةٌ إِذا اسْتَعْمَلْتَها بِالْحُرْمَةِ انْفَجَرَتْ لَكَ عَيْنُ فَوائِدِهِ عَنْ قَريب .

ثُمَّ عاشِرْ خَلْقَ اللهِ كَامْتِزاجِ الْماءِ بِالأَشْياءِ يُؤَدّي كُلَّ شَيْئي حَقَّهُ وَلا يَتَغَيَّرْ عَنْ مَعْناهُ مُعْتَبِراً لِقَوْلِ رَسُولِ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : مثَلُ الْمُؤْمِنِ الْخالِصِ كَمَثَلِ الْماءِ .

وَلْتَكُنْ صَفْوَتُكَ مَعَ اللهِ تَعالى في جَميعِ طاعاتِكَ كَصَفْوَةِ الْماءِ حينَ أَنْزَلَهُ مِنَ السَّماءِ .

وَطَهِّرْ قَلْبَكَ بِالتَّقْوى وَالْيَقينِ عِنْدَ طَهارَةِ جَوارِحِكَ بِالْماءِ .



قالَ الصَّادِقُ (عليه السلام) : إِذا أَرَدْتَ الطَّهارَةَ وَالْوُضُوءَ فَتَقَدَّمْ إِلَى الْماءِ تَقَدُّمَكَ إِلى رَحْمَةِ اللهِ ، فَإِنَّ اللهَ قَدْ جَعَلَ الْماءَ مِفْتاحُ قُرْبِهِ وَمُناجاتِهِ وَدَليلا إلى بَساطِ خِدْمَتِهِ .

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :

هرگاه اراده طهارت و وضو كردى ، چه مستحب ، و چه واجب ، پس توجه كن به طرف آب ، مثل توجه كردن به سوى رحمت الهى .

به تحقيق كه خداوند مهربان آب را در جهت طهارت و وضو كليد در قرب و مناجات خود قرار داده ، و دليل و راهنما به سوى بساط خدمتش .

چنانچه قرب به بزرگان دنيا و نزديكى به بساط ايشان موقوف است به طهارت ظاهر از اوساخ و كثافات ، قرب الهى و قرب به بساط حضرت او موقوف است به طهارت ظاهر از لوث نجاسات و طهارت باطن از كثافات گناه و نجاسات تعلقات غير حق .

كلمه وضو در متن روايت بعد از كلمه طهارت ظاهراً ذكر خاص بعد از عام است به اين معنى كه كلمه طهارت شامل تيمم ، وضو و غسل است و با اينكه اكثراً در عبادات احتياج مردم به وضو بيش از تيمم و غسل است ، و تيمم و غسل جز در موارد خاصى اتفاق نمى افتد ، امام صادق (عليه السلام) بعد از لغت طهارت به مسئله وضو اشاره مى نمايد ، و در اينجا لازم است به هر سه مسئله از نظر فقهى و عرفانى در حدى كه اين نوشته اقتضا دارد اشاره شود .

وضو ، تيمم ، غسل ، در قرآن مجيد
وضو ، تيمم ، غسل ، سه مورد از موارد طهارت هستند ، كه خداوند مجيد در قرآن كريم نسبت به آنها دستور دارد ، و اين هر سه طهارت ، مقدمه براى ورود به مهم ترين عبادت و برترين كار يعنى نماز است و مقدمه براى بسيارى از عبادات واجبه و امور مستحبه .

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَإِن كُنتُم مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَر أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِنْ حَرَج وَلكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ) .

اى اهل ايمان چون خواهيد براى نماز برخيزيد ، صورت و دست ها را تا مرفق بشوئيد ، و سر و پاها را تا برآمدگى پا مسح كنيد ، و اگر جنب هستيد پاكيزه شويد «غسل كنيد» و اگر بيمار يا مسافر باشيد و يا يكى از شما را قضاء حاجتى دست داده باشد يا با زنان مباشرت كرده ايد و آب نيابيد ، يا از استعمال آب زيان ببينيد ، در اين صورت به خاك پاك و پاكيزه تيمم كنيد ، به آن خاك صورت و دست ها را مسح كنيد ، خداوند در دين هيچگونه سختى براى شما قرار نخواهد داد ، و لكن مى خواهد شما را پاكيزه كند ، و نعمت را بر شما تمام گرداند ، باشد كه شكر او بجاى آوريد .

آب و خاك دو نعمت بسيار با عظمت هستند ، كه اكثر مردم به ارزش و قدر و قيمت آن بى توجهند .

يك لحظه در دنياى ذهن خود ، زندگى را از آب و خاك خالى و جدا ملاحظه كنيد ، تا به قيمت و ارزش اين دو نعمت بزرگ بيشتر توجه كنيد .

مراكزى كه بعضى از سالها به كم آبى و خشك سالى دچار مى شوند ، با چه بلاها و خطرهاى سنگين و گاهى غير قابل جبران روبرو مى شوند ؟!

آب مساوق با حيات و حيات مساوق با آب است ، آنجا كه حيات هست آب هست ، و آنجا كه آب هست حيات هست .

قسمت عمده اى از زندگى شايد نزديك به نود در صدش بستگى به آب دارد ، و اگر موجودات زنده به كم آبى يا بى آبى دچار شوند ، با مرگ و نيستى روبرو خواهند شد .

قرآن در آيات كريمه اش كراراً به نعمت آب و خاك اشاره كرده ، و هر دو را منبع انواع بركات براى بشر معرفى مى كند .

( وَهُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْء ) .

و هم اوست خدائى كه از آسمان آب فرو بارد ، پس هر نبات را به آن آب برويانيم .

( إِذْ يُغْشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ ) .

آيه شريفه در ارتباط با جنگ بدر است ، به آن هنگامى كه مسلمانان دچار كم آبى بودند ، و قدرت و قوت و تداركات آنان در برابر مشركين قابل توجه نبود ، كه در آن هنگامه عظيم با عنايت خدا باران سختى باريد و همان باران از عوامل بسيار مهم پيروزى آنان شد ، در آيه شريفه مى فرمايد :

ياد آر آن وقتى كه خواب راحت شما را فرا گرفت ، براى اينكه از جانب خدا ايمنى يافتيد ، و از آسمان رحمت خود آبى فرستاد ، كه شما را به آن آب پاك گرداند ، و وسوسه و كيد شيطان را از شما دور سازد ، و دلهاى شما را به رابطه ايمان با هم متحد گرداند ، تا در كار دين ثابت قدم و استوار باشيد .

( وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَد مَيِّت فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الَّثمَرَاتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ) .

و اوست خدائى كه بادها را به مژده باران رحمت خويش در پيش فرستد ، تا چون بار ابرهاى سنگين را بردارند ، ما آن را به شهر و ديارى كه از بى آبى مرده است برانيم و بدان سبب آب نازل كنيم ، تا هرگونه ثمره حاصل از آن برآريم ، هم اينگونه مردگان را هم از خاك برانگيزيم ، باشد كه شما متذكر شويد .

( اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّـمَرَاتِ رِزْقاً لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ ) .

خداست آن كه آسمانها و زمين را آفريد . و باران را از آسمان فرو باراند ، تا انواع ثمرات و حبوبات را براى شما برآورد و كشتى ها را به امر خود به روى دريا ، و نهرها را به روى زمين به اختيار شما جارى گردانيد .

آب نعمت بسيار مهمى است كه به مناسبت هاى گوناگون در قرآن و روايات از آن ياد شده ، و از خاك هم كه از اعظم نعمت ها است به همان گونه ياد شده ، و از تركيب اين دو حقيقت است كه به اراده حضرت حق انواع بركات و نعمت ها به انسان مى رسد .

آب در طهارت و بهداشت زندگى از اعظم وسائل و انفع عوامل است ، و آنچه را آب در زندگى موجودات و در عالم هستى به عهده دارد ، نعمت ديگر به عهده ندارد .

نقش آب ، نقش بسزائى است ، و يك قطره آن گاهى به اندازه قيمت حيات يك موجود است .

زمين و كوه و هوا و دريا و بيابان و هامون و كوير و نبات و حيوان و انسان و همه و همه زنده آب هستند!!

طهارت و بهداشت جسم و جان
لفظ طهارت در حديث حضرت صادق (عليه السلام) لفظ عامى است . و همانطور كه از اصل روايت استفاده مى شود و خود حضرت صادق (عليه السلام) توضيح مى دهند ، منظور از طهارت در آيات قرآن و روايات هر دو نوع از طهارت است ، طهارت ظاهرى و طهارت باطنى ، طهارت و بهداشت جسم و طهارت و بهداشت روح و روان ، و به نظر مى رسد كه در اين زمينه گفتار بيشترى لازم است ، تا مطالعه كنندگان به اين واقعيت آگاه شوند كه اسلام به بهداشت جسم و جان چقدر اهميت داده است .

طهارتى كه در جسم و جان اسلام منظور دارد ، گاهى با آب زمانى با غسل ، وقتى با تيمم ، و در مرحله اى با تقوا ، و در جائى با پرهيز غذائى ، و در موردى با ترك گناه ، و در مرتبه اى با توجه به دستورات طبى نسبت به آب و هوا و غذا ، و در قسمتى با روزه و در جانبى با اجراى فرائض براى انسان حاصل مى شود ، و نيز مراعات حسنات اخلاقى و دورى از رذائل دو عامل بسيار بسيار مهم براى بهداشت روح و تزكيه نفس است .

يكى از نويسندگان گذشته ، در جزوه اى كه فعلا در گوشه بعضى از كتابخانه ها است ، و از دسترس مردم خارج است . ده اصل در بهداشت جسم و تن ، و ده اصل در بهداشت نفس و روح ذكر مى كند ، كه خلاصه هر يك از ده اصل از نظر شما مى گذرد ، تا دورنمائى از دو بهداشت بر اساس قرآن و روايات و مسائل علمى در اختيار شما قرار بگيرد ، و در ضمن مطالب آن جزوه از زواياى فراموشى خارج گشته و با خوانده شدن و عمل به آن ثوابى به روح نويسنده آن برسد .

1 ـ بهداشت غذا
اكثر مردم از رموز و كيفيت و كميت و اسرار غذا بى خبرند ، گمان مى كنند سفره هاى رنگين و لقمه هاى چرب و نرم بهترين غذاست ، و حال آن كه سفره هاى رنگارنگ بيش از ميدان جنگ موجب اتلاف نفوس است .

غذاهاى بد و فاسد و مانده ، و آن غذاهائى كه در معرض حشرات كثيف بوده ، نيز موجب مرض و هلاكت است .

تا گرسنه نشويد غذا نخوريد ، و هنوز كه اشتها باقى است دست از غذا برداريد ، غذا را كاملا بجويد ، سحق و صلايه كنيد ، تا توده خميرى شكل حاصل شود ، آنگاه بلع كنيد .

از تمام جهاز هاضمه فقط دهان در اختيار شماست ، پس آهسته بخوريد و از پرخورى اجتناب جوئيد ، از قديم گفته اند : پرخورها با دندان گور خود را مى كنند .

رسول اكرم بر قبرستانى گذشت ، اشاره اى به قبرها كرد ، و فرمود : اكثر اينان با دندان خود گور خود را كنده اند .

غذاى خوب آن است كه از حيث وزن و حجم كم و از نظر دارا بودن ويتامين و سلولز و چيزهائى كه بايد بدل ما يتحلل قرار گيرد زياد باشد و الا پر كردن شكم از غذاهاى پر حجم ولى كم انرژى جز خسران و ضرر چيزى عايد انسان نمى كند .

بيش از سه وعده غذا نخوريد ، بهنگام غذا داراى حالت شاد باشيد ، چون حالات مثبت روحى در هضم غذا مؤثر است ، سعى كنيد در هنگام خوردن از افكار حزن آور دور باشيد ، و از غصه و عوامل هيجان انگيز بر حذر بمانيد .

اگر سن شما از چهل افزون است ، شب ها از خوردن گوشت و تخم مرغ خوددارى كنيد ، حتى المقدور از كنسروها اجتناب نمائيد ، سعى كنيد غذاى تازه بخوريد .

بهترين سفره ها آن است كه در آن كلم ، و كاهو ، پياز ، ميوه ، سالاد روغن زيتون ، سبزى ، هويج ، پنير كهنه ، و سركه ديده شود .

نان در صورتى بسيار خوب است كه آرد آن را نبيخته باشند زيرا سبوس نان داراى سلولز و انواع ويتامين ب است .

در هواى گرم مواد گوشتى و چربى و قندى كمتر استعمال نمائيد . كالرى غذا بايد متناسب با سن و شغل و مقدار كار و آب و هوا باشد ، يعنى اگر كم كار هستيد كمتر بخوريد . ظروف غذا بايد تميز باشد ، اگر مسى است بايد ماهى يك بار به سپيدگرى برود ، معده بنا بگفته رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) جايگاه تمام امراض است كه در نتيجه پرخورى و شكم پرستى حاصل مى شود ، اغلب بيماريهاى كبدى ، كليوى ، فشار خون ، و امراض معده اى در اثر عدم بهداشت غذائى است ، بيهوده و نابهنگام نخوريد از محركات بپرهيزيد ، گاه گاهى روزه بگيريد و امساك كنيد تا اعضاء گوارشى استراحت كنند .

2 ـ بهداشت هوا
هواى جو ، غذاى حيات است ، بزرگترين عامل مهم بهداشت انسان هوا است ، هوا بايد پاك و بى آلايش نگاه داشته شود .

هوا در زندگى موجودات آنقدر ضرورى است كه آفريدگار مهربان آن را رايگان در اختيار گذاشت .

عده اى از مردم از روى جهل و ناآگاهى ، هوا را آلوده مى كنند و اهميتى به پاكى و طهارت آن نمى دهند ، در نتيجه خود و ديگران را به ضعف مزاج مبتلا مى كنند و خويش را در پيشگاه حضرت حق مسئول مى نمايند .

وقتى هواى تميز تنفس نشد ، و بخار سمى از بدن خارج نگشت ، اشتها از بين مى رود ، و بر اثر از بين رفتن اشتها سوء تغذيه پيش مى آيد ، و سوء تغذيه باعث از بين رفتن تاب و توان مى گردد ، و جسم ميدان بروز امراض مى شود .

بخارى هاى نفتى و دود چراغ براى تنفس مضر است ، زيرا هر دو باعث آلودگى هوا هستند ، در صورتى كه سه دقيقه به انسان هوا نرسد ، مرگ آدمى حتمى است .

هوا در بدن اثر فيزيكى و شيميائى دارد و از دو طريق مختلف نفوذ و دخول مى نمايد : و آن عبارت است از ريتين و جلد ، چون آدمى هر دقيقه شانزده مرتبه شهيق و شانزده مرتبه زفير مى آورد ، پس در هر شبانه روزى بيست هزار مرتبه تنفس و در هر تنفس نيم ليتر هوا اخذ مى كند ، كه مجموعاً در شبانه روز معادل ده متر مكعب هوا داخل ريتين مى گردد ، و در شبانه روز معادل ده هزار ليتر خون با اين ده هزار ليتر مجاورت پيدا مى كند .

از اين ارقام به سهولت روشن مى شود ، كه هوا به نسبت بسيار عظيمى عمل تصفيه خون را به عهده دارد ، بنابراين اندك تغيير شيميائى اين غذاى حياتى موجب سستى و فتور بدن مى شود .

اسلام آلوده كردن هوا را حرام دانسته و هر مسلمان موظف است در حفظ سلامت هوا بكوشد ، و از آلوده كردن هوا كه نتيجه آن آلوده شدن بدن بخصوص اطفال و مخصوصاً بيماران است بپرهيزد .

حفظ محيط حيات ، و رعايت بهداشت آن از اهم تكاليفى است كه اسلام عزيز بر عهده مردم مؤمن گذاشته است .

3 ـ بهداشت آب
آب نعمت با عظمتى است كه ارزان و مفت در اختيار موجودات زنده قرار گرفته ، و رعايت پاكى و پاكيزگى آن بر تمام مردم واجب و لازم است .

آب خوراكى بايد شفاف ، خنك ، بى بو ، بى طعم و هشت تا پانزده درجه حرارت داشته باشد ، و اكسيژن در آن محلول باشد ، پس آب جوشيده وقتى قابل شرب است كه مثل دوغ آن را تكان دهند .

آبهائى كه در كنار آن شاهى آبى مى رويد ، يا ماهى قزل آلا در آن وجود دارد براى شرب داراى كمال صلاحيت است .

آب چشمه ها و رودخانه ها و آبى كه در آن ماهى و حلزون يافت شود بسيار نيكو است .

آب دريا و رودخانه هائى كه كمتر از يك متر عمق و هشت متر عرض باشد براى آشاميدن خوب نيست .

آب سرد اگر كم كم آشاميده شود اعمال هضم را تحريك نموده ، حرارت بدن را تنزل مى دهد ، اما اگر استعمال آب سرد متمادى و به افراط صورت گيرد موجب اسهال و عوارض معدى مى شود .

آبهاى معدنى به علت زيادى املاح چندان قابل شرب نيست ، اما استحمام آنها و شرب موقت آن براى بعضى از امراض خوب است .

آلوده كردن آب آشاميدنى مردم ، گناهى بس بزرگ و در پيشگاه حضرت حق مسئوليت بسيار سنگينى دارد ، سعى كنيد از آلوده كردن آب آشاميدنى مردم سخت بپرهيزيد .

4 ـ بهداشت خواب
يكى از ضروريات زندگى خواب است ، قرآن مجيد خواب را يكى از نعمت هاى الهى بر بشر معرفى مى كند .

يك لحظه فكر كنيد ، اگر خواب از شما گرفته شود ، يا جائى گرفتار شويد كه نگذارند بخوابيد ، چه بر سر شما مى آيد .

البته استراحت و خواب بايد به اندازه باشد ، زياده روى در خواب و در هر چيزى براى جسم و جان مضر است .

اسلام خواب زياد را همچون پر خورى مضر دانسته و مردم مؤمن را از افراط در خواب منع مى كند ، مزاحمت فراهم كردن براى كسانى كه در استراحت خلاف شرع و دور از انسانيت است .

مردم بالغ در بيست و چهار ساعت اگر هشت سات بخوابند رعايت اعتدال در خواب را كرده اند .

از اينكه تمام شب را بيدار بمانيد پرهيز كنيد ، زيرا قرآن مجيد از بيدار ماندن در تمام شب منع فرموده ، بى خوابى بر اعصاب و قلب فشار مى آورد ، بهترين وقت بيدارى در شب هنگام سحر است آن هم براى مناجات و استغفار .

اطاق خواب بايد از سر و صدا و مزاحمت ديگران دور باشد ، و حداقل لازم است حدود دو ساعت در روز در اطاق باز باشد تا از نور آفتاب بهره بگيرد .

مى گويند : تمام علم بهداشت را مى توان در سه جمله خلاصه كرد : غذاى منظم ، كار منظم ، خواب منظم ، اين سه دستور شما را با صحت و سلامت هم آغوش مى كند .

5 ـ بهداشت غريزه
ازدواج براى كسانى كه احتياج دارند امر بسيار مهم و در سلامت آنان نقش بسيار مهمى دارد ، پيامبر اسلام مى فرمودند : نكاح سنت من است و هركس از اين سنت روى گردان شود از من نيست .

لازم است به هنگام ازدواج ، زن و مرد از سلامت كامل برخوردار باشند ، و امروز بهترين راه تشخيص سلامت گرفتن تصديق صحت مزاج از طبيبان حاذق و متعهد است .

در اعمال مسائل جنسى حتماً به مقررات الهى كه در قرآن و روايات منعكس است مراجعه كنيد .

در انجام مسائل جنسى از افراط بپرهيزيد كه نيروى انسان را به خاك مى ريزد و منبع بدبختى و پريشان حالى است .

جسم و جان خود را در آستان افراط در شهوت قرار ندهيد و عصياره حيات را با زياده روى در برنامه جنسى به آتش شهوت مسوزانيد .

اعتدال در اين امر شما در از خطرات دور مى كند ، گفته اند : افراط در هر نوع لذت نوعى از خودكشى است .

ازدواج پيش از بلوغ براى زن و مرد خطرناك است ، براى سالم ماندن از خطرات غريزه جنسى به همسر خود قناعت كنيد ، و از چشم چرانى و شركت در مجالس گناه و مجالسى كه محرك شهوات حيوانى است بپرهيزيد ، چشم مقدمه بسيارى از گناهان است ، و گناهان مقدمه سقوط جسم و جان و دروازه ورود به محيط خشم و غضب خداست ، و عاقبت گناهان آتش جهنم و عذاب دردناك دوزخ و خلاصه دور ماندن از سعادت دنيا و آخرت است .

خوشا به حال آن انسانى ه لذت واقعى خود را در ارتباط با حضرت دوست قرار داده و از ساير لذات آن هم لذات مشروع به اندازه ضرورت استفاده مى كنند .

به خدا قسم ساعتى براى انسان ، خوشتر از ساعت ارتباط با دوست نيست ، آن ساعتى كه قلب با حضرت مولا در ارتباط قرار گرفته و صداى پر سوز انسان در گوشه خلوت براى مناجات از ناى جان بيرون آمده و اشك ديده بر رخسار آدمى جارى گشته ، و به قول الهى عارف وارسته و شيداى سوخته در پيشگاه حق بدين گونه مناجات مى كند چه ساعت خوشى است :

مرا يكشب بوصل خود كنى شادان چه خواهد شد *** دمى جانم رهانى از غم هجران چه خواهد شد
بياد خود دلم از غيرپردازى چه مى گردد *** روانم را نگه دارى بر اين پيمان چه خواهد شد
نكاهد حسن بى پيانت اى ماه از نگاه من *** رخت بى پرده بنمائى بچشم جان چه خواهد شد
به شكر آن كه در ملك نكوئى شاه يكتائى *** گذارى يك قدم در كوى مسكينان چه خواهد شد
گرفتار بلاى دشمنى چون نفس خونخوارم *** نگهدارى گرم زين خصم بى ايمان چه خواهد شد
به نزهتگاه انسم گر دهى مأوا چها گردد *** به خلوتخانه وصلم كنى مهمان چه خواهد شد
رقيبان را بحكم عشق با ما مهربان سازى *** نكويان را رهانى از غم دوران چه خواهد شد
هزاران يوسف مصرى تو اى مه مشترى دارى *** مرا هم گر شمارى از خريداران چه خواهد شد
خشا بى خانمانى كش تو در كويت دهى منزل *** كنى دل جوئى از دل هاى بى سامان چه خواهد شد
الهى را به نازى با نگاه لطف بنوازى *** كه سوزان شمع گريان راكنى خندان چه خواهد شد
6ـ بهداشت مسكن
در انتخاب و تعيين مسكن محل زندگى بايد توجه كامل داشت زيرا خانه و محل سكونت از عوامل بسيار مهم بهداشت جسم و جان است .

منزل بايد از مجاورت مرداب ها ، مزبله ها ، و كارخانجات و مراكز شلوغ و پر جمعيت دور باشد ، اگر نزديك باغستانها و بيشه ها و در محيطى كه از سرسبزى و خرمى برخوردار است باشد ، در سلامت انسان بسيار مؤثر است .

در سردترين شبهاى زمستان درجه حرارت اطاق خواب بايد بين دوزاده و شانزده درجه باشد .

ساختمان منزل نبايد از سه طبقه بيشتر باشد ، و خانه انسان نبايد مزاحم آب و هوا و آفتاب خانه ديگران باشد .

خانه اى كه محل زندگى است بايد خشك و بدون رطوبت باشد ، بهترين روشنائيها براى منزل برق است ، زيرا چراغ نفتى هر قدر هم تميز نگاهداشته شود بوى نفت مى دهد و براى تنفس مضر است ، روزى سه چهار مرتبه درها بايد باز شود تا هواى ساختمان به كلى عوض شود .

در موقع نظافت ساختمان كارى كنيد كه گرد و غبار ، كم برخيزد زيرا بيم آن مى رود كه ميكروب سل و ساير ميكروبها به شما آزار برساند ، جلوى بينى خود را به هنگام تنظيف منزل بگيرد ، با آزار برساند ، جلوى بينى خود را به هنگام تنظيف منزل بگيريد ، با كفشى كه در معابر رفت و آمد مى كنيد به اطاقها نرويد ، اخلاط سينه و آب بينى را روى زمين و بخصوص روى زمين منزل نيندازيد .

دستورات عالى اسلام را در پاكيزه نگاه داشتن خانه و محل سكونت كاملا مراعات كنيد ، خداوند مهربان انسان را براى عبادت و تكامل آفريده ، با جسم مريض و روح كسل نمى توان هدف حضرت دوست را تأمين كرد .

رعايت بهداشت در تمام زمينه ها در اسلام واجب شرعى و اخلاقى است ، پيامبر بزرگ اسلام در جمله معروف پر قدر و قيمتش نظافت را از ايمان دانسته و فرموده اند : النِّظافَةُ مِنَ الإِيمانِ .

انسانهاى آلوده ، افراد كثيف ، مردمى كه به بهداشت خود در تمام امور و زمينه ها توجهى ندارند ، چگونه مى توانند ادعاى مسلمانى كنند ، مسلمان كسى است كه از دستورات حق و فرامين پيامبر ، و خواسته هاى سعادتبخش ائمه طاهرين پيروى كند ، و در هيچ برنامه اى جداى از مقررات الهى و حلال و حرام خداوندى زيست نكند .

7 ـ نور آفتاب
زندگى و سكونت بايد در اطاقهاى آفتاب رو باشد ، آفتاب منبع مهم ترين انرژيها و ميدان مهم ترين منافع براى موجودات زنده است .

آفتاب همچون آب و هوا در زندگى موجودات امرى ضرورى است ، موجودات زنده اى كه در تاريكى نشو و نما مى نمايند ، نحيف ، پژمرده ، و غمناك و خونشان رقيق ، و گيجى و كسالت رفيق آنهاست .

اثر نور اول روى جلد و سپس روى سلسله اعصاب است ، خانه اى كه آفتاب ندارد نيازمند طبيب است !

در و پنجره بايد عريض و مرتفع ساخته شود ، تا آفتاب از طريق آنها به تمام اطاق بتابد ، و نقطه تاريكى بجا نماند .

روزى چند دقيقه در آفتاب قدم بزنيد ، كه بهترين قدرت براى از بين رفتن ميكروبها در آفتاب است .

8 ـ بهداشت عمومى بدن
پوست بدن داراى سه عمل است :

اول : اعتدال و سلامتى سلسله اعصاب و كليه كارهاى دستگاه هاى حياتى در ارتباط با سلامت پوست بدن است ، همين كه در پوست اخلالى پيدا شود به روى تمام آن دستگاه ها اثر منفى مى گذارد .

دوم : تنفس از مهم ترين برنامه هاى پوست است ، كثيف بودن پوست عمل تنفس را كند و براى درون بدن ضرر و خسارت دارد .

سوم : تعديل و تنظيم حرارت بدن و حفظ دائمى آن كه بر سبيل استمرار رطوبت خود را كه قريب يك ليتر مى شود به سطح بدن آورده بخار مى نمايد و موجب خنكى بدن مى گردد .

پوست بايد هميشه نفوذپذير باشد ، چون كه محصولات جامد عرق با محصولات ترشح غدد پيوسته در سطح بشره با غبارهاى خارج و كرك لباس مخلوط شده و اندود مستحكمى كه چرك بدن باشد توليد مى نمايد .

سلول هاى مرده بدن دائمپ از بشره جدا شده و توليد يك قشر مى كنند و محصول اين قشر متمادى با محصول غدد مختلفه مخلوط شده لعابى مى سازد و بر ضخامتش افزوده مى گردد آنگاه به عمل پوست زبان سخت وارد مى سازد و از اينجا علت تأكيد در وضو و اغسال مستحبه از طرف اسلام روشن مى شود .

پاكيزگى بدن اولين شرط سلامتى است ، زيرا آمارها نشان مى دهد كه مرگ و مير در نزد طائفه هاى تميز كمتر و پيش توده هاى كثيف بيشتر است .

بدن را با آفتاب و هواى تميز و آب آشنا كنيد ، عادت كنيد از بينى تنفس كنيد ، قبل از غذا دست و ناخن ها را با صابون بشوئيد . بعد از قضاى حالت دست خود را با مواد صابونى شستشو دهيد ، ناخن ها را كوتاه كنيد كه ناخن بلند خانه ميكرب و آلودگيها است .

انسان بر اثر عمل نكردن به قواعد بهداشتى در حقيقت خودكشى مى كند ، اگر بهداشت را مراعات كنيد پيرى و مرگ را به عقب انداخته ايد .

9ـ بهداشت ورزش
ورزش سبب حسن جريان خون در اعضاء و عضلات شده ، سلولهاى بدن بهتر تغذيه مى شوند .

ورزش كسالت و تنبلى را از بين مى برد ، ورزش بايد در هواى آزاد و تميز انجام گيرد ، بهترين ورزش مفيد و لازم تنفس عميق است كه دهان بسته باشد .

در هنگام ورزش بايد لباس تنگ نباشد ، تا حركات ورزشى به خوبى انجام گيرد ، و نيز از بهترين ورزش ها راه رفتن و به فرموده اسلام اسب سوارى ، تيراندازى ، شنا و شكار و نيكوتر از اينها باغبانى و كشاورزى و خلاصه فعاليت و كار و بخصوص كار منزل براى كمك به اهل خانه است .

روزهاى تعطيل را در صحارى و دامن كوهها بسر برده و روح و جسم را از مشاهده آثار دلكش طبيعت و آنچه لطف و كرم و عنايت حضرت حق اقتضا كرده نيرو ببخشيد .

پياده روى در آفتاب به اندازه متوسط نيز ورزش خوبى است ، افراط در ورزش هاى مختلفه صحيح نيست ، تمام اين برنامه ها براى اين است كه جسم و روح نيرومند و با نشاط شوند ، تا تكاليف الهيه با نشاط و با حال انجام گيرد ، تمام امور ظاهر مقدمه امور باطن است . حركت انسان با توجه به فرامين حضرت حق هميشه بايد حركت از ظاهر به باطن باشد ، اكتفا كردن به دنياى محض كار بسيار غلطى است ، و اكتفا كردن به آخرت محض هم كار غلطى است . تغذيه جسم و جان لازم است ، و در اين زمينه بايد عدالت را رعايت كرد و با توجه به خواسته هاى حضرت مولا در هر دو زمينه حركت نمود .

ورزش را به اين هدف انجام دهيد كه جسم براى اجراى مقررات الهى نيرومند شود ، اگر انى هدف در كار نباشد ، در حقيقت ورزش عامل پروراندن ناحيه حيوانى وجود است !

بهداشت روان
به اندازه اى كه به سلامت جسم اهميت مى دهيم ، بيش از آن بايد به سلامت روح و روان اهميت دهيم .

جسم و جان به هم پيوسته است و در يكديگر مؤثرند ، آن كه درد روحى دارد بالطبع اين درد در جسمش اثر خواهد گذاشت .

بعضى از دانشمندان بروز بسيارى از امراض را علت روحى مى دانند ، و اين مسئله به تجربه ثابت شده است .

غم و غصه و بار بدبينى و نارضايتى از زندگى ، خيالات واهى و ماليخوليائى ، زيان خيز و موجب بيمارى است ، مخصوصاً اگر سن غصه دار از چهل سال بيشتر باشد ، همانطور كه آيات و روايات مى گويند در زندگى صابر و ثابت قدم و با حوصله و با حلم باشيد ، و در هيچ برنامه اى بردبارى را از دست ندهيد ، نگذاريد اندوه و غم و تندخوئى بر شما حاكم شود .

در مجالس لهو و لعب و شهوت انگيز وارد نشويد ، از معاشرت با مردمى كه شما را به گناه آلوده مى كنند بپرهيزيد .

از خدا غافلان نمانيد ، قرآن و روايات و سرگذشت انبياء و امامان و چهره هاىپاك تاريخ را زياد مطالعه كنيد .

اتصال روح را با حضرت دوست حفظ كنيد ، و از ياد جناب او غافل نمانيد ، غفلت از حق موجب پريشانى و اضطراب روح و دل است ، و اين اضطراب مايه بسيارى از امراض است .

اصول بهداشت روان ، نيز مانند جسم بر ده اصل استوار است ، كه توضيح آن ده اصل در شرح روايات كتاب شريف «مصباح الشريعه» مندرج است ، و هريك در اين فصل به طور جداگانه شرح لازم ندارد ، اصول ده گانه بهداشت روان عبارت است از :

1 ـ ايمان به حق و روز قيامت .

2 ـ صبر و شكيبائى در برابر حوادث .

3 ـ دورى از ترس و خوف .

4 ـ حذر از تمام رذائل اخلاقى .

5 ـ خو كردن به خوشبينى .

6 ـ محبت ورزيدن و كمك به خلق خدا .

7 ـ پرورش اراده و عزم .

8 ـ بطور دائم فعاليت سودمند كردن .

9 ـ خويشتن شناسى و مراقبه و محاسبه .

10 ـ پيوسته به ياد مرگ بودن .

مردان حق هميشه از سلامت روح و جان برخوردار بودند ، و از پرتو سلامت روح داراى توانائى جسمى بودند ، و از بركت اين دو سلامت در تمام شئون حيات به بهترين صورت به بندگى حضرت حق مشغول بوده و وجودشان براى شمع هدايت و چراغ راه بود .

مردان خدا پرده پندار دريدند *** يعنى همه جا غير خدا هيچ نديدند
هر دست كه دادند همان دست گرفتند *** هر نكته كه گفتند همان نكته شنيدند
يك فرقه بعشرت در كاشانه گشودند *** يك زمره بحسرت سر انگشت گزيدند
فرياد كه در رهگذر آدم خاكى *** پس دانه فشاندند و بسى دام تنيدند
همت طلب از باطن مردان سحرخيز *** زيرا كه يكى را ز دو عالم طلبيدند
زنهار مزن دست به دامان گروهى *** كز حق ببريدند و بباطل گرويدند
چون خلق درآيند به بازار حقيقت *** ترسم نفروشند متاعى كه خريدند
طهارت را در اسلام شرح بسيار مفصل است ، در اين زمينه فقيهان بزرگ اسلامى كتابهاى پر ارزشى نوشته اند ، مراجعه به آن كتب انسان را به اين نتيجه مى رساند ، كه در تمام ادوار تاريخى مكتبى به اندازه اسلام بر طهارت و بهداشت در دو ناحيه جسم و جان اصرار نورزيده در اين نوشتار ، چون بيشتر بر جنبه معنويت مسائل تكيه شده از توضيح مفصل مسئله طهارت چشم پوشيده ، و به معنويت مسئله لازم است توجه شود .

تيمم معنوى
چون آب براى غسل و وضو يافت نشد ، و يا آب براى بدن ضرر داشت به حكم قرآن براى تحقق طهارت جهت عبادت بايد روى به خاك آورد .

ابتدا بايد به خاك به ديده عبرت نظر كرد ، خاك منبع انواع بركات براى موجودات زنده است ، تو هم از خاك درس بگير ، براى تمام مردم منبع خير و بركت باش ، خاك بستر شكفته شدن گلها و صحنه بوجود آمدن مرغزارها و مراكز با صفا و با طراوت است ، تو نيز ميدان شكفته شدن ديگران باش ، بگذار خلق خدا در جنب تو از غصه درآيند ، از رنج راحت شوند ، از بلا نجات پيدا كنند و گره از كار بسته آنان باز شود ، و چهره آنان چون گل در جنب تو بشكفند .

خاك با اين همه قدر و قيمت خيلى سهل و آسان در اختيار مردم است ، تو هم مانند خاك سهل و آسان در اختيار مردم باش .

خاك با همه ارزشى كه دارد زير پاى تمام موجودات قرار گرفته و اين از كمال تواضع اوست كه تكويناً دارا است ، تو نيز مانند خاك ، خاكى باش و با داشتن انواع شئونات مادى و معنوى خود را كسى به حساب مياور ، و در كمال تواضع و فروتنى با مردم زندگى كن .

به قول سعدى عليه الرحمة :

به طاعت بنه چهره بر آستان *** كه اين است سجاده راستان
اگر بنده اى سر بر اين در بنه *** كلاه خداوندى از سر بنه
به درگاه فرمانده ذوالجلال *** چو درويش پيش توانگر بنال
چوطاعت كنى لبس شاهى مپوش *** چو درويش مخلص برآور خروش
كه پروردگارا توانگر توئى *** توانا و درويش پرور توئى
نه كشور گشايم نه فرمان دهم *** يكى از گدايان اين درگهم
چه برخيزد از دست كردار من *** مگر دست لطفت شود يار من
تو برخيز و نيكى دهم دسترس *** و گرنه چه خير آيد از من به كس
خدايا تو بر كار خيرم بدار *** و گرنه نيايد ز من هيچ كار
دعا كن بشب چون گدايان به سوز *** و گر مى كنى پادشاهى به روز
چون به ديده عبرت و پندگيرى بر خاك نظر كردى ، نيت كن ، و پس از نيت پاك و خالص دو دست خود بر خاك بزن سپس تمام پيشانى را با خاك مسح كن ، آنگاه روى دو دست را ، در اين حال است كه به طهارت ظاهر آراسته شده اى ولى هنوز لايق ايستادن در آستانه حضرت او را ندارى ، زيرا عمده برنامه در طهارت باطن است .

فيلسوف بزرگ ، عارف كم نظير ، عابد شب زنده دار ، مربى نفوس ، معلم اخلاق ، مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى در جلد دوم اسرار الحكم در باب وضو و غسل و تيمم مى فرمايد :

چنانكه با احداث ظاهره نتوان داخل در نماز شد ، همچنين با آلايش باطنه نتوان ادعاى محبت بلكه طالبيت حق كرد .

غوطه در اشك زدم كاهل طريقت گويند *** پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز
بالجمله طهارت را چهار مرتبه است :

اول : تطهير ظاهر از احداث و اخباث .

دوم : تطهير جوارح و اندام ها از جرايم و ذنوب چون دست اندازيهاى بيجا و كج روشى اندامها به خلاف شرع مطهر .

سوم : تطهير قلب از اخلاق رذيله و خويهاى بد .

چهارم : تطهير لطيفه سريه از تعلق به ماسوى الله تعالى .

و اين طهارت انبياء و صديقين از اوليا است ، و به هر مرتبه عاليه از اين مراتب رسيده نمى شود مگر به طى مرتبه سافله پيش از آن .

پس نمى رسد به طهارت لطيفه سريه از ما سوى الله و تنوير آن بمعرفة الله مادامى كه فارغ نشود مطهر از تطهير قلب از اخلاق رذيله و تزيين آن به اخلاق حميده .

و همچنين نمى رسد به طهارت قلبيه مادامى كه فارغ نشود از طهارت جوارح از مثالب و تبعات و تنظيف آنها به مناقب و طاعات پس امر تطهير خطير است نه همين به تطهير ظاهر تيسير است .

عارف كم نظير ، مرحوم سيد حيدر آملى كه از اعاظم علماى شيعه و از مفاخر عالم انسانيت است ، و داراى كتب عرفانى بسيار مهمى است تمام مسائل عالى الهى را به سه درجه تقسيم كرده است ، عمل به مسائل بر وفق ظاهر احكام تحت عنوان عمل اهل شريعت ، عمل به مسائل بر وفق باطن احكام تحت عنوان عمل اهل طريقت «راه يافتگان به باطن» عمل به مسائل بر وفق باطن باطن احكام ، تحت عنوان عمل اهل حقيقت ، كه در اينجا به ترجمه مختصرى از مقالات او اكتفا مى شود .

در باب تيمم در كتاب «اسرار الشريعه و اطوار الطريقه و انوار الحقيقه» صفحه صد و چهل و شش مى فرمايد :

تيمم نزد اهل شريعت عبارت از طهارت ترابيه است و آن عملى است به جاى وضو و غسل ، به هنگامى كه انسان از آب معذور باشد .

عذر هم در سه صورت حاصل است : اول پيدا نكردن آب بعد از گشتن دنبال آن به مقدار لازم ، دوم نداشتن وسيله جهت آب مانند پول ، يا دلو و طناب و امثال آن ، سوم ترس بر جان و مال در صورت استعمال آب .

چون شرايط تيمم جمع شود ، تيمم صحيح نيست مگر بر زمين با آنچه به اسم زمين است مانند خاك ، يا گل يا سنگ ، زيرا گل و سنگ هم در حقيقت همان خاك است كه بر اثر عوامل طبيعى محكم شده .

و شكل و كيفيت تيمم هم بر همه معلوم است ، اگر بدل از وضو است ، يك بار دست بر خاك بزند و دو دست را پس از به خاك زدن بتكاند ، آنگاه به پيشانى بكشد سپس با باطن دست چپ به پشت دست راست و با باطن دست راست به پشت دست چپ بكشد ، و اگر بدل از غسل است يكبار ديگر دست به خاك زده و پشت دو دست را مسح كند ، و از مباح بودن آنچه در وضو گفته شده در تيمم هم هست .

اما تيمم اهل طريقت ، فهم اين گونه تيمم محتاج به دو مقدمه است : مقدمه اول تحقيق در آب حقيقى ، مقدمه دوم تحقيق در خاك حقيقى .

آب حقيقى به حكم عقل و نقل عبارت از علوم و معارف الهيه است ، كه از آن تحت عنوان حيات حقيقى اسم مى برند .

همچنان كه آبها از نظر شيرينى و تلخى با هم متفاوت اند ، علوم هم از نظر شرافت و خست با هم تفاوت دارند ، همه علوم با هم يكى نيستند ، معارف الهيه كجا و علوم ظاهرى و رسمى كجا ، به همين خاطر عقل و نقل از معارف الهيه تعبير به حيات حقيقى مى كنند .

و هيچ موجودى در اين عالم به حسب استعداد و استحقاق و قابليت از اين علم كه در حقيقت حيات اوست خالى نيست ، و نمى تواند خالى باشد ، چون در صورت خلو ، عدم خواهد بود ، موجوديت موجود در هر شأنى كه از وجود قرار دارد بسته به اين علم است ، و حيات هر ذى حياتى در گرو اين علم است چنانچه در آيه شريفه :

( وَإِن مِن شَيْء إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ) .

توضيح دادم و گفتم براى شيئى تسبيحى نيست مگر بعد از معرفت و اقرار بوجود مقدس حضرت مولا و اين معرفت و اقرار قابل صدور نيست مگر از موجودى كه زنده باشد به حيات صورى يا حيات معنوى پس صحيح است كه بگويم : براى هر شيئى در وجود سه چيز است : علم ، معرفت ، حيات .

و گفتار حضرت پروردگار در آيه شريفه :

( أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا ) .

خدا از آسمان آبى نازل كرد ، كه در هر رودى به قدر وسعت و ظرفيتش سيل آب جارى شد .

به اتفاق اكثر مفسرين محقق اشاره به اين معنى است ، آب به معنى علم ، اوديه به معنى قلوب ، (بقدرها) به معنى استعداد و قابليت هر موجود است .

و گفتار پروردگار : ( وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ ) دلالت بر همين معناى حقيقى دارد ، زيرا بين عرش صورى و آب صورى نه بر طريق شرع و نه بر ترتيب موجودات و نه بر طريق عقل و تحقيق مخلوقات هيچ مناسبتى وجود ندارد ، منظور از آب در اين آيه علم و حيات حقيقى و معرفت است .

در هر صورت آب در اين گونه آيات به معنى آن حقيقت ساريه در كل شيئى به اندازه ظرفيت هر شيئى است .

( ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ) .

اين تعبير در حقيقت بهترين تعبير است زيرا عرش و غير عرش قيامى جز به حقيقت ندارد ، و حيات حقيقى چيزى جز علم نيست ، پس حيات واقعى هر شيئى به علم است ، و معناى آيه معناى مطابقى است و ذكر عرش بخصوصه در آيه شريفه به خاطر اين است كه اعظم اجسام و اقرب اشياء به مقامات بالاى مجرده است .

وقتى اعظم اشياء مخصوص به شيئى از اوصاف كه مشترك بين كل است شد ، به ناچار احقر اشياء هم از اين وصف برخوردار استآ

در گفتار حضرت حق : ( الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ) نيز همين معانى را بايد گفت ، زيرا استوا به معناى استيلا است و ذكر خصوص عرش براى اين است كه اعظم اشياء و اعظم اجسام است ، و استيلا بر اعظم اشياء مستلزم استيلا بر احقر اشياء است به طريق اولى ، و در اينجا مباحثى از معقول وجود دارد كه جايش نيست ، اين مسئله آب حقيقى .

اما مسئله خاك حقيقى : كه در برابر و ازاء آب حقيقى است ، به حكم عقل و خاك حقيقى عبارت از علوم ظاهرى است كه به منزله خاك صورى در برابر آب صورى است و به منزله پوست در برابر مغز است .

همچنان كه مراد از آب حقيقى علوم روحانى و معارف قدسى است ، مراد از خاك حقيقى علوم حسى كسبى و معارف فكرى حدسى است .

همه جا خاك به معناى خاك صورى نيست ، آنجا كه خداوند در قرآن مى فرمايد : مثل عيسى مثل آدم است ، از خاك آفريده شده ، آيا تمام هستى عيسى از خاك آفريده شده يا از خاك و عناصر ديگر ، در حدى كه خاك هم جزئى از اجزاء جسم اوست ؟ البته از خاك و غير خاك آفريده شده ولى بنابر اغلبيت به خاك اشاره شده ، پس دز اين آيه خاك به معناى واقعيات ديگر هم آمده .

پس از بيان اين مطلب بايد گفت : هر دانشى كه منبع و منشأش حواس ظاهره و باطنه باشد مانند علوم كسبى كه قبلا ذكر شده نسبت دادن اين علوم به خاك اولى و انسب است .

و هر علمى كه منبع و منشأش كشف و فيض است كه عبارت از علوم الهيه و معارف ربانيه ، آن علومى كه به آن وحى و الهام و علم لدنى اطلاق مى شود نسبتش به آب اولى و انسب است .

و به اين دو مرحله خداوند بزرگ در قرآن مجيد اشاره فرموده ، آنجا كه مى گويد :

( وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لاََكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ ) .

و اگر آنان به دستورات تورات و انجيل خودشان و قرآنى كه بر تو نازل شده قيام مى كردند ، البته به هرگونه نعمت از بالا و زير ، برخوردار مى شدند .

كه مراد از اين فوق عالم روحانى و علوم نازله از اوست و مراد از تحت عالم جسمانى و علوم حاصله از اوست .

و قول مفسرين كه مى گويند مراد از فوق باران و مراد از تحت نبات است بر اصل صحيحى استوار نيست .

زيرا باران و نبات به كسى كه قائم به تورات و انجيل و قرآن است مى رسد و به كسى كه قائم نيست از انسانهاى بى دين و همچنين حيوانات نيز مى رسد ، پس اين معنى كه معناى معمولى است ظاهراً درست به نظر نمى رسد ، آيه شريفه حصول اين دو نوع خوراك را موقوف به قيام به تورات و انجيل و قرآن مى داند ، البته وجود مشروط بدون شرط محال است و اين معنى بر داناى زيرك پنهان نيست .

اما نتيجه بحث و تحقيق در آب و خاك حقيقى : اهل طريقت هرگاه با آب حقيقى يعنى علوم الهيه و فيوضات ربانيه امكان طهارت باطن را به خاطر موانعى نداشتند ، بايد به خاك حقيقى كه قواعد ظاهرى براى تصفيه باطن و صفاى آن به اندازه استعداد است مراجعه كنند .

چون قواعد و مسائل ظاهرى شريعت ، و علوم باطنى طريقت و آنچه برتر از اين دو معنا است حقيقت است .

مراجعه به خاك حقيقى كه قواعد و علوم است ، براى پاكى و طهارت مقدمه اى است براى رسيدن به طهارت باطن ، چون از آب حقيقى براى تصفيه باطن ذات محروم و معذور بودى به قواعد و علوم مراجعه كن .

خداوند بنده اش را امر فرموده با كمك بدن كه خاك پاك است به طهارت جان رجوع كن ، كمك گيرى از بدن به اين است كه جسم را به وظائف شرعيه در تمام شئون وادار كنى آنجا كه قدرت طهارت جان را با آب حقيقى ندارى ، كه طهارت ظاهر اگر ادامه پيدا كند كم كم زمينه طهارت باطن را براى تو فراهم مى كند ، فعلا وظيفه تو تيمم بر خاك حقيقى است ، يعنى لمس و مس علوم ظاهرى و قواعد شرعى و بكارگيرى آن علوم و قواعد ، چون ظاهر را با خاك حقيقى آراستى باطن لياقت رسيدن به آب حقيقى پيدا مى كند ، آنجاست كه به انوار حق و فيوضات الهى منور شده و به عالم ديگرى قدم مى گذارى و لايق قرار گرفتن در بساط قرب مى شوى .

سالك وقتى تمكن از استعمال آب حقيقى ندارد و نمى تواند به تحصيل طهارت باطن برخيزد به خلقت خاكيش بنگرد ، خاكى كه از دل اشياء و اخس آنهاست ، تا با توجه به خاك وجود به مقام شكستن بت خودى و ذلت تامى كه خصيصه وجود او است برسد و به مقام فقر و انكسار كه دو علت مهم براى ورود به حضرت عزت است دست يابد آن مقامى كه ز آن تعبير به جنت ذات شده ، كه حضرت حق فرموده : أَنَا عِنْدِ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبِهِمْ .

در هر صورت تيمم به اين شكل به هنگام فقدان ماء حقيقى بر سالك واجب است تا زمانى كه به آب حقيقى برسد و با آن طهارت برقرار كند .

و ترتيب اين تيمم چنين است كه : سر و حقيقتش را از آلودگى هر تعلقى و پليدى هر محبوبى جز حق پاك كند ، و ظاهرش را به اعمال شرعى و قوانين نبوى بيارايد ، سپس طرف راست واقعى وجودش يعنى قلب را از علقه به آخرت و نعيم آن و حور و قصورش ببرد ، سپس طرف چپ حقيقى وجودش يعنى نفس را از تعلق به دنيا و مال و جاهش و تعريف و تمجيد مردم جدا سازد ، كه طهارت قلب و نفس جز به اين گونه ميسر نيست ، چون به اين نحو تيمم كرد به صف آزادگان مى پيوندد و عبادتش در حدى قيمت پيدا مى كند !! اين است تيمم بر مسلك اهل طريقت .

اما تيمم اهل حقيقت : تيمم نزد ايشان عبارت از فناى محض از تمام عالم ظاهر است ، زيرا اين فنا است كه آنان را از انيت و غيريت كه لازمه تعلق به دنيا و مافيها است پاك مى نمايد .

به عبارت ديگر عالم ظاهر كه همه جا از آن تعبير به ملك شده به منزله خاك است ، و عالم باطن كه از آن تعبير به ملكوت شده به منزله آب است .

حق تعالى از عالم ملك تعبير به ارض و از ملكوت تعبير به سماء فرموده ، و ارض است كه با خاك تناسب دارد براى سنگينى و كثافتش ، بلكه زمين در حقيقت همان خاك است ، و سماء تناسب با آب دارد براى لطافت و سبك بودنش و بلكه آب در حقيقت همان سماء است ، و اهل حقيقت از ملك به تمام معنى گذشته و در ملكوت آنچنان غرقند ، كه از آن هم انصراف داشته ، جز محبوب چيزى توجه آنها را معطوف نمى دارد .

اينان وقتى با فناى روحانيات باطن كه مانند نيت است در طهارت و مانند استعمال آب در پاكى از طهارت باطن فارغ شدند ، با فناى جسمانيات كه مانند فعل است در طهارت و مانند خاك است در تيمم شروع به طهارت مى كنند و اين همان است كه در زبان اهل الله تعبير به فناء الفنا شده ، در حقيقت تيمم اهل حقيقت فناى از جان و جسم است ، فناى از جان به منزله نيت و استعمال آب در طهارت و فناى از جسم به منزله عمل در طهارت براى ايشان است .

و فرق بين اهل طريقت و اهل حقيقت در اين زمينه اين است كه اهل طريقت در دو طهارت جسم و جان ، خود را از اخلاق ذميمه و ملكات پست نجات داده به اخلاق حميده و ملكات حسنه مى آرايند ، و اهل حقيقت در طهارت جسم و جان از انانيت و بقاء و بودن كه به دوئيت و غيريت مى رسد خود را پاك مى كنند .

در هر صورت طهارت مائيه و طهارت ترابيه كه از آنها تعبير به افناء عالم ملكوت و افناء عالم ملك مى كنند ، و تكاندن دو دست كه اشاره به جدا شدن از دو عالم و اتصال صرف به مولا است ، كيفيت تيمم اهل حقيقت است .

و ترتيب اين طهارت چنين است : زدن دو دست كه عبارت از عقل و نفس است به خاك عالم ظاهر و عالم باطن و نفى هر دو از نظر به تمامه ، سپس تكاندن دو دست يعنى عقل و نفس از ديدن اين نفى و فنا ، آنگاه با عقل و نفس مسح وجه حقيقى كه عبارت است از سر و روح ، تا جائى كه بفهمد از محبت دو عالم برايش چيزى باقى نمانده سپس مسح عقل با باطن نفس و مسح نفس با باطن عقل تا برايش روشن شود كه برايش ذره اى تعلق نسبت به همه عالم نمانده ، كه تعلق به غير كم يا زياد از طهارت حقيقى منع مى كند ، چه طهارت مائيه باشد چه ترابيه !!

بر سالك به حقيقت واجب است كه بعد از افناى ظاهر و باطن باز در مقام جستجو باشد كه آيا علقه اى نسبت به دو عالم برايش مانده يا نه ، كه رهبر بزرگوار اسلام فرمودند :

الدُّنْيا حَرامٌ عَلى أَهْلِ الآخِرَةِ ، والآخِرَةُ حَرامٌ عَلى أَهْلِ الدُّنْيا وَهُما حَرامانِ عَلى أَهْلِ اللهِ .

دنيا بر اهل آخرت است ، و آخرت بر اهل دنيا ، و هر دو بر اهل الله .

براى اهل حقيقت محبت دنيا و آخرت حجاب و شرك است ، و با حجاب و شرك حصول طهارت محال است ، و به قول قرآن شرك نجس است و طهارت و نجاست دو ضدند و هيچ كجا قابل جمع نيستند ، واجب است اول رفع نجاست كرد ، سپس به ميدان طهارت قدم گذاشت و از آنجا به بساط قرب دوست راه يافت ، و توفيق اين گونه طهارت را فقط بايد از او خواست .

به قول عارف سوخته دل ، فيض كاشانى :

نگاهى كن كه شيداى تو گردم *** خرابم كه مأواى تو گردم
سراپا در سراپاى تو محوم *** بقربان سراپاى تو گردم
چو بالايت بلائى كس نديده *** بلا گردان بالاى تو گردم
حديثى زان لب شيرين بفرم *** كه شورستان سوداى تو گردم
بغمزه آب ده تيغ نگه ر *** فداى چشم شهلاى تو گردم
بيفكن سايه خود بر سر فيض *** اسير قد رعناى تو گردم
غسل معنوى
مسئله غسل كه گاهى براى انسان اتفاق مى افتد ، از مسائل مهم الهى و شرعى است ، در مسئله غسل بايد تمام بدن شسته شود ، زيرا تمام بدن در امر شهوت دخالت داشته .

غسل معمولا در حمام انجام مى گيرد ، و لازم است انسان به هنگام ورود به حمام نظر عبرت بين خود را باز كرده از حمام و وضع آن براى بيدارى و توجه خود عبرت بگيرد ، فيض در حقايق مى فرمايد :

از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده : حمام خوب خانه اى است ، زيرا حرارت آن آتش جهنم را به ياد مى آورد و چرك بدن را مى برد .

اين فرموده اشاره به اين است كه انسان خردمند هيچگاه آخرت را فراموش نمى كند ، و هميشه به فكر آن دنيا و ورود به آن مى باشد ، بنابراين با ديدن هر آب و آتش و تاريكى ، براى خود آئينه عبرت بسازد ، و بالاتر از آن هرچه مى بيند از آن درس و پند بگيرد ، اگر تاريكى ببيند به ياد تاريكى گور افتد ، اگر مار ببيند به ياد افعى جهنم افتد ، اگر صداى خوفناك بشنود به ياد نفخه صور افتد ، اگر زيبائى ببيند به ياد نعمت بهشت افتد ، اگر كلمه رد و قبول استماع كند متذكر رد و قبول حساب آخرت شود .

حمام شبيه ترين اماكن به جهنم است چون زير آن آتش فروزان است ، بنابراين سزاوار است كسى كه وارد حمام مى شود به ياد حرارت آتش دوزخ افتد و حال خود را در ظرف ساعتى كه به اختيار خودش در خانه گرمى محبوس است با حبس در آتش دوزخ كه بدون اختيار است مقايسه كند .

امام ششم مى فرمايد چون وارد صحن حمام شدى بگو :

نَعُوذُ بِاللهِ مِنَ النَّارِ وَنَسْأَلُهُ الْجَنَّةَ .

خدايا از آتش جهنم پناه به تو مى برم و از تو مى خواهم كه مرا لايق بهشت گردانى .

حاج ملا هادى سبزوارى حكيم بزرگ در اسرار غسل مى فرمايد : غسل ترتيبى سلوك را ماند ، و ارتماسى جذبه را كه : جَذْبَةٌ مِنْ جَذَباتِ الْحَقِّ تُوازي عَمَلَ الثَّقَلَيْنِ .

فيض مى فرمايد : در غسل بايد تمام بدن شسته شود زيرا نزديك ترين حالات انسانى و استوارترين آنها به ملكات شهوانى ، حال نزديكى با زنان و فراهم كردن اسباب غسل است ، و شكى نيست كه تمام اعضاى بدن در اين عمل مداخله مى كنند ، به همين جهت رسول اكرم فرمود : زير هر موئى موجبات جنابت موجود است و چون در حال هم خوابى با زنان تمام بدن از مرتبه روحانى خود دور افتاده و به لذت ناچيز دنيوى متوجه گرديده بايستى تمام بدن را غسل داد و اين مهم شرعى را عملى ساخت تا بتواند متوجه حضرت حق گشته به عبادت بپردازد .

و نظر به اينكه قلب آدمى بيش از اعضاى ديگر از نعمت عبادت بهره ور مى گردد ، بايستى آن را شستشوى كامل داد و آن را به تمام معنى از رذائل و امورى كه مانع از وصول به حقيقت است پاكيزه نگاه داشت ، و اگر نتوانستيم او را از خوى هاى ناپسند باز داريم آن را در مقام سرزنش و استهزاء در آوريم و به عتاب و تحقير تأديبش كنيم ، زيرا ممكن است هنگامى مولاى رحيم و سيد كريم بدان التفاتى كند و او با كمال انكسار و فروتنى باشد و بدين مناسبت افاضه اى از نور درخشان او به وى تابش كند ، چون فيض او به طورى كه در خبرى آمده در دلهاى شكسته است .

با توجه به اين بيانات مدارج ترقى و كمال را طى كن و موجبات خوشبختى خود را تحصيل و اعمال گذشته را جبران كن .

عارف بالله مرحوم حاج ميرزا آقا در «اسرار الصلاة» در باب غسل مى فرمايد : انسان از شستشوى تمام بدن در غسل به اين حقيقت بايد برسد كه تطهير به قدر نجاست و كثافت است ، و از اين امر تكليفش را در تطهير قلب و روح و باطن خود از آنچه كه باعث پليدى است در مى يابد .

در غسل مستحب است كه ابتدا بسم الله گفته شود و در اثناء آن اين دعا را متذكر گردد .

اللّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي وَاشْرَحْ لِي صَدْرِي وَأَجْرِ عَلَى لِسانِي مِدْحَتَكَ وَمَحَبَّتَكَ وَالثَّناءَ عَلَيْكَ اللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي شِفاءً وَنُوراً إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ .

خداوندا قلبم را پاك كن ، شرح صدرم عطا كن ، مدح و ثنايت را بر زبانم جارى ساز ، غسلم را پاكى و شفا و نور قرار بده ، تو بر هر چيز توانائى .

در همين دعا دقت كنيد ، فلسفه و حكمت غسل از متن دعا پيدا است ، اين مكلف است كه با توجه كامل به عمل غسل و حقيقت غسل بايد خود را به واقعيت برنامه ها برساند ، از غسل به طهارت قلب ، شرح صدر ، مدح و ثناى حق ، طهارت نفس ، شفاى امراض روحى و منور شدن به نور الهى !!

و پس از فراغت از غسل بگويد :

اللّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي وَزَكِّ عَمَلِي وَتَقَبَّلْ سَعْيي وَاجْعَلْ ما عِنْدَكَ خَيْراً لي اللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ التَّوابِينَ وَاجْعَلْنِي مِنَ المُتَطَهِّرينَ .

پروردگارا دلم را پاك كن ، عملم را خالص كن ، سعى و كوششم را قبول كن ، خير را براى من قرار بده ، مرا جزء توبه كنندگان و پاكيزگان مقرر فرما .

و دعاهاى ديگرى هم در اين زمينه رسيده ، و اين دعاها همان گونه كه مى بينى نشان دهنده اين حقيقت است كه غرض و مقصود مهم تر از همه اينها ، طهارت قلب و شرح صدر است ، و آن بنابر آنچه كه از رسول خدا روايت شده ، نورى است كه در دل افكنده مى شود و شرح صدر ثمره و ميوه آن است ، و علامت آن نور كناره گيرى از دار غرور ، و آماده شدن براى بازگشت به سراى جاودانى است .

بعضى از اهل معرفت فرموده اند : مراد از آن نور همانا نور معرفت نفس است و آن عبارت از اين است كه آدمى حقيقت نفس خود را كه مجرد از صورت و ماده است و نورى داراى زندگى و علم است ببيند ، و همين نور است كه در آخر مناجات شعبانيه به آن اشاره فرموده :

وَأَلْحِقْني بِنُورِ عِزِّكَ الأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عارِفاً .

و مرا به نور عزتت كه فروزنده تر است ملحق كن تا عارف به تو گردم .

بعضى از مشايخ فرموده اند : هرگاه به عبد نور معرفت نفس كه به توسط آن امكان وصول به معرفت ذات اقدس حق براى انسان حاصل مى شود عطا شد ، با اين نور ملكوت همه اين عوالمى كه براى مردم محسوس است خواهد ديد ، و انسانى ملكوتى خواهد شد ، و به خاطر غلبه روحانيت بر او در دار خلود وارد خواهد گشت ، و مراد از انابه و بازگشت به سراى جاويد همين است .

و همان گونه كه طهارت اعضا و ججوارح موانعى را كه بر سر راه انسان براى دخول در مساجد و نماز است بر مى دارد ، همچنين طهارت سر و درون هم از آنچه كه اين عالم محسوس كه عالم طبيعت و عالم ظلمانى است آن را اقتضا مى كند ، كه موانع بازگشت انسان به دار الخلود كه دار السلام و سراى زندگى و جوار حضرت حق تعالى است از ميان بر مى دارد ، و با دخول عبد در آن سراى ، عبد به خدا نزديك شده و از طريق كشف و شهود معرفت برايش حاصل مى شود ، و آن زمان است كه آنچه را كه نزد خدا است ، بهتر از آنچه نزد خود او و ديگران است مى بيند ، و در مى يابد كه اين عالم و اين سرائى كه در او زندگى مى كند و به آن دل بسته دار غرور است .

به قول فيض آن شوريده مست :

خوش آن كه به عشق تو گرفتار بميرم *** بيدار در اين منزل خونخوار بميرم
زين خوابگه بى خبران زنده برآيم *** واقف ز سراپرده اسرار بميرم
مستغرق ديدار شده در بر جانان *** آسوده ز اقرار و ز انكار بميرم
در سر هوس ساقى و در دست مى لعل *** در پاى خم و خانه خمار بميرم
كارى چو به از خدمت معشوقه و مى نيست *** ساقى مددى كن كه درين كار بميرم
بشتاب و بده يك دو سه ساغر ز پى هم *** مپسند كه در ميكده هشيار بميرم
خونين جگر و خسته دل از محنت هجران *** جانا تو پسندى كه چنين زار بميرم
آن يار بكس رخ ننمايد چه توان كرد *** بگذار كه در حسرت ديدار بميرم
گفتار خود اى فيض بكردار بيار *** مگذار كه در زخرف گفتار بميرم
عارف بيدار دل ، حكيم فرزانه مرحوم سيد حيدر آملى مسئله غسل را به سه كيفيت ترسيم كرده ، غسل بر طريق آنان كه جز به ظاهر قواعد نمى نگرند ، غسل بر طريق آگاهان ، غسل بر طريق حقيقت بينان .

امام غسل اهل شريعت : غسل نزد آنان مشتمل بر واجبات و مستحبات و محرمات و مكروهات است ، كه شرح هريك مفصل است .

مقصود اصلى از غسل ، غسلى است كه بر انسان ايجاد طهارت جهت اعمال واجبه مى كند . در چنين غسلى بايد نيت كرد . سپس ترتيب فقهى غسل كه سر و گردن ، و طرف راست و طرف چپ بدن است در شستشو مراعات نمود .

و اما غسل آگاهان و اهل طريقت ، يعنى آنان كه به معنويت مسائل نظر دارند : طهارت آنان پس از غسلى كه شستشوى سر و گردن و راست و چپ بدن است ، طهارت از جنابت حقيقى است .

و آن جنابت محصول عشق غلط به دنيا است ، دنيائى كه در حقيقت مانند زنى است كه هر ساعت در آغوش شوهرى است ، آن دنيائى كه براى على (عليه السلام) به مانند يك زن عشوه گر ممثل شد و حضرت به او خطاب كرد .

قَدْ طَلَّقْتُكَ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فيها .

من تو را سه طلاقه ردم و رجوعى در كار نيست .

و اگر دنيا مانند زن يا در حكم زن نبود ، شخصيتى چون حضرت مولى الموحدين اينچنين به آن خطاب نمى كرد !

بر اساس اين حقيقت هركس با چنين دنيائى جمع شود ، و اين مجامعت به كمك نفس يا روح يا قلب باشد جنب حقيقى است و اين جنابت در حقيقت عبارت از دورى از حضرت اوست ، آرى عاشق دنيا بعيد از خدا است كه به محبت و قرب دنيا با محبت و قرب خدا دو ضدى هستند كه قابل جمع نيستند ، چنانچه قرآن آمده :

( مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الاْخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِن نَصِيب ) .

هركس حاصل مزرعه آخرت را بخواهد ما بر تخمى كه كاشته مى افزائيم ، و هركه تنها حاصل كشت دنيا را بخواهد او را هم از آن نصيب مى دهيم ولى در آخرت هيچ نصيبى نخواهد يافت .

و امام عارفان و سرحلقه عاشقان اينچنين مى فرمايند :

إِنَّ الدُّنْيا وَالآخِرَةِ عَدُوّانِ مُتَفاوِتانِ وَسَبيلانِ مُخْتَلِفانِ ، فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيا وَتَوَلاّها أَبْغَضَ الآخِرَةِ وَعاداها وَهُما بِمَنْزَلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَماش بَيْنَهُما كُلَّما قَرُبَ مِنْ واحد بَعُدَ مِنَ الآخَرِ وَهُما بَعْدُ ضَرَّتانِ .

دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلفند ، كسى كه عاشق دنيا است ، دشمن آخرت است ، دنيا و آخرت به مانند مشرق و مغربند ، رونده بين اين دو به هريك نزديك شود از ديگرى دور مى گردد ، اين دو مانند دو هوو هستند .

غسل و طهارت از اين جنابت به ترك دنيا و مافيها است ، به طورى كه به اندازه يك مو تعلقى در انسان نسبت به دنيا نماند .

مگر نمى دانيد كه در غسل ظاهرى اگر بر بدن يك موئى باشد كه مانع از رسيدن آب به پوست گردد آن غسل صحيح نيست و صاحبش از جنابت بيرون نمى آيد ، براى تعلق به دنيا هم همين حكم جارى است ، اگر ذره اى علقه غلط با انسان باشد بعيد از خدا است ، تعلق در هر صورت تعلق است چه كم چه زياد چنانكه گفته اند : محجوب بالاخره محجوب است مى خواهد بين او و محبوب يك حجاب باشد يا هزار حجاب .

اما ترتيب اين غسل : سالك اول بايد قلبش را به آب حقيقى كه از درياى قدس نازل مى شود از آلودگيهاى اهواء مختلفه و آراء متشتته متعلقه به دنيا و محبت دنيا بشويد ، آن محبتى كه موجب ورود به هاويه است .

هوا وقتى بر دل غالب شد ، صاحبش را به بندگى بتان داخلى و خارجى مى كشد ، خارجى مانند عبادت و بندگى نسبت به ستمگران ، مال ، جاه و داخلى مانند عبادت غرائز و اميال و شهوات چنانچه حق فرموده :

( أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ ) .

آرى عاقبت هواپرست دخول در آتش است ، چنانچه حضرت حق مى فرمايد :

( وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ ) .

كسى كه ميزانش از علم و عمل صالح كه محصول عقل شرعى و نفس الهى است سبك باشد در قعر هاويه جهنم است .

اله الله كه اهل علم حقيقى و عمل صالح اند و از عقل سالم الهى برخوردارند دائماً موصوف به سكينه و وقار و طمأنينه واجبات و امثال اين حقايق اند ، چنانچه قرآن دارد :

( فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * فَهُوَ فِي عِيشَة رَاضِيَة ).

اما اهل هوا و بدعت موسوم به خفت و كم عقلى و عدم سكينه و وقارند ، و همين حالات در انسان از اخبث خبائث و از پليدترين پليديهاست و آلوده به اين رذائل از هر جنبى جنب تر و از هر آلوده اى آلوده تر است .

قرآن مجيد راه مستقيم الهى را به عباد نشان مى دهد ، و راه عمل صالح را به آنان مى آموزد ، و طريق بهشت رفتن را به آنان ، تعليم مى دهد :

( وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى ) .

خداوند مهربان به مصلحت انسان ، در اين آيه تشويق به منع نفس از هوا مى كند ، و راه دخول در بهشت را به آدمى ارائه مى دهد ، بهشتى كه ماوراى اصلى و وطن حقيقى انسان است ، بهشتى كه جاى سبكباران و پاكان است ، چنانچه على (عليه السلام) مى فرمايد :

تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا .

از سنگينى هواى نفس ، خويشتن را سبك سازيد تا به كاروان بهشتيان ملحق شويد .

سپس طرف راست وجود را غسل بدهد ، يعنى روحى كه از جانب يمين به اودميده شده ، يمينى كه در روايات از آن تعبير به روحانيات يا تعبير به آخرت يا تعبير به جنت شده .

سپس چپ را غسل دهد ، آن جانبى كه از آن تعبير به جسمانيات و سفليات و نفسانيات يا تعبير به دنيا شده .

در اين دو شستشو آب ترك و تجريد لازم است كه از علقه به دنيا و آخرت پاك شده و فقط اتصال به مولا پيدا كنى ، چرا كه دنيا مخصوص اهل شمال و آخرت مخصوص اهل يمين است ، اما خدا مخصوص به سابقون و مقربون است .

اما غسل اهل حقيقت : و آن طهارت از جنابت حقيقى است كه عبارت از مشاهده غير است مطلقاً .

در قسمت قبل گذشت كه جنابت به معناى بعد و دورى از حق است ، و كدام دورى بدتر از مشاهده غير حق است ، امكان ازاله اين دورى جز با قرب نيست ، آن هم قرب به توحيد حقيقى كه مشاهده حق است با چشم دل من حيث هو هو ، در قرآن نخوانده اى :

( شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) .

ترتيب اين غسل چنين است : شستن رأس و سر حقيقى كه روح مجرد است به آب توحيد ذاتى از آلودگى مشاهده غير .

زيرا عشق به حق وظيفه باطن است كه از آن تعبير به نفس مطمئنه شده و معرفت اين عشق و محبت و توحيد وظيفه قلب و مشاهده اش وظيفه روح است چنانچه وصول وظيفه سر است كه باطن روح مى باشد و به همين ترتيب امام ششم (عليه السلام) در يكى از دعاهايش اشاره فرموده :

اللّهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِري بِطاعَتِكَ وَبَاطِني بِمَحَبَّتِكَ وَقَلْبي بِمَعْرِفَتِكَ وَرُوحي بِمُشاهِدَتِكَ وَسِرّي بِاسْتِقْلالِ إِتِّصالِ حَضْرَتِكَ يَا ذَا الْجَلالِ وَالإِكْرامِ .

و اين غسل تحقق نمى يابد مگر به فناء عارف در معروف و شاهد در مشهود كه از آن تعبير به فناء در توحيد شده و آن مشاهده حق است من حيث هو هو يعنى مشاهدى به نحوى كه غير ديده نشود ، يعنى در وجود جز وجود واحد و ذات واحده كه مجرد از جميع اعتبارات و تعينات است نبيند و به همين معنا قرآن اشاره دارد :

( كُلُّ شَىْء هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ) .

و در آيه ديگر :

( كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالإِكْرَامِ ) .

توحيد ، در حقيقت همان صراط مستقيمى است كه شخصيتى مانند پيامبر بزرگ اسلام مأمور به ايستادگى و استقامت در راه آن بود ، و آن حد وسطى است كه قرآن مجيد مردم را به آن دعوت مى كند .

توحيد اجمالى طرف تفريط و تفصيل طرف افراط است ، طهارت در اينجا دورى از دو جانب افراط و تفريط است كه افراط جانب ايمن و تفريط جانب ايسر است و هر دو را بايد خلاص شدن از افراط و تفريط و قرار گرفتن در راه وسط كه جمع بين اين دو است پاك نمود و آراسته به طهارت كبرى شد .

به قول فاضل بزرگ ، حكيم فرزانه حاج ميرزا حبيب الله خراسانى :

دوش اندر بزم خاصش بار بود *** محفى خاص و تهى زاغيار بود
ما و دل بوديم و غير از ما نبود *** نه ، نه من بودم ، نه دل ، دلدار بود
هر سخن كز لعل دلجويش گذشت *** صد هزاران دفتر اسرار بود
روى او چون شمس طالع بزم م *** از رخ او مطلع الانوار بود
زلف پر چينش كمندى پر گره *** كه به هر چينش دو صد تاتار بود
بسكه بشنيديم از فرخار نام *** بزم ما از روى او فرخار بود
بوستانى دلگشا بى باغبان *** غنچه بشكفته بى خار بود
چشم گردون رفته در خواب گران *** ليك چشم بخت ما بيدار بود
بر رخش جز زلف پيرايه نبود *** آفتابى بود و جز سايه نبود
وضوى معنوى
وضو از اعظم مسائل شرعى ، و از اهم مسائل الهى است ، وضو علت طهارت ، و ايجاد كننده نورانيت ، و مقدمه اى براى ورود در واجبات و در نتيجه عاملى معنوى براى لايق شدن انسان براى ورود در بساط قرب است .

از ميان سه نوع طهارت ، انسان با وضو بيش از دو نوع ديگر سر و كار دارد ، و چه بهتر كه ملكف هميشه با وضو باشد .

به هنگام انجام وضو پس از مفروض بودن اباحيت آب و داشتن نيت خالص ، بايد مسائلى را توجه كرد ، تا به قول رسول عزيز اسلام انسان موفق به وضوى اسباغى شود .

در رساله هاى عمليه آمده :

كسى كه وضو مى گيرد ، مستحب است به هنگام نگاه به آب بخواند :

بِسْمِ اللهِ وباللهِ وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَلَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً .÷

به نام خدا ، و به خدا و شكر خداى كه آب را پاك كننده قرار داد نه نجس .

و پيش از وضو كه دست را مى شويد بگويد :

اللّهُمَّ اجْعَلني مِنَ التّوّابينَ واجْعَلني مِنَ المُتطهّرينَ .

پروردگارا مرا از توبه كنندگان و پاكان قرار ده .

و به هنگام گرداندن آب در دهان بخواند :

اللّهُمَّ لَقِّني حُجَّتي يَومَ القاكَ واَطْلِقْ لِساني بِذِكْرِكَ .

پروردگارا روز ملاقات حجتم را بر من تلقين كن و زبانم را با ذكرت آزاد بگذار .

و زمان استنشاق آب در بينى بگويد :

اللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عليَّ رِيحَ الجَنَّةِ واجْعَلني مِمَّنْ يَشُمُّ ريحَها وَرَوْحَها وَطِيبَهَا .

خداوندا بوى بهشت را بر من حرام مكن ، و مرا از آنان قرار ده كه بو و نسيم بهشت را استشمام كنم .

و در وقت شستن صورت بگويد :

اللّهُمَّ بَيّضْ وجْهي يَومَ تَسْوَدُّ فِيهِ الوُجُوهُ ولا تُسَوِّدْ وجْهي يومَ تَبْيَضُّ فِيهِ الوُجُوهُ .

پروردگارا روزى كه چهره ها سياه مى شود رويم را سپيد گردان، و روز سپيدى چهره ها رويم را سياه مكن .

و در وقت شستن دست راست بخواند :

اللّهُمَّ اَعْطِني كِتابي بِيَميني والخُلْدَ في الجِنانِ بِيَساري وحاسِبْني حِساباً يَسيراً .

خداوندا كتابم را به دست راستم ده و خلد در جنان را در دست چپم قرار ده و به آسانى از من حساب بگير .

و در موقع شستن دست چپ بخواند :

اللّهُمَّ لا تُعْطِني كِتابي بِشِمالي ولا مِنْ وَرآءِ ظَهري ولا تَجْعَلْها مَغْلُولةً اِلى عُنُقي وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّيرانِ .

پروردگارا پرونده ام را به دست چپم مگذار ، و كتابم را از پشت سر به من مده ، و دستم را به گردنم غل مكن و از قطعات آتش جهنم به تو پناه مى برم .

و به وقت مسح سر بگويد :

اللّهُمَّ غَشِّني بِرَحْمَتِكَ وبَرَكاتِكَ وعَفْوِكَ .

پروردگارا مرا در پرده رحمت و بركات و عفوت بپوشان .

و به وقت مسح پا بگويد :

اللّهُمّ ثَبِّـتْني عَلى الصِّراطِ يَومَ تَزِلُّ فيهِ الأقدامُ واجْعَلْ سَعْيي فيما يُرضِيكَ عَنّي يا ذا الجلالِ والإكرامِ .

خداوندا مرا بر صراط ثابت قدم بدار ، در آن روزى كه قدمها مى لغزد ، و كوشش مرا در راه خشنودى خود قرار ده اى صاحب جلال و اكرام .

حاجى در اسرار الحكم در باب اسرار وضو مى فرمايد :

از آلودگى دنيا و الواث اخلاق رذيله دست قلب را بشوى .

ما را خواهى ز خويشتن دست بشوى *** خود را يله كن پس آنگهى ما را جوى
و آبروئى نزد حبيب پيدا كن و متفطن شو به اينكه هرگاه تطهير جوارح كه مانند خوادمند براى قلب به جهت حضور در نزد سلطان لازم باشد ، پس تطهير سپهدار الزم خواهد بود ، كه اقبح چيزى است كه بزرگى به خدمت سلطان عظيمى مشرف شود و خدم و حشم او منظف و مطهر باشند ولى خود او ملوث باشد !!

و نيز ملتفت شو كه هرگاه قشر اقرب كه بدن باشد و قشر ابعد كه جامه باشد واجب التطهير باشد ، لب كه قلب باشد تطهيرش از هواجس و وساوس اوجب خواهد بود .

على (عليه السلام) مى فرمايد : چگونه است كه دينت را به هر رجسى نجس مى پسندى ، اما لباس بى ارزش دنيائيت را هميشه پاك نگاه مى دارى ؟!!

و معلوم است كه محل ايمان و ايقان قلب و فؤاد است فى الحديث .

إِنَّ اللهَ لا يَنْظُرُ إلى صُوَرِكُمْ وَإِنَّما يَنْظُرُ إلى قُلُوبِكُمْ .

و مضمضه ، اذاقه حلاوت ذكر است ، و استنشاق ، استشمام روايح نسيم حديقه اوست ، فى الحديث .

إِنَّ للهِِ في أَيّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحاتٌ أَلا فَتَعَرَّضُوا لَها .

بينى آن باشد كه آن بوئى برد *** بوى او را جانب كوئى برد
چنان كه اخشم صورى مى باشد ، اخشم معنوى نيز مى باشد .

بدان كه چنانكه قالب را روئى است ظاهر ، و صورت همه مشاعر پنجگانه در آن آشكار است ، و بايد اينها را در نزد اراده حضور ، به محضر نور النور تعالى شست كه توجه به غير كرده اند ، همچنين قلب را روئى است كه مقاطع باشد ، چه حروف و كلماتى كه معرب عما فى الضميرند به مقاطع و مخارج انجام پذيرند ، و حروف روى معانى قلبند ، و زينت و آرايش مقاطع اند ، و مقاطع منابع آب حيات جارياتند ، كه حروف و كلماتند و به وجهى منازل بيست و هشت گانه قمر دم و نفس مكرم آدمند كه ماده حروف است : (وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ) .

و كلمه از كلم به معنى جرح و تأثير است و مظهر قدرت است كه امور سياست و افادت و استفادت در كشف ضماير به اين بيست و هشت حرف و تركيب از اينها است ، بلكه در فرس مستحدث به سى و دو حرف چنان كه بيايد .

پس بايد به مضمضه ، مقاطع را كه روى قلبند و مؤدى حروفند از ياد غير شستشو داد .

هركه نه گويا به تو خاموش به *** هرچه نه ياد تو فراموش به
مقيدان تو از ياد غير خاموشند *** بخاطرى كه توئى ديگران فراموشند
و بينى را نيز به استنشاق ، چه بينى چون دهان مجراى هوا است كه ماده نفس است كه نفس حامل حروف لفظيه است ، چون وجود منبسط كه نفس رحمانى است و حامل حروف تكوينيه است كه عقول كليه اند كه غير مستقل بالانيه اند و حامل كلمات اسميه است كه نفوسند و حامل كلمات فعليه است كه موجودات متجدده زمانيه اند ، و بعد دست راست و چپ را بشويد از تصرف در دنيا ... بلكه اهل الله و طالبان قربت محضه هر دو دست را بشويند از مطلوبات اصحاب يمين و اصحاب شمال .

مسح سر اشارت است به اينكه سر و دماغ راتر و تازه مى كنيم در طلب دوست ، و مسح پا به اينكه پاى استقامت مى خواهم در پيمودن راه دوست كه تلوين مردود است و استقامت و تمكين مقبول ، كه در هر مقامى خطرها است و حال و ملكه و استقامت اين است كه در مسح پا گوئى : اللّهُمَّ ثَبِّتْ قَدَمَىَّ عَلَى الصِّراطِ .

و تر كردن پا به مسح اشارت است به آنكه لينت و سرعت مى خواهم در پيمودن راه دوست كه لينت در اعضاء موجب سهولت حركت و ارسال و انعطاف آنهاست كه : الْمُؤْمِنُونَ لَيِّنُونَ هَيِّنُونَ وَالْمُؤْمِنُ لَيِّنُ الْعَريكَةِ .

و اينكه بايد دست راست را تا ميان شست كه مرفق باشد كه آلت رفق و مدارا است اشارت است به ميانه روى در امور دنيا كه بالمره دست از امور دنيا كشيدن كه متضرر شود خوب نيست .

عارف بزرگ سيد حيدر آملى پس از بيان وضو بر طبق مسائل شرعى و فقهى مى فرمايد :

وضو در نزد اهل راه پس از وضوى فقهى عبارت است از پاك كردن نفس از رذائل اخلاقى و برنامه هاى پست و فرومايه ، و پاك كردن عقل از افكار هلاك كننده ، و آنچه باعث گمراهى و گمراه كردن است ، و نيز عبارت است از پاك كردن سر درون از نظر اغيار ، و پاك كردن تمام اعضاء از كارهائى كه عقلا و شرعاً ناپسند است .

اما افعال اين وضو : در مرحله اول بايد مكلف به قل و سرش نيت كند كه كارى مخالف رضاى دوست انجام ندهد ، و تمام عباداتش براى حضرت يار خالص باشد چنانچه در قرآن مجيد آمده :

( إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لاَ شَرِيكَ لَهُ وِبِذلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ ) .

سپس روى قلب را از آلودگى تعلق به دنيا و آنچه در اوست بشويد ، كه دنيا جيفه است و خواهنده او سگ و خواهان و خواسته شده هر دو نجس اند ، به همين خاطر حضرت رسالت پناهى فرمودند : حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة وَتَرْكُ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ عِبادَة .

و على (عليه السلام) فرمود : يا دُنْيا غُرّي غَيْري فَإِنّي قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فيها .

و شستن دو دست به اين است ، كه دست از نقود دنيا و جنس مربوط به دنيا و آخرت بشويد ، كه دو دست جز به اين نحو پاك نخواهد شد .

«معناى شستن دست از دنيا و جنس و نقد آن جدائى محض از حرام دنيا و اكتفا به ضرورت ، و معناى شستن دست از آخرت ، بريدن طمع از نعمت هاى اوست ، كه عبد واقعى كسى است كه جز به خشنودى حضرت دوست به چيزى فكر نكند .»

به قول نظام وفا :

بنام دوست گشائيم دفتر دل ر *** بفر عشق فروزان كنيم محفل را
زاشك چشم و ز خون جگر به هر فصلى *** خوش آب و رنگ توان داشت غنچه دل را
امان ز برق نگاهش كه هر كجا كه گذشت *** بسوخت خرمن و بر باد داد حاصل را
بجز هواى تو نقشى دگر نمانده به دل *** كه زان زدوده ام انديشه هاى باطل را
به عشق كوش گرت عقده اى بود مشكل *** كه عشق باز كند عقده هاى مشكل را
نظام مى رسد آن كس به ساحل مقصود *** كه زير پاى نهد موج هاى حايل را
مسح سر در حقيقت مسح سر حقيقى است كه از آن تعبير به عقل يا نفس مى كنند ، و وقتى مسح واقعى انجام مى گيرد كه از محبت دنيا و مال و جاهش چيزى در بساط وجود نماند .

مسح دو پا به اين است كه هر دو از حركت در راه غير خدا ظاهراً و باطناً منع شوند ، البته مراد از دو پاى ظاهر معلوم است ، و مراد از دو پاى باطن به نظر عده اى عبارت از دو قوه نظريه و عمليه است و به نظر عده اى ديگر عبارت از دو قوه شهوت و غضب است .

آرى وقتى وضوى فقهى را گرفتى و اين وضو را نيز به آن ضميمه كردى ، مصداق آن روايت مى شوى كه پيامبر بزرگ اسلام فرمود : الْوُضُوءُ عَلَى الْوُضُوءِ نُورٌ عَلى نُور .

يعنى وقتى صفاى ظاهر با باطن جمع شود نور على نور است ، به عبارت ديگر وقتى نور شرع كه از وضوى فقهى حاصل مى شود ، و نور بصيرت كه از توحيد و توجه و عمل خالص بدست مى آيد نور على نور و سبب ثبات و استقامت سالك در طريق مستقيم در دنيا و آخرت است چنانچه در قرآن كريم آمده :

( يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ ) .

اما وضو نزد اهل حقيقت ، كه از آن به طور مطلق تعبير به طهارت شده ، عبارت است از طهارت سر از مشاهده غير مطلقاً .

نيت در آن به اين است كه سالك در سرش نيت كند براى ابد غير او نبيند ، و به غير او توجه نكند ، زيرا هركس در باطن به غير او توجه كند مشرك به شرك خفى است و مشرك چنانچه در قرآن آمده نجس است ، و طهارت جز به اين نيت و عمل به آن كه عبارت از تحقق توحيد حقيقى است ميسر نيست ، توحيدى كه با تمام قدرت شرك را از همه نواحى وجود دفع و رفع مى كند .

اما شستن صورت در حقيقت شستن صورت حقيقى وجود يعنى سر باطن از آلودگى توجه به غير است ، همانطورى كه غير وجه كريم حضرت او مشاهده نشود كه در قرآن آمده :

( فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ ) .

و غير ذات محيط او را نشناسد ، ذاتى كه قرآن مى فرمايد :

( أَلاَ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْء مُحِيطٌ ) .

از چنين توحيدى است كه قرآن از زبان ابراهيم خبر مى دهد :

( إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ) .

و غسل و شستن دو دست عبارت است از بى التفاتى نسبت به متاع دنيا و آخرت . متاع دنيا مانند مال و جا ، و اهل و ولد ، و متاع آخرت مثل علم و زهد و طاعت ، البته آن التفاتى كه عبد را از مولا دور كند .

زيرا التفات به طاعت و خود را به خاطر آن مستحق تعظيم شمردن نزد اهل الله معصيت است ، كه در روايات آمده ، گناهى كه تو را ناراحت كند ازعبادتى كه عجب آور باشد بهتر است ، و تو اگر پس از گناه داراى توبه شوى ، داراى بهترين عمل شدى و دنيا بر اهل آخرت حرام و آخرت بر اهل دنيا حرام ، و هر دو بر اهل الله حرام است .

و مسح سر عبارت از تنزيه سر و تقديس باطن كه سر حقيقى است از انانيت و حدث غيريت است ، غيريتى كه حاجز بين انسان و بين محبوب است ، چنانچه بعضى از عارفين فرموده اند :

بَيْني وَبَيْنَكَ إِنّيّي يُنازِعُني *** فَارْفَعْ بِفَضْلِكَ إِنّيّي مِنَ الْبَيْنِ

بين من و تو انيت من فاصله است ، به فضل و لطفت اين انيت را از ميان من و خود بردار . گفته اند : وُجُودُكَ ذَنْبٌ لا يُقاسُ بِهِ ذَنْبٌ .

با اين آلودگيها ، بخصوص آلودگى انيت ، راهى براى ورود به حريم عالم قدس نيست .

و مسح دو پا عبارت از تنزيه قوه علميه و عمليه از سير در غير الى الله و بالله و فى الله است ، كه انسان با اين دو قوه سعى در طلب حق مى كند و با آن دو قوه به مقام وصل محبوب مى رسد ، اگر دچار آلودگى باشد ، چگونه به طلب برخيزد ، و چگونه به مقام وصل برسد ؟

و با ديده تحقيق بايد گفت : ( فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ) .

اشاره به اين دو قوه است ، به اين معنا كه وقتى به واسطه اين دو قوه به ما رسيدى از هر دو خالى شو ، زيرا با رسيدن به مقام وصل احتياج به توجه به غير نيست ، و در صورت عدم احتياج توجه به غير اگر توجه شود عين شرك است !!

و نزد بعضى مراد از نعلين دنيا و آخرت است و نزد بعضى عالم ظاهر و باطن است ، و نزد بعضى نفس و بدن است و تمام اين نظريات به طور مسلم صحيح است ، و نسبت به چنين حالتى است كه در حديث قدسى آمده :

لا يَزالُ الْعَبْدُ يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوافِلِ حَتّى أُحِبُّهُ فَإِذا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ وَلِسانَهُ وَيَدَهُ وَرِجْلَهُ ، فَبِيَ يَسْمَعُ وَبِيَ يَبْصُرُ وَبِيَ يَنْطِقُ وَبِيَ يَبْطُشُ وَبِيَ يَمْشي .

عبد هميشه با اجراى مستحبات به من نزديك مى گردد ، تا حدى كه من به او علاقه پيدا كنم ، چون محبوب من شد ، گوش و چشم و زبان و دست و پاى او مى شوم ، آن هنگام است كه به من مى شنود ، و به من حرف مى زند و به من كار انجام مى دهد و به من راه مى رود .

به قول عارف مؤمن علاء الدوله سمنانى :

هر آن جان كز غمش بر وى رقم نيست *** نديمش در دو عالم جز ندم نيست
دلى كز درد او درمان نسازد *** وجود او به معنا جز عدم نيست
سرى كز سر معنى با خبر شد *** در آن گنجايش شادى و غم نيست
جهان از عكس رويش گشته روشن *** اگر ابله نبيند هيچ غم نيست
تو محرم نيستى محروم از آنى *** ره نامحرمان اندر حرم نيست
حجاب تست اين هستى موهوم *** كه هرگز نور با ظلمت به هم نيست
چو در درياى وحدت گم نگشتى *** از آنت در معنى در شكم نيست
اگر فانى شوى در بحر توحيد *** عيان بينى كه آنجا كيف و كم نيست
چو باز ار چشم همت بستى از گل *** مقر عز تو جز دست جم نيست
بجز همت نيابد راه مقصود *** هماى همت آنجا متهم نيست
علا چون همت عالى ندارى *** ترا گامى به كويش لاجرم نيست
فَكَما أَنَّ رَحْمَتَهُ تُطَهِّرُ ذُنُوبَ الْعِبادِ كَذلِكَ نِجاساتُ الظَّاهِرِ يُطَهِّرُهَا الْماءُ لا غَيْرُ . قالَ اللهُ تَعالى : ( وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً ) ( وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْء حَيٍّ ) . فَكَما أَحْيا بِهِ كُلَّ شَيْي مِنْ نَعيمِ الدُّنْيا كَذلِكَ بِرَحْمَتِهِ وَفَضْلِهِ جَعَلَهُ حَياةَ الْقُلُوبِ .

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد : همچنان كه رحمت آن جناب گناهان بندگان را از پرونده آنان پاك مى كنند ، به همان صورت نجاسات ظاهر را آب پاك مى كند و لاغير . حصر لاغير به احتمال زياد حصر اضالى است .

خداوند متعال فرموده : و او خدائى است كه بادها را به مژده باران رحمت خويش در پيش فرستد و از آسمان آبى طاهر و مطهر براى شما نازل كرديم و هر موجود زنده اى را از آب قرار داديم .

و به تناسب اينكه هر موجود زنده اى از آب است ، پس براى ادامه حيات و زندگى ، نياز ضرورى به آب دارد ، در حقيقت مى توان گفت حيات موجودات مساوق با آب است .

و همان طورى كه به وسيله آب هر نعمتى از نعيم دنيا را زنده كرد همچنان به فضل و رحمتش آب را از جهت اينكه مقدمه بسيارى از عبادات واجب است ، و بدون آن نمى توان راه به بساط قرب پيدا كرد ، حيات قلوب قرار داده .

حكيم بزرگوار ملا عبدالرزاق گيلانى در تشريح اين جمله مى فرمايد :

و انديشه كن در خلقت آب كه حكيم على الاطلاق به حكمت كامله خود آن را خلق كرده ، و به چند صفت آنرا موصوف كرده ، كه هر كدام از آن صفات براى ترتب فوايد آب دخل عظيم دارد :

اول : صفاى آب است ، كه اگر چركين و كثيف خلق مى شد ، باعث تنفر طبع مى بود ، و صلاحيت وساطت حيات قلب كه جوهر لطيف است نمى داشت ، چه تناسب ميان سبب و مسبب شرط است .

دوم : رقت و تنكى است ، كه اگر غليظ القوام مى بود مثل عسل ، تطهير چيزها خصوص چيزهاى لزج به او نمى شد و آب هم محتاج به آب ديگر مى شد و نيز غلظت مانع مى شد از نفوذ كردن در عمق اجسام شخيه با وجود احتياج به نفوذ ، و نيز بردن آن به جاهاى دور نيز متعسر بلكه متعذر مى شد !!

سوم : وفور و بسيارى اوست كه اگر عياذاً بالله با عموم احتياج خلايق به او كم مى بود و به زحمت بدست مى آمد فقرا و ارباب حاجت در تحصيل آن به زحمت مى افتدند و رنج مى كشيدند .

چهارم : پاك بودن ، كه اگر در اصل خلقت طهارت نمى داشت ، تطهير نجاسات به او نمى شد و بر وجودش فايده تمام مترتب نمى بود و به اين فوايد عظيمه در روايت اشارت رفته ، چنانچه حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

وَتَفَكَّرْ في صَفاءِ الْماءِ وَرِقَّتِهِ وَطَهُورَتِهِ وَبَرَكَتِهِ وَلَطيفِ امْتِزاجِهِ بِكُلِّ شَيء وَفي كُلِّ شَيء .

انديشه كن در صفا و رقت و تنكى آب و در پاكى و پاك كنندگى آن و نفوذ كردن و ممزوج شدن آن به هر چيزى و در هر چيزى .

و اين همه گفتار لطيف و مسائل عالى در جنب آب براى اين است كه به انسان توجه داده شود ، كه در صفاى باطن و رقت قلب و آميزش با مردم مؤمن همچون آب باش و از همه مهم تر همچنان كه آب اصل مطهرات و بهترين عامل براى پاكى و پاكيزگى است ، تو نيز در جامعه پاك و پاك كننده باش ، به اين معنى كه در تمام شئون زندگى سعى كن پاك باشى و با عمل و اخلاق و امر به معروف و نهى از منكر ديگران را نيز از آلودگيها پاك نمائى .

جلال الدين در زمينه مطهريت آب و قلب چنين مى فرمايد :

آب گفت آلوده را در من شتاب *** گفت آلوده كه دارم شرم از آب
گفت آب اين شرم بى من كى رود *** بى من اين آلوده زايل كى شود
ز آب هر آلوده گر پنهان شود *** الحياء يمنع الايمان بود
دل ز پايه حوض تن گلناك شد *** تن ز آب حوض دلها پاك شد
گرد پايه حوض دل گرد اى پسر *** هان ز پايه حوض تن مى كن حذر
بحر تن بر بحر دل بر هم زنان *** در ميانشان برزخ لا يبغيان
وَاسْتَعْمِلْهُ في تَطْهيرِ الأَعْضاءِ الَّتي أَمَرَكَ اللهُ بِتَطَهُّرِها وَاْتِ بِأَدائِها فَرائِضَهُ وَسُنَنَهُ فَإِنَّ تَحْتَ كُلِّ واحِد مِنْها فَوائِدٌ كَثيرَةٌ إِذا اسْتَعْمَلْتَها بِالْحُرْمَةِ انْفَجَرَتْ لَكَ عَيْنُ فَوائِدِهِ عَنْ قَريب .

و به جاى آور فرائض و واجبات و مستحبات تطهير را ، مثل ازاله نجاست از بدن و لباس و مواضع وضو از براى نماز و طواف .

در كنار هريك از صفات و آثارى كه براى آب گفته شد فوائد بسيارى است كه به شرط فكر و تأمل و عدم قساوت قلب فايده هر كدام از اين صفات براى متأمل منفجر و ظاهر مى گردد .

ثُمَّ عاشِرْ خَلْقَ اللهِ كَامْتِزاجِ الْماءِ بِالأَشْياءِ يُؤَدّي كُلَّ شَيْئي حَقَّهُ وَلا يَتَغَيَّرْ عَنْ مَعْناهُ مُعْتَبِراً لِقَوْلِ رَسُولِ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : مثَلُ الْمُؤْمِنِ الْخالِصِ كَمَثَلِ الْماءِ .

اين جمله اشارت است به فوائدى كه از براى اهل بصيرت از جوهر آب ظاهر مى شود ، امام (عليه السلام) مى فرمايد : لطف امتزاج آب به همه چيز اشارت است به طريق سلوك هر شخص انسان با بنى نوع خود ، يعنى اختلاط و معاشرت هر شخص با مردم بايد مثل امتزاج آب باشد به اشياء ، يعنى معاشرت بايد در نهايت هموارى و آسانى باشد ، و چنان كه ملاقات آب به هر چيزى مناسب آن چيز است و از حقيقت خود به در نمى رود مثلا با اجسام متخلخله كه ملاقات مى كند مثل دوشاب و گل و غير اينها به ظاهر و باطن ملاقات مى كند و اثر خود را به هر جزء آن مى رساند ، و به اجسام صلبه كه ملاقات مى كند مثل سنگ و مانند آن به ظاهر آن ملاقات مى كند و بس ، پس آدمى نيز بايد چنين باشد و اختلاطش با هركس مناسب حال آن كس باشد ، اگر اختلاطش با مؤمنين خلص و صحيح الاعتقاد و يا با دوستان صادق العقيده باشد مجارات ظاهرى و باطنى مجوز است يعنى به ظاهر و باطن با او مى توان آشنائى و رفاقت و ملاقات داشت و اگر با غير اينان پس ملاقات ظاهرى كافى است تا وقتى كه بر اثر اين ملاقات ظاهرى آنان هم مانند انسان اهل باطن و عقيده و دين شوند .

خلاصه انسان بايد مانند آب نسبت به خودش طاهر و نسبت به فرزندان و خانواده و اجتماعش مطهر باشد ، تا روى سعادت بيند ، و به خير دنيا و آخرت برسد .

خداوند بزرگ انسان را در اصل خلقت برابر با آيه فطرت پاك خلق فرموده ، و انسان وظيفه و مسئوليت دارد كه اين پاكى را در سايه توحيد و عمل به دستورات الهى حفظ كرده و در مقام پاك كردن ديگران نيز فعاليت كند .

واى به حال كسى كه در قيامت در محضر حضرت دوست حاضر شود ، در حالى كه با گناه و عصيان ، خود را نجس و ديگران را نيز نجس كرده باشد !!

نجس و منجس زندگى كردن از شأن انسان به دور است ، كه انسان در زمين جانشين خدا است و بايد در گردونه طهارت بگردد و اين طهارت را با دو بال امر به معروف و نهى از منكر به ديگران هم سرايت دهد و با تربيت و تزكيه كردن مردم اثر نيكى از خود در عالم بگذارد .

به قول شاعر خوش بيان عباس شهرى :

قصه شنيدم كه يكى نيك مرد *** منزل ، در خانه سقراط كرد
گفت به سقراط كه اى هوشيار *** از چه بود خانه تو تنگ و تار
از چه بود خانه تو اى حكيم *** تنگ تز از كاسه چشم لئيم
گفت به سقراط نگر ، خانه چيست *** خانه اگر تنگ بود عيب نيست
تيره اگر خانه تنگ من است *** شكر خدا را كه دلم روشن است
نيست در اين خانه چو ما را درنگ *** غم نخورم گر كه بود خانه تنگ
باهمه اين خانه كه مشتى است خاك *** پر نتوان كرد ز ياران پاك
در پى آن باش كه در روزگار *** از تو بماند اثرى يادگار
نيست هنر نقره و زر داشتن *** خانه بنا كردن و بگذاشتن
قدرت شاهان بلند اقتدار *** چند صباحى است درين روزگار
ليك بود تا فلك چيره دست *** سلطنت و حكمت سقراط هست
وَلْتَكُنْ صَفْوَتُكَ مَعَ اللهِ تَعالى في جَميعِ طاعاتِكَ كَصَفْوَةِ الْماءِ حينَ أَنْزَلَهُ مِنَ السَّماءِ . وَطَهِّرْ قَلْبَكَ بِالتَّقْوى وَالْيَقينِ عِنْدَ طَهارَةِ جَوارِحِكَ بِالْماءِ .

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد : بايد طاعت و بندگى تو براى خدا ، در صفا و خلوص و پاكى و عدم غش به اغراض مزيفه مضيعه مثل صفاى آب باشد در وقت فرود آمدن از آسمان ، چرا كه عمل مغشوش مقبول درگاه حضرت او نيست ، چنانكه در حديث آمده روز قيامت به رياكار مى گويند : مزد عملت را از كسى كه به خاطر او اين عمل را انجام دادى بگير !!

و پاك كن دل خود را از آلايش كدورات و اوساخ ذنوب و معاصى ، و محلى و مزين ساز آن را به تقوا و يقين ، خلاصه در وقت تطهير اعضاء از كثافات ظاهرى غافل از تطهير كثافات باطنى نباش ، چنانكه آلودگيهاى ظاهر را به خاطر نظر خلايق پاك مى كنى ، آلودگيهاى باطن را به خاطر نظر حق پاك كن كه پاكى باطن اهم از ظاهر و قابل مقايسه با آن نيست .

از خداوند بزرگ بخواهيم كه بعد از فراگيرى اين روايات پر قيمت كه از درياى مواج علم حضرت صادق (عليه السلام) به ما رسيده به عمل به اين روايات اقدام كنيم ، كه اثر در عمل است نه در علم تنها .

گروهى فرا مى گيرند و مى آموزند ، براى اينكه به ديگران بياموزند ، اينان تيره بخت و بيچاره اند ، حمالى علم كار مهمى نيست ، فرا گرفتن و عمل كردن و ياد دادن ارزش دارد .

قالَ الْخِضرُ لِمُوسى (عليهما السلام) : يا مُوسى تَعَلَّمِ الْعِلْمَ لِتَعْمَلَ بِهِ وشلا تُعَلِّمْهُ لِتُعَلِّمَهُ فَيَكُونُ بُورُهُ وَلِغَيْرِكَ نُورُهُ ثُمَّ تُوارِى الْخِضْرُ وَبَقِيَ مُوسى يَبْكي .

خضر به موسى فرمود : علم را براى عمل بياموز نه براى ياد دادن تنها ، كه در ياد دادن تنها براى تو هلاكت و براى دانش آموز تو نور است ، آنگاه خضر موسى را رها كرد و رفت و موسى در تنهائى گريه كرد