گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
باب پانزدهم در آداب ركوع


قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :
لا يَرْكَعُ عَبْدٌ للهِِ رُكُوعاً عَلَى الْحَقيقَةِ إلاّ زَيَّنَهَا بِنُورِ بَهائِهِ وَأظَلَّهُ في ظِلالِ كِبْرِيائِهِ وَكَساهُ كِسْوَةَ أصْفِيائِهِ .

وَالْرُّكُوعُ أوَّلٌ وَالسُّجُودُ ثان فَمَنْ أتى بِالاْوّلِ صَلُحَ لِلثّاني .
فَارْكَعْ رُكُوعَ خاشِع للهِِ بِقَلْبِهِ مُتَذَلِّل وَجِل تَحْتَ سُلْطانِهِ خافِض لَهُ بِجَوارِحِهِ خَفْضَ خائِف حَزين عَلى ما فاتَهُ الرّاكِعينَ .

يُحْكى أنَّ الرَّبيعَ بْنِ خُثَيم كانَ يَسْهَرُ بِاللَّيلِ الْفَجْرِ في رُكُوع واحِد فَإذا أصْبَحَ زْفُرُ وَقالَ : آه سَبَقَ الْمُخْلِصُونَ وَقُطِعَ بِنا .
وَاسْتَوْفِ رُكُوعَكَ بِاسْتِواءِ ظَهْرِكَ وَانْحَطَّ عَنْ هِمَّتِكَ في الْقِيامِ بِخِدْمَتِهِ إلاّ بِعَوْنِهِ ، وَفَرِّ بِالْقِلْبِ مِنْ وَساوِسِ الشَّيْطانِ وَخَدائِعِهِ وَمَكايِدِهِ فَإنَّ اللهَ تَعالى يَرْفَعُ عِبادَهُ بِقَدْرِ تَواضُعِهِمْ لَهُ وَيَهْديهِمْ إلى اُصُولِ التَّواضُعِ وَالْخُضُوعِ وَالْخُشُوعِ بِقَدْرِ إطِّلاعَ عَظَمَتِهِ عَلى سَرائِرِهِمْ .

قال الصّادِقُ (عليه السلام) : لا يَرْكَعُ عَبْدٌ للهِِ رُكُوعاً عَلَى الْحَقيقَةِ إلاّ زَيَّنَهَا بِنُورِ بَهائِهِ وَأظَلَّهُ في ظِلالِ كِبْرِيائِهِ وَكَساهُ كِسْوَةَ أصْفِيائِهِ .
ركوع از اركان عظيمه نماز است ، و بدون آن نماز باطلب و بى ثمر و بى حاصل است .

ركوع حالت تواضع عبد در پيشگاه مقدس مولاست ، و از بهترين حالات عبادتى بنده در بارگاه قدس حضرت اوست .

ركوع جلب كننده توجه خداوند به بنده عابد ، و راهى از راههاى نجات انسان از عذاب فرداست ، چرا كه ركوع نمايانگر اين معناست كه عبد از آلودگى به كبر و منيت و خودخواهى و خودپرستى پاك است .

ركوع نشان دهنده اين حقيقت است ، كه عبد سر سرپيچى از مولا را ندارد ، و جز طاعت و فرمانبرى راهى را انتخاب نكرده است .

ركوع اظهار ذلت ذليل به طور عملى ، در برابر حضرت عزيز است ، عزيزى كه با كمال كرامت جبران كننده ذلت عبد ، و عزت بخشنده به بنده صالح است .

راكع از نور ركوعش دل روشن كند ، و آلودگى قلب بريزد ، و به كسب آبروى از خاك در محبوب نائل گردد .

راكع ركوع در نماز ، از افتادن به بند هوا و شياطين باطنى و ظاهرى در حدى محفوظ و چون به سجود حقيقى رود ، با تمام وجود از تمام خطرات در امان حضرت حق قرار خواهد گرفت .

ركوع معالج كبر ، شكننده كمر شيطان ، راهى به سوى ملكوت ، و نورى براى جان و آرامشى براى اضطراب خاطر است :

أَلاَ بِذِكْرِ اللهَ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (1) .
امام صادق (عليه السلام) در جمله اول روايت مى فرمايد :

عبد براى حضرت الله به حقيقت ركوع نمى كند . مگر اينكه خداوند عالم او را به نور بهاى خود ، نورى و زيب و زينتى عنايت كند ، كه ملائكه با همه لطافت و نورانيت از نور او در شگفت آيند و او را در سايه اش جاى دهد و كسوت اصفيا بر او پوشاند .

و ركوع به حقيقت آن است كه راكع به وقت ركوع ، حق عظمت خدا را و حقارت تمام موجودات را نسبت به او نگه دارد .

در ركوع حقيقى نه تنها بدن و اعضاء وابسته به آن در ركوع است ، بلكه عقل و قلب و نفس هم در ركوع است ، كه ركوع عقل خالى بودن آن از اوهام و شوائب فرهنگهاى شيطانى و خيالات و تصورات باطل ، و تصميمات غلط نسبت به بندگان خداست .

و ركوع قلب خالى بودن آن از محبت ها و نفرت هاى غلط و آراسته بودنش به محبت الهى و شئون آن جناب است .

و ركوع نفس خالى بودن آن از سيئات اخلاقى و آراسته بودنش به حسنات الهيه است .

اگر بدن در ركوع ولى قلب و عقل و نفس بيرون از اين مدار باشند ، در حقيقت انسان در صحنه قيام عليه واقعيات الهى است ، و در مرز تكبر نسبت به

1 ـ سوره رعد (13) : 28 .

حقايق جهان هستى !

به وقت تكلم به ذكر ركوع :

سُبْحانَ رَبِّيَ الْعَظيمِ وَبِحَمْدِهِ .
بايد از مرض غفلت نسبت به حقيقت اين ذكر دور بود ، و با تمام وجود علماً و عملاً در مقام اداى اين ذكر بود ، كه وقتى نور اين ذكر و حقيقت اين واقعيت در وجود انسان جلوه كند ، تنزه حق را از تمام عيوب لمس كرده ، و عظمت حضرتش را درك نموده ، و حمد و ستايشش را با زبان هستى اش ادا خواهد كرد .

انسان وقتى با توجه باطن و با اخلاص كامل و با تمام هستى خود ، ذكر ركوع را ادا كند ، در حقيقت به صف ذاكران پيوسته و به درمان دردهاى روحى و اضطرابات نفسى نزديك شده است .

اين مسئله مسلم است و حقيقت آن براى احدى قابل انكار نيست و به تجربه هم ثابت شده كه :

يكى از بهترين طرق درمان دردهاى درونى و عقلى و قلبى و نفسى ذكر و ياد خداست .

زيرا ذكر است كه قلوب را صفا و صيقل مى دهد و خوف موجود در آن را به امن و عداوت را به محبت ، و اضطراب و بى تابى را به آرامش و هراس را به اطمينان مبدل مى سازد :

) فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً ((1) .
خداوند متعال به آنچه در دلهاى آنها وجود داشت آگاه بود ، لذا اطمينان و آرامش را بر آنها فرو فرستاد ، و فتح و پيروزى نزديكى را « به عنوان پاداش

1 ـ سوره فتح (48) : 18 .

حالتى كه در دل آنها وجود داشت » نصيب آنان ساخت .

از طريق ذكر است كه روحانيت و بعد معنوى فرد بر بعد خاكى و زمينى و مادى او غلبه مى كند ، و در مى يابد كه شك و دو دلى نسبت به حقايق خاطره اى شيطانى است ، و اضطراب و پريشانى درون از وسوسه هاى شيطان ريشه مى گيرد ، و همه حالات نابسامان روحى او « براى اينكه انسان در جو و فضائى از بيم و هراس بسر مى برده از تهديد و تخويف شيطان مايه مى گيرد .

آنگاه كه انسان در عبوديت خويش داراى اخلاص باشد و در جهت اطاعت از پروردگار خويش بكوشد ، و در سر وجود خويش نياز به مولا و خداى خويش را به حقيقت احساس كند ، خداوند متعال از او سرپرستى كرده و هم و غم او را زايل مى سازد ، در چنين وضعى فردى كه به ياد خداست در معيت خدا بسر مى برد ، و آن كس كه توفيق معيت با حق پيدا كند به همه چيز رسيده .

به قول عارف شوريده حال شيخ فخرالدين عراقى :

منم زعشق سر از عرش برتر آورده *** بزير پاى سر نه فلك درآورده
به بحر نيستى از بيخودى فرو رفته *** سر خودى ز در بيخودى درآورده
نهاده پاى طرب به سر سر بساط نياز *** گرفته دست تمنا و بسر سر آورده
هماى همت من باز كرده بال طرب *** دو كون و هر چه درو زير يك پر آورده
اساس قصر جلالم عنايت ازلى *** بسى زكنگره عرش برتر آورده
بريد شوق من از خلعت صفات مرا *** بملك وصل مثالى مقرر آورده
زآسمان يمن از روح قدس هر نفسى *** بريد جانم روح معطر آورده
به بوستان جهان بهر گلبنان حيات *** هزار جوى روان به زكوثر آورده
براى صدر نشينان درگهم رضوان *** زشاخ طوبى صد چتر بر سر آورده
فلك به مشغله دارى در گهم هر شب *** دو صد هزار مشاغل زاختر آورده
به حضرتم خضر آب حيات جان افزا *** بهر صبوح به جام اسكندر آورده
محيط خاطر من هر زمان به هر موجى *** هزار گوهر الهام بر سر آورده
زمين فهم من از فيض تازه بردارد *** درخت فضل من از غيب نوبر آورده
رسيد شمه اى از طيب خلق من به صبا *** از آن به صبح نسيم معطر آورده
هزار خم زمى صاف عشق نوشيده *** از آن به دردكشان يك دو ساغر آورده
خراب كرده رسوم جهان بى معنى *** وراى رسم جهان رسم ديگر آورده
بنزد اهل معانى نكرده يك دعوا *** هزار شاهد معنى به محضر آورده
رسيده بر سر گنج جواهر عزت *** از آن خزانه دمى بس توانگر آورده
آنگاه كه ابتلائات و گرفتاريها بر يك انسان ذاكر يورش مى آورد و زندگانى با رنجها و آلامش بر او سنگينى مى كند از رهگذر ذكر به رفاه و اطمينان دست مى يابد ، و از قناعت و رضايت خاطر برخوردار مى شود و مى فهمد كه گله و شكوه به غير خدا بردن ، خوارى و فرومايگى است ، و احساس مى كند كه با خدا و همراه او است و همواره بدو نيازمند است . از اين پس يأس و نوميدى ، او را در اختيار خود نمى گيرد ، و هيچ غمى او را ناراحت و عبوس نمى سازد ، زيرا او خود را در معيت صاحب امر و يار و ياور ، و خداى رهائى بخش خويش احساس مى كند ، و خويشتن را بدو واگذار كرده ، و مهمان او تلقى مى كند .

بنابراين با احساس حضور در پيشگاه خداوند مهربان ، هيچ گونه ناله و شكايت و ناراحتى و اضطراب و ترس و بيم ، جائى در وجود او براى خود نمى يابد .

وقتى راههاى زندگانى انسان دچار تنگنا مى شود ، و ابواب حيات فراسوى او به بن بست مى رسد و پاهاى انسان در طريق تلاش و كنگاش و كاوش از روزى و هزينه زندگانى از كار مى افتد و به ستوه مى آيد ، خداوند متعال در ظل ذكر او گنجينه هاى جود و بخشش خود را در برابر وى مى گشايد ، و بخاطر رفتار نيك وى ، كه از بركت نورانيت ذكر بدست آمده ، بدو پاداش مى رساند ، و با نعمت

و احسان خويش به او تفضل مى نمايد ، در نتيجه مى فهمد كه هدف هاى غير خدائى او قبلاً ناچيز و بى ارزش بوده ، زيرا در طى ذكر و ياد خدا حلاوت صبر را مى چشد ، و جمال و زيبائى و خوش آيند بودن توكل خويش را شهود مى كند ، و قلبش با محبت روشن مى گردد ، و نفس او از رضا و امن سرشار مى شود .

اگر انسان دنيا را با تمام رنجها و زحماتش بر دوش خود بيفكند و در نتيجه ببيند كه سلامت و مقام و منزلت خويش را از دست داده ، سپس به ياد خدا افتد ، مى فهمد كه هيچ مقام و منزلتى جز مقام الهى در ميان نيست ، و درك مى كند كه در معيت خداوند متعال براى جاه و مقام انسان پايگاهى وجود ندارد .

از طريق ذكر همه مخاوف و ترس و بيم ها از ميان برمى خيزد ، و همه ناراحتى ها از آدمى سترده مى شود ، آنگاه كه فرد به ياد خدا مى افتد قلبش با طمأنينه معمور و آباد گشته و مالامال از رضا مى شود ، قلبى كه آكنده از ترس و يأس بوده است .

لطف و توجه پروردگار ، قلب ذاكر را زير سايه خود قرار مى دهد ، و انسان به اين يقين و قاطعيت مى رسد كه رهيدن از ناراحتى هاى درونى سهل و هموار است و مى توان وسوسه ها را در هم كوبيد ، و تخيلات باطل را از خود بدور ساخت .

چنين فرد ذاكرى با خداست و از هيچ امرى بيمناك نبوده و از هيچ چيزى نمى ترسد و به هيچ عارضه روانى دچار نمى گردد ، اين حالت بخاطر ثباتى كه خداوند متعال در دل او ايجاد مى كند بهم مى رسد :

) وَالذَّاكِرِينَ اللهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً ((1) .
خداوند متعال براى مردان و زنانى كه او را فراوان ياد مى كنند مغفرت و پاداش

1 ـ سوره احزاب (33) : 35 .

عظيمى آماده كرده است .

از توأم آتش عشق آمد و در جان افتاد *** كار اين سوخته دل باز به جانان افتاد
بنده ات اين سر كرده جانبازان بود *** اولين كشته كه در عشق به ميدان افتاد
وه كه تنها نتوان رفت ره وادى عشق *** وز پى اين دل ره گم شده نتوان افتاد
تيره روزيش به هر حال خوش افتاد چو من *** هر كه را كار به اين زلف پريشان افتاد
چه خرابيست دل ما كه برون مى نرود *** هر كه را راه به اين منزل ويران افتاد
آنكه زو گريه كنان نمره زنان است سحاب *** ديده ماست كه بر آن گل خندان افتاد
آنچه از پيش رقيبان زغم عشق تو رفت *** دعوى بيهده اى بود كه آسان افتاد
هر كسى نامزد كار دگر شد زقضا *** عشق بازى به من بى سر و سامان افتاد
دامن افشان بگذر راه حقيقت بسپر *** گذرت چون به سر خاك شهيدان افتاد
مسئله ركوع در قرآن مجيد :
كلمه ركوع در قرآن مجيد به نظر مفسرين گاهى به معناى ركوع و گاهى به معناى نماز و گاهى به معناى تواضع در برابر حق آمده ، ولى بهتر اين است كه در

آيات شريفه اى كه كلمه ركوع و مشتقات آن آمده به معناى جامع آن گرفته شود ، كه عبارت است از سر تسليم فرود آوردن در برابر خداست و حالت ركوع بدنى يا ركوع در نماز دلالتى بر آن است .

خداوند بزرگ در قرآن مجيد ، نسبت به انسانهائى كه ركوع ندارند ، به شدت برخورد كرده و آنان را مجرم و مكذب قلمداد كرده است .

) كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلاً إِنَّكُم مُجْرِمُونَ * وَيْلٌ يَوْمَئِذ لِلْمُكَذِّبِينَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لاَ يَرْكَعُونَ ((1) .
اى گرفتاران خوى حيوانيت در مدت عمر كوتاه خود بخوريد و تمتع بريد كه شما در پيشگاه حضرت حق مجرم و گنهكاريد ، واى در روز قيامت بر آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند ، آن پست فطرت و بدخو مردمى كه هرگاه به آنان گفته شد نماز و طاعت به جاى آريد و سر تسليم در برابر حضرت او فرود آريد ، توجه نكرديد و از ركوع در برابر مولاى خود سر باز زدند .

در برابر اينگونه نابخردان و مردم نمك به حرام ، از ركوع كنندگان آنقدر با عظمت ياد فرموده كه از تمام مكلفين مى خواهد كه با تمام وجود به صف ركوع كنندگان بپيوندند :

) وَأَقِيمُوا الْصَّلاَةَ وَآتُوا الْزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الْرَّاكِعِينَ ((2) .
و شما اى تمام مردم نماز را بپاى داريد و زكات مال خود بپردازيد ، و در زمره تسليم شوندگان در برابر حق داخل شده و همراه راكعان در پيشگاه او ركوع كنيد .

راكعانى كه قرآن مجيد مى فرمايد ، عاشقانى هستند كه از بركت معرفت به مقام

1 ـ سوره مرسلات (77) : 46 ـ 48 .

2 ـ سوره بقره (2) : 43 .

فناى صفات و افعال خود در افعال و صفات حضرت احديثت رسيده اند و مافوق ارزشها رفته اند ، و واسطه رسيدن فيض از بارگاه فياض به عباد و بندگانند .

راكع با در آمدن به حالت ركوع از تمام صفات و افعال فانى شده و چون فناى فعل و صفت برايش آمد باقى به بقاء الله مى شود ، كه اين بقاء در ابتداى روايت تعبير به قرار گرفتن راكع در ظل كبريائى شده !

عارف كامل حضرت امام خمينى از عارف معروف قاضى سعيد قمى نقل مى كند كه : ركوع در نظر من اشاره به مقام توحيد اسماء و صفاتاست و پيش از اين دانستى كه قيام عبارت بود از مقام توحيد افعالى ، و چون نمازگزار به مقام توحيد فعلى متحقق شد از طرفى چون همه افعال از آثار اسماء است مشاهده مى كند كه اسماء با وجود كثرتى كه دارند ، همگى در تحت يك اسم واحد كه جامع حقايق آنها است قرار دارند ، و خود را نيز در تحت سلطنت همان اسم جامع مى بيند و فانى از استقلال فعلى خود شده و بلكه فانى از فعل خود مى شود و حقيقت خود را جمله حقايقى مى بيند كه در تحت همان اسم جامع مندرج مى باشد ، و چون به اين حقيقت پى برد به علامت خضوع خم مى شود و با اين خم شدن اشاره بدان مى كند كه هرگونه فعلى را از خود نفى كند ، و به افتخار بقاء اسمش در اسماء به طور مربوبيت اكتفا مى نمايد ، لذا اسم رب را كه بدنبال اسم جامع الله در سوره الحمدى كه براى بيان صدور حقايق از تأثير اسماء بود ، مى آورد و آن اسم را به خود نسبت مى دهد « ربى » تا اشاره به اينگونه بقا كرده باشد ، يعنى مظهريت اين اسم كه از امهات اسماء است و نيز رعايت ادب الهى را كرده باشد كه خدايتعالى اين اسم را به كاف خطاب اضافه فرموده است ، آنجا كه فرمود :

) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ((1) .
بخاطر همين آيه است كه عبد در ركوع رب را به خود اضافه كرده مى گويد :

سُبْحانَ رَبِّيَ الْعَظيمِ وَبِحَمْدِهِ .
كه با گفتن اين جمله در حالت ركوع اظهار مقام فنا و بقاء بالله كند .

با پرتو جمالت برهان چه كار دارد *** با عشق زلف و خالت ايمان چه كار دارد
با عشق دلگشايت عاشق كجا برآيد *** با وصل جانفزايت هجران چه كار دارد
در بارگاه دردت درمان چه راه يابد *** با جلوه گاه وصلت هجران چه كار دارد
با سوز بيدلانت مالك چه طاقت آرد *** با عيش عاشقانت رضوان چه كار دارد
گرنه گريخت جانم از پرتو جمالت *** در سايه دو زلفت پنهان چه كار دارد
چون در پناه وصلت افتاد جان نگوئى *** هجرى بدين رازى با جان چه كار دارد
آرى عجب نباشد گر در دلم نيائى *** در كلبه گدايان سلطان چه كار دارد
من نيز اگر نگنجم در حضرتت عجب نيست *** آنجا كه آن كمال است نقصان چه كار دارد
1 ـ سوره واقعه (56) : 74 .

در تنگناى وحدت كثرت چگونه گنجد *** در عالم حقيقت بطلان چه كار دارد
آرى ولى چو عاشق پوشيد رنگ معشوق *** آندم ميان ايشان دربان چه كار دارد
جائى كه در ميانه معشوق هم نگنجد *** مالك چه زحمت آرد رضوان چه كار دارد
هان خسته دل عراقى با درد يار خو كن *** كانجا كه دردش آمد درمان چه كار دارد
خمينى بزرگوار در دنباله گفتار پر مغز قاضى سعيد در مسئله ركوع مى فرمايد :

بدان كه عمده احوال صلاة سه حال است كه ساير اعمال و افعال مقدمات و مهيئات آنها است :

اوّل : قيام

دوّم : ركوع

سوّم : سجود

اهل معرفت اين سه را اشاره به توحيدات ثلاثه دانند ، و چون صلاة معراج كمالى مؤمن و مقرب اهل تقوا است متقوم به دو امر است كه يكى مقدمه ديگرى است :

اوّل : ترك خودبينى و خودخواهى كه آن حقيقت و باطن تقوا است .

دوّم : خداخواهى و حق طلبى كه آن حقيقت معراج و قرب است و لذا در روايات شريفه است كه :

ألصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقِّي .
چنانچه قرآن مجيد نيز نور هدايت است ولى براى متقين :

) ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ ((1) .
و بالجمله در سه مقام كه قيام و ركوع و سجود است اين دو مقام به تدريج حاصل شود ، پس در حال قيام ترك خودبينى است به حسب مقام فاعليت ، و رؤيت فاعليت حق و قيومت حق مطلق است و در ركوع ترك خودبينى است ، به حسب مقام صفات و اسماء ، و رؤيت اسماء و صفات حق است ، و در سجود ترك خودبينى است مطلقاً خداخواهى و خداطلبى است مطلقاً و جميع منازل سالكين از شئون آن مقام ثلاثه است ، چنانچه بر اهل بصيرت و اصحاب عرفان و سلوك واضح است .

و چون سالك در اين مقامات توجه به اين نمود ، كه سر اين اعمال توحيدات ثلاثه است ، هر يك از مقامات كه دقيق تر و لطيف تر است ، سالك را مراقبت بيشتر ضرور است ، و البته خطر مقام بالاتر و لغزشش بيشتر است ! پس در مقام ركوع چون سالك را دعوى آن است كه در دار وجود ، علم و قدرت و حياة و اراده اى جز از حق نيست و اين دعوى بسيار بزرگ و مقام بسيار دقيقى است و از امثال ما اين دعوى نشايد ، به باطن ذات بايد به درگاه مقدس حق روى تضرع و مسكنت و ذلت آوريم و عذر قصور و تقصير خواهيم و نقصان خود را به عين عيان و شهود وجدان دريابيم ، شايد كه از مقام مقدس او توجهى و عنايتى شود و حال اضطرار اسباب دستگيرى او از ما بندگان شود :

) أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ ((1) .
قرآن مجيد در سوره حج مردم را به چهار برنامه سازنده دعوت مى كند ، و محصول آن برنامه ها را فلاح و رستگارى و پيروزى در دنيا و آخرت اعلام مى نمايد ، كه از جمله آن برنامه ها ركوع است :

) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ((2) .
اى اهل ايمان خداوند را ركوع و سجود آريد ، و حضرت او را در تمام شئون حيات بنده فرمانبردار باشيد و هر كار خيرى را انجام دهيد ، تا به رستگارى و فلاح و پيروزى و نجات برسيد .

قرآن مجيد در بسيارى از آيات ، پيروزى و رستگارى را معلول اجراى قوانين الهى در جوانب مختلف حيات مى داند ، و براى فلاح و فوز راهى جز اين ارائه نمى كند ، و سالكان غير اين مسير را شقى و گمراه ، و اهل ضلالت و بدبختى ، و هيزم جهنم مى داند .

آنان كه سعادت را در رياست و ثروت ، و شهرت و علم بدون معنويت مى دانند ، كور دل مى خواند ، و چشم بصيرت آنان را بسته مى داند . و اين ارزيابان محدود نگر را غافل به حساب مى آورد .

) يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ((3) .
به امور ظاهر زندگى دنيا آگاهند ، و از باطن جهان و عالم آخرت و ثواب و عقاب و حساب و كتاب و ارزشهاى معنوى به كلى بى خبرند .

1 ـ سوره نمل (27) : 62 .

2 ـ سوره حج (22) : 77 .

3 ـ سوره روم (30) : 7 .

اسلام انسان را در ميان موجودات عالم فردى مسئول مى شناسند ، و مسئول بودن او را معلول عقل او مى داند .

بعثت انبياء و امامت امامان را جهت آگاهى دادن به انسان نسبت به مسئوليت هايش مى شناسد ، و آن بزرگواران را براى او طبيبان معالج مى داند .

بر انسان است كه به دامن اين طبيبان دست توسل بزند ، و از آن بزرگواران راه حقيقت را فرا گيرد ، و مسئوليت هاى مهمى كه دارد بوسيله آنان بشناسد .

بالاترين مسئوليت انسان نسبت به خداست ، و اداى اين مسئوليت با قرار گرفتن انسان در مدار بندگى امكان دارد ، و قواعد و شرط بندگى را در درجه اول كتب آسمانى و بخصوص قرآن مجيد بيان كرده اند و انبياء و امامان به توضيح و تبيين آن قواعد اقدام كرده ، و بشر را به حقايق لازم آشنا كرده اند ، آيه هفتاد و هفت سوره مباركه حج از مهم ترين دستورالعمل هاى حق براى اداى بندگى است ، و روايات باب نماز كه حدوداً نزديك به چهار هزار روايت است و ابواب ديگر كه در كتبى چون كافى ، وسائل ، وافى ، من لا يحضر ، مستدرك آمده توضيح و تبيين آن آيه است .

در مسئله ركوع و راكعين در سوره مباركه آل عمران مى خوانيم :

) يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ ((1) .
مريم از خانواه اى معتبر ، و داراى سلامت ايمان و عمل بود ، اين زن با كرامت سالها در معبد بزرگ شهر قدس در سايه تربيت پيامبرى چون زكريا مدارج عالى روحى و تربيتى و بندگى را طى كرد .

قلب الهى او و روح پاك و نورانى وى ، و شدت اخلاص و عمل صالح وى ، او را در گروه مقربان از بندگان حضرت حق قرار داد ، و مشمول عنايات خاصه

1 ـ سوره بقره (2) : 43 .

حضرت حق فرمود .

عيسى مسيح بر اثر شدت پاكى او به او مرحمت شد ، و لياقت شنيدن وحى الهى را از زبان ملائكه پيدا كرد ، چنانچه آيه چهل و سوم سوره مباركه آل عمران مى گويد ، ملائكه به او گفتند :

اى مريم فرمانبردار خدا باش ، و سجده براى حضرت حق بجاى آر ، و با اهل ركوع و عبادت به ركوع و بندگى براى پروردگارت برخيز .

مريم از پى اين فرمان در عبادت و اطاعت و ركوع و سجود و عبادت شدت بيشترى به خود گرفت ، و راه حضرت دوست را آنچنان عاشقانه طى كرد كه مشرف به خطاب هاى ديگرى در زمينه پيدا كردن ارزش بيشتر و عظمت بالاتر از جانب حضرت حق شد .

آرى ارزش هاى واقعى پيش خداست ، و هر كس بخواهد ، بايد از طريق عبادت و فرمانبردارى از حضرت دوست ، به كسب آن ارزش ها برخيزد .

من بنده آن غم كه به من يار فرستاد *** وين لطف كه پوشيده زاغيار فرستاد
گفتم بفرست از غم خود بخش دل من *** از لطف فرستاد و چه بسيار فرستاد
صد خار شكستم به دل و ديده و طالع *** يك برگ گلم تحفه زگلزار فرستاد
فارغ شدم از كار دو عالم كه محبت *** كارى زبراى من بيكار فرستاد
صد بار صبا خواند به او قصه دردم *** تا شربتى آن لعل به بيمار فرستاد
پيش من مخمور به از هر دو جهان است *** آن يك دو قدح باده كه خمار فرستاد
چون كرد فلك دل شكنى ساز محبت *** دلهاى عزيزان سوى دلدار فرستاد
عاشق گلى آورد به كف گر زگلستان *** از رحم به مرغان گرفتار فرستاد
و نيز در قرآن مجيد سوره ص در باب عظمت ركوع و انابه به درگاه حق و منافع آن مى خوانيم :

) وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعاً وَأَنَابَ«24» فَغَفَرْنَا لَهُ ذلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآب ((1) .
داود دانست كه ما او را سخت امتحان كرديم ، در آن حال از حضرت حق طلب مغفرت كرد ، و با ركوع و تواضع و فروتنى و انابه و ناله به درگاه خداوند روى آورد ، خداوند هم او را سرافراز به مغفرت فرمود ، و داود نزد ما بنده اى است مقرب و نيكو منزلت .

در عظمت ركوع حقيقى همين بس ، كه قرآن مجيد پس از خداوند ، ولايت و سرپرستى بندگان را به عهده راكعان واقعى مى داند ، آنانكه ركوع را با تمام شرايط ظاهر و باطنش بجاى آوردند ، و حق عبادت حق را با تمام جهات و شئون رعايت كردند ، و آنان پس از پيامبر دوازده نفرند كه اول آنها على (عليه السلام) و آخر آنان حضرت صاحب الامر است .

) إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ((2) .
سرپرست و ولى شما خدا و رسول اوست و مؤمنانى كه نماز بپا داشته و فقيران را در حال ركوع زكات مى دهند .

در سوره مباركه توبه وقتى علائم و نشانه هاى اهل ايمان را ذكر مى كند ، ركوع را از علائم حتميه عاشقان حق شمرده مى فرمايد :

) التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ((3) .
1 ـ سوره ص (38) : 25 .

2 ـ سوره مائده (5) : 55 .

3 ـ سوره توبه (9) : 112 .

آنانكه براى علاج گناه روى به درگاه الله آرند ، خداپرستان ، شكر نعمت گزاران ، روزه داران ، ركوع كنندگان ، سجده آرندگان ، امر به معروف و نهى از منكر كنندگان و نگهبانان حدود الهى ، همه اهل ايمانند و آنان را اى رسول من به ثواب و سعادت ابدى و بهشت و رضوان الهى بشارت و مژده بده .

دهمين برنامه را يعنى بيان اين حقيقت را بعنوان نشانه مؤمن در سوره مباركه فتح بدين صورت دنبال كرده :

) مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهَ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهَ وَرِضْوَاناً سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ((1) .
محمد فرستاده خداست و ياران و همراهانش بر كافران بسيار سخت دل و با يكديگر بسيار مشفق و مهربانند ، آنان را در حال ركوع و سجود بسيار بينى كه فضل و رحمت خدا و خشنودى او را مى طلبند ، بر رخسارشان از اثر سجده نشانه پديدار است .

در سوره مباركه بقره ، يكى از اهداف مهم بر پا كردن خانه كعبه و طهارت آن را كه به ابراهيم و اسماعيل دستور مى دهد جهت ركوع راكعان مى داند :

) وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ((2) .
و بياد آر زمانى كه كعبه را مقام امن و مرجع امر دين مردم قرار داديم و امر شد كه مقام ابراهيم را جايگاه نماز و عبادت قرار دهيد ، و از ابراهيم و اسماعيل

1 ـ سوره فتح (48) : 29 .

2 ـ سوره بقره (2) : 125 .

پيمان گرفتيم كه حرم خدا را پاكيزه داريد براى اينكه اهل ايمان به طواف و اعتكاف و ركوع و سجود آيند .

و همين معنى را در آيه بيست و ششم سوره حج بيان مى دارد و با اين آيات عظمت مسئله ركوع و اينكه ركوع دلالت بر تواضع روحى انسان نسبت به حق دارد ، و منافع عالى ركوع را بيان كرده ، و مردم را به اين حقيقت عالى تشويق مى نمايد .

بايد گفت خوشبختى حقيقى و سعادت ابدى از آن مردمى است كه خود را در سنگر عبادت الهى به معناى وسيعش قرار داده ، و بدبختى و شقاوت ابدى در خور كسانى است كه از حق روى گردانده و به آلودگى تكبر از عبادت خو گرفته اند .

بيائيد به دو خصلت الهى ، جهت تأمين سعادت دنيا و آخرت خويش آراسته شويم :

اول در مسئله عبادت بخصوص ركوع و سجود و در ديندارى به ما فوق خود نظر كرده و به او اقتدا كنيم ، و اين مافوق را جز پيامبر و امامان كسى ندانيم ، كوشش خود را در زمينه عبادت در اين قرار دهيم كه در صف آن بزرگواران قرار بگيريم و در دنيا و آخرت در طول آنان باشيم .

دوم در دنيا و ماديت خود به مادون خود نظر كنيم ، تا به آنچه كه از حلال در دست آريم قناعت ورزيم و از حرص و طمع و آز و دور افتادن از ميدان پر منفعت عبادت در امان بمانيم ، كه اگر در اين زمينه به مافوق خود بنگريم ، دچار طول امل و آرزوهاى دور و دراز و حرص و طمع خواهيم شد ، و از عبادت به معناى واقعى محروم خواهيم گشت ، چون به اين دو خصلت آراسته شويم بنا به فرموده پيامبر از طايفه شاكران و صابران خواهيم شد .

قالَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله وسلم) : خِصْلَتَانِ مَنْ كانَتا فيهِ كَتَبَهُ اللهُ شاكِراً صابِراً ، مَنْ نَظَرَ في دينِهِ إلى مَنْ هُوَ فَوْقَهُ فَاقْتَدى بِهِ ، وَنَظَرَ في دُنْياهُ إلى مَنْ هُوَ دُونَهُ فَحَمِدَ اللهَ عَلى ما فَضَّلَةُ اللهُ عَلَيْهِ كَتَبَهُ اللهُ شاكِراً صابِراً .
وَمَنْ نَظَرَ في دينِهِ إلى مَنْ هُوَ دُونَهُ وَنَظَرَ في دُنْياهُ إلى مَنْ هُوَ فَوْقَهُ فَأسَفَ عَلى ما فاتَهُ مِنْهُ لَمْ يَكْتُبْهُ اللهُ شاكِراً وَلا صابِراً(1) .

نبى اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : دو خصلت است ، در هر كس باشد خداوند او را جزء شاكران و صابران حساب خواهد كرد .

كسى كه در دينش به مافوقش نظر كند و به او اقتدا نمايد ، و در دنيايش به مادونش نظر كند و خداوند را بر فضلش بر او سپاس گويد .

و كسى كه در دينش به مادونش نظر كند و در دنيايش به مافوقش نظر كند و بر آنچه مانند مافوقش بدست نياورده تأسف بخورد ، از شاكران و صابران به حساب نيايد .

بيائيد به اين معنى توجه كنيم كه ما مهمان خدائيم ، و زمين و تمام نعمت ها سفره حضرت اوست ، و ما وظيفه داريم از اين خوان نعمت براى رشد و كمال خود بهره بگيريم .

ايها الناس جهان جاى تن آسائى نيست *** مرد دانا به جهان داشتن ارزانى نيست
خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر *** حيوان را خبر از عالم انسانى نيست
داروى تربيت از پير طريقت بستان *** كآدمى را بتر از علت نادانى نيست
1 ـ مواعظ العدديه : /40 .

روى اگر چند پريچهره و زيبا باشد *** نتوان ديد در آئينه كه نورانى نيست
شب مردان خدا روز جهان افروز است *** روشنان را به حقيقت شب ظلمانى نيست
پنجه ديو به بازوى رياضت بشكن *** كاين به سرپنجگى ظاهر جسمانى نيست
طاعت آن نيست كه بر خاك نهى پيشانى *** صدق پيش آر كه اخلاص به پيشانى نيست
حذر از پيروى نفس كه در راه خدا *** مردم افكن تر از اين غول بيابانى نيست
عالم و عابد و صوفى همه طفلان رهند *** مرد اگر هست به جز عالم ربانى نيست
با تو ترسم نكند شاهد روحانى روى *** كالتماس تو بجز راحت نفسانى نيست
خانه پر گندم و يك جو نفرستاده به گور *** غم مرگت چو غم برگ زمستانى نيست
ببرى مال مسلمان و چو مالت ببرند *** بانگ و فرياد بر آرى كه مسلمانى نيست
آخرى نيست تمناى سر و سامان را *** سر و سامان به از اين بى سر و سامانى نيست
آن كس از دزد بترسد كه متاعى دارد *** عارفان جمع نكردند و پريشانى نيست
آنكه را خيمه به صحراى قناعت زده اند *** گر جهان زلزله گيرد غم ويرانى نيست
يك نصيحت زسر صدق جهانى آرزد *** مشنو ار در سخنم فايده جانى نيست
حاصل عمر تلف كرده و ايام به لهو *** گذرانيده به جز حيف و پشيمانى نيست
سعديا گر چه سخندان و مصالح گوئى *** به عمل كار برآيد به سخندانى نيست
تا به خرمن برسد كشت اميدى كه تراست *** چاره كار بجز ديده بارانى نيست
گر گدائى كنى از درگه او كن بارى *** كه گدايان درش را سر سلطانى نيست
يا رب از نيست به هست آمده لطف توايم *** و آنچه هست از نظر لطف تو پنهانى نيست
گر برانى و گرم بنده مخلص خوانى *** روى نوميديم از حضرت سلطانى نيست
نااميد از در لطف تو كجا شايد رفت *** تو ببخشاى كه درگاه ترا ثانى نيست
مسئله ركوع در روايات :
مسئله ركوع كه از واجبات حتميه نماز است ، خواهى نخواهى بوسيله مكلف در نماز ادا مى شود ، آنچه در روايات نسبت به آن پافشارى شده بجاى آوردن شرايط آن است ، كه از جمله آن وقار و ادب و طمأنينه و اداى ذكر ركوع با توجه به حقيقت آن است .

و نيز در روايات سفارش زياد شده كه ركوع خود را طولانى كنيد ، كه طول ركوع محبوب خدا و به شدت مورد غضب و سخط شيطان است :

عَنِ الصّادِقِ (عليه السلام) : وَعَلَيْكُمْ بِطُولِ الرُّكُوعِ وَالسُّجُودِ فَإنَّ أحَدَكُمْ إذا طالَ الرُّكُوعَ وَالسُّجُودَ هَتَفَ إبْليسُ مِنْ خَلْفِهِ فَقالَ يا وَيْلَهُ أطاعَ وَعَصَيْتُ وَسَجَدَ وَأبَيْتُ(1) .
امام صادق (عليه السلام) فرمود : بر شما باد به طول ركوع و سجود ، كه هرگاه يكى از شما ركوع و سجودش طول بكشد شيطان بدنبال او فرياد مى زند : واى بر من او اطاعت كرد و من معصيت كردم ، او سجده كرد و من سر باز زدم .

قالَ أبُو جَعْفَرُ (عليه السلام) مَنْ أتَمَّ رُكُوعُهُ لَمْ يَدْخُلْهُ وَحْشَهَ الْقَبْرِ(2) .
امام باقر (عليه السلام) فرمود : كسى كه ركوعش تمام و كامل باشد ، دچار وحشت قبر نمى شود .

از مسائلى كه عاشقان خدا در ركوع داشتند ، حالت پر قيمت خشوع بود ، خشوعى كه از نتائجش جارى شدن اشك از چشم است ، اشكى كه بخصوص در ركوع يا در سجده از قيمت بسيار مهمى در پيشگاه خداوند مهربان برخوردار است . در باب گريه در روايات آمده :

قالَ الله لِعيسى (عليه السلام) يا عيسى هَبْ لي مِنْ عَيْنِكَ الدُّمُوعَ وَمِنْ قَلْبِكَ الْخَشْيَةَ وَقُمْ عَلى قُبُورِ الاْمْواتِ فَنادِهِمْ بِالصَّوتِ الرَّفيعِ فَلَعَلَّكَ تَاْخُذُ مَوْعِظَتَكَ مِنْهُمْ وَقُلْ إنّي لاحِقٌ في اللاّحِقينَ(3) .
خداوند به عيسى (عليه السلام) فرمود : براى من از دو ديده اشك بريز ، و قلب خود را

1 ـ مواعظ العدديه : 243 .

2 ـ مواعظ العدديه : 243 .

3 ـ مواعظ العدديه : 243 .

براى من از خشيت پر كن ، بر كنار قبور مردگان بايست و آنان را با فرياد رسا صدا بزن ، باشد كه موعظه مؤثرى از آنان بردارى و بگو منهم به آنان ملحق خواهم شد .

عَنْ أميرِ الْمُؤمِنينَ (عليه السلام) لَمّا كَلَّمَ اللهُ مُوسى (عليه السلام) قالَ : إلهي ما جَزاءُ مَنْ دَمَعَتْ عَيْناهُ مِنْ خَشْيَتِكَ ؟ قالَ : يا مُوسى أقي وَجْهَهُ مِنْ حَرِّ النّارِ وَآمَنَهُ يَوْمَ الْفَزَعِ الاْكْبَر(1) .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد ، زمانى كه موسى با پروردگار سخن گفت عرضه داشت : پروردگارا جزاى كسى كه از دو چشم براى خشيت از تو اشك بريزد چيست ؟ خطاب رسيد ، چهره اش را از آتش جهنم نگاه دارم و از فزع روز بزرگ امانش دهم .

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد : چيزى نيست مگر آنكه داراى كيل يا وزنى است ، مگر اشك هاى چشم ، به حق يك قطره آن دريائى از آتش را خاموش مى كند ، و چون سرازير بر صورت گردد ، آن صورت دچار پستى و ذلّت نمى شود ، و وقتى زياد شد به آتش جهنم حرام مى گردد ، و اگر در امتى گريه كنى باشد ، آن امت مورد رحمت قرار خواهند گرفت(2) .

چون عبد اين چنين به ركوع رود ، منور بنور بهاء حق مى شود و خداوند او را به كسوت اصفيا مى پوشاند ، كسوت اصفيا در اين روايت حضرت صادق عبارت از روحيات و اخلاقيات آن برگزيدگان خداست ، و ما براى شناخت اصفياء راهى جز مراجعه به قرآن و روايات نداريم
اصفياء الهى در قرآن مجيد :
كتاب حق ، از چهره هائى بعنوان برگزيدگان خدا ياد مى كند ، كه فلسفه ياد از ايشان اين است كه تمام مردم عالم از كرامت و اخلاق و سنت و روش آن بزرگواران درس بگيرند .

علت برگزيده شدن آنان به توسط حضرت حق ، ايمان و عمل صالح و پاكى نفس و سلامت قلب و علم و دانش و عبادت و بندگى خالص آنان بود ، و بدون شك هر كسى راه آنان را طى كند در حد ظرفيت خودش از برگزيدگان خدا خواهد شد .

إِنَّ اللهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ (1) .
بدرستى كه خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد ، شما وقتى حيات آدم و نوح و آل ابراهيم كه عبارت از اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران بعد از آنان هستند و همچنين آل عمران را در قرآن مى خوانيد ، اين واقعيات را در همه آنان مى بينيد .

ايمان ، عمل صالح ، خضوع ، خشوع ، حياء ، صدق ، صبر ، امر به معروف ، نهى از منكر ، نماز ، روزه ، حج ، انابه ، علم ، هشيارى ، بصيرت ، روشن دلى ، شجاعت ، جهاد ، خدمت به خلق خدا ، بيزارى از دشمنان حق ، خوف از مقام حق ، درستى ، پاكى ، تزكيه نفس ، ترك گناه ، اقامه عدل ، شهادت ، امامت ، توكل ، توجه عميق به قيامت ، ذكر خدا ، ياد مرگ .

با اين صفات چگونه در مدار اصطفا و انتخاب قرار نگيرند ، و چرا محبوب حق و همه عالم نباشند ؟

خداوند بزرگ در قرآن مجيد به برگزيدگان از عبادش كه از شر دنيا و آخرت ، بخاطر صفات پاكشان در امان اند ، از قول رسول گرامش سلام داده آنجا كه

1 ـ سوره آل عمران (3) : 33 .

مى فرمايد :

) قُلِ الْحَمْدُ للهِِ وَسَلاَمٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى ءَاللهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ ((1) .
اى رسول ما بگو ستايش و حمد مخصوص خدا است ، و سلام خاص بر بندگان برگزيده خدا ، آيا خداوند بهتر سزاوار پرستش است يا آنچه شريك خدا مى شماريد ، كه موجودات ضعيف و ناتوان و بى قدرت و بى منفعتى هستند .

آرى سلامت همه جوانب وجود ، برگزيدگان الهى اقتضا كرده ، كه خداوند بزرگ از قول پيامبرش به آن عزيزان سلام برساند ، راستى انسان تا كجا قدرت پرواز و همسانى و هماهنگى با عالم ملكوت را دارد ، و تا چه اندازه مى تواند از ارزش هاى والاى الهى بهره مند گردد ، تا جائيكه بر اثر شدت اتصال به آن جناب اسم و رسمى و نام و نشانى جز عين عبوديت از انسان باقى نماند !

چنان به روى تو آشفته ام به بوى تو مست *** كه نيستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روى كسم ديده برنمى باشد *** خليل من همه بتهاى آرزو بشكست
مجال خواب نمى باشدم زدست خيال *** در سراى نشايد بر آشنايان بست
در قفس طلبد هر كجا گرفتارى است *** من از كمند تو تا زنده ام نخواهم رست
غلام همت آنم كه پاى بند يكى است *** بجانبى متعلق شد از هزار برست
1 ـ سوره نمل (27) : 59 .

مطيع رأى توأم گر دلم بخواهى سوخت *** اسير حكم توام گر تنم بخواهى خست
نماز شام قيامت بهوش باز آيد *** كسى كه خورده بود مى زبامداد الست
گاه من بتو و ديگران بخود مشغول *** معاشران زمى و عارفان زساقى مست
گر تو سرو خرامان زپاى ننشينى *** چه فتنه ها كه بخيزد ميان اهل نشست
برادران و عزيزان نصيحتم مكنيد *** كه اختيار من از دست رفت و تير از شست
حدر كنيد زباران ديده سعدى *** كه قطره سيل شود چون بيكديگر پيوست
ش است نام تو بردن ولى دريغ بود *** ازين سخن كه بخواهند برد دست بدست
خداوند بزرگ در قرآن مجيد سوره مباركه فاطر مردم را به سه دسته تقسيم مى كند ، يك دسته را ظالم و در صورت ادامه ظلم دود ، و دسته ديگر را ميانه رو و مقبول و دسته ديگر را سبقت برنده در خيرات و به عنوان عباد برگزيده معرفى مى كند .

) ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللهَ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ ((1) .
پس آنان را كه از بندگان خود برگزيديم وارث علم كتاب گردانديم ، پس عده اى

1 ـ سوره فاطر (35) : 32 .

از بندگان بر خود ستم كردند ، و گروهى راه عدل و ميانه روى پيمودند ، و برخى به هر عمل خيرى به دستور حق سبقت گيرنده شدند ، اين رتبه در حقيقت همان فضل بزرگ خداست .

قرآن مجيد از عده اى از برگزيدگان الهى نام برده و آنان را بعنوان معيار و ميزان ، و تابلوى حيات الهى معرفى مى نمايد .

) وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الاَْيْدِي وَالاَْبصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَة ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الاَْخْيَارِ ((1) .
و ياد كن اى رسول من از بندگان خاص ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب ، كه بر انجام رسالت و عبادت ما صاحب اقتدار و بصيرت بودند ، آنان را خالص و پاك دل براى تذكر سراى آخرت گردانديم . و آنان نزد ما از برگزيدگان خوبان بودند .

) وَمَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الاْخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ((2) .
هيچ كس از آئين پاك ابراهيم روى نگرداند بجز سفيه بى خرد ، ما ابراهيم را در دنيا وبه شرف رسالت و عبادت و خلت برگزيديم و البته در آخرت هم از شايستگان است .

) قَالَ يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى الْنَّاسِ بِرِسَالاَتِي وَبِكَلاَمِي فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ ((3) .
خداوند فرمود : اى موسى من تو را براى اينكه پيامم را به مردم برسانى

1 ـ سوره ص (38) : 45 ـ 47 .

2 ـ سوره بقره (2) : 130 .

3 ـ سوره اعراف (7) : 144 .

برگزيدم ، و به كلام و هم صحبتى خويش انتخاب كردم ، پس آنچه را به تو فرستادم اخذ كن و در زمره شاكران نسبت به نعمت من قرار بگير .

) قَالَ إِنَّ اللهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ((1) .
پيامبر آنان در جوابشان گفت خداوند طالوت را كه به حكومت شايسته تر است برگزيد ، و در دانش و توانائى او را فزونى بخشيد و خداوند ملك خود را به هر كه خواهد مى بخشد . كه او به حقيقت توانگر و داناست .

) إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ((2) .
و فرشتگان گفتند : اى مريم همانا خداوند تو را برگزيد و پاكيزه گردانيد و بر زنان جهانيان برترى بخشيد .

آرى به قول حضرت صادق (عليه السلام) هر كس ركوع به حقيقت كند ، يعنى تمام هستى و وجودش ، جسم و جان ، و عقل ، و نفس ، و همه قوايش در ركوع و اطاعت و تسليم نسبت به حضرت حق قرار بگيرد منور بنور بهاء حق و پوشيده به كسوت برگزيدگان شود . يعنى به مزد ركوع و اطاعت و تسليمش از آثار الهيه كه عبارت از ايمان و عمل صالح و اخلاق حسنه و ساير حقايق دينيه و كماليه باشد بهره مند خواهد شد ، و به دريائى از معارف و واقعيات خواهد رسيد و دل و جان و قلب و عقلش مركز تجلى انوار جانان خواهد گرديد .

به قول الهى آن عاشق وارسته و آن مقيم كوى عشق :

عاشقيم و رنديم و مى پرستيم *** سر خوشيم و مست از مى الستيم
1 ـ سوره بقره (2) : 247 .

2 ـ سوره آل عمران (3) : 42 .

غير عشق يارى به كعبه دل *** هر چه بود بت بود و بت شكستيم
جز كمند گيسوى آن پرى رخ *** شكر ايزد از هر كمند جستيم
دل زهر چه جز عشق حق بريديم *** ديده از رخ غير يار بستيم
غير عشق بازى زهر گناهى *** توبه كرده وز هر جريمه رستيم
در رخ نكويان وفا نديديم *** وز همه بجز يار خود گسستيم
سالكان راه حجاز وصليم *** سوى كعبه احرام عشق بستيم
كس چه داند از نيك و بد الهى *** چيستيم ازوئيم هر چه هستيم
وَالْرُّكُوعُ أوَّلٌ وَالسُّجُودُ ثان فَمَنْ أتى بِالاْوّلِ صَلُحَ لِلثّاني .
صادق (عليه السلام) مى فرمايد : ركوع حقيقت اول و سجود حقيقت دوم است كسى كه منزل اول را با شرايط لازمش طى كرد ، صلاحيت براى ورود به منزل دوم را دارد . آرى عبادت حق چه در باطن چه در ظاهر همانند نردبان است ، كه با طى پله اول مى توان به پله دوم رسيد ، و معلوم است كه بدون طى مرحله اول رسيدن به مرحله دوم ممكن نيست .

كسى كه مى خواهد به نتايج و محصولات عالى عبادت برسد بايد ترتيب در منازل را رعايت كند ورنه به هيچ نتيجه و سودى نخواهد رسيد .

مثلاً وضو يا غسل يا تيمم مقدمه براى ورود به عبادت است ، كسى كه منزل طهارت را طى كند صلاحيت ورود به منزل عبادت دارد ، ولى كسى كه از طهارت غفلت كرده اگر هزاران ركعت نماز بخواند ، يا بدون غسل هزاران روز وارد روز ماه رمضان شود ، يا بدون طهارت وارد طواف گردد ، بدون شك به منزل با عظمت نماز ، و روزه و حج وارد نشده ، و زحمت بى نتيجه و كوشش بى ثمر متحمل شده است . كسى كه شرايط تكبيرة الاحرام را رعايت نكرده به مملكت سوره حمد نرسيده ، و آنكه حقايق اين سوره را متحقق نگشته به سوره نرسيده ،

و هر كس هماهنگ با سوره نشد به ركوع وارد نگشته ، و آنكه ركوع به حقيقت نكرده گرچه به سجده رود به سجده نرفته .

همه مراحل و منازل و مسائل از همين قبيل است ، مثلاً كسى كه دنيا را مقدمه آخرت يا مرزعه عالم قيامت قرار نداده به آثار و نتائج و محصول عالى قيامت كه رضايت حق و ملاقات با عباد شايسته خدا ، و بهشت الهى و جنت و كوثر و رضوان است نمى رسد .

منغمر در دنيا و آنكه دنيا برايش قبله و هدف بوده ، به وقت مرگ حالتى جز حالت ماديت ندارد ، و در برزخ چشمى جز چشم دنيابين براى او نيست ، و بخاطر نداشتن وسائل مادى در عالم برزخ ، در غربت و تنهائى و تاريكى به سر مى برد ، و در قيامت بخاطر نداشتن وسائل زندگى مطابق آنجا ، جز حسرت و اندوه و پريشانى و اضطراب و شقاوت و در پايان جز عذاب جهنم حاصلى نخواهد داشت :

در ترجمه « الذريعه الى مكارم الشريعه » راغب اصفهانى مى خوانيم :

انسان از جهتى در دنيا مانند كشاورز است ، عمل وى كشت او ، دنيا كشتزار او ، هنگام مرد وقت درو كردن و عالم آخرت خرمنگاه او خواهد بود .

او جز آنچه كاشته است درو نخواهد كرد ، و جز آنچه درو كرده است پيمانه نخواهد نمود .

چنانكه در خرمنگاه پيمانه ، ترازو ، امنا ، حافظان ، گواهان ، و دفتر وجود دارد ، همچنان در آخرت امثال آنها وجود نخواهد داشت ، چنانكه خداى تعالى مى فرمايد :

) وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ ((1) .
ما در روز قيامت ترازوى عدالت مى گذاريم ، به هيچ كس چيزى ستم نمى شود ، و اگر كسى به اندازه سنگينى دانه خردلى عملى داشته باشد آن را حاضر مى كنيم و كافى است كه ما حساب كننده خواهيم بود .

و مى فرمايد :

) وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ * كِرَاماً كَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ((2) .
و البته نگهبانها بر مراقبت احوال و اعمال شما مأمورند ، كه آنان نويسندگان اعمال شما و فرشتگان مقربند ، شما هر چه انجام دهيد آنان همه را مى دانند .

و مى فرمايد :

) وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ((3) .
و نامه اعمال شما در پيشگاه حق نهاده شود ، و انبياء و شهداء بر گواهى احضار شوند ، و ميان خلق به حق حكم كنند و ابداً بر كسى ستم نخواهد شد .

چنانچه در خرمنگاه دانه و كاه از هم جدا مى شود ، در آخرت نيز اعمال حسنه و گناهان از هم جدا خواهد شد ، در اين زمينه خداى متعال مى فرمايد :

) لِيَـمِيزَ اللهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْض فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ((4) .
تا خداوند قادر بد و خوب را از يكديگر جدا سازد و خبيث را پاره اى بر بالاى

1 ـ سوره انبياء (21) : 47 .

2 ـ سوره انفطار (83) : 10 ـ 12 .

3 ـ سوره زمر (39) : 69 .

4 ـ سوره انفال (8) : 37 .

پاره اى گذارد ، پس تمام را انباشته و سپس در جهنم قرار دهد ، آرى آنان زيان كارانند .

در باره كار و كوشش كافران بدبخت كه هم و غمى جز دنيا ندارند ، و ابداً به آخرت توجه نداشته و براى آنجا كارى نكردند مى فرمايد :

) مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَاد اشْتَدَّتْ بِهِ الِّريحُ فِي يَوْم عَاصِف لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَيْء ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ ((1) .
داستان اعمال كسانى كه كافر شدند ، به خاكستر مى ماند ، كه در روز تندباد به فنا رود ، اين بيچارگان از كوشش و زحمت خود هيچ فايده اى و سودى نبرند ، اين همان ضلالت بعيد و دورى از راه نجات است .

و نيز مى فرمايد :

) وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً ((2) .
ما بسوى آنچه بجا آورده اند خواهيم آمد و آن را مانند ذرات پراكنده اى قرار خواهيم داد .

كسى كه براى عالم آخرت عمل كند در كيل و وزن او بركت داده خواهد شد ، و عمل او توشه آخرتش واقع خواهد گرديد چنانچه خداوند متعال مى فرمايد :

) وَمَنْ أَرَادَ الاْخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً ((3) .
كسى كه آخرت را بخواهد و براى آن سى و كوشش شايسته اى كند ، از سعى آنان قدردانى خواهد شد .

1 ـ سوره ابراهيم (14) : 18 .

2 ـ سوره فرقان (25) : 23 .

3 ـ سوره اسرا (17) : 19 .

ولى كسى كه فقط براى دنيا عمل كند ، سعى او ضايع و عملش باطل خواهد بود ، چنانچه خداى تعالى مى فرمايد :

) مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ * أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الاْخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ((1) .
كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند ، ما كارهاى آنان را تمام به آنان خواهيم داد ، و در دنيا نسبت به آنان كسر نخواهيم گذاشت ، ولى در آخرت براى آنان جز آتش نخواهد بود ، آنچه در دنيا كرده اند نابود و آنچه را مى كنند باطل خواهد شد .

مثال كارهاى انسان براى دنياى صرف و ماديگرى محض مانند درخت « خلاف » يا « خرزهره » و « هندوانه ابوجهل » است كه در فصل بهار سبز و خرم ديده مى شوند ولى هنگام چيدن آن سودى عايد نمى كند ، و به وقت خرمن بهره بردارى ندارد .

كارهائى كه در دنيا انجام مى گيرد ولى براى خدا و بعنوان مقدمه آخرت مانند درخت خرما و انگور است كه در فصل زمستان منظره اى ندارد ولى موقع چيدن زاد و توشه فراوان مى دهد ، و ذخيره كافى از آن پس انداز خواهد ماند .

خداوند مهربان در قرآن مجيد به اين دو حقيقت اشاره فرموده است :

) أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَة طَيِّبَة أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِين بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللهُ الاَْمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ * وَمَثَلُ كَلِمَة خَبِيثَة كَشَجَرَة خَبِيثَة اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الاَْرْضِ
1 ـ سوره هود (11) : 15 ـ 16 .

مَالَهَا مِن قَرَار ((1) .
اى رسول ما نديدى كه خداوند چگونه كلمه پاكيزه و روح پاك و عمل صحيح را به درخت پاكيزه اى مثل زده ، كلمه پاكيزه مانند درخت پاكيزه اى است كه ريشه آن ثابت و شاخه اش به بالا رفته است و همه وقت ميوه خود را به اذن پروردگار مى دهد ، خدا مثالها براى مردم مى زند ، شايد آنان بياد خداوند بيفتند .

و كلمه ناپاك مانند درختى پليد است كه از زمين روئيده و ثبات و قرار ندارد .

چون ظاهر دنيا و آرايش و زينت آن در صورتى كه مقدمه آخرت قرار نگيرند ، زيبا و با رونق ولى باطنش خبيث و تلخ و ضرر زننده است ، خداوند متعال از مغرور شدن به آن نهى فرموده است .

) وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى ((2) .
هرگز چشم آرزو به متاع ناچيزى كه به قومى بدبخت و جاهل و كافر براى امتحان داده ايم مينداز ، رزق خداى تو بسيار بهتر و پاينده تر است .

در هر صورت ، نمازگزار وقتى وارد سجده مى شود ، كه از منزل ركوع گذشته باشد و گذشتن از منزل ركوع وقتى ميسر است كه به قول حضرت صادق (عليه السلام)نمازگزار ركوع به حقيقت كرده باشد .

ركوع مقام خضوع و محل خشوع قلب است ، در اين مقام نسبت به محبوب نهايت تواضع مطلوب است ، و بنده در آن حال مستغرق بحر حياء از حضرت علام الغيوب است ، كه چون در قيام به مقام خطاب به اياك نعبد بود ، و مشاهده

1 ـ سوره ابراهيم (14) : 24 ـ 26 .

2 ـ سوره طه (20) : 131 .

عظمت حضرت معبود جلت عظمته نمود ، آنگاه مرحله عجز و نقص و ذلت و قصور و خست و دنائت و معصيت و فتور موفور خود پيمود ، لاجرم بى اختيار با روى شرمسارى سر خجلت بزير آورد و اعتراف به تقصير كند و متذكر روايتى شود كه در حال بقره وارد شده كه چون بنى اسرائيل گوساله پرستيدند ، و عجل را به الوهيت برگزيدند ، ديگر بقره از شرم نياسود ، و سر از خجلت بالا ننمود و پيوسته سر شرمسارى بزير دارد ، و چشم به عالم علوى برنيارد .

پس اين آدم كه به اكل شجره منهيه مبغوض نظر پادشاه هستى و رانده درگاه اله است ، و سراپا تقصير و اسير گناه است و خود بر خودگواه است كه گوساله نفس اماره پرستيده و در مراتع غفلت و معالف(1) خسارت چريده ، و خنزير شهرت و كلب عقور غضب بر ملك عقل برگزيده و پيوسته در مأمن بى شرمى آرميده و از مضمار شيران مصاف عبوديت گوسالهوار رميده ! ! با اين حساب چرا سر شرمسارى به حالت ركوع به زير نيندازد ، و در خجالت از آقاى خود قرار نگيرد ، و با تمام وجود در برابر آن بى نياز محسن فرياد نزند :

سُبْحانَ رَبِّيَ الْعَظيمِ وَبِحَمْدِهِ .
من چه در پاى تو ريزم كه سزاى تو بود *** سر نه چيزيست كه شايسته پاى تو بود
خرم آن روى كه در روى تو باشد همه عمر *** وين نباشد مگر آن وقت كه راى تو بود
ذره اى در همه اجزاى من مسكين نيست *** كه نه آن ذره معلق به هواى تو بود
1 ـ علفزارها .

تا ترا جاى شد اى سرو روان در دل من *** هيچ كس مى نپسندم كه به جاى تو بود
به وفاى تو كه گر خشت زنند از گل من *** همچنان در دل من مهر و وفاى تو بود
غايت آن است كه سر در سر كار تو رويم *** مرگ ما باك نباشد چون بقاى تو بود
من پروانه صفت پيش تو اى شمع چو گل *** گر بسوزم گنه من نه خطاى تو بود
عجب است آنكه ترا ديد و حديث تو شنيد *** كه همه عمر نه مشتاق لقاى تو بود
خوش بود ناله دل سوختگان از سر درد *** خاصه دردى كه به اميد دواى تو بود
ملك دنيا همه با همت سعدى هيچ است *** پادشاهيش همين بس كه گداى تو بود
فَارْكَعْ رُكُوعَ خاشِع للهِِ بِقَلْبِهِ مُتَذَلِّل وَجِل تَحْتَ سُلْطانِهِ خافِض لَهُ بِجَوارِحِهِ خَفْضَ خائِف حَزين عَلى ما فاتَهُ الرّاكِعينَ .
امام صادق (عليه السلام) در دنباله روايت مى فرمايد :

ركوع كن اما ركوعى كه خشوع قلب و بيم و ترس بسيار از مقام حضرت رب العزه همراه آن باشد ، مانند بيم و ترسى كه به مجرمى در زير شمشير سلطان دست دهد ، و تمام اعضا و جوارحت را با خضوع و فروتنى همراه كن ، و آنها را از حركت هاى لغو باز دار ، تا در حقيقت شغلى بجز ركوع براى تو نباشد و از فوائد ركوع محروم نگردى .

با صاف نگاه داشتن خود ركوعت را كامل كن و بدان كه تو آن همت ندارى تا به خدمت او قيام كنى مگر با يارى او ، و از صميم دل از وسوسه ها و حيله ها و نيرنگ هاى شيطان فرار كن ، كه خداوند درجه بندگانش را به هر اندازه كه براى او تواضع كنند بالا مى برد ، و به هر مقدار كه عظمت خداوند بر عمق جانشان ريشه دواند ، آنان را بر اصول تواضع و خضوع رهبرى فرمايد ، از جملات عالى روايت اشارات و لطايفى استفاده مى شود :

اول : آنكه ركوع عبارت است از خشوع و اظهار ذلت و اقرار بر اينكه در قيام به خدمت حق تعالى ، حق خدمت را بجاى نياورده ، پس با اين هيئت پناهنده به خدا مى شود ، و به از دست دادن فوائدى كه خداوند به فضل خود بر ركوع كنندگان عنايت فرمايد اظهار تحسر كند .

دوم : آنكه مستحب است در ركوع پشت خود را مستوى نگه دارد و اين استوا ، اشاره به آن است كه هر چند در قيام به خدمت تقصير نموده ، ولى با خضوع و ذلت و بدون اعوجاج و انحراف در اينكه به احدى بجز خداى تعالى اظهار نياز كند و يا آنكه دلش بجائى و به چيزى بجز خدا بستگى داشته باشد به پيشگاه حضرت او آمده .

و نيز مستحب است علاوه بر استوارى ظهر ، تجنيح نيز بنمايد ، يعنى آرنج ها را همچون بال مرغ باز كند ، و به نشانى نفى هر قدرت و نفى اتكال و اتكاء به هر نيروئى بازوها را كه در جسم مظهر قدرت است از جسم خود جدا نگاه دارد .

سوم : انحناى ركوعى رمز انحطاط از مرتبه اى است كه بود و آن مرتبه را در حال قيام براى خود انگاشته بود ، و در صف قيوميت با قيوم حقيقى ولو در اسم مشاركت كرده بود ، با اظهار خضوع و ذلت و خلوص اعتقاد ، بر اينكه اين قيام تنها براى خدمت بارى تعالى است و در عين حال به جز با حول و قوه الهى امكان پذير نيست .

چهارم : آنكه انحناى ركوعى رمز آن است كه عابد متأله به صميم قلب از وسوسه هاى شيطانى فرار كند ، زيرا ممكن است در حال قيام نوعى از استقلال و مشاركت و مدخليت در امور براى خود در دلش خطور كند ، كه همگى از وساوس نفس و شيطان پليد است ، و چون از اين وسوسه ها فرار كرده و با خضوع و ذلت به درگاه خداوند پناه برد ، خداى عزوجل او را در تحت صفات خود قرار مى دهد و به مقدار ذلتش مقام او را بالا مى برد كه :

مَنْ تَواضَعَ للهِِ رَفَعَهُ اللهُ .
از على (عليه السلام) سئوال شد ، گردن كشيدن در ركوع چه معنى دارد ؟ فرمود تأويلش آن است كه نمازگزار به زبان حال مى گويد :

خدايا من به تو ايمان آورده ام هر چند در اين راه گردنم با شمشير زده شود .

انسان با توجه به اين حقايق مى فهمد ، كه با اين همه حقارت و ذلت و كوچكى اش ، چگونه مورد لطف و احسان حضرت حق شده ، و چگونه عنايت حضرت او دستش را گرفته و چگونه محبت او اجازه داده كه عبد براى اظهار تواضع و ذلت به پيشگاهش براى عبادت قيام كند ؟ !

سحر هاتفى آمد از كوى دوست *** مرا گفت كاى عاشق روى دوست
توئى مرغ لاهوت عرش آشيان *** توئى بلبل باغ مينوى دوست
نشين بر سر سرو باغ بهشت *** به ياد قد سرو دلجوى دوست
توئى يوسف مصر از اين چه برآى *** بزن چنگ در تار گيسوى دوست
دو چشم از تماشاى عالم بپوش *** گشاديده بر روى نيكوى دوست
نه جغدى به ويرانه منزل مكن *** قفس بشكن و بال زن سوى دوست
چو از دام تن بر پرد مرغ جان *** زند بال بر طرف مشكوى دوست
چو من گر خطاكار و زشتى مترس *** كه لطف است و عفو و كرم خوى دوست
الهى مشو غافل از كار خويش *** كه جان سازى آئينه روى دوست
يُحْكى أنَّ الرَّبيعَ بْنِ خُثَيم كانَ يَسْهَرُ بِاللَّيلِ الْفَجْرِ في رُكُوع واحِد فَإذا أصْبَحَ زْفُرُ وَقالَ : آه سَبَقَ الْمُخْلِصُونَ وَقُطِعَ بِنا .
نقل شده كه ربيع بن خثيم كه يكى از عباد و زهاد ثمانيه است ، شب را به يك ركوع به روز مى آورد ، و با وجود اين فرياد مى زند و ناله مى كرد و مى گفت دريغ كه مخلصان كار خود را پيش بردند ، و من هنوز در اول جاده مانده ام .

آراء علما و دانشمندان در باره ربيع مختلف است ، گروهى او را شيعه واقعى و مخلص و از موثقين شمرده اند مانند مولا سلطان حسين واعظ استرآبادى كه معاصر با شيخ بهائى بوده .

او در كتاب فارسى خود موسوم به تحفة المؤمنين مى گويد : او از اصحاب امام حسن (عليه السلام) است ، و چون خبر شهادت آن حضرت به او رسيد چندان گريست كه چشمانش معيوب شد ، يكى به او گفت چرا علاج چشمان خود نكنى گفت من مشغول از ايشانم ، آن شخص گفت دعا كن تا بينا شود ربيع گفت اهم از اين مطلب هست كه در آن باب دعا كنم و گفته اند ربيع بن خثيم سخن كم مى گفت و به هر فضولى در محاورات دنيا متكلم نمى شد ، هر چه مى فرمود همه موعظه بود و نصيحت و چون خبر شهادت شاه شهيدان يعنى حسين (عليه السلام) را شنيد سه مرتبه از دل پاك آه دردناك كشيد و بى خود افتاد و كسى ديگر تا آخر عمر او را سخنگو و خنده روى نديد و الحق جاى آن بوده(1) .

و اين همه در وقتى بوده ، كه در ارض طوس زندگى مى كرده ، و مردم را به

1 ـ سفينة البحار : 1/506 .

مسائل الهيه آشنا مى كرده است .

راوى بزرگوار ، محدث خبير ، زاهد كم نظير مرحوم حاج شيخ عباس قمى در صفحه 732 سفينة البحار حديث بسيار مفصلى در باب علائم شيعه و اهل تقوا نقل مى كند ، و از آن روايت استفاده مى كند كه ربيع مردى موثق و شيعه و قابل اطمينان است ، چنانچه در جمله مختصرى در صفحه 506 همان كتاب به اين معنا اشاره مى كند .

از متأخرين از علما و دانشمندان و فقها ، مرحوم آيت الله حاج سيد هبة الدين شهرستانى صاحب كتابهاى بسيار مهم علمى از جمله كتاب با عظمت الهية والاسلام ، استدلالاتى ذكر مى كند ، كه صحت ايمان و عمل و تشيع و وثاقت ربيع را ثابت مى نمايد ، و سخن مخالفين از علما را رد مى نمايد ، من مقاله آن مرد بزرگ را به صورت تابلويى كنار قبر ربيع در مشهد مقدس ديده و همه آن را به دقت خوانده ام ، تنها چيزى كه علت شده بعضى از علما روى توجه از وى برگردانند جمله اى است كه نصر بن مزاحم در كتاب صفين نقل مى كند : كه ربيع نسبت به حقانيت جنگ اميرالمؤمنين در واقعه صفين شك داشت ، و از حضرت در خواست كرد كه او را به جنگ با كفار در مرزها بفرستد ! !

در هر صورت جنبه مثبت قضيه و بخصوص توجه بسيارى از علماى بزرگ شيعه از بار منفى قضيه سنگين تر است ، و مى توان به وثاقت و ايمان و درستى ربيع مطمئن شد .

اما اينكه نام او در ضمن چند روايت حضرت صادق در كتاب مصباح الشريعه آمده ، دو احتمال نسبت به آن مى توان داد .

يكى آنكه بر اساس موثق بودن ربيع حضرت نام او و گوشه اى از اعمالش را ذكر كرده اند ، تا پند و درسى براى ديگران باشد و اين مسئله در روايات نسبت به بسيارى از اصحاب ائمه زياد است كه ائمه براى هدايت مردم از ايمان و اعمال اصحاب خود ياد مى كردند .

و احتمال ديگر آنكه مؤلف بزرگوار مصباح الشريعه به عنوان روشن تر شدن مطلب روايت و اينكه اولياء خدا چگونه بوده اند از او نام برده ، و در حقيقت جمله اى را به عنوان جمله اى در پرانتز ذكر كرده است و اين احتمال به عقيده من از احتمال اول مناسب تر است والعلم عندالله .

وَاسْتَوْفِ رُكُوعَكَ بِاسْتِواءِ ظَهْرِكَ وَانْحَطَّ عَنْ هِمَّتِكَ في الْقِيامِ بِخِدْمَتِهِ إلاّ بِعَوْنِهِ ، وَفَرِّ بِالْقِلْبِ مِنْ وَساوِسِ الشَّيْطانِ وَخَدائِعِهِ وَمَكايِدِهِ فَإنَّ اللهَ تَعالى يَرْفَعُ عِبادَهُ بِقَدْرِ تَواضُعِهِمْ لَهُ وَيَهْديهِمْ إلى اُصُولِ التَّواضُعِ وَالْخُضُوعِ وَالْخُشُوعِ بِقَدْرِ إطِّلاعَ عَظَمَتِهِ عَلى سَرائِرِهِمْ .
در پايان اين روايت بسيار مهم ، حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد : پشت خود را به وقت ركوع به حالت استوا و مساوى بودن سطح پشت با يكديگر قرار بده ، چنانچه اگر قطره آبى بر آن گذارند به هيچ طرف ميل نكند ، و به خاطر گذران كه اين ركوع را به مدد و يارى حضرت او انجام مى دهى نه به قوت و قدرت خود .

و با يارى گرفتن از حضرت حق وسوسه و فريب و خدعه شيطان را از دل پاك كن چرا كه مراتب بندگان نزد حق تعالى به قدر تواضع و فروتنى آنان است ، هر كه را عجز و انكار بيشتر قدرش نزد محبوب افزون تر است ، و تواضع و خشوع دل محصول پاكى آن از وساوس ابليسى است ، چون عبد اين واقعيات را لحاظ كند به اندازه معرفتش به عظمت حضرت حق به اصول تواضع و خضوع و خشوع راهنمائى مى شود ، و عظمت حق هم در حد امكان مكلف تجلى نمى كند ، مگر اينكه عبد به عجايب و اسرار و غرائب مصنوعات حضرت او پى ببرد