گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
باب شانزدهم در آداب سجود


قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :
ما خَسِرَ وَاللهِ مَن أتى بِحَقيقَةِ السُّجُودِ وَلَوْ كانَ في الْعُمْرِ مَرَّةً واحِدَةً .

وَما أفْلَحَ مَنْ خَلا بِرَبِّهِ في مِثْلِ ذلِكَ الْحالِ شَبيها بِمُخادِع لِنَفْسِهِ غافِل لاه عَمّا أعَدَّ اللهُ لِلسّاجِدينَ مِنَ الْبِشْرِ الْعاجِلِ وَراحَةِ الاْجِلِ .
وَلا بَعُدَ عَنِ اللهِ أبَداً مَنْ أحْسَنَ تَقَرُّبَهُ في السُّجُودِ وَلا قَرُبَ إلَيْهِ أبَداً مَنْ أساءَ أدَبَهُ وَضَيَّعَ حُرْمَتَهُ وَيَتَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِسِواه .

فَاسْجُدْ سُجُودَ مُتَواضِع للهِِ ذَليل عَلِمَ أنَّهُ خُلِقَ مِنْ تُراب يَطَأَهض الْخَلْقُ وَأنَّهُ اتَّخَذَكَ مِنْ نُطْفَة يَسْتَقْذِرُها كُلِّ أحَد وَكُوِّنَ وَلَمْ يَكُنْ .
وَقَدْ جَعَلَ اللهُ مَعْنَى السُّجُودِ سَبَبَ التَّقَرُّبِ إلَيْهِ بِالْقَلْبِ وَالسِّرِّ وَالرُّوحِ فَمَنْ قَرُبَ مِنْهُ بَعُدَ مِنْ غَيْرِهِ .

ألا تَرى في الظّاهِرِ أنَّهُ لا يَسْتَوي حالُ السُّجُودِ إلاّ بِالتَّواري عَنْ جَميعِ الاْشْياءِ وَالاْحتِجابِ عَنْ كُلِّ ما تَراهُ الْعُيُونُ كَذلِكَ أرادَ اللهُ الاْمْرَ الْباطِنِ .
فَمَنْ كانَ ظَنُّهُ مُتَعَلِّقاً في صَلاتِهِ بِشَىْء دُونَ اللهِ فَهُوَ قَريبٌ مِنَ ذلِكَ الشَّىْءِ بَعيدٌ عَنْ حَقيقَةِ ما أرادَ اللهُ مِنْ صَلاتِهِ قالَ اللهُ تَعالى : ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ .

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : قالَ اللهُ تَعالى : لا أطَّلِعُ عَلى قَلْبِ عَبْد فَاعْلَمَ فيهِ حُبَّ الإخْلاصِ لِطاعَتي لِوَجْهي وَابْتِغاءِ مَرْضاتي إلاّ تَوَلَّيْتُ تَقْويمَهُ وَسِياسَتَهُ .
وَمَنِ اشْتَغَلَ في صَلاتِهِ بِغَيْري فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَهْزِئينَ بِنَفْسِهِ مَكْتُوبٌ إسْمُهُ في ديوانِ الْخاسِرينَ .

قال الصّادِقُ (عليه السلام) : ما خَسِرَ وَاللهِ مَن أتى بِحَقيقَةِ السُّجُودِ وَلَوْ كانَ في الْعُمْرِ مَرَّةً واحِدَةً .
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

والله قسم كسى كه حق سجود را به جاى آورد ، و سجده حقيقى كند ، به هيچ عنوان زيان متوجه او نشده ، گرچه در تمام مدت عمر چنين سجودى را يكبار به جاى آورد ! !

داستان سجده در معارف پرقيمت الهى داستان شگفت انگيز و عظيمى است .

در ميان تمام عبادات ، چيزى همانند سجده مورد توجه حضرت حق قرار نگرفته ، و هيچ برنامه اى در پيشگاه حضرت الهى به اندازه سجده واقعى كه با حضور قلب انجاام شود ، ثواب و اجر و مزد و منفعت ندارد .

سجده با شرايط ، سجده با خضوع و خشوع ، سجده با حال ، سجده با حقيقت ، سجده اى كه همه هستى انسان آن را همراهى كند ، نشانگر كمال تواضع و بندگى عبد نسبت به حضرت دوست ، و علامت فناى ذات و صفات و افعال عبد ، در نور خداوند متعال مى باشد .

سجده اظهار عبوديت و بندگى ، و عشق و محبت ، و تذلل و ذلت به پيشگاه مقدس حضرت اوست .

عبد به هنگامى كه سر به سجده مى گذارد ، مى خواهد بگويد نه براى جهان و نه براى خود به هيچ عنوان ، هيچ گونه استقلالى قائل نيستيم ، و جز تو را

نمى بينم و جز تو را نمى خواهم ، و جز تو را نمى گويم .

در اين ره گر به ترك خود بگويى *** يقين گردد تو را كو تو ، تو اوئى
سر موئى زتو تا با تو باقيست *** درين ره در نگنجى گرچه موئى
كم خود گير تا جمله تو باشى *** روان شو سوى دريا زانكه جوئى
چو با دريا گرفتى آشنائى *** مجرد شو زسر بر كش دو توئى
درين دريا گليمت شسته گردد *** اگر يكبار دست از خود بشوئى
زبهر آبرو يك رويه كن كار *** كه آنجا آبرو ريزد دو روئى
چو با توست آنچه مى جوئى بهر جا *** به هرزه گرد عالم چند پوئى
نخستين گم كنند آنگاه جويند *** تو چون چيزى نكردى گم چه جوئى
تو را تا در درون صد خار خارست *** ازين بستان گلى هرگز نبوئى
پس درهم چو جادوئى كه پيوست *** ميان در بسته بهر رفت و روئى
تو را رنگى ندادند از خم عشق *** از آن در آرزوى رنگ و بوئى
درين ميدان همى خور زخم چون تو *** فتاده در خم چوگان چو گوئى
نيابى از خم چوگان رهائى *** عراقى تا به ترك خود نگوئى
در زمينه مسئله با اهميت سجود ، لازم است جوانب مسئله را در درجه اول ا ز قرآن مجيد ، سپس از ديدگاه روايات موردبررسى قرار داد ، تا در خور فهم و ظرفيت ما ضعيفان ارزش و منفعت مسئله روشن گردد ، قبل از بررسى برنامه از طريق معارف الهى لازم است به معناى معنوى و جامع سجود كه شكل بدنى آن جزئى از آن است اشاره رود .

معناى معنوى سجود
اهل لغت ، و بخصوص مفسرين بزرگ قرآن مجيد ، و همچنين حديث شناسان معروفى مانند علامه بزرگ و محدث كم نظير مرحوم مجلسى

براى لغت سجده و سجود معناى جامعى بيان فرموده اند ، و آن عبارت است از :

نهايت خضوع و تذلل و انقياد ، در پيشگاه مقدس حضرت رب الارباب ، چه اينكه با اراده و اختيار صورت گيرد ، يا با قهر و جبر و اضطرار .

اما جمادات عالم در هر كجاى خلقت و آفرينش كه وجود دارند ، از آنجا كه بى اراده محضند در انقياد و خضوع كامل نسبت به مولاى خود و مقررات عالى او قرار دارند .

آنان بنا بر اراده حضرت حق تا هستند در سجود و انقياد و تسبيح نسبت به معبودند ، و با زبان حال و كيفيت زيست و شكل حيات و موضع و موقف و منافع وجودى خويش در خانه خلقت ، اظهار ذلت و امكان افتقار دارند ، و اما حيوانات كه به خاطر حيات حسى به درجه اى يا درجاتى از جمادات برتر و بالاترند ، همانند جمادات ، ولى با معنا و مفهوم وسيعترى در برابر حضرت حق ، با تمام وجود خود در حال سجود يعنى ذلت و افتقار و عجز و پيروى از دستورات حضرت او هستند .

اما صاحبان عقل و اراده ، چون انسان از جهت مبانى آفرينش خويش و اصول خلقت و امورى كه در حيات و در وجودشان از كف اراده آنان بيرون است ، يعنى امور تكوينيه مثل ولادت ، مرگ ، ضربان قلب ، گردش خون ، و ساير واقعيات وجودى در سجده محضند .

و اما از جهت ارادى و جنبه تكليفى بر دو دسته اند :

دسته اى از آنان ملائكه هستند كه تمام آنان معصوم از خطا و با سراپاى وجود خود و همه شئون و جوانب حياتشان در سجده محضند ، يعنى در برابر مولاى خود ، در كمال خضوع و تذلل و ذلت و افتقارند ، و هرگز از فرمانهاى حضرت او به هيچ عنوان سرپيچى و عصيان ندارند .

و اما دسته ديگر مردمند ، كه آنان نيز بر دو طايفه هستند ، گروهى از آنان مطيع

حضرت حق ، و پيرو فرامين و دستورات و حلال و حرام آن جناب اند ، اينان را بندگان مؤمن و صادق ، محسن ، مطيع و به قول قرآن ساجدان مى گويند .

و گروه ديگر مردمى هستند كه از خضوع و تذلل و انقياد نسبت به حضرت حق در سرپيچى هستند ، و با كمال بدبختى پيرو هواى نفس و شهوات حيوانى اند كه در مسائل آينده بطور مشروح از ديدگاه قرآن نسبت به هر دو طايفه مباحثى خواهد آمد .

بنابراين سجود يعنى نهايت خضوع و تواضع و فروتنى ، و فرمانبردارى از تمام دستورات حق ، كه بوسيله كتب آسمانى و انبياء گرام الهى و امامان معصوم و فقهاى بزرگ اعلام شده ، و سجده در نماز جزئى كوچك از اين معنا و مفهوم وسيع است .

در مباحث آينده سجده به همين معنا و مفهوم گسترده مورد توجه است ، اميد است خداوند مهربان ، با لطف و عنايت و رأفت و محبتش به همه ما توفيق رسيدن به چنين سجودى را عنايت فرمايد . تا ما هم هماهنگ با تمام اجزاء آفرينش به سوى او حركت خويش را ادامه دهيم .

قرآن مجيد مسئله با عظمت سجود را در چند مرحله متذكر شده است :

1 ـ سجود موجودات .

2 ـ سجود اهل طاعت و عبادت .

3 ـ تكبر ابليس از سجود و عاقبت شوم او .

4 ـ تكبر انسانهاى بى معرفت از سجود به حق و عاقبت آنها .

5 ـ نهى از سجود به غير خدا .

بخواست حضرت حق ، تا آنجا كه توفيق او رفيق راه باشد . و مانعى در اين مسير دقيق و راه لطيف ايجاد نگردد به بررسى هر چهار قسمت به همان معنائى كه ذكر شد پرداخته مى شود
1 ـ سجود موجودات
قرآن كريم در آيات متعددى تمام موجودات عالم را در حال سجده بر حضرت حق معرفى مى كند ، و نظام احسن و اتقن عالم را ، و گردش تمام موجودات را در مدار مخصوص به خود و پخش منافع بى شمار و عظيم را از موجودات عالم اعم از سماوى و ارضى و بحرى و برى معلول سجود آنان در برابر حضرت رب العزه مى داند .

) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الاَْرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَكَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللهُ فَمَا لَهُ مِن مُكْرِم إِنَّ اللهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ ((1) .
آيا با چشم بصيرت و ديده حق بين مشاهده نكردى ، كه هر چه در آسمانها و هر چه در زمين است ، و خورشيد و ماه و ستارگان ، و كوهها و درختان ، و جنبندگان و بسيارى از انسانها در سجده و سجودند ، و در حال انقياد و اطاعت و خضوع در برابر حضرت حقند ، و بسيارى از مردم هم در اثر كفر و طغيان و عصيان و گناه مستوجب عذاب حقند ، هر كس خدا را سبك گرداند ، يعنى از اطاعت و فرمانبردارى از او و خضوع و خشوع و تذلل و سجده در پيشگاه او سرباز زند ، كسى او را گرامى نتواند كرد ، كه البته خداى مقتدر بر هر چه مشيت و اراده اش تعلق بگيرد همان را انجام خواهد داد .

خداوند عزيز در پايان اين آيه ، تمرد از سجود يعنى سرپيچى از اطاعت و عبادت خودش را سبك انگاشتن حق حساب كرده و سبك انگارى حق در حقيقت سبك كردن شخصيت انسان به دست خويش است ، و هر كس به خفت

1 ـ سوره حج (22) : 18 .

و خوارى و سبكى كه معلول سرپيچى از فرمان خداست گرفتار شود ، راهى براى مكرمت و بزرگوارى و شخصيت ندارد .

آرى عزت و نظم و منفعت دهى و تداوم حيات موجودات غير انسانى عالم گرچه خالى از اراده اند در پرتو سجده آنان در محراب عبادت نسبت به حضرت دوست است .

و چه زشت و قبيح و بدكردار و بدسيرت ، و شقى و پست و دنى و بدبخت اند آن دسته اى كه در پايان آيه شريفه مى فرمايد : به خاطر عدم سجده و اطاعتشان عذاب بر آنان حتمى گشته .

لا اقل از باب شكر در برابر احسان ها و نعمت هاى او بيائيد سر ذلت و انقياد در برابر حضرتش به خاك عبادت و مذلت بگذاريم .

نفس مى نيارم زد از شكر دوست *** كه شكرى ندارم كه در خورد اوست
عطائى است هر موى از او بر تنم *** چگونه به هر موى شكرى كنم
ستايش خداوند بخشنده را *** كه موجود كرد از عدم بنده را
كه را قدرت وصف احسان اوست *** كه اوصاف مستغرق شأن اوست
بديعى كه شخص آفريند زگل *** روان و خرد بخشد و هوش و دل
زپشت پدر تا به پايان شيب *** نگر تا چه تشريف دادت زغيب
چو پاك آفريدت بهش باش و پاك *** كه ننگست ناپاك رفتن به خاك
پياپى بيفشان از آئينه گرد *** كه صيقل نگيرد چو زنگار خورد
نه در ابتدا بودى آب منى *** اگر مردى از سر بدر كن منى
چو روزى به سعى آورى سوى خويش *** مكن تكيه بر زور و بازوى خويش
چرا حق نمى بينى اى خودپرست *** كه بازو به گردشت درآورد و دست
چو آيد بكوشيدنت خير پيش *** زتوفيق حق دان نه از سعى خويش
به سرپنجگى كس نبردست گوى *** سپاس خداوند توفيق گوى
تو قائم به خود نيستى يك قدم *** زغيبت مدد مى رسد دم به دم
نه طفلى دهن بسته بودى زلاف *** همى روزى آمد به جوفت زناف
چو نافت بريدند و روزى گسست *** به پستان مادر گرفتى دو دست
غريبى كه رنج آردش دهر پيش *** به دارو دهند آبش از شهر خويش
پس او در شكم پرورش يافته است *** زانبوى معده خورش يافته است
دو پستان كه امروز دلخواه توست *** دو چشمه هم از پرورشگاه توست
كنار و بر مادر دلپذير *** بهشت است و پستان درو جوى شير
درختى است بالاى جان پرورش *** ولد ميوه نازنين در برش
نه رگهاى پستان درون دلست *** پس ار بنگرى شير خون دلست
به خونش فرو برده دندان خويش *** سرشته در آن مهر چون جاى خويش
چو بازو قوى كرد و دندان سطبر *** كه پستان و شيرش فرامش كند
تو نيز اى كه در توبه اى طفل راه *** به صبرت فراموش گردد گناه
و باز در قرآن مجيد در باره سجود موجودات مى فرمايد :

) أَوَ لَم يَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللهُ مِن شَيْء يَتَفَيَّؤُا ظِلاَلُهُ عَنِ الْيَـمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّداً للهِِ وَهُمْ دَاخِرُونَ * وَللهَ يَسْجُدُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ مِن دَابَّة وَالْمَلاَئِكَةُ وَهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ * يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ((1) .
آيا چشم نگشودند كه آثار قدرت حق را در هر چيز مشاهده كنند ، ببينند كه هر موجودى چگونه آثار و سايه خود را به هر جانب مى فرستد ؟ !

از راست و چپ همه به سجده خداوند با كمال فروتنى و تواضع مشغولند .

هر چه در آسمانها و زمين است از جنبندگان و فرشتگان همه و همه بدون

1 ـ سوره نحل (16) : 48 ـ 50 .

تكبر و با كمال تذلل به سجده و عبادت خدا مشغولند .

تمام موجودات آفرينش از مافوق خود كه خداى بزرگ است در بيم اند ، و به هر چه مأمورند اطاعت مى كنند .

و نيز در قرآن مجيد مى فرمايد :

) وَللهَ يَسْجُدُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَظِلاَلُهُم بِالْغُدُوِّ وَالاْصَالِ ((1) .
هر كه در آسمانها و زمين است ، با همه آثار وجوديش به رغبت و اشتياق و به جبر و الزام ، شب و روز به طاعت خدا مشغول و در برابر حضرت او به انقياد و تذلل و سجده است .

) وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ ((2) .
سجود اهل طاعت و عبادت
آنان كه به وادى با عظمت معرفت قدم گذاشته ، و از نور بصيرت بهره مند شده اند ، و در نتيجه به الوهيت حضرت حق و به بندگى و مملوكيت خويش ، با تمام وجود به اقرار و اعتراف برخاسته اند ، بر خود لازم و حتم مى بينند كه از پى دستورات انبيا و امامان به عبادت قيام كرده و از حضرت حق اطاعت نمايند و به پيشگاه او سجده به معناى حقيقى برند ، يعنى كمال انقياد و خضوع و تذلل را نسبت به عظمت و فرامين و دستورات او رعايت كنند ، قرآن مجيد ياد آنان را گرامى داشته و از وجود مبارك آنان به عنوان بندگان با كرامت حق ياد مى كند ، و آنان را عباد شايسته و سارع در خيرات مى داند :

1 ـ سوره رعد (13) : 15 .

2 ـ سوره رحمن (55) : 6 .

) لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ * يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ ((1) .
همه اهل كتاب يكسان نيستند ، طايفه اى از آنها قيام به حق دارند ، در دل شب به تلاوت آيات خدا مشغولند ، و داراى سجده يعنى خضوع و تذلل در برابر حضرت حقند .

به خدا و روز قيامت ايمان آرند ، و امر به معروف و نهى از منكر كرده و به سوى نيكوكارى شتابانند ، آنان مردم شايسته اند .

از اين دو آيه استفاده مى شود كه گروهى از اهل كتاب مانند دوستان و هم كيشان خود پافشارى بر باطل نكرده ، بلكه تسليم پيامبر و قرآن شدند و به راه راست و صراط الهى آمدند .

در قرآن مجيد در باره بندگان واقعى خود مى فرمايد : در چهره آنان اثر سجود خالصانه و واقعى مشاهده مى شود :

) سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ((2) .
و نيز در قرآن مجيد در باره عباد مورد رضايت خود مى گويد :

) أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الاْخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ ((3) .
آيا كسى كه شب به اطاعت خداوند ، به سجود و قيام پردازد ، و از عذاب

1 ـ سوره آل عمران (3) : 113 ـ 114 .

2 ـ سوره فتح (48) : 29 .

3 ـ سوره زمر (39) : 9 .

آخرت ترسان و به رحمت خدا اميدوار باشد ، و آنكس كه شب و روز به كفر و عصيان و طغيان مشغول است برابرند ؟ بدون شك يكسان نيستند .

و نيز در نشانه هاى عباد واقعى مى فرمايد :

) وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيَاماً ((1) .
و آنان هستند كه شب را به سجده و قيام براى رضاى خدا روز كنند . و باز در قرآن مجيد مى فرمايد :

) إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلاَْذْقَانِ سُجَّداً ((2) .
آنان كه پيش از اين به مقام علم و دانش و آگاهى و بصيرت رسيدند ، هرگاه آيات ما بر آنان تلاوت شود ، همه با كمال خضوع و فروتنى سر طاعت در مقابل حكم حق فرود آرند .

و در قسمتى از آيه اى از سوره مريم مى فرمايد :

) إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً ((3) .
حال آنان در بندگى چنان است كه هرگاه آيات رحمان بر آنان تلاوت شود با گريه شوق روى اخلاص بر خاك نهاده و در برابر حضرت او سجده كنند و هستى خود را به خضوع و تذلل و انقياد نثار او نمايند .

آرى لذتى كه اينان از معرفت به حق و عظمت او ، و از معرفت به خود و كوچكى خويش مى يابند و از پى مستى اين لذت كمال تواضع و خضوع و نهايت تذلل و سجده در پيشگاه او برند ، براى غير اينان قابل وصف و درك نيست .

1 ـ سوره فرقان (25) : 64 .

2 ـ سوره اسرا (17) : 107 .

3 ـ سوره مريم (19) : 58 .

حديث فقر در دفتر نگنجد *** حساب عشق در محشر نگنجد
عجب مى آيدم كين آتش عشق *** چه سودائى است كاندر سر نگنجد
برون نه پاى جان از پيكر خاك *** كه جان پاك در پيكر نگنجد
شرابى كان شراب عاشقانست *** ندارد جام و در ساغر نگنجد
برو مجمر بسوز ار عود خواهى *** كه عود عشق در مجمر نگنجد
دلى كز دست شد زانديشه عشق *** در او انديشه ديگر نگنجد
هر آن دل كآتش عشقش برافروخت *** چنان گردد كه اندر بر نگنجد
چه خوش جانان و جان با هم نشينند *** سر موئى ميانشان در نگنجد
درين ره پاك دامن بايدت بود *** كه اينجا دامن تر در نگنجد
رهى كان راه عطار است امروز *** در آن ره جز دلى رهبر نگنجد
و نيز در قرآن مجيد در دو آيه سجده و بعضى از حقايق عالى الهى را از نشانه هاى بندگان حقيقى خود دانسته مى فرمايد :

) إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّداً وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ * تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ((1) .
تنها به آيات ما آنان ايمان مى آورند ، كه چون متذكر خدا شوند به سجده رخ بر خاك نهند و به تسبيح و تنزيه ، ستايش حق نمايند و به كبر و نخوت سر از فرمان حق نكشند .

شبها پهلو از بستر خواب حركت دهند و در دل شب با بيم و اميد خداى خود را بخوانند و از آنچه روزى آنان كرديم در راه حق انفاق كنند .

فيلسوف بزرگ اسلامى و عارف معارف الهى مرحوم صدر المتألهين شيرازى

1 ـ سوره سجده (32) : 15 ـ 16 .

در توضيح اين دو آيه مى فرمايد :

در اين دو آيه سه خصوصيت علمى قلبى و به خصوصيت عملى جسمى براى مؤمن ذكر شده ، تا در پرتو اين شش برنامه روشن شود ، كه كلمه شهادت بدون معرفت برهانى يا كشفى موجب آزادى از شقاوت ذاتى علمى نيست و به عبارت ديگر علم تنها كه محصول يادگرفتن يك سلسله الفاظ است بدون تعمق برهانى يا كشفى در مفهوم و حقيقت آن علت نجات نيست ، و مجرد اعمال بدنى بدون تهذيب و تزكيه باطن و تصفيه قلب موجب نجات از عذاب اليم نيست .

اما سه صفت علمى قلبى كه صاحبش به حقيقت آن رسيده عبارت است از :

1 ـ ذكر خدا .

2 ـ تسبيح و حمد به حقيقت .

3 ـ آزادى از تكبر و در برابر حق .

اما سه صفت و سه خصوصيت علمى جسمى عبارت است از :

1 ـ بيرون آمدن از رختخواب به وقت نيمه شب جهت عبادت .

2 ـ دعا در دل تاريك شب .

3 ـ انفاق از آنچه روزى شده در راه خدا .

اما شرح هر يك از اين سه خصوصيت علمى قلبى و عملى جسمى .

1 ـ ذكر حقيقى باعث سجده واقعى است ، به اين صورت كه عبد بر اثر كثرت برخورد به معارف الهيه كه در قرآن و روايات است ، و فايده گرفتن از حقايق ايمانيه و موعظه شدن به تقوا و زهد حقيقى ، داراى حالت تذكر دائم مى گردد ، و به طور مرتب نور مواعظ و امثال در دلش تجلى مى كند ، و در حقيقت عقل و روح او با معارف وحدت پيدا مى كند ، در اين حال از مواعظ و نصايح و قرآن و تقوا فايده ها گرفته و به اين نتيجه مى رسد كه ظاهر دنيا بى ارزش ، و راه فقط راه خدا و صراط مستقيم است ، و در اين نقطه اى است كه بر اثر برخورد قلب

صافش به معارف و فطرت پاكش به حقايق ، با تمام هستى در برابر حضرت دوست به سجده افتاده و سر تواضع و انقياد و ذلت بر خاك پيشگاه ربوبى مى سايد و از نقشه حيوانيت ، با كمك اين سجود به مقام انسانيت سفر مى كند .

و اين نتيجه دل دادن به معارف الهيه و حقايق ربانيه است . و براى لقلقه زبان و علم بدون برهان و مكاشفه اين همه اثر نيست ، اين مراتب از آثار و خواص علم عارفين بالله و آيات خداست ، و اين علم اساس دين و ريشه بقيه حسنات و نيكى هاست .

2 ـ پس از تجلى اين علم و آراسته شدن عبد به معرفت برهانى يا كشفى در مقام تسبيح و تقديس و تحميد حضرت حق برخواهد آمد ، چرا كه از طريق اين معرفت به اين حقيقت مى رسد كه وجود اقدس حق منزه از هر عيب و نقص و داراى كمال بى نهايت در بى نهايت است ، پس فقط ذات او استحقاق تسبيح و تحميد دارد .

اين تسبيح و حمد در حقيقت عبارت از تنها نمودن ذات از اوصاف مادى و اتصاف به صفات ملائكة الله و تشبه و تخلق به اخلاق الله است و به حقيقت اين است تسبيح و حمد مؤمنين ، چنانچه بزرگان از علم و عرفان اشاره فرموده اند .

آرى كثرت تمرين تسبيح و حمد بر اساس معرفت ، و رسوخ در اتصاف به صفت كمال ، آدمى را حقيقت آن تسبيح و جنس آن صفت مى كند .

آيا نديدى كثرت آتش گيرى آهن در مجاورت آتش او را به صورت يك پارچه شعله و آتش در مى آورد ، و آنوقت است كه آن آهنكار آن آتش را مى كند ، پس تعجب ندارد كه مؤمن بر اثر معرفت و تسبيح و تحميد حق موجودى خالص از عوارض ظاهر دنيا شود ، و همانند ملائكه مقربين كه شانى جز تسبيح و تقديس ندارند مسبح و حامد گردد !

آرى مؤمن از بركت تداوم معرفت و ذكر و تسبيح و حمد حق تبديل به يك

موجود خالص الهى مى شود ، كه از وجود مقدس او جز انقياد و تسليم و سجده واقعى در پيشگاه با عظمت حضرت حق بروز نكند .

و اين اخلاق عرفا و حكماست كه حقايق را از زوائد و مشخصات خالص كنند ، و به تنقيح مقاصد از فضول و زوايد اقدام نمايند ، و بين ذاتى و عرضى را در هر باب جداسازى كنند .

چگونه با ذكر و معرفت و تسبيح و حمد اين عمل را نسبت به خود روا ندارند ، و خويشتن را از عوارض غير الهى و از فضول دنيا و زوائد مادى خالص ننمايند ؟ اينان بر اثر كثرت برنامه تجريد و توحيد به مرتبه تجرد از خلائق مى رسند ، تا جايى كه حقيقت را به حقيقت شناخت به مشاهد آن با نور بصيرت موفق مى شوند ، و آنجاست كه با تمام هستى مسبح و منزه و حمدگو مى كردند .

الهى واقعى و متصفان به حقايق و معارف زبانيه اينانند ، به قول عارف زنده دل ، حكيم شوريده حال حضرت الهى قمشه اى :

گر پسندى غير او يارى الهى نيستى *** ور كشى جز عشق او بارى الهى نيستى
غير آن زيباى مطلق غير آن معشوق كل *** گر ببازى دل به ديارى الهى نيستى
چون نشينى طرف گلزارى به ياد گلرخى *** خاطرت گر رنجد از خارى الهى نيستى
گوهر عقل و دل و دانش نبخشى گر به عشق *** در هواى ماه رخسارى الهى نيستى
گر به راه چشمه حيوان چو خضر زنده جان *** نگذرى از مهر مردارى الهى نيستى
بينى از آئينه آفاق و انفس جلوه گر *** غير حسن يار ديارى الهى نيستى
گر به گنجى بدهى آن اشكى كه از شوقش شبى *** ريزى از چشم گهربارى الهى نيستى
سينه اى بى كينه گر دارى تو از اهل دلى *** ور دلى از خود بيازارى الهى نيستى
چون خليل عشقى اندر آتش نمروديان *** آتشت گر نيست گلزارى الهى نيستى
زآتش نمرود كسى ترسد خليل پاك جان *** نورى از بگريزى از نارى الهى نيستى
گر به دوزخ يا بهشتت مى برد لطف حبيب *** گر كنى بسر كارش انكارى الهى نيستى
چون به نام يار الهى در دو عالم دل خوشى *** گر ندارى شوق ديدارى الهى نيستى
3 ـ محصول معرفت برهانى و كشفى اينان و تسبيح و حمدشان خلاصى از تكبر در برابر حق و شئون حق است .

اينان در برابر خلق هم به صفات نفس و ظهور انانيت تكبر نمى كنند ، چرا كه وقتى انسان در مقام فناء ذات و صفت نسبت به مولا باشد ، و غرق در شهود حضرت رب و صفات او ، چگونه تكبر كند ، در برابر چشم دل اينان وجود منحصر به حق و صفات و افعال اوست ، پس بر كه تكبر كنند ، در حقيقت با اين معرفت و تسبيح و حمد بر مقام نيستى رسيده اند و آن كسى كه به نيستى رسيده و هر چه غير حق را نيست مى داند ، در برابر كه تكبر نمايد ؟ !

اين بزرگواران در اخلاق خود آنقدر متواضع اند ، كه در ميان هر جمعيت يا در

هر شهرى كه زندگى مى كنند ، خود را از همه بدتر و از مقام انسانيت دورتر مى دانند ، در اين زمينه از زبان عارف شيراز سعدى بشنويد :

چنين ياد دارم كه سقاى نيل *** نكرد آب بر مصر سالى سبيل
گروهى سوى كوهساران شدند *** به فريادخواهان باران شدند
گرستند از گريه جوئى روان *** بيايد مگر گريه از آسمان
به ذوالنون خبر برد از ايشان كسى *** كه بر خلق رنج است و سختى بسى
فروماندگان را دعائى بكن *** كه مقبول را رد نباشد سخن
شنيدم كه ذوالنون به مدين گريخت *** بسى بر نيامد كه باران بريخت
خبر شد به مدين پس از روز بيست *** كه ابر سيه دل بر ايشان گريست
سبك عزم باز آمدن كرد پير *** كه پر شد زسيل بهاران غدير
بپرسيد از او عارفى در نهفت *** چه حكمت در اين رفتنت بود گفت
شنيدم كه بر مرغ و مور و ددان *** شود تنگ روزى زفعل بدان
در اين كشور انديشه كردم بسى *** پريشان تر از خود نديدم كسى
برفتم مبادا كه از شر من *** به بندد در خير بر انجمن
بهى بايدت لطف كن كان مهان *** نديدندى از خود بتر در جهان
تو آنگه شوى پيش مردم عزيز *** كه مر خويشتن را نگيرى به چيز
بزرگى كه خود را به خردى شمرد *** به دنيا و عقبى بزرگى ببرد
از اين خاكدان بنده اى پاك شد *** كه در پاى كمتر كسى خاك شد
4 ـ تجافى از مضاجع در ظاهر ، خالى گذاشتن رختخواب از بدن و رها كردن خواب براى نماز شب است ، چرا كه مردم مؤمن و اهل معرفت داراى تهجد شبانه و قائم به صلاة در تاريكى شبند .

و در باطن آزاد كردن ارواح است ، به حسب قواى عمليه از تاريكيهاى ماديت و شواغل جسمى پست ، و قيام از رختخواب بدن و خروج از عالم اجسام به قطع

تعلقات غير الهى و محو آثار غير ربانى است ، يا خروج از عالم امكان به محو صفات امكانى و منور شدن به نور الهى و فيض ربوبى است .

معاذ بن جبل مى گويد : در غزوه تبوك خدمت رسول الله (صلى الله عليه وآله) بوديم ، گرماى سختى بود ، در حدى كه مردم از هم جدا شده بودند ، من از همه به پيامبر نزديك تر بودم ، نزديك تر شدم و گفتم يا رسول الله عملى به من بياموز كه داخل بهشت شوم و از آتش دوزخ دور گردم ، فرمود مسئله بزرگى پرسيدى ، ولى آسان است در صورتى كه خداوند بر بنده اش آسان كند ، آنگاه فرمود ، خدا را عبادت كن و به او شرك نورز ، نماز واجب را ادا كن و زكات مفروضه را بپرداز و روزه ماه رمضان را بگير .

آنگاه فرمود ترا به درهاى بهشت آگاهى دهم ؟ عرضه داشتم آرى ، فرمود : روزه سپر است ، صدقه كفاره عطا است ، و برخاستن مرد در دل تاريك شب جهت كسب رضايت حق ، سپس آيه شريفه تتجافى جنوبهم را قرائت كرد .

5 ـ و اما دعاى آنان توجه قلب ايشان است به توحيد حقيقى يعنى ليس فى الدار غيره ديار ، و نظر به مقام عنديت است ، و عبادت و دعاى آنان به مقتضاى خوف از سخط رب و افتادن در ميدان طرف و بعد از جناب دوتس ، و طمع به عنايت و لطف و محبت و اجر و ثواب اوست .

6 ـ و اما انفاق آنان مربوط به تمام نعمت هائى است كه حضرت رب العزة در اختيار آنان گذاشته از مال ، علم ، آبرو ، قدرت ، شخصيت .

3 ـ تكبر ابليس از سجود و عاقبت شوم او
داستان تكبر ابليس از سجده بر آدم ، كه امر حضرت حق به تمام ملائكه بود ، و در حقيقت انجام آن مأموريت انجام خواسته امر بود ، و واقعيت آن سجده به

قول حضرت صادق (عليه السلام) بر خدا بود(1) در ده سوره قرآن ذكر شده :

بقره ، نساء ، اعراف ، حجر ، اسراء ، كهف ، طه ، فصلت ، فرقان ، ص .

مفصل اين مسئله در سوره مباركه اسراء در آيات كريمه زير آمده :

) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً * قَالَ أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاََحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً * قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَّوْفُوراً * وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الاَْمْوَالِ وَالاَْوْلاَدِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُوراً * إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً ((2) .
و ياد آر زمانى كه به فرشتگان امر كرديم به آدم سجده كنند ، همه سجده كردند جز ابليس كه اعراض كرده گفت : آيا من سر اطاعت به آدمى كه از خاك آفريدى فرود آورم ، من هرگز به آدم سجده نخواهم كرد .

آنگاه ابليس در مقام مجادله بر آمد كه اى خدا با من بگو اين آدم خاكى را بر من فضيلت و برترى دادى كه مسجود من باشد ؟ اى خدا اگر اجل مرا تا قيامت به تأخير افكنى جز قليلى از اولاد او « انبيا ، امامان ، مخلصين » همه را مهار كرده به دام افكنم ! خداوند به او گفت : از پيشگاه رحمت من برو ، هر كس از اولاد آدم از تو پيروى كرد با تو به دوزخ كه پاداش كامل شماست كيفر خواهد شد !

برو و با ارتش پياده و سواره ات بر آنان احاطه كن ، و با آنان در اموال و اولاد مشاركت نما و با وعده هاى دروغ آنان را بفريب و مغرور كن ، آرى وعده تو جز غرور و فريب چيزى نيست ولى اين را بدان كه بر بندگان من تسلط ندارى و تناه محافظت و نگهبانى خدا آنها را كافى است .

1 ـ سفينة البحار : 1/598 .

2 ـ سوره اسراء (17) : 61 ـ 65 .

نتيجه اين آيات به شرح زير است :

1 ـ سر تافتن ابليس از سجده بر آدم كه امر حضرت حق بود .

2 ـ عجب و خودبينى شيطان و برترى جوئيش نسبت به آدم كه حق او نبود .

3 ـ اسائه ادب و جرأت و جسارت نسبت به حق در باره بنى آدم و مجادله با پروردگار .

4 ـ بيرون شدن او از پيشگاه رحمت به خاطر اعراضش از سجود .

5 ـ حتميت به جهنم رفتن او و تمام پيروانش .

6 ـ سرسختى او براى فريب انسان با تمام قوايش از طريق مال و اولاد و وعده هاى دروغ و فريبنده و غرورآور .

7 ـ عدم توانائى او در حكومت بر بنى آدم ، و اينكه همه قدرت او فقط در وعده و نيرنگ و آرايش مال و اولاد است ، و اينكه خداوند بزرگ با قدرت نبوت ، امامت ، قرآن ، عقل ، فطرت ، وجدان ، توبه ، انسان را مجهز فرموده ، و در قيامت نسبت به فريب خوردن از شيطان عذر موجهى در پيشگاه مقدس حضرت رب الارباب ندارند ! !

و در سوره مباركه اعراف مى خوانيم :

) وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ ( .
) قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَار وَخَلَقْتَهُ مِن طِين ( .

) قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ * قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ * قَالَ فَبِمَـا أَغْوَيْتَنِي لاََقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ( . ) ثُمَّ لاَتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ ( .
) قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ ((1) .

و همانا شما آدميان را بيافريديم و آنگاه كه بدين صورت كامل آراستيم ، فرشتگان را به سجده و تواضع بر آدم مأمور كرديم ، همه در برابر آدم سجده و خضوع كردند مگر ابليس كه از سجده كنندگان نبود ، خداوند به او فرمود چه چيز تو را مانع از سجده بر آدم شد كه چون تو را امر كردم نافرمانى كردى ؟ جواب داد من بهتر از اويم ، كه مرا از آتش و او را از خاك آفريدى .

خداوند به شيطان فرمود از اين مقام با عظمت فرود آ ، و تمام حيثيت و شخصيت و كرامتت را از دست بگذار ، كه تو را نيامده در برابر من تكبر و نخوت ورزى ، بيرون شو كه تو از جمله فرومايگانى .

شيطان گفت مرا تا روز جزاى اعمال مهلت ده ، خطاب رسيد : البته مهلت خواهى داشت .

آنگاه گفت « در حالى كه مذهب فاسد جبر را پايه نهاد » چون مرا گمراه كردى من نيز به تلافى آن بندگانت را از راه راست گمراه مى كنم .

آنگاه از پيش روى ، و از پشت سر ، و طرف راست و چپ آنان در مى آيم « كنايه از اينكه تمام قاى آدميان را به سوى باطل مى كشم » تا بيشتر آنان را از طايفه شاگردان خارج ببينى .

خداوند به او فرمود از درگاه ما بيرون شو ، كه رانده درگاهى ، هركس از فرزندان آدم از تو اطاعت كند جهنم را از تو و آنان به يقين پر مى كنم !

1 ـ سوره اعراف (7) : 11 ـ 18 .

نتايجى كه از آيات سوره مباركه اعراف به دست مى آيد :

1 ـ آفرينش انسان از نظر قواى ظاهرى و باطنى كامل است ، بنابراين با اين قدرت كامل محكوم ضد خدا نيست ، مگر خودش بخواهد محكوم باشد .

2 ـ به خاطر كمالش به ملائكه و ابليس امر به سجده و خضوع شد ، ملائكه همه فرمان حق را اطاعت كردند ، ولى ابليس از حكم خدا به خاطر كبر و عجب خوددارى كرد .

3 ـ عجب و كبر ابليس علت محروميت او از دربار رحمت حضرت رب الارباب شد .

4 ـ به خاطر مزد عبادات گذشته اش تا قيامت از خدا مهلت گرفت ، تا از طول اين زمان جهت گمراهى فرزندان آدم استفاده كند .

5 ـ مذهب فاسد و خطرناك جبر را پايه گذارى كرد ، به اين صورت كه فرود آمدنش را از عزت و شخصيت و كرامت و بزرگى به حضرت حق نسبت داد ، در حاليكه خداوند بزرگ جز عزت موجودات چيزى نخواسته ، و از گمراهى و بدبختى آنان متنفر و شكست كسى را نمى خواهد .

6 ـ تهديد كرد كه تمام قواى بنى آدم ، اعم از عقل ، فطرت ، وجدان ، علم ، شهوت ، مشاعر ، غرائز ، و احساسات آنان را به راه باطل مى كشم و اينگونه آيات هشدارى از جانب حضرت دوست به انسان است كه با كمال دقت و با تكيه بر قواعد الهى و ايمان به خدا و روز جزا ، از خويشتن در برابر اين دشمن خطرناك محافظت كند .

7 ـ ابليس در حاليكه در معرض مذمت و شماتت و خوارى و سرافكندگى قرار گرفت از پيشگاه رحمت رانده شد .

8 ـ به او وعده حتمى داده شد كه خود و پيروانش به خاطر سرپيچى از فرمان خدا اهل جهنم خواهند بود .

و در سوره مباركه ص اين داستان شگفت انگيز را با عنوان هاى شديدتر مى خوانيم :

) إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِين * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ * فَسَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ( .
) قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ * قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَار وَخَلَقْتَهُ مِن طِين * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ( .

) قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ( .
) قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لاَُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُـخْلَصِينَ * قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ * لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ ( .

اى رسول ما ياد آر هنگامى كه خداوند به فرشتگان گفت : من بشرى از گل مى آفرينم ، پس آنگاه كه او را با خلقت كامل بياراستم و از روح خود در او بدميدم بر او به سجده افتيد .

پس به فرمان خدا تمام ملائكه بى استثناء سجده كردند ، مگر ابليس كه غرور و تكبر ورزيد و از زمره كافران شد .

خداوند به ابليس فرمود : علت سجده نكردنت بر موجودى كه به دست قدرت و علم و عدل و حكمتم آفريدم چه بود ، آيا تكبر و نخوت ورزيدى يا از بلند پايگان بودى ؟

ابليس گفت مرا از آتش نورانى و آدم را از خاك تيره آفريدى ، بنابراين من از او برترم و مرا نرسد كه به او تواضع كنم .

خداوند به او فرمود : اينك از مقام قرب ما بيرون رو ، كه سخت رانده درگاه

مائى ! و بر تو باد لعنت من ، كه اين لعنت تا روز جزا بر تو حتمى و مسلم است . عرضه داشت تا آن روز مرا مهلت بده خطاب رسيد مهلت دادم . گفت به عزتت قسم تمام خلق را به گمراهى خواهم كشيد مگر آن بندگانى كه براى تو خالص شدند .

خداوند فرمود : به حق سوگند و كلام من حق و حقيقت است كه جهنم را از تو و پيروانت پر خواهم كرد .

آيات بالا ما را به اين مسائل آگاه مى كند :

1 ـ عظمت و شخصيت آدم بخاطر نفخه الهى در اوست ، كه از آن تعبير به روح الهى شده ، و همان روح است كه علت قرار گرفتن عقل و فطرت و قواى انسانى در انسان شد ، و آدمى به مقام علم الاسمائى و خلافة اللهى مشرف گشت .

2 ـ اين عظمت و شخصيت اقتضا كرد ، كه ملائكه به امر حضرت رب العزة در برابر او سر تواضع و سجده فرود آرند .

3 ـ اين عظمت و كرامت ، سبب حسد ابليس به آدم و ظهور غرور و كبر در او شد ، و باعث گشت كه از فرمان حضرت حق سرپيچى كند ، و در زمره كافران قرار بگيرد .

4 ـ عدم سجده او باعث رجم و طرف او از پيشگاه عزت ربوبى گرديد .

5 ـ عدم سجده او باعث گرفتار شدنش به لعنت و سخط حق گشت .

6 ـ تكبرش باعث ادامه نافرمانيش شد تا جائيكه قسم خورد و تهديد كرد تا روز قيامت ، دست از گمراه كردن انسان برندارد !

7 ـ با تمام شدت به او خطاب شد كه جهنم را از تو و پيروانت پر خواهم كرد . در هر صورت سر باز زدن ابليس از سجده باعث رجم و طرد او از پيشگاه حق ، و دچار شدنش به لعنت در دنيا و آخرت و بطور حتم جهنمى شدن او در قيامت گشت ، و صفت پليد كبر او به او اجازه توبه و بازگشت نداد و با علم به اين مسئله

كه دورماندن از عنايت حق باعث عذاب آخرت و خزى دنياست ، به علو و كبرش ادامه داد و با پى گرفتن گمراهى انسان دقيقه به دقيقه بر بار سنگين گناه و معصيت و طغيانش مى افزايد .

راستى چه درس ها و عبرت ها و پندها و موعظه ها كه در اين آيات براى تمام انسانها جلوه گر است !

خدا كند ما را ديده بصيرت و گوش شنوا باشد ، تا با ديدن اين آيات در قرآن مجيد با ديده عقل و قلب ، و شنيدن امثال و عبرتهاى قرآنى بخود آئيم ، و از صفات و اخلاق اين دشمن آشتى ناپذير خود و اهل و عيال و اطرافيان خويش را پاك نگاه داريم .

خدا كند ، فرمايشات حضرت حق را در قرآن با جان و دل قبول كرده ، و بر اين ديو رجيم ، و موجود پليد و لعين تا به لحظه خروج از دنيا كفر ورزيم ، و در راه ايمان و عشق به خدا سير خود را ادامه دهيم ، و از غفلت و سهو و جهل و نادانى پرهيز كرده ، و دل را به نور حق منور داشته ، و عقل و جان و نفس و دل از دسترس شيطان دور نگاه داريم ، كه اگر مراقب و محاسب ، و مواظب و بيدار نباشيم ، تمام هستى ما بوسيله اين دشمن غارتگر به غارت خواهد رفت .

تا كى اى مست خواب غفلت و جهل *** گوش سوى مقلد نا اهل
تا به مقصد در اين طريق تو را *** كى رساند دليل نابينا
ساز ده يار گير دانش و عقل *** رخت بر بند از اين سراچه نقل
نفسى از همه تبرا كن *** ساعتى چشم خويشتن وا كن
لحظه اى درگذر از اين پس و پيش *** لمحه اى در نگر به عالم خويش
چند مانى تو اين چنين خفته *** همره از راه منزلى رفته
به طلب در جهان چه مى پوئى *** چو تو گم گشته اى چه مى جوئى
ديده بگشاى اى كه در خوابى *** خويشتن را طلب مگر يابى
چند از اين اشتغال بى حاصل *** ديگران را و خود ز خود غافل
تا كه در خويشتن نظر نكنى *** وانگه از خويشتن گذر نكنى
نرسانى نظر به عين كمال *** نشناسى فراق را زوصال
ايزد آخر نيافريدت تن *** همه از بهر خوردن و خفتن
اندر اين صورت ضعيف اساس *** جان معنى است سعى كن بشناس
تا كى اى همچو گاو سر در پيش *** طعمه اى گرگ نفس را چون ميش
تن تو خاك تيره را شد فرش *** دل و جان تو تاج و قبه عرش
صورتى را كه جان معنى هست *** منجنيق اجل اگر بشكست
مغز او را زپوست به بينند *** بازگشتن بدوست به بيند
اى كه غافل زحال خود شده اى *** چون بدانجا روى كه آمده اى
از تو آخر بپرسد ايزد پاك *** گويد اى جرم كرده ناپاك
كرده بودى به مردمى دعوا *** حاصلت كو زصورت و معنا
روزى اندر سراچه شاهى *** كار ناكرده مزد مى خواهى
هر كه دل در امور سفلى بست *** ببلاهاى جاودان پيوست
هر دلى كو هواى دنيا خواست *** در تن افزود ليك از جان كاست
هر كه در ملك جان امين نبود *** خازن نقد ماء و طين نبود
گوهرى پيش مفلسى ننهند *** اين بلندى بهر كسى ندهند
عاشقان راست اين مقام آرى *** عاشقان را سزد چنين كارى
قرآن مجيد شيطان و جنود او را دشمن آشتى ناپذير انسان دانسته ، و او را منبع هر شرى معرفى نموده ، و وى را مانع وصول انسان به رشد و كمال و لقاء حضرت او مى داند و بطور مرتب آدمى را از خطرات و جنايات و خرابكاريهاى او برحذر داشته ، و هشدار مى دهد ، كه هدف اين موجود پست و پليد ، اين است كه شما را از رفتن به بهشت منع كرده ، و بطور حتم شما را به عذاب الهى بكشاند .

از همان زمانيكه آدم و حوا به فضل حضرت حق به بهشت مذكور در قرآن رفتند ، خداوند عزيز به آنان هشدار داد كه شيطان دشمن حتمى شماست ، و تمام هدف وى بيرون راندن شما از بهشت است ، به آيه اى از آيات كتاب الهى توجه كنيد :

) فَقُلْنَا يَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ((1) .
به آدم گفتيم : اى آدم به حقيقت بدان كه اين شيطان با تو و جفت تو دشمن است ، و هشيار باش كه مبادا شما را از بهشت بيرون آرد ، كه از آن پس به ناراحتى و بدبختى دچار مى شويد .

به آدم گفتيم ، اى آدم به حقيقت بدان كه اين شيطان با تو و جفت تو دشمن است ، و هشيار باش كه مبادا شما را از بهشت بيرون آرد ، كه از آن پس به ناراحتى و بدبختى دچار مى شويد .

و در جاى ديگر به تمام فرزندان آدم هشدار مى دهد ، كه همان بلائى كه سر پدر و مادر شما آورد قصد حتمى دارد بر سر شما هم بياورد ، در اين آيه دقت كنيد :

) يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ ((2) .
اى فرزندان آدم مبادا كه شيطان شما را فريب دهد ، چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد ، جامه عزت از تن آنها بركند ، و قبايح آنان را در نظرشان

1 ـ سوره طه (20) : 117 .

2 ـ سوره اعراف (7) : 27 .

پديد آورد ، همانا آن شيطان و بستگانش شما را مى بينند ، در صورتى كه شما آناه را نمى بينيد ، ما نوع شياطين را دوستدار آنان كه ايمان نمى آورند قرار داديم .

لعنت شيطان اسم جنس است ، و ابليس و جنود ، و هر مانعى در راه خدا ، از مصاديق آن است .

شما هر موجود ذى شر و هر جن و انسى كه با وسوسه يا با خناسى خود ، يا با آرايش ظاهر دنيا نزد شما بخواهد شما را از حضرت حق جدا كند شيطان و دشمن حقيقى خود بدانيد .

شيطان براى فريب انسان داراى اعوان و انصارى است ، كه اعوان و انصارش اعم از جماد و حيوان و انسان است .

او از هر طريقى كه بتواند به فريب انسان اقدام كرده ، و آدمى را به ظواهر زندگى مغرور نموده ، و از راه خداى بزرگ باز مى دارد .

پيامبر عزيز اسلام مى فرمايد شيطان پس از هبوط از مقام عزت و نورانيت براى فريب انسان متوسل به وسائلى شد از جمله :

1 ـ حمام هاى عمومى « كنايه از اينكه گاهى افراد آنجا را براى معصيت انتخاب مى كنند » .

2 ـ محل كسب و كار « جهت پر كردن جيب مردم از حرام » .

3 ـ طعامى كه بر آن نام خدا برده نشده .

4 ـ كليه مسكرات .

5 ـ موسيقى .

6ـ اشعار بيهوده و باطل از قبيل تصنيف هاى مجالس لهو .

7 ـ كتب ضلال .

8 ـ دروغ گوئى .

9 ـ سحر و شعبده و جادو و ساحران .

10 ـ و خطرناك ترين دام ، او زنان طناز و عشوه گراند كه هر قدرتمندى را كه در برابر شهوت ضعيف است در اين صحنه به زانو آورد .

قرآن مجيد در باره اقوامى كه هلاك شدند ، مى فرمايد شياطين و دشمنان خدا از اعمال زشت و وسائل گناه را در برابر آنان زيبا جلوه داد و از اين طريق آنان را به هلاكت و خزى دنيا و عذاب آخرت رساند .

) وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ ((1) .
آنان با آنكه بينا و هشيار بودند « داراى عقل و وجدان و فطرت و قانون و پيامبر بودند » چون شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان جلوه داد ، در نتيجه آنان را از راه حق بازداشت ، بطورى كه همه هلاك و نابود شدند .

بيائيد به هشدارهاى حضرت حق ، كه محب و عاشق و دوستدار واقعى ماست توجه كنيم ، بيائيد سخن حق خداى خود را باور كنيم ، بيائيد به دلسوزى هاى حضرت او ارج نهيم ، فريب دشمنان خدا را نخورده و از صراط مستقيم حضرت الله منحرف نشويم ، مدت عمر كوتاه ، و مرگ همچون سايه به دنبال ماست ، سعى كنيم در تمام لحظات بيدار باشيم ، تا بيدار بميريم ، اگر در غفلت بسر بريم ، ممكن است بطور ناگهانى و بى خبر از ما مرگ فرا رسد ، و دست ما از همه برنامه هاى حق كوتاه باشد !

وقت كوچ است الرحيل اى دل از اين جاى خراب *** تا زحضرت سوى جانت ارجعى آيد خطاب

1 ـ سوره عنكبوت (29) : 38 .

بال و پر ده مرغ جان را تا ميان اين قفس *** بر دلت پيدا شود در يك نفس صد فتح باب
عقل را و نقل را همچون ترازو راست دار *** جهد كن تا در ميان نه سيخ سوزد نه كباب
چون زعقل و نقل ذوق عشق حاصل شد تو را *** از دل پر عشق خود آتش زن اندر نان و آب
گر چه عالم مى نمايد ديگران را آب خضر *** تو چنان گردى كه گردد پيش تو همچون سراب
گر چنان گردى جدا از خود كه بايد شد جدا *** ذره اى گردد به پيش نور جانت آفتاب
گر صواب كار خواهى اندرين وادى صعب *** از خطاى نفس خود تا چند بينى اضطراب
رو در اين وادى چو اشتر باشد و بگذر از خطا *** نرم مى رو ، خار مى خور ، بار مى كش بر صواب
از هواى نفس شوقت در حجابى مانده اى *** چون هواى نفس تو بنشست برخيزد حجاب
در شراب و شاهد دنيا گرفتار آمدى *** اى دل مست و خراب نفس تا چند از شراب
خيز كاجزاى جهان موقوف يك آه تواند *** از دل پر خون بر آر آهى چو مستان خراب
هر نفس سرمايه ملكى تو زانى بى خبر *** خيز و رو از حسرت دل كن بخون دل خضاب
درد و حسرت بين كه چندين گاه فكرت مى كنم *** هيچ كارى را نمى شايم دمى از هيچ باب
چون نيامد از تو كارى كان بكار آيد ترا *** برخود و بر كار خود بنشين و بگرى بى حساب
تو چنان دانى كه هستى با بزرگان هم عنان *** باش تا زين جاى فانى پاى آرى در ركاب
اين زمان تا توست حرصى و ندانى اين نفس *** تا نيارى زير خاك تيره رويت در نقاب
چون اجل در دامن عمرت زند ناگاه چنگ *** تو زچنگ او بمانى دست بر سر چون ذباب
اى دريغا مى ندانى كز چه دور افتاده اى *** آخر آن شوقى است در تو ذوق اين معنى بياب
چون چراغ عمر تو بى شك بخواهد مرد نيز *** خويشتن را همچو شمعى زآتش شهوت متاب
آخر اى شهوت پرست بى خبر گر عاقلى *** يك دمى لذت كجا ارزد به صد ساله عذاب
توشه اين ره بساز آخر كه مردان جهان *** در چنين راهى فرو ماندند چون خر در جلاب
غره دنيا مباش و پشت بر عقبى مكن *** تا چو روى اندر لحد آرى نمانى در عقاب
شب چو مردان زنده دار و تا توانى شب مخسب *** زانكه زير خاك بسياريت خواهد بود خواب
بسكه تو در خواب باشى و ازين طاق كبود *** بر سر خاك تو مى تابد به زارى ماهتاب
چون نمى دانى كه روز واپسين حال تو چيست *** در غرور خود مكن بيهوده تو چندين شتاب
كار روز واپسين دارد ، كه روز واپسين *** از سياست آب گردد زهره شير از عتاب
تكيه بر طاعت مكن زيرا كه در آخر سبو *** هيچ كس را نيست آگاهى كه چون آيد زآب
چون به يكدم جمله چون شمعى فرو خواهيم مرد *** پس چرا چون شمع بايد ديد چندين تف و تاب
زير خاك از حد مشرق تا به مغرب خفته اند *** بنده و آزاد و شهرى و غريب و شيخ و شاب
دل منه بر چشم و دندان بتان كين خاك راه *** چشم چون بادام و دندان است چون در خوشاب
آنكه از خشمش طناب خيمه منه مى گسست *** در لحد اكنون كفن در گردن او شد طناب
آنكه پيراهن زخود از تاب مى نگشاد باز *** تا كفن سازند از وى باز كردندش زتاب
وانكه رويش همچو گل بشكفته بودى اين زمان *** ابر مى ريزد به زارى بر سر خاكش گلاب
وانكه زلفش همچو سنبل تاب در سر داشتى *** خاك تاريكش نه سر بگذاشت ، نه سنبل ، نه تاب
يا رب از فضل و كرم عطار را بيدار كن *** تا به بيدارى شود در خواب تا يوم الحساب
توبه كردم يا رب از چيزى كه مى بايست كرد *** روى لطف خويش را از تائب مسكين متاب
هر كه اين شوريده خاطر را دعا گويد به صدق *** يا رب آن خورشيد خاطر را دعا كمن مستجاب
تكبر انسانهاى بى معرفت از سجود به حق و عاقبت آنها
قرآن مجيد ، انسانهائى كه از طاعت و عبادت ، و انقياد و تسليم و سجود در برابر حضرت حق روى گردانند دنباله رو شيطان و مطيع ابليس دانسته ، و براى آنان عاقبتى جز خزى دنيا و عذاب آخرت نمى داند .

قرآن مجيد انسان را موجودى برتر مى داند ، و برترى او را از بركت فطرت و عقل مى داند .

قرآن مجيد انبيا را براى هدايت بشر مبعوق مى داند ، و بهشت را جايگاه انسان مى داند .

قرآن مجيد در برابر اين همه وسائل هدايت ، از انسان سخت انتقاد مى كند ، كه چرا متوسل به وسائل هدايت نمى شود ، و در برابر حق واضح و روشن چرا تسليم نشده ، و از جناب حق و انبياء چرا اطاعت نمى كند ، و سجده بر خداوند و عبادت او را بر خود روا نمى دارد ؟ !

قرآن مجيد درباره متكبران از سجود مى فرمايد :

) فَمَا لَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لاَ يَسْجُدُونَ * بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ * وَاللهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ * فَبَشِّرْهُم بِعَذَاب أَلِيم ((1) .
ياد كنند ، اين آوارگان وادى ضلالت ، و گم شدگان از راه حقيقت روز سختى را كه دامن بر كمر زنند و با كوشش و جديت براى نجات خود بكوشند اما بجائى نرسند و در آن روز اين حيرت زدگان پست به سجده بر خدا خوانده شوند ، ولى قدرت آن را ندارند .

چشمانشان ذليل و ترسان و روى آنان را ذلت و حسرت گرفته ، اينان را در دنيا با توجه به اينكه از هر جهت سالم بودند به انقياد و اطاعت در برابر حق و سجود در برابر حضرت الله دعوت كردند ، ولى نسبت به اجابت اين دعوت تكبر ورزيدند و از جواب به خدا و انبياء سرباز زدند .

آرى اگر انسان در دنيا تا وقت مرگ به طاعت و عبادت و به ركوع و سجود بپردازند ملكه او گشته و با همان حال در قيامت محشور شود ، و اگر به كبر و نافرمانى مشغول باشد تا بميرد ، و كبر و تكبر از حق ملكه او گردد با همان حال وارد محشر شده و به عذاب اليم دچار گردد !

5 ـ نهى از سجود به غير خدا
در زندگى انسان دو مسئله بسيار مهم مطرح است ، كه پايه هاى سعادت يا شقاوت را اين دو مسئله تشكيل مى دهند :

1 ـ بهره دهى

2 ـ بهره برى

انسان بر اثر پيروى از فرامين حضرت رب العالمين كه به وسيله پيامبران بزرگ و انبياء الهى و امامان اعلام شده ، و با صحيح بكار گرفتن عقل و فطرت

1 ـ سوره انشقاق (84) : 20 ـ 24 .

و تمام نعمت هائى كه به انسان عطا شده ، مى تواند كمال منفعت را در اين عالم كسب كرده و در آخرت از آن منفعت ها لذت ابدى ببرد ، ولى در صورت تسليم شدن به غير خدا ، و عبادت شيطان ، و تواضع و خضوع و انقياد در برابر غير الله و در يك كلمه به فرموده قرآن مجيد در صورت سجده به غير خدا تبديل به يك موجود بهره دهى خواهد شد كه تمام منافع وجودى او را ديگران به نفع شكم و شهوت خود برده و در پايان كار جز دستى خالى ، و بدنى عريان ، و پرونده اى سياه ، و بارى بر دوشت از گناهان همچون كوهها چيز ديگرى براى او نخواهد ماند .

عمله هاى فرعون ها و نمرودها و شدادها و نرون ها و هيتلرها و آتيلاها ، در هر لباسى ، و عمله هاى طاغوت هاى اين زمان در انواع لباس ها ، وزارت ، وكالت ، مقامات نظامى ، اقتصادى و . . . از همين قبيل هستند ، اينان با روح انقيادى كه از شياطين بزرگ كه بصورت دولت هاى ظالم و طاغوتى جلوه گرند دارند ، تمام منافع وجودى خود ، اعم از منافع فطرى ، عقلى ، عاطفى ، انسانى ، علم و قدرت را در اختيار دستگاه بهره كشى ستمگران گذاشته ، و آنان با قدرت اينان در سطح كره زمين به هر جنايت و خيانتى مشغول ، و روز و شب با ظلم بى حد و ستم بى پايان خود بلائى نيست كه بر سر ملت هاى مظلوم و اموال و نواميس آنان در نياورند !

امروز نزديك به پانصد سال است از عمر استثمار غرب مى گذرد ، و نزديك به هزاران سال است از عمر استعمار بعضى از قدرت هاى شرقى و دولت هاى ستمگر نسبت به ملت هايشان مى گذرد ، شما مى بينيد در طول اين مدت ها ستمگران پر رو و زورگويان خائن ، و جنايت پيشگان حرفه ئى بوسيله قدرت همين سجده كنندگان بر خويش و منقادان و مطيعان ، و متملقان و چاپلوسان ، بر سر اين انسان مظلوم چه بلاها آورده اند .

اينكه قرآن و آئين پاك الهى در هر زمان ، پافشارى بر سجده به خدا و عدم سجده بر ديگران و بر غير خدا اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان داشت ، بخاطر همين بود كه انسان تبديل به حيوان باركشى براى اهل ستم نگردد ، و بوسيله قدرت او بر ديگران و بر مظلومان ظلم نرود .

اينان كه وجودشان جز بهره دهى براى زورگويان چيزى ندارد ، بفرموده قرآن در شب و روز برزخ دچار آتش غضب حق ، و در قيامت گرفتار عذاب شديدند :

) النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ( .
) وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ ( .

) قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ ( .
آتش دوزخ را در برزخ صبح و شام بر كارگردانان دستگاه فرعونى « در تمام دوره ها » عرضه مى كنند و چون روز قيامت شود ، خطاب آيد كه تمام فرعونيان را در شديدترين عذاب جهنم وارد كنيد .

در آتش دوزخ تمام كارگزاران ستمكاران با اربابان خود به احتياج و مجادله برآمده مى گويند : ما در دنيا از تمام دستورات شما پيروى كرديم ، كه امروز اينگونه دچار عذاب و غضب الهى شده ايم ، آيا شما امروز قدرت داريد ، در عوض آن همه بهره دهى ما به شما از عذاب ما بكاهيد و بر خود بيفزائيد ، پيشوايان متكبر به اين بدبخت ها و متواضعان و سجده كنندگان در برابر خويش مى گويند : كه ما و شما همه بايد در عذاب جهنم معذب باشيم كه خداوند به عدل و داد ميان بندگان حكم كرده است .

خداوند مهربان به مصلحت بندگان ، و براى نجات ايشان از عذاب فردا ، و براى رهائى از بردگى نسبت به غير كه جز بهره دهى به نفع ظلم سودى ندارد ، در قرآن مجيد انسان را از پرستش غير خود ، و سجده بر هر شيئى و هر كسى نهى اكيد فرموده ، كه سجده بر غير جز نكبت و خزى در دنيا و عذاب شديد در آخرت سودى ندارد !

) وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لاَ تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلاَ لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا للهِِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ ((1) .
و از جمله نشانه هاى قدرت الهى خلقت شب و روز و خورشيد و ماه است ، و هرگز نبايد پيش خورشيد و ماه كه دو مخلوق ضعيفند سجده برد ، بلكه خدائى را سجده كنيد كه آفريننده شمس و قمر است ، اگر در حقيقت اهل پرستش حق هستيد .

و در جاى ديگر در باره عبادت غلط و بى ثمر آنانكه تواضع به غير و اطاعت از بيگانه است مى گويد :

) وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهَ مَا لاَ يَنفَعُهُمْ وَلاَ يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيراً ((2) .
اين نادانان خدا را رها كرده و بجاى او چيزهائى را مى پرستند ، كه سود و زيانى به آنان نمى رساند ، كافر از باب عناد و جهل و تكبر و نادانى و حماقت پشت به امر خدا دارد . و نيز مى فرمايد :

) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمنُ انَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً ((3) .
1 ـ سوره فصلت (41 ) : 37 ( در ضمن آيه شريفه حاو سجده واجبه است ) .

2 ـ سوره فرقان (25) : 55 .

3 ـ سوره فرقان (25) : 60 .

چون به اين متكبران از حق بى خبر گوئى بيائيد در پيشگاه حضرت رحمان سجده كنيد با كمال بى شرمى پاسخ مى دهند خداى رحمان كيست ، آيا به آنچه تو امر مى كنى سجده كنيم ، چه بدبخت هستند كه دعوت به خدا را به جاى اينكه اجابت كنند ، بر نفرتشان از پيمودن راه حق مى افزايد ! !

در قرآن مجيد سوره نمل آمده ، كه وقتى هدهد از مملكت سبا به بارگاه سليمان بازگشت از قومى خبر داد كه به خورشيد سجده مى كردند ، و از اين راه مسخر شيطان پليد بودند و بخاطر سجده بر غير خدا به راه بدبختى و پستى مى رفتند .

) وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللهَ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لاَ يَهْتَدُونَ * أَلاَّ يَسْجُدُوا للهِِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ((1) .
هدهد گفت من در مملكت سبا ديدم كه زنى بر آنان حكومت مى كند ، و آن زن و قومش خدا را از ياد برده و بر خورشيد سجده مى كردند ، و شيطان اعمال زشت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داده بود و در نتيجه همه آنان را از راه خدا كه راه خير دنيا و آخرت است باز داشته بود ، تا به حق هدايت نشوند .

و خداوند مهربان را كه نورش در آسمان و زمين هر پنهان را به عرصه ظهور آورد و بر نهان و آشكار خلق آگاه است پرستش نمى كردند .

ضرر و ضربه هاى پرستش غير خدا ، هر چه كه باشد براى حسابگران عالم قابل ارزيابى نيست .

خداوند مهربان به ما توفيق نجات از شرك خفى و جلى عنايت كند و ما را به راهى كه رضا و خوشنودى و عشق او در آن است هدايت كرده و سپس ثابت قدم بدارد .

1 ـ سوره نمل (27) : 24 ـ 25 .

در روايات اسلامى آمده منفورترين معبودى كه در زمين عبادت شده ، هواى نفس است ، و همين هواى نفس است كه منشأ گرفتار كردن انسان به عبادت انواع بت هاست ، و شديدترين مبدأ براى وقوع سجده بر غير خدا .

خوشا به حال آنان كه در حد ظرفيت و استعداد خود ، حقايق را شناختند ، و از عبادت و پرستش غير رسته دل به عبادت حضرت حق بستند .

از رهن شيطان درآمده و به بندگى حق پيوستند ، از خرى دنيا و عذاب آخرت رستند ، و جان و دل از بندهاى شيطانى گسستند ، و براى هميشه به تواضع و سجده بر دو دوست نشستند و دست از غير حضرت او با همه وجود شستند .

عشقى جز عشق او نخواستند ، و پيشانى جز بخاك بندگى او نگذاشتند ، تمام درهاى رحمت حق را به روى خود باز كرده و هر در شرى را به روى خويش بستند و با تمام هستى خود به پيشگاه حضرت او عرضه داشتند :

زنده عشق تو آب زندگانى كى خورد *** عاشق رويت غم جان و جوانى كى خورد
هر كه خورد از جام دولت درد دردت قطره اى *** تا كه جان دارد شراب شادمانى كى خورد
جان چو باقى شد زخورشيد جمالت تا ابد *** ذره اى اندوه اين زندان فانى كى خورد
گر فصيح عالمى باشد به پيش عشق تو *** گرنه لال آيد زلال جاودانى كى خورد
دل كه عشقت يافت بيرون آمد از بام دوكون *** هر كه سلطان شد قفاى پاسبانى كى خورد
گر كسى گويد شرابى خورده ام از دست دوست *** پادشا با هر گدائى دوستگانى كى خورد
جان ما خوش نوش دارى غم عشق تو خورد *** با يقين عشق ز هر بدگمانى كى خورد
چون دل عطار در عشقت غم صد جان نخورد *** پس غم اين تنگناى استخوانى كى خورد
سجود عارفان
ما از كيفيت سجود عارفانى چون انبيا و امامان (عليهم السلام) اطلاعى نداريم كه سجود آنان موازى با معرفت و عشق آنان به جمال و جلال محبوب بوده .

دورنمائى از سجود عارفانى كه خالص شاگرد مكتب انبيا و امامان بودند ، و جز بوجود مقدس آنان سر نسپرده و غير آنان معلم و راهبرى نداشتند ، و از بازيهاى اهل خانقاه و مراسم آنان بدور بودند تا حدى براى ما قابل درك است .

اينان از پى انبيا و امامان و چنگ زدن به دامان عالمان ربانى و عارفان عاشق چون ابن فهد ، سيد حيدر آملى ، سيد بن طاووس ، شيخ محمد على شاه آبادى ، حاج ميرزا جواد آقاى ملكى ، مرحوم قاضى ، آخوند ملا حسينقلى همدانى ، در حد خود به معرفت الله رسيدند ، و از طريق نور معرفت ديارى جز او در عالم وجود نيافتند ، و آنچه در عالم وجود بود ، از شئون و پرتو او ديدند ، روى اين حساب با هستى خود سر به تراب فنا گذاشته و هماهنگ با تمام موجودات ، فرياد سبحان ربى الاعلى و بحمده سر دادند !

اينان در وجود امكانى خود ، همچون واجب الوجود كه منزه از هر عيب

و نقص است بخاطر جلب عشق دوست و محبت و نظر يار خويش را از لوث آلودگيها و از خبث امكانيت و انانيت پاك كرده و بر اساس :

) صِبْغَةَ اللهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ (1)( .
در عبوديت خالص و محض رنگ ربوبيت بخود گرفتند .

يعنى مالك قواى وجودى خود شده و تمام غرائز و مشاعر و احساسات و هواها را تحت سلطنت سلطان دو عالم حضرت رب العزة درآوردند ، و به مقام با عظمت فنا و بقاء بالله رسيدند .

سجود آنان سجودى دائم و سجودى همه جانبه و در همه شئون در برابر حضرت دوست بود .

آنان جز روح انقياد ، تسليم ، عبادت ، اطاعت ، بندگى ، خضوع ، خشوع ، تواضع ، وفا ، صفا ، درستى ، صدق ، نسبت به حضرت مولا چيزى از خود باقى نگذاشتند .

اى رخت آفتاب عالمتاب *** در فضاى تو كاينات سرآب
پيش از اين بى درخت چه بود جهان *** سايه اى در عدم سراى خراب
زاستوا مهر طلعت تو بتافت *** سايه از نور مهر يافت خضاب
مهر چون سايه از ميان برداشت *** ما چه باشيم در ميان درياب
اول و آخر اوست در همه حال *** ظاهر و باطن اوست در همه باب
گر صد است ار هزار جمله يكى است *** در نيايد بجز يكى به حساب
برف خوانند آب را چو ببست *** باز چون حل نشود چه گويند آب
آب چون رنگ و بوى گل گيرد *** لاجرم نام او كنند گلاب
بر زبان فصيح هر ذره *** مى كند عشق لحظه لحظه خطاب
1 ـ سوره بقره (2) : 138 .

كه همه اوست هر چه هست يقين *** جان و جانان و دلبر و دل و دين
روى جانان به چشم جان ديدن *** خوش بود خاصه رايگان ديدن
خوش بود در صفاى رخسارش *** آشكارا همه نهان ديدن
جز در آئينه رخش نتوان *** عكس رخسار او عيان ديدن
بوى او را بدو توان دريافت *** روى او را بدو توان ديدن
ديدن روى دوست خوش باشد *** خاصه رخساره اى چنان ديدن
خود گرفتم كه در صفاى رخش *** نتوانى همه نهان ديدن
مى توان آنچه هست بود و نبود *** در رخ او يكان يكان ديدن
در خم زلف او چه خوش باشد *** دل گم گشته ناگهان ديدن
اندر آئينه جهان بارى *** مى توانى به چشم جان ديدن
كه همه اوست هر چه هست يقين *** جان و جانان و دلبر و دل و دين
در پرواز ملكوت قسمت دوم آورده : در نزد اهل معرفت سجده ، اشاره است به مقام توحيد ذات و حكم به استهلاك همه افعال و اسماء و صفات در ذات ، و مشاهده فناء همه موجودات بجز ذات باقى احديت كه بقاى ابدى و سرمدى دارد .

و توضيح اين مطلب به اختصار آن است كه براى عابد متأله در نماز ، كه معراج حقيقى و نردبان وصول است ، مراتب كمال يكى پس از ديگرى دست مى دهد ، پس در حال قيام كه تجلى افعالى حضرت معبود حاصل شود ، نمازگزار مشاهده نمايد كه مبدء و منتهاى وجود از خدا و بسوى اوست ، و تمام قوت و اراده مختص ذات حضرت قيوم است و هيچ جريانى و رويدادى در ملك او بدون مشيت او امكان وقوع ندارد و فعال ما يشاء در ملك هستى فقط اوست و لا غير :

لا مُؤَثِّرَ في الْوُجُودِ إلاّ اللهُ .
و در اين مقام است كه توحيد افعالى براى سالك متأله دست دهد ، سپس كه مجالت ركوع رسيد ، از اين مرتبه بالاتر رفته مشاهده مى كند ، كه همه اشياء تجلى اسماء و صفات حضرت حق متعالند ، و متجلى در اشياء اوست كه به كمال و بهاء خود در همه اشياء جلوه گرى كند .

) وَللهِِ الاَْسْماءُ الْحُسْنَى ((1) .
و اين مقام ، مقام توحيد صفات است .

سپس از اين مقام ترقى نموده ، و در سجده كه مقام فناء است مشاهده مى كند ، كه ذوات اشياء همه فانى و هالك اند ، و حقيقت ذاتشان بجز فقر و تدلى و نفس ربط چيز ديگرى نيست و حقيقت :

) كُلُّ شَيْء هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ ((2) .
بر قطب او متجلى مى گردد .

عرضه كردم دو جهان بر دل كار افتاده *** بجز از عشق تو باقى همه فانى دانست
و اگر در تسبيح و تنزيه حق تعالى ، در اين حال اسم مبارك رب را كه از امهات اسماء است به ياء متكلم اضافه مى كند ، از راه مراعات ادب حضور ، و محضر است و تأديبى است كه رب العالمين فرموده ، چنانچه نبى اسلام فرمود :

أدَّبَنيى رَبّي وَأحْسَنَ تَاْديبي .
و عابد متأله و متأدب به ادب الهى را نرسد كه تجرى نموده و بر خلاف دستور :

) سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاَْعْلَى ((3) .
1 ـ سوره اعراف (7) : 180 .

2 ـ سوره قصص (28) : 88 .

3 ـ سوره اعلى (87) : 1 .

پرده درى كند .

و نيز گرچه سجده مقام فناى ذوات است ، لكن اين اضافه رب به يا اشاره به آن است ، كه خداى سبحان همانگونه كه خالق همه اشياء است ، بر همه موجودات نيز وكيل است و نايب مناب همه اشياء است .

) اللهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْء وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء وَكِيلٌ ((1) .
و اما ذكر صفت اعلى براى رب از آن جهت كه چون به تجلى ذاتى فناى كلى دست دهد و حقيقت :

) كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان ((2) .

جلوه كند ، علو ذاتى حضرت حق بر همه اشياء مشهود گردد و حقيقت :

) وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالاِْكْرَامِ ((3) .
را درك كند و مى بيند كه علو واقعى و استعلاء حقيقى به نحوى كه همه ذوات را فانى و مستهلك نموده است مخصوص ذات على اعلى است .

فَلَهُ الْعُلُوُّ الاْعْلى فَوْقَ كُلِّ عالً .
و اما تقارن تسبيح به حمد از آن روست ، كه در ركوع گفته شد كه چون مرجع تسبيح حق تعالى به سعه وجودى او من جميع الجهات است . لذا تسبيحش عين حمد و ثنا است .

و نيز براى آنكه ساجد ، كه همه ذوات وجودات را بجز وجود حق تعالى نفى

1 ـ سوره زمر (39) : 62 .

2 ـ سوره رحمن (55) : 26 .

3 ـ سوره رحمن (55) : 27 .

كرد مستشعر آن شود كه هر چه مى بيند حق سبحان قائم مقام اوست و او است ظاهر به نفس .

ألْغِيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرِ لَكَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ إلى دَليل(1) . ) هُوَ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ((2) .
پس خداى را به اين موهبت عظمى ثنا گويد :

هر دمش با من دل سوخته لطفى دگر است *** اين گدا بين كه چه شايسته انعام افتاد
امام خمينى اين عارف بيدار دل در سر جمعى سجده مى فرمايد :

سجده نزد اصحاب عرفان و ارباب قلوب ، ترك خويشتن و چشم بستن از ما سوى و به معراج يونسى « كه به فرو رفتن در بطن ماهى حاصل شده متحقق شدن به توجه اصل خويش بى رؤيت حجاب .

و در سر برتر آب نهادن اشارت به رؤيت جمال جميل است در باطن قلب خاك و اصل عالم طبيعت .

و آداب قلبيه آن يافتن حقيقت خويش و اصل ريشه وجود خود است و نهادن ام الدماغ كه مركز سلطان نفس است و عرش الروح است به ادنى عتبه مقام قدس و ديدن عالم خاك است ، عتبه مالك الملوك .

پس سر وضع سجودى ، چشم از خود شستن است ، و ادب وضع رأس بر تراب اعلى ، مقامات خود را از چشم افكندن و از تراب پست تر ديدن است ، و اگر در قلب از اين دعاوى كه به حسب اوضاع صلاتى اشارت به آنهاست علتى

1 ـ قسمتى از دعاى عرفه حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) .

2 ـ سوره حديد (57) : 3 .

باشد ، پيش ارباب معرفت نفاق است ! و چون خطر اين مقام بالاترين خطرات است سالك الى الله را لازم است به جبلت ذاتى و فطرت متمسك به ذيل عنايت حق جل و علا گردد و با ذلت و مسكنت عفو تقصيرات را طلب كند ، كه اين مقامى مخطور است كه از عهده امثال ما خارج است .

و بالجمله سجده نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب چشم فروبستن از غير و رخت بر بستن از جميع كثرات اسماء و صفات و فناى در حضرت ذات است ، و در اين مقام نه از سمات عبوديت و نه از سلطان ربوبيت در قلب اوليا اثرى است ، و حق تعالى خود در وجود عبد قائم به امر است :

فَهُوَ سَمْعُهُ وَبَصَرُهُ بَلْ لا سَمْعَ وَلا بَصَرَ وَلا سِماعَ وَلا بَصيرَةَ وَإلى ذلِكَ الْمَقامِ تَنْقَطِعُ الاْشارَةُ .
و بدان كه در سجود چون ساير اوضاع صلاتى هيئتى و حالى و ذكرى و سرى است ، و اين امور براى افراد كامل طورى است ، و براى متوسطين ، هيئت آن ارائه خاكسارى و ترك استكبار و خودبينى است ، و ارغام انف كه از مستحبات مؤكده ، بلكه ترك آن خلاف احتياط است ، اظهار كمال تخضع و تذلل و فروتنى است ، و نيز توجه به اصل خويش و يادآورى از نشئه خود است .

و رؤساى اعضاى ظاهره كه محال ادراك و ظهور تحريك و قدرت است ، كه عبارت از همين صفت يا هشت عضو است ، بر زمين است و خارج شدن از خطيئه آدميه ، و چون تذكر اين معانى در قلب قوى شد ، كم كم قلب از آن منفعل شده ، حالى دست دهد كه آن حالت فرار از خود ، و ترك خودبينى است ، و نتيجه اين حالت حصول حالت انس است و دنباله آن خلوت تام حاصل شود و محبت كلى بيايد .

زنده كدام است بر هوشيار *** آنكه بميرد به سر كوى يار
عاشق ديوانه سر مست *** پند خردمند نيايد به كار
سر كه بكشتن بنهى پيش دوست *** به كه به گشتن بنهى در ديار
اى كه دلم بردى و جان سوختى *** در سر سوداى تو شد روزگار
شربت زهر ار تو دهى تلخ نيست *** كوه احد گر تو نهى نيست بار
بندى مهر تو نيابد خلاص *** غرقه عشق تو نبيند كنار
درد نهانى دل تنگم بسوخت *** لاجرمم عشق بود آشكار
در دلم آرام تصور مكن *** وز مژده ام خواب توقع مدار
دل چه محل دارد و دينار چيست *** مدعيم گر نكنم جان نثار
سعدى اگر زخم خورى غم مدار *** فخر بود داغ خداوندگار
سجودكنندگان عاشق
در ميان عباد عاشق حق ، افرادى را مى يابيم ، كه از شدت عشق و معرفت ، داراى سجده هائى در شب و روز و پس از نمازهاى يوميه بودند ، كه براى بعضى از ما شايد تاكنون نمونه يكى از آن سجده ها اتفاق نيفتاده باشد ، براى نمونه به يكى چند مورد از آنها لازم است اشاره رود ، تنبهى براى ما و تشويقى جهت عوض شدن وضع بندگى ما باشد .

اولاً اهل معرفت براى طول سجود اهميت سنگينى در باب سلوك قائلند چنانچه در احاديث بسيارى نظر آن بزرگواران تاييد شده است .

طُولُ السُّجُودِ مِنْ دينِ الاْئِمَّةِ وَإنَّهُ مِنْ سُنَنِ الاْوَّلينَ .
طول سجود از دين امامان و راه و رسم اوابين است .

و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در جواب كسى كه از آن حضرت شش چيز تقاضا كرد ، و تقاضاى ششمش محشور شدن با آن حضرت بود فرمود :

اين شش خواسته اى كه تو دارى ، نياز به شش خصلت دارد و براى تقاضاى ششمت كه محشور شدن با من است به تو مى گويم سجده خود را در پيشگاه خداى واحد قهار طولانى كن .

لذا بندگان واله حق و بلكه اولياء كمل را مواظبت تام بر طول سجود بود ، همچون ولى كامل حق امام على بن الحسين (عليه السلام) كه به سيد ساجدين لقب يافت ، كه راوى مى گويد ديدم حضرت پيشانى مبارك بر سنگ سختى نهاد و با گريه و زارى هزار مرتبه به دربار حضرت رب العزة عرضه داشت :

لا إلهَ إلاّ اللهُ حَقّاً حَقّا ، لا إلهَ إلاّ اللهُ عُبُودِيَّتاً وَرِقّا لا إله إلاّ اللهُ ايماناً وَتَصْديقا .
و در كافى شريف از حفص بن غياث نقل مى كند ، كه حضرت صادق (عليه السلام) را ديدم كه در بستانهاى كوفه قدم مى زد ، تا به درخت خرمائى رسيد ، در نزد آن نخل وضو ساخت ، و سپس در ركوع رفت ، آنگاه سر به سجده گذاشت پس شمردم پانصد بار در سجده اش تسبيح گفت ، سپس بر نخل تكيه كرد و مشغول دعا شد .

و در باره حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) رسيده :

حَليفُ السَّجْدَةِ الطَّويلَةِ .
آن جناب هم پيمان سجده طولانى بود .

از اولياى كمل حق و ائمه دين كه بگذريم ، اصحاب ائمه و عبادالله صالحين را مشاهده مى كنيم كه به پيروى از انبياء و اولياء مراقب اين عمل الهى بودند ، مانند محمد بن ابى عمير ثقة جليل القدر ، كه از فضل بن شاذان روايت شده كه گويد به عراق رسيدم و ديدم كسى رفيق خود را سرزنش مى كند و مى گويد : تو مرد عايله دارى هستى و براى معيشت آنان به كسب و كار نياز دارى و من بيم آن دارم

كه بر اثر طول سجده هايت نور چشمت از دست برود :

چون اينگونه فراوان سخن گفت ، فرياد زد مرا فراوان سرزنش كردى واى بر تو اگر چشم كسى در اثر سجده از دست مى رفت . هر آينه چشم ابن ابى عمير از دستش رفته بود ، چه گمان دارى به مردى كه پس از نماز صبح به سجده شكر مى رفت ، پس برنمى داشت مگر به هنگام ظهر .

فضل گويد : نزد محمد بن ابى عمير رفتم ديدم به سجده است ، پس سجده را طولانى كرد ، چون سرش را برداشت ، و فضل طولانى شدن سجده را تذكر داد ، گفت : اگر جميل دراج را مى ديدى چه مى كردى ؟

مى گويد به نزد جميل دراج رفتم ، او را در سجده يافتم ، جدا سجده اش را طولانى نمود ، چون جميل سر از سجده برداشت گفتم محمد بن ابى عمير مرا گفته كه سجده را طولانى مى كنى ، جميل در جواب گفت : اگر معروف خربوزه را مى ديدى چه ؟

عارف واصل مرحوم حاج ميرزا جواد ، ملكى مى فرمايد :

مرا شيخى بود بزرگوار ، عامل و عارف كامل كه من مانند او را در مراتبى كه گفته شد . نديده ام ، از او پرسيدم كه در اصلاح و جلب معارف چه عملى را به تجربه رسانده است ؟

او گفت : من عملى را در اين كه گفتى مؤثرتر نديدم از اينكه در هر شبانه روزى يكبار بر سجده طولانى مداومت شود و در آن سجده بگويد :

) لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ ((1) .
و به هنگام گفتن ذكر ، خود را در زندان طبيعت زندانى و به زنجيرهاى اخلاق رذيله بسته بيند ، آنگاه اقرار كند كه بارالها اينكار را تو بر من نكردى و تو بر من

1 ـ سوره انبياء (21) : 87 .

ستم روا نداشتى ، بلكه اين من بودم كه بر خود ستم كردم و خود را به اينجا انداختم .

آرى اين است راه و رسم عاشقانه واله و مجذوبان كامل ، و عارفان واصل و زنده دلان متصل ، و شوريدگان از ماديت منفصل !

تا بهشت رخت اى دوست تماشا كرديم *** پشت بر باغ گل و سبزه و صحرا كرديم
نوگل حسن تو ديديم چو در باغ ازل *** تا ابد خون به دل بلبل شيدا كرديم
دل زاغيار گسستيم و به گيسوى نگار *** باز بستيم چه خوش با دل شيدا كرديم
برق عشق آمد و بر خرمن جان آتش زد *** وه چه خوش حاصل اين مزرعه پيدا كرديم
خواست تا مشترى چرخ فريبد دل ما *** بارك الله كه به كالاى تو سودا كرديم
طوبى و سدره و سرو چمن دنيا را *** به ره قامت آن نوگل رعنا كرديم
سجود در آئينه روايات
در معارف و آثار اسلامى مسائلى نسبت به سجود ذكر شده ، كه نمايشگر عظمت اين عمل الهى و اين عبادت بى نظير است در اينجا به پاره اى از آن روايات اشاره مى شود :

شخصى به رسول خدا گفت بهشت را براى من به عهده بگير ، حضرت فرمود تو نيز مرا با زياد سجده كردن يارى كن .

در روايت آمده از شديدترين اعمال بر شيطان سجده است ، و سجده گناهان انسان را همچون برگ درخت مى ريزد .

و نيز فرموده اند : نزديك ترين حالات بنده به پروردگار ، حالت سجده است .

از امام صادق (عليه السلام) سئوال شد ، چرا خداوند ابراهيم را خليل خود ساخت ؟ فرمود : بواسطه اينكه زياد بر زمين سجده مى كرد .

و در روايت صحيح رسيده ، چون عبد نماز بجاى آورد ، سپس به شكرانه سر بر زمين نهد ، خداى تبارك و تعالى حجاب ميان بنده و فرشتگان را برمى دارد ، سپس مى فرمايد : اى فرشتگان من ، بنده مرا بنگريد كه وظيفه اى را كه بر او قرار داده بودم ادا كرده ، و عهدى كه با او بسته بودم تمام نموده ، سپس به شكرانه ا ين نعمت كه به او عنايت كرده ام به سجده افتاده است ، فرشتگان من به نظر شما او را چه پاداشى نزد من است ؟

فرشتگان مى گويند : پروردگار ما ، پاداش او رحمت توست ، سپس خداوند بزرگ مى فرمايد پس از آن چه ؟

عرضه مى دارند كفايت مهماتش ، مى فرمايد پس از آن چه ؟

امام مى فرمايد چيزى از خير نمى ماند ، مگر آنكه فرشتگان مى گويند ، و خداوند مى فرمايد پس از آن چه ؟

پس فرشتگان عرضه مى دارند ، پروردگارا ما ديگر چيزى نمى دانيم ، خداوند مى فرمايد : به پاداش او ، همانگونه كه او مرا سپاس گفت ، من نيز او را سپاس گويم و رو به او كنم و وجه خود را به او بنمايانم(1) ؟

پس از اين مقدمات يك بار ديگر به جمله اول روايت مصباح الشريعه بنگريد ، كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود :

والله قسم آنكه سجده حقيقى گرچه در تمام عمر يك بار آورد زيان نكرد !

1 ـ مجموع اين روايات را در بحار و سفينه : 1/598 ملاحظه مى كنيد .

بشارتهاى الهى به بندگان مؤمن
وَما أفْلَحَ مَنْ خَلا بِرَبِّهِ في مِثْلِ ذلِكَ الْحالِ شَبيها بِمُخادِع لِنَفْسِهِ غافِل لاه عَمّا أعَدَّ اللهُ لِلسّاجِدينَ مِنَ الْبِشْرِ الْعاجِلِ وَراحَةِ الاْجِلِ .
امام صادق (عليه السلام) بدنبال گفتار نورانى خود مى فرمايد :

در چنين حال با عظمتى كه حال سجده و حال خلوت با حضرت رب العزة است ، اگر عبدى در مقام گول زدن نفس و خدعه و فريب خود باشد ، و از بشارتهاى حضرت دوست كه به هنگام احتضار به مؤمن مى دهند ، و راحت قيامت كه محصول عبادت خالص و بندگى با حقيقت است غافل بماند ، و امر سجده با آنهمه اهميتش برايش بازيچه و سرگرمى باشد ، و از جذب درجاتى كه براى سجده كنندگان مقرر شده عاجز بماند به فوز و فلاح و رستگارى و نجات نرسد ! !

آرى در قرآن مجيد و روايات بسيار مهم اسلامى ، مى خوانيم ، كه مؤمن به هنگام احتضار ، به مزد اعمال صالحه و ايمان پر قيمتش مشرف به بشارتهاى الهى و ارواح طيبه پيامبر و ائمه مى گردد ، و بر اين اساس مرگ و جان دادن براى او از عسل شيرين تر مى نمايد .

انسانى كه عمرى رعايت حلال و حرام حضرت حق را كرده ، و واجبات خود ، بخصوص نماز را بنحوى كه مولا از او خواسته به انجام رسانده ، و از كبائر و لذتهاى شيطانى يا همه سختى هايش دست كشيده ، بايد مشرف به شرف بشارتهاى حق و ملائكه و اولياء گردد . و سجده كنندگان حقيقى از اتم مصاديق اينگونه آيات و رواياتند ، و اينان پس از انتقال به عالم بعد به روح و ريحان و راحت الهى برسند ، و از نعيم ابد حضرت دوست ، به مزد بندگيشان بهره مند شوند .

بسيار بسيار نابجاست كه عبد ، از چنين بشارتهاى قرآنى و روائى نسبت به مؤمن بوقت احتضار ، و راحت قيامت بوقت ورود به محشر غافل و لاهى بماند ، و بر اثر اين غفلت ، از سجده حقيقى باز مانده و سجده اش بازى و خدعه و فريب نفس و خلاصه ارضاى هوس باشد !

چه نيكوست كه به نمونه اى از بشارتهاى وارده در معارف اسلامى اشاره رود تا بيش از پيش به محصول و نتيجه موقف و موضع عبادت و بخصوص سجده و درجات الهى آن واقف شويم .

در قرآن مجيد مى خوانيم :

أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ .
لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللهَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (1) .

آگاه باشيد براى اولياء و عاشقان خدا هيچ ترس و حزنى نيست ، آنانكه ايمان آوردند و در برخورد به هر برنامه ضد حق خويشتن دار بودند .

آنها را از خدا پيوسته بشارت است هم در حيات دنيا و هم در آخرت در سخنان و حقايق الهيه تغيير و تبديلى نيست ، كه اين پيروزى بزرگ نصيب دوستان خداست .

) إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ( .
) نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الاْخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ

1 ـ سوره يونس (10) : 62 ـ 64 .

وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ( . ) نُزُلاً مِنْ غَفُور رَحِيم ((1) .
آنان كه گفتند صاحب و مولا و مالك و همه كاره و پروردگار ما خداست و بر آن در برابر آن همه حوادث روزگار ثابت قدم ماندند . فرشتگان رحمت بر آنان نازل شوند ، و مژده دهند ك هيچ ترسى و حزنى بر شما نباشد ، ما شما را به آن بهشتى كه خدا و انبيا وعده دادند مژده مى دهيم .

ما در دنيا و آخرت ياران و دوستان شمائيم و براى ابد هر چه مايل باشيد آرزو و تقاضا كنيد ، اين سفره احسان را خداى غفور و مهربان براى شما گسترده است .

در روايات آمده پيامبر بزرگ به على (عليه السلام) فرمود : مرگ براى عاشقان ما ، مانند آب سرد گوارائى است ، كه تشنه در تابستان گرم آن را بنوشد !

از حضرت صادق (عليه السلام) سئوال شد مرگ از براى مؤمن چگونه است فرمود خروج روح از بدن براى مؤمن بسيار سهل تر و آسان تر است از كشيدن مو از آرد ، و در روايت ديگر مو از ماست .

از حضرت سيد الساجدين پرسيدند مرگ براى مؤمن چيست ؟ فرمود مثل آدم چركى كه به حمام رود و خود را شستشو دهد و پس از بيرون آمدن جامه هاى خوش بو و نظيف بپوشد .

و در روايت ديگر از حضرت سيد الساجدين از مرگ سئوال كردند ، فرمود : مانند خوابى است كه هر شب شما را مى گيرد . مگر آنكه مدت آن طولانى تر است .

و امام صادق (عليه السلام) فرمود : مرگ براى مؤمن مانند بوى خوشى است كه استشمام

1 ـ سوره فصلت (41) : 30 ـ 32 .

كند و عطسه اى بزند ، بدين نحو روح از بدنش مفارقت كند و از الم و درد دنيا راحت شود !

در روايت آمده حضرت امام على النقى (عليه السلام) به عيادت يكى از شيعيان خود آمد ، و حال او را مشرف به موت ديد ، ولى در چهره اش حزن و افسردگى بود ، حضرت فرمودند از مرگ مى ترسى و از ملاقات با موت افسرده خاطرى ؟ مگر نمى دانى مرگ براى مؤمن مثل آن است كه با بدن چركين وارد حمام شود و پس از تميز كردن بدن لباسى نظيف بپوشد ، آيا كسى از تميز شدن و لباس نظيف پوشيدن ناراحت است ؟ بدان كه مرگ براى تو چنين است ، آن شخص صورتش برافروخته شد و ترسش مرتفع گشت و چشم برهم گذاشت ، چون او را حركت دادند از دنيا رفته بود .

در روايت آمده : حضرت ابراهيم به ملك الموت فرمود : دوست دارم تو را به آن صورتى كه نزد مؤمن مى آئى ببينم ، عرضه داشت صورت برگردان سپس گفت مرا ببين ، چون ابراهيم وى را ديد ، صورتى زيبا بمانند يك جوان مشاهده كرد كه در بهترين لباس ها آراسته شده ، ابراهيم (عليه السلام) فرمود : اگر براى مؤمن لذتى نباشد مگر جمال تو ، سزاوار است كه تقاضاى مرگ كند تا جمال تو را مشاهده كند .

مؤمن ممكن است از مرگ كراهت داشته باشد ، براى رفع كراهت او در حديث بسيار مهمى مسائلى ذكر شده به اينصورت :

به ملك الموت مى فرمايند : مانند بنده اى كه جلوى آقاى خود حاضر شود ، به بالين بنده من حاضر شود ، و از طرف من به او سلام برسان و به او بگو خداوند منتظر لقاح روح توست ، اگر بنده من به مرگ راضى شد و اجازه قبض روح داد او را به عالم بعد منتقل كن ورنه براى عبورش از عالم مادى به عالم آخرت و جلب رضايت او و وسيله ديگر فراهم كنم .

چون ملك الموت به بالين مؤمن محتضر آيد و سلام حق را برساند ، و از او اجازه قبض روح خواهد ، مؤمن مى گويد ميل دارم در دنيا بمانم و به عبادت حق مشغول باشم ، ملك الموت عرض مؤمن را به حق عرضه مى دارد ، خداوند مى فرمايد از جاى او در بهشت دسته گلى چيده و براى بو كردن به او عطا كن ، سپس پرده را كنار بزن تا جاى خويش را در بهشت ببيند ، اگر به مشاهده كردن مقام خود و بوئيدن بوى گل از گلستان بهشتى راضى به موت شد او را قبض روح كن ورنه وسيله ديگرى براى رضايتش فراهم كنم .

مؤمن چون آن اوضاع را ببيند راضى به موت شود ، ولى بعضى از مؤمنين كه از مقامات روحى بلندترى برخوردارند با ديدن بهشت و بوئيد آن دسته گل راضى به موت نمى شوند ، و علاقه دارند جهت تهيه توشه بيشتر براى آخرت خود در دنيا بمانند .

چون ملك الموت عدم رضايت آنان را به موت اعلام مى كند خداوند مى فرمايد به بالينش حاضر شو كه اين بار براى حركت به آخرت آمده است ! چون ملك الموت براى مرتبه سوم به بالين مؤمن مى آيد ، مى بيند پيامبر اسلام از طرف راست و على (عليه السلام) از طرف چپ و حسن و حسين از دو طرف پاى محتضر و حضرت زهرا و ساير ائمه گرداگرد او صف كشيده و روح پاك افرادى چون سلمان و ابوذر آنجا حاضر است ، ملك الموت مى گويد خوشا بحال تو اى مؤمن كه پيامبر و اوصياء او همه بديدنت آمده اند ، اگر اجازه دهى تو را قبض روح كنم كه با آنها در بهشت برين قدم گذارى ، محتضر مى گويد زود مرا قبض روح كن زيرا با آمدن مواليانم موت بر من گوارا است ، پس ملك الموت در كمال محبت و آسانى وى را قبض روح مى كند !

صفائى ده اى عشق آئينه ام را *** فروزان زمهر بتان سينه ام را
بكن خار و خاشاك خود بينى از دل *** به رويش بياراى آئينه ام را
نشان در دل و جان نهال محبت *** بدل كن به صلح و صفا كينه ام را
در آتش فكن اى شرار محبت *** كهن جامه زهد پشمينه ام را
فريب جهان كم خور و عهد مشكن *** دلا ياد كن عهد ديرينه ام را
بنازم به لعل و در اشك چشمان *** كه بر خاك ره ريخت گنجينه ام را
چه سازم كه نفس فريبا نسازد *** هدف پيش تير بلا سينه ام را
حضور معصوم بر بالين مؤمن محتضر
در كتاب پرقيمت « سفينة البحار » جلد اول صفحه دويست و سى و هشت نقل مى كند ، از حارث اعور همدانى :

كه در نخلستان كوفه حضور مبارك على (عليه السلام) مشرف شدم و پيرمردى را حضور آن جناب ديدم ، از حضرت پرسيدم اين پيرمرد كيست كه تاكنون او را نديده ام فرمود خضر است ، از من مى پرسد از عمر دنيا چقدر باقى مانده و من از او سئوال مى كنم از عمر دنيا چه اندازه رفته ، و من به آنچه از آن پرسيد داناترم .

اى حارث خداوند مهربان طبق رطبى براى ما فرستاد ، خضر هر چه از خرماها مى خورد هسته هاى آن را به دور مى افكند ، ولى من هسته هاى آن را در كف خود جمع نمودم ، حارث عرض كرد به من عنايت كنيد ، حضرت هسته ها را به من داد و من آنها را كاشتم پس از اندك مدتى تبديل به نخل باآور شد كه هرگز مانند آن را كسى نديده بود .

سپس به حضرت على (عليه السلام) عرض كردم : دوست دارم به من لطف و محبت كرده در منزل من صرف غذائى بنمائيد ، حضرت فرمود مى آيم به شرط آنكه خود را به زحمت نيندازى ، بطورى كه خواسته باشى از خارج چيزى تهيه كنى !

حارث مى گويد قبول كردم ، حضرت با يك دنيا صفا و صميميت به خانه مب بمد ، مقدار نان خشكيده جلوى حضرت گذاشتم ، حضرت مشغول خوردن

شد ، سپس مقدارى پول از آستين خود بيرون آوردم ، عرض كردم اگر اجازه بدهيد با اين وجه چيزى تهيه كنم فرمود : عيبى ندارد اين وجه از چيزهائى است كه در خانه توست ، گفتم از خارج خودت را به زحمت نيندازى ! آنگاه عرض كردم اى مولاى من ، از آنچه از مردم در باره شما مى شنوم خيلى ناراحت هستم . فرمودند چه مى شنوى ؟ عرضه داشتم مردم نسبت به شما سه دسته اند :

1 ـ دسته اى از غلواند و نسبت به شما قائل به الوهيت اند !

2 ـ دسته اى شما را به امامت و خلافت قبول ندارند !

3 ـ و يك دسته از مردم مانند من شما را جانشين پيامبر حجت خدا مى دانند .

حضرت فرمود اى حارث بهترين اين سه دسته آنانى مى باشند كه قدم در حد وسط گذارده و از افراط و تفريط در پرهيزند ، مرا از حد بندگى خدا بالا نمى برند و از مقام خلافت الهى و امامت پائين نمى برند مانند تو و امثال تو .

بعد فرمود اى حارث تو را بشارت باد كه در نزد مرگ و نزد صراط و نزد كوثر ، و نزد مقاسمه مرا خواهى ديد .

عرض كردم مقاسمه كدام است ؟ فرمود نزد جهنم ، زيرا من مردم را به دو قسمت تقسيم مى كنم ، به آتش مى گويم بگير اين را كه دشمن من است ، و رها كن آن را كه دوست و ولى من است .

اى حارث چنانچه من دست ترا گرفته ام روزى پيامبر دست مرا گرفته بود و به من فرمود :

چون روز قيامت شود من دست مى اندازم و قائمه عرش حق را مى گيرم ، و تو دست مى اندازى و دامن مرا مى گيرى ، و اولاد تو دست مى اندازند و دامن تو را مى گيرند ، و شيعيان دست مى اندازند و دامن اولاد تو را مى گيرند ، پس خداوند امر مى نمايد پيغمبر خود را با آنهائى كه به او متمسك اند داخل بهشت شوند ، چون حارث اين حديث را از على (عليه السلام) شنيد ، از خدمت او مرخص شد در حالى

كه از شدت خوشنودى دامن قباى او به زمين كشيده مى شد و مى گفت ديگر مرا باكى نيست كه چه وقت مرگ به سراغم بيايد !

در « فروع كافى » آمده كه : حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند :

مؤمن در وقت مرگ چشمش اشك آلود مى شود ، آن وقتى است كه چشم او به پيغمبر (صلى الله عليه وآله) مى افتد ، آيا شما نديده ايد هرگاه كسى چشمش به محبوبى كه سالها او را نديده بيفتد بى اختيار گريه مى كند .

در « كشف الغمه » از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود :

حرام است روحى از جسدى مفارقت كند تا آنكه پنج تن آل عبا ، محمد و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را نبيند ، اگر محتضر از دوستان آنها باشد به ملك الموت مى گويند با او مدارا كن كه از مواليان ماست ، و اگر از دشمنان باشد مى گويند به او در قبض روح سخت گيرى كن !

دوستان عزيز آنچه بشارت از آيات قرآن و روايات معتبره در اين صفحات خوانديد ، نتيجه اعمال خود انسان و بخصوص عبادتهاى او و مخصوصاً سجده هاى پاك و خالصانه و با حقيقت اوست ، امام صادق (عليه السلام) در متن روايت مصباح اعلام مى دارند ، كه بى خبر از اين بشارتها و غافل و لاهى از اين حقايق ، كه طبعاً سجده اش در خلوت با رب شبيه مخادع با نفس است ، چهره رستگارى و فوز و فلاح را از دست داده و روى سعادت و نجات را نخواهد ديد !

و چه تلخ است ساعتى كه انسان ديده باز كند و ببيند بخاطر بى خبرى و غفلتش از آوردن سجده حقيقى عاجز بوده و اكنون چه منافع مهم آسمانى و ملكوتى و معنوى را از دست داده و از چه درجات بلندى محروم شده است ! كه اگر به اين بشارتهاى عاجل و راحت آجل آگاهى داشت ، سجده واقعى مى آورد و از آن درجات بلند الهى بهره مند مى گشت .

اكنون كه مهلت حيات در اختيار ماست ، بيائيد به توفيق خداوند اين مهلت را غنيمت دانسته ، در پى معرفت نسبت به حقايق پس از مرگ و بخصوص بشارتهائى كه قرآن و روايات به مؤمن محتضر داده برخيزيم شايد اين آگاهى در عوض شدن حال و عمل ما اثر كرده ، و عبادتى و سجودى در خور حضرت او به پيشگاه مقدسش هديه كنيم .

برخيز تا به عهد امانت وفا كنيم *** تقصيرهاى رفته بخدمت قضا كنيم
بى مغز بود سر كه نهاديم پيش خلق *** ديگر فروتنى به در كبريا كنيم
دارالشفاى توبه نبسته است در هنوز *** تا درد معصيت به تدارك دوا كنيم
روى از خدا به هر چه كنى شرك حاصل است *** توحيد محض اگر همه رو در خدا كنيم
پيراهن خلاف بدست مراجعت *** يكتا كنيم و پشت عبادت دو تا كنيم
چند آيد اين خيال ورود در سراى دل *** تا كى مقام دوست به دشمن رها كنيم
چون برتر از مقام ملايك توان گزيد *** چندان بدست ديو زبونى چرا كنيم
سيم دغل خجالت و بدنامى آورد *** خيز اى حكيم تا طلب كيميا كنيم
سعدى گدا بخواهد و منعم به زر خرد *** ما را وجود نيست بيا تا دعا كنيم
يا رب تو دستگير كه آلا و مغفرت *** در خورد توست و در خور ما هر چه ما كنيم
وَلا بَعُدَ عَنِ اللهِ أبَداً مَنْ أحْسَنَ تَقَرُّبَهُ في السُّجُودِ وَلا قَرُبَ إلَيْهِ أبَداً مَنْ أساءَ أدَبَهُ وَضَيَّعَ حُرْمَتَهُ وَيَتَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِسِواه .
آنكس كه به پيشگاه با عظمت او سجده آورد ، و از حقيقت سجده غفلت نداشت ، و بيدار بورد كه چه مى كند ، و بساط و خاك درگاه كه رامى بوسد و نعمت و حمد و كرامت كه را به زبان گفته و با تمام وجود دنبال مى كند ، از حضرت او و رحمت و عنايت و لطفش دور نيست .

و هر كس كه سجودش ادب به حق نيست ، بلكه براى ارضاء ميل نفس است ، و كارش فقط براى اين است كه گفته شود نمازى خوانده ، و حرمت و عزت مولاى مهربانش را با سر هم كردن چند لغت عربى بدون توجه به صاحب عالم ضايع كرده ، و در حال سجده بدنش در برابر او بوده ولى دلش به هزار جا مسافرت كرده ، به جناب دوست نزديك نشده و قطعاً از رحمت و كرامت حضرت حق دور مانده است .

فَاسْجُدْ سُجُودَ مُتَواضِع للهِِ ذَليل عَلِمَ أنَّهُ خُلِقَ مِنْ تُراب يَطَأَهض الْخَلْقُ وَأنَّهُ اتَّخَذَكَ مِنْ نُطْفَة يَسْتَقْذِرُها كُلِّ أحَد وَكُوِّنَ وَلَمْ يَكُنْ .
خداوند بزرگ آن وجود مقدس و عظمت بى نهايت در بى نهايت را سجده تواضع و ذلت كن .

آرى در آيات قرآن بخصوص در آيات مربوط به خلقت و روايات و اخبار اين باب و كتبى كه تاكنون با معلومات كشف شده و با وسائل بسيار مجهز علمى

نوشته اند دقت كن تا از طريق آثار پى به عظمت مؤثر ببرى .

با اينكه آيات و روايات باب خلقت و كتب بسيار مهم علمى در اين زمينه بيش از جزء بسيار اندكى از وضع خلقت و اوضاع آفرينش را منعكس نكرده اند ، باز مطالعه در همين جزء اندك كه چون مشتى بعنوان نمونه از خروار است ، آنچنان نسبت به عظمت جان آفرين انسان را مبهوت و متحير مى كند ، كه سرگشته وادى اعجاب مى شود ، آنگاه در برابر عظمت خلقت به كوچكى و حقارت خود بنگر ، سپس لطف بى نهايت او را در حق خويش توجه كن ، آنگاه پس از كسب اين معرفت ، با تمام وجودت نسبت به حضرت او سجده تواضع و ذلت برو .

به گوشه اى از يك روايت براى تماشاى دور نماى عظمت حضرت دوست توجه كن .

در آسمان ملكى است بنام خرقائيل داراى هيجده هزار بال پر قدرت ، ما بين هر بال او تا بال ديگر پانصد سال راه ملكوتى است .

روزى بخاطرش گذشت آيا در فوق عرش چيزى هست ، خداوند قادر بالهاى او را دو چندان كرد و به او امر به پرواز فرمود ، آن ملك راه پريدن گرفت بيست هزار سال به سالهاى ملكوتى پريد بجائى نرسيد ، باز بالها و قدرت او مضاعف شد ، و به امر حق به پريدن ادامه داد ، سى هزار سال ديگر به ملكوتى پريد ولى به سر يك ستون از ستونهاى بى شمار عرش نرسيد ، خداوند عالم به او وحى كرد اگر تا قيامت دنبال پريدن خود را ادامه دهى به آخر يك قائمه عرش نخواهى رسيد ، ناگهان ملك فرياد زد :

سُبْحانَ رَبِّىَ الاْعْلى وَبِحَمْدِهِ .
آرى در برابر چنين خداى با عظمتى كه صاحب عرش و فرش و لوح و قلم

و كرسى و هفت آسمان و ميلياردها ميليارد ملائكه و جن و انس و بحر و بر و موجودات ذره بينى و غير ذره بينى است سجده تواضع و ذلت كن ، سجده كسى كه در نهايت خضوع و خشوع است و توجه به اين نكته دارد كه از خاك آفريده شده همان خاكى كه قبل از جسم شدن براى او فرش زير پاى انواع حيوانات و مخلوقات بود .

در سجده به مواد خلقت خود توجه كن ، و بيدار باش همانطور كه از خاك آفريده شدى به خاك بازگشته و در قيامت از خاك بدر خواهى شد ، تا كبر و نخوتت بخاك رود و باد عجب و خودبينى از دماغت بيرون شود !

و در وقت سجده بياد آر كه نطفه اى بيش نبودى ، آن نطفه و آب گنديده اى كه همه آن را آلوده و پليد و نجس و ناپاك مى دانستند و همان هم روزى نبود به اشاره اراده او بوجود آمد !

اين قسمت از روايت شايد اشاره به آن حديث قدسى باشد كه حضرت حق مى فرمايد :

كَيْفَ يَضْحَكُ ابْنُ آدَمَ وَأوَّلُهُ نُطْفَةٌ مَذِرَةٌ وَآخِرُهُ جيفَةٌ قَذِرَةٌ وَأوْسَطُهُ حَمّالٌ عَذِرَةٌ نَجِسْةٌ .
پسر آدم به چه چيز خوشحال و خندان است كه اولش نطفه نجس و پليد بود ، و آخرش مردار نجس است و بين اين دو حالت حمال نجاسات شكم است !

كسى كه اطوار خلقت ظاهر او چنين باشد ، انانيت و منيت و خودبينى و عجب و تكبر بخود راه دادنش از كمال سفاهت و حماقت و بى باكيست !

خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم *** ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتيم
بر لوح معاصى خط عذرى نكشيديم *** پهلوى كبائر حسناتى ننوشتيم
ما كشته نفسيم بس آوخ كه برآيد *** از ما بقيامت كه چرا نفس نكشتيم
افسوس بر اين عمر گرانمايه كه بگذشت *** ما از سر تقصير و خطا در نگذشتيم
دينا كه در او مرد خدا گل نسرشته است *** نامرد كه مائيم چرا دل بسرشتيم
ايشان چو ملخ در پس زانوى عبادت *** مأمور ميان بسته روان بر در و دشتيم
پيرى و جوانى چو شب و روز برآمد *** ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم
واماندگى اندر پس ديوار طبيعت *** حيف است و دريغا كه در صلح بهشتيم
چون مرغ بر اين كنگره تا كى بتوان بود *** يك روز نگه كن كه بر اين كنگره خشتيم
ما را عجب از پشت و پناهى بود آنروز *** كه امروز كسى را نه پناهيم و نه پشتيم
گر خواجه شفاعت نكند روز قيامت *** شايد كه زمشاطه نرنجيم كه زشتيم
باشد كه عنايت برسد ورنه مپندار *** با اين عمل دوزخيان كاهل بهشتيم
سعدى مگر از خرمن اقبال بزرگان *** يك خوشه ببخشند كه ما تخم نكشتيم
وَقَدْ جَعَلَ اللهُ مَعْنَى السُّجُودِ سَبَبَ التَّقَرُّبِ إلَيْهِ بِالْقَلْبِ وَالسِّرِّ وَالرُّوحِ فَمَنْ قَرُبَ مِنْهُ بَعُدَ مِنْ غَيْرِهِ ألا تَرى في الظّاهِرِ أنَّهُ لا يَسْتَوي حالُ السُّجُودِ إلاّ بِالتَّواري عَنْ جَميعِ الاْشْياءِ وَالاْحتِجابِ عَنْ كُلِّ ما تَراهُ الْعُيُونُ كَذلِكَ أرادَ اللهُ الاْمْرَ الْباطِنِ .
خداوند مهربان حقيقت و معنويت سجود را سبب تقرب عبد به درگاه رحمتش قرار داده ، كه قلب صافى و سرپاك و روح متصف به صفات حسنه وسيله رساندن انسان به اين تقرب اند ، با اين وضع هر كس به او نزديك گردد ، از غيرش دور مى شود .

نمى بينى در ظاهر امر وقتى سجود تحقق پيدا مى كند كه از تماشاى جميع اشياء متوارى شوى و بين تو و آنچه ديده ات مى بيند حجاب برقرار گردد ، ممنوع شدن از تماشاى مظاهر و قرار گرفتن حجاب بين انسان و اشياء اقتضاى كيفيت و وضع سجود است ، چون وقتى پيشانى و شش عضو ديگر به زمين رسيد انسان از تمام اشياء محجوب و داراى حالت توارى مى شود ، همانطور كه شكل سجود اقتضا دارد از تماشاى همه چيز محروم گردى ، مراد خداوند از حقيقت سجود اين است كه ديده باطن از غير او پوشيده شود ، و حضرت او در تمام شئون زندگى تو هدف و محور گردد !

فَمَنْ كانَ ظَنُّهُ مُتَعَلِّقاً في صَلاتِهِ بِشَىْء دُونَ اللهِ فَهُوَ قَريبٌ مِنَ ذلِكَ الشَّىْءِ بَعيدٌ عَنْ حَقيقَةِ ما أرادَ اللهُ مِنْ صَلاتِهِ قالَ اللهُ تَعالى : ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ .
پس هر كس در وقت نماز ، و سجود به حضرت دوست دلش متعلق به غير معبود باشد و دنيا و شغل دنيا وى را مشغول كند ، گويا نمازى كه وسيله قرب و نردبان رسيدن به حضرت رب العزه است ، معراج تقرب به غير و وسيله

نزديك شدن به ديگرى قرار داده ، گوئى قصد دارد به غير حق نزديك شود اين چنين سجده كننده از مراد الهى دور افتاده و اين چنين سجده محصول نادانى و سفاهت و عين شقاوت نفس و نافرمانى انسان از مراد و مقصود خداست .

خداوند در قرآن مجيد فرموده : براى هيچ كس در باطنش دو دل قرار نداده ام تا با دلى متوجه من و با دل ديگر متوجه غير گردد پس هر كس متوجه خداست بيگانه از غير و هر كه آشناى غير بيگانه از خداست .

و اين آيه به اين معنى نيست كه انسان حق ندارد چيزى جز خدا را دوست داشته باشد ، بلكه متوجه اين معناست كه تمام دوستى ها بايد تابع دوستى و عشق به حضرت حق باشد .

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : قالَ اللهُ تَعالى : لا أطَّلِعُ عَلى قَلْبِ عَبْد فَاعْلَمَ فيهِ حُبَّ الإخْلاصِ لِطاعَتي لِوَجْهي وَابْتِغاءِ مَرْضاتي إلاّ تَوَلَّيْتُ تَقْويمَهُ وَسِياسَتَهُ .
وَمَنِ اشْتَغَلَ في صَلاتِهِ بِغَيْري فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَهْزِئينَ بِنَفْسِهِ مَكْتُوبٌ إسْمُهُ في ديوانِ الْخاسِرينَ .

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) از جناب احديت نقل مى كند : كه آن جناب فرمود :

هرگاه من مطلع شوم بر دل مؤمن و بدانم كه او بندگى مرا دوست مى دارد و در اطاعت من ثابت و راسخ است ، من مباشر تقويم و سياست او مى شودم يعنى او را در نظر خلائق عزيز و محترم مى دارم و هيبت و سياست او را در نظر خلائق عزيز و محترم مى دارم و هيبت و سياست او را در دل مردم مى اندازم ، يا آن كه متكفل احوال او شده و جميع ما يحتاج او را از قليل و كثير و جليل و حقير ، در دنيا و آخرت برايش مقرر مى نمايم .

و هر كس در نماز مشغول به غير من باشد و از ياد من در غفلت بسر برد گويا به من استهزاء كرده ولى بداند كه خودش را مسخره كرده و باعث شده از رحمت

من دور بماند ، و نيز بايد بداند كه من چنين غافل و بى خبرى از حقايق نماز را در ديوان زيانكاران مى نويسم و در قيامت با اهل خسران محشور مى كنم .

اين سرگشته وادى غفلت ، و گرفتار آمده به زيان و خسارت به عنوان عرض درد دل به محضر آن حضرت عرضه داشته ام :

شفاى درد بى درمان توئى تو *** دواى غصه هجران توئى تو
به روز لطف و احسان و عنايت *** عزيزا بحر بى پايان توئى تو
شب تاريك عاشق را چراغى *** بهشت و روضه رضوان توئى تو
قرارى بر دل زارم نباشد *** قرار اين دل و هم جان توئى تو
نديدم من وفا در طرف بستان *** كه من را لاله و بستان توئى تو
بود عشق تو آئين من اى دوست *** مرا دين و مرا ايمان توئى تو
به دل جز تو تمنائى ندارم *** كه دل را از ازل جانان توئى تو
دل مسكين تو از آغاز بردى *** بر اين دل دلبرا پايان توئى تو