گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
باب بيست و سوم


در بيان سلامتى
قالَ الصّادُِِ (عليه السلام) :

أُطْلُبِ السَّلامَةَ أيْنَما كُنْتَ وَفى أَىِّ حال كُنْتَ لدينِكَ وَقَلْبِكَ وَعَواقِبِ أُمُورِكَ فِى اللهِ عَزَّوَجَلَّ .

فَلَيْسَتْ مَنْ طَلَبَها وَجَدَها فَكَيْفَ مَنْ تَعَرَّضَ لِلْبَلاءِ وَسَلَكَ مَسْلَكَ ضِدِّ السَّلامَةِ وَخالَفَ اُصُولَها بَلْ رَاى السَّلامَةَ تَلَفاً وَالتَّلَفَ سَلامَةً .

وَالسَّلامَةَ قَدْ عَزَّتْ فِي الْخَلْقِ في كُلِّ عَصْر خاصّةً في هذا الزَّمانِ وَسَبيلِ وُجُودِها في احْتِمالِ جَفاءِ الْخَلْقِ وَأذيَّتِهِمْ عِنْدَ الرَّزايا ، وَخِفَّةِ الْمَؤُنِ وَالْفِرارِ مِنْ أشْياء يَلْزَمُكَ رِعايَتُها وَالْقَناعَةِ بِالاَْقَلِّ وَالْمَيْسُورِ .

فَإنْ لَمْ تَكُنْ فَالْعُزْلَةُ وَإنْ لَمْ تَقْدِرْ فَالصَّمْتُ وَلَيْسَ كَالْعُزْلَةِ وَإنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَالْكَلامِ بِما يَنْفَعُكَ وَلَيْسَ كَالصُّمْتِ وَإنْ لَمْ تَجِدِ السَّبيلَ إلَيْهِ فَالاْنْقِلابُ فِي الأسْفارِ مِنس بَلَد إلى بَلَد وَطَرْحُ النَّفْسِ في يُوادِي التَّلَفِ بِسِرٍّ صاف وَقَلْب خاشِع وَبَدَن صابِر ، قالَ اللهُ تَعالى : ) إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الاَْرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُيهَا ( .

وَانْتَهِزْ مَغْنَمَ عِبادِ اللهِ الصالِحينَ وَلا تُنافِسِ الاسْكالَ وَلا تُنازِعِ الأضْدادَ وَمَنْ قالَ لَكَ فَقُلْ أنْتَ وَلا تَدَّعِ شَيْئاً وَإنْ أحاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَتَحَقَّقْتَ بِهِ مَعْرِفَتُكَ وَلا تَكٌشِفْ سِرَّكَ إلاّ لِمَنْ هُوَ أشْرَفُ مِنْكَ فِي الدّينِ فَتَجِدُ الشَّرَفَ وَإذا فَعَلْتَ ذلِكَ أصَبْتَ السّلامَةَ وَبَقيتَ مَعَ اللهِ بِلا عِلاقَة .

در اين كلمات نورانى ، و فرمايشات حكيمانه ، و سخنان الهى و آسمانى سخن از مسئله بسيار بسيار مهم سلامت است ، آنهم سلامت در جهت معنويت انسان ، معنويتى كه ضامن خير دنيا و آخرت مردم است .

سخن از مسئله با اهميتى است ، كه در طول تاريخ كمتر به آن توجه شده ، مسئله اى كه اگر به آن توجه مى شد ، سراسر حيات انسانى از طراوت و شادابى و فضيلت و حقيقت و درستى و پاكى و صفا و صميميت برخوردار بود .

مشكلات گوناگون ، مفاسد ، معايب ، كينه توزيها ، تعصبات بى جا ، تبعيضات نژادى ، ستمگريها ، نادرستى ها ، ناجوانمردى ها ، تجاوزات ، جنايات ، خيانت ها ، عصيانها ، گناهان و معاصى گوناگون ، شرك و نفاِ ، و آنچه از شيطان و هواست همه و همه محصول عدم توجه انسان به سلامت معنوى است .

اكثر مردم در طول تاريخ به بهداشت جسم و سلامت بدن ، با رعايت آب و هوا و خوراك و پوشاك اهميت مى دادند و اكنون هم اهميت مى دهند ، ولى به سلامت روح و قلب و عقل و نفس در تمام تاريخ كمتر بها داده و امروز هم كمتر بها مى دهند .

غفلت از سلامت روح و قلب كه در حقيقت غفلت از حق و ايمان و روز قيامت است ، و محصول آن خزى دنيا و عذاب آخرت است ، از اعظم گناهان و از بدترين عيوب است .

شيخ بهائى ، آن انسان والا ، و عالم عارف ، و واعظ بيدار در باب غفلت از حق و در حقيقت بى توجهى به سلامت دين و روح و قلب در كتاب سوانح مى فرمايد :

غَفْلَةُ الْقَلْبِ عَنِ الْحَقِّ مِنْ أعْظَمِ الْعُيُوبِ وَأكْبَرِ الذُّنُوبِ وَلَوْ كانَتْ آنا مِنَ الاْناتِ أوْ لَمْحَةٌ مِنَ اللَّمَحاتِ حَتّى أنَّ أهْلَ القُلُوبِ عَدوُّ الغافِلِ في آنِ الغَفْلَةِ مِنْ جُمْلَةِ الكُفّارِ :

بى توجهى دل ، نسبت به حق « خدا ، انبياء ، امامان ، حلال و حرام ، معارف و حقايق » از بزرگترين عيوب و گناهان است ، گر چه اين غفلت آنى از آنات ، يا لمحه اى از لمحات باشد .

مسئله غفلت به اندازه اى قبيح است كه اهل دل ، غافل را به وقت غفلت ، گر چه يك لحظه باشد از جمله كفار شمرده اند .

غفلت از امور معنوى ، و عدم توجه به سلامت باطن ، به اندازه اى خطرناك است ، كه پس از مدتى انسان غافل آنچنان محجوب از حقايق مى شود ، كه سنگينى محجوب بودن را ، با آن كه از تمام كوه هاى سر به فلك كشيده سنگين تر است حس نمى كند .

در معارف الهيه آمده :

مردى به موسى گفت : تو مى گوئى در اثر گناه قلب آدمى سياه مى شود ، پس چرا من هر اندازه گناه مى كنم قلبم سياه نمى شود ؟

موسى گفت سياهى و تيره گى دل از اين بالاتر چيست ، كه سياهى و تيرگى قلب خود را درك نمى كنى .

انبياء الهى و امامان بزرگوار ، و عاشقان و عارفان ، تا لحظه خروج از دنيا از غفلت از سلامت معنى و از لغزش در دين ، و از خطراتى كه متوجه قلب است ، به حضرت عزت جل شأنه پناه مى برند ، چرا كه خسارتى اعظم از بخطر خوردن سلامت دين و عقل و جان نيست .

يارب از ما چه فلاح آيد اگر تو نپذيرى *** بخداوندى و لطفت كه نظر باز نگيرى
درد پنهان به تو گويم كه خداوند كريمى *** يا نگويم كه تو خود واقف اسرار ضميرى
گر برانى به گناهان قبيح از در خويشم *** هم به درگاه تو آيم كه لطيفى و خبيرى
ور بنوميدى از اين در برود بنده عاجز *** ديگرش جاى نباشد كه تو بى شبه و نظيرى
دست در دامن عفوت زنم و باك ندارم *** كه كريمى و عظيمى و قديمى و قديرى
خالق خلق و نگارنده ايوان رفيعى *** فالق صبح و برآرنده خورشيد منيرى
حاجت مورى و انديشه كمتر حيوانى *** بر تو پوشيده نماند كه سميعى و بصيرى
گر همه خلق بخصمى بدر آيند يكى ر *** چه تفاوت كند آن را كه تو مولا و نصيرى
همه را ملك مجاز است و بزرگى و اميرى *** تو خداوند جهانى كه نمردى و نميرى
سعديا من ملك الملك غنيم تو فقيرى *** چاره درويشى و عجز است و گدائى و حقيرى
قالَ الصّادُِِ (عليه السلام) : أُطْلُبِ السَّلامَةَ أيْنَما كُنْتَ وَفى أَىِّ حال كُنْتَ لدينِكَ وَقَلْبِكَ وَعَواقِبِ أُمُورِكَ فِى اللهِ عَزَّوَجَلَّ .

امام صادِ (عليه السلام) در قسمت اول روايت اين فصل بسيار مهم مى فرمايد :

هر كجا هستى و در هر حالى هستى در پى حفظ سلامت دين و قلب و عاقبت امرت در راه خدا باش .

گر چه توضيح و تفسير اين جملات عالى ، در خور كتابهاى مفصل است ، و با مختصر نويسى نمى توان از آن چشم پوشيد ، ولى رعايت اختصار در شرح در اينجا لازم است ، زيرا مجلدات شرح « مصباح » از اندازه اى كه در نظر گرفته شده فراتر خواهد رفت .

سلامت دين
دين : يعنى رابطه فطرى و عقلى و روحى انسان با صاحب خلقت و آفرينش ، و عشق ورزيدن به حضرت حق .

دين : يعنى عاليترين جذبه اى كه بر اثر آن انسان با تمام شئونش به جانب حضرت الله كشيده مى شود ، و در كنار اين كشش جان ناقابل را نثار تجلى او مى كند .

دين : يعنى مجموعه اى از عقايد و آراء و افكار پاك و آسمانى ، و اخلاق پسنديده ، و اعمال صالحه .

دين : يعنى حقيقتى كه در پرتو آن خير دنيا و آخرت انسان تأمين است ، و براى نجات از خزى دنيا و عذاب آخرت راهى جز پيمودن راه آن نيست .

دين : يعنى مجموعه مقرراتى كه براى ايجاد سلامتى در تمام شئون حيات ، از جانب حضرت حق ، براى انسان مقرر شده ، و عمر پاك و وقت پر ارزش و جان الهى ، صد و بيست و چهار هزار پيامبر و دوازده امام ، و اوليا و عاشقان و صالحان و عارفان ، و پاكان و نيكان ، و عالمان و عاملان صرف تبليغ آن گرديده است .

دين : يعنى راهى كه ، براى برپائى آن ، صابران به انواع رنج ها مبتلا شدند ، و مجاهدان فى سبيل الله جان شيرين خود را در راه آن نثار كردند ، و پاكان امم براى برقرارى آن چه رنج ها كه نكشيدند ؟

دين : يعنى نورى كه در پرتو آن گذشته و آينده جهان به آن معنائى كه هست ديده مى شود ، و روان انسان در سايه آن به امنيت مى رسد ، و نفس آدمى در پرتو آن تزكيه مى شود ، و عقل انسان از بركت آن رشد مى يابد ، و جان در كنار آن ملكوتى مى گردد .

دين : اوامر و فرامين و دستورات الهى است ، و حقيقتى است كه ارزش خود را از شارعش يعنى حضرت الهى است ، و حقيقتى است كه ارزش خود را از شارعش يعنى حضرت الله كسب مى كند ، و اين ارزش ، ارزشى است كه اگر از طرف دشمنان تهديد به خطر شود بر همه متدينين به آن اعم از پيامبر و امام و فقيه و امت ، واجب است براى دفع خطر از آن قيام كنند گر چه ، بر سر اين معركه تمام آنان به خون سرخ خود در افتند .

ارزش دين ، ارزش خداست ، و روگردان از دين در حقيقت روگردان از خداست ، و روگردان از خدا ، دچار پستى و زبونى و ذلت دنيا و عذاب آخرت است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در باب حفظ دين ، تا مرحله سرباختن ، و به خون گرم خود آغشته شدن به يارانش در وصيتى مى فرمايند :

إعْلَمُوا أنَّ الْقُرانَ هُدَى اللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَنُورُ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ عَلى ما كانَ مِنْ جُهْدِ وَفاقَة فَإذا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوالَكُمْ دُونَ أنْفُسِكُمْ وَإذا نَزَلَتْ نازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أنْفُسَكُمْ دُونَ دينكُمْ .

فاعْلَمُوا أنَّ الْهالِكَ مَنْ هَلَكَ دينُهُ وَالْحَريبَ مَنْ حُرِبَ دينُهُ ألا وَإنَّهُ لا فَقْرَ بَعْدَ الْجَنَّةِ ألا وَإنَّهُ لا غِنى بَعْدَ النّارِ لا يَفُكُّ أسيرُها وَلا يَبْرَأُ ضَريرُها .

آگاه باشيد ! قرآن بيانگر باطل و حق و چراغ شب و روز شماست ، و در شب تاريك شدت و رنج و فقر و فاقه نور راه شماست .

چون بلائى متوجه هدايت و دين شما شود ، تا ممكن است با مال خود دفع خطر كنيد ، و جان خويش را حفظ نمائيد ، و اگر بلا و خطر با مال قابل دفع نبود ، از جان مايه بگذاريد تا دين شما براى شما بماند ، كه چيزى با دين قابل معامله نيست .

بدانيد كه هلاك شونده كسى است كه دينش نابود شده ، و مال از دست رفته ، شخصى است كه دينش از دست رفته .

آنكس كه از بركت دين اهل بهشت مى شود ، پس از بهشت روى فقر و بدبختى نخواهد ديد .

و هر كس بخاطر نداشتن دين دچار عذاب جهنم شود ، پس از جهنم روى غ نى و خوشبختى نمى بيند ، كه گرفتار جهنم آزادى ندارد ، و دردمند عذاب علاجى برايش نيست .

از آنجائى كه دين خدا ، كه حقايق آن منعكس در قرآن و روايات صحيحه است ، مكتبى به تمام معنى سالم و خالى از هر عيب و نقص است ، و در وجود هر كس تجلى كند او را به وادى سلم و سلامت خواهد برد ، سلامت در عقايد ، سلامت در اخلاق ، سلامت در اعمال ، سلامت به وقت مرگ ، سلامت در برزخ ، سلامت در قيامت ، سلامت در بهشت ، از اينجهت به نام اسلام ناميده شده و نتيجه آن به عنوان سلم اعلام شده است ، و خداوند عزيز چون راه به دست آوردن سلامت در همه شئون را در اسلام قرار داده ، و مكاتب ديگر از تحقق حقيقت سلامت در انسان عاجزند ، اسلام را به عنوان دين براى انسان پسنديده و در دنيا و آخرت هم جز اسلام سرمايه اى از انسان قبول نخواهد كرد .

در اين زمينه به گوشه اى از آيات قرآن مجيد توجه كنيد :

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللهِ الاِْسْلاَمُ .

همانا دين نزد خدا اسلام است .

وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ .

هر كس دينى غير اسلام اختيار كند ، هرگز از وى پذيرفته نيست ، و چنين كسى در آخرت از زيانكاران است .

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلاَمَ دِيناً .

امروز دين شما را به كمال رساندم ، و نعمتم را بر شما تمام كردم و بهترين آئين را كه اسلام است براى شما رضايت دادم .

فَمَن يُرِدِ اللهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِْسْلاَمِ .

خداوند هدايت هر كس را خواهد ، سينه اش را به نور اسلام روشن و گشاده گرداند .

أَفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُور مِن رَبِّهِ .

آيا آنكس كه خداى براى قبول اسلام به او شرح صدر داده ، پس وجودش منور به نور الهى است .

فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَاللهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ .

اگر آراسته به اسلام شوند ، هدايت يافته اند ، و اگر روى از اسلام بگردانند بر تو چيزى جز ابلاغ دين و اتمام حجت نيست و خداوند بر حال بندگان آگاه است .

يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ .

اى اهل ايمان همه با هم در وادى سلم كه اسلام و تسليم به حضرت حق است وارد شويد ، و از اغواى شيطان و وساوس و برنامه هاى او پيروى نكنيد كه او بدون شك نسبت به شما دشمنى آشكار است .

در اينجا بسيار لازم و واجب است كه خوانندگان عزيز اين كتاب را به يك نكته بسيار مهم توجه دهم ، كه غفلت از اين نكته باعث دورى از مقام قرب و از دست دادن حال معنوى ، و ذلت دنيا و گرفتارى در آخرت است ، و آن اين است كه مطابق بسيارى از آيات قرآن ، آنهم آيات صريح ، و روايات صد در صد صحيح و اصيل ، اسلام واقعى عبارت از قرآن و امامت امامان معصوم است ، كه عدد آنان دوازده نفر ، اول آنان اميرالمؤمنين على (عليه السلام) و آخر آنان حضرت صاحب الزمان ، ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف است ، و پيامبر بزرگ اسلام به نقل بسيارى از كتب اهل سنت و شيعه در زمان خودش به نام آن بزرگواران تصريح فرموده و امت را به امر واجب امر فرموده كه پس از خودش مفاهيم بلند قرآن و احكام اسلام را در تمام جهات زندگى از آن بزرگواران اخذ كنند .

فقاهت در شيعه در طول تاريخى كه بر اسلام گذشته ، نگهبان چنين حقيقى بوده ، و در اين راه اين طايفه از بذل مال و جان تا كنون دريغ نكرده و تا ظهور امام دوازدهم نيز دريغ نخواهد كرد ، زيرا راه حق تنها همين راه است ، و اسلام واقعى تنها همين اسلامى است كه از قرآن و اهل بيت يعنى دوازده امام به انسان رسيده است .

در موضوع تصريحى پيامبر به اسامى دوازده امام روايات بسيار مهمى بخصوص در كتب اهل سنت ذكر شده ، كه از باب تبرك به يك روايت آن اشاره مى شود :

ابوالمؤيد موفق بن احمد اخطب الخطباء خوارزمى در تاب مناقب به سند خود نقل مى نمايد از ابو سليمان راعى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كه گفت :

شنيدم از آن حضرت كه مى فرمود :

در شب معراج خداى متعال به من وحى فرمود كه : يا محمد ! نظر كردم به سوى اهل زمين و ترا از ميان ايشان برگزيدم ، و نامى از نامهاى خود براى تو جدا كردم .

در جائى ياد نشوم ، مگر اين كه تو با من ياد شوى ، من محمودم و تو محمد ، بعد از تو على را از ميان اهل زمين برگزيدم ، و نامى از نامهاى خود براى او جدا كردم منم اعلى و اوست على ، يا محمد ! تو و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان از اولاد حسين را آفريدم از نور خود ، و ولايت شما را بر آسمانها و زمين ها عرض كردم ، پس هر كس قبول كرد از مؤمنان است و هر كس انكار كرد از كافران است ، يا محمد مى خواهى ايشان را ببينى ؟ عرض كردم بلى خطاب فرمود :

اُنْظُرْ إلى يَمينِ الْعَرْشِ ، فَنَظَرْتُ فَإذاً : عَليٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَعَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَجَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّد وَمُوسَى بْنِ جَعْفَر وَعَليُّ بْن مُوسى وَمُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ وَعَلِىُّ بْنُ مُحَمَّد وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَمُحَمَّدٌ الْمَهْديُّ ابْنُ الْحَسَنِ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرّيٌّ .

به طرف راست عرش بنگر ، چون نظر كردم ناگهان على و حسن و حسين و على بن حسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و محمد مهدى بن الحسن را هم چون ستاره درخشان ديدم .

آنگاه خطاب الهى رسيد :

يا مُحَمَّدُ هؤُلاءِ حُجَجي عَلى عِبادي وَهُمْ أوْصِياءُكَ .

اى محمد اينان حجج من بربندگان و جانشينان بعد از تو هستند .

نه تنها در مواقع حساس رسول اكرم به اسامى دوازده امام وجوب متابعت از آنان اشاره فرموده ، بلكه به نقل بسيارى از علماى بزرگ اهل سنت مانند ابو اسحاِ حموينى در كتاب « فرائد السمطين » و عيسى بن يوسف همدانى از ابى الحسن و از سليم بن قيس از على (عليه السلام) و محمد بن مؤمن شيرازى در رساله اعتقادات و خواجه كلان شيخ سليمان بلخى حنفى در باب سى و هشتم « ينابيع الموده » ، پيامبر عزيز اسلام همه جا و همه وقت ، جمله و اولوا الامر منكم قرآن را به دوازده امام معصوم كه اول آنان على و آخرشان مهدى (عليه السلام) است تفسير فرموده ، و در اين زمينه جاى هيچ گونه شك و ريبى براى اهل انصاف و وجدان باقى نگذاشته است و اتفاقاً شيخ سليمان بلخى كه مورد قبول تمام علماى اهل سنت است روايات باب سى و هشتم خود را با ذكر اسامى دوازده امام مخصوص توضيح و تفسير آيه اولوا الامر قرار داده است .

روايات بسيار مفصلى در كتب شيعه و سنى گاهى در حد تواتر ، و گاهى در حد استفاضه ، و گاهى در حد تواتر معنوى ، و گاهى به صورت خبر واحدى كه قرآن مؤيد آن است وارد شده كه اين بزرگواران از مصاديق اتم و اكمل عناوين الهى و معنوى آيات قرآن مجيدند ، و نظر حضرت حق از ذكر آن عناوين ملكوتى و مثبت در درجه اول آن بزرگواران هستند ، كه اگر آنان نباشند ، بطور يقين براى بسيارى از آيات مصداِ نخواهد ماند و بى مصداِ بودن قرآن از حريم قرآن به دور و ممتنع است .

عناوينى كه در آيات قرآن در شأن آنان يا درباره ولايت و محبت آمده به طور مختصر به قرار زير است :

1 ـ ابرار

2 ـ متقون

3 ـ سابقون

4 ـ مقربون

5 ـ سبيل

6 ـ صراط

7 ـ صدق

8 ـ صادقون

9 ـ صديقين

10 ـ شهدا

11 ـ صالحون

12 ـ حسنة

13 ـ حسنى

14 ـ نعمة الله

15 ـ فضل الله

16 ـ رحمة الله

17 ـ نعيم

18 ـ نجوم

19 ـ علامات

20 ـ حبل الله

21 ـ عروة الوثقى

22 ـ حكمت

23 ـ صافون

24 ـ مسبحون

25 ـ مقام معلوم

26 ـ حمله عرش

27 ـ سفرة الكرام البررة

28 ـ رضوان

29 ـ درجات

30 ـ الناس

31 ـ بحر

32 ـ لؤلؤ

33 ـ مرجان

34 ـ ماء معين

35 ـ بئر معطله

36 ـ قصد مشيد

37 ـ سحاب

38 ـ مطر

39 ـ ظل

40 ـ فواكه

41 ـ نحل

42 ـ سبع المثانى

43 ـ أولو النهى

44 ـ عباد الرحمان

45 ـ شجره طيبه

46 ـ هدايت

47 ـ هدا

48 ـ هادون

49 ـ خير امت

50 ـ سلم

51 ـ كلمات الله

52 ـ عدل

53 ـ معروف

54 ـ احسان

55 ـ قسط

56 ـ ميزان

57 ـ جنب الله

58 ـ وجه الله

59 ـ يد الله

60 ـ حرب الله

61 ـ حق

62 ـ صبر

63 ـ رباط

64 ـ ايام

65 ـ شهور

66 ـ اعراف

67 ـ صلاة

68 ـ زكات

69 ـ حج

70 ـ صيام

تمام اين هفتاد كلمه مبارك در رواياتى كه از كثرت و زيادى در جامع احاديث اهل سنت و شيعه هم چون دريا موج مى زند تأويل به اين بزرگواران شده و به آنان توضيح و تفسير و تشريح نموده اند ، آرى حقيقت اسلام و واقعيت دين ، قرآن و پيامبر و دوازده امام معصومند ، و ديندار كسى است كه در حد خودش داراى معرفت به قرآن و پيامبر و ائمه باشد ، و بر اساس معرفتش بطور جدى و عاشقانه عمل كند .

البته چنين دينى كه مورد پسند و رضاى خداست و ضامن سعادت دنيا و آخرت انسان است ، ارزشش براى احدى معلوم نيست ، و بايد گفت تنها آگاه به ارزش اين چنين دين خداى عالم است و بس ، و در جنب اين دين سزاوار بود ، كه حضرت صادِ (عليه السلام) به مؤمنان و پيروانش سفارش اكيد كند كه هر جا هستيد و در هر حالى كه هستيد سلامت دين خود را كه ارزان نيست و ارزان به دست نيامده حفظ كنيد .

اُطْلُبِ السّلامَةَ أيْنَما كُنْتَ وَفي أيّ حال كُنْتَ لِدينِكَ .

مسئله حفظ سلامت دين و پابرجا ماندن اين سلامت آنقدر مهم است ، كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد به وقت خطبه خواندن رسول اسلام در جهت معرفى عظمت ماه مبارك رمضان از جاى برخاستم و عرضه داشتم :

يا رَسُولَ اللهِ ما أفْضَلُ الاْعْمالِ في هذا الشَّهْرِ ؟ فَقالَ : يا أبا الْحَسَنْ أفْضَلُ الأعْمالِ في هذا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحارِمِ اللهِ ثُمَّ بَكى فَقُلْتُ يا رَسُولَ اللهِ ما يُبْكيكَ ؟

اى رسول خدا ! بهترين عمل در اين ايام چيست ؟ فرمود : اى اباالحسن بهترين عمل در اين ماه ورع از محرمات الهى است ، سپس پيامبر اسلام گريه كرد گفتم يارسول الله علت گريه شما چيست ؟

فرمود : براى اين است كه در اين ماه ترا در حال نماز در پيشگاه پروردگارت مى بينم در حالى كه شقى ترين اولين و آخرين ، رفيق پى كننده ناقه ثمود پشت سرت ايستاده و شمشيرى بر فرقت مى زند ، كه محاسن تو به خون آن رنگين مى شود .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد : عرضه داشتم :

يا رَسُولَ اللهِ وَذلِكَ في سَلامَة مِنْ ديني ؟ فَقالَ في سَلامَةً مِنْ دينِكَ .

اى رسول خدا كشته شدنم در حال سالم بودن دينم انجام مى گيرد ؟ فرمود : آرى در عين سلامت دينت از دنيا مى روى .

اساس و اصول دين
دين بر پايه هاى بسيار محكم و غير قابل تغييرى قرار گرفته كه آن پايه هاى تجلى حكمت ، و علم و عدل و احسان و محبت و لطف خداست .

تحقق آن اساس و اصول ضامن سلامت انسان در همه شئون حيات در دنيا و آخرت است .

انسان چون توفيق آراسته شدن به مكتب الهى و دين خدا را پيدا كرد ، و در حقيقت به منطقه سلامتى همه جانبه وارد شد ، بر او واجب شرعى و عقلى و طبيعى است كه اين سلامت را ، كه مافوِ تمام نعمت هاى خداست حفظ كند .

دين براى سلامت قلب در جهت عقايد و براى سلامت نفس در جهت اخلاق ، و براى سلامت اعضاء و جوارح در جهت عمل عالى ترين دستورات و محكمترين قواعد را دارد ، و بعد از بدست آمدن آن حقايق ، ارزش دارد ، كه انسان با تمام قوا ، گرچه به قيمت از دست دادن جانش تمام شود به حفظ آن حقايق اقدام كند .

ايمان و قلب
سلامت قلب انسان ، تنها در سايه ايمان به الله و انبيا و ائمه و قيامت و ملائكه و صفات حق ميسر است و بس .

كدام قلب در دوره حيات از قلب انبيا و اوليا و صلحا و مؤمنان واقعى سالم تر بود ؟

اخلاق و اعمال انبيا و شايستگان از عباد حق ، نمايشگر سلامت عالى قلب آنان بود .

تحصيل ايمان به حق و شئون حق كار مشكلى نيست . با كمترين دليل مى توان به عظيم ترين مسئله يعنى وجود حق رسيد .

باور كردن خدا ، و توجه به حضرت او ، و رسيدن به درجه يقين ، راهى نيست كه كسى نتواند آن را طى كند ، يا قدرت تحقق نسبت به آن را نداشته باشد .

سيد اجل رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى بن طاووس كه از اعاظم علما و عرفاى شيعه است مسئله آسان رسيدن به مسئله باور كردن حق و شئونش را در ضمن وصيت نامه اى به فرزند عزيزش گوشزد مى كند :

فرزندم بسيارى از دانشمندان و علما را ديدم ، كه راه رسيدن به حقايق عالى را كه حضرت حق براى عباد و بندگانش آسان كرده ، سخت گرفتند .

شناخت و باور كردن حضرت رب العزه و روى آوردن به او را كه بسيار آسان است ، همراه با پيچيده ترين دلائل و براهين و استدلالات فلسفى و عقلى و علمى كردند ، كه براى توده مردم فهمش بسيار مشكل و گاهى ياد گرفتنش محال مى نمود .

كتب گذشته آسمانى و قرآن شريف از دلائل بسيار آسان و فطرى براى نشان دادن صاحب خلقت و آفرينش پر است ، دلائل و براهينى كه فهم و قبولش براى همه كس آسان و سهل است ، و نشانگر وجود مقدس بوجود آورنده موجودات و گرداننده گردنده شوندگان است .

علوم پيغمبر اسلام و همه انبياء گذشته ، در آسان نشان دادن اين راه ، و اينكه انسان مشرف به شرف تكليف است همان مسير كتاب خداست .

دانشمندان ما تا اواخر زمان حضرت عسكرى و اوائل غيبت امام عصر (عليه السلام)براى نشان دادن واقعيات همان راه را طى كردند ، كه قرآن نشان داده است .

اكنون بر اساس آيات كتب آسمانى و علوم پيامبر و ائمه طاهرين و سيره اولياء الهى و دانشمندان بزرگ به تو مى گويم :

چون در وجود خود دقت كنى بدون ترديد به اين حقيقت متوجه مى شوى ، كه جسم و روح و حيات و عقل و آنچه كه از آمال و احوال خارج از اختيار تست به دست خودت و پدرت و مادرت و پدران و مادران گذشته ات بوجود نيامده ، زيرا به حقيقت و يقين برايت روشن است كه تو و آنان از تحقق اين حقايق بطور مسلم عاجز هستيد ، و چون آفتاب روز براى تو آشكار است كه اگر تو و آنان قدرت بر انجام اين امور را داشتيد ، قطعاً بين شما و آرزوها و خواسته هايتان مانعى پديد نمى آمد ، و به كام مرگ ، كشيده نمى شديد ، زيرا وقتى اختيار بوجود آمدن و آمال و آرزو دست خود انسان باشد مسئله مانع بين انسان و خواسته هايش و تبديل حيات به مرگ اصلا معنا ندارد .

آرى ديگرى اين موجودات گوناگون و شگفت انگيز را آفريده ، و هم اوست كه كارگردان همه آنان است ، و تو سخت نيازمند به شناخت او و صفات حضرت او هستى .

خردهاى بى پرده ، انديشه هاى صحيح ، همه و همه بدون چون و چرا به صانع و فاطر و خالق معترفند و اين حقيقت را كه اصل همه حقايق است تصديق دارند .

چيزى كه هست در ذات و ماهيت و صفاتش به خاطر اختلاف در مسير اختلاف دارند ، و اين اختلاف هم با رجوع به سفيران حقيقى او يعنى انبيا و ائمه بدون ترديد قابل علاج است ، در هر صورت اصل مسئله را عقلا و انديشمندان و متفكران با توجه به وضع خود و پدران و مادران خود و ساير موجودات انكار ندارند .

پسرم ، من وقتى به ساختمان محكم وجود خودم دقت مى كنم ، ساختمانى كه عقل عقلا را حيران كرده ، مى بينم از جواهر و اعراض ، عقل ملكوتى ، و نفس و روح ساخته شده ام .

آيا اين جواهر و اعراض ، و عقل و نفس و روح ، خودشان در خلقت و تركيب و شئون حياتى من دخالت داشتند ؟

فكر مى كنم ، دقت مى نمايم ، پى جوئى مى نمايم ، انصاف مى دهم ، مى بينم خود آنان به زبان حال به من مى گويند : ما عين عجز و فقريم و اگر در خلقت و آفرينش تو دخالت داشتيم ، اين همه برنامه هاى جديد و تغييرات و دگرگونى ها در تو معنا نداشت .

اينان همه فرياد مى زنند : ما را در اين همه تدبيرهاى گوناگون در آفرينش تو دستى نيست .

عقل و روح و نفس به زبان حال مى گويند : تو مى دانى كه بر ما نسيان و مرگ و ذلت و سستى عارض مى شود ، و اين همه معلول اين است كه ما در حكومت ديگرى بسر مى بريم ، حكومتى كه ما را از نقص به كمال و از كمال به نقص مى كشاند ، و به هر صورتى كه اراده كند در ما ايجاد ديگرگونى مى كند .

فرزندم چون اين حقيقت را يافتى كه جواهر و اعراض و عقول و نفوس و اروح در همه موجودات در عجز و فقر مساوى اند ، به حق و حقيقت روشن مى شود ، كه براى جميع آفريده ها آفريننده اى هست ، كه از هر گونه عجز و فقرى كه در موجودات هست پاك و منزه است و هيچ گونه تغيير و تبديل و تحول و ديگرگونى كه از عوارض ما ضعيفان و فقيران است در وجود مقدس او راه ندارد ، اگر راه داشت ، او هم مانند ما محتاج و فقير بود ، و محتاج و فقير نمى تواند كارگردان اين خانه با عظمت هستى و آفريده هاى گوناگونش باشد .

در زمينه شناخت خدا و يقين پيداكردن به حضرت او ، و رسيدن به حريم معرفت حضرتش از شما دعوت مى كنم به آيات : 164 سوره بقره ، 95 تا 99 سوره انعام ، 5 و 6 سروه يونس ، 3 تا 4 سوره رعد ، 66 تا 69 سوره نحل ، 20 تا 25 سوره روم 3 تا 5 سوره مباركه جاثيه مراجعه كنيد .

چون از طريق قرآن و دانش رسول الله و علوم ائمه ، كه آسان ترين راه ، و سهل ترين طريق ، و بهترين و محكمترين مسير است به حضرت رسالت ، امامت ، ملائكه ، هدايت ، قيامت مطرح است رجوع كنيد ، تا با پيوند خوردن به آيات توحيد ، و آيات ديگر قلب شما از تمام بيماريهاى مهلك شك و ترديد ، وسوسه و اغراض ، قساوت و ظلمت ، دنائت و پستى ، و هز همه بدتر جهل و غفلت شفا يافته ، و به مأمن و امن و به منطقه سلامت برسد ، در اين صورت است ، كه كارگردان وجود شما از طرفى گيرنده فيوضات ربانيه مى شود و از طرف ديگر پخش كننده آن فيوضات به تمام اعضا و جوارح و به مردم ديگر .

در اينجاست كه بايد با تمام هستى بر خاك تواضع سر بگذارى ، و از پيشگاه مقدس او براى يافتن سلامت قلب توفيق شكر بخواهى ، زيرا به نعمتى دست يافته اى كه در تمام آفرينش ما فوِ آن نعمت وجود ندارد .

بر تست كه هر لحظه براى حفظ اين سلامت ، كه منشأ سلامت در نفس و روح و اخلاق و عمل است بكوشى ، و گاهى يا هميشه به وقت سحر برخيزى ، و در آن خلوت عاشقانه روى بر خاك گذارى و با تمام وجود در حال زارى و اشك ريزى به محضر مقدس آنجناب عرضه بدارى :

اى باد برو اگر توانى *** برخيز سبك مكن گرانى
بگذر سحرى به كوى جانان *** درياب حيات جاودانى
بارى تو نه اى چو من مقيد *** از وى به چه عذر باز مانى
خاك در او ببوس و از ماش *** خدمت برسان چنان كه دانى
دارم به تو من توقع اينك *** چون خدمت من بدو رسانى
گر هيچ مجال نطق يابى *** گوئى به زبان بى زبانى
ما تشنه و آب زندگانى *** در جوى تو رايگان تو دانى
با ما نظر عنايت اى دوست *** گر بهتر از اين كنى توانى
آن دل كه به بوى تو همى زيست *** اينك به تو داد زندگانى
زنده شوم ار زباغ وصلت *** بوئى به مشام من رسانى
بى تو نفسى نيم خوش و شاد *** بى من تو خوشى و شادمانى
چون نيست مرا لب تو روزى *** چه سود زعمر و زندگانى
بنماى رخت كه جان فشانم *** اى آن كه مرا چو جان فشانى
خوشتر بود از حيات صد بار *** در پيش رخ تو جان فشانى
مگذار دلم به دست تيمار *** آخر نه تو در ميان آنى
تقصير نمى كند غم تو *** غم مى خوردم به رايگانى
با اين همه هم و غم تو ما ر *** خوشتر ز هزار شادمانى
از ياد لب تو عاشقان ر *** هر لحظه هزار كامرانى
جانها فدا كه از لطافت *** آسايش صد هزار جانى
هر وصف كه در ضميرم آيد *** چون در نگرم وراى آنى
عاجز شدم از بيان وصفت *** زيرا كه تو برتر از بيانى
حال من ناتوان تو دانى *** گر بهتر از اين كنى توانى
آن دل كه ببوت زنده مى بود *** اينك به تو داده زندگانى
بى روى تو نيستم خوش و شاد *** بى تو چه خوشى و شادمانى
اخلاق و نفس
نفس در وجود انسان عامل حيات و مرگ ظاهر و علت حيات و مرگ باطن است .

نفس تابلوئى است كه در وقت ولادت هيچ نقشى جز استعدادهاى محض بر آن نيست ، اگر از ابتدا به اين حقيقت توجه شود ، كه اين تابلو در برابر نقاش عادل و عالم و حكيم يعنى كرامت و فضيلت و شرف و حقيقت و سخا و درستى و مروت و مردانگى و تواضع و . . . بر آن نقش خواهد زد ، در اين صورت انسان با آن محسنات اخلاقى ، داراى سلامت نفس خواهد بود ، و به قول حضرت صادِ (عليه السلام) بطور جدى براى حفظ آن سلامت ، كه به توفيق حق در ناحيه نفس بدست آمده بايد بكوشد .

اما اگر به نفس توجهى نشود ، در برابر قلم شياطين قرار خواهد گرفت ، آنگاه هر نقش ضد حقى كه آنان بخواهند بر اين تابلو نقاشى خواهند كرد ، و از انسان در جهت اخلاق رذيله و ذمائم و رذائل هيولائى خواهند ساخت ، كه نمونه اش در هيچ صحرا و دريا و بيابان و جنگلى يافت نخواهد شد .

نفس اگر بى نقش خدائى بماند ، زحمت و كوشش انسان نسبت به او در حقيقت پروراندن گرگ خطرناكى است .

نفس را بايد از حالت نفسى يعنى حالت حكومت غرائز و شهوات و اميال به سوى عالم معنى و ملكوت وجود سير داد كه در اين مسافرت ، آنچه نصيب انسان مى شود ، گوشى نشنيده و چشمى نديده و زبانى قدرت وصف آن را پيدا نكرده است .

در حالت اولى نفس نمايند ، كه اين حالت ، در ارتباط با حالت حيوانات است .

عارف بزرگوار مرحوم شاه آبادى صاحب كتاب « رشحات » مى فرمايد :

آدمى در مرحله نفس تمام همتش مصروف به تدبير امور ظاهر بدن و زندگانى عالم دنيا و ظواهر و مظاهر طبيعت است .

چنانچه خداى تعالى در آيه شريفه اشاره فرموده :

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَْنْعَامِ وَالْحَرْثِ .

كسانى كه شهوات عالم دنيا از زن و فرزند و زيور و آلات و وسائل سوارى و دامدارى و كشاورزى در نظر آنان جلوه كرده است و هم چون پيره زالى كه چهره كريه خود را آرايش نموده و چين و چروك هاى صورتش را در زير خميرهاى آرايشى از چشم بيننده ها پنهان مى دارد ، دنيا نيز مظاهر شهوات خود را با آرايش هاى ساختگى در چشم آنان جلوه داده ، و از آنهمه نعمت ها و بهجت هاى ابدى دائمى به اين لذتهاى فانى زودگذر قانعشان ساخته است .

چنين افرادى هنوز از مرتبه نفس پا فراتر نگذاشته اند ، و همچون چهارپايان در چراگاه دنيا مى چرند .

يأكُلُونَ كَما تَأكُلُ الاَْنْعامِ .

و زبان حالشان گوياى اين دعاست :

رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَمالَهُ فِى الاْخِرَةِ مِنْ خَلاِ .

پروردگارا ما را در دنيا نيكى عطا فرما ، ولى در عالم آخرت بهره و نصيبى از براى او نيست .

پس اى سالك مجاهد بر تست كه در حالات اين گونه افراد تأمل نموده و خود را هم رديف آنان نكنى ، و به هر زحمتى هست خود را از اين مرحله نجات بخشى .

اى دل زغير دوست تبرا نكرده اى *** جز آرزوى نفس تمنا نكرده اى
در جستجوى طلعت چون آفتاب او *** خود را چو ذره بى سر و بى پا نكرده اى
هر تيره شب به خون جگر رو نشسته اى *** هر صبحدم زيارت دلها نكرده اى
در هر ديار خيمه عزت زدى ولى *** در خاطر شكسته دلى جا نكرده اى
هرگز به ذكر و فكر و تقرب نجسته اى *** هرگز به صبر و شكر تولا نكرده اى
هر صبح در خصومتت و هر شام در بل *** يك روز ميل صلح و مدارا نكرده اى
در صورتى كه عجايب معنى نديده اى *** در خانه اى تفرج صحرا نكرده اى
امروز لاف زنده دلى مى زنى عماد *** ليكن به عمر خود شبى احيا نكرده اى
يا رب كدام جرم كه از ما نيامدست *** يا رب كدام فضل كه با ما نكرده اى
حسنات اخلاقى ، عبارت از واقعياتى است كه رابطه انسان را با حضرت حق ، و جهان خلقت و عباد الهى بر اساس صحيح و در جهت تأمين خير دنيا و آخرت قرار مى دهد .

در اين زمينه گذشته از آيات قرآن مجيد ، روايات بسيار مهمى در جوامع حديث آمده ، كه ذكر چند نمونه از آن روايات لازم است ، اميد است حقايقى كه در روايات آمده در هر خواننده اى باشد ، چون عامل سعادت اوست ، و سلامت نفسش در گرو آنهاست ، با تمام وجود در حفظش بكوشد ، و در هر كس نيست ، براى تحقق وجودش به آن حقايق اقدام عاجل نمايد .

بزرگى از مملكت شام خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام) رسيد ، حضرت به او فرمودند :

اى مرد بزرگ خداوند عزوجل بندگانى را آفريده ، كه از باب عنايت به آنها دنيا را در نظرشان محل بسيار تنگى جلوه داده ، پس آنان را نسبت به دنيا و ثروت دنيا بى رغبت نموده است .

اينان مردمى هستند كه تمام رغبت و ميل را به دار السلامى دارند ، كه خداوند در قرآن مجيد آنان را به آن جايگاه عالى دعوت فرموده است .

در تنگى معيشت داراى صبر و استقامتند به اين معنى كه به خاطر ضيق معيشت به حرام دچار نمى شوند .

بر بلاها و مكروهات و پيش آمدها صابرند ، و به آنچه از كرامت نزد حضرت حق است مشتاقند .

جان خود را در راه خواسته خدا بذل مى كنند و خاتمه كار آنان شهادت است .

خدا را در حالى ملاقات مى كنند كه از آنها خوشنود است ، اينان از مرگ واهمه اى ندارند ، چون مى دانند مرگ راه درگذشتگان و باقى ماندگان است .

غير طلا و نقره براى آخرت خود توشه مى گيرند ، لباس آنان لباس خشن است ، و بر قوت در حد قناعت اهل تحملند ، زيادى از رزِ خود را انفاِ مى كنند ، در راه خدا دوست دارند ، و براى خدا دشمنى مىورزند ، اينان چراغ هاى روشن حق در اجتماعند ، و اهل نعمت دوست در عالم آخرت و السلام .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : در نوشته اى از حضرت على بن الحسن (عليهما السلام) يافتيم :

ألا إنَّ أنَّ أولياءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ . إذا أَدُّوا فَرائِضَ اللهِ وَأخَذُوا سُنَنَ رَسُولِ اللهِ وَتَوَرَّعُوا عَنْ مَحارِمِ اللهِ وَزَهِدُوا في عاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْيا وَرَغِبُوا فيما عِنْدَ اللهِ وَاكْتَسَبُوا الطَّيِّبَ مِنْ رِزِِْ اللهِ لِوَجْهِ اللهِ لا يُريدُونَ بِهِ التّفاخُرَ وَالتَّكاثُرَ ثُمَّ أنْفَقُوا فيما يَلْزِمُهُمْ مِنْ حُقُوِ فاولئِكَ الَّذينَ بارَكَ اللهُ لَهُمْ فيما اكْتَسَبُوا وَيُثابُونَ عَلى قَدَّمُوا لاِخِرَتِهِمْ .

امام اين آيه از قرآن را نوشته بودند :

آگاه باشيد ، اولياء خدا را خوف و حزنى نيست ، آنگاه اين آيه را بدينصورت توضيح داده بودند :

اولياء خدا را اين علامات در كار است : ادا كننده واجبات حقند ، اخذ كننده سنن رسول الله ، از محارم خدا در پرهيزند ، به رز و زيور زودگذر دنيا زاهدند ، به آنچه نزد خداست داراى ميل و رغبتند ، حلال از روزى را كسب مى كنند و قصد تفاخر و تكاثر با آن ندارند ، حقوِ واجب مالى خود را مى پردازند ، خداوند به كسب آنان بركت داده ، و به آنچه به آخرت فرستاده اند از جانب حضرت حق جزا داده مى شوند .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد :

موسى بن عمران على نبينا و عليه السلام به پروردگار عرضه داشت : خداوندا برگزيدگان از خلقت كيانند ؟

پاسخ شنيد ، آنكس كه داراى سخاوت بسيار است ، قول صادقانه دارد ، متواضعانه حركت مى كند ، كوه از جا كنده مى شود و اينگونه عبادم از راه من منحرف نمى گردند .

عرضه داشت : كدام يك از بندگانت در دار قدس بر تو وارد مى شود ؟ خطاب رسيد : آنان كه به دنيا نظر ندارند ، حق در قلب آنان است ، صدِ برزبانشان تجلى دارد ، اينان در دنيا زير پوشش من ، و در آخرت در دار قبس من هستند .

عَنْ أبي جَعْفَر (عليه السلام) قالَ : سُئِلَ النَّبيُّ (صلى الله عليه وآله) عَنْ خِيارِ الْعِبادِ فَقالَ : الَّذينَ إذا أحْسَنُوا إسْتَبْشَرُوا ، وَإذا أساؤُوا اسْتَغْفَرُوا وَإذا اُعْطُوا شَكَرُوا وَإذا ابْتَلَوا صَبَرُوا وَإذا أغْضَبُوا غَفَرُوا .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : از پيامبر سئوال شد ، نيكان از عباد خداوند كيانند ؟ حضرت فرمود :

زمانى كه نيكى كنند شاد مى شوند ، و هرگاه بدى كنند طلب مغفرت مى نمايند ، چون به آنان نعمتى عطا شود شكر كنند ، و چون به بلا دچار شوند ، استقامت مى كنند ، و به دقت غضب از طرف خود گذشت مى نمايند .

در هر صورت اينها حقايقى است ، كه باعث سلامت نفس انسان است و در اين فضاى سالم است كه انسان ، حق خدا و بندگان خدا را آنچنان كه هست ادا خواهد كرد ، و اين دارندگان اين سلامتند ، كه بايد به قول حضرت صادِ (عليه السلام) در صدد حفظ آن باشند .

عظمت و كرامت انسان ، پس از ايمان در ارتباط با پاكى نفس او از رذائل و آراستگيش به حسنات است .

الهى قمشه اى آن عارف عاشق ، و حكيم متأله در قصيده مفصلى كه خود تحت اين عنوان آورده : « در بزرگى و بزرگوارى انسان و ستايش اهل ايمان و نكوهش رقيبان » مى فرمايد :

امشب چه خوش است روزگار من *** كآمد به كنار من نگار من
بنشست به باغ دل گل حسنش *** برخاست زراه ديده خار من
نقش دل و ديده شد خيال او *** بگرفت نهان و آشكار من
آهوئى چشمى چه شير مست افكند *** مژگانش پنجه بر شكار من
چشمش كه به غمزه غارت دل كرد *** زد خيمه ناز در ديار من
مى كوش كه قدر خويش بشناسى *** اى گوهر جان هوشيار من
افزوده سپاه دولت حسنش *** در كشور دل بر اقتدار من
بر مسند عرش تكيه ننمايد *** اين خاك نشسته شهريار من
من طاير عرشيم كه ننمايد *** نه دايره فلك حصار من
آن وحشى كوه و دشت امكانم *** كش انس بود بياد يار من
آن شاخه طوبيم كه در جنت *** جز ميوه عشق نيست بار من
آن بحر هويتم كه بيرون است *** از حوصله خرد كنار من
آن نوگل وحدتم كه كثرتهاست *** در محوطه خيال خار من
سيمرغ تجردم نيم كركس *** با جيفه دهر دون چه كار من
گسترده اى اى سپهر دامى خوش *** سهل است گمان كنى شكار من
گر خلق جهان به كينه برخيزد *** تنها من و لطيف كردگار من
گر دوست نوازدم زهى نازم *** طالع به مراد و بخت يار من
گنجينه چرخ ريزد از انجم *** خرمن خرمن گهر نثار من
كى با زر و سيم مهر و مه جويد *** سوداگر چرخ اعتبار من
كى گوهر زهره مشترى يابد *** تا يافته در شاهوار من
بر تو زحدود نام و ننگ آمد *** استاره بخت كامكار من
از بام فلك هم اوفتد طشتم *** فرياد كند بر افتخار من
صد سال به كنج انزوا مانم *** بر ماه فزايد اشتهار من
در دشت جهان مشام جان بشناخت *** مشك من و آهوى تتار من
باقى است به لطف دوست اركانم *** كى باد فنا برد غبار من
ور باد برد تنم چه غم كين خاك *** برخاست زچهره و عذار من
خاك تنم آبروى جان كاهد *** گردى است به دامن وقار من
هنگام خزان تن پديد آرد *** صد خرمن گل زنوبهار من
سيراب به رحمت ابد گردد *** پژمرده روان داغدار من
من بنده بنديم در اين زندان *** اين لابه و عجز و انكسار من
خاك ره بندگان آن شاهم *** كز پرتو اوست نور و نار من
احمد نيم آن كه عقل كل گردد *** هشيار زنرگس خمار من
چون دايره فلك شود گردان *** قوسين وجود بر مدار من
قرآن نيم آنكه قلب هر دانش *** نقد سره گردد از عيار من
حيدر نيم آن كه ملك ايمان ر *** افروزد برِ ذوالفقار من
گلزار حيات مردم هشيار *** سراب شود زجويبار من
عنقاى قياس و طاير فكرت *** شهپر نزند به شاخسار من
من ذره خاك پست ناچيزم *** زين بيش نشايد انقهار من
نقشم تو زدى بر اطلس هستى *** احسان تو بسته پود و تار من
زيبائيم از تو هست و هر زشتى *** از ذات من است و از شعار من
گر زشت بود نقوش اعمالم *** نه جبر من است و اختيار من
من بسته دام عهد ايمانم *** آزاد رقيب نابكار من
آزاد رقيب و من به زنجيرم *** زنجير شكنج زلف يار من
كو صبح وصال او كه بگريزد *** اين ديو سيه زشام تار من
هر شام سيه سحر شود فرياد *** آه از شب هجر پايدار من
بالله كه غم فراِ غارت كرد *** صبر دل زار بى قرار من
زمن غم شكست قلب ما خواهد *** شد تنگ مجال كارزار من
بگذشت زخشم خيل چنگيزى *** خون ريزى چشم اشكبار من
تا خود چه كند به ساحت دلبر *** آه دل خسته فكار من
در باغ جهان كنون الهى نيست *** مرغى چو تو طرف لاله زار من
سلامت عمل
چون ايمان به خدا و قيامت در خانه قلب تجلى كرد ، و چون نفس به حسنات الهى آراسته شد ، زمينه براى عمل صالح و به تعبير ديگر عمل سالم در انسان فراهم مى گردد .

در اينجا لازم است حركات اعضا و جوارح ، بخصوص چشم و گوش و زبان و دست و پا هماهنگ با دستوراتى شود كه در باب عمل از ناحيه حضرت حق و انبيا و امامان معصوم صادر شده است .

شما براى يافتن اين دستورات در مرحله اول به قرآن كريم و سپس به جوامع حديث از قبيل « كافى» ، « من لا يحضر » ، « وسائل » ، « بحار الانوار » ، « روضة الواعظين » ، « مكارم الاخلاق » ، « تحف العقول » مراجعه كنيد .

در « اصول كافى » جلد دوم عناوين زيبا و بسيار مهمى را مى بينيد كه به عمل و حركت انسان جهت الهى مى دهد و در پرتو اين عناوين احاديث بسيار م همى است كه در ضمن آن احاديث دستوراتى صادر شده كه عمل به آنها در مواردش لازم و چنان عملى كه هماهنگ با آن دستورات از انسان سر زند ، عمل صالح و عامل سلامت در عمل و حركت آدمى است اينك گوشه اى از آن عناوين :

ورع ، عفت ، اجتناب محارم ، عبادت ، شكر ، حسن خلق ، اداء امانت ، عفو ، مدارا ، رفق ، تواضع ، عجله در خير ، انصاف ، عدل ، صله رحم ، نيكى به پدر و مادر ، اهتمام به امور مسلمين ، نصيحت به مسلمين ، تكريم بزرگان ، زيارت برادران مؤمن ، سعى در قضاء حاجت مؤمن ، برطرف كردن رنج مؤمن ، اطعام مؤمن ، پوشاندن مؤمن ، خدمت مؤمن ، اصلاح بين مردم .

نتيجه تمام مسائل گذشته اين است كه اسلام حقيقى ، يعنى اسلام قرآن و اهل بيت علت سلامت همه جانبه در وجود انسان بخصوص سلامت در ناحيه قلب و نفس و عمل است ، و بر عباد خداست كه در هر كجا هستند و در هر حالى هستند براى حفظ سلامت دين بكوشند كه حفظ سلامت دين علت عاقبت به خيرى انسان است .

فَلَيْسَتْ مَنْ طَلَبَها وَجَدَها فَكَيْفَ مَنْ تَعَرَّضَ لِلْبَلاءِ وَسَلَكَ مَسْلَكَ ضِدِّ السَّلامَةِ وَخالَفَ اُصُولَها بَلْ رَاى السَّلامَةَ تَلَفاً وَالتَّلَفَ سَلامَةً .

سلامت دين و قلب و عاقبت بخيرى سرمايه ارزان و برنامه ساده اى نيست كه هر كس به راحتى بخواهد به دست آورد ، كسيكه دچار انواع معاصى ، وبرده انواع شياطين و غرِ در درياى شهوات است ، و مسير و راه و شكل زندگيش ضد سلامت واقعى است و اصولا به خاطر حاكميت شهوات حيوانى مخالف با اصول سلامت است ، و بلكه از اين بالاتر هلاكت را نجات و نجات را هلاكت مى داند ، چگونه حفظ دين و سلامت دين كند ، چنين شخصى ابتدا بايد تمام عوامل مهلكه را از خود دور كند ، و به حقيقت متدين شود ، آنگاه براى سلامت دينش بكوشد .

وَالسَّلامَةَ قَدْ عَزَّتْ فِي الْخَلْقِ في كُلِّ عَصْر خاصّةً في هذا الزَّمانِ .

سلامت دين در بين مردم در هر زمان ، بخصوص در چنين زمانى كه كششه ها و جذبه هاى شرِ و غرب هم چون سيل تمام هويت مردم عالم ، بخصوص ممالك ضعيف را احاطه كرده حقيقتى نادر الوجود است .

به قول بعضى از روايات ، آنچنان حفظ سلامت دين ، در چنين زمانهائى مشكل است ، كه همانند نگاه داشتن آتش سرخ در كف دست است .

رواياتى بس مهم از اوضاع آخرالزمان كه ديندارى در آن فوِ العاده سخت است در كتب مهم روائى و تفسيرى نقل شده ، كه براى توجه شما عزيزان به يك روايت اشاره مى شود كه امروز بسيارى از مسلمانان جهان ، به آنچه در اين روايت آمده دچارند ، باشد كه با توجه به اين روايت خود را از مهالك كنار نگاه داشته و از خطرات و وساوس و اغواى شياطين حفظ كنيد ، تا سلامت دينتان پا برجا بماند .

قمى در تفسير خود از پدرش از سليمان بن مسلم خشاب از عبدالله بن جريح مكى از عطاء بن ابى رياح از عبدالله بن عباس نقل كرده است :

در حجة الوداع با پيامبر (صلى الله عليه وآله) حج نموديم ، پيامبر درب كعبه را گرفته و با صورت خود به سوى ما توجه نموده و فرمود : شما را به علائم قيامت خبر ندهم ؟

سلمان كه آنجا نزديك تر از همه به آن حضرت بود گفت : چرا يا رسول الله ، فرمود :

از علائم قيامت ، ضايع كردن نماز ، و پيروى از شهوات ، و ميل به هواها ، و بزرگداشت مال ، و فروش دين به دنياست .

آنگاه دل و اندرون مؤمن از آن منكراتى كه مى بيند ، و نمى تواند تغيير دهد هم چون نمك در آب گداخته و آب مى شود .

سلمان عرض كرد : يا رسول الله اين برنامه ها حتماً شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، در آن وقت فرماندهانى ستمگر و وزيرانى فاسق و عارفانى ظالم و امينانى خائن برايشان حكومت مى كنند .

سلمان گفت : يا رسول الله اين شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن جانم به دست اوست ، آن زمان بد ، خوب و خوب ، بد شده و خائن مورد امانت قرار گيرد و امين خيانت ورزد ، و دروغگو تصديق و راستگو تكذيب مى شود .

سلمان گفت : يا رسول الله اين شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آنكه جانم به دست اوست ، آنگاه زنان فرمانده ، و كنيزان طرف مشورت مى شوند ، بچه ها روى منبر مى روند ، دروغ زيبا و زكات ضرر و غنيمت وفىء مسلمين تاراج مى شود ، مرد به پدر و مادر خود جفا و به دوستش نيكى مى كند و ستاره دنباله دار ظاهر مى شود .

سلمان گفت : يا رسول الله ! اين شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، آنگاه طلاِ زياد مى شود ، و براى خدا حدى به پا نمى شود و به خدا ضررى نمى زند .

سلمان گفت : يا رسول الله ! اين شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، قسم به آن كه جانم به دست اوست ، آنگاه زنان آوازه خوان ، و ملاهى زياد مى شود و بدان امتن بر ايشان مسلط مى شوند .

سلمان گفت : يا رسول الله ! اين شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، آنگاه ثروتمندان امتم براى تفريح به مكه مى روند ، و متوسطين ايشان براى تجارت ، و فقيران براى نشان دادن و شنواندن به مردم ، آنگاه مردمى پيدا مى شوند كه قرآن را براى غير خدا ياد مى گيرند ، و آن را مزمار مى كنند ، مردمى پيدا مى شوند كه فقه دينى را براى غير خدا ياد مى دهند ، اولاد زنا بسيار مى شود ، با قرآن تغنى و آوازه خوانى مى كنند و به دنيا افتخار و مباهات مى نمايند .

سلمان گفت : يا رسول الله ! اين مى شود ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، اين در آن وقتى است كه پرده حرامها دريده شود ، گناهها كسب گردد ، بدان بر نيكان مسلط شوند ، دروغ زياد و لجاجت پيدا و فقر رائج شود .

مردم در لباس به هم مباهات كنند ، باران بىوقت بر ايشان ببارد ، طبل و شيپورها را بپسندند ، امر به معروف و نهى از منكر را انكار مى كنند ، تا آنجا كه مؤمن در آن وقت ذليل ترين مردم شود ، ميان عابدان ، و قاريشان بدگوئى پيدا مى شود ، و اينها در ملكوت آسمانها پليد و نجس خوانده مى شوند .

سلمان گفت : يا رسول الله اين شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، آنگاه ثروتمندان از فقر مى ترسند ، بطورى كه سائل از جمعه تا جمعه ديگر سئوال مى كند و كسى را نمى يابد كه چيزى در دستش بگذارد .

سلمان گفت : يا رسول الله ! اين مى شود ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، رويبضه سخن مى گويد ، سلمان گفت يا رسول الله رويبضه چيست پدر و مادرم فدايت باد ؟ فرمود : كسى كه در امور مردم حرفى نمى زد حرف مى زند ، سپس جز اندكى درنگ نكنند كه زمين صدائى كند ، و هر دسته اى گمان كنند در ناحيه آنها صدا كرده ، سپس آنچه خدا خواهد درنگ مى كنند و در آن مدت زمين را مى شكافند و زمين پارهاى جگر خود « طلا و نقره » را بيرون مى افكند ، سپس با دست خود به ستونها اشاره كرده فرمود : مانند اين آن روز طلا و نقره سودى ندارد اين است معناى :

فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا .

علائم قيامت آمده است .

وَسَبيلِ وُجُودِها في احْتِمالِ جَفاءِ الْخَلْقِ وَأذيَّتِهِمْ عِنْدَ الرَّزايا ، وَخِفَّةِ الْمَؤُنِ وَالْفِرارِ مِنْ أشْياء يَلْزَمُكَ رِعايَتُها وَالْقَناعَةِ بِالاَْقَلِّ وَالْمَيْسُورِ .

راه به دست آوردن سلامت و حفظ آن ، تحمل جفا و آزار همنوعان از مسلمان و مؤمن بر اساس قواعد الهى است ، به اين معنا كه آزار و جفا را به آزار و جفا پاسخ ندهى ، و فحش و ناسزا و جهالت ديگران را بمانند آنان تلافى ننمائى ، بلكه كينه توزى ها ، حسدها ، تعصبات و ناروائيها و آزارهائى كه از مردم به تو مى رسد ، بر مبناى امور شرعى با آنها روبرو شوى ، گر چه اينگونه برخورد با مردم بسيار بسيار تلخ و سنگين است ، ولى چاره اى نيست ، اگر بخواهى سلامت يابى ، يا حفظ سلامت كنى ، بايد بر آزار مردم بر اساس شرع تحمل كنى .

ديگر راه رسيدن به سلامت و حفظ آن استقامت در حوادث است ، حوادثى كه اگر انسان در برابر آنها صبر و استقامت نورزد ، به ايمان و ارزش او لطمه مى خورد ، صبر باعث سلامت و حفظ دين و عدم سازش با بيگانه و شكست دشمن است .

ديگر راه رسيدن به سلامت و حفظ آن دست برداشتن از ولخرجى در زندگى ، اعم از خواركيها و نوشيدنيها و زر و زيور و مركب و لباس است ، كه اگر در اين زمينه ها به نفس و غرائز آن ميدان داده شود ، انسان را به اسفل سافلين هلاكت و بدبختى خواهد كشيد .

ديگر از طرِ رسيدن به سلامت و حفظ آن ، ترك عادات و تعارفاتى است كه عرفاً از آن ناچارى ولى چيزى جز ضايع كردن عمر و از بين بردن وقت نيست ، و گاهى انسان را از نظر دينى به خسارت و ضرر مى كشد .

ديگر راه رسيدن به سلامت و حفظ آن قناعت به حلال خداست گر چه خيلى كم باشد .

فَإنْ لَمْ تَكُنْ فَالْعُزْلَةُ وَإنْ لَمْ تَقْدِرْ فَالصَّمْتُ وَلَيْسَ كَالْعُزْلَةِ وَإنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَالْكَلامِ بِما يَنْفَعُكَ وَلَيْسَ كَالصُّمْتِ وَإنْ لَمْ تَجِدِ السَّبيلَ إلَيْهِ فَالاْنْقِلابُ فِي الأسْفارِ مِنس بَلَد إلى بَلَد وَطَرْحُ النَّفْسِ في يُوادِي التَّلَفِ بِسِرٍّ صاف وَقَلْب خاشِع وَبَدَن صابِر ، قالَ اللهُ تَعالى : إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الاَْرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُيهَا .

اگر قدرت بر چنين ترك رابطه اى را نداشتى ، رفيق سكوت شو ، و نگفتن و كم گفتن را شعار خود قرار ده ، هر چند منافع سكوت با عزلت از بدان قابل مقايسه نيست ، چرا كه در سكوت ، انسان حرف ديگران را ممكن است نزند ، ولى ممكن نيست حرف ديگران را نشنود ، ولى در عزلت هم حرف نمى زند و هم حرف نمى شنود .

و اگر نتوانى ملازم با سكوت شوى ، پس به اندازه ضرورت و به طريقى كه منجر به خسران معنوى نشود حرف بزن ، گر چه اين حرف زدن از نظر ارزش به سكوت نمى رسد ، چرا كه هر كس ناچار به حرف باشد ، پرهيزش از سخن لغو بسيار بسيار مشكل است .

و اگر با اين مراتب ، به سربردنت مشكل است ، و نتوانى از اين طرِ به سلامت واقعى برسى ، و قدرت حفظ آن را نداشته باشى ، لاعلاج تن به مسافرت بده ، و از شهرى به شهرى برو ، نفش را در وادى تمام شدن قرار بده ، كه با سفرهاى متعدد عمر و وقت تمام شود ، بهتر از آن است كه دين و ايمان ضايع گردد .

در سفر مواظب باش كه نفس ميل به بدى و تيرگى و كدورت نكند ، و پاكى آئينه دل از دست نرود ، و احوال درونت از خشوع و صبر منحرف نشود ، آرى سفر گاهى علاج گناه و بدبختى است ، و اگر راه سلامت و نجات از وساوس و اغواهاى شياطين درونى و برونى سفر باشد بايد سفر رفت ، و طريق عالى مهاجرت پيش گرفت ورنه بر اساس آيات قرآن مسئول ماندن در محل و از دست دادن دين خود انسان است ، و به اين خاطر به عذاب الهى دچار خواهد شد چنانچه در آيه شريفه آمده :

آنان كه به ترك هجرت ظالم برخود بودند ، فرشتگان به وقت جان گرفتن از آنان به آنان مى گويند : شما در كار دين و سعادت خود در چه چيز بوديد ؟ و با چه طايفه اى و در كجا به سر برديد ؟ اينان بر طريق اقامه عذر مى گويند ما در زمين و در شهر خود جزء عاجزان و ناتوانان بوديم ، در حدى كه كفر و شرك و عصيان بر ما غلبه كرد ، فرشتگان مى گويند : آيا زمين الهى زمين با وسعتى نبود كه شما از وطن خود به جاى ديگر زمين رويد تا ايمان و دينتان سالم بماند ؟

وَانْتَهِزْ مَغْنَمَ عِبادِ اللهِ الصالِحينَ وَلا تُنافِسِ الاسْكالَ وَلا تُنازِعِ الأضْدادَ وَمَنْ قالَ لَكَ فَقُلْ أنْتَ وَلا تَدَّعِ شَيْئاً وَإنْ أحاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَتَحَقَّقْتَ بِهِ مَعْرِفَتُكَ وَلا تَكٌشِفْ سِرَّكَ إلاّ لِمَنْ هُوَ أشْرَفُ مِنْكَ فِي الدّينِ فَتَجِدُ الشَّرَفَ وَإذا فَعَلْتَ ذلِكَ أصَبْتَ السّلامَةَ وَبَقيتَ مَعَ اللهِ بِلا عِلاقَة .

چه در سفر ، چه در حضرت ، و چه در هر وقتى از اوقات ، نشست و برخاست با عباد صالح حضرت حق را غنيمت بدان ، كه معاشرت با اينان عامل انتقال علوم و آداب و احوالات ايشان به وجود تست ، و با كسانى كه به ظاهر انسانند ولى در باطن و در حالات از انسانيت دورند هم صحبت مباش ، و با آنان كه راهشان و اخلاقشان با تو يكى نيست به منازعه و جدال و جار و جنجال بر نخيز و سعى داشته باش با اين گونه ديو صفتان به مدارا و مماشات رفتار كنى . به هر چه كه به آن علم دارى نسبت به آن ادعاى قطعيت مكن ، چرا كه علم قطعى فقط علم خدا و انبياء و امامان است ولى علوم بشرى علوم حتمى و قطعى نيست ، جائى براى ادعاى قطعيت در علوم انسانى كه هر لحظه با پيشرفت دانش قابل تغيير است نمى باشد .

سر و ضمير خود را به كسى جز به آن انسانى كه در ديندارى قوى تر از تست مگو ، كه با سير اين طريق به شرف و مجد دست خواهى يافت ، چون اين برنامه ها را بكار بردى به سلامت رسيده اى و بدون حاجب و مانع به دوست حقيقى خود حضرت رب العزه متصل شده اى .

در فضاى سلامت و درستى ، قلب منبع و ارادات الهى مى گردد ، و نفس به مقام قدس ميل پيدا مى كند ، و روح براى پرواز در اوج ملكوت آماده مى شود ، و انسان لذت خلوت با دوست را به كام جان خواهد چشيد ، و در اين هنگام ساقى جان مى عشق و محبت به كام عاشق خواهد ريخت ، به نحوى كه انسان به شور و مستى دائم دست يابد و هر لحظه با زبان حال به پيشگاه محبوب حقيقى خواهد گفت :

اى رشته جانم را با وصل تو پيوندى *** وز سلسله زلفت بر پاى دلم بندى
نى كشور خوبى را باشد چو تو سلطانى *** نى در همه عالم باشد به تو مانندى
دل را نبود در بر بى عشق تو آرامى *** جان را نبود با تن بى مهر تو پيوندى
از بندگيت دارم صد شكر عجب نبود *** گر بنده اى آزادى دارد زخداوندى
در عشق نصيحت ها گويند چرا ليكن *** مشنو كه شود عاقل ديوانه هر پندى
سر دل عاشق را انكار كند عاقل *** كين نكته نمى گنجد در فهم خردمندى
هم سرو قدت فارغ از نسبت هم تائى *** هم ماه رخت ايمن از تهمت مانندى
گرا هل دلى وقتى دل داد به جانانى *** ما جان گرامى را داديم به دل بندى