گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل دوم نزول قرآن




اشاره
ص: 65
نزول قرآن، یکی از محورهاي مهم علوم قرآنی است که مسایل متعددي، از جمله: نازل کننده قرآن، چگونگی وحی قرآنی،
دریافت کننده قرآن، چگونگی نزول، زمان، انواع و مراتب نزول را در بر میگیرد. در این قسمت به بررسی این مسایل میپردازیم.
«1»
پیش از بررسی محورهاي مهم نزول قرآن، واژگان مختلفی را که قرآن مجید در بیان نزول قرآن از آنها سود جسته و احیانا به
ویژگی یا به بعد خاصی از نزول قرآن نظر دارند، مرور خواهیم کرد.
واژگان بیانگر نزول قرآن
اشاره
در قرآن مجید، به آیات فراوانی بر میخوریم که از نزول قرآن و انتساب آن به خداوند سخن گفتهاند. از آنجا که ذکر همه آن
موارد ضرورت ندارد و با ظرفیت مباحث این کتاب متناسب نیست، در هر مورد به ذکر یکی دو نمونه اکتفا میشود؛ چنانکه در
مفاد و مدلول واژگان به کار رفته در این آیات نیز احیانا آراي مختلفی وجود دارد که بررسی و نقد آن، مجال دیگري را میطلبد و
در این جا صرفا یکی از آن دیدگاهها که طبعا به نظر ما با ظاهر آیات تناسب بیشتري دارد، مطرح میشود.
1. نزول، انزال و تنزیل
این واژگان داراي یک مادّه لغوي بیشترین و شاید گویاترین واژگانی هستند که در بیان نزول قرآن به کار رفتهاند.
صفحه 46 از 168
______________________________
1). مسایل یاد شده را میتوان از دیدگاههاي مختلف قرآنی، روایی و احیانا تاریخی و عقلی مورد بررسی قرار داد که چه بسا نتایج )
متفاوت و گاه ناسازگار با یک دیگر به دست آید و خود، زمینه ساز مسأله یا معضله دیگري شود و آن چگونگی حل ناسازگاري
این دستاوردهاي مختلف است.
ص: 66
خداوند در آیه 193 و 194 از سوره شعراء میفرماید:
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ* عَلی قَلْبِکَ لِتَکُ ونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ؛ روح الامین [فرشته وحی] آن [قرآن] را بر قلب تو فرود آورد تا از بیم
دهندگان باشی.
در آیه 176 بقره نیز میفرماید:
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِ؛ آن [عذاب] به این دلیل است که خداوند کتاب [قرآن] را به حق فرو فرستاد.
و در آیه 21 سوره حشر آمده است:
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَۀِ اللَّهِ؛ اگر این قرآن را بر کوهی فرو میفرستادیم، یقینا آن را از ترس
[و درك عظمت] خدا فرو شکسته و از هم پاشیده میدیدي.
برخی از آیاتی (سه آیه پیشین) که در مقام بیان نزول قرآن از این واژگان سود جستهاند، مربوط به کل قرآن و برخی دیگر نظیر آیه
اوّل از سوره نور (سورة انزلناها) ناظر به بخش خاصی از قرآن است. برخی دیگر از این آیات هر چند از زبان غیر خدا و گاه نزول
قرآن را به عنوان استهزا، بیان میکنند، ولی حاکی از مطرح بودن چنین ادعایی از سوي خدا و قرآن است؛ مانند آیه 32 سوره
فرقان:
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَۀً واحِ دَةً؛ و کسانی که کافر شدند، گفتند: چرا قرآن یک جا و یک باره بر او [پیامبر]
فرود نیامده است؟
مجموع این دسته آیات با اختلافی که در مرتبه دلالت دارند، ادعاي این کتاب مبنی بر نزول از سوي خدا را نشان میدهند.
که به تبع آن، معناي انزال و تنزیل از جهت مادّه آن روشن میشود، در توضیح عنوان دهم و یازدهم از عناوین « نزول » مفاد
استقلالی قرآن بیان شد و در این جا تفاوت انزال و تنزیل که ناظر به هیأت و شکل این دو واژه است، بیان میشود.
بعضی از مفسران و لغت شناسان فرق بین انزال و تنزیل را چنین بیان کردهاند: انزال، دلالت بر نزول دفعی، و تنزیل، دلالت بر نزول
تدریجی دارد و در باب نزول قرآن، آنگاه که وحدت و دفعی بودن لحاظ شده، تعبیر انزال به کار میرود؛ مانند آیه 185 سوره
بقره:
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ؛ ماه رمضان که در آن قرآن فرود آمده است.
و مواردي که تکثیر و تدریج در نظر بوده، از تعبیر تنزیل استفاده شده است؛ مانند:
ص: 67
«2» . به راستی ما خود ذکر [قرآن] را فرو فرستادیم و به راستی ما نگهبانان آن هستیم «1» ؛ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ
البته اثبات این مطلب در همه موارد مشکل است؛ به عنوان مثال، در آیه 114 انعام میفرماید:
أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلًا؛ آیا غیر خدا را به داوري خواهم با آنکه او کسی است که کتاب را
تفصیل یافته به سوي شما فرو فرستاد؟
در آیه 16 حج (و کذلک انزلناه آیات بیّنات و انّ اللّه یهدي من یرید؛ و بدین سان آن [قرآن] را [به صورت] نشانههایی روشن فرو
صفحه 47 از 168
استفاده شده « انزال » فرستادیم و به راستی خدا هر کس را بخواهد هدایت میکند) با آنکه تکثیر و تدریج در نظر است، از تعبیر
که نزول همه قرآن یک پارچه و دفعۀ «3» « و قال الذین کفروا لولا نزّل علیه القرآن جملۀ واحدة » است. از سوي دیگر در آیه شریف
واحده در نظر است، تعبیر تنزیل به کار رفته و در آیه:
وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَ دِیثٍ غَیْرِهِ؛ و به
تحقیق خداوند در کتاب [قرآن] [این دستور] را بر شما فرود آورد که هر گاه شنیدید آیات خدا مورد کفر و استهزا قرار میگیرد، با
آنان [کافران و استهزا گران] منشینید تا به سخنی غیر از آن درآیند.
از این رو، معتقدان به دلالت تنزیل بر نزول تدریجی، و «4» ؛ استعمال شده است « نزّل » با اینکه نظر به مطلب واحدي است، واژه
انزال بر نزول دفعی، در صدد توجیه آیات پیشین
______________________________
. 1). حجر، 9 )
2). در بیان معتقدان به این دیدگاه، اختلاف نظرهایی در جزییات مسأله وجود دارد؛ نظیر آنکه برخی مانند راغب اصفهانی این )
تفاوت را ویژه کاربرد این دو تعبیر در نزول قرآن و ملائکه میداند و برخی مانند مرحوم علامه طباطبایی در برخی موارد این تفاوت
را تفاوت غالبی (در بیشتر موارد) میداند؛ ولی در اصل مسأله (دلالت تنزیل بر تدریج و انزال بر دفعی بودن در آیات دال بر نزول
قرآن) اتفاق نظر به چشم میخورد. براي توضیح بیشتر رجوع کنید به کتب تفسیر ذیل آیات مربوطه از جمله به: طباطبایی، علامه
محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، قم: جماعۀ المدرسین [بیتا] ج 2؛ ص 15 ج 3؛ ص 7 و ج 15 ؛ ص 316 و رازي، فخر
الدین محمد؛ مفاتیح الغیب [التفسیر الکبیر]، چ 3، بیروت: دار احیاء التراث، [بیتا] ج 2، ص 116 و راغب اصفهانی، ابوالقاسم
حسین؛ همان.
. 3). فرقان، 32 )
4). در برخی از کتابهاي تفسیر، موارد دیگري که با این دیدگاه قابل توجیه نیست، ذکر شده است؛ براي مثال: )
ر. ك: رازي، زین الدین محمد؛ اسئلۀ القرآن المجید و اجوبتها؛ چ 2، مطبعه مهر، 1390 ، ص 26 - آلوسی، شهاب الدین محمود؛
. همان، ج 1، ص 193
ص: 68
«1» . و آیات مشابه آنکه در قرآن فراوان یافت میشود، برآمده و یا به توجیه مقصود از نزول دفعی و تدریجی پرداختهاند
وجه دیگر در تفاوت این دو کلمه که روشنتر به نظر میرسد و شاید بتوان آن را بدون استثنا بر تمامی آیات مورد بحث تطبیق داد،
این است که: انزال، فقط بر اصل نازل کردن (تعدیه نزول) دلالت دارد و در مفهوم آن، دفعی یا تدریجی بودن و وحدت یا کثرت
معناي « تفعیل » نهفته نیست؛ بنابر این، با وحدت و کثرت و دفعی یا تدریجی بودن سازگار است؛ ولی در تنزیل، به مناسبت ساخت
یعنی کعبه را مکرر طواف کردم ؛« طوّفت الکعبۀ » کثرت (و نه تدریج) لحاظ شده است این کثرت گاهی در ناحیه فعل است؛ مانند
غلّقت » یعنی شتران بسیاري مردند، و گاهی در مورد مفعول است؛ مانند ؛« مؤتت الآبال » و گاهی در ناحیه فاعل است؛ مانند
«2» . یعنی درهاي بسیاري را بست ؛« الابواب
در مورد نزول قرآن، همانطور که کثرت به لحاظ تعدد آیات (کثرت در مفعول) میتواند منظور باشد، کثرت به لحاظ تعدّد مراتب
نزول (نوعی کثرت در فعل) نیز میتواند در نظر باشد؛ زیرا چنانکه قبلا اشاره شد، بین مرتبه حقیقی قرآن (مرتبهاي از علم خداوند)
تا مرتبه الفاظ و مفاهیم، فاصله و مراتب زیادي وجود دارد و به این اعتبار، استفاده از واژه تنزیل در مورد نزول یک آیه یا مطلب و
در مورد نزول مجموع قرآن حتی به عنوان یک واحد اعتباري یا حقیقی نیز درست است.
صفحه 48 از 168
بر فرض عدم پذیرش این نظر، میتوان گفت: انزال و تنزیل هر دو متعدي نزول و از قبیل مترادفانند و کاربرد هر یک به جاي
دیگري درست است؛ از این رو یک موضوع در سورهاي با واژه تنزیل، و در سورهاي دیگر با تعبیر انزال از آن یاد میشود؛ مانند
آیات شریف:
و گفتند: چرا از سوي خداوندگارش بر او معجزهاي [غیر از قرآن] فرود نیامده است. «3» ؛ وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَۀٌ مِنْ رَبِّهِ
و کافران] میگویند: چرا از سوي خداوندگارش بر او معجزهاي [غیر از قرآن] فرود نیامده «4» ؛ وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَۀٌ مِنْ رَبِّهِ
است؟
______________________________
. 1). ر. ك. به: علامه طباطبایی، محمد حسین؛ همان. ج 2. ص 15 . ج 3. ص 7 )
. ج 1، تهران: کتابفروشی علمیه اسلامیه، ص 73 « جامع المقدمات » 2). ر. ك. به: تفتازانی، مسعود؛ شرح التصریف، چاپ شده در )
. 3). انعام، 37 )
. 4). یونس، 20 )
ص: 69
«1» . هر دو آیه، اعتراض مشرکان را مبنی بر این که چرا از سوي خدا آیهاي بر پیامبر نازل نشده، مطرح میکنند
2. مجیئ
براي تفهیم فرود آمدن قرآن در آیات شریف، بیش از 35 مورد مشتقات این مادّه لغوي (جاء، جائک، جئناك و ...) به کار رفته
است.
بعضی از این آیات بر اصل آمدن قرآن به عنوان مطلبی حق، دلالت دارند؛ بدون آنکه آورنده قرآن را معرفی یا کسی را که قرآن
به سوي او آمده، مشخص کنند؛ مانند آیه 81 سوره اسراء:
وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً؛ و بگو حق آمد و باطل نابود شد؛ راستی که باطل نابود شدنی است.
آیه 49 سوره سبأ نیز چنین است.
برخی دیگر از این آیات، بر نزول قرآن بر پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دلالت دارند؛ مانند:
و با روي گردانی از حقی که برایت آمده، از هواهاي آنان پیروي مکن. «2» ؛ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِ
آیات 94 از سوره یونس و 120 از سوره هود نیز از این مورد است.
بعضی دیگر، آمدن قرآن از سوي خدا به سوي مردم را بیان میکنند؛ مانند:
و به تحقیق آنان را از سوي خداوندگارشان رهنمود [بایسته] آمد. «3» ؛ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدي
آیات: 57 و 108 سوره یونس و 174 سوره نساء و نظیر این آیات آیات 52 اعراف و 87 زخرف است.
______________________________
1). از این رو برخی مدعی شدهاند که هرگاه فعلی لازم باشد و با رفتن به باب تفعیل؛ متعدي شود، نشان آن است که بر کثرت )
دلالت ندارد و کثرت در مواردي استفاده میشود که فعل، متعدي نشود یا قبل از آنکه در ساخت باب تفعیل قرار گیرد، متعدي
باشد و در کلام عرب، موردي یافت نمیشود که فعل لازم با رفتن به باب تفعیل، هم متعدي شود و هم بر کثرت دلالت کند. ر.
ك: رازي، فخر الدین محمد؛ همان و آلوسی، شهاب الدین محمود؛ همان.
. 2). مائده، 48 )
صفحه 49 از 168
. 3). نجم، 23 )
ص: 70
آیات دیگري صرفا از آمدن قرآن به سوي مردم سخن میگویند؛ بدون آنکه از آورنده آن، سخنی به میان آورند؛ مانند:
و چون حق به سوي آنان آمد، گفتند: این جادوست و ما به آن کافریم. «1» ؛ وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ
و مانند آیه 32 زمر و 68 عنکبوت.
و سرانجام در برخی دیگر از این آیات تصریح شده که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن را براي مردم آورده است؛ مانند:
قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ؛ به تحقیق فرستاده [ما]، حق [قرآن] را از سوي خداوندگارتان برایتان آورد.
«2» . نساء، 170 و نیز آیات 70 مومنون، 37 صافات و 6 صف
بیان یک مطلب در قالبهاي متعدد و متنوع، به لحاظ شرایط ویژهاي است که نزول آیات در آن صورت گرفته و هر یک میتواند
اشاره به نکته یا نکتههایی باشد که در کتابهاي معانی بیان در بابهاي ذکر فاعل، مفعول، متعلق، ویژگیهاي آنها و حذف آنها
مطرح شده است.
3. اتیان و ایتاء
نزول قرآن، در حدود ده مورد با مشتقات این دو واژه بیان شده است؛ مانند:
بلکه ما یادآوري و پندشان را «4» ؛ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ «3» ؛ وَ لَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ
[برایشان] آوردیم؛ پس آنان از یادآوري و پندشان روي گردانند.
آیات 99 و 133 طه نیز از همین مواردند.
______________________________
. 1). زخرف، 30 )
2). در این آیات، چند احتمال وجود دارد که اگر مقصود از کلمه حق (مصداق آن) قرآن باشد، مربوط به این بحث میشود )
وگرنه ارتباطی با بحث کنونی ندارد.
. 3). حجر، 87 )
. 4). مؤمنون، 71 )
ص: 71
4. وحی و ایحاء
این کلمه و مشتقات آن (أوحی، یوحی و ...) در حدود 40 مورد، بیانگر نزول قرآن است؛ مانند:
و بدینسان قرآنی عربی را به تو وحی کردیم. «1» ؛ وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیا
آن [حقایق] حکمتهایی است که خداوندگارت به تو وحی کرده است. «2» ؛ ذلِکَ مِمَّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَۀِ
برخی از این آیات، مانند آیه اوّل، ناظر به نزول کل قرآن است و در برخی دیگر مانند:
آن [حقایق] از خبرهاي پنهان [غیبی] است که به تو وحی میکنیم، نزول بخشی از قرآن را «3» ؛ تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ
مد نظر دارد و برخی میتواند شامل وحیهاي غیر قرآنی هم بشود؛ مانند:
و از آنچه از سوي خداوندگارت به تو وحی میشود، پیروي کن. «4» ؛ وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ
صفحه 50 از 168
این مورد، احادیث وحی شده به پیامبر را هم در بر میگیرد. توضیح معناي وحی و کاربردهاي قرآنی آن، در بحث عناوین مستقل،
در ذیل واژه وحی گذشت و تشریح ویژگیهاي وحی به پیامبران و انواع آن، در مبحث راه و راهنماشناسی مطرح خواهد شد.
5. قرائت و تلاوت
چهار بار در بیان نزول قرآن به کار رفته است که عبارتند از: « قرائت » مشتقات واژه
راستی که گرد آوردن و خواندن آن [آیات قرآن] بر عهده ماست؛ پس آنگاه که «5» ؛ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ* فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ
آن را خواندیم خواندنش را پی گیر.
«6» ؛ سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی
______________________________
. 1). شوري، 7 )
. 2). اسرا، 39 )
. 3). هود، 49 )
. 4). احزاب، 2 )
. 5). قیامت، 17 و 18 )
. 6). اعلی، 6 )
ص: 72
از مشتقات واژه تلاوت نیز شش مورد بدین ترتیب در باب نزول قرآن استفاده شده است:
آن آیات خداست که به حق بر تو تلاوت میکنیم. «1» ؛ تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِ
به معناي خواندن نوشتهاي براي دیگري به منظور تأیید « اقراء » توضیح معناي قرائت، در ذیل واژه قرآن در فصل قبل گذشت و
مطالب یا تصحیح اشتباه است و در این جا مقصود آن است که اي پیامبر! خدا یا فرشته وحی، قرآن را بهگونهاي بر تو میخواند
(اقراء) که فراموش نخواهی کرد. توضیح بیشتر موضوع، در بحث از چگونگی تلقّی و دریافت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
از جمله تعابیري است که میتواند به این نکته اشعار داشته باشد که پیامبر اکرم، قبل از نزول « اقراء » نسبت به وحی خواهد آمد. واژه
تدریجی قرآن از حقایق قرآنی، مطلع بوده و براي تأیید آنها بار دیگر بر او خوانده میشود.
به معناي قرائت است؛ جز آنکه تلاوت، به قرائت کتابهاي مقدس اختصاص دارد؛ ولی قرائت اعم از آن است. « تلاوت »
6. ترتیل
از این واژه، فقط در یک آیه براي بیان نزول قرآن استفاده شده است:
قرآن را با درنگی ویژه و پیاپی بر تو خواندیم. «2» ؛ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا
خداوند متعال، در آیه 4 مزّمل به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دستور میدهد که قرآن را با ترتیل بخواند:
وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا؛ و قرآن را با درنگی ویژه و پیاپی بخوان.
به معناي خواندن با تأمل، با درنگ و پیاپی است؛ بهگونهاي که مطلب به خوبی دریافت و مؤثر شود. در روایات، خواندن « ترتیل »
قرآن با ترتیل اینگونه تفسیر شده است:
هو ان تتمکّث فیه و تحسّن به صوتک لا تنثره نثر الرّمل و لا تهزّه هزّ الشعر و لکن اقرع به القلوب القاسیۀ؛ ترتیل آن است که در
صفحه 51 از 168
قرآن درنگ کنی و آن را با صداي زیبا بخوانی و مانند پخش کردن شن ریزه، کلمات و آیات را جدا از هم و چونان خواندن شعر
«3» .[ با ترجیع نخوانی؛ ولی با آن بر دلهاي سنگ شده بکوب [تا رام شود
______________________________
. 1). بقره، 252 ؛ آل عمران، 58 و 108 ؛ جاثیه، 6؛ قصص، 3؛ صافات، 3 )
. 2). فرقان، 32 )
. 3). حرّ عاملی، محمد؛ وسائل الشیعه؛ چ 1، تهران: مکتبۀ الاسلامیۀ. 1377 ج 4، ص 856 )
ص: 73
7. القاء و تلقّی
خداوند متعال، در این آیات، القاء و تلقّی را به قرآن نسبت میدهد:
و براستی تو قرآن را از ناحیه خداوند فرزانه و بسیار دانا دریافت میکنی. «1» ؛ وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ
به راستی ما گفتاري گران و سنگین بر تو میافکنیم. «2» ؛ إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا
پس سوگند به [فرشتگان] القا کننده یادآوري و پند [قرآن]. «3» ؛ فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً
در آیه 25 قمر، از قول مخالفان و منکران چنین نقل میکند:
أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ؛ آیا یادآوري و پند [خدا] از میان ما بر او نازل شده است بلکه او دروغگویی خودپسند
است.
و در آیه 86 قصص خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمده است:
وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلَّا رَحْمَۀً مِنْ رَبِّکَ؛ و تو آن نبودي که جز به رحمت خداوندگارت امید آن داشته باشی که
کتاب [قرآن] به تو القا شود.
به معناي افکندن، و تلقّی، به معناي استقبال کردن از چیزي است و مقصود از القاء، در این آیات در اختیار پیامبر قرار دادن و « القاء »
مقصود از تلقی؛ دریافت معارف وحیانی است.
8. تعلیم
در چهار مورد مشتقات واژه تعلیم در باب نزول قرآن به کار رفته است:
خداي] رحمن، قرآن را آموزش داد. ] «4» ؛ الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ
نزول قرآن، بدین سبب تعلیم نامیده شده که خداوند، معارف و دستورهاي خود را با نزول آیات، به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم یاد میدهد.
9. قصّ
در موارد متعدد، غالبا در بیان نزول آیاتی که داستانهاي قرآنی را در بر دارد، مشتقات این واژه
______________________________
. 1). نمل، 6 )
. 2). مزمل، 5 )
صفحه 52 از 168
. 3). مرسلات، 6 )
. 4). رحمن، 1 و 2؛ نساء، 13 ؛ یس، 69 ؛ نجم، 5 )
ص: 74
به کار رفته است؛ مانند:
ما با وحی کردن این قرآن به تو، به بهترین بیان مطالب و «1» ؛ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَ َ صصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ
داستانها را بر تو حکایت میکنیم.
. و نیز هود، 100 و 120 ؛ انعام، 57 ؛ نحل، 118 ؛ نساء، 164 ؛ غافر، 78 اعراف، 101 ؛ کهف، 13 و طه، 99
پی گیري است- کلمه قصاص به معناي پی گیري جرمی که انجام گرفته، از همین ریشه است- و به معناي بیان « قصّ» معناي اصلی
و نقل یک مطلب، از جمله داستانسرایی نیز به کار میرود.
10 . فرض
به راستی آن کس که [تلاوت و تبلیغ] قرآن را بر تو لازم و حتمی کرده است، «2» ؛ إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلی مَعادٍ
تو را به وعدهگاهی [که به تو وعده داده بود] باز خواهد گرداند.
به معناي الزامی، حتمی ساختن و واجب کردن است و به نمازهاي واجب فریضه میگویند؛ همچنین از احکام وجوبی، به « فرض »
فرایض تعبیر میشود. مقصود از فرض قرآن، لزوم تلاوت و تبلیغ آن بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است. برخی گفتهاند:
مقصود از این آیه، کل آیات قرآن نیست؛ بلکه احکام وجوبی آن است و به این لحاظ، تعبیر فرض به کار رفته است؛ ولی احتمال
اول با ظاهر آیه سازگارتر است.
چنانکه ملاحظه شد، این آیات، افزون بر بیان انتساب قرآن به خداوند متعال، بر برخی از ویژگیهاي نزول قرآن، نظیر با درنگ و
پیاپی نازل شدن، پنهانی، غیر محسوس و همراه با تعلیم و آموزش بودن نیز دلالت دارند.
افزون بر تعابیر یاد شده، برخی از اوصاف قرآن نظیر: آیات الله، کلام الله و مانند آنکه در فصل قبل گذشت نیز بر از سوي خدا
بودن قرآن دلالت دارد. آیات دیگري نیز وجود دارد که از دو مقوله پیشین نیست؛ ولی از سوي خدا بودن قرآن را با صراحت بیان
میکند؛ مانند آیه 37 سوره یونس که میفرماید:
______________________________
. 1). یوسف، 3 )
. 2). قصص، 85 )
ص: 75
وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَري مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِي بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ؛ و این قرآن
اینگونه نیست که به دروغ به خدا نسبت داده شود؛ بلکه تصدیق کتابهاي پیش از آن و تبیین و توضیح کتاب بیشک از سوي
خداوندگار جهانیان است.
اینک، پس از ذکر مهمترین تعبیرهایی که در مورد نزول قرآن به کار رفته، به محورهاي مرتبط با نزول این کتاب بزرگ
میپردازیم.
نازل کننده قرآن
صفحه 53 از 168
مجموعه آیات شریف قرآن مجید را که از نزول قرآن سخن میگویند، از این دیدگاه میتوان در سه دسته قرار داد:
دسته اوّل: آیاتی که نازل کننده قرآن در آنها ذکر نشده و نسبت به آن ساکت هستند؛ مانند:
«1» ؛... شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ
ماه رمضان که در آن قرآن فرود آمده است؛ رهنمودي براي مردم.
أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ
آیا براي کسانی که ایمان آوردهاند، وقت آن نرسیده که دلهاشان به یاد خدا و حقیقتی که فرود «2» ؛ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ
آمده، فرو شکسته [و نرم] شود؟ و همانند کسانی نباشند که پیش از این به آنان کتاب داده شد و مدت زمانی طولانی بر آنان
گذشت؛ پس دلهاشان سخت گردید و بسیاري از آنان فاسق هستند.
آیات 185 بقره و 19 انعام نیز از این دستهاند.
دسته دوم: آیاتی که نازل کننده قرآن را خداوند متعال معرفی میکنند؛ نظیر:
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَ دِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَ عِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَي
و خداوند نیکوترین سخن را به صورت کتابی همگون و قطعه قطعه فرو «3» ؛ اللَّهِ یَهْدِي بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْ لِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ
فرستاد که از
______________________________
. 1). بقره، 185 )
بیانیۀ یا تبعیضیه باشد و اگر « ما نزل من الحقّ » در جمله « من » 2). حدید، 16 . این آیه در صورتی در این دسته قرار میگیرد که )
نشویه باشد، در دسته دوم قرار میگیرد.
. 3). زمر، 23 )
ص: 76
[خواندن و شنیدن] آن، پوست بدن آنان که از خداوندگارشان میهراسند، منقبض شود و به لرزه درآید؛ سپس پوستها و
دلهاشان به یاد خدا نرم گردد. آن رهنمود خداست که هر که را خواهد به آن راه نماید و هر کس را خدا گمراه کند، او را هیچ
راهنمایی نیست.
دسته سوم: آیات شریفی هستند که از نقش جمعی از فرشتگان در نزول قرآن سخن میگویند و به ویژه حضرت جبرئیل را نازل
کننده قرآن میدانند؛ نظیر:
روح الامین آن را بر قلب تو فرود آورد تا از بیم دهندگان باشی. «1» ؛ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ* عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ
بگو: آن [قرآن] را روح القدس از سوي «2» ؛ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُديً وَ بُشْري لِلْمُسْلِمِینَ
خداوندگارت به حق فرود آورده تا کسانی را که ایمان آوردهاند استوار کند و رهنمود و مژدهاي براي مسلمانان باشد.
به راستی که قرآن، گفتار فرستادهاي ارجمند، توانا، بلند «3» ؛ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ* ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَکِینٍ* مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ
پایگاه نزد خداوند عرش، فرمانروا و امین است.
بگو: هر کس که دشمن جبرئیل است [بداند] که به راستی او آن [قرآن] «4» ؛ قُلْ مَنْ کانَ عَدُ  وا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ
را با اجازه خدا بر قلب تو فرود آورده است.
قرآن] در صحیفههایی ارجمند، والا و پاك، در دست سفیران ] «5» ؛ فِی صُ حُفٍ مُکَرَّمَۀٍ* مَرْفُوعَۀٍ مُطَهَّرَةٍ* بِأَیْدِي سَ فَرَةٍ* کِرامٍ بَرَرَةٍ
گرامی و نیکوکار [خداوند] است.
صفحه 54 از 168
عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَ داً* إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَ داً* لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا
خداوند] داناي نهان [غیب]؛ ] «6» ؛... رِسالاتِ رَبِّهِمْ
______________________________
. 1). شعرا، 193 و 194 )
. 2). نحل، 102 )
.21 - 3). تکویر، 19 )
. 4). بقره، 97 )
.16 - 5). عبس، 13 )
در آیه جهلم الحاقه نیز فرشته وحی است؛ ولی به نظر میرسد که مقصود، « رسول » 6). جن، 26 و 27 . برخی گفتهاند: مقصود از )
پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد؛ در هر دو صورت، بر وساطت جمعی از فرشتگان و نگهبانی آنان از وحی در
هنگام نزول دلالت دارد؛ هر چند در صورت اوّل، با بحث مناسبتر است. نظیر این آیه است آیه پنجم و ششم نجم که میفرماید:
علّمه شدید القوي ذو مرّة فاستوي و هو بالافق الاعلی؛ قرآن را »
ص: 77
پس کسی را بر غیب خویش آگاه نسازد؛ مگر فرستادهاي را که بپسندد که براستی از هر جهت برایش نگهبانی گسیل دارد تا بداند
[و معلوم دارد] که پیامهاي خداوندگارشان را رساندهاند.
در مورد این دسته آیات، چند نکته شایان توجه است:
1. فرشتگان وحی، کارهاي متعددي از قبیل نازل کردن، در دست داشتن لوحههاي وحی، و نگهبانی از آن را انجام میدهند که در
بحث چگونگی نزول به آن خواهیم پرداخت.
و از تصریح به اسم و « مطاع » 2. حضرت جبرئیل علیه السّلام فرماندهی گروه فرشتگان وحی را به عهده دارد. این مطلب از واژه
اوصاف ویژه ایشان، و نسبت نزول به ایشان در آیات متعدد استفاده میشود.
3. روح الامین، روح القدس و رسول کریم از اوصاف جبرئیل علیه السّلام است که به لحاظ امانت، قداست و کرامت وي در پیشگاه
یا روایتی، بر فرشتهاي «1» الهی با این اوصاف از او یاد شده و اسم علم ایشان نیست؛ بنابراین اشکالی ندارد که همین واژهها در آیه
«2» . دیگر اطلاق شود
4. در آیات دو دسته اخیر، براي قرآن مجید دو نازل کننده (خداوند متعال و فرشتگان وحی) ذکر شده بود که ظاهر هر دو دسته
نسبت، حقیقی است و حمل بر مجاز در یکی و حقیقت در دیگري، وجهی ندارد.
زیرا هیچ موجودي در عرض «3» ؛ از سوي دیگر، اسناد حقیقی یک فعل به دو فاعل در عرض هم، به ویژه در این جا معنا ندارد
بنا بر این تنها وجه درست این است که بگوییم: مقصود، اسناد حقیقی به دو فاعل در طول هم است؛ بدین «4» ؛ خداوند قرار ندارد
صورت که
______________________________
فرشته بس نیرومند [خدا] به او آموخته است؛ [فرشتهاي] فهیم و خردمند که در افق اعلی [به چهره واقعیاش] جلوهگر شد. ظاهر این
آیه، تعلیم قرآن به وسیله فرشته وحی به پیامبر است؛ گرچه احتمال دارد تعلیم خدا به پیامبر باشد.
1). چنانکه در آیه 87 و 253 بقره و 110 مائده، روح القدس، فرشته مؤید حضرت عیسی علیه السّلام معرفی شده است. )
2). و نیز احتمال دارد که جبرئیل افزون بر آن که در نزول وحی نقش دارد، در امور دیگري از قبیل تأیید انبیا هم نقش ایفا کند و )
صفحه 55 از 168
که برخی از این کارها به او نسبت داده شده، جبرئیل باشد. « روح القدس » چه بسا مقصود از
نیز شامل این مورد میشود، « امتناع توارد دو علت حقیقی بر معلول واحد حقیقی » 3). یعنی افزون بر آنکه قاعده مسلم فلسفی )
خصوصیت مورد نیز نقش دارد؛ زیرا با صرف نظر از آن قاعده، طبق بینش قرآنی هیچ وجودي در عرض خداوند علیت و فاعلیت
ندارد و همه آفریده اویند.
4). این وجه جمع که نازل کننده برخی آیات، خداوند و نازل کننده برخی دیگر فرشتگان (هر چند به اذن خدا) باشند نیز بر )
خلاف ظاهر آیات و نادرست است.
ص: 78
فرشتههاي وحی، نازل کننده قرآن به اذن خدا هستند و خداوند متعال، فوق ایشان و در طول آنها، نازل کننده حقیقی قرآن است.
نزّله روح القدس من » و « فانّه نزّله علی قلبک باذن اللّه » : این وجه، به روشنی از آیات یاد شده استفاده میشود و تعابیري از قبیل
دلالت دارد که این دو اسناد، در طول یک دیگرند و فرشته وحی به اذن و امر الهی، قرآن را نازل میکند. نتیجه دیگري که « ربّک
از مطلب پیشین به دست میآید، این است که با توجه به این وجه جمع، جاي این توهّم که جبرئیل، چیزي را از طرف خودش به
«1» . پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم القا کرده، باقی نمیماند
دریافت کننده قرآن
نظیر آنچه در نازل کننده قرآن مطرح بود، در منزّل علیه آن نیز مطرح است. در برخی از آیات بیانگر نزول قرآن، سخنی از منزل
علیه قرآن به میان نیامده؛ مانند:
را فرو فرستادیم و به راستی که ما نگهبانان آن هستیم. « ذکر » به راستی که ما خود «2» ؛ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ
به راستی که ولیّ من خداوندي است که کتاب را فرو فرستاد و او ولایت «3» ؛ إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ
بندگان شایسته [خویش] را به عهده میگیرد.
منزّل علیه قرآن، در آیات فراوانی پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معرفی میشود؛ مانند:
و به آن چه بر محمد فرود آمده و آن حق و از سوي خداوندگارشان است، «4» ؛ ... وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ
ایمان آوردند.
به راستی ما، خود، کتاب را به سوي تو فرو فرستادیم. «5» ؛... إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ
______________________________
به فرمان خویش بر هر « روح » ینزّل الملائکۀ بالرّوح من امره علی من یشاء من عباده؛ فرشتگان را همراه با » : 1). در دو آیه شریف )
در آن « روح » تَنَزَّلُ الْمَلائِکَۀُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ؛ فرشتگان و » ( نحل، 2 ) «. یک از بندگانش که بخواهد فرو میفرستد
قدر، 4) هر چند احتمال آن که مقصود از روح، حضرت جبرئیل ) « شب (قدر) با اجازه خداوندگارشان براي هر کاري فرود میآیند
علیه السّلام باشد وجود دارد، ولی طبق بیان روایات و استدلالی که در آنها مطرح شده، روح، فرشتهاي بزرگتر از جبرئیل است.
براي اطلاع از روایات ر. ك:
. حویزي، عبد علی؛ تفسیر نور الثقلین؛ چ 2، قم: المطبعۀ العلمیه، 1358 ج 3؛ ص 39 و 215 و ج 5؛ ص 638 « عروسی »
. 2). حجر، 9 )
. 3). اعراف، 196 )
. 4). محمد، 2 )
صفحه 56 از 168
. 5). زمر، 2 )
ص: 79
دسته سوم از آیات، بر نزول قرآن بر مردم دلالت دارد؛ مانند:
اي مردم! به تحقیق براي شما دلیلی روشن و مستحکم از سوي «1» ؛ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً
خداوندگارتان آمد و نوري روشنگر به سویتان فرو فرستادیم.
و آن چه از کتاب و حکمت بر شما فرود آمده است، شما را به آن پند «2» ؛ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُ مْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَ ۀِ یَعِظُکُمْ بِهِ
میدهد.
نسبت داده « مردم » هم به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هم به « علی » و « إلی » چنان که مشاهده شد، نزول قرآن با حرف تعدي
شده و تردیدي نیست که قرآن، مستقیما بر پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده است و فقط آن حضرت؛ ظرف نزول،
خزینه علمی الهی و مستودع سرّ خداوند است و مردم به واسطه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و از طریق تلاوت آیات بر ایشان و
شنیدن و فهم آن، از معارف قرآن بهرهمند میشوند؛ بنابراین، مقصود از نزول قرآن بر مردم آن است که قرآن تا حدي تنزل یافته
که به قالب الفاظ و عبارات درآمده و براي مردم قابل فهم شده است؛ چون در نزول بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که نزول بر
قلب است، الفاظ و عبارات مادي مطرح نیست و اگر الفاظی هست- چنان چه از ظاهر آیات بر میآید- الفاظ غیر مادّي است و این
مردم هستند که تا حد الفاظ و عبارات مادّي برایشان، تنزل لازم است. مقصود دیگر آن است که چون قرآن نازل شده تا در اختیار
مردم قرار گیرد و مردم آن را بفهمند و به آن عمل کنند، میتوان آن را نازل شده بر مردم و به سوي مردم دانست؛ یعنی به واسطه
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر آنان هم نازل شده است؛ از این روست که در آیه 44 نحل میفرماید:
را به سوي تو فرو فرستادیم تا براي مردم آنچه را به سویشان فرود آمده، « ذکر » وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ؛ و
روشن سازي.
در آیهاي دیگر میفرماید:
آیا براي آنان بسنده نیست که به راستی ما بر تو آن کتاب را که بر آنان «3» ؛ أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِمْ
تلاوت میشود، فرو فرستادیم؟
______________________________
. 1). نساء، 174 )
. 2). بقره، 231 )
. 3). عنکبوت، 51 )
ص: 80
چگونگی دریافت قرآن
چنان که در بحث قبل ملاحظه شد، خداوند، در آیات شریف 13 و 14 سوره عبس و 2 بینه میفرماید: قرآن کریم در لوحههاي
ارجمند، والا و پاکی است که به وسیله فرشته وحی بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خوانده میشود، یا پیامبر صلّی اللّه علیه و
این آیات دلالت دارد که وحی، از سنخ دیدنیها است؛ از سوي دیگر، آیه 19 تکویر و 18 «1» . آله و سلّم خود آن را میخواند
قیامت دلالت دارد که آیات نازل شده از سنخ شنیدنیها است و سخن از این به میان آمده که قرآن، گفتار فرشته وحی است و
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم موظف است پس از قرائت فرشته وحی یا خداوند، آیات را تلاوت کند.
صفحه 57 از 168
آیات دیگري، از نزول قرآن بر قلب پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خبر میدهند؛ مانند:
آیات اخیر، «3» نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ* عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ «2» قُلْ مَنْ کانَ عَدُ  وا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ
بیانگر این حقیقت است که آن چه بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل میشود، صدایی مادّي یا لوحهاي قابل حس با حواس
ظاهري نیست؛ بلکه با چشم دل و گوش جان دریافت میشود؛ زیرا ظاهر مجموع آیات گذشته، سخن از یک حقیقت است و در
«4» . این صورت اگر صوت یا لوحهاي مادّي در کار بود، نزول بر قلب معنا نداشت
به علاوه، چنانچه در همین فصل خواهد آمد، نزول قرآن نزول مادّي و اعتباري نیست؛ بلکه نزول معنوي است و نزول معنوي، با
لوحه و صوت مادّي سازگاري ندارد؛ به همین دلیل، دیگران هنگام نزول وحی نه صوت وحی را میشنیده و نه لوحه آن را
حالت «5» . میدیدهاند
______________________________
1). این مطلب با امّی و درس ناخوانده بودن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در بحث اعجاز قرآن خواهد آمد، منافات ندارد؛ )
زیرا اولا این نوشتهها، مادّي نیست و بحث امی بودن، مربوط به خواندن و نوشتن متعارف است که مادّي است و ثانیا امی بودن،
ناظر به عدم قدرت بر خواندن به دست آمده از طرق عادي است و این خواندن به صورت خارق العاده است.
. 2). بقره، 97 )
. 3). شعرا، 4 و 193 )
4). این نظریه که بیانهاي مختلف قرآن در این موضوع، ناظر به بخشهاي مختلف قرآن است؛ به این معنا که بخشی از قرآن به )
صورت صوت و بخشی به صورت لوحه و بخشی بر قلب نازل شده، خلاف ظاهر آیات است و تناسب مقام و سیاق این آیات بر
خلاف آن گواهی میدهد.
انّک تسمع ما اسمع و » : 5). آن چه در خطبه 192 نهج البلاغه آمده که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به علی علیه السّلام فرمود )
تري ما اري الّا انّک لست بنبیّ؛ [یا علی] تو میشنوي آن چه را من میشنوم و میبینی آن چه را من میبینم؛ جز آنکه تو
ص: 81
مدهوشی و نوعی از کار افتادن حواس ظاهري پیامبر هنگام نزول وحی که در تاریخ و روایات مطرح شده نیز این مطلب را تأیید
میکند.
و بدین سان ما به تو روحی را به فرمان خویش وحی کردیم. نیز مؤید، بلکه «1» ؛ آیه شریف: وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا
گواه این مطلب است.
از آن چه گذشت، این موضوع روشن میشود که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چگونه وحی را دریافت میکرده است. آیات
شریف دلالت دارد که وحی، تمام مشاعر و قواي مدرکه نفس پیامبر را فرا میگرفته و با تمام وجود وحی را دریافت میکرده و
دریافت ایشان نه از سنخ علوم حصولی، بلکه از مراتب بالاي علم حضوري بوده است؛ بر این اساس، نادرستی این دیدگاه نیز روشن
میشود که پیامبر براي تشخیص وحی آسمانی از غیر آن- و پی بردن به اینکه آن چه دریافت میکند، سخن خداست- به دلیل و
برهان دیگري غیر از وحی دریافت شده نیاز دارد و بطلان این نقل تاریخی که: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گاه در وحی بودن
آن چه از فرشته وحی میشنیده، تردید داشته یا صداي شیطان را سخن فرشته حق میپنداشته، آشکار میشود؛ از سوي دیگر، این
تلقی که به صورت پنهان انجام میگیرد (وحی)، نوعی تعلّم و (در نزول تدریجی) نوعی تأیید نسبت به آن چه پیامبر قبلا (از طریق
نزول دفعی) دریافت کرده است (اقراء) را با خود دارد و بهگونهاي است که به خوبی دریافت میشود (ترتیل) و هرگز فراموش
نمیشود (فلا تنسی).
صفحه 58 از 168
در این باب، از دیرباز سؤال دیگري مورد توجه مفسران و دانشمندان علوم قرآنی بوده آیا پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
هنگام دریافت وحی قرآنی، صرفا معانی و معارف را دریافت میکند و سپس خود، آنها را در قالب الفاظ و عبارات میریزد؛ پس
الفاظ و عبارات، ساخته و پرداخته پیامبر است یا آن که فقط الفاظ را دریافت میکند و همانند دیگران از طریق همین الفاظ، به
معانی و معارف منتقل میشود و پی میبرد؟ یا آن که هم الفاظ و هم معانی از خداوند است و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هر
«2» ؟ دو را از او دریافت میکند
______________________________
با این مدعا منافات ندارد؛ زیرا علی نفس پیامبر و در مرتبه بالایی از کمال است که میتواند فرشته وحی و لوحه وحی ،« پیامبر نیستی
را ببیند یا صوت آن را بشنود.
. 1). شوري، 52 )
2). دیدگاه دیگري نیز مطرح شده که هم لفظ و هم محتوا از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و اسناد به خدا در آیات قرآن، )
مانند بسیاري از اعمال و امور انسانها است که به خدا نسبت داده میشود؛ زیرا خداوند زمینههاي پیدایش
ص: 82
نزول قرآن در قالب الفاظ
آیات فراوانی دلالت دارند که الفاظ و عبارات قرآن نیز از سوي خداوند متعال بر پیامبر نازل شده که به اختصار از آنها یاد
میشود:
الف) آیات تحدّي: تحدي قرآن بدون شک شامل درخواست همانندآوري در فصاحت و بلاغت میشود و فصاحت و بلاغت، ناظر
به الفاظ و عباراتی است که گوینده براي اداي مقصود خویش به کار میبرد؛ بنابراین، مفاد آیات تحدي آن است که اگر در نزول
این الفاظ و قالبهاي مشتمل بر این معانی از سوي خدا تردید دارید، در مقام معارضه و براي اثبات مدعاي خود، الفاظ و عبارات
دیگري مشابه این الفاظ و عبارات بیاورید. این بیان نشان میدهد که الفاظ و عبارات هم از سوي خدا نازل شده و ساخته و پرداخته
ذهن هیچ انسانی، از جمله پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیست.
که در مقام بیان نزول قرآن به کار « و رتّلناه ترتیلا » : ترتیل ،« نتلوها علیک بالحق » : تلاوت ،« فاذا قرأناه » : ب) تعابیري نظیر قرائت
رفتهاند، ظهور قوي در نزول الفاظ و عبارات از سوي خدا دارند و از این ظهور، جز با قرینه و دلیل روشنی بر خلاف آن، نمیتوان
دست برداشت و چنین قرینه و دلیلی وجود ندارد. نظیر همین تعابیر است آیاتی که میفرماید: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
هنگام دریافت وحی قرآنی، قرآن (خواندنی)، کتاب (نوشتنی) و صحف (لوحهها) را دریافت میکند یا لوحههایی را که در آنها
نوشتههاي ارزشمندي است تلاوت میکند؛ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُ حُفاً مُطَهَّرَةً* فِیها کُتُبٌ قَیِّمَ ۀٌ؛ فرستادهاي از سوي خداوند که
صحیفههاي پاکی را تلاوت میکند که در آنها نوشتههاي ارزشمندي است.
نیز با این نکته سازگار است که قرآن در قالب الفاظ و عبارات نازل « کلمات اللّه » و « کلام اللّه » : ج) برخی از اوصاف قرآن نظیر
و هذا کتاب مصدّق لسانا عربیّا لینذر الّذین ظلموا و بشري » : در مورد قرآن، مانند « لسان » شده است؛ همچنین به کار بردن واژه
نیز دلالت دارد « للمحسنین
______________________________
چنین لفظ و محتوایی را در پیامبر فراهم ساخته است.
این دیدگاه، به معناي نفی اعجاز قرآن است و با ظاهر، بلکه صریح آیات قرآن در خصوص قرآن و نزول آن سازگار نیست و
صفحه 59 از 168
نمیتوان به آن اعتنا کرد. قول چهارمی نیز وجود دارد که معانی را از خدا و الفاظ را از جبرئیل میداند. ر. ك طباطبائی، محمد
حسین؛ همان. ج 15 ، ص 317 - زرکشی، بدر الدین محمد؛ ج 1، ص 291 .- سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن؛ الاتقان فی علوم
. القرآن؛ چ 1 دمشق- بیروت: دار ابن کثیر، 1407 ، ج 1، ص 139
ص: 83
به « عربی » که الفاظ از سوي خداست؛ زیرا استفاده از تعبیر لسان در مورد مفاهیم و محتواي الفاظ، متعارف نیست؛ چنان که واژه
به معناي زبان عربی و خواه به معناي زبان فصیح باشد. « عربی » تناسبی با محتوا ندارد؛ خواه واژه ،« لسان » عنوان وصف واژه
عربی بودن قرآن
اشاره
آیات اخیر که از نزول قرآن به زبان عربی سخن میگوید، زمینهساز سه بحث دیگر در قرآن شناسی شده است:
1. مقصود از نزول قرآن به زبان عربی چیست؟
2. آیا نزول قرآن به زبان عربی به این معنا است که کلیه واژههاي به کار رفته در آن واژگان اصیل عربی است یا آن که عربی بودن
قرآن با وجود لغات دخیل در قرآن مجید منافات ندارد؟
3. راز نزول قرآن به زبان عربی چیست و آیا نزول قرآن به این زبان، یک جریان طبیعی است یا نکته خاصی داشته است؟
در این جا سه مسأله یاد شده را به اختصار و با نظر به آیات شریف بررسی میکنیم.
مقصود از عربی بودن قرآن
آیاتی که براي اثبات عربی بودن قرآن به آن استدلال شده، سه ساختار متفاوت دارد. خداوند متعال در آیات متعددي، از نزول
یاد میکند؛ مانند: « حکمی عربی » و « کتابی در قالب خواندنی عربی » ،« نوشتهاي به زبان عربی » قرآن به عنوان
و این [قرآن]، کتابی تصدیق کننده که در قالب زبان عربی «1» ؛ وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْري لِلْمُحْسِنِینَ
است، براي آن که ستمگران را بیم دهد و مژدهاي براي نیکوکاران باشد.
معارفی] فرو فرستاده از سوي خداوند رحمن و رحیم، ] «2» ؛ تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ
کتابی که آیاتش در قالب قرآنی عربی براي کسانی که [در صدد باشند که] بدانند تبیین شده است.
______________________________
. 1). احقاف، 12 )
. 2). فصلت، 2 و 3 )
ص: 84
و بدین سان آن «1» ؛ وَ کَ ذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ
[قرآن] را به صورت فرمانی عربی فرو فرستادیم و اگر پس از دانشی که تو را آمده، از هواهاي آنان پیروي کنی، از ناحیه خدا براي
تو ولی و نگهبانی نخواهد بود.
آیات 2 یوسف؛ 113 طه؛ 28 زمر؛ 7 شوري و 195 شعراء نیز از همین نوعند.
غیر عربی) نبودن قرآن و حکمت عدم نزول آن بر فردي به زبانی اعجمی را مطرح میسازد؛ ) « اعجمی » ، در دستهاي دیگر از آیات
صفحه 60 از 168
مانند:
و به تحقیق میدانیم که «2» ؛ وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي یُلْحِ دُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ
میگویند: همانا قرآن را بشري به او میآموزد [ولی] زبان کسی که قرآن را به او نسبت میدهند، اعجمی [غیر عربی و ناگویا] است
و این [قرآن به] زبان عربی و روشن است.
اگر آن [کتاب] را خواندنی اعجمی قرار میدادیم، «3» ؛ وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ
میگفتند: چرا آیاتش تبیین نشده است آیا کتاب اعجمی و مردمی عربی [با یکدیگر تناسب دارد]؟
و اگر قرآن را بر برخی از عجمها فرو فرستاده بودیم و آن را بر «4» ؛ وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ* فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ
آنان میخواند، به آن [قرآن] ایمان نمیآوردند.
نظیر آنها آیات 3 زخرف و 7 شوري است.
دسته سوم، آیاتی هستند که از فرستادن هر پیامبر به زبان قوم وي و آسان ساختن قرآن بر زبان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
و ما هیچ فرستادهاي را جز به زبان مردمش نفرستادیم تا «5» ؛ سخن میگویند؛ مانند وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ

ن
ا
و
ت
ب
ق
ی
ا
ق
ح
ا
ر
]
رب ن
ا
ش
ی
ا
ی
ن
ش
و
رب ن
ا
ی
ب
د
ن
ک
.
______________________________
. 1). رعد، 37 )
. 2). زخرف، 103 )
. 3). فصلت، 44 )
. 4). شعرا، 198 )
. 5). ابراهیم، 4 )
ص: 85
همانا قرآن را بر زبان تو آسان ساختیم، تا با آن پرهیزکاران را مژده، و «1» ؛ فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُ  دا
مردم سرسخت را بیم دهی.
همانا آن [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم؛ باشد که آنان پند گیرند. «2» ؛ فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
33 و 40 قمر نیز اینگونهاند. ،22 ، آیات 18 اعلی؛ 17
به معناي؛ کلام یا انسان « عربی » ، چیست؟ دو دیدگاه مطرح است: نخست آنکه « اعجمی » و « عربی » در اینکه مقصود از واژههاي
انسان یا کلام فصیح است و در ،« عربی » به معناي کلام یا انسان غیر عرب زبان است. دوم آنکه مقصود از « اعجمی » ، عرب زبان
و « عربی » بر انسان یا کلام غیر فصیح دلالت دارد. دقت در نحوه بیان و سیاق آیات نشان میدهد که مقصود از « اعجمی » برابر
در اکثر قریب به اتفاق این آیات، معناي نخست است و فقط در آیات 44 ، فصلت و 103 ، نحل احتمال معناي دوم وجود « اعجمی »
دارد؛ هر چند احتمالی چندان قوي نیست؛ به هر حال، این آیات دلالت دارد که افزون بر محتوا، الفاظ و عبارات عربی قرآن نیز از
ناحیه خداوند به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وحی شده است.
واژگان دخیل در قرآن
دانشمندان علوم قرآنی، درباره وجود کلمات غیر عربی در قرآن در دو بخش بحث کردهاند:
نخست آنکه آیا در قرآن، لغات دخیل وجود دارد و بر فرض وجود چنین لغاتی، موارد آن کدام است و راز به کار رفتن آنها
صفحه 61 از 168
چیست؟
دوم آنکه وجود لغات دخیل چگونه با عربی بودن قرآن که در آیات آمده، سازگار است؟
______________________________
. 1). مریم، 97 )
2). دخان، 58 . برخی خواستهاند از این آیه شریف استفاده کنند که قرآن نه تنها به زبان عربی، بلکه به لهجه قریش که قوم پیامبر )
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به شمار میآیند، نازل شده است؛ ولی این استفاده نادرست است؛ زیرا کلمه قوم در قرآن بر کسانی که
« قوم لوط » ، شخص از تبار آنان نباشد نیز اطلاق شده است، مثلا بر امت حضرت لوط در آیه 70 هود با اینکه از تبار وي نبودهاند
اطلاق شده است. دلالت این سه دسته آیات بر عربی بودن قرآن یکسان نیست و دلالت دسته اخیر، چندان قوي به نظر نمیرسد و
دلالت دسته اوّل از دو دسته دیگر روشنتر است.
ص: 86
هر چند برخی مدعی شدهاند که طبق مفاد آیات، هیچ واژه غیر عربی در قرآن نیست و برخی، از وجود لغات دخیل فراوان در قرآن
سخن به میان آوردهاند ولی میتوان گفت که وجود واژههاي مشترك بین زبان عربی و غیر عربی- نظیر برخی از اعلام و نیز
واژههاي معرّبی که در زمان نزول قرآن، تعریب آنها استقرار یافته و در زبان عرب رواج داشته- به هیچ وجه با عربی بودن قرآن
مجید منافات ندارد. بررسی آیات، از وجود چنین مواردي حکایت دارد؛ ولی تعیین کلیّه اینگونه الفاظ و بررسی وجود یا عدم
«1» . گونههاي دیگر الفاظ غیر عربی در قرآن، نیازمند بررسی مفصّلی است که از حوصله این نوشتار بیرون است
راز عربی بودن قرآن
اشاره
نزول قرآن به زبان عربی با توجه به مخاطبان نخستین و شخص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که عرب زبانند، یک جریان طبیعی
است و هر سخنور و دانشمندي، مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان میکند یا مینویسد؛ مگر آنکه پیمودن چنین مسیري
«2» . طبیعی به دلایلی غیر ممکن یا در پیش گرفتن رویهاي دیگر، ضروري به نظر برسد
خداوند نیز در ارسال پیامبران و ابلاغ پیامهاي خویش، همین رویه را تأیید کرده و به کار گرفته است:
و ما هیچ فرستادهاي را «3» ؛ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِي مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
جز با زبان مردمش نفرستادیم تا [بتواند حقایق را] براي آنان به روشنی بیان کند؛ پس خداوند هر کس را بخواهد گمراه و هر کس
را بخواهد، هدایت میکند و او شکست ناپذیر و فرزانه است.
______________________________
1). افزون بر کتابهاي تفسیر و علوم قرآن که گاهگاه به ذکر نمونههایی از لغات دخیل قرآن پرداختهاند، برخی از دانشمندان، )
کتاب مستقلی در مورد این لغات نوشتهاند؛ به عنوان مثال، جلال الدین سیوطی کتابی با عنوان المهذب فی ما وقع فی القرآن من
المعرّب تألیف و در آن 125 واژه دخیل در قرآن را بررسی کرده است.
آرتور جفري نیز کتابی با عنوان واژههاي دخیل در قرآن نوشته و به جز اعلام، 275 واژه دخیل در قرآن را ذکر و بررسی کرده
است. این کتاب را فریدون بدرهاي ترجمه و انتشارات توس منتشر کرده است.
2). برخی معتقدند که همه کتابهاي آسمانی به زبان عربی فرود آمدهاند و پیامبرانی که امت آنان عرب زبان نبودهاند، پیامهاي )
صفحه 62 از 168
عربی آسمانی را به زبان قوم خود براي آنان بازگو کردهاند.
. 3). ابراهیم، 4 )
ص: 87
رسولان الهی، هم پیام را با زبان قوم و مخاطبان خویش میآورند و هم معارف را متناسب با سطح فرهنگی و علمی آنان بیان
میکنند، و هم نوع معجزاتی که براي اثبات ارتباط خویش با خدا میآورند، با ابداعات، علوم و فرهنگ پیشرفته و رواج یافته آنان
متناسب است.
بنا بر آنچه گذشت، اگر قرآن به زبانی جز زبان عربی نازل میشد، جاي آن داشت که از حکمت نزول قرآن به آن زبان، سؤال و
گفته شود: با آنکه مخاطبان نخستین این پیام، عرب زبان هستند، چرا این پیام به زبان عربی نازل نشده است؟ پس نزول قرآن به
زبان عربی در درجه اوّل، امري طبیعی است که در مورد تمامی کتابهاي آسمانی، بلکه در مورد همه پیامهایی که مخاطبان
اولیهاش ملت، قوم یا گروهی خاص هستند، جریان دارد؛ ولی در خصوص قرآن، جهت دیگري نیز وجود دارد که ضرورت به
کارگیري این روش و نزول قرآن به زبان عربی را دو چندان میکند و آن، تحدّي و طلب همانندآوري این کتاب است.
اگر قرآن به زبان عربی نباشد، چگونه میشود از مخاطبانی که جز با زبان عربی آشنا نیستند، یا تسلط کافی بر زبانهاي دیگر
ندارند، درخواست شود که براي روشن شدن حقّانیت یا نادرستی مدّعاي پیامبر، سخنی همانند قرآن بیاورند؟ در این صورت به
آسانی خواهند گفت:
ما عرب زبانها، محتواي پیام تو را نمیفهمیم؛ پس چگونه همانند آن را بیاوریم؟ پس تحدّي به قرآن نیز اقتضا میکند که این پیام
به زبان مخاطبان اولیهاش باشد تا آن را درك کنند و بتوانند در باب درستی یا نادرستی مدعاي پیامبر، خود را بیازمایند و حقیقت
برایشان روشن شود.
آیه دوم سوره یوسف و آیه سوم زخرف که هدف از نزول قرآن به زبان عربی را تعقل و درك این کتاب از سوي مخاطبان
میدانند نیز اشاره به این حقیقت دارند، و آیات دالّ بر آسان ساختن قرآن به زبان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و براي پند
گرفتن از آن نیز مؤید آن است؛ چنان که تناسب بین نزول قرآن به زبان عربی و انذار و تبشیر و تقوا که هدف چنین نزولی در آیات
32 و 40 قمر مطرح شده، با همین وجه قابل تبیین است؛ ،22 ، 195 شعراء؛ 113 طه؛ 28 زمر؛ 7 شوري؛ 12 احقاف؛ 85 دخان، و 7
زیرا نخستین شرط مؤثر واقع شدن انذار، تبشیر و حصول تقوا در مخاطبان، قابل فهم بودن پیام براي آنان است؛ چنین شرطی براي
نخستین مخاطبان قرآن، فقط در صورتی حاصل میشود که قرآن به زبان ایشان،
ص: 88
با این همه، برخی از آیات ناظر به عربی بودن قرآن، به نکات یا حکمتهاي دیگري در خصوص «1» ؛ یعنی زبان عربی نازل شود
نزول قرآن به زبان عربی اشاره دارد که به اختصار از آنها یاد میشود:
الف) پیشگیري از بهانهجویی مخالفان
در آیه 44 فصّلت آمده است:
وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُديً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ
وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ؛ و اگر آن [کتاب] را خواندنی اعجمی قرار میدادیم، میگفتند: چرا آیاتش
تبیین نشده است؟ آیا مردمی اعجمی و قرآنی عربی [با یکدیگر تناسب دارند]؟! بگو آن [قرآن] براي کسانی که ایمان آوردهاند،
رهنمود و بهبودي بخش است و کسانی که ایمان نمیآورند، در گوشهایشان سنگینی است و قرآن بر آنان [مایه] کور باطنی است.
صفحه 63 از 168
«2» . آنان از مکانی دور ندا میشوند
در این آیه شریف، راز نزول قرآن به زبان عربی (نه اعجمی) این نکته دانسته شده که ابهام و نامفهوم بودن آیات، بهانهاي براي
مخالفان نشود و به منظور تسلیم نشدن در برابر آن، تناسب نداشتن کتاب با مخاطبان را نشان عدم حقانیت این کتاب معرفی نکنند.
در ذیل آیه آمده است که مخالفان قرآن اکنون که این کتاب با زبان خودشان و در قالبی قابل فهم برایشان نازل شده، باز هم
نمیپذیرند؛ زیرا در گوشهاشان گرانی است؛ ولی اگر به زبان عربی نمیبود، بهانهاي داشتند، و نزول قرآن به عربی، این بهانه را از
دست ایشان گرفته است.
______________________________
کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیا » : 1). مرحوم علامه طباطبایی- رضوان الله تعالی علیه- آیه سوم از سوره فصلت را نیز که میفرماید )
ناظر به همین وجه میداند، گرچه وجه دیگري را نیز مطرح ساخته است. وي در ذیل آن آیه مینویسد: مفعول واژه ،« لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ
یا محذوف است و قبل از حذف چنین بوده است: « یعلمون »
براي مردمی که معانی آن را میدانند؛ چون به زبانی که ؛« لقوم یعلمون معانیه لکونهم عارفین باللّسان الّذي نزّل به و هم العرب »
براي قومی که » : و یا مفعول ترك شده، و معناي جمله این است « قرآن به آن زبان نازل شده، دانایند و آنان مردم عرب زبان هستند
( در ادامه به تبیین و توضیح وجه اوّل (حذف مفعول) میپردازد. (طباطبائی، محمد حسین؛ همان ج 17 ، ص 359 «. اهل دانشاند
2). در مورد این آیه، آراي مختلفی مطرح است که مناسبترین وجه، همان بیان مذکور در متن است. براي اطلاع بیشتر در این )
. باب ر. ك: آلوسی، شهاب الدین محمود؛ همان، ج 24 ، ص 129 و 130
ص: 89
ب) زمینهسازي براي پذیرش عرب
اشاره به این نکته دارد که ملت عرب (دست کم « وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ* فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ » آیه 198 شعراء
اعراب معاصر) نزول قرآن (سخن و پیام خدا) را از سوي فردي غیر عرب پذیرا نبودهاند و اگر قرآن بر فردي غیر عرب نازل میشد،
پیامبري وي و سخنش را نمیپذیرفتند. آیه شریف 97 مریم نیز که از آسان ساختن قرآن به زبان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به
منظور بشارت دادن به پرهیزکاران و بیم دادن قومی سرسخت سخن میگوید، میتواند به همین مطلب اشاره داشته باشد.
ج) رد اتهام مخالفان
استفاده دیگر قرآن از نزول آن به زبان عربی این است که شبهه مخالفان را که میگویند:
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن را از انسان دیگري فرا گرفته و این کتاب وحی، آسمانی نیست، باطل میکند؛ زیرا زبان
کسی که قرآن را به او منتسب میدانند، اعجمی است؛ در صورتی که زبان قرآن، عربی روشن است و بر فرض که مطالب آن از
انسان دیگري گرفته شده باشد، امکان صدور الفاظ آن از فردي اعجمی منتفی است. این مطلب در آیه 103 نحل آمده است که
نتیجه نهایی این بررسی .« وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ » : میفرماید
آن است که نزول قرآن به زبان عربی یک جریان طبیعی است که با توجه به تحدّي قرآن، ضرورت آن دو چندان میشود و نزول
قرآن به زبان غیر عربی یا بر فردي غیر عرب، زمینه ابهام و بهانهجویی و عدم پذیرش آن را فراهم میساخت.
انواع نزول
صفحه 64 از 168
اشاره
واژه نزول و مشتقات آنکه مفهوم فرود آمدن را در خود نهفته دارند، در اصل براي فرود آمدن شیئی مادّي از مکانی به مکان دیگر
«1» . وضع شده و در قرآن مجید نیز در برخی آیات به همین معنا به کار رفته است
بعدا در این واژه، همانند بسیاري از واژههاي دیگر توسعه داده شده و در نزول اعتباري و حقیقی یا معنوي نیز استعمال شده است.
______________________________
.« وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِیها مِنْ بَرَدٍ؛ و از آسمان از کوههایی [از یخ] که در آن است تگرگی فرو میفرستند » 1). مانند آیه )
( (نور، 43
ص: 90
مقصود از نزول اعتباري آن است که موجودي در عالم اعتبار، از درجهاي بالاتر به درجهاي پایینتر تنزل یابد؛ به عبارت دیگر، از
مقام و درجه اعتباري بالاتري، به مقام و درجه اعتباري پایینتري منتقل شود؛ مانند آنکه براي بیان سقوط یک پادشاه از مقام
در قرآن مجید، مادّه نزول .«[ نزل الملک عن عرشه؛ پادشاه از تخت پادشاهی فرود آمد [به زیر کشیده شد » : پادشاهی گفته میشود
در این معنا به کار نرفته است.
مقصود از نزول معنوي آن است که موجودي از جهت مرتبه وجودي، تنزّل یافته و در مرتبه وجودي پایینتري جلوهگر شود. در این
قسم از نزول، موجود از جهت حقیقت وجود، به مرتبه ضعیفتر تنزل مییابد؛ هر چند از جهت مکانی به مکان پایینتر فرود نیاید و
از مقام آن نیز کاسته نشود.
مقصود از نزول قرآن، همین قسم اخیر است. در نزول قرآن، تنزل مکانی معنا ندارد؛ زیرا نازل کننده (خداوند)، و نازل شونده
(مرحلهاي از علم الهی یعنی قرآن)، واسطه نزول (فرشته یا فرشتگان وحی) و منزّل علیه قرآن (قلب مقدس پیامبر)، هیچ یک مادّي
نیستند. نزول اعتباري نیز در مورد قرآن بیمعنا است؛ زیرا خداوند در آیات نزول این نکته را نمیفرماید که ما قدر و منزلت قرآن را
کاهش دادیم، و اهدافی که براي نزول قرآن در آیات آمده هیچگونه ارتباطی با نزول اعتباري ندارد.
نزول قرآن مجید به این معنا است که این کتاب، وجود حقیقی دیگري دارد که بسیار متعالی و مرتبهاي از علم الهی است و خداوند
براي آنکه آن حقیقت، در اختیار بشر قرار گیرد و براي وي قابل فهم شود، آن را در مراتب وجود، چندین مرحله تنزّل داده تا
تجلی کرده است؛ به بیان دیگر؛ ،« عند اللهی » سرانجام در قالب الفاظ و عبارات، یعنی در مرتبهاي بس فروتر و ضعیفتر از مرتبه
«1» . چنانکه در روایات آمده، قرآن، تجلی ذات و صفات الهی در قالب الفاظ و عبارات (مرتبه دانیه وجود) است
نزول دفعی و تدریجی
از آیه 185 بقره:
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدي وَ الْفُرْقانِ؛
______________________________
( رضی موسوي، شریف محمد؛ همان، خطبه 147 ) «. فتجلی سبحانه لهم فی کتابه من غیر ان یکونوا رأوه » .(1)
ص: 91
ماه رمضان که در آن قرآن فرود آمد تا رهنمودي براي مردم و نشانههاي روشنی از هدایت [به سوي حق] و [مایه] جدایی [و
تشخیص] حق از باطل شود، میتوان دریافت که قرآن کریم در ماه مبارك رمضان نازل شده است.
صفحه 65 از 168
خداوند در آیه سوم سوره دخان میفرماید:
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَۀٍ مُبارَکَ ۀٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ؛ براستی ما آن [قرآن] را در شبی با برکت فرو فرستادیم. به راستی که ما هشدار دهنده
بودیم.
این آیه، دلالت بر نزول قرآن در یک شب با برکت دارد و با توجه به آیه قبل، معلوم میشود که این شب یکی از شبهاي ماه
مبارك رمضان است.
روشن میشود که زمان نزول قرآن، شب قدر است؛ بنا بر این، از این ،« إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَۀِ الْقَدْرِ » : از آیه اوّل سوره قدر که میفرماید
سه آیه به دست میآید که در ماه مبارك رمضان، شب با برکتی به نام شب قدر وجود دارد که قرآن مجید در آن نازل شده است.
از سوي دیگر، افزون بر آنکه نزول تدریجی قرآن طی 23 سال بعثت تا رحلت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مسلّمات
تاریخی و روایی است، آیات قرآن نیز بر نزول تدریجی گواهی میدهد.
مفاد بسیاري از آیات، اشاره به رویدادهاي مختلفی دارد که در طول دوران نبوت رخ داده و لحن این آیات بهگونهاي است که هم
زمانی تقریبی نزول آنها با رویدادهاي مورد اشاره را میرساند؛ مانند:
چرومیان در نزدیکترین سرزمین شکست خوردند «1» ؛ غُلِبَتِ الرُّومُ* فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ* فِی بِضْعِ سِنِینَ
و آنان پس از شکست به زودي در چند سال [آینده] پیروز میشوند.
به تحقیق خداوند شما را در بدر با آنکه خوار و ناتوان بودید، یاري کرد. «2» ؛ وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّۀٌ
هم اکنون خداوند بر شما تخفیف داد و دانست [و معلوم ساخت] که در شما ناتوانی «3» ؛ الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً
است.
______________________________
.4 ،3 ، 1). روم، 2 )
. 2). آل عمران، 123 )
. 3). انفال، 66 )
ص: 92
دستهاي دیگر از آیات، به نزول بخشهاي ویژهاي از قرآن مجید در شرایط و زمان خاص دلالت دارند؛ مانند:
سورهاي که فرو فرستادیم و [تبلیغ و عمل به] آن را حتمی «1» ؛ سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْ ناها وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
دانستیم و در آن نشانههاي روشنی فرو فرستادیم؛ باشد که شما پند گیرید.
وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَ ۀٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ
و کسانی که ایمان آوردهاند، میگویند: چرا سورهاي فرو فرستاده نشد؟ پس آن گاه که «2» ؛ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلی لَهُمْ
سورهاي روشن و صریح فرو فرستاده شود و در آن از جهاد در راه خدا یاد شده باشد، بیماردلان را میبینی که چون بیهوش
شدگان، از [ترس] مرگ به تو مینگرند؛ پس [همان مرگ و عواقب ناگوار] برایشان شایستهتر است.
و آنگاه که «3» ؛ وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُ هُمْ إِلی بَعْضٍ هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْ َ ص رَفُوا صَ رَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ
سورهاي فرو فرستاده شود، برخی به برخی دیگر نگاه کرده [از ترس رسوایی میگویند:] آیا کسی شما را میبیند؟ سپس [از محضر
پیامبر] باز میگردند. خداوند دلهاشان را [از حق] بگردانید؛ چون مردمی نفهم هستند.
در دو آیه دیگر، با صراحت از تدریجی بودن آیات، سخن به میان آمده است:
و کسانی که کافر شدند، گفتند: «4» ؛ وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَۀً واحِ دَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا
صفحه 66 از 168
چرا قرآن بر او یک جا و یک باره فرو فرستاده نشد؟ بدین سان [قرآن را به تدریج فرو فرستادیم] تا با آن، قلب تو را استوار سازیم
و آن را با درنگی ویژه و پیاپی [بر تو] خواندیم.
______________________________
. 1). نور، 1 )
. 2). محمد، 20 )
. 3). توبه، 127 )
. 4). فرقان، 33 )
ص: 93
و قرآنی که آن را بخش بخش فرو فرستادیم تا با درنگ بر مردم «1» ؛ وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا
بخوانی و آن را بهگونهاي خاص چندین مرتبه تنزل دادیم و فرود آوردیم.
مفسران در باب جمع بین این دو مجموعه آیات، آراي متعدد و مختلفی را ارائه دادهاند.
صاحبنظران اقوال یاد شده، از آن جا که نزول تدریجی قرآن نزدشان مسلّم بوده- چنان که مسلّم هم هست- معمولا در وجه جمع
خویش، ظاهر آیات دالّ بر نزول تدریجی را حفظ کرده، در صدد توجیه آیات دالّ بر نزول دفعی برآمدهاند. فقط تعداد معدودي با
الهام از روایات، ظهور هر دو مجموعه را حفظ کردهاند.
صاحبان اقوال یاد شده را میتوان در چهار دسته قرار داد:
1. گروهی که معتقدند: آیات دالّ بر نزول دفعی، ناظر به بخشی از آیات قرآن است. برخی از این گروه، خصوص سوره حمد،
این دیدگاه، افزون بر نقدهایی که ویژه «3» . را مدّ نظر قرار دادهاند «2» برخی اوّلین آیات نازل شده و برخی بیشترین آیات قرآن
در کل، خلاف ظاهر آیات قرآن به ویژه 185 ، بقره است که ظهور در نزول دفعی کل «4» ، هر یک از اقوال مندرج در آن است
قرآن، نه بخش خاصی از آن دارد؛ به علاوه، هیچ دلیل معتبري بر این که آیات یاد شده به خصوص در ماه رمضان نازل شده، در
دست نیست. روایات هم با این قول سازگار نیست و بر خلاف آن گواهی میدهد.
2. عدهاي دیگر مدعی شدهاند که مقصود از آیات دالّ بر نزول دفعی، آن است که قرآن یا سورههاي دخان و قدر، در فضیلت ماه
رمضان یا شب قدر و یا در باب لزوم روزه ماه رمضان
______________________________
. 1) اسراء، 106 )
2) ر. ك: طباطبایی، محمد حسین؛ همان ج 2، ص 19 تا 23 و قطب، سید فی ظلال القرآن، چ 10 بیروت: )
دار الشروق 1402 ، ج 1 ص 171 - رشید رضا، محمد؛ همان، ج 2، ص 161 - رازي، فخر الدین محمد؛ همان، ج 5، ص 85 و ج
، 32 ، ص 27 - طبرسی، ابو علی فضل؛ مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 1، تهران: مکتبۀ العلمیۀ الاسلامیۀ، 1379 ، ج 1، ص 276 و ج 10
. ص 518 - زحیلی، وهبه 1411 التفسیر المنیر، چ 1، بیروت: دار الفکر المعاصر، ج 30 ص ص 333 و 334
3) کسانی که بیشترین آیات را مدّ نظر قرار دادهاند، مقصود از شهر رمضان و لیلۀ القدر را ماههاي رمضان و شبهاي قدر 23 )
سال نبوت دانستهاند.
4) نظیر آنکه اوّلین آیات نازل شده طبق نقل شیعه و سنی هم زمان با بعثت بوده و بعثت، طبق قول شیعه در بیست و هفتم رجب و )
انا انزلناه فی » : طبق قول اهل سنت در دوازده رجب بوده است؛ نه در ماه رمضان؛ و نیز اگر شبهاي قدر مراد بود، باید میفرمود
.« لیال مبارکۀ
صفحه 67 از 168
ص: 94
«1» . نازل شدهاند. و بیان کننده زمان نزول نیستند تا با آیات دالّ بر نزول تدریجی ناسازگار باشند
این دیدگاه نیز درست به نظر نمیرسد؛ زیرا در این صورت، باید بخش مهمی از آیات قرآن در فضیلت ماه رمضان میبود تا
میتوانستیم بگوییم: قرآن در فضیلت ماه رمضان نازل شده است؛ به علاوه، چنین برداشتی خلاف ظاهر آیه است و دلیلی بر دست
«2» . برداشتن از ظاهر آیه نداریم. روایات نیز بر خلاف آن دلالت دارد
3. دیدگاه سوم که با الهام از روایات، به ویژه از سوي مفسران صدر اسلام مطرح شده، آن است که قرآن دو نزول داشته است:
نزول دفعی که از ناحیه ذات مقدس الهی یا لوح محفوظ، به وسیله جبرئیل بر سفیران گرامی و نیکوکار خدا به بیت المعمور در
آسمان دنیا بوده و در شب قدر اتفاق افتاده است، و نزول تدریجی از بیت المعمور و سفیران گرامی خدا، بر پیامبر گرامی صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم در طول 23 سال نبوت صورت پذیرفته است. آیات دسته اوّل نزول اوّل و آیات دسته دوم، نزول دوم را مد نظر
دارند.
4. علامه طباطبایی رحمه اللّه با استفاده از آیات دیگر، به دو نزول دفعی و تدریجی به شرح ذیل قایل شده است.
قرآن مجید، داراي دو وجود است: یک وجود بسیط که در آن تکثر، بخشها و اجزا (آیات و سور و کلمات) نیست و در لوح
محفوظ است و به صورت دفعی بر قلب مقدس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده، و یک وجود تفصیل یافته و داراي اجزا
که به صورت تدریجی، در ظرف بیست و سه سال بر پیامبر فرود آمده است. آیات دالّ بر نزول دفعی، نزول وجود اوّل را در نظر
دارد، و آیات نزول تدریجی، نزول وجود مفصل را مطرح میکند. ایشان دیدگاه پیشین را با استناد به آیات فراوانی از جمله، آیات
دالّ بر وجود تأویل براي قرآن و وجود قرآن در لوح محفوظ و داراي احکام بودن آن، قبل از تفصیل و نهی پیامبر از تلاوت آیات
«3 . » ( ش ی پ ز ا ه ب ن ا ی ا پ ن د ی س ر ت و لا ت ن آ ه ب ه ل ی س و ل ی ئ ر ب ج ) ه ب ت ا ب ث ا د ن ا س ر ی م ______________________________
1). ر. ك: رازي، فخر الدین محمد؛ همان، ج 5، ص 185 و ج 32 ص 28 - بیضاوي، ناصر الدین عبدالله؛ ( 1408 )، انوار التنزیل و )
. اسرار التاویل، ج 1، بیروت: دار الکتب العلمیه، ج 2، ص 611
. 2). ر. ك: العروسی الحویزي، عبد علی؛ همان، ج 4، ص 620 و ج 5، ص 624 و 625 )
.18 - 3). ر. ك: طباطبایی محمد حسین؛ همان ج 2، ص 16 )
ص: 95
صرفنظر از برخی جزئیات که در دو قول اخیر آمده، این دو دیدگاه را میتوان مؤید و مکمل یکدیگر دانست و تفاوتها یا
ناسازگاريهاي ظاهري آن دو، قابل تبیین و توجیه است؛ به عنوان مثال: اگر چه در دیدگاه اوّل (دیدگاه برگرفته از روایات) از
ذکر شده « جملۀ واحدة » وجود بسیط قرآن در نزول دفعی، سخنی به میان نیامده، ولی نفی هم نشده؛ بلکه میتواند مقصود از تعبیر
همان وجود بسیط باشد. «1» ، در روایات
همچنین گرچه در روایات، نزول دفعی را به بیت المعمور، و مرحوم علامه آن نزول را به قلب رسول الله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
میداند، میتوان گفت که بیت المعمور مرتبهاي از وجود است که پیامبر با اشراف و عروج به آن، حقیقت بسیط قرآن را دریافت
به حقیقت قرآن در لوح محفوظ، یا در مرتبه دیگري « مطهرون » « لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ » کرده است؛ چنان که طبق ظاهر آیه شریف
از عوالم وجود دست مییابند و آن را مس میکنند؛ همچنین ممکن است مقصود از بیت المعمور، قلب مقدس رسول الله صلّی اللّه
«2» . علیه و آله و سلّم و مقصود از نزول تدریجی، جریان و تراوش حقیقت بسیط قرآن از قلب آن حضرت به لسان مبارکشان باشد
در آن شب هر کار مستحکم و تفصیل نیافتهاي باز نموده شود که «3» ؛ ممکن است گفته شود: آیاتی نظیر فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ
صفحه 68 از 168
درباره شب قدر آمده، دلالت بر آن دارد که شب قدر، شب تکثر و تعیین اندازههاست و با نزول وجود بسیط قرآن در آن شب
منافات دارد. در پاسخ میتوان گفت: اولا، با همین نزول بسیط و دفعی، زمینه تفریق و تفصیل حاصل میشود؛ ثانیا، از آن جا که
است، اشکالی باقی « اجمال در عین کشف تفصیلی » این وجود بسیط، عین آن وجود مفصل است و به عبارت دیگر، مصداقی از
نمیماند؛ افزون بر این که نزول دفعی قرآن، خود یکی از مصادیق تفریق و بخش بخش شدن است؛ یعنی این بخش از علم الهی در
اختیار پیامبر قرار میگیرد؛ به هر حال، چه این دو دیدگاه به یک دیدگاه باز گردد و چه تفاوت در خصوصیات را سبب استقلال
آن دو بدانیم، این دو نظر، تعدد نزول (نزول تدریجی و دفعی) را براي کل قرآن میپذیرند و حفظ ظاهر دو دسته آیات مربوط به
این بحث، در آنها رعایت شده است و همین امر، دلیل ترجیح این دو دیدگاه، بلکه صحت آنها در بیان کلیشان به شمار میآید.
______________________________
1، ص 182 - فیض ، 1). ر. ك: حسینی بحرانی، هاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن، چ 3، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1375 )
. کاشانی، محمد محسن؛ تفسیر الصافی، چ 2، بیروت: مؤسسه الاعلمی، 1409 ، ج 1
. 64 و 65
. 2). ر. ك: فیض کاشانی، محمد محسن؛ همان ج 1، ص 65 )
. 3). دخان، 4 )
ص: 96
راز نزول تدریجی
اشاره
قرآن مجید در دو مورد، از راز نزول تدریجی و به تعبیر دقیقتر، تدریجی نازل شدن قرآن، سخن به میان آورده است: یکی از این
دو مورد، به نقشی که نزول تدریجی در ارتباط با مردم ایفا میکند و در مورد دوم، به راز نزول تدریجی در ارتباط با پیامبر
میپردازد.
آثار نزول تدریجی براي مردم
«1» . است « وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا » ، آیه نخست
خداوند در این آیه میفرماید: قرآن را بخش بخش کردیم یا بخش بخش نازل کردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی و آن را
بهگونهاي خاص فرو فرستادیم. روشن است که صرف با درنگ خواندن آیات بر مردم، نمیتواند هدف اصلی و راز نهایی تدریجی
که بر اینگونه خواندن مترتب میشود، هدف واقعی نزول تدریجی است؛ از این رو ضرورت « آثاري » نازل شدن قرآن باشد؛ بلکه
«2» . آن است، پرداخته شود « لوازم بیّن » دارد به تبیین آثاري که به روشنی بر چنین خواندنی بار میشود و به اصطلاح از
______________________________
چیست؟ آراي مختلفی به شرح ذیل مطرح شده است: « و قرآن فرقناه » 1). اسراء، 106 . در این که مقصود از تعبیر )
الف) مقصود، بخش بخش شدن قرآن یا تدریجی نازل شدن آن است.
ب) مقصود، بیان حلال و حرام در قرآن است.
ج) مقصود، گوناگون شدن آیات از جهت امر و نهی، مواعظ، مثلها، قصص، اخبار و نظایر آن است.
صفحه 69 از 168
د) مقصود، جدا ساختن حق و باطل یا حلال و حرام و تمایز آنها در این کتاب است.
ه) مقصود، توضیح و تبیین معارف آن است.
دخان، 4) ر. ك: آلوسی، شهاب الدین محمود؛ همان، ج ) « فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ » و) مقصود، احکام و تفصیل آیات، نظیر آیه
15 ، ص 188 - طوسی، ابو جعفر محمد؛ همان، ج 6 ص 530 بیشتر مفسران، به حق، معناي اوّل را صحیح و دیگر اقوال را خلاف
ظاهر این عبارت و عبارات ادامه آیه دانستهاند.
2). از دقت در آیه بر میآید که این آیه از تحقق دو امري سخن میگوید که زمینه قابل فهم و استفاده شدن قرآن براي مردم را )
فراهم میسازد؛ توضیح آنکه: حقیقت قرآن به لحاظ آنکه مرتبهاي از علم الهی است، از نوعی برتري در مراتب وجود و نوعی
برخوردار است؛ از این رو، آن حقیقت گرانسنگ به دو سبب نمیتواند به طور « نوعی بساطت » احکام و به تعبیر مرحوم علامه
کامل مورد استفاده انسانها قرار گیرد. از یک سو علو آن که مرتبهاي از علم الهی و به مراتب فراتر از عالم دنیا است، موجب
میشود از دسترس انسانها که در عالم دنیا و مرتبه دانیه وجود زندگی میکنند، دور باشد و فقط انسانهاي بس متعالی مانند پیامبر
فی کتاب مکنون لا یمسّه الّا » : گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مطهرون علیهم السّلام بتوانند با آن حقیقت تماس داشته باشند
واقعه، ) « المطهّرون
ص: 97
مقصود از تلاوت با درنگ، همان واقعیتی است که در تاریخ اسلام و قرآن رخ داده؛ یعنی تلاوت آیات در پی نزول تدریجی آن
در طی 23 سال بعثت تا رحلت رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؛ و گرنه، صرف تلاوت یکجا و پی در پی آیات و
سورهها بر مردم، حتی با تأمل و درنگ، ظرف چندین ساعت یا چند روز خصوصیتی ندارد که به سبب اهمیتش، قرآن آن را مطرح
کرده و از آن به عنوان راز بخش بخش شدن یا نزول تدریجی قرآن سخن به میان آورده باشد و بر آن تأکید کند؛ گذشته از آن،
چنین امري در تاریخ قرآن و پیامبر رخ نداده است؛ به دلیل آنکه هیچ آیه، روایت یا نقل تاریخی معتبري دال بر این موضوع در
دست نیست؛ در حالی که به لحاظ اهمیت موضوع، میبایست به صورت برجستهاي در روایات و تاریخ مطرح میشد؛ بنا بر این،
آیه متذکر این نکته است که بخش بخش شدن و در قالب آیات و سورهها در آمدن قرآن به این منظور بوده که آیات، در
مقطعهاي مختلف زمانی و متناسب با شرایط فردي و اجتماعی و رویدادهاي تاریخی و شبهات و پرسشهاي مخالفان و موافقان
تلاوت شود.
این نکته نیز باید مورد توجه اکید قرار گیرد که تلاوت آیات بر مردم، به معناي ایجاد یک دگرگونی درونی، بیرونی، اجتماعی و
از آن یاد میشود، امري آنی و دفعی نیست که در یک شب « اجتماعی شدن » فردي است و این همه که در شکل کامل آن با عنوان
تحقق دفعی آن امکان پذیر نیست. ،« تحوّل اجتماعی » و یک جا حاصل شود؛ بلکه بر خلاف
نکته شایان توجه آن است که معارف قرآن- چنان که در آیات به آن اشاره شده و در
______________________________
79 ) و از سوي دیگر، بساطت و احکام آن ایجاب میکند که در صورت نزول، دفعتا نازل شود و در این صورت بهرهوري -78)
انسانها از آن به حداقل برسد؛ زیرا با آن بساطت، هم براي انسانها قابل فهم نیست و هم امکان خواندن با درنگ و در فواصل
مناسب وجود ندارد تا انسانها به تدریج حقایق آن را دریابند؛ هضم کنند؛ درون ریزي و به آن عمل کنند. میتوان گفت که آیه
زخرف، 4) به این حقیقت اشاره دارد؛ بر این اساس لازم است از یک سو، قرآن بسیط و ) « وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ »
حکیم، مفروق و مفصّل و داراي بخشها و اجزا شود تا امکان تلاوت با درنگ و دریافت و هضم و درون ریزي کردن فراهم آید و
از سوي دیگر در مراتب وجود، چندان نزول پس از نزول داشته باشد که به مرحله دانیه وجود و قالب الفاظ و عبارات قابل فهم
صفحه 70 از 168
بشري برسد تا قابل دسترسی و فهم انسانها شود. آیه شریف با لطافت خاصی به این دو نکته اشاره دارد. در آغاز آیه میفرماید: ما
قرآن را بخش بخش کردیم و در قالب اجزا و آیات و سورهها در آوردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی؛ یعنی اگر چنین
نمیکردیم، تلاوت با درنگ بر مردم، امکان نداشت و سپس میفرماید: و آن را چندین مرتبه بهگونهاي خاص فرو فرستاده و تنزل
إِنَّا » ( زخرف، 3 ) .« إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » : دادیم. همین مطلب در آیات دیگري با کمال اختصار بیان شده است؛ مانند
یونس، ) « وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِي بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ » ( یوسف، 2 ) « أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
( هود، 1 ) .« کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ، مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ » 37 ) و
ص: 98
روایات مورد تصریح قرار گرفته- داراي درجات و مراتبی است و فهم و بهرهمندي برخی از این درجات و نیز بخشی از معارف
مندرج در برخی آیات، در گرو فهم، پذیرش و عمل به برخی دیگر است و مخاطبان قرآن، متناسب با درجه تکاملی که از طریق
عمل به معارف قرآن به دست میآورند، به فهم و بهرهمندي از آیات دیگر نایل میشوند.
با توجه به سه نکته یاد شده، لازمه جدایی ناپذیر تلاوت با درنگ آیات- به مفهومی که گذشت- آن است که چون آیات در طول
زمان و به تدریج بر مردم تلاوت میشود، فهم معارف قرآنی، پذیرش مردم نسبت به فرهنگ قرآن و اثر گذاري قرآن بر مردم در
بعد فکري، روحی و عملی، بیشتر و بهتر صورت میگیرد و فرهنگ پذیري و درون ریزي کردن آن بینشها و مقررات و نهادینه
شدن آن در جامعه، به خوبی تحقق مییابد؛ به علاوه، هم زمانی تلاوت آیات با شرایط زمانی و مکانی و رخدادهاي اجتماعی و
فردي متناسب با مفاد آیات نازل شده، فهم بهتر آیات و اثر پذیري کاملتر از آن را دو چندان میکند؛ از جهت سوم، به لحاظ صفا
و پالودگی روحی و تکامل نفسانی که در پرتو عمل به برخی دستورها و مقررات قرآن و فهم و پذیرش برخی معارف آن فراهم
میآید، آمادگی لازم براي پذیرش و عمل به دستورهاي بعدي که سنگینتر و نیازمند ایثار بیشتر و تلاش افزونتري است، و
به عبارت دیگر، قرائت با «1» ؛ استعداد لازم براي یافتن و هضم معارف متعالیتر که در آیات بعدي آمده است، حاصل میشود
درنگ آیات، از یک سو زمینه فهم و دریافت بهتر معارف قرآن را فراهم میسازد و از سوي دیگر، با فراهم آمدن تدریجی شرایط
درونی و برونی در اثر گذشت زمان، زمینه تسلیم بیشتر در برابر بیانات قرآنی و عمل به دستورهاي جدید حاصل میشود و در
کنار آن عمل به دستورها و نفوذ اعتقاد به معارف نازل شده، شرایط مناسب و آمادگیهاي لازم براي دریافت معارف برتر و تسلیم
شدن و عمل کردن به مقررات و دستورهاي سنگینتر فراهم میشود؛ بلکه فهم پیشین آنان از آیات قبلی نیز دقیقتر، پربارتر و
تکامل یافتهتر میگردد و در یک جمله،
______________________________
یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا » : 1). در آیات شریف 1 تا 5 سوره مزمل، خداوند خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میفرماید )
اي جامه به خود پیچیده! شب را جز به » ؛« قَلِیلًا نِصْ فَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا
اندکی به پا خیز. نیمی از آن را با اندکی از نیمه بکاه یا بر آن نیمه، بیفزاي و قرآن را با درنگی ویژه و پیاپی بخوان. به راستی که ما
در این آیات، شب زندهداري و تلاوت با ترتیل آیات زمینهساز، یا شرط لازم دریافت .« گفتاري گران و سنگین بر تو خواهیم افکند
و تحمل قول ثقیل (آیاتی که بعدا نازل میشود و مشتمل بر مفاهیم یا مقررات سنگینی است) تلقی شده است.
ص: 99
تلاوت با درنگ آیات، تأمین کننده شرایط لازم و کافی براي تحقق اهداف نزول قرآن (فهم بهتر معارف، پذیرش کاملتر و عمل
بیشتر به مقررات قرآن کریم) است.
مشاهده آداب تلاوت قرآن که در آیات و روایات آمده نیز به خوبی نشان میدهد که تمهید این مقدمات نیز به منظور تحقق
صفحه 71 از 168
بخشیدن به چنین هدفی است؛ به عنوان مثال، تلاوت با ترتیل که هم خداوند یا فرشته وحی هنگام نزول آیات بر پیامبر آن را به کار
و هم «2» « وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا » : و هم رسول گرامی موظف است در مقام تلاوت از آن سود جوید «1» « وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا » : میبندد
انسانهاي مؤمن به عنوان یکی از آداب تلاوت آیات، آن را رعایت میکنند: اما اللّیل فصافّون اقدامهم تالین لأجزاء القرآن یرتّلونه
امّا شب، پرهیزکاران بر قدمها ایستاده، بخشهاي قرآن را تلاوت میکنند و با درنگی ویژه و پیاپی آن را میخوانند، «3» ؛ ترتیلا
همین نتیجه را به دنبال دارد.
آثار نزول تدریجی براي پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
دومین موردي که قرآن با صراحت به بیان راز نزول تدریجی پرداخته، آیات 2 و 3 سوره فرقان است. در این دو آیه، بر خلاف آیه
نخست که به آثار نزول تدریجی براي مردم اشاره داشت، تکیه کلام بر آثار نزول تدریجی براي پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
است؛ البته با نگرشی دیگر، راز نزول تدریجی نسبت به پیامبر، از راز نزول تدریجی براي مردم جدا نیست؛ بلکه خود، بیانگر رازي
خداوند، در این آیات، ابتدا شبهه کفار را که چرا قرآن یک جا و دفعۀ «4» . دیگر براي نزول تدریجی قرآن نسبت به مردم است
واحدة بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل نشده مطرح میکند و سپس در سه جمله به آن پاسخ میدهد:
______________________________
. 1). فرقان، 32 )
. 2). مزّمل، 4 )
. 3). رضی موسوي، شریف محمد، همان، خطبه 192 )
4). به این معنی که اولا، این آثار قابل تعمیم به مردم هست؛ هر چند در مرحله اعلاي آن براي پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم )
حاصل میشود و ثانیا، پیامبر به عنوان رهبر جامعه اسلامی و پیامآور خدا براي مردم مطرح است و هر سودي که در زندگی این
جهانی در مورد رهبري جامعه برایشان حاصل شود، به مردم و جامعه اسلامی میرسد. آن حضرت، الگوي و نماینده جامعه اسلامی
در این خصوص تلقی میشود و پیروزي، شکست، آرامش و اضطراب وي و سایر اموري از این قبیل، پیروزي، شکست، آرامش و
اضطراب مردم است یا حداقل پیروزي، شکست و آرامش و اضطراب اعضاي جامعه اسلامی، بستگی تام با پیروزي، شکست،
آرامش و اضطراب وي دارد.
ص: 100
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَۀً واحِ دَةً کَ ذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ
أَحْسَنَ تَفْسِیراً؛ و کسانی که کافر شدند، گفتند: چرا قرآن بر او یک جا و یک باره فرو فرستاده نشد؟ بدین سان [به تدریج آن را
فرو فرستادیم] تا با آن، قلب تو را استوار سازیم و با درنگی خاص و پیاپی قرآن را بر تو خواندیم و هیچ مثلی برایت نمیآورند، جز
آنکه حقیقت و بهترین تبیین را [در آن مسأله] برایت [فرو] میآوریم.
خداوند در جمله نخست میفرماید: قرآن را یک جا و دفعۀ واحدة نازل نکردیم و به تدریج فرو فرستادیم تا با نزول تدریجی قرآن،
قلب تو را (اي رسول ما!) تثبیت کنیم. تثبیت قلب پیامبر که در این آیه به عنوان اثر تدریجی نازل شدن قرآن مطرح شده، در آیه:
از اخبار فرستادگان «1» ؛ کُلا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَ ۀٌ وَ ذِکْري لِلْمُؤْمِنِینَ
[پیامبران] از هر یک چیزي را بر تو حکایت میکنیم که با آن قلب تو را استوار سازیم و تو را در این [داستانها] سخن حق و پند و
یادآوري براي مؤمنان آمد.
نیز به عنوان هدف و راز بیان داستان پیامبران صلّی اللّه علیه و آله و سلّم براي پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ذکر شده
صفحه 72 از 168
است.
تثبیت به معناي پایدار و برقرار ساختن، زمینه و شرایط ثبات را براي چیزي یا فردي فراهم آوردن و ثبات بخشیدن است. اطمینان
بخشیدن و ربط دادن بر قلب که در آیات قرآن به کار رفته، مفاهیمی نزدیک به آن است و در برابر آن لغزش و اضطراب قرار دارد.
مقصود از تثبیت قلب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، پایدار و استوار کردن و تقویت روحی آن وجود مقدس است تا در انجام
وظایف رسالت و تحمل مشکلات طاقت فرساي آن خللی رخ ندهد و رسالت الهی را با تمام توان، به سر منزل مقصود برساند. ذکر
افسردگی و دل تنگی آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از نسبتهاي ناروا، طرح درخواستهاي نامعقول مخالفان،
بهانهگیريهاي بیمورد، شبهات بیاساس کفار در مورد رسالت که در آغاز سوره هود آمده، ذکر داستانهاي انبیا در کل سوره، و
است. رابطه ذکر داستان انبیاي « تثبیت فؤاد » تذییل آن داستانها به آیه پیشین (هود، 120 ) گواه روشن بر تفسیر و تبیین پیش گفته از
سلف، با تثبیت فؤاد به معناي پیشین روشن است؛ اما پیوند نزول تدریجی با تثبیت فؤاد بدان جهت است که نزول تدریجی
______________________________
. 1). هود، 120 )
ص: 101
آیات، موجب پیوند و رابطه دایمی صاحب فرمان با اعلام کننده و اجرا کننده فرمان است.
اصل ارتباط مکرر، آن هم با بالاترین مصداق ارتباط که وحی است از یک سو، و بیان حکم موضوعات و پاسخ شبهات و تبیین
حقایق مورد سؤال یا اختلاف، در موقع مناسب که نیاز مبرم به آن احساس میشود، از سوي دیگر، و تأیید و تأکید بر حقانیت
دعوت و رسالت و وعده نصرت و یاري و تذکر به وجود پشتوانه قوي، بلکه قويترین پشتوانه، بهترین و بیشترین زمینه را براي
ثبات بر طریق حق و تحمّل مشکلات و آسان شدن آنها و پایداري و استواري در دین را فراهم میسازد، و عوامل هر گونه لغزش
یا خللی را از بین میبرد. مشابه این آیه با تبیینی که گذشت، آیه 74 اسراء است:
لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا؛ اگر نه آن بود که تو را استوار داشتیم، به تحقیق، نزدیک بود که اندکی به آنان
گرایش یابی.
خداوند در آن به تثبیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در برابر توطئهها و مشکل آفرینیهاي کفار اشاره دارد؛ مشکلات طاقت
فرسایی که میتواند زمینهساز اتکا به کفار باشد. در آیه 103 ، نحل، این تثبیت براي مؤمنان به عنوان اثر نزول آیات، به ویژه جاي
گزینی آیهاي با آیهاي دیگر، مطرح شده است. در این آیه، پس از طرح مسأله تبدیل آیهاي به آیه دیگر و ذکر نسبت افترا به پیامبر
از سوي مشرکان میفرماید:
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُديً وَ بُشْري لِلْمُسْلِمِینَ؛ بگو: روح القدس قرآن را به حق از سوي
خداوندگارت فرود آورد تا مؤمنان را استوار کند و رهنمود و مژدهاي براي مسلمانان باشد.
البته در این دو آیه، تثبیت به صورت مطلق (و با حذف متعلق آن) ذکر شده که میتواند شامل تثبیت قلب و تثبیت قدمها باشد.
شایان توجه است که تثبیت نفس و روح، تثبیت قدمها در مرحله عمل، به ویژه در میدان جهاد با نفس و با دشمن را به همراه دارد.
بیان دیگر از تثبیت فؤاد که از سوي برخی دانشمندان علوم قرآنی و مفسران مطرح شده، عبارت است از تثبیت معارف قرآنی در
قلب مقدس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که برخی از مفسران آن را به تثبیت آن در قلوب مؤمنان نیز تعمیم دادهاند؛ ولی
ندارد؛ مگر آن که به وجه سابق بازگردد؛ به این صورت که با جاي « نثبّت به فؤادك » این بیان، چندان تناسبی با ظاهر آیه و تعبیر
گزینی به موقع، کامل، صحیح و مناسب معارف قرآن در قلب آن حضرت، قلب مقدس آن بزرگوار،
ص: 102
صفحه 73 از 168
تثبیت شده، تاب تحمل آن مشکلات را داشته، در ادامه راه، استوار و پا برجا میماند؛ به بیان دیگر، تثبیت قلب، از راه دریافت
معارف بیشتر در موقع مناسب صورت میگیرد. جمله دوم:
به دو نکته اشاره دارد: نخست آن که به همین منظور (تثبیت فؤاد) آیات قرآن علاوه بر نزول تدریجی، با درنگ و « وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا »
مهلت خوانده میشود تا تثبیت فؤاد به بهترین وجه صورت پذیرد و دوم آن که به رغم تفرقهاي که بین آیات در اثر نزول تدریجی
این دو نکته، از مفهوم لغوي «1» . به وجود میآید، پیوند آیات با یکدیگر حفظ میشود و ارتباط آن ها با یکدیگر قطع نمیشود
ترتیل که به معناي خواندن پشت سر هم و در عین حال با درنگ و تمهّل است و بیان آن، در قالب مفعول مطلق استفاده میشود.
جمله سوم، از اثر دیگري که بر تدریجی نازل شدن قرآن بار میشود، سخن میگوید و آن این که در طول دوران رسالت، «2»
حوادث و مسایل مختلفی پیش میآید که تبیین و توصیف ویژهاي در باب آنها از سوي مخالفان مطرح میشود. خداوند با نزول
تدریجی قرآن، در این شرایط، هم حقیقت امر و حق در مسأله را بیان میکند و هم به بهترین وجه از مسأله مطرح شده و توصیف و
تبیین مخالفان، پرده برمیدارد و به این طریق، تبیین حقیقت و پردهبرداري از مسأله، به موقع و به بهترین وجه، صورت میگیرد.
تغییر لحن آیه در ادامه آن، شاید براي اشاره به این نکته باشد که امر اخیر، در صورت نزول دفعی نیز قابل تحقق است؛ ولی در
نزول تدریجی به صورت بهتر و مؤثرتري انجام میگیرد.
بررسی برخی از آثار ادعایی
آن چه ذکر شد، نکاتی بود که با توجه به بیانات قرآن در این خصوص استفاده میشود؛ ولی دانشمندان علوم قرآنی و مفسران،
نکتههاي دیگري را نیز مطرح کردهاند که میتوان آنها را در پنج دسته به شرح ذیل قرار داد:
______________________________
. 1). ر. ك. به: طباطبایی، محمد حسین؛ همان، ج 15 ، ص 210 و 211 )
2) ر. ك: کتب لغت و تفسیر از جمله: طبرسی، ابو فضل علی؛ همان، ج 7، ص 169 و ج 10 ص 336 رازي، فخر الدین محمد؛ )
103 بررسی برخی از آثار ادعایی ..... ص : 102 همان، ج 3، ص 173 و ج 24 ص 79 . قرآنشناسی(مصباح) ج 1
ص: 103
ج) حفظ «2» ؛ ب) اشتمال قرآن بر اموري که القاي دفعی آنها آیات را بیمعنا و بیوجه میساخت «1» ؛ الف) اثبات اعجاز قرآن
د) اعتماد نکردن به کتابت و پرهیز از سهل انگاري و تسامح در تحصیل مطالب؛ ه) تثبیت و تجدید منصب «3» ؛ دقیقتر آیات
«4» . وساطت جبرئیل
______________________________
1). در این دسته، چهار دیدگاه قرار میگیرد: الف) در نزول تدریجی، هر بار که دستهاي از آیات نازل فرود میآید، به آن بخش )
از آیات تحدي و اعجاز قرآن تکرار میشود؛ ب) وقتی اعجاز نسبت به اجزا صورت گرفت، اعجاز کل به طریق اولی ثابت میشود؛
ج) وقتی در عین پراکندگی نزول آیات، آیات هماهنگ بود، اعجاز در عدم اختلاف ثابت میشود؛ د) انضمام قراین حالیه، به
قراین لفظیه، اعجاز در فصاحت و بلاغت قرآن را تأمین و تقویت میکند.
ر. ك. به: آلوسی، شهاب الدین محمود، همان، ج 19 ص 15 ، قمی مشهدي، محمد ( 1409 ) کنز الدقایق و بحر الغرائب، چاپ اول،
93 ، قمی نیشابوري، نظام الدین - تهران: مؤسسه الطبع و النشر، ج 9، ص 393 ، بیضاوي، ناصر الدین عبدالله، همان ج 2، صص 4
حسن، غرائب القرآن، چاپ شده در حاشیه جامع البیان طبري ( 1403 )، چاپ اول، بیروت: دار المعرفۀ، ج 19 ص 12 و رازي، فخر
. الدین محمد، همان، ج 24 ، ص 79
صفحه 74 از 168
2). قایلان به این دیدگاه؛ اشتمال قرآن بر ناسخ و منسوخ، پاسخ به سؤالهایی که در طول دوران بعثت مطرح شده، موضعگیري )
مثبت یا منفی نسبت به حوادث و جریاناتی که رخ داده، توجه دادن به موضوع یا مسأله خاصی که در شرایط زمانی و مکانی معینی
توجه به آن لازم است و نظایر آن را مطرح کردهاند.
ر. ك. به: فرّاء بغوي، ابو محمد حسین، معالم التنزیل، چاپ دوم، دار المعرفۀ بیروت، 1407 ، ج 3 ص 368 ، حقی بروسوي،
اسماعیل، روح البیان، چاپ هفتم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1405 ، ج 6 ص 209 ، قمی نیشابوري، نظام الدین حسن، همانجا،
قمی مشهدي، محمد، همانجا، طبرسی، ابو فضل علی، همان، ج 4، ص 169 ، بیضاوي، ناصر الدین عبداللّه، همانجا، رازي، فخر
الدین محمد، همانجا و انصاري قرطبی، ابو عبداللّه محمد، الجامع لاحکام القرآن، چاپ دوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1967
.28 - ج 13 ، صص 9
3). در نزول تدریجی، مردم قرآن را بهتر در سینهها حفظ میکنند یا با توجه به امّی بودن پیامبر، کتابت و حفظ در نزول دفعی )
براي آن حضرت میسر نیست و به این جهت امکان دارد بخشهاي زیادي از قرآن از بین برود؛ ولی در نزول تدریجی، کتابت و
حفظ امکان پذیر است و قرآن کاملا از نقصان و دیگر انواع تحریف لفظی مصون میماند.
ر. ك: قطب، سید؛ همان، ص 2253 و 2562 و انصاري قرطبی، ابو عبداللّه محمد؛ همان- آلوسی، شهاب الدین محمود؛ همان، ج
15 ، ص 188 - رازي، فخر الدین محمد؛ همان، ج 21 ، ص 68 - حقی بروسوي، اسماعیل؛ همان- طبرسی، ابوالفضل علی؛ همان، ج
- 6، ص 445 - قمی مشهدي، محمد؛ همان- بیضاوي ناصر الدین عبدالله؛ همان- طباطبایی، محمد حسین؛ همان، ج 15 ، ص 213
. -215 زرکشی بدر الدین محمد؛ همان، ج 1، ص 293 - سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن؛ همان، ج 1، ص 134
4). ر. ك: همان دانشمندان. )
ص: 104
وجوه یاد شده تا آنجا که با توضیحات ذکر شده در آیات مورد بحث سازگار باشد، مورد پذیرش است و دلیل آن هم، همان
آیات است؛ ولی بخش مهمی از وجوه یاد شده چنین نیستند. بررسی تفصیلی یک یک این وجوه، نه ضرورت دارد و نه با ساختار
کلی این کتاب سازگار است؛ از این رو فقط یادآور میشویم که برخی از وجوه یاد شده به کلی نادرست است و نمیتواند به
عنوان راز نزول تدریجی مطرح شود؛ به عنوان مثال، این توجیه را در نظر بگیرید: چون پیامبر فردي امیّ و غیر آشنا با خواندن و
نوشتن بود، اگر قرآن دفعتا نازل میشد، نه میتوانست آیات را بنویسد و نه امکان حفظ آن به طور کامل وجود داشت و در این
صورت، وحی الهی به طور کامل به مردم نمیرسید و پیامبر از سهو و خطا در رساندن وحی مصون نبود.
نادرستی این تبیین در این است که مصونیت قرآن از تحریف در هنگام نزول و پس از آن، و عصمت نبی گرامی صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم و اشراف و احاطه آن حضرت بر آیات قرآن و فراموش نکردن آیات، یک جریان طبیعی تلقی شده است؛ در صورتی که
هر سه به صورت خارق العاده محقق میشود و آیات و روایات بر آن تاکید دارند؛ توضیح آن که: نزول دفعی قرآن که پیش از
نزول تدریجی تحقق یافته، و نهی پیامبر از خواندن آیات قبل از اتمام وحی هر آیه، و ضمانت حفظ و جمع آن، دلیل روشنی است
که پیامبر، پیش از نزول تدریجی، کل قرآن را دریافته و اگر حفظ آن براي پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ضرورت داشته، به
صورت خارق العاده عملی شده است.
از سوي دیگر، مصونیت پیامبر از خطا و سهو، دلایل عقلی و نقلی خاص خود را دارد و آن دلایل در صورتی که قرآن (دفعۀ
واحده) نازل میشد نیز جریان داشت و وحی به طور کامل به دست مردم میرسید؛ گذشته از آن که حفظ قرآن از تحریف در حین
نزول، در انتقال آن به مردم و پس از آن در طول زمان از اموري است که به صورت خارق العاده از سوي خداوند ضمانت شده و
هیچ توقفی بر نزول تدریجی ندارد؛ افزون بر آن چه گذشت، کتابت قرآن در صورت نزول دفعی براي پیامبر به صورت خارق
صفحه 75 از 168
العاده امکان دارد.
برخی از وجوه یاد شده نیز هر چند به خودي خود درست باشند، ولی وابسته به نزول تدریجی نیستند و در صورت نزول دفعی نیز
تحقق پذیرند؛ مانند این وجه که اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت بستگی دارد که آیات، مطابق با مقتضاي حال باشند و مطابقت با
مقتضاي حال، میسر نمیشود؛ مگر آن که آیات به تدریج متناسب با شرایط خارجی نازل شود. روشن
ص: 105
است که این تبیین، در صورت نزول دفعی نیز قابل جریان است؛ یعنی ممکن است آیات یک جا نازل، ولی با شرایط خارجی
هماهنگ شود و پیامبر موظف باشد در هر واقعه، آیات متناسب با آن را بر مردم تلاوت کند و اتفاقا در این صورت اعجاز آن بهتر
روشن میشود و همه آن وجوه به عنوان راز نزول تدریجی قرآن ادعاهایی بیدلیل است.
ص: 107
الف) آیات بیانگر دلیل عقلی
اشاره
آیات بیانگر دلیل عقلی از این مسأله به شکلهاي مختلفی سخن گفتهاند.
در آیه 88 بنی اسرائیل، از عدم توانایی انس و جنّ، بر آوردن همانند قرآن سخن به میان آمده است:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُ هُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً؛ بگو اگر آدمیان و پریان
گرد هم آیند تا همانند این قرآن را بیاورند، همانندش را نمیآورند؛ هرچند برخی پشتیبان برخی [دیگر] باشند.
در آیه 23 سوره بقره بیان شده است. « وَ لَنْ تَفْعَلُوا » نزدیک همین مفاد در خصوص انسانها با جمله کوتاه
ص: 110
در دو آیه دیگر، با تکیه بر ویژگیهاي پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به بیان مسأله میپردازد.
در آیه 16 یونس آمده است:
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ؛ بگو اگر خداوند میخواست، قرآن را بر شما
تلاوت نمیکردم و او شما را از آن آگاه نمیساخت.
من مدتی [طولانی] پیش از این در میان شما درنگ کردم. آیا خرد خویش را به کار نمیبندید [و حقایق را درك نمیکنید]؟
در آیه 48 عنکبوت نیز آمده است:
وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ؛ و تو پیش از فرودآمدن آن [قرآن] نوشتهاي را
نمیخواندي و با دستانت آن را نمینوشتی وگرنه یاوهگویان دو دل میشدند.
برگردد، همین مفاد را میرساند. « عبدنا » به واژه « من مثله » آیه 23 سوره بقره نیز بنابر آن که ضمیر در عبارت
در یک آیه، هماهنگی و عدم اختلاف موجود در قرآن نشان از سوي خدا بودن قرآن دانسته شده، بین از سوي خدا نبودن قرآن و
وجود ناهماهنگی فراوان در آن ملازمه برقرار شده و آمده است:
آیا با تدبر در قرآن نمینگرند [تا دریابند که] اگر آن «1» ؛ أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً
از سوي غیر خدا میبود، ناهماهنگی بسیار در آن مییافتند؟
در چند آیه دیگر، از مردم خواسته شده براي روشن شدن و اثبات این که قرآن از سوي خداست، گفتاري همانند قرآن یا ده سوره
صفحه 76 از 168
یا یک سوره آن بیاورند؛ مانند:
یا که میگویند او [پیامبر] آن [قرآن] را به دروغ به خدا «2» ؛ أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ فَلْیَأْتُوا بِحَ دِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ
نسبت میدهد؛ بلکه آنان ایمان نمیآورند؛ پس اگر راستگویند، گفتاري همانند آنان بیاورند.
است. «3» موارد دیگر، آیات 13 و 14 هود؛ 38 و 39 یونس و آیه 23 بقره
همان طور که اشاره شد، در آیات دسته اخیر، گاه تحدّي (همانند خواهی) به کلّ قرآن، گاه به
______________________________
. 1). نساء، 82 )
. 2). طور، 32 و 33 )
باز گردد. « مما انزلنا » در تعبیر « ما » به کلمه « مثله » 3). بنا بر آن که ضمیر )
ص: 111
ده سوره و گاه به یک سوره از آن شده است. این گونه تحدّي، زمینهساز این سؤال شده که راز این درخواستها و همانند
خواهیهاي متفاوت چیست؟
پاسخی که معمولا داده میشود، این است که قرآن با این شیوه، از سختتر به سادهتر تحدّي کرده تا اعجاز قرآن، بهتر به کرسی
نشیند. در آغاز، درخواست کرده تا همانند کلّ قرآن را بیاورند؛ پس از آن که تلاش براي همانندآوري کلّ قرآن صورت گرفت و
ناتوانی بشر از آوردن همانند آن روشن شد، ده سوره همانند سورههاي قرآن را میطلبد و پس از تلاش و اثبات عجز آنان از
آوردن ده سوره، قرآن از آنان میخواهد که یک سوره همانند سورههاي قرآن بیاورند؛ به این ترتیب، قرآن مجید سه بار با فاصله
زمانی، انگیزههاي مردم را به همانند آوري قرآن سوق داده و عجز آنان از آوردن همانند قرآن در سه مرحله با سیر از دشوارتر،
ثابت کرده است.
تحدي به کلّ قرآن است و دوم آن ،« حدیث » و « قرآن » این پاسخ، بر دو پیش فرض استوار است: نخست آن که مقصود از تحدي به
که نزول و به ویژه ابلاغ آیات یاد شده به ترتیبی بوده که در این پاسخ مطرح شده است؛ به این معنا که اوّل آیات تحدّي به کلّ
چه » قرآن، سپس آیات تحدّي به ده سوره و در نهایت، آیات تحدّي به یک سوره نازل شده است. پیش فرض نخست را در بحث
بررسی خواهیم کرد؛ ولی راجع به پیش فرض دوم قابل ذکر است که در آیات قرآن هیچ شاهدي بر « مقدار از قرآن معجزه است
این مدّعا وجود ندارد و در خصوص تحدي به یک سوره و ده سوره، دیدگاه مشهور بین مفسّران و دانشمندان علوم قرآن آن است
که سوره یونس که مشتمل بر آیات تحدّي به یک سوره است، قبل از سوره هود که آیات تحدّي به ده سوره را در بر دارد، نازل
و به این دلیل، پیش فرض یاد شده مورد تردید قرار گرفته و پاسخ یاد شده را دچار تزلزل ساخته است؛ زیرا در این صورت «1» شده
معنا ندارد، پس از آن که مردم از آوردن یک سوره همانند قرآن ناتوان ماندند، از ایشان خواسته شود، ده سوره مانند قرآن بیاورند.
این نکته، مفسران را بر آن داشته تا تبیین و توجیههاي دیگري را مطرح یا از پیش فرض یاد شده دفاعی ویژه کنند.
برخی، نزول سوره هود و یونس طبق دیدگاه مشهور را پذیرفته و مدّعی شدهاند که استثنائا، آیات مشتمل بر تحدّي در این دو
سوره، بر خلاف ترتیب نزول این دو سوره نازل شده یا پیامبر
______________________________
64 رشید رضا محمد؛ همان، - 1). ر. ك: زنجانی، ابو عبداللّه؛ تاریخ القرآن؛ چ 1، تهران: منظمۀ الاعلام الاسلامی، 1404 ، ص 55 )
. ج 1، ص 192 و 193
ص: 112
صفحه 77 از 168
به دستور خدا آنها را در مقام ابلاغ، بر خلاف ترتیب نزول، تلاوت کرده است. برخی، تحدّي به یک سوره را مطلق و تحدّي به ده
سوره را ویژه ده سوره خاص دانسته و گروهی، وجه اعجاز در این دو نوع تحدّي را متفاوت دانستهاند.
توجیه و تبیینهاي مطرح شده، به شرح ذیل خلاصه میشود:
الف) برخی مدّعی شدهاند که گرچه سوره یونس، قبل از سوره هود نازل شده، ولی آیات تحدّي سوره یونس، پس از آیات تحدّي
سوره هود به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وحی شده؛ بنابراین تحدّي از دشوارتر به آسانتر به صورت طبیعی انجام گرفته است.
(ر. ك: رشید رضا، محمد؛ همان، ج 12 ، ص 33 ) ب) برخی دیگر مدّعی شدهاند که کلّ سوره یونس قبل از سوره هود نازل شده؛
ولی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم موظّف بوده آیات تحدّي سوره یونس را بعد از آیات تحدّي سوره هود براي مردم تلاوت
کند تا تحدّي از دشوارتر به آسانتر تأمین شود. (ر. ك: الالوسی شهاب الدین محمد؛ همان، ج 12 ، ص 20 ) این دو دیدگاه، صرفا
یک ادّعاست و هیچ شاهد و دلیل روشنی بر آن وجود ندارد و نمیتوان با صرف ادّعا از قول مشهور در نزول آیات دست برداشت
و دلیلی بر آن که پیامبر در جایی به ابلاغ آیات نازل شده بر خلاف ترتیب نزول مأمور شده باشند نیز در دست نیست.
ج) مقصود از آیه سوره یونس، مطلق سورههاي قرآن است؛ ولی مقصود از سوره هود که ده سوره را تحدّي میکند، ده سوره
خاص است و آن سور عبارتند از: نه سوره قبل از سوره هود (بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه، یونس) به
اضافه سوره هود. (ر. ك:
ابن عباس به نقل از: رازي فخر الدین محمد؛ همان ج 17 ، ص 194 ) این قول، خلاف ظاهر آیه است که واژه سوره در آن بدون هر
گونه قیدي ذکر شده و هر ده سورهاي را شامل میشود؛ مگر آن که قبل از سوره هود، فقط همان نه سوره نازل شده باشد؛ ولی
قایلان به این قول هم آن را نمیپذیرند. هیچ قرینه حالی یا مقالی دیگري نیز بر اراده خلاف ظاهر و تخصیص اطلاق آیه به
سورههاي ده گانه یاد شده وجود ندارد؛ به علاوه، کسانی که به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نسبت افترا میدادند، این نسبت را
در مورد سور معینی قایل نبودند و همه سورههاي قرآن برایشان یکسان بود؛ در این صورت، تحدّي به سور خاص، آن هم سور
افترا است و از سوي خدا نیست، گفته شود ده « کوثر » بزرگ قرآن، بیوجه خواهد بود و معنا ندارد به کسی که میگوید سوره
سوره مانند سور اوّل قرآن موجود بیاور.
گذشته از این، سورههاي بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال و برائت که در این مجموعه
ص: 113
قرار دارد، به اتفاق اهل فنّ، مدنی است و در زمان تحدّي به ده سوره، هنوز نازل نشده بود تا به آن تحدّي شود. (ر. ك: السیوطی.
.( جلال الدّین عبد الرحمن؛ همان، ج ص 31 و 32 - طباطبایی محمد حسین؛ همان ج 13 ، ص 234
افزون بر آن، قایل به این قول، خصوصیت این ده سوره را که به سبب تحدّي به خصوص این سور شده، ذکر نکرده است و وجه
خاصی براي آن نمیتوان ذکر کرد.
د) رشید رضا با تکیه بر این که از میان آیات تحدي، فقط در آیه شریف سوره هود، صفت مفتریات براي سورههاي درخواستی
ذکر شده، راز مطلب را در همین صفت نهفته میبیند. وي بر این باور است که در بیانات قرآن، اخباري وجود داشته که مشرکان
ادّعا میکردهاند این اخبار واقعیت نداشته و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به دروغ آنها را به خدا نسبت میدهد و با توجه به این
مطلب، اخباري را که در قرآن آمده به این شکل دسته بندي کرده است:
الأخبار التی یمکن أن یدعی کونها افتراء انباء الغیب الماضیۀ قصص الأنبیاء أنباء خلق العالم و ما فیها انباء الغیب الآتیۀ الأنباء المرتبطۀ
بالدنیا کنصر المؤمنین الأنباء المرتبطۀ بالآخرة کالبعث و العذاب آنگاه مدّعی میشود که نسبت افترا به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم از سوي مخالفان در مورد اخبار آفرینش، اصلا مطرح نشده است. اخبار غیبی دنیایی در سور قصار در کمتر از ده سوره و در
صفحه 78 از 168
سور طوال در بیش از ده سوره آمده است. اخبار غیبی آخرتی نیز در بیشتر سور قرآن مطرح شده است؛ بنابراین در سه نوع اخبار
یاد شده، هیچ ده سوره مشخصی را نمیتوان یافت که مشتمل بر اخبار غیبی باشد تا مشرکان به ویژه یهود که مخاطب این آیات
هستند، نسبت افترا داده باشند و پیامبر بفرماید: بروید و ده سوره مانند این ده سورهاي که ادعاي مفتري بودن آن را میکنید،
بیاورید. فقط قصص انبیا است که در ده سوره مشخص مطرح شده و یهود نسبت افترا به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در آن
زمینه میدادند و آن ده سوره عبارتند از: اعراف، یونس، مریم، طه،
ص: 114
شعراء، نمل، قصص، قمر، ص و سوره هود. رشید رضا مدّعی است که نه سوره دیگر قبل از سوره هود نازل شدهاند؛ پس مقصود از
ده سوره مانند سور دهگانه پیشین است که درباره قصص انبیا سخن گفته و شما آن را مفتري « فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ »
الخلاصۀ ان مشرکی مکۀ المعاندین لم یجدوا » : 45 ) سپس مینویسد - میدانید. (ر. ك: رشید رضا، محمد؛ همان، ج 11 ، ص 34
شبهۀ علی القرآن- بعد شبهۀ السحر القدیمۀ التی لم تلق رواجا عند العرب لأنّه کلام بلغتهم عرفوه و عقلوه و أدرکوا علوه علی سائر
الکلام- إلّا زعمهم أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قد افتراه فی جملته و ما هو وحی من عند الله تعالی فتحداهم بالإتیان بمثله
بالإجمال و بسورة مثله فی جملۀ مزایاه من نظمه و أسلوبه و بلاغته و علومه و تأثیر هدایته و سلطانه الإلهی علی الأرواح و العقول
فعجزوا و بقیت لهم شبهۀ علیه فی قصصه إذا ادعی أنّها من أنباء الغیب أوحاه اللّه إلیه، فزعموا أنّه إفک افتراه و أعانه علیه قوم
آخرون، و أنّه أساطیر الأولین اکتتبها لنفسه فهی تملی علیه و یلقنها لئلا ینساها و هذه شبهۀ خاصۀ موجهۀ إلی قصصه المتفرقۀ فی
سوره الکثیرة لا یدحضها عجزهم عن الإتیان بسورة واحدة مثله فی بلاغتها التی حصروا الإعجاز فیها و لا إبداع نظمها و لا طرافۀ
اسلوبها أیضا و لا سیما إذا کانت قصیرة، فتحداهم بعشر سور مثله مفتریات أي مثل هذه القصص التی زعموا أنّها أساطیر الأوّلین و
إنّما تکون مثلها إذا کانت جامعۀ لمزایاها المعنویۀ العلمیۀ ... و جملۀ القول أنّ التحدّي بعشر سور مثله مفتریات قد کان لإبطال هذه
.«( التهمۀ الخاصۀ من الإفتراء و قد بینا معناها و السور المفصلۀ فیها التی تمّت عشرا بهذه السورة (هود
(ر. ك: رشید رضا، محمد؛ همان، ج 12 ، ص 44 و 45 ) در جاي دیگر پس از ذکر مزایاي دهگانهاي که به نظر وي در این ده سوره
وجود دارد، میگوید:
ثم إنّک تجد هذه المعانی أو المعارف التی أجمعتها فی عشرة أنواع کلیۀ ... متفرقۀ فی جمیع تلک القصص من تلک السور و لا »
تجد فیها علی تکرارها تناقضا و لا تعارضا و لا فی عباراتها اختلافا و لا تفاوتا علی ما فیها من إیجاز و قبض و مساواة و بسط و هذه
مما یعجز عنه البشر أیضا و لا یتحقق إلّا بالتعدد و إذا کانت لا توجد کلها مجتمعۀ فی سورة و لا سورتین و لا ثلاث مما ذکرنا.
فاحري بمن یدعی أنّها من علم البشر و کلامهم أن یفسح له فی التحدّي بأن یأتی بعشر سور مثلها تشتمل علی هذه المزایا کلها
فالتحدّي بهذه السور توسیع
ص: 115
.« علی المنکرین أن تصدوا لمعارضتها لا تضییق علیهم
(رشید رضا، محمد؛ همان، ج 12 ، ص 43 ). رشید رضا وجه دیگري را نیز در این خصوص بیان کرده که بسیار شبیه به قول ششم
است. (ر. ك: رشید رضا، محمد؛ همان، ج 1، ص 193 و 194 ) در نقد این دیدگاه میتوان گفت:
اوّلا، اختصاص افترا به آیات دال بر اخبار و أنبا وجهی ندارد. گویا رشید رضا چنین تصوّر کرده که افترا در اخبار میتواند مطرح
بما هو » باشد؛ اما در انشائیّات افترا صادق نیست و مشرکان، آیات اخباري قرآن را مفتري میدانستند؛ در صورتی که مشرکان قرآن
را مفتري میدانستند؛ اعم از اخبار و انشا و در افترا بودن آن به محتواي آیات که خبر یا انشا است و مطابق با واقع یا غیر « قرآن
مطابق با واقع است، نظري نداشتند؛ بلکه به لحاظ این که انتساب به خدا داده میشود آن را مفتري میدانستند؛ یعنی به پیامبر صلّی
صفحه 79 از 168
اللّه علیه و آله و سلّم و قرآن در بعد انتساب به خدا افترا قایل میشدند و انشائیّات، از این دید خبر میشوند؛ پس صفت مفتریات که
اساس دیدگاه او است، اختصاص به ده سوره معین ندارد.
ثانیا، نسبت افترا به پیامبر از صدر آیه استفاده میشود و در سورههاي دیگر هم مطرح است و آن با آنچه در مفتریات، مدّ نظر
است، تفاوت دارد. افتراي صدر آیه، افتراي مورد قبول مشرکان است و افترا در مفتریات، افتراي مورد قبول مشرکان و پیامبر صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم است؛ بنابراین، وصف مفتریات دلالت ندارد که ده سوره معینی وجود داشته است که مشرکان نسبت افتراي
آنها را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میدادهاند تا در صدد تعیین آن ده سوره برآییم؛ بلکه این وصف، دلالت دارد که ده
سوره درخواستی، سوري است که پیامبر و مخالفان بر مفتري بودن آن اتفاق نظر دارند.
ه) مرحوم علامه طباطبایی قدّس سرّه پس از نقل و نقد قول رشید رضا، وجه دیگري را در اینباره مطرح میسازد. ایشان پس از
عدد ده نیست؛ بلکه چند سوره (کثرت) مراد است مینویسد: در تحدّي کل قرآن، قرآن به « بعشر سور » ذکر این نکته که مقصود از
عنوان یک کتاب هدایتگر جامع و جاودانه مورد تحدّي است و در تحدّي به یک سوره، هدف، تحدّي به یک قطعه قرآن به لحاظ
اشتمال بر یک غرض و هدف تام است و در تحدّي به ده سوره، هدف تحدّي به تنوع در اغراض و بیان انواع مقاصد است. ایشان
در این زمینه مینویسد:
ص: 116
فالذي کلّف به الخصم فی هذه التحدّیات هو أن یأتی بکلام یماثل القرآن مضافا إلی بلاغۀ لفظه فی بیان بعض المقاصد الإلهیۀ
المشتملۀ علی أغراض منعوتۀ بالنعوت التی ذکرها اللّه سبحانه.
و الکلام الإلهی مع ما تحدّي به فی آیات التحدّي یختلف بحسب ما یظهر من خاصته فمجموع القرآن الکریم یختص بأنّه کتاب فیه
ما یحتاج إلیه نوع الإنسان إلی یوم القیامۀ من معارف أصلیۀ و أخلاق کریمۀ و أحکام فرعیۀ، و السورة من القرآن تختص ببیان جامع
لغرض من الاغراض الإلهیۀ المتعلقۀ بالهدي و دین الحق علی بلاغتها الخارقۀ، و هذه خاصّ ۀ غیر الخاصۀ التی یختص بها مجموع
القرآن الکریم، و العدة من السور کالعشر و العشرین منها تختص بخاصۀ اخري و هی بیان فنون من المقاصد و الأغراض و التنوع فیها
فإنّها أبعد من احتمال الإتفاق فإنّ الخصم إذا عجز عن الإتیان بسورة واحدة کان من الممکن أن یختلج فی باله أن عجزه عن الإتیان
بها إنّما یدل علی عجز الناس عن الإتیان بمثلها لا علی کونها نازلۀ من عند الله موحاة بعلمه فمن الجائز أن یکون کسائر الصفات و
الأعمال الإنسانیۀ التی من الممکن فی کل منها أن یتفرد به فرد من بین أفراد النوع اتفاقا لتصادف أسباب موجبۀ لذلک کفرد من
الإنسان موصوف بأنّه أطول الأفراد أو أکبرهم جثۀ أو أشجعهم أو أسخاهم أو أجبنهم أو أبخلهم.
و هذا الإحتمال و إن کان مدفوعا عن السورة الواحدة من القرآن أیضا التی یقصدها الخصم بالمعارضۀ فإنّها کلام بلیغ مشتمل علی
معان حقۀ ذات صفات کریمۀ خالیۀ عن مادّة الکذب، و ما هذا شأنه لا یقع عن مجرد الإتفاق و الصدفۀ من غیر أن یکون مقصودا فی
نفسه ذا غرض یتعلق به الإرادة.
إلّا أنّه أعنی ما مرّ من احتمال الإتفاق و الصدفۀ عن السور المتعددة أبعد لأنّ إتیان السورة بعد السورة و بیان الغرض بعد الغرض و
الکشف عن خبییء بعد خبییء لا یدع مجالا لإحتمال الإتفاق و الصدفۀ و هو ظاهر.
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا » : إذا تبین ما ذکرنا ظهر أنّ من الجائز أن یکون التحدّي بمثل قوله
أسري، 88 )، واردا مورد التحدّي بجمیع القرآن لما جمع فیه من الأغراض الإلهیۀ و یختص « یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً
لما فیها « قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ » : بأنّه جامع لعامۀ ما یحتاج إلیه الناس إلی یوم القیامۀ؛ و قوله
ص: 117
« قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ » : من الخاصۀ الظاهرة و هی أنّ فیها بیان غرض تام جامع من أغراض الهدي الإلهی بیانا فصلا من غیر هزل و قوله
صفحه 80 از 168
تحدّیا بعشر من السور القرآنیۀ لما فی ذلک من التفنن فی البیان و التنوع فی الأغراض من جهۀ الکثرة، و العشرة من ألفاظ الکثرة
البقرة، 96 ) فالمراد بعشر سور (و اللّه أعلم) السور الکثیرة الحائزة لبعض ) .« یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَۀٍ » : کالمأة و الألف. قال تعالی
مراتب الکثرة المعروفۀ بین الناس فکأنّه قیل: فأتوا بعدة من سوره و لتکن عشرا لیظهر به أن تنوّع الأغراض القرآنیۀ فی بیانه المعجز
لیس إلّا من قبل اللّه.
169 ) آیت الله فاضل لنکرانی در نقد دیدگاه مرحوم علامه فرموده است: - (علامه طباطبایی محمد حسین؛ همان، ج 10 ، ص 167
این وجه به خودي خود تام است و در صحت آن تردیدي نیست؛ ولی این بیان، فقط توجیه کننده اصل تحدّي به یک سوره و ده
سوره است؛ نه توجیه کننده تحدّي به ده سوره پس از تحدّي به یک سوره. (موحدي فاضل، محمد؛ مدخل التفسیر، چ 1، تهران:
83 ) این اشکال در صورتی بر بیان مرحوم علامه وارد است که ایشان در صدد بیان این نکته باشند - مطبعۀ الحیدري، 1396 ، ص 37
که در مقام تحدّي، مقتضاي ترتیب طبیعی آن است که تحدّي به ده سوره، لزوما پس از تحدّي به یک سوره باشد؛ ولی چنین
و یمکن ان یقال فی وجه الاختلاف الذي یلوح من آیات » : مدعایی صریحا در عبارات ایشان نیامده؛ بلکه در این خصوص میفرماید
طباطبایی، محمد حسین؛ همان، ج 10 ، ص .«... التحدّي؛ در توجیه اختلافی که در آیات تحدّي به چشم میخورد، میتوان گفت
.170
در این صورت مرحوم علامه در صدد توجیه صحت تحدّي به ده سوره پس از تحدّي به یک سوره است؛ نه لزوم آن و با توجه به
این نکته که غرض در تحدّي به یک سوره و تحدّي به ده سوره متفاوت است، هم تحدّي به ده سوره پس از تحدّي به یک سوره و
هم تحدّي به یک سوره پس از تحدّي به ده سوره درست است و در هر دو صورت به این معنا است که پس از تحدّي به یک بعد
از اعجاز قرآن و به کرسی نشستن آن، تحدّي به بعد دیگري از اعجاز قرآن صورت میگیرد. این نکته نیز شایان ذکر است که
مقصود مرحوم علامه طباطبایی از سوره، یکی از سور یکصد و چهارده گانه قرآن نیست؛ بلکه یک قطعه و یک فقره از فقرات
قرآن است؛ بنابراین تصریح ایشان به این نکته که برخی از سور یکصد و چهارده گانه هدف واحدي
ص: 118
ندارند، با تأکید ایشان بر این که هر یک از سور قرآن غرض خاصی دارند که آیات تحدي به یک سوره به آن نظر دارد، منافات
ندارد.
و) آیت الله فاضل لنکرانی بر این باورند که کلمه مفتریات که فقط در این آیه از آیات تحدّي آمده، موجب میشود تحدّي بر روال
نظم طبیعی از دشوارتر به سادهتر سیر کرده باشد؛ زیرا در تحدّي به یک سوره، بر محتواي سوره و نظم، هر دو تأکید میشود؛ ولی
در تحدّي به ده سوره با صرف نظر از محتواي آنها، ده سوره با نظم خاص قرآنی درخواست میشود؛ هر چند محتواي آنها کذب
و افترا باشد. ایشان در مقام توضیح این وجه مینویسد:
یغایر الإفتراء الواقع فی صدر الآیۀ فی قوله: « مفتریات » إنّ الإفتراء المدلول علیه بقوله »
(أم یقولون افتراه) فإنّ الإفتراء هناك افتراء بحسب نظر المدّعی، و لا یقبله الطرف الآخر بوجه، و فی الحقیقۀ یکون الإفتراء المدعی
افتراء واقعیا غیر مطابق للواقع بوجه، و لکن الإفتراء هنا إفتراء مقبول للطرفین، و الغرض (و الله أعلم) أنّ اتصاف القرآن بالإعجاز و إن
کان رکنه الذي یتقوم به إنّما هی المقاصد الإلهیۀ، و الأغراض الربوبیۀ، التی یشتمل علیها ألفاظه المقدسۀ، و عبارته الشریفۀ، إلّا أنّه لا
ینحصر بذلک، بل لو فرض کون المطالب غیر واقعیۀ و القصص کاذبۀ لکان البشر عاجزا عن التعبیر بمثل تلک الألفاظ، مع النظم
الخاص، و الاسلوب المخصوص.
ففی الحقیقۀ، یکون التحدّي فی هذه الآیۀ (بعد الإغماض عن علوّ المطالب، و سمّو المعانی، و صدق القصص و واقعیّۀ المفاهیم)
بخلاف التحدّي الواقع فی الآیۀ الکریمۀ فی سورة یونس، بالإتیان بسورة مثل سور القرآن، فإنّ ظاهره المماثلۀ من جهۀ المزایا الراجعۀ
صفحه 81 از 168
.« إلی المعنی و الخصوصیات المشتملۀ علیها الألفاظ معا
سپس میفرماید:
نعم: یبقی الکلام (بعد ظهور عدم کون المراد بالعشرة إلّا الکثرة لا العدد الخاص) فی حکمۀ العنایۀ بالکثرة، و لعلّها عبارة عن التنبیه »
علی اشتمال الکتاب العزیز علی خصوصیۀ مفقودة فی غیره، و لا یکاد یقدر علیها البشر، و إن بلغ ما بلغ، و هی الإتیان بقصۀ واحدة
.« بأسالیب متعددة و تعبیرات مختلفۀ متساویۀ من حیث الوقوع فی أعلی مرتبۀ البلاغۀ
و بذلک ترتفع الشبهۀ التی یمکن أن یخطر بالبال، بل بعض الناس أوردها علی » ( (موحدي فاضل، محمد؛ همان، ص 38 و 39
ص: 119
الإعجاز بالبلاغۀ و الاسلوب، و هی أن الجملۀ أو السورة المشتملۀ علی القصّۀ یمکن التعبیر عنها بعبارات مختلفۀ تؤدي المعنی، و لا بد
أن یکون عبارة منها ینتهی ألیها حسن البیان، مع السلامۀ من کل عیب لفظی، أو معنوي، فمن سبق إلی هذه العبارة أعجز غیره عن
الإتیان بمثلها؛ لأنّ تألیف الکلام فی اللغۀ لا یحتمل ذلک، و لکن القرآن عبّر عن بعض المعانی و بعض القصص بعبارات مختلفۀ
الاسلوب و النظم، من مختصر و مطول، و التحدّي فی مثله لا یظهر فی قصۀ مخترعۀ مفتراة، بل لا بد من التعدد الذي یظهر فیه التعبیر
.« عن المعنی الواحد و القصۀ الواحدة بأسالیب مختلفۀ و تراکیب متعددة
(موحدي فاضل، محمد؛ همان، ص 39 ) و این مطلب نکتهاي است که رشید رضا و علامه طباطبایی قدّس سرّه نیز در همین مورد به
(170 - آن توجه کردهاند. (ر. ك: رشید رضا، محمد؛ همان، ج 1 ص 193 - علامه طباطبایی، محمد حسین؛ همان، ج 10 ، ص 168
فأتوا بسورة مثله » : این وجه نیز هر چند به خودي خود صحیح است، ولی در صورتی با ظاهر آیه سازگار است که خداوند میفرمود
بنابراین تاکید آیه بر ده سوره به جاي یک سوره، با این توجیه منافات دارد و وجهی که براي عنایت و تأکید بر ده سوره ذکر ؛« مفترا
شده، در صورتی درست است که آیه در مقام بیان ویژگیهاي قرآن باشد؛ نه درخواست همانندآوري از مخالفان. توضیح این نکته
در پایان همین پاورقی میآید.
قابل ذکر است که رشید رضا در تفسیر المنار ضمن تبیین دیدگاه خویش، اشارههایی به توجیه ذکر شده در مدخل التفسیر دارد؛ هر
چند به صورت وجه مستقل نیامده است. ر. ك:
فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما » : رشید رضا، محمد؛ همان، ج 1، ص 193 و 194 ؛ ج 12 ، ص 47 ) به علاوه با ذیل آیه که میفرماید
چندان تناسبی ندارد. نزول به علم الهی با محتوا بیشتر تناسب دارد و چنانکه علامه طباطبایی «... أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ
نیز فرموده، اشتمال بر معارف هدایتگر انسانها و یا انواع کمالات، با توحید در الوهیت که از عجز مخالفان در آیه نتیجه گرفته
شده، بیشتر تناسب دارد تا با تفنن در بیان بدون محتوا. (شایان ذکر است که نظیر این تذییل در آیه 39 سوره یونس آمده است.
.« بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ » : آن جا که میفرماید
در بیانات رشید رضا و این دو بزرگوار آمده، مربوط « عشر سور » اما آن چه در وجه تأکید بر
ص: 120
به بعد دیگري از تحدّي است که نباید با آنچه اکنون بر آن تأکید شد، خلط شود.
توضیح آنکه گاه در بیان اعجاز قرآن، سخن بر سر آن است که آیا امکان دارد قرآن با توجه به ویژگیهایی که دارد سخن انسان
باشد یا آن که شواهد و دلایل، ما را به این نکته رهنمون میکند که پشتوانه آن، دانش و قدرتی فوق دانش و قدرت بشر است؛
نظیر آیه 82 نساء که با تکیه بر خصوصیات قرآن میفرماید: این کتاب با ویژگی عدم اختلاف آن نمیتواند ساخته فکر و اندیشه
پیامبر باشد. در این بعد از بیان اعجاز، تحدّي از اخف به اشدّ شیوه عقل پسند است؛ یعنی اوّل بر یکی از خصوصیات و یا یک مورد
و یک سوره و یک خبر غیبی تکیه میشود و گفته میشود این خصوصیت، این خبر غیبی، این یک بخش از قرآن، این یک
صفحه 82 از 168
مجموعه آیات نمیتواند از آن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد و در مرحله دوم، بر چند خبر غیبی چند بعد اعجاز یا سور
متعدد که هر یک معجزهاند تکیه میشود و گفته میشود: در خصوص یک مورد کار خارق العاده، یک خبر غیبی، یک سوره،
احتمال دارد که معلول نبوغ شخص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد و یا این توهم ممکن است در ذهن افراد خطور کند که
این یک سوره با محتواي فوق توان انسانهاي دیگر شاید از صفات برجستهاي است که همواره در بین انسانها یک نفر فوق افراد
دیگر قرار میگیرد؛ ولی بیان خبر غیبی پی در پی، آوردن سوره بعد از سوره این توهم را بهتر دفع میکند. این همان بیانی است که
در بیانات علامه طباطبایی و آیت الله محمد فاضل و رشید رضا آمده است؛ پس این بیان در جایی مناسب است و این شبهه در
صورتی دفع میشود که تکیه بر این نکته شود که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سور متعدد پی در پی میآورد و این نشان
میدهد که معلول نبوغ و خصوصیات شخصی ایشان نیست؛ زیرا هر کس در یک بعد یا یک زمینه نبوغ دارد؛ نه در هر بعد و هر
زمینه، و این شبیه نکتهاي است که متکلمان در خصوصیت معجزه ذکر کردهاند که معجزه محدودیت ندارد.
بدیهی است که در این بعد، تحدّي از اشدّ به اخف که مورد بحث در آیات کنونی (تحدّي به یک سوره و سپس به ده سوره)
است، نمیتواند مطرح باشد؛ بلکه باید تحدّي از اخف به اشدّ سیر کند. [اگر تعبیر تحدّي در این مورد بیاشکال باشد.]
بعد دیگر آن است که دیگران نمیتوانند همانند قرآن را بیاورند؛ آن طور که در آیات سوره بقره، طور، یونس، هود و اسراء بر آن
تکیه میشود و از مردم خواسته میشود که همانند قرآن، یک سوره و ده سور قرآن را بیاورند و میفرماید: آنها نمیتوانند چنین
کاري انجام دهند. در
ص: 121
این بعد از تحدّي، تحدّي از اشدّ به اخف باید سیر کند؛ یعنی ابتدا موضوع دشوارتر از انسانها خواسته شود و سپس آسان و
آسانتر طلب شود. در این بعد از تحدّي شبهه یاد شده و دفع آن مطرح نیست.
همانطور که اشاره شد، در آیات قرآن، گاه به کل قرآن، گاه به ده سوره و گاه به یک سوره تحدّي شده است. گر چه اکثر قریب
به اتفاق مفسران و دانشمندان علوم قرآن، مفاد آیات دسته اوّل را تحدّي به کلّ قرآن دانستهاند، ولی این احتمال که مقصود از قرآن
در این آیات، معناي جنسی باشد و در صدد بیان مقدار معجزه قرآن نباشد، به صورت جدّي مطرح است که در این صورت، بحث
از ترتیب تحدّي در این مورد رنگ میبازد؛ ولی با فرض پذیرش قول مفسران در این خصوص میتوان گفت: آیات تحدّي در
مرحله اوّل از بشر میخواهد که اگر در خدایی بودن قرآن تردید دارند، کتابی همانند قرآن که داراي همه امتیازات قرآن باشد،
بیاورند و پس از آنکه عجزشان ثابت شد، تخفیف داده، میفرماید: یک سوره که از هر جهت شبیه سورههاي قرآنی باشد و همه
امتیازات یکی از سورههاي قرآن را در بر داشته باشد، بیاورند و پس از آنکه از چنین امري نیز عاجز شدند، تخفیف داده، از ایشان
میخواهد که ده سوره بسازند که هر کدام داراي یکی از جهات اعجاز قرآن باشد؛ به طوري که مجموع آن ده سوره بتواند
ویژگیهاي یک سوره قرآن را دارا باشد. بدیهی است که ساختن یک سوره شبیه یک سوره قرآن در همه جهات، مشکلتر از
فراهم آوردن چند سوره است که هر یک در یک جهت شبیه قرآن باشد؛ پس تحدّي از دشوارتر به آسانتر صورت گرفته و معقول
است.
این بیان با ذیل آیات تحدّي به یک سوره و ده سوره که عدم توانایی بشر را به نشأت گرفتن قرآن از علم الهی و عدم اطلاع بشر از
آن ربط میدهد، کاملا سازگار است؛ زیرا عدم توانایی بر آوردن یک سوره که کاملا شبیه قرآن باشد و نیز ده سوره که روي هم
رفته به منزله یک سوره قرآن باشد، هر دو دلالت دارد که این سورهها از پشتوانه علمی بینهایت برخوردارند و آن علم در اختیار
انسانهاي دیگر قرار نگرفته و خدا آنها را از علم غیب خویش آگاه نساخته است؛ به علاوه، این بیان با عمومیت افترا نسبت به کل
سورههاي قرآن که ظاهر آیات شریف است، تناسب کامل دارد.
صفحه 83 از 168
توجیه معقول و درستی مییابد؛ توضیح آنکه مفسران در مورد « فأتوا بعشر سور مثله مفتریات » در جمله « مثله » افزون بر آن، تعبیر
« امثالها » است و باید « سورهها » این واژه که وصف
ص: 122
صفت « مثله » و « فأتوا بقدر عشر سور مثله » : گفته شود، توجیهاتی را ذکر کردهاند؛ مثلا گفته شده که اصل این جمله چنین بوده است
یا آنکه چون مجموع ده سوره، یک امر است که درخواست شده، «1» بوده است « کل واحد منها مثله » است یا آنکه مقصود « قدر »
ولی «3» ؛ برخی نیز گفتهاند: چون کلمه عشر صیغه جمع نیست، در توصیف آن مفرد هم به کار میرود «2» . آورده شده است « مثله »
سایر وجوه، جز وجه اخیر، خلاف ظاهر است. در مورد وجه اخیر نیز میتوان گفت: با توجه به آنکه کلمه مثل، به صورت جمع هم
میتوانسته به کار رود؛ چنانکه در آیه 160 انعام آمده:
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَۀِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها؛ هر کس کار نیکی [به جاي] آورد، برایش ده چندان آن [پاداش] خواهد بود.
به صورت مفرد در آیه تحدّي چیست؟ طبق وجهی که براي تحدّي به ده سوره، پس از تحدّي به یک سوره ذکر « مثل » سرّ کاربرد
شد، از آن جا که مقصود آن بوده که ده سوره ساخته فکر بشر، به منزله یک سوره قرآن باشد، مناسب، بلکه تنها تعبیر درست آن
بوده که به صورت مفرد آورده شود تا به این نکته اشارهاي کند که ضرورت ندارد ده سوره، هر یک شبیه یک سوره قرآن باشد؛
بلکه کافی است همه آنها شبیه یک سوره قرآن باشند.
نیز تبیین مناسبی مییابد؛ چه آنکه « مفتریات » و نیز توصیف سورههاي ده گانه به « مفتریات » از سوي دیگر، جمع آوردن کلمه
آنچه آورده میشود، هر یک سورهاي افترایی است و در نتیجه مفتریات هستند؛ نه آنکه روي هم رفته یک امر مفتري باشد؛ امّا
که در هیچ یک از آیات تحدّي نیامده، طبق این توجیه آن است که سورههاي « مفتریات » وجه توصیف سور درخواستی به
دهگانهاي که آورده میشود، چون هر یک در یک بعد مانند قرآن است، در واقع مانند قرآن نیستند؛ به عبارت دیگر، هر یک از
سور قرآن در چند بعد برجستگیها و ویژگیهایی دارد؛ ولی ده سوره بشر ساخته، هیچ یک، کل ویژگیهاي یک سوره قرآن را
ندارد؛ بنابراین نمیتوان گفت: هر یک از سور انسان ساخته، همانند قرآن است و اگر قرآن سخن خداست، پس این سورهها هم
سخن خداست؛ بلکه باید گفت: چون هیچ یک همانند سور قرآن نیست،
______________________________
. 1). بیضاوي، ناصر الدین عبد الله؛ همان، ج 1، ص 451 - رازي فخر الدین، محمد؛ همان، ج 17 ، ص 194 )
. 2). رازي فخر الدین محمد؛ همان، ج 17 ، ص 194 )
. 3). آلوسی، شهاب الدین محمد؛ همان، ج 12 ، ص 20 )
ص: 123
است. گویا قرآن مجید در مرحله بسیار خفیف تحدّي میفرماید: شما که از همانندآوري یک سوره هم ناتوان « مفتري » هر یک
هستید، حال چیزي مادون قرآن بیاورید و آن این که ده سوره بشر ساخته بیاورید که هر چند هیچ یک عدل قرآن نیست و با قرآن
هماوردي ندارد، ولی روي هم رفته شبیه یک سوره قرآن باشد.
نکات ذکر شده، همه مؤید قول اخیر است و امتیاز این توجیه را بر سایر توجیهات نشان میدهد.
1. مبانی اثبات اعجاز قرآن
براي اثبات اعجاز قرآن، دست کم باید سه امر به اثبات برسد؛ اموري که در هر معجزه دیگر نیز ضرورت دارد: نخست آنکه پیامبر
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن را به عنوان یک امر خارق العاده که فقط با امداد ویژه الهی تحقّق مییابد و دلیل صحّت ادعاي
صفحه 84 از 168
پیامبري او است، مطرح کرده باشد. دوم آنکه مخاطبان پیامبر مسأله را جدّي گرفته، در صدد بررسی قرآن و همانندآوري آن
برآمده و تلاش جدّي از ناحیه آنان در این خصوص به عمل آمده باشد و سوم آنکه در عین تلاش جدّي صورت گرفته براي
بررسی یا همانندآوري، موفق به این کار نشده باشند یا به روشنی دریافته باشند که نمیتوانند همانند قرآن را بیاورند.
اصل اوّل، افزون بر آنکه از نظر تاریخی و روایی مسلّم است، در آیات قرآن نیز به روشنی مطرح شده است. آیات تحدّي، مسأله را
با رساترین بیان به میان کشیده و همه انسانها را از هر فرقه و گروه و در هر زمان و مکان به همانندآوري دعوت کرده؛ به گونهاي
«1» . که براي هیچ انسان منصفی که با قرآن برخوردي داشته است، جاي تردید و شکی باقی نمیگذارد
اصل دوم نیز از مسلّمات تاریخی و روایی است و آیات قرآن به خوبی بر آن دلالت دارد.
موضع گیريها و قضاوتهاي مخالفان قرآن که در آیات شریف و کتابههاي روایی و تاریخی آمده، همه بر این اصل گواهی
میدهد.
مخالفان قرآن، بیشترین انگیزه را براي آوردن همانند قرآن داشتند. آنان اهل فصاحت و
______________________________
1). باید توجه داشت که موضوع از سوي خدا بودن قرآن که در آیات فراوان آمده، موضوعی غیر از بیان معجزه بودن قرآن است )
که در آیات تحدّي مورد تأکید قرار گرفته است؛ بنابراین در اثبات این اصل نمیتوان به آیاتی که صرفا قرآن را سخن خدا و نازل
شده از سوي خدا میداند، استناد کرد.
ص: 124
و قومی لجوج، سرسخت و «1» بلاغت و فخر فروشی با آن، متعصّب نسبت به آداب و رسوم خویش و به ویژه فرهنگ بت پرستی
و قرآن را الگوي مخالفت با بت و بت پرستی میدانستند. قرآن، آداب و رسوم آنان را نادرست و بت و بت «2» داراي تکبر بودند
اعمال آنان را تباهی و شقاوت ابدي میدانست «4» . و فخر فروشی و تکبر آنان را نکوهش میکرد «3» ، پرستی را امر خرافی قلمداد
و مخالفتشان را برخاسته از لجاجت، عناد، نادانی، نفهمی، استکبار، پیروي از شیطان و «6» و آنان را قومی بیمنطق، غافل و نادان «5»
در عین حال، در آیات تحدّي، از هر نکته و دقیقهاي که میتوانست آنان را به «7» ؛ هواي نفس و نیاکان معرفی میکرد
همانندآوري ترغیب، تشویق و تحریک کند استفاده کرد. برخی از این نکات عبارتند از:
______________________________
أَ جَعَلَ الْآلِهَۀَ إِلهاً واحِ داً إِنَّ هذا لَشَ یْءٌ عُجابٌ وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْ بِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَ یْءٌ یُرادُ؛ آیا » .(1)
معبودها [ي متعدد] را معبود یگانه قرار داده؟ راستی که این چیزي سخت شگفت است. و مهترانشان [سران قریش] به راه افتادند [و
.( ص 5 و 6 ) «.[ به یک دیگر گفتند] که بروید و بر خدایان خویش شکیبا باشید. راستی که این چیزي خواسته شده [و مقصود ماست
فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ » ( ص، 2 ) «. بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ؛ بلکه کسانی که کافر شدند در سرکشی و ستیزند » .(2)
الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُ  دا؛ همانا [خواندن] آن [قرآن] را به زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزکاران را بدان مژده و مردم سرسخت را با
.( مریم، 97 ) «. آن هشدار دهی
إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ؛ این بتها [که خدایشان میپندارید] جز نامهایی [بیش] نیستند که [با آن] شما و » .(3)
.( نجم، 23 ) «. پدرانتان [این سنگ و چوبها را] نامگذاري کردهاید
ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْيٌ وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَۀِ عَذابَ الْحَرِیقِ؛ از سر نخوت [از آیات الهی جدا میکند] » .(4)
تا [مردم را] از راه خدا گمراه کند. براي او در این جهان خواري و رسوایی است و در روز رستاخیز عذاب [آتش] سوزان را به او
.( حج، 9 ) «. میچشانیم
صفحه 85 از 168
وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً؛ و آنان که خدا و پیامبرش را نافرمانی کنند، به راستی که بر ایشان » .(5)
( جن، 23 ) «. آتش دوزخ است که در آن جاودان باشند
وَ» ( زمر، 64 ) «!؟ قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ؛ بگو: آیا به من دستور میدهید که جز خداي را بپرستم، اي نادانان » .(6)
مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُديً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ؛ و از مردمان کسانی هستند که بی هیچ دانش، رهنمود و کتابی
( حج، 8 ) «. روشن درباره خدا جدل و ستیز میکنند
وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛ ولی » ( ملک، 21 ) «. بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ؛ بلکه اینان در سرکشی و نفرت پافشاري کردند » .(7)
وَ شَ هِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ؛ و گواهی از بنی اسرائیل بر مشابهت » ؛( انعام، 37 ) «. بیشترشان نمیدانند
( احقاف، 10 ) «. [معارف] قرآن [با آن چه در تورات و انجیل آمده] گواهی دهد؛ پس ایمان آورد و شما بزرگی و گردنکشی کنید
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ؛ و از مردمان، کسانی هستند که درباره خدا بی هیچ دانشی جدل و »
بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَ دْنا آباءَنا عَلی أُمَّۀٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ » ( حج، 3 ) «. ستیز میکنند و از هر شیطان نافرمان و سرکشی پیروي مینمایند
( زخرف، 22 ) «. مُهْتَدُونَ؛ [نه] بلکه گفتند: ما پدرانمان را بر آیینی یافتیم و ما در پی ایشان ره یافتهایم
ص: 125
که موجب بسیج همگانی نیروها در سه نوبت براي همانندآوري قرآن میشد. پیوند دادن پذیرش و «1» تحدّي از دشوارتر به سادهتر
تشویق به کمک گرفتن از تمامی نیروهایی که میتوانند در آوردن همانند «2» ، عدم پذیرش قرآن با سعادت و شقاوت جاودانه
دروغگو دانستن آنان در «4» ، پیشگویی ناتوانی ابدي انسانها از آوردن همانند حتی یک سوره قرآن «3» ، قرآن نقش ایفا کنند
مطرح کردن روشن بودن اعجاز قرآن به گونهاي که حتی براي یاوه «5» ، ادّعاي معجزه نبودن قرآن در صورت نیاوردن همانند قرآن
و «7» ، شتاب زده دانستن و برخاسته از عدم تدّبر و تعقّل قضاوت مخالفان نسبت به قرآن «6» ، گویان جاي تردید باقی نمیگذارد
«8» . نتیجه گیري بطلان آیین بت پرستی از نیاوردن همانند قرآن
امور یاد شده، زمینههاي لازم و انگیزههاي کافی تلاش براي همانندآوري مخاطبان را فراهم میآورد؛ به گونهاي که اگر کوششی
صورت نگیرد، کاملا بر خلاف جریان طبیعی است و باید موانع و علل خنثی کننده این انگیزهها را جستجو کرد.
مخالفان علاوه بر این، بیشترین و متنوعترین تلاشها را براي شکست دادن قرآن به عمل آوردند. به راه انداختن جنگهاي طاقت
انکار نزول «10» ، اعلام آمادگی رشوه دادن به پیامبر براي دست برداشتن از دعوتش «9» ، فرسا، دعوت به مسامحه و سازش کاري
بهانهگیري نسبت به کیفیّت نزول «12» ، ایجاد تردید در صلاحیت پیامبر براي نبوّت «11» ، وحی بر بشر
______________________________
1). توضیح آن گذشت. )
. 2). بقره، 24 )
. 3). اسراء 88 ؛ هود، 13 ؛ یونس، 39 )
. 4). بقره، 24 )
. 5). بقره، 23 ؛ هود، 13 ؛ یونس، 39 ؛ طور، 34 )
. 6). عنکبوت، 48 )
. 7). نساء 81 و یونس، 16 )
. 8). هود، 14 )
.( قلم، 9 ) «. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ؛ دوست دارند که نرمی کنی تا نرمی کنند » .(9)
صفحه 86 از 168
10 ). در کتب تاریخی، نمونه این نوع رشوه دادنها و وعدههاي مخالفان به پیامبر و پاسخ منفی و قاطع پیامبر به آنان مطرح شده )
است.
وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ ...؛ خداي را چنانکه سزاوار اوست، قدر نشناختند و ارج » .(11)
( انعام، 91 ؛ ق، 1 و 2 ) «. ننهادند، آن گاه که گفتند: خدا بر هیچ آدمی هیچ چیز فرو نفرستاده است
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ؛ و گفتند چرا این قرآن بر مردي بزرگ از آن دو شهر » .(12)
ص: 126
«3» ، ادّعاي این که اگر بخواهند، همانند قرآن را میآورند «2» ، ایجاد شبهه هنگام تغییر یا نسخ برخی از احکام «1» ، قرآن
افترا به خدا بستن «7» ، شاعر بودن «6» ، جنون «5» ، اتّهام فراگرفتن قرآن از دیگران «4» ، درخواست آوردن قرآنی دیگر یا تبدیل آن
توصیه گوش فرا ندادن به قرآن و سخن یاوه و بیربط گفتن هنگام تلاوت آیات به «9» ، و سحر و جادوگري به پیامبر «8»
______________________________
.( زخرف، 31 ) «؟ [مکّه و طائف] فرو فرستاده نشد
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَۀً واحِ دَةً ...؛ و کسانی که کافر شدند، گفتند: چرا قرآن بر او یک جا و یکباره » .(1)
( فرقان، 32 ) «؟ فرو فرستاده نشد
وَ إِذا بَدَّلْنا آیَۀً مَکانَ آیَۀٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛ و چون آیهاي را جايگزین آیهاي » .(2)
نحل، 101 ) و ) «. کنیم و خدا به آن چه فرو میفرستد داناتر است، گویند: همانا تو دروغ بافی. [چنین نیست] بلکه بیشترشان نادانند
سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ، ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها ...؛ زود است که نابخردان مردم گویند: چه چیز آنان را از قبلهاي » نیز
( بقره، 142 ) «؟ که بر آن بودند [بیت المقدس] بگردانید
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ؛ و چون آیات ما بر آنها تلاوت شود، » .(3)
«. گویند: شنیدیم. اگر میخواستیم، ما هم مانند این [سخنان قرآنی] را میگفتیم. این [آیات] جز افسانههاي پیشینیان چیزي نیست
( (انفال، 31
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ ...؛ و چون آیات روشن ما بر آنان تلاوت » .(4)
( یونس، 15 ) «... شود، کسانی که به دیدار ما امید ندارند، گویند: قرآنی جز این بیاور یا آن را دگرگون کن
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ ...؛ و به تحقیق میدانیم که به راستی آنان میگویند: همانا آدمی به او [این آیات] » .(5)
وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا؛ و گفتند: » نحل، 103 ) و نیز ) «.... میآموزد
افسانههاي پیشینیان است که او درخواست کرده آنها را [برایش] بنویسند و این افسانهها که هر بامداد و شبانگاه بر او خوانده
( فرقان، 5 ) «.... میشود
حجر، ) «. وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ؛ و گفتند: اي آن کسی که قرآن بر او فرو آمده! همانا تو دیوانهاي » .(6)
وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ؛ و به راستی نزدیک است آنان که » 6) و نیز
«. کافر شدند، چون قرآن را شنیدند [که میخواندي] تو را با چشمهاي خود بلغزانند و بیفکنند و میگویند: همانا او دیوانه است
( (قلم، 51
بَلْ قالُوا أَضْ غاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْیَأْتِنا بِآیَۀٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ؛ بلکه گفتند: [سخنان او] خوابهاي آشفته و » .(7)
پریشان است؛ بلکه آن را بر بافته، بلکه او شاعر است؛ پس باید براي ما نشانهاي [معجزهاي] بیاورد؛ چنانکه پیشینیان [پیامبران پیشین
أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ؛ بلکه گویند: شاعري است که ما رویداد مرگ را » انبیاء، 5) و نیز ) «. با آن] فرستاده شدهاند
صفحه 87 از 168
( طور، 30 ) «.[ درباره وي چشم میداریم [در انتظار مرگ اوییم
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ ...؛ و کسانی که کافر شدند، گفتند: این [قرآن]- نیست؛ مگر دروغی که [محمّد] بر » .(8)
فرقان، 4) و آیات تحدّي. ) «... بافته است
إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ... فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ؛ وي اندیشید و اندازهگیري و ارزیابی کرد؛ » .(9)
«. پس مرگ بر او باد! چگونه اندازه کرد؟! ... پس گفت: نیست این [قرآن] مگر جادویی برگزیده؛ نیست این مگر گفتار آدمی
(25 - (مدثر، 18
ص: 127
همه و همه از تلاشهاي متعدد و متنوع «2» ، و حتی سحر دانستن بیان مطالب حقی نظیر بر پا شدن معاد «1» منظور غلبه بر قرآن
مخالفان قرآن است که در آیات به آنها اشاره شده و در کتابهاي تاریخی و روایی آمده است.
اصل سوم نیز امري تردید ناپذیر است. کتابهاي تاریخ و علوم قرآن، افراد متعدّدي را ذکر میکنند که در صدد همانندآوري قرآن
بر آمده و خود با بررسی قرآن، به عجز خویش پی بردهاند یا به آوردن چیزي شبیه قرآن دست یازیده؛ ولی نمونههایی را ارائه
و اگر نمونههاي «3» دادهاند که موجبات رسوایی خویش را فراهم آورده و عدم توانایی بشر از همانندآوري را به اثبات رساندهاند
دیگري وجود میداشت، به دلیل اهمیّت مسأله و با وجود دشمنان قسم خورده و سرسخت اسلام و قرآن، حتما آن نمونهها به
صورت برجسته در تاریخ ثبت میشد و هم اکنون در دسترس ما قرار میگرفت.
با توجه به آن چه در خصوص سه اصل یاد شده گذشت، مبانی اعجاز قرآن مجید به اثبات میرسد و ناتوانی بشر از همانندآوري
آن به کرسی مینشیند.
این نکته شایان ذکر است که با توجه به آن چه در این فصل و فصل پیشین گذشت، روشن میشود که اعجاز قرآن براي پیامبر، اهل
فنّ و توده مردم از راههاي متفاوتی اثبات میشود.
پیامبر که قرآن را با علم حضوري مییابد، اعجاز آن را نیز از طریق علم حضوري و همراه با دریافت قرآن مییابد. اهل فنّ با بررسی
و تأمّل در قرآن و ویژگیهاي آن، پیش از پرداختن به همانندآوري، میتوانند اعجاز قرآن را درك کنند و از طریق همانندآوري
نیز میتوانند به درك اعجاز و نیز تأیید شناخت پیشین خود در این خصوص، نایل شوند و توده مردم از شهادت اهل فنّ بر اعجاز
قرآن یا عدم همانندي نمونههاي بشر ساخته با آیات قرآن و به عبارت دیگر نیاوردن یا ناتوانی بشر از آوردن همانند قرآن، به اعجاز
قرآن دست مییابند و لزومی ندارد اعجاز قرآن براي همگان به یک طریق اثبات شود یا براي هر کس مستقیما به اثبات رسد.
______________________________
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ؛ و کسانی که کافر شدند، گفتند: به این قرآن گوش فرا » .(1)
( فصّلت، 26 ) «. مدهید و [هنگام قرائت وي] سخن یاوه در آن افکنید؛ شاید پیروز شوید
وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ؛ و اگر بگویی که شما پس از مرگ ...» .(2)
( هود، 7 ) « برانگیخته میشوید، هر آینه کسانی که کافر شدند، گویند: این نیست مگر جادویی آشکار
3). براي اطلاع از این نمونهها ر. ك: کتب تاریخ و علوم قرآن از جمله معرفت. محمد هادي. التمهید فی علوم القرآن چاپ اول، )
.227 - مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1416 ، ج 4، ص 261
ص: 128
«1» ؟ اینک پس از اثبات اعجاز قرآن، باید به بررسی این مسأله بپردازیم که راز اعجاز قرآن چیست
2. راز اعجاز قرآن
صفحه 88 از 168
اشاره
همانطور که گذشت، آیات تحدّي دلالت داشت که این کتاب، فوق توان بشر و معجزه است؛ چنانکه آیات دیگري، معجزاتی غیر
از قرآن را براي پیامبر گرامی اسلام و نیز معجزاتی براي سایر پیامبران بازگو میکنند. از منظر قرآن و بینش اسلامی، معجزه امري
خارق العاده (فوق توان بشري) است که با خواست خداوند، به دست پیامبر الهی، براي اثبات نبوت وي صورت
______________________________
1). دو مسأله مهم دیگر در این باب مطرح است که جایگاه بررسی آن، مبحث راهنما شناسی است. )
نخست این که دلالت قرآن و به طور کلّی هر معجزهاي بر درست بودن ادّعاي پیامبر، مبنی بر ارتباط ویژه با خدا (وحی)، آیا صرفا
یک دلالت اقناعی است یا از سنخ دلالتهاي برهانی و عقلی است یا قراردادي و یا طبیعی است. ما در این جا صرفا به بیان موضع
خویش اکتفا میکنیم. به نظر ما، دلالت معجزات از جمله قرآن بر ادّعاي نبوّت، دلالتی برهانی است؛ نه بیانی اقناعی و ظواهر آیات
شریف قرآن در مورد معجزات پیامبران و نیز اعجاز قرآن با همین برداشت سازگار است.
به عنوان » دوم آنکه نقش پیامبر در معجزات چیست؟ و از جمله نقش پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در خصوص قرآن
چیست؟ این مسأله نیز شایان بررسی دقیق و تفصیلی است. در این جا به اختصار یادآور میشویم که در این باب سه ،« یک معجزه
دیدگاه میتواند مطرح شود:
الف) معجزه فقط از سوي خدا تحقّق مییابد و پیامبر هیچ نقشی ندارد.
ب) معجزه مستقلا و مستقیما به وسیله پیامبر محقق میشود و نقش خداوند در حدّ نقش او در افعال اختیاري انسانها است.
ج) در معجزه هم خدا و هم پیامبر نقش دارند. معجزات به اذن خدا و به دست پیامبر تحقّق مییابند. آوردن معجزه، غیر از خلق
معجزه است؛ به عبارت دیگر، خداوند معجزات را به دست پیامبران محقّق میسازد؛ پس معجزه با وساطت پیامبر صورت میگیرد و
نفس پیامبر هم در این باب مؤثّر است. نقش پیامبر صرفا یک نقش قراردادي نیست؛ بلکه یک رابطه تکوینی در این خصوص وجود
دارد؛ به همین جهت، شایستگی و ظرفیّت و تکامل روحی و طهارت باطنی پیامبر است که زمینهساز دریافت و انجام معجزه به دست
او را فراهم میسازد.
بطلان دو دیدگاه نخست با توجّه به بیان آیات و روایات و مباحث عقلی روشن میشود؛ ولی قول سوم هم نیازمند توضیح و تفصیل
بیشتري است؛ به ویژه در مورد قرآن که هم لفظ و هم محتواي آن مستقیما از سوي خدا دریافت میشود و در یک نظر ابتدایی،
نقش پیامبر بسیار کم رنگ به نظر میرسد، زمینه بررسی بیشتر و تعیین شکل ویژه تأثیر پیامبر وجود دارد تا روشن شود که آیا
نقش پیامبر در تبدیل الفاظ و معانی دریافت شده با علم حضوري به الفاظ مادّي و علوم حصولی است یا صرف دریافت و در اختیار
انسانها قرار دادن و وساطت در انتقال همان الفاظ مادّي یا به گونهاي دیگر است.
ص: 129
میپذیرد؛ ولی برخی از دیدگاههاي مطرح شده در راز اعجاز قرآن، خارق العاده بودن معجزه را که یکی از عناصر اصلی مفهوم
معجزه است، نفی کردهاند. برخی دیگر، جایگاه اعجاز را که طبق آیات شریف، متن قرآن کریم است، به خارج از متن انتقال
دادهاند. در این قسمت، به بررسی دیدگاههاي یاد شده و بیان دیدگاه درست میپردازیم.
الف) خارق العاده نبودن قرآن
صفحه 89 از 168
طبق آیات قرآن، گر چه پیامبران گذشته، داراي معجزاتی بودهاند، ولی پیامبر اسلام، » برخی از شرق شناسان مدعی شدهاند که
اندیشه اثبات پیامبري با آیات و معجزات را صریحا رد میکرد؛ البته قرآن خود بزرگترین معجزه است؛ ولی معجزات به عنوان
کاري که خدا انجام میدهد، در گذشته به وسیله پیامبران گذشته صورت میگرفته و به صورت معناداري به وسیله پیامبر اسلام
«1» .« صورت نمیگیرد
برخی از روشنفکران نیز این موضوع را پذیرفته و به توجیه و تبیین آن پرداختهاند. ایشان بر این باورند که کمک گرفتن از معجزات
و خرق عادات براي پیامبران گذشته، امري اجتناب ناپذیر بود؛ زیرا جهان آنان مملو از ارواح و اسرار شگفت انگیز خرافات،
موهومات و خوارق عادات بود و جز آن چه بر خلاف عقل و حس باشد، در آنان اثر نمیگذاشت. هدایت چنین مردمی از طریق
استدلال عقلی در آن دوران، دشوار، بلکه محال مینمود؛ ولی در عصر ظهور پیامبر اسلام، بشر به دوران بلوغ فکري پا میگذاشت
و پیامبر بایست تلاش میکرد تا کنجکاوي مردم را از امور خارق العاده به مسایل عقلی و منطقی و علمی متوجه سازد و جهت
حساسیت آنها را از عجایب و غرایب به واقعیات و حقایق بگرداند. بیدلیل نبود که پیامبر اسلام در اثبات حقانیت دعوت خویش،
به استدلال عقلی و تجربی و شواهد تاریخی اتکا میکرد و در برابر اصرار منکران و معاندان بر آوردن معجزات و خوارق عادات، به
سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً » : دستور خدا مقاومت میکرد و با لحنی که گویا هرگز انتظار چنین کاري از او نمیرود، میگفت
«2» .« رَسُولًا
______________________________
(1)
Z. J. R. W." elcariM 51" weN ehT. acinnatirB aidepolcycnE" ht. 372 p. dee", ubanam, (4791")
adiaW" elcariM. 845- 745. P. P )7891(, noigileR fo aidepolcycnE ehT
. 2). اسراء، 93 )
ص: 130
معجزه بودن قرآن از دیدگاه این گروه در آن است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم براي قومی که برایش کتاب و خط و
نوشتن ارزشی نداشت، از سوي خدا کتاب میآورد و با دلایل مندرج در آن، به اثبات مدعیات خود میپردازد. آنان میگویند:
معجزه محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مقوله امور غیر بشري نیست؛ گر چه یک عمل غیر بشري است. کتاب او معجزه نیست؛
معجزه او کتاب است. طرح مسأله کتاب و قسم خوردن به قلم و نوشتن در چنان جامعهاي و سوق دادن اندیشه بشري آن زمان از
غرایب و عجایب به امور عقلی و منطقی، خود معجزه است؛ گذشته از آنکه او حقانیت خود را با منطق و برهان به کرسی مینشاند.
عصر ظهور اسلام، عصر بیاعتباري ادّعاي پیوستگی اشخاص با فوق طبیعت است. به تجربه باطنی (وحی و خوارق عادت) هر اندازه
که غیر عادي و غیر متعارف باشد، باید به چشم یک تجربه کامل طبیعی نظر شود و مانند دیگر تجربههاي بشري ... مورد بحث و
«1» . تحلیل قرار گیرد
بررسی این مسأله که آیا پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به جز قرآن، معجزه یا معجزات دیگري داشته است، باید در مبحث
راهنما شناسی مورد توجه قرار گیرد و ما در این جا صرفا یادآور میشویم که آیات اوّل سورههاي اسراء، تحریم و قمر از سه معجزه
دیگر پیامبر سخن میگویند و اگر در دلالت آیات سوره تحریم و قمر بر این موضوع تردیدي روا داریم، دلالت آیه اوّل از سوره
اسراء به هیچ وجه تردید بردار نیست.
در مورد تفاوت اعجاز قرآن با معجزات انبیاي گذشته نیز متذکر میشویم که برداشت و توجیه یاد شده، به کلی با آیات تحدّي
ناسازگار است و همان طور که در تبیین ابعاد اعجاز قرآن خواهد آمد، آیات قرآن، تاریخ و روایات بر خارق العاده بودن قرآن- به
صفحه 90 از 168
همان معنایی که در معجزات پیامبران گذشته مطرح است- گواهی میدهد.
راستی اگر اعجاز قرآن، صرفا در این باشد که با برهان و منطق سخن میگوید و در قالب کتاب ظهور کرده است، آیا این آیهها
مفاد درستی خواهد داشت؟!
______________________________
1). ر. ك: به اقبال لاهوري، محمد؛ احیاي فکر دینی؛ ترجمه احمد آرام؛ چ 1، رسالت قلم، تهران: 1346 ، ص 146 .- پیمان، حبیب )
، اللّه؛ فلسفه تاریخ از دیدگاه قرآن؛ چ 1، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران: 1336 ، ص 15 و 16 - شریعتی، علی؛ اسلام شناسی؛ چ 2
.506 - مشهد: طوس، 1347 ، ص 507
ص: 131
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ «1» ؛ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُ هُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً
مگر معجزه بودن امور خارق العاده پیامبران گذشته، معناي دیگري جز «2» ؛ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَ دُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً
ناتوانی بشر از همانندآوري دارد؟ به نظر میرسد که این روشن فکران، هم تصویر درستی از اعجاز قرآن و ویژگیهاي آن
نداشتهاند و هم در تصویر مفهوم معجزه و معجزات پیامبران گذشته به خطا رفتهاند. از یک سو معجزات انبیاي گذشته را صرفا
اموري عجیب و غریب دانستهاند که فقط براي جلب توجه انسانهاي رشد نیافته صورت میگیرد و به هیچ وجه توان اثبات مطلبی را
ندارد و از سوي دیگر، خارق العاده بودن قرآن را به معناي ظهور کتاب در جامعهاي که براي کتاب و قلم و نوشتن ارزش قایل
نیست، میدانند و این دو تصویر، هر دو اشتباه و بر خلاف ظاهر آیات، روایات، مسلّمات تاریخی و مباحث عقلی است. معجزه در
هر قالبی که ظهور کند (چه معجزات انبیاي گذشته و چه قرآن) براي اثبات مدعاي پیامبر، مبنی بر ارتباط با خدا و عالم غیب است و
در این جهت، هیچ تفاوتی بین قرآن و سایر معجزات نیست. معجزات، یک نوع استدلال برهانی بر مسأله است و قرآن نیز همان طور
که گذشت، از این ویژگی (خارق العاده بودن) برخوردار است و خود بر آن تأکید دارد.
آیاتی که شرق شناسان و روشن فکران با توجّه به آنها توهّم کردهاند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معجزهاي جز قرآن
نداشته یا به طور کلی، کار خارق العاده از او سر نزده است، نیازمند بررسی مفصلی است که جایگاه آن، راهنما شناسی است؛ ولی
به اختصار یادآور میشویم که مقصود از آیات 109 ، انعام؛ 50 ، عنکبوت و 93 ، اسراء و مشابه آنها که در آنها به درخواست
آوردن معجزات، پاسخ منفی داده شده، این است که معجزات، با اذن خدا و امداد ویژه او در شرایط معین و به منظور هدایت یا
اتمام حجت صورت میپذیرد و با وجود قرآن به عنوان یک معجزه روشن، پاسخ مثبت به درخواست مخالفان و آوردن معجزات در
خواست شده ضرورت نداشته است؛ توضیح، آنکه آوردن معجزات براي اثبات نبوت و فراهم آوردن زمینه لازم براي ایمان
اختیاري و هدایت انسانها است و امور محال که قابلیت تحقق ندارند یا امور
______________________________
. 1). اسراء، 88 )
. 2). نساء، 82 )
ص: 132
عادي که دلیل نبوّت نیستند؛ خارج از قلمرو اعجازند؛ هم چنین معجزات براي سرگرمی یا پاسخ دادن به بهانهجوییها یا انجام نوعی
معامله که سودي مادّي از ناحیه پیامبر عاید مخاطبان شود و آنها نیز در برابر، به سبب این خدمت، به پیامبر ایمان آورند تا با
ایمانشان سودي به پیامبر برسانند، تحقق نمییابد؛ ولی معجزات درخواستی مطرح شده در آیات، چنین اموري بودهاند. امور
درخواست شده، عبارتند از:
صفحه 91 از 168
2. نزول عذابی که ( 1. آوردن خدا و ملائکه و روبرو شدن مشرکان با آنان که از امور محال و غیر قابل تحقق است. (اسراء، 92
.3 ( امکان انکار آن وجود نداشته باشد و به ناچار تسلیم شوند که سبب ایمان غیر اختیاري و جبري میشود. (شعراء، 4؛ انعام، 37
4. داشتن باغ ( سقوط آسمان بر ایشان که به جاي زمینه سازي هدایت و ایمان آوردن، امکان هدایت را از بین میبرد. (اسراء، 92
5. شکافتن چشمه براي ایشان (و (93 ، انگور یا خرما یا خانهاي از جواهرات که هیچ یک دلیل نبوّت دارنده آنها نیست. (اسراء، 91
6. عروج پیامبر به آسمان و فرو ( به سود ایشان) که به منظور انجام نوعی معامله و سودجویی درخواست شده است. (اسراء، 90
فرستادن کتابی از آسمان بر مخالفان. (اسراء، 93 ) که افزون بر محال بودن آن و اینکه هر کس صلاحیت دریافت وحی را ندارد،
از آیات قرآن به دست میآید که این درخواست صرفا یک بهانهجویی بوده است و اگر به آن پاسخ مثبت هم داده میشد، ایمان
چه میدانید که این آیات درخواستی اگر ؛« وَ ما یُشْعِرُکُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُونَ » : نمیآوردند. قرآن مجید در این زمینه میفرماید
اگر درهاي آسمان بر ایشان باز شود و از آن مکرر بالا » : انعام، 109 ) و یا میفرماید ) .« بر ایشان آورده شود باز هم ایمان نمیآورند
وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ .« روند، باز هم خواهند گفت: چشمان ما واقعیت را وارونه میبیند بلکه ما به وسیله پیامبر سحر شدهایم
«1» . السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ
______________________________
.154 - 1). حجر، 15 . براي اطلاع از تبیین و بررسی تفصیل این آیات ر. ك. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن؛ ج 4، ص 94 )
ص: 133
ب) دیدگاه صرف
اشاره
برخی از دانشمندان سنی و شیعه بر این باورند که قرآن مجید از آن جهت .«1» دیدگاه دوم در راز اعجاز قرآن قول به صرف است
معجزه است و نمیتوان همانندش را آورد که خداوند هنگام همانندآوري بشر، انگیزه، قدرت و یا آن بخش از علوم
همانندآورندگان را که براي همانندآوري ضرورت دارد، از آنان سلب میکند یا آنان را از تحصیل علومی که براي انجام چنین
کاري لازم است، باز میدارد. روشن است که با سلب امور یاد شده، هیچ گاه کسی نمیتواند مانند قرآن یا حتی سورهاي از آن را
«2» . بیاورد
قایلان به صرف، اعجاز قرآن را در خود قرآن نمیبینند؛ بلکه اعجاز را در سلب قدرت، انگیزه و علم همانندآورندگان هنگام
همانندآوري میدانند؛ از این رو، برخی به تلازم قول به صرف و اعتقاد به جبر (دست کم در این مورد) قایل شده و برخی از قایلان
به صرف نیز به آن تصریح کردهاند.
این یادآوري لازم است که معتقدان به صرف، در جزئیات این دیدگاه هم داستان نیستند.
برخی اعجاز قرآن را منحصر به صرف دانسته و برخی صرف را یکی از وجوه اعجاز شمردهاند. جمعی به صرف در کل سورهها و
آیات قرآن قایلند و برخی آن را ویژه سورههاي کوچک قرآن میدانند و سرانجام برخی، در مورد اعجاز قرآن، صرف و غیر صرف
«3» . را محتمل دانستهاند؛ بدون آنکه یکی را بر دیگري ترجیح دهند
شایان ذکر است که اعتقاد به صرف، لزوما به معناي نفی فصاحت و بلاغت فوق العاده و اتقان و غناي محتواي قرآن و دیگر
امتیازهایی از این قبیل نیست؛ بلکه مقصود آن است که این امتیازها به حدي نمیرسد که به سبب آن نتوان همانند آن را آورد؛ هر
صفحه 92 از 168
چند در عبارات
______________________________
از آن یاد میکنیم. « قول به صرف » مشهور است و ما در این کتاب با عبارت « القول بالصرفه » 1). این دیدگاه، با عنوان )
170 - جعفري، یعقوب؛ - 2). براي اطلاع از قایلان به این دیدگاه و سخنانشان ر. ك: معرفت، محمد هادي؛ همان، ج 4 ص 137 )
. علماء المسلمین و القول بالصرفه؛ چ 1، المؤتمر العالمی لالفیّۀ الشّیخ المفید، قم: 1413
3). ر. ك: همان و الطوسی، نصیر الدین محمد؛ تجرید الاعتقاد؛ چ 1، مکتبه المصطفوي، قم: [بیتا] ص 281 - المجلسی، محمد )
باقر؛ همان، ج 92 ، ص 127 - رازي فخر الدین محمد؛ همان، ج 2 ص 117 و ج 28 ص 259 - عکبري بغدادي (مفید)، ابو عبد الله
. محمد؛ اوائل المقالات؛ چ 1، المؤتمر العالمی لالفیۀ الشیخ المفید، قم؛ 1314 ص 63
ص: 134
«1» . برخی از مدعیان صرف، کلماتی که حاکی از نفی این امتیازها (دست کم در برخی آیات) از قرآن باشد، وجود دارد
الف) بعید شمردن یا دشوار دانستن «2» : در هر حال، معتقدان به صرف، در مقام اثبات مدعاي خویش در چهار محور بحث کردهاند
اثبات اعجاز سورههاي کوچک قرآن؛ ب) ذکر موارد نقض و نشان دادن آیات یا سورههایی که به نظر ایشان اعجاز آن روشن
نیست؛ بلکه عدم اعجاز آن روشن یا معقولتر است؛ ج) نقد و ردّ ابعاد اعجازي که از سوي معتقدان به اعجاز قرآن از راه غیر
صرف مطرح شده است؛ د) ذکر شواهد قرآنی بر صحت دیدگاه صرف.
در این جا از پرداختن به دو محور نخست و نیز ذکر تاریخچه و علل پیدایش این دیدگاه صرف نظر میشود. بررسی محور سوم نیز
در ضمن بررسی شبهات مربوط به ابعاد اعجاز قرآن صورت میگیرد و فقط به ذکر و بررسی شواهد قرآنی این دیدگاه پرداخته،
سپس دلایل مخالفان دیدگاه صرف ذکر میشود.
دلایل قرآنی دیدگاه صرف
در مقام دفاع از قول به صرف میتوان به چهار آیه از آیات قرآن استناد کرد که برخی از آنها با صراحت در سخنان قایلان به
صرف ذکر شده و برخی مورد اشاره قرار گرفته است یا امکان استناد به آن وجود دارد. این آیات عبارتند از آیه 31 سوره انفال،
آیه 146 سوره اعراف، آیه 39 سوره یونس و آیه 14 سوره هود:
______________________________
1). نوع دیگري از صرف وجود دارد که میتوان آن را صرف اختیاري و انتخابی و به تعبیر دقیقتر، اختیار صرف نامید. مقصود از )
این نوع صرف که نه تنها با اعجاز قرآن منافات ندارد، بلکه لازمه آن است، این است که معارضان اهل فن و دانشمندان، با بررسی
قرآن به این نتیجه برسند که بشر به هیچ وجه نمیتواند همانند قرآن را بیاورد و این مطلب به قدري بر ایشان روشن شود که هر
گونه تلاشی را در این زمینه لغو و بیاثر بدانند و به همین دلیل از همانندآوري قرآن منصرف شوند.
2). از مجموع سخنان قایلان به صرف، شانزده دلیل و شاهد بر این مدعا به دست میآید؛ ولی با بررسی انجام گرفته، معلوم شد که )
هیچ یک، از اتقان کافی برخوردار نیست و توان اثبات مدعا را ندارد. براي اطلاع از این شواهد و دلایل ر. ك: به معرفت محمد
هادي؛ همان.
ص: 135
و آن گاه که آیات ما بر آنان «1» ؛ -1 آیه وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ
صفحه 93 از 168
تلاوت میشود، میگویند [آیات را] شنیدیم. اگر میخواستیم، همانند این [آیات] میگفتیم. این آیات جز افسانههاي پیشینیان
چیزي نیست.
خداوند در این آیه از قول مخالفان نقل میکند که میگفتند: ما آیات قرآن را به راستی شنیدیم و اگر میخواستیم مانند آن را
میگفتیم. این ادعا از سوي مخالفان نشان میدهد که آنان در میان نظم و نثر مجموعه فرهنگ گفتاري و نوشتاري خود، گفتهها و
نوشتههایی هم سنگ قرآن داشتهاند؛ ولی نخواستهاند همانند قرآن را بیاورند. قرآن مجید نیز پس از نقل این قول، موضع مخالفی
اتخاذ نمیکند و با سکوتی که حاکی از پذیرش مطلب است از آن میگذرد.
استفاده اعتقاد به صرف از این آیه بر یک پیش فرض نادرست و دست کم اثبات نشده مبتنی است و آن این که مخالفان قرآن، در
بیان مطلبی که از آنان نقل شده، برخوردي صادقانه و به تعبیر دقیقتر واقع بینانه داشتهاند و دقیقا آن چه را که واقعیت داشته، بیان
کردهاند؛ در صورتی که بررسی تاریخ اسلام نشان میدهد که آنان به لحاظ تعصب و پیروي از نیاکان و عواملی دیگر، معمولا و در
اکثر قریب به اتفاق موضع گیريهاي خویش، نسبت به قرآن و پیامبر، موضعی بیطرفانه نداشته و همواره در صدد نفی و ردّ معارف
مستدل و متقن قرآن و پیامبر بودهاند.
افزون بر آن، بر فرض پذیرش این برداشت، به هیچ وجه قول به صرف از آیه استفاده نمیشود؛ بلکه دلالت دارد که آنان در صدد
همانندآوري بر نیامدند؛ نه آن که پس از تصمیم بر همانندآوري، انگیزه علم و قدرت ایشان سلب شده است.
سکوت و عدم موضع گیري منفی قرآن نیز دلیل پذیرش دیدگاه صرف نیست؛ بلکه به این دلیل است که این سخن یک مدعاي
بیدلیل و واضح البطلان است؛ زیرا با توجه به این که قرآن بارها از همه انسانها خواسته است براي روشن شدن حقانیت و اعجاز
آن، همانند یک سوره از قرآن را بیاورند و براي تشویق انسانها بیشترین تعابیر تحریک کننده و تشویق کننده را به کار گرفته و
مخالفان با نشان دادن نمونههاي مشابه قرآن، بیشترین سود را عاید خود میساختند و از آن همه جنگ و سرمایه گذاريهاي کلان
براي نابودي اسلام فارغ میشدند،
______________________________
. 1). انفال، 31 )
ص: 136
راستی چه چیزي مانع آنان از آوردن یا ساختن و به تعبیر خودشان گفتن همانند قرآن میشده است که تصمیم بر چنین امري
نگرفتهاند؟ آنان در این ادعا دروغگو و از آوردن همانند قرآن با شناختی که از آن داشتند، ناامید بودهاند.
-2 آیه سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَۀٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِ ذُوهُ
آنان را که به ناحق در روي زمین تکبر «1» ؛ سَبِیلًا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِ ذُوهُ سَبِیلًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ
میورزند، به زودي از آیات خود بگردانم و اگر هر نشانه روشنی را مشاهده کنند، به آن ایمان نمیآورند و اگر راه رشد را ببینند،
آن را پیش نمیگیرند و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را بر میگزینند. آن [موضع گیري] از این رو است که آنان آیات ما را
تکذیب کردند و از آن غافل بودند.
من کسانی را که در زمین به ناحق تکبر میورزند، از آیات خویش بر » : بر اساس دیدگاه صرف، خداوند در این آیه میفرماید
مقصود از آیات، یا خصوص آیات قرآن است، یا معناي عامی است که شامل آیات قرآن هم «. میگردانم و منصرف میسازم
میشود و برگرداندن متکبران از آیات قرآن یا هر معجزه دیگري که مشابه قرآن باشد، از راه سلب علم، قدرت، همّت و تصمیم
گیري انسانها صورت میگیرد که همان دیدگاه صرف است.
در آیه، به قرآن یا معجزاتی مشابه آن، « آیات » استدلال به این آیه نیز نادرست به نظر میآید؛ زیرا اوّلا، اختصاص دادن واژه
صفحه 94 از 168
مدعایی بیدلیل است و آیات، دست کم شامل کل معجزات انبیا میشود و قایلان به صرف، صرف در معجزات انبیاي گذشته را
قبول ندارند؛ ثانیا، در این که مقصود از صرف در آیه شریف، همان معناي مورد نزاع باشد، جاي بسی تردید است؛ بلکه با قرینه
دنباله آیه و مقام و سیاق آیات قبل و بعد و جملات دیگر همین آیه، روشن میشود که مقصود از صرف در آیه، برگرداندن
را از « متکبران به ناحق » مخالفان از ایمان و اثر پذیري و بهرهمندي از آن به عنوان یک عقوبت الهی است. این نکته که خداوند
آیات، صرف میکند، مؤید همین برداشت است؛ زیرا صرف مورد بررسی، اختصاص به متکبران به ناحق ندارد؛ ثالثا، اگر بپذیریم
که مقصود از آیات، آیات قرآن و مقصود از صرف، منصرف ساختن در مقام معارضه و تحدّي باشد، باز هم مقصود از منصرف
ساختن، همان طور که بسیاري از
______________________________
. 1). اعراف، 146 )
ص: 137
مفسران گفتهاند، منصرف ساختن آنان از همانند آوري قرآن از طریق اتقان، استحکام و اعجاز آیات است؛ به این معنا که خداوند،
با خارق العاده و معجزه روشن قرار دادن قرآن، زمینههاي آفتابی شدن اعجاز قرآن را فراهم میسازد و مخالفان، با پی بردن به این
امر، از معارضه با قرآن با اختیار خویش منصرف میشوند؛ زیرا یقین میکنند که با توجه به خارق العاده بودن قرآن، هرگونه تلاشی
براي همانندآوري آن بیهوده و محکوم به شکست است.
بلکه آن «1» ؛ -3 آیه بَلْ کَ ذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَۀُ الظَّالِمِینَ
چه را که به دانش آن آگاهی کافی نداشتند و تأویل آن برایشان نیامده است، تکذیب کردند. کسانی که پیش از آنان بودند [نیز]
بدین سان تکذیب کردند؛ پس بنگر که سرانجام ستمگران چگونه بود.
در این آیه شریف، طبق دیدگاه صرف، خداوند راز عدم توانایی بر همانندآوري قرآن را فقدان احاطه علمی مخالفان، به قرآن و در
اختیار نداشتن تأویل آن میداند و این بیان، به سلب علوم مورد نیاز براي همانندآوري قرآن اشاره دارد که مقتضاي قول به صرف
است.
با تدبر در این آیه روشن میشود که استدلال به آن براي اثبات مدعاي صرف، عقیم است؛ زیرا در این آیه به هیچ وجه سلب علوم
مورد نیاز براي همانندآوري مطرح نشده؛ بلکه از این که چنین علمی در اختیار بشر نیست، سخن به میان آمده است و توضیح آن را
در آیه 14 سوره هود مییابیم که میفرماید:
-4 آیه فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ؛ پس اگر خدایان شما به درخواست شما پاسخ مثبت ندادند [و به یاري شما
نشتافتند]، بدانید که همانا قرآن به علم خداوند فرود آمده است.
قرآن چون از علم ویژه الهی برخاسته و چنین علمی در اختیار بشر و در توان او نیست، نمیتوان همانندش را آورد و اگر چنین نبود
و در سطح و افق معارف بشري قرار داشت، همانندآوري آن ممکن بود.
اگر برداشت پیشین از آیه را یگانه برداشت و تفسیر درست از آن ندانیم، باز هم برداشت دیگري وجود دارد که با ظاهر آیه شریف
سازگارتر از تفسیر آیه بر مذاق اهل صرف است.
______________________________
. 1). یونس، 39 )
ص: 138
طبق آن برداشت که مورد نظر بسیاري از مفسران است، آیه در صدد توبیخ و سرزنش مخالفان قرآن است که چرا بدون تأمل و
صفحه 95 از 168
تدبر در قرآن و فهم معارف آن در مورد آن قضاوت میکنند. اگر مخالفان قرآن در آیات تأمل و تدبر میکردند و معارف آن را
در مییافتند، خارق العاده بودنش بر ایشان روشن میشد و دست از تکذیب آن بر میداشتند؛ چنانکه اگر به تأویل دست مییافتند،
به تکذیب آن اقدام نمیکردند؛ همان طور که وقتی تأویل قرآن در قیامت بیاید، حتی مخالفان هم به حقانیت قرآن و پیامبر صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم اعتراف خواهند کرد و در این صورت این آیه، با آیه وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَ یَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ؛ و چون به
آن [حقایق قرآنی] راه نیافتند میگویند این دروغی کهن است، هم معنا میشود که دلیل عدم پذیرش و تکذیب قرآن را عدم
«1» . شناخت کامل و دقیق از قرآن میداند
ج) خارق العاده بودن قرآن
دیدگاه سوم در راز اعجاز قرآن که نظریه اکثر قریب به اتفاق دانشمندان اسلامی و برخی از دانشمندان غیر مسلمان است، اعتقاد به
خارق العاده بودن خود قرآن و عدم امکان همانند آوري آن به سبب معجزه بودن قالب و محتواي آن است.
صاحبان این دیدگاه بر این باورند که هم ظاهر آیات شریف قرآن و هم روایات و تاریخ
______________________________
1). با صرف نظر از نادرستی دلایل دیدگاه صرف، نقدها و اشکالهایی بر این دیدگاه شده که به برخی از آنها اشاره میشود. )
الف) تحدّي، مبتنی بر مباهات است و بنا بر اعتقاد به صرف، مباهاتی وجود ندارد. مباهات در صورتی متصور است که خود قرآن
امتیازي داشته باشد؛ به علاوه، مباهات با سلب توانایی، آگاهی و همت گماري معنا ندارد و بیشمار و اندك شمار بودن تعداد آنان
نیز در این زمینه هیچ نقشی ایفا نمیکند؛ در صورتی که در آیات تحدّي بر آن تکیه و تأکید شده است.
ب) شهادت فصیحان و حکیمان عرب و غیر عرب بر فوق العاده بودن و احیانا خدایی بودن آن، نشان برجستگی خاصی است که در
خود قرآن نهفته است و زمینه عدم امکان همانندآوري را فراهم میسازد.
ج) اگر اعجاز قرآن به طریق صرف میبود، باید معارضان و دیگرانی که با آنان مراوده داشتند، متوجه این نکته میشدند و از سلب
قدرت، علم و همت آنان شگفت زده شده، آن را بازگو میکردند.
د) در صورت پذیرش قول به صرف، باید همانند آیات قرآن و سور آن را در نظم و نثر پیش از نزول قرآن و پس از آن، در مقام
غیر معارضه به وفور یافت؛ در صورتی که حتی یک نمونه ارائه نشده است.
نساء، 83 ) به روشنی بر بطلان قول به ) «. أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَ دُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً » ه) آیه شریف
صرف دلالت دارد.
ص: 139
اسلام، گواه این مدعاست که قالب و محتواي قرآن به گونهاي است که جز با علم و قدرت ویژه خداوندي تحقق نمییابد و از این
روست که بشر تاکنون نتوانسته همانندش را بیاورد؛ بدون آن که خداوند علم یا قدرت و همّت معارضان و همانندآوران را سلب
کند.
3. وجوه اعجاز قرآن
اشاره
کسانی که راز اعجاز قرآن را در درون این کتاب گران سنگ میبینند، درباره وجوه اعجاز قرآن هم داستان نیستند. بسیاري از
صفحه 96 از 168
مفسران و دانشمندان علوم قرآن در گذشته، بر اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت تکیه دارند و گاه سایر وجوه اعجاز قرآن را نفی
«1» . میکنند
«3» . و گاه از بینهایت بودن وجوه اعجاز قرآن سخن به میان آوردهاند «2» برخی دیگر، قرآن را در همه ابعاد معجزه میدانند
عدهاي نیز به وجوه اعجاز محدودي براي قرآن قایلند. هر یک از گروههاي یاد شده، براي اثبات مدعاي خویش دلایلی را آورده و
احیانا به نقد دیدگاههاي دیگر نیز پرداختهاند. در این کتاب، به منظور جلوگیري از دراز نویسی، از نقل و نقد دیدگاههاي مختلف
صرف نظر میشود و به تبیین وجوهی از اعجاز قرآن میپردازیم که قرآن مجید بر آن تاکید دارد و میتوان آن وجوه را به روشنی
از آیات استفاده کرد.
آ) هماهنگی و عدم اختلاف
اشاره
به این وجه از اعجاز قرآن، در آیه 83 سوره نساء تصریح شده است:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً؛ آیا با تدبر در قرآن نمینگرند [تا دریابند که] اگر از سوي
غیر خدا میبود، ناهماهنگی بسیار در آن مییافتند.
در خصوص اعجاز قرآن در هماهنگی، بر سه موضوع تاکید میشود:
الف) آیات قرآن، در همه ابعادش از هماهنگی کامل برخوردار است؛
______________________________
. 1). رازي، فخر الدین محمد؛ همان، ج 17 ص 195 )
. 2). علامه طباطبایی محمد حسین؛ همان، ج 1 ص 60 )
3). ر. ك: سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن؛ معترك الاقران فی اعجاز القرآن؛ چ 2، دار الکتب العلمیۀ، بیروت: )
. 1408 ج 1 ص 5
ص: 140
ب) ملازمه و ارتباط مستحکمی بین از سوي بشر بودن قرآن و راه یافتن اختلاف و ناهماهنگی فراوان در آن وجود دارد؛ ج) این
«1» . ملازمه و آن هماهنگی با تدبر در آیات شریف، براي انسانها قابل کشف و دریافتن است
موضوع اوّل به سه صورت قابل بررسی و اثبات است:
نخست آن که در قالب یک برهان و به صورت کلی، هماهنگ بودن کل آیات قرآن با یکدیگر به اثبات رسد؛ به عنوان مثال، با
تکیه بر هدف نزول قرآن و حکمت خداوند و در نظر گرفتن لوازم آن، برهان اقامه شود؛ به این بیان که هدف از نزول قرآن،
هدایت بشر به سوي سعادت نهایی او با بهترین شیوه است و ناهماهنگی و اختلاف در آیات، با این هدف سازگار نیست و از آن جا
که نقض غرض با حکمت خداوند سازگاري ندارد، پس خداوند قرآن را به گونهاي کاملا هماهنگ نازل کرده است. این بیان،
حداقل، هماهنگی محتوایی کل آیات قرآن را به کرسی مینشاند.
دوم آن که با بررسی تناسب آیات قرآن با یکدیگر، عدم اختلاف و هماهنگی آیات را مورد به مورد نشان دهیم که البته این
طریق، فرصت و مجال گستردهاي را میطلبد و گر چه مفسران و دانشمندان علوم قرآنی تا حد زیادي به آن پرداختهاند، ولی هنوز
صفحه 97 از 168
هم موشکافیهاي بیشتر در این زمینه ضرورت دارد.
سوم آن که با استناد به برخی از اوصاف قرآن، هماهنگی آیات قرآن را نتیجه گیري کنیم؛ به
______________________________
1). آیات قبل از این آیه، ناظر به مسلمانان ضعیف الایمان است که از شرکت در جهاد خودداري میکنند و به نوعی نفاق دچار )
شدهاند. در آخرین آیات که متصل به این آیه شریف است، به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دستور اعراض از ایشان و توکل بر
خدا را میدهد و این آیه، به منشأ برخورد نفاق گونه و عدم آمادگی آن گروه براي جهاد اشاره میکند که آنان در اثر باور نداشتن
کامل قرآن به عنوان سخن خدا چنین رفتاري دارند و اگر در قرآن بیندیشند، به این نتیجه قطعی خواهند رسید که قرآن از سوي
خداست و این گونه در جهاد سستی نمیکنند؛ به همین جهت برخی از مفسران گفتهاند: این آیه، عطف به فعل مقدري است و
اصل آن چنین بوده است:
و برخی دیگر آن را پاسخ به سؤالی دانستهاند که براي مخاطبان مطرح .« ایشکّون فی ان ما ذکر شهادة الله تعالی افلا یتدبرون القرآن »
شده است مبنی بر آن که ما از کجا بدانیم حقیقتا ایشان (پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) رسول خداست؟
(الآلوسی، شهاب الدین محمود؛ همان، ج 5، ص 92 ) با توجه به سیاق آیات، چنانکه مشاهده شد، آیه شریف، تدبر مسلمانان
ضعیف الایمان را راهی براي پی بردن به هماهنگی قرآن و ملازمه یاد شده میداند.
ص: 141
عنوان مثال، به استناد صفاتی نظیر مثانی، و متشابه، با توضیحی که در ذیل همین واژهها در فصل اوّل گذشت، هماهنگی کل آیات
قرآن را استفاده کنیم یا با استناد به صفاتی نظیر حق و صدق که به طور مطلق بر قرآن اطلاق شده، نتیجه بگیریم که هیچ مطلب
باطل و نادرستی در قرآن نیست و از آن جا که حقایق با هم اختلاف و ناهماهنگی ندارند، هماهنگی کل آیات قرآن با یک دیگر
به اثبات میرسد.
باید توجه داشت که صرف ادعاي ناهماهنگی در آیات، براي نفی این ویژگی قرآن کفایت نمیکند و منکران هماهنگی قرآن باید
نمونههاي فراوان روشن و گویایی به نفع مدعاي خویش بیاورند که به هیچ وجه قابل دفع نباشد؛ البته در گذشته، برخی از مخالفان
قرآن به گمان خود نمونههایی از آیات ناهماهنگ را جمع آوري و ارائه کردهاند؛ ولی مفسران قرآن، اشتباه آنان در فهم آیات را به
خوبی بازگو و وجود هماهنگی در آن آیات را آشکار ساختهاند.
موضوع سوم نیز نیاز به بحث چندانی ندارد و روشن است که اگر راهی براي پی بردن به این هماهنگی و آن ملازمه باشد، تأمل در
ویژگیهاي انسان و تدبر در آیات و بررسی و مقایسه آنها با یکدیگر است.
موضوع دوم، محور اصلی بحث کنونی است که به توضیح آن در راستاي روشن شدن اعجاز قرآن در هماهنگی میپردازیم و پیش
اشارهاي میکنیم. « اختلاف » و « تدبر » از آن، به مفاد دو واژه
تدبر به معناي نظر کردن در عواقب و پیامدهاي امور است و مقصود از تدبر در آیات قرآن، اندیشیدن به مفاد آیات و لوازم و
ملزومات آن است. اگر به این نکته در مفاد واژه تدبر، توجه کنیم، پیدایش اختلاف فراوان با توجه به در نظر گرفتن لوازم و
ملزومات آیات، به روشنی آشکار و موارد آن چندین برابر میشود؛ گذشته از آن که این نکته را یادآور میشود که نباید
اختلافها را صرفا در مدلول مطابقی آیات مورد توجه قرار داد.
اختلاف در اصل به معناي امتناع گرد هم آمدن یک شیء با شیئی دیگر، به اقتضاي ذات آن دو مانند بودن و نبودن و نظیر سیاهی و
سفیدي آمده است؛ ولی هم در کاربرد قرآنی و هم در کاربرد عرفی، افزون بر معناي تناقض و تضاد، در مورد تفاوت نیز به کار
میرود؛ مانند:
صفحه 98 از 168
«1» ؛ وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ
______________________________
. 1). روم، 22 )
ص: 142
و از نشانههاي او [خداوند] گوناگونی زبانها و رنگهاي شماست.
بر این اساس، اختلاف مورد نظر در آیه، تناقض، تضاد و عدم تناسب بین آیات را به لحاظ محتوا شامل میشود؛ هم چنین تفاوت
در فصاحت و بلاغت را به گونهاي که برخی آیات از حد اعجاز فروتر شود در بر میگیرد؛ به این ترتیب، دامنه موارد اختلاف
فزونی مییابد.
بیان ملازمه
آیه شریف، ملازمه را بین قرآن و از سوي بشر بودن آن برقرار کرده است؛ به این معنا که اگر کتابی با این خصوصیات، از
بنابراین باید شرایط و عوامل زمینه «1» ؛ موجودي با ویژگیهاي انسانی فراهم آید، موارد اختلاف فراوانی در آن مشاهده خواهد شد
ساز اختلاف در دو طرف ملازمه را مورد بررسی قرار دهیم.
ویژگیهاي انسان
انسان، داراي تکامل تدریجی است. در آغاز تولد تقریبا از هیچ کمالی برخوردار نیست و به تدریج کمالهاي اکتسابی و غیر
اکتسابی او شکوفا میشود و به فعلیت میرسد. این تکامل، زمینههاي کسب آگاهی و فراگیري علوم، قدرت و توانایی، دستیابی به
مهارتها و نیز روحیات و خصلتها را در بر میگیرد و به طور طبیعی، تفاوت محسوسی را در دستاوردهاي انسان در طول زمان به
«2» . دنبال دارد
تأثیر پذیري و خطا پذیري انسان نیز از جمله عواملی است که نقش مهّمی در پیدایش اختلاف در آثار انسان دارد. تحول مداوم
شرایط بیرونی و درونی انسان، و تعدد و تنوع عوامل مؤثر سبب میشود که انسان آثار ناهماهنگ و احیانا متضادي را پدید آورد؛ به
ویژه آن که در
______________________________
1). البته در آیه شریف، بر خصوص انسان تکیه نشده است؛ ولی از آن جا که محور اصلی مبحث اعجاز قرآن و دیدگاههاي )
مخالف و موافق آن، در حد توان بشر بودن یا فوق بشر بودن است، براي اثبات اعجاز در هماهنگی، در نظر گرفتن ویژگیهاي
انسان کفایت میکند؛ علاوه بر آن، بیشتر این ویژگیها اختصاص به انسان ندارد و شامل سایر آفریدگان نیز میشود.
2). به همین جهت است که نویسندگان و شاعران معمولا در آثار خویش در طول زمان تجدید نظر میکنند و احیانا آثار اوّلیه )
خویش را قابل نشر نمیبینند.
ص: 143
خطا پذیري انسان نیز موجب میشود انسان با پی بردن به «1» . بسیاري از موارد، این اثر گذاري به صورت ناخودآگاه رخ میدهد
اشتباهات خویش، گفته پیشین خود را نقض کند و نیز چون قبلا سخنی بر خلاف مقتضاي فطرت خویش گفته، در شرایط دیگر،
صفحه 99 از 168
ناخودآگاه به مقتضاي فطرت و متناقض یا متفاوت با سخن پیشین خود مطلبی ارائه دهد.
از سوي دیگر، انسانها از نظر استعدادها متفاوت آفریده شدهاند. هر یک در برخی از زمینهها استعداد فوق العاده دارند؛ ولی در
سایر زمینهها از حداقل یا حد متوسط فراتر نمیروند و این امر، سبب میشود آثاري که ارائه میدهند، به تناسب زمینهها متفاوت
شود؛ هم چنین هر یک از نظر کسب کمالات در محدودیّتند و امکان دستیابی به همه کمالات و در سطح عالی براي همگان وجود
ندارد. هر کدام، برخی کمالات را دارا میشوند و در برخی کمالات به اوج میرسند و امور یاد شده، موجب تفاوت آثار آنان
میشود. تفاوت در استعدادها و محدودیت در کسب کمالات، به میزان تعدد و تنوع کمالات و تخصصی شدن علوم و فنون،
«2» . فراوانی زمینههاي اختلاف را به همراه دارد و آشکار میسازد
______________________________
1). تأثیر شرایط مختلف بیرونی و درونی از قبیل آسایش و آرامش، تنگ دستی و گشایش، پیري و جوانی سلامتی و بیماري، )
فراغت و اشتغال و نظایر آن در رفتار و افکار انسان، امري است که هر کس در زندگی شخصی خود مییابد و تجارب فراوان بر آن
گواهی میدهد و آیات و روایات بر آن صحه میگذارد و به ویژه آثار فکري و قلمی انسان که نیازمند تمرکز ذهن و به کارگیري
دقیق قواي فکري است تحت تاثیر این شرایط متفاوت دچار تهافت و تناقض میشود.
2). به عنوان نمونه میتوان یکی از استعدادهاي بشري، نظیر سرودن شعر را در نظر گرفت. براي غیر اهل فن ابتدا چنین مینماید )
که همه اشعار از یک مقولهاند و هر کسی توان شعر گفتن را داشته باشد، در زمینه مسایل مختلف به نحو یکسان میتواند شعر
بسراید؛ ولی با بررسی دقیق روشن میشود که زمینههاي متنوع بشري به گونهاي است که حتی مقایسه شعرا با یکدیگر را دچار
مشکل میسازد و روشن میشود که برخی شاعران، در غزل عرفانی، برخی در حماسه سرایی، برخی در موعظه و پند و دیگران در
سایر زمینهها برتري دارند و هر یک در زمینههاي دیگر، اشعارشان از رونق و امتیاز چندانی برخوردار نیست؛ مثلا حافظ در غزل
عرفانی بسیار عالی شعر میسراید:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نویادم از کشته خویش آمد و هنگام درو یا:
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنیدکه میرویم به داغ بلند بالایی فردوسی در حماسه سرایی گوي سبقت را ربوده است.
که گفتت برو دست رستم ببندنبندد مرا دست چرخ بلند سعدي در پند و موعظه اوج میگیرد.
ص: 144
البته شرایط خارجی لازم براي شکوفایی استعدادها و کسب کمالات نیز در این باب تأثیر بسزایی دارد. در یک جمله تکامل
تدریجی، خطاپذیري و تأثیر پذیري، تفاوت استعدادها و محدودیت از ویژگیهاي جدایی ناپذیر انسان است و هر یک سبب پیدایش
تفاوت و ناسازگاري آثار انسان ساخته به ویژه آثار فکري و معرفتی است.
ویژگیهاي قرآن
شرایط، اوضاع و احوال و مدت زمان نزول و برخی ویژگیهاي قرآن مجید به گونهاي است که با زمینهها و ویژگیهاي اختلاف
برانگیز انسان تطابق دارد؛ از سویی، قرآن طی 23 سال بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده و پیامبر آیات را بر مردم
خوانده است که آثار تکامل تدریجی (در صورت بشري بودن قرآن) باید در آن مشاهده شود؛ از سوي دیگر، پیامبر طی این 23
سال در شرایط و اوضاع احوال فردي، اجتماعی، اقتصادي و سیاسی بسیار متفاوت و فراز و نشیبها و تحولات بسیار ناهمگونی قرار
داشت که در منابع تاریخی مربوط به صدر اسلام و زیست نامه آن حضرت و یارانش به ثبت رسیده و لحن و بیان آیات، به روشنی
صفحه 100 از 168
بر آن دلالت دارد؛ هم چنین آیات شریف قرآن در سفر و حضر، در جنگ و صلح در شرایط عادي و بحرانی بر پیامبر نازل شده
است. این خصوصیات نیز زمینه را براي تأثیر پذیري درونی و
______________________________هر دم از عمر میرود نفسیچون نگه میکنی نمانده بسی
برگ عیشی به گور خویش فرستکس نیارد ز پس تو پیش فرست و مولوي در تمثیل عرفانی چیرهدست است.
بشنو از نی چون حکایت میکندوز جداییها شکایت میکند
از نیستان تا مرا ببریدهانداز نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراقتا که گویم شرح درد اشتیاق از این چند نمونه شعر شاعران حکیم و زبردست فارسی زبان به
خوبی میتوان فهمید که هر شاعر در یک بعد و در یک میدان ترك تازي کرده و بر دیگران برتري یافته است؛ به همین جهت،
مقایسه هیچ یک با دیگري درست نیست و نمیتوان گفت: حافظ برتر از فردوسی یا سعدي بهتر از مولوي میسراید و هم از این رو
است که وقتی از امیر مؤمنان علیه السّلام میپرسند: بهترین و بالاترین شاعر عرب کیست؟ میفرماید:
.« انّ القوم لم یجروا فی حلبۀ تعرف الغایۀ عند قصبتها فان کان و لا بدّ فالملک الضّلیل »
راستی که این شاعران در یک میدان اسب نتاختهاند تا معلوم شود کدام یک گوي سبقت ربودهاند. اگر ناچار باید اظهار نظري
کرد، پادشاه تبهکار [امرؤ القیس که ملک الشعراي عرب بود] بر دیگران مقدم است. (رضی موسوي، شریف محمد؛ همان، حکمت
(455
ص: 145
برونی اندیشههاي پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از عوامل مختلف فراهم میسازد. در بعد سوم، ویژگی جامعیت قرار دارد که
آیات شریف قرآن در بر گیرنده مسایل مختلف و متنوع فلسفی، اخلاقی، اقتصادي، عرفانی، اجتماعی و جز آن است و وارد شدن
در این حیطههاي مختلف و سخن گفتن در باب آنها از سوي یک انسان، با توجه به تفاوت استعدادها و محدودیت انسان ایجاب
میکند که هم در سخن و بیان و رعایت قوانین ادبی و هم در محتوا و ارتباط ابعاد مختلف مسایل و موضوعات گوناگون یاد شده،
ناهماهنگی و تناقض پدید آید.
با توجه به آن چه گذشت، روشن میشود که آوردن کتابی با این ویژگیها در چنین شرایط و اوضاعی، از سوي یک انسان با آن
ویژگیهاي جدایی ناپذیر و اختلاف آفرین، ملازم با پدید آمدن ناهماهنگی زیاد خواهد بود؛ به ویژه اگر ارتباط استلزامات آیات با
یکدیگر را در نظر بگیریم و اختلاف در بعد بیان و محتوا را مورد توجه قرار دهیم.
با این همه، بررسی نحوه بیان و محتواي قرآن، ما را به این نتیجه میرساند که بین آیات قرآن چه از نظر بیان و چه در بعد محتوا،
هماهنگی کاملی برقرار است و ناهماهنگیهایی که ابتدا به نظر میرسد، با تأمل و دقت در بیان و محتواي آیات رنگ میبازد و
هماهنگی موجود بین آنها آشکار میشود و این هماهنگی، نشان معجزه بودن و از سوي خدا بودن آن است.
از عدم اختلاف در قرآن، نتیجه مهم دیگري نیز گرفته میشود و آن نفی هر گونه مطلب نادرست و باطل از قرآن است؛ زیرا با
توجه به اشتمال قرآن بر حقایق، اگر مطلب نادرست و باطلی در آن باشد، با توجه به ناسازگاري حق و باطل، باید ناهماهنگی
فراوانی در آن یافت شود.
عدم اختلاف در قرآن، تحریف به زیاده و تغییر را- در صورتی که مفاد آیات را دگرگون سازد و مطالب حق آن را به باطل مبدل
کند- نیز نفی میکند؛ زیرا در این نوع تحریف، علاوه بر آن که ممکن است از نظر محتوا مطلب نادرستی به قرآن افزوده شود یا
مطلب حق قرآنی با تغییر حاصل شده، به سخن باطلی مبدل شود و ناهماهنگی حق با باطل را بیافریند، از جهت فصاحت و بلاغت
نیز مادون قرآن میشود و از این جهت نیز باید ناهماهنگی احساس شود.
صفحه 101 از 168
توضیح بیشتر دلالت اعجاز قرآن بر مصونیت قرآن از تحریف، و ملازمه بین این دو، در مبحث مصونیت قرآن از تحریف خواهد
آمد.
ص: 146
بررسی چند شبهه
اشاره
مطرح شده، میپردازیم: « اعجاز قرآن در هماهنگی و عدم اختلاف » اکنون به بررسی برخی از شبهاتی که در خصوص
1. ناهماهنگی محتوایی آیات
در قرآن، مواردي از تناقض یافت شده و کسانی به جمع آوري آنها پرداختهاند؛ بنابراین، قرآن از تناقض و اختلاف تهی نیست؛ به
عنوان مثال میتوان از تناقض و ناهماهنگی ناسخ و منسوخ یاد کرد که در قرآن چندین نمونه از آن وجود دارد.
پاسخ این موارد که در ابتدا متناقض به نظر میرسد، قبلا به وسیله مفسران قرآن کریم شناسایی و تعارض ظاهري و ابتدایی آنها
ولی عدهاي از روي غرضورزي بار دیگر آن موارد را با «1» ؛ توجیه و حل شده و در کتابهاي تفسیر و علوم قرآنی آمده است
حذف پاسخها و راه حلهاي آن، گردآوري و دوباره به عنوان شبهات جدید مطرح کردهاند. برخی نیز در اثر عدم آشنایی با قواعد
محاوره یا غفلت از به کارگیري آنها در حل این موارد، آیات را متعارض و غیر قابل حل پنداشتهاند.
آیات ناسخ و منسوخ نیز که به عنوان روشنترین مصادیق اختلاف در قرآن ذکر شده، طبق اصول محاوره، تناقض به شمار نمیآید
و از مصادیق اختلاف محسوب نمیشود؛ به ویژه آن که در نسخ آیات قرآنی، صاحب سخن هنگام جعل حکم منسوخ، خود از
موقتی بودن آن آگاه است و تصمیم بر نسخ آن در آینده دارد؛ ولی به علت مصالحی، موقتی بودن حکم منسوخ را یا بیان نکرده یا
با صراحت ذکري از آن به میان نیاورده است؛ به این ترتیب، ناسخ و منسوخ قرآن، نظیر موردي است که حکمی به صورت موقت
اعلام شود و پس از پایان یافتن زمان آن،
______________________________
1). ر. ك: زرکشی، بدر الدین؛ همان، ج 2، ص 53 (نوع سی و پنج)- سیوطی، جلال الدین؛ الاتقان فی علوم القرآن؛ ج 2 ص )
146 - موسوي خویی، سید ابو القاسم؛ البیان فی تفسیر - 724 ، (نوع چهل و هشتم)- مجلسی، محمد باقر؛ همان، ج 92 ص 141
99 . سیوطی در الاتقان فی علوم القرآن - 104 - فاضل قمی، محمد؛ همان، 92 - القرآن؛ چ 2، نجف: مطبعۀ الآداب، 1385 ، ص 98
مینویسد: قطرب در این باب کتابی نوشته و ابن عباس از جمله کسانی است که در این زمینه سخن گفته است. (الاتقان، ج 2، ص
724 (نوع چهل و هشتم)
ص: 147
حکم جدیدي جعل شود. روشن است که در چنین شرایطی، هیچ کس چنین دو حکمی را متناقض و مخالف با یکدیگر نمیداند.
2. پیامد نادرست ملازمه
مفاد آیه 83 نساء آن است که اگر قرآن از سوي غیر خدا میبود، در آن اختلاف زیادي مشاهده میشد. لازمه چنین سخنی این
است که حال که قرآن از سوي خداست، در آن اختلاف زیادي نیست و یا چون در قرآن اختلاف زیادي نیست، پس قرآن از سوي
صفحه 102 از 168
خداست. معناي این سخن آن است که امکان دارد در قرآن اختلاف کم وجود داشته باشد؛ در صورتی که اختلاف کم هم نشان
خدایی نبودن قرآن میشود؛ افزون بر آن، طبق بیانی که در باب ویژگیهاي انسان و سببیت آنها نسبت به پیدایش اختلاف ذکر
شد، باید در هر کتابی که بشر فراهم میآورد، اختلاف فراوان وجود داشته باشد؛ در صورتی که کتابهایی یافت میشود که
اختلاف در آنها بسیار کم است.
پاسخ چنانکه در توضیح ملازمه گذشت، آیه، در صدد بیان این مطلب است که اگر قرآن محصول اندیشه بشر بود، به لحاظ
ویژگیهاي یاد شده انسان، اختلاف فراوانی در آن یافت میشد و اکنون که سخن خداست و ویژگیهاي انسان در آن یافت
نمیشود، هیچ اختلافی در آن وجود ندارد؛ به عبارت دیگر، مفاد آیه آن است که اگر این کتاب را بشر مینوشت، در آن اختلاف
هم چنین یک محور ملازمه در آیه، ؛«1» پدید میآمد و آن اختلاف زیاد میبود و به اصطلاح، قید توضیحی است، نه احترازي
خود قرآن با ویژگیهاي آن است؛ پس سخن بر سر آن نیست که هر کتابی بشر بنویسد، اختلاف فراوان در آن یافت میشود؛ بلکه
مقصود آن است که
______________________________
آن است که خداوند خواسته است در اثبات اعجاز قرآن بر امري تکیه شود که « لوجدوا فیه اختلافا کثیرا » 1). نکته دیگر در تعبیر )
تشخیص آن و در نتیجه پی بردن به اعجاز قرآن آسان باشد؛ زیرا اگر گفته میشد: چون در قرآن هماهنگی کامل وجود دارد،
قرآن معجزه است، بررسی هماهنگی کل آیات قرآن با یکدیگر نیازمند طی مراحل و انجام بررسیهاي فراوان بود تا هماهنگی همه
آیات با یکدیگر در همه ابعاد آن به اثبات رسد؛ زیرا تنها راه اثبات آن براي معارضان قرآن که نبوت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم را قبول ندارند و قرآن را سخن خدا نمیدانند، بررسی مورد به مورد آیات قرآن است؛ ولی اکنون که بر یافتن اختلاف
فراوان تکیه شده، هم لزوم پدید آمدن و یافتن اختلاف زیاد در قرآن، در صورتی که از سوي خدا نمیبود و هم پی بردن به این که
در قرآن اختلاف فراوان مشاهده نمیشود، به آسانی قابل فهم و تبیین است.
ص: 148
این کتاب (قرآن) با خصوصیاتی که دارد، اگر بخواهد بشري باشد، اختلاف فراوان در آن پدید میآید.
3. تفاوت آیات در فصاحت و بلاغت
اعجاز قرآن در هماهنگی، همه ابعاد آیات آن را در بر میگیرد؛ در صورتی که آیات قرآن از جهت فصاحت و بلاغت در یک حد
نیستند؛ بلکه برخی نسبت به برخی دیگر فصیحتر و بلیغتر است.
در بیان و در فصاحت کی بود یکسان سخنگر چه گوینده بود چون جاحظ و چون اصمعی
در کلام ایزد بی چون که وحی منزل استکی بود تبت پیدا مانند یا ارض ابلعی بنابراین، قرآن از جهت فصاحت و بلاغت داراي
تفاوت و اختلاف است.
پاسخ چنانکه از ظاهر آیه هویداست، مقصود از اختلاف و تفاوت، تفاوت و اختلافی است که نشان بشري و غیر خدایی بودن باشد
و پذیرش تفاوت در فصاحت و بلاغت آیات، در صورتی که خارق العاده بودن آنها نفی نشود، لازمهاش بشري بودن نیست؛ به
علاوه، این تفاوت، معلول نادیده گرفتن مجموعه آیات مرتبط با هم و مثله کردن آنها است و گرنه با توجّه به همه مقتضیات، به
«1» . این نتیجه خواهیم رسید که هر کدام در جاي خودش و مجموعا به عنوان یک کلّ، بهترین است
______________________________
1). آر. بري یکی از مترجمان نامدار قرآن به زبان انگلیسی با اینکه خود مسیحی است، در باب آهنگ هماهنگ قرآن چنین رأیی )
صفحه 103 از 168
دارد: او معتقد است که آهنگ ویژه قرآن در سراسر قرآن با قدرت و تاثیر تمام وجود دارد؛ ولی چنان چه آیات قرآن را تقطیع شده
در نظر گیریم، مانند جسد بیجانی است که روح خود را از دست داده است. وي در نقد دیدگاه کسانی که با تقطیع آیات و سور و
ربط دادن هر بخشی به رویداد خاصی از عصر پیامبر، وجود ناهماهنگی و تفاوت در قرآن را نتیجه گرفتهاند، مینویسد: این
پژوهشگران فاضل، بعد از آن که پیکر وحی (الله) را قطعه قطعه کردند، بر سر دست خویش کالبدي یافتند که روح آن از برابر ذهن
اشغال شده آنها گریخته بود و بدین ترتیب، آماده شده بودند تا براي شرح و تبیین چیزي که از تبیین آن ناتوان بودند، به همان
وسیله کهنه دست یازند، ولی بالهاي ظریف وحی بلند پرواز، در لاي انگشتانی که کورمال کورمال در
ص: 149
ب) فصاحت و بلاغت
اشاره
هر چند در آیات تحدّي، آیه یا تعبیري وجود ندارد که بر اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت به روشنی دلالت کند ولی با توجه به
آن چه در ذیل میآید، روشن میشود که این وجه از اعجاز در آیات تحدّي مدّ نظر است.
پیامبران براي امتهاي خود، معجزاتی هماهنگ و هم سنخ با آن چه در زمان آنان رواج یافته و اوج گرفته، میآوردند تا اعجاز آن
به عنوان مثال در زمان حضرت موسی علیه السّلام که جادوگري به اوج خود رسیده بود، آن «1» ؛ به روشن ترین وجه اثبات شود
حضرت معجزهاي همسان با سحر رایج در آن زمان، یعنی تبدیل عصا به اژدها را میآورد و در زمان حضرت عیسی علیه السّلام که
پزشکی پیشرفت فراوان داشت، معجزه آن بزرگوار زنده کردن مردگان و شفا دادن کور مادرزاد بود؛ بر این اساس، از آن جا که در
زمان نزول قرآن، فصاحت و بلاغت، رواج فراوان داشت و توانمندي عرب معاصر نزول قرآن در این زمینه، بلکه فصاحت و بلاغت
ایشان دست کم بر امتهاي معاصر خود از برتري چشمگیري برخوردار بود، تناسب معجزات با علوم عصر خود، اقتضا میکرد که
معجزه پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داراي این وجه از وجوه اعجاز باشد و مخاطبان خود را به آن تحدّي کند.
از سوي دیگر، مخالفان پیامبر و مدعیان نبوت در عصر آن حضرت و اندکی پس از آن، در مقام همانندآوري قرآن، بر این بعد
تکیه کرده و نمونههاي خود را از نظر سبک و آهنگ، همانند قرآن ساخته یا در مقام عجز، به چنین امري اشاره داشتهاند. نسبت
شاعري دادن به پیامبر نیز از این امر حکایت دارد.
مخاطبان نخستین قرآن در آیات تحدّي نیز کسانی بودند که از جهت فرهنگی و دیگر
______________________________
جستجو بودند، خرد شده و به صورت گرد در آمده بود. وي در پایان مقدمه دومین بخش ترجمه خود میگوید. در این صورت،
نوسانهاي ناگهانی موضوع سیاق، دیگر آن مشکلاتی را پیش نمیآورد که نقادان بلند پرواز را سرگردان کند و ناگزیر شوند
اقیانوس بلاغت نبوت را با انگشتانه تجزیه و تحلیل خنک و بیروح پیمانه کنند.
1). این نکتهاي است که در روایات نیز آمده است. در روایتی که از حضرت رضا- علیه آلاف التحیۀ و الثناء- نقل شده، آن )
حضرت در پاسخ ابن سکیت که از آن حضرت سؤال کرد: چرا معجزه حضرت موسی علیه السّلام ید بیضاء و عصا و معجزه حضرت
عیسی علیه السّلام رموز مربوط به پزشکی و معجزه پیامبر اسلام کلام و سخن بود. همین مطلب را ذکر فرمودند و ابن سکیت عرض
به خدا سوگند تا امروز کسی همانند تو را ندیدهام. ر. ك: العروسی الحویزي عبد علی؛ همان، ج « تاللّه ما رأیت مثلک الیوم » : کرد
صفحه 104 از 168
. 1، ص 43
ص: 150
وجوه اعجاز مطرح شده در مورد قرآن، از برجستگی خاصی برخوردار نبودهاند تا بگوییم:
روي سخن در آیات تحدّي نسبت به آنان، خارق العاده بودن محتواي قرآن است؛ بلکه چنانکه گذشت، فصاحت و بلاغت مورد
توجه آنان بود و جنبه برجسته فرهنگ ایشان را تشکیل میداد.
به معناي رسایی و گویایی و دقت « بلاغت » به معناي شیوایی کلمات و روانی تلفظ آنها و گوش نواز بودن سخن، و « فصاحت »
تعابیر در فهماندن مقصود است. دانشمندان علوم ادبی این دو موضوع را تا حد بسیار زیادي ضابطهمند و قواعد و اصولی را به
منظور تأمین این دو بعد، در گفتار انسان، مشخص کردهاند. شیوایی و روانی و گوش نوازي با آهنگ دل نشین داشتن، ارتباط
«2» . و هم اکنون نیز مورد توجه دانشمندان است «1» مستحکمی دارد و آهنگ ویژه قرآن از همان آغاز نزول مورد توجه بوده
______________________________
1). در کتابهاي تاریخ آمده است که پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هنگام نماز شب، آیات شریف قرآن را با )
صوتی دل نشین میخواند. ابو سفیان، ابو جهل و اخنس بن شریق که از سران مخالفان اسلام بودند، در سیاهی شب از خانه خویش
بیرون میآمدند و به صوت دل نشین قرآن گوش فرا میدادند. در یکی از این شبها هر یک بدون اطلاع از وضع دیگري، مخفیانه
به تلاوت پیامبر گوش فرا داده، پس از پایان یافتن تلاوت آیات، سپیده دم رهسپار خانههاي خویش شدند. از روي اتفاق در بین راه
به یکدیگر برخوردند و به سرزنش یکدیگر پرداختند و گفتند: مبادا دیگر بار به چنین عملی دست یازید؛ زیرا اگر افراد ساده لوح
از این امر آگاه شوند، در پايبندي به خرافاتی که به آنان تلقین کردهایم، تردید خواهند کرد؛ پس از این گفتگو از یکدیگر جدا
شدند.
شب دوم فرا رسید و هر یک در آن شب نیز به رغم اعتراض و سرزنش قبلی، بار دیگر در جايگاه شب پیش حاضر شدند و تا
صبح به صوت دلنشین قرآن، گوش دادند. هنگام بازگشت به منزل، یکدیگر را در راه دیدند و همان سخنان روز گذشته را تکرار
کردند و متفرق شدند.
در شب سوم نیز گویا جاذبهاي درونی، آنها را به سوي خانه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کشاند و باز در همان مکان شبهاي
گذشته تا صبح به شنیدن آیات قرآن مشغول شدند. این بار نیز هنگام بازگشت، یکدیگر را در راه ملاقات کردند و به یکدیگر
گفتند: براي پیشگیري از حوادث ناگوار و امکان گرویدن دیگران به اسلام، باید با هم پیمان ببندیم که براي همیشه این کار را
ترك کنیم و چنین کردند. (المعافري ابو محمد عبد الملک (ابن هشام)؛ السیرة النبویّۀ؛ چ 2، بیروت: دار الوفاق، 1375 ، ج 1 ص
.315
2). آر. بري در مورد آهنگ دلنشین قرآن مینویسد: من هر وقت بخواهم رمز این نیروي شگرف هیبنوتیکی کتاب مسلمانان را به )
دست آورم، به آهنگ باز میگردم. زمانی با یکی از دوستان عربم در باب این نیرو سخن میگفتم؛ ولی پیش از آن که من مقصود
خویش را بر زبان آورم، او درست همان مطلبی را که من در نظر داشتم با این عبارات بیان کرد: من هر وقت صداي تلاوت قرآن به
گوشم میخورد، گویی دارم به نغمه موسیقی گوش میدهم و در تمام مدت تلاوت، در زیر این لحن خوش آهنگ و دلنشین
صداي ضربات مداوم طبل کوچکی به گوش میرسد؛ سپس افزود: ضربات این طبل، درست با ضربات قلب من هماهنگ است.
(آربري، آ. ج، همان)
ص: 151
پرداختن دانشمندان علوم قرآن و مفسران سخنسنج و ادیب به بیان جنبههاي مختلف فصاحت و بلاغت قرآن، ما را از ورود در این
صفحه 105 از 168
وادي و توضیح این بعد از اعجاز قرآن بینیاز میسازد؛ چنانکه شهادت ادیبان بزرگ عرب از صدر اسلام تاکنون، بر فوق توان
«1» . بشر بودن فصاحت و بلاغت قرآن، بهترین دلیل خدایی بودن قرآن از این جهت است
ناکامی همانندآوردن
همانندآوريهاي مخالفان قرآن به قدري از فصاحت و بلاغت قرآن فاصله دارد که هر فرد آشنا به ادبیات عرب را به غیر قابل قیاس
ولی به عنوان نمونه به یکی از همانندآوريهاي قرن اخیر که از سوي محافل «2» ؛ بودن آنها با آیات قرآن متفطن میسازد
استعماري در مقام معارضه با قرآن مطرح شده به اختصار میپردازیم و یادآور میشویم که این نمونه در مقایسه با نمونههاي دیگر
یکی از بهترین نمونهها است.
در سال 1912 میلادي چاپخانهاي انگلیسی- آمریکایی در بولاق مصر، در نقد و ردّ اعجاز قرآن نشریهاي منتشر و در آن ادعا کرد
که سوره حمد از بلاغت کامل برخوردار نیست و در آن حشو و زواید و مطالب تکراري وجود دارد و میتوان نه تنها همانند این
سوره، بلکه بهتر از آن را آورد. در این نشریه چنین آمده است:
چه نیکوست سخن برخی از منکران اعجاز قرآن که گفتهاند: اگر مؤلف قرآن به جاي »
______________________________
1). ولید بزرگترین ادیب و حکیم عرب که از دشمنان اسلام و قرآن است، پس از شنیدن آیاتی از قرآن گفت: )
و اللّه لقد سمعت من محمّد کلاما ما هو من کلام الانس و لا من کلام الجنّ و انّ له لحلاوة و انّ علیه لطلاوة و انّ اعلاه لمثمر و انّ »
أسفله لمغدق و انّه لیعلو و لا یعلی علیه؛ به خدا سوگند، به تحقیق سخنی از محمد شنیدم که از کلام آدمیان و پریان نیست. به
راستی براي آن شیرینی ویژهاي است و بر آن شادابی خاص، شاخسارش پر ثمر و ریشههایش پر برکت است راستی که آن کلام
پس از این سخن، ابو جهل به او میگوید: تو براي تأمین مالی زندگی خود، «. همواره برتري مییابد و کلامی بر آن برتر نمیشود
قرآن را این چنین ستایش نمودهاي! ولید میگوید: همه میدانند که من از همه ثروتمندتر هستم. ابو جهل میگوید: اگر میخواهی
درباره تو چنین قضاوت نشود، سخنی علیه قرآن بگو. وي میگوید: نقصی در آن نیست. ابو جهل میگوید: بالاخره سخنی بگو. او
فکر میکند و سرانجام میگوید:
رشید رضا، ) .« إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ؛ این [قرآن] جز سخن آدمی چیزي نیست. این جز جادوي برگزیده نیست »
( محمد؛ همان، ج 1، ص 199 - طبرسی ابو علی فضل؛ همان، ج 5، ص 378
2). به عنوان مثال، بخشی از همانندآوري مسیلمه کذّاب که ادعاي نبوت داشت چنین است: و المبذّرات زرعا و الحاصدات حصدا )
و الذّاریات قمحا و الطّاحنات طحنا و الخابزات خبزا و الثّاردات ثردا و اللّاقمات لقما ...
ص: 152
با کمال « الحمد للرّحمن ربّ الاکوان الملک الدیّان لک العبادة و بک المستعان اهدنا صراط الایمان » : سوره حمد، گفته بود
اختصار مطلب را ادا کرده، در عین حال، همه محتواي سوره حمد را گرد آورده، از ضعف تألیف و مطالب زاید رهایی یافته و از
«1» .« قافیههاي پست، مانند رحیم و نستعین خارج شده بود
بدون هیچ اختلاف نظري یکی از آیات سوره حمد است و در « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ » نخست باید یادآور شویم که آیه شریف
از آن غفلت کرده و به آن نپرداخته است. ما نیز به « حسن الایجاز » آن نکات بسیار شگرف و مهمی وجود دارد و نویسنده مقاله
از آن صرف نظر میکنیم و «2» ، در باب آن فراوان سخن گفتهاند « اسرار الصّلاة » دلیل آن که مفسران و نیز نویسندگان کتابهاي
صفحه 106 از 168
به بررسی آیات دیگر میپردازیم.
است؛ به توّهم آن که نیازي به ذکر اللّه نیست و با گذاردن واژه « الرّحمن » به « اللّه » 1. در جمله اوّل تنها هنر نویسنده تبدیل واژه
رعایت اختصار شده است و همه آن مطالبی که واژه الله و واژههاي الرحمن و الرحیم در آیه سوم بر آن « اللّه » الرّحمن به جاي واژه
دلالت میکند، در این تعبیر کوتاه گنجانده میشود؛ در حالی که با این تبدیل، نکاتی از دست رفته است:
بیان کند و بر این اساس، «3» نخست آن که آیه در صدد است اختصاص همه ستایشها به خداوند را با اشاره به دلیل و علت آن
ضرورت دارد که هم واژه الله مطرح شود و هم در ادامه، رحمن و رحیم به عنوان دو وصف خداوند در این مقام ذکر شود.
و همه «5» و از نظر قرآن، موجودات جهان، همه فعل اختیاري خدا «4» حمد، ستایش بر کمال یا بر انجام کار نیک اختیاري است
بنابراین، هر جا حسنی یافت شود، منسوب به خداست و در نتیجه، هر جا ستایشی باشد، مختص به او است و نیز «6» ؛ نیکو هستند
خداوند داراي
______________________________
. 1). ظافر، نصیر الدین حسن؛ الایجاز فی ابطال الاعجاز؛ چ 1، الامریکانیۀ مصر (بولاق): المطبعۀ الانکلیزیۀ، 1912 )
2). به عنوان مثال ر. ك: امام خمینی، تفسیر سوره حمد و اسرار الصلاة. )
3). مقصود از دلیل، برهانی است که براي اختصاص حمد به خداوند آورده میشود و مقصود از علت، اموري است که در متن )
خارج انسانها به سبب آنها به ستایش موجودات میپردازند.
4). ر. ك: کتب لغت از جمله: اقرب الموارد. )
( رعد، 16 ) « قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ؛ بگو خدا آفریننده همه چیز است » .(5)
( سجده، 7 ) « الَّذِي أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ؛ خدایی که هر چه را آفریده نیکو آفریده است » .(6)
ص: 153
و به این دلیل نیز همه حمدها به خدا اختصاص دارد؛ هر چند انسانها خود به این نکته توجه نداشته باشند؛ «1» تمامی کمالها است
از سوي دیگر، کسانی که به ستایش موجودي میپردازند، یا به سبب کمالها و امتیازهاي شخصی آن موجود است، یا براي «2»
« الله » سپاسگزاري از نعمتهایی است که به آنان داده یا به امید نعمتها و موهبتها و یا از ترس مجازاتهاي آینده او است و واژه
دومین انگیزه، الرحمن و الرحیم انگیزه سوم و مالک یوم الدین انگیزه چهارم را مدّ نظر « رب العالمین » . به انگیزه نخست اشاره دارد
دارد؛ با این بیان، این آیات متذکر میشوند که با هر انگیزه و علتی که انسان بخواهد موجودي را ستایش کند، باید خدا را ستایش
کند؛ پس همه ستایشها به خدا اختصاص دارد و باید داشته باشد.
با این بیان، ارتباط مستحکم این آیه با آیات بعدي نیز روشن میشود؛ در صورتی که با تبدیل واژه اللّه به الرّحمن، ارتباط روشنی
بین جمله الحمد للرّحمن و عبارت ربّ الاکوان وجود ندارد.
تبدیل کرده است. خواننده بصیر با اندکی تأمل در مییابد که بین « الاکوان » را به « العالمین » 2. در قسمت دوم نیز نویسنده فقط کلمه
« ربّ الاکوان » با جمله الحمدللّه و وصف الرّحمن الرّحیم تناسب کامل وجود دارد و فقدان ارتباط معقول بین « ربّ العالمین » وصف
را نیز به خوبی مییابد؛ ولی صرف نظر از این مزیت، واژه اکوان جمع کون به معناي پدید « الملک الدّیان » و « الحمد للرّحمن » با
آمدن، واقع شدن، گردیدن (شدن) و عهدهدار شدن است و اضافه شدن کلمه رب (خداوندگار) به این واژه، به هر یک از معانی
یاد شده که معناي مصدري هستند، بیوجه است.
______________________________
( اعراف، 180 ) « وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها؛ و براي خدا بهترین نامها است، پس با آن نامها او را بخوانید » .(1)
صفحه 107 از 168
علم شخصی و اسم جامع خداوند است؛ از این رو گفته شده که این واژه، اسم ذات داراي « اللّه » 2). این نکته شایان توجه است که )
براي خداوند اختلاف نظر است و نظر غالب بر خلاف آن است و در این « الرّحمن » همه صفات کمالیه است؛ ولی در علم بودن
صورت، وجه انتخاب الرّحمن براي اداي این مطلب روشن نیست؛ زیرا فقط بر یکی از اوصاف خداوند دلالت دارد و هر قدر در
معناي آن توسعه قایل شویم، دست کم شامل رحیم نمیشود و بدین ترتیب، دلیل با مدعا سازگاري ندارد؛ به علاوه، در صورت
باز هم جهت علمیت تفاوت دارد. الله به لحاظ اسم جامع بودن و رحمن به لحاظ گستردگی و وسعت رحمت است « رحمن » علمیت
چون شامل کل کمالهاي الهی « الرحمن » در غیر خدا مصداق ندارد. و روشن است که باز هم اللّه با الحمد تناسب دارد؛ نه
نمیشود.
ص: 154
به علاوه، واژه العالمین بر وجود عوالم متعدد و موجودات داراي شعور دلالت دارد که از واژه اکوان استفاده نمیشود.
چنین پنداشته است که تعبیر الحمد للرّحمن مفاد الرّحمن الرّحیم را در بر دارد؛ غافل از « حسن الایجاز » 3. الرّحمن الرّحیم. نویسنده
آن که رحمن بر سعه رحمت الهی و شمول آن نسبت به همه انسانها یا موجودات دلالت دارد و رحیم، رحمت دایمی و جاودانه
خداوند را که ویژه نیکوکاران است بیان میکند؛ افزون بر آن، از یک سو مظاهر ربوبیت الهی را در وصف پیش نشان میدهد و از
سوي دیگر، با واژه رحیم (رحمت خاصه) زمینه مطرح شدن وصف مالک یوم الدین را فراهم میسازد و از این رو حتی با وجود
این دو وصف در آیه اوّل (بسم اللّه الرّحمن الرّحیم) تکرار آن دو وصف در این جا ضرورت داشته است.
4. در قسمت بعد، نویسنده به نظر خود خواسته است وصف مالک یوم الدّین را با کلماتی کوتاهتر ادا کند؛ از این رو، واژه الملک
الدّیّان را به جاي آن گذارده؛ ولی در اثر این تبدیل، نکات مهمی از دست رفته است؛ توضیح آن که این سوره در صدد تعلیم و
تلقین اصول معارف الهی به انسان است. در آیات قبل با ذکر اسم خاص، یعنی علم شخصی خدا (اللّه) و سه صفت از اوصاف او، به
معرفی اوّلین اصل اعتقادي پرداخت و از اختصاص ستایشها به خداوند سخن به میان آورد. این آیه (مالک یوم الدین) دومین
اصل، یعنی معاد را مطرح و در آیات بعد، ضمن نتیجهگیري از آیات قبل، مسأله نبوّت را که سومین اصل اعتقادي اسلام است بیان
میکند؛ ولی تعبیر الملک الدیان صرفا دو صفت دیگر از اوصاف خدا را یادآور میشود؛ بنابراین، آیه شریف قرآن، خبر از جهانی
دیگر براي پاداش و کیفر میدهد که سعادت ابدي انسان در گرو اعتقاد به آن است. جایگاه رحمت خاص خدا (رحیم) را مشخص
میسازد و نیز با نسبت دادن مالکیت یا ملکیت آن روز به خداوند، انحصار و اختصاص حاکمیت و صاحب اختیاري آن جهان به
خدا را متذکر میشود و از این طریق، به تفاوت اساسی نظام دنیایی و آخرتی اشاره دارد. رابطه این آیه با آیه بعد، نیز نکته مهمی
است که باید به آن توجه شود. مالکیت انحصاري خداوند نسبت به روز جزا، زمینه را فراهم میسازد که بنده، عبادت را انحصارا
براي خدا انجام دهد و در این مسیر، فقط از او کمک بخواهد و در یک جمله، اغیار را
ص: 155
به کناري نهاده، سر تسلیم در پیشگاه خدا فرود آورد.
را گذارده است. صرف نظر از آن « لک العبادة و بک المستعان » جمله ،« إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ » 5. نویسنده به جاي آیه شریف
که جمله نویسنده حسن الایجاز نه تنها مختصرتر از آیه شریفه نیست، بلکه یک حرف بیشتر دارد، جمله نویسنده، صرفا انحصار
عبادت و استعانت به خدا را افاده میکند؛ ولی مقصود از ایاك نعبد و ایاك نستعین آن است که بنده، در مقام اظهار عبودیت و
بندگی، با صراحت به وابستگی و تذلل خویش در درگاه الهی اعتراف میکند و روشن است که این مطلب، بسیار مهم و حساس
بوده و بهترین شیوه اظهار بندگی، در همین اعتراف صریح نهفته است؛ افزون بر آن، وجه مناسبی براي التفات از غیبت به خطاب
است که بنده، پس از آن که اوصاف مختلف خداوند را بر میشمرد و در آنها همه چیز را از آن او میداند، از یک سو به
صفحه 108 از 168
وابستگی کامل خویش به خدا پی میبرد و از سوي دیگر، مشتاق دیدار و گفتگو با محبوب خویش که آفرینش و تدبیرش به دست
اوست میشود و از شدّت اشتیاق، خود را در پیشگاه او حاضر و او را بر خود و اعمال خود ناظر مییابد و در این حال، او را مورد
خطاب قرار میدهد و دست تضرع به سوي او دراز میکند که ایّاك نعبد و ایّاك نستعین.
این حضور با وصف بندگی، در بیان قرآنی به خوبی گنجانده شده است.
نکات دیگري در باب جمع آوردن نعبد و نستعین و تکرار ایاك وجود دارد که در کتابهاي تفسیري به آن پرداخته شده و از آن
صرف نظر میشود.
گذارده شده نیز در مقایسه، از محتواي کمتري برخوردار است. « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ » که به جاي « اهدنا صراط الایمان » 6. جمله
فراگیرتر است. اگر راههاي بندگان به سوي خدا به عدد انفاس الخلائق « صراط الایمان » نسبت به « ال ّ ص راط المستقیم » از یک سو
است و اگر هر چیز، آیه الهی است، صراط مستقیم بر نزدیکترین و استوارترین راه رسیدن به خدا دلالت دارد و آن را در آیات
فراوان دیگر مشخص کرده است. این نویسنده، حتی رنج این تحقیق را به خود نداده که به آیات دیگر رجوع کند و صراط مستقیم
و مشخصات آن را دریابد تا واژهاي نزدیک به مفاد صراط مستقیم را به جاي آن بنهد. در آیات دیگر آمده است که خدا مؤمنان را
و صراط مستقیم به عبادت محض و تبعیت تام از خداوند «1» به صراط مستقیم هدایت میکند
______________________________
( حج، 54 ) « وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ و به راستی که خداوند راهنماي مؤمنان به راه مستقیم است » .(1)
ص: 156
و در آیه بعد، نقطه مقابل آن، مسیر گمراهان و کسانی دانسته شده که مورد خشم خدا واقع شدهاند؛ ولی در هیچ «1» توصیف شده
آیهاي از صراط الایمان یا تطبیق و یا توصیف صراط مستقیم به صراط ایمان سخن به میان نیامده است؛ به هر حال، اوصافی که در
قرآن مجید براي صراط مستقیم آمده، با صراط الایمان نویسنده تناسب ندارد و غنایی که در صراط مستقیم وجود دارد، صراط
الایمان از آن بیبهره است. ارتباط این آیه با آیه پیشین نیز امتیاز دیگري است که اهدنا صراط الایمان فاقد آن است اگر بنده در
آیه قبل در اثر بینشی که پیدا کرده، مشتاق دیدار خدا میشود و خود را در محضر او میبیند و از جهت فکري به مرحلهاي میرسد
که عالم براي او محضر خدا میشود، خود میداند که باید از جهات قلبی و وجودي نیز آن قدر ارتقا یابد که به فیض حضور نایل
شود؛ آن گاه موقعیت خود و مقام حضور در پیشگاه خدا را با یکدیگر مقایسه میکند و در این اندیشه است که این راه بسیار
طولانی را چگونه بپیماید؛ از این رو درخواست او این خواهد بود که خدایا! ما را به راه مستقیم هدایت فرما! همان راهی که در
نویسنده، از همانندآوري «2» . آیهاي دیگر فرمود: خداوند بندگان برگزیده خود را از صراط مستقیم به سوي خویش هدایت میکند
ادامه آیات خودداري کرده است و چنان پنداشته که تعبیر صراط الایمان در بر دارنده مفاد آیه بعد است؛ در صورتی که در آیه
بعد، گر چه به توضیح و تبیین صراط مستقیم پرداخته، ولی نکاتی که در آن بیان شده، از تحلیل صراط الایمان و یا الصراط
المستقیم به روشنی بر نمیآید؛ به ویژه آن که مصادیق و اوصاف و سرانجام هر یک از سه گروهی که در آیه بعد مطرح شده
و به این طریق، قدم به قدم سالک و بنده را به سوي «3» است؛ به ویژه سالکان صراط مستقیم در آیات دیگر قرآن مشخص گردیده
خدا و مسیر درست وصول به قرب الهی رهنمون میشود؛ به علاوه از جهت تربیتی ارائه الگو و اسوه و هشدار دادن نسبت به
الگوهاي انحرافی و مسیرهاي نادرست، نقش چشمگیري در
______________________________
( یس، 61 ) «. وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ؛ [آیا با شما پیمان نبستیم که ...] و مرا بپرستید این راه مستقیم است » .(1)
( نساء، 175 ) « وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً؛ و ایشان را به سوي خود به راهی راست هدایت نماید » .(2)
صفحه 109 از 168
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً؛ » .(3)
و کسانی که از خدا و رسول فرمان برند پس آنان با کسانی هستند که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و صدیقان و
( نساء، 69 ) « شهیدان و شایستگان و آنان خوب هم نشینانی هستند
ص: 157
«1» . به هیچ وجه تأمین نمیشود « اهدنا صراط الایمان » تعلیم و تربیت و رشد و پیشرفت فرد دارد و این نکات با صرف ذکر
بررسی چند شبهه
اشاره
در مورد اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت، شبهاتی مطرح شده که به بررسی مهمترین آنها میپردازیم:
1. تفوق مصنوع بر صانع
فصاحت و بلاغت از اوصاف کلام و قواعد آن، ساخته و پرداخته ذهن بشر است. اعجاز در فصاحت و بلاغت به این معنا است که
بر اساس همین قواعد، جملاتی پدید آید که بشر (واضع این قواعد) نتواند همانند آن را بیاورد. معناي این سخن آن است که این
قواعد ساخته ذهن بشر، محصولی غالب بر اندیشه بشر و معلولی فایق بر علت خود میآفریند و این امري نشدنی است.
پاسخ در فصاحت و بلاغت تام و کامل، سه نوع تطابق ضرورت دارد: تطابق کلام با قواعد فصاحت و بلاغت، تطابق محتواي کلام
با ما فی الضمیر گوینده، و تطابق ما فی الضمیر با واقعیت خارجی. براي تأمین تطابق نخست، گوینده سخن باید از قواعد فصاحت و
بلاغت که در بیان اشکال کننده، ساخته ذهن بشر است، آگاهی کامل داشته باشد و افزون بر آن، قواعد را دقیقا در مقام سخن
گفتن به کار بندد. تأمین تطابق دوم، وابسته به آن است که نویسنده، بر ما فی الضمیر خویش آگاهی کامل داشته باشد. در مقام بیان
ما فی الضمیر، خود را در قالبهاي دقیق و گویایی بریزد و تطابق سوم در گرو آن است که گوینده، شناختی دقیق از جهان خارج
(وقایعی که میخواهد بیان کند، وضعیت مخاطبان و دیگر شرایط خارجی موجود) در اختیار داشته باشد. از این مجموعه، فقط
قواعد فصاحت و بلاغت ساخته ذهن بشر است و سایر امور در پی تلاش گوینده سخن حاصل میشود و انسان به دلیل ویژگیهاي
ذاتی اختلاف آفرین خود که
______________________________
1). براي پی بردن به نکات دیگري که در آخرین آیه سوره نهفته است به تفاسیر سوره حمد و کتب سرّ الصلوة رجوع کنید. )
ص: 158
در بحث اعجاز قرآن در هماهنگی گذشت، در هر یک از این سه مرحله ممکن است دچار اشتباه شود و به تأمین آنها موفّق
نگردد؛ چنانکه دانستن و آگاهی از قواعد منطق، هرگز موجب نمیشود هیچ سخنی بر خلاف قواعد منطقی، حتی از برترین منطق
دانان زبر دست صادر نشود.
2. بیهمتایی بهترینها
همواره یکی بیش « بهترین » اعجاز در فصاحت و بلاغت به آن معنا است که بهترین تعبیر ممکن براي اداي یک سخن انتخاب شود و
نیست؛ در صورتی که در قرآن بسیار دیده میشود که یک مطلب با تعابیر متعدد و مختلف بیان میشود. از این تعدد تعابیر باید
صفحه 110 از 168
نتیجه گرفت که یا همه آنها تعابیر مادون اعجاز است و یا فقط یک تعبیر آن معجزه است.
پاسخ معیار معجزه بودن یک کلام از جهت فصاحت و بلاغت آن است که بشر، از آوردن همانند آن ناتوان باشد و ممکن است
چندین تعبیر از یک حقیقت، هر یک به گونهاي باشد که بشر از آوردن همانند آن عاجز باشد؛ بنا بر این همه آنها معجزه باشند و
آیات قرآن از این مقوله است؛ بلکه امکان دارد چندین تعبیر از یک حقیقت یا واقعیت که از جهت فصاحت و بلاغت در درجات
مختلف قرار دارند، هر یک معجزه باشند و برخی نسبت به برخی دیگر داراي محسناتی باشند که فقدان آنها از اعجاز آن نکاهد و
آن را از حد اعجاز تنزل ندهد؛ پس تعابیر مختلف قرآن در مورد یک موضوع، میتواند در یک درجه از فصاحت و بلاغت و همه،
فوق طاقت بشر باشد و میتواند در درجات متفاوت و در عین حال فوق قدرت بشر باشد.
3. همانندي برخی از آثار هنري با قرآن
برخی از آثار هنري انسانهایی که ادعاي نبوت نداشتهاند نیز به قدري در سطح بالاي فصاحت و بلاغت قرار دارد که همانند آن
یافت نمیشود و کسی همانندش را نیاورده است؛ مانند سخنان امام علی علیه السّلام در نهج البلاغه، اشعار ابن فارض در عربی یا
حافظ در پارسی و شکسپیر در انگلیسی.
ص: 159
پاسخ نمونههاي ادعا شده چنین نیست که بتوان آنها را هم سنگ قرآن دانست و صرف آن که همانند آن یافت نمیشود، دلیل آن
نیست که نمیتوان همانند آن را آورد و آنان چون چنین ادعایی نداشتهاند، همگان در صدد معارضه و همانندآوري جدّي در مورد
آثارشان بر نیامدهاند. سخنان حضرت علی علیه السّلام در نهج البلاغه نیز فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق (فراتر از سخن بشر
و فروتر از سخن خدا) است و در مقایسه با قرآن، برتري آیات الهی بر آن براي اهل فن آشکار است؛ به عنوان مثال، یکی از
خطبههاي برجسته نهج البلاغۀ خطبه 226 است؛ ولی در همین خطبه، آن گاه که علی علیه السّلام آیهاي از قرآن را اقتباس میکند،
خواننده دقیق به خوبی تفوق آیه قرآن بر سایر جملات را در مییابد. آن حضرت در خطبه یاد شده میفرماید:
دار بالبلاء محفوفۀ، و بالغدر موصوفۀ لا تدوم احوالها و لا تسلم نزّالها ... فکیف بکم لو تناهت بکم الامور و بعثرت القبور هُنالِکَ
دنیا] خانهاي پیچیده در بلا و شهره به ] «1» ؛ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَ لَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ
بیوفایی است. [اوضاع و] احوالش ناپایدار است و ساکنانش در [امان و] سلامت نباشند ...؛ پس چگونه خواهید بود آن گاه که
امور [دنیا] شما را به آخر رسانند و [مردگان از] قبرها برانگیخته شوند. آن جا هر کس آن چه را پیش فرستاده، بیازماید و به سوي
خدا، مولاي حقیقیشان باز گردانده شوند و آن چه به دروغ میبافتند، ناپدید شود.
ج) امّی بودن آورنده
اشاره
سومین وجه از وجوه اعجاز قرآن که در آیات بر آن تاکید شده، درس ناخوانده و به مکتب نرفته بودن پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم است. این موضوع در چند آیه مطرح شده است.
در آیه 23 سوره بقره میفرماید:
وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ؛ و اگر در آن چه بر
صفحه 111 از 168
بنده خود فرو فرستادیم، دو دل هستید، سورهاي از [کسی] همانند او بیاورید و [در این تلاش] شهدا [یاوران یا گواهان] غیر خدایی
خود را بخوانید؛ اگر راستگویید.
______________________________
. 1). یونس، 10 )
ص: 160
« ممّا نزّلنا علی عبدنا » در عبارت « عبد » به کلمه « مثله » ارتباط آیه یاد شده با این وجه از وجوه اعجاز قرآن، منوط به بازگشتن ضمیر
برگردانده و « ممّا نزّلنا علی عبدنا » در « ما » در آیه اختلاف نظر دارند. برخی آن را به کلمه « مثله » است. مفسران در مرجع ضمیر
دانستهاند. هر یک از دو گروه، براي مدعاي خود شواهدي نیز ذکر کردهاند؛ ولی شواهد قول « عبد » برخی دیگر مرجع آن را کلمه
که در سایر آیات تحدّي در عین مشابهت در تعبیر، به کار نرفته است و « شهداءکم » و « ریب » ،« من » دوم از قبیل به کار رفتن واژگان
بسیار ضعیف « ممّا نزّلنا » در عبارت « ما » نیز روایات نقل شده در تفسیر این آیه شریف، دلالت دارد بر اینکه بازگشت ضمیر به کلمه
«1» ؛ است و دست کم رجوع ضمیر به کلمه عبد بر آن ترجیح دارد
______________________________
ذکر شده به این شرح است: « ممّا نزّلنا » در عبارت « ما » 1). شواهدي که براي بازگشت ضمیر به کلمه )
هماهنگی مفاد این آیه با مفاد آیات دیگر را به همراه دارد. « ما » الف) ارجاع ضمیر به کلمه
با این مطلب سازگار است. « ما » پیامبر) است و ارجاع ضمیر به ) « منزّل علیه » قرآن) نه ) « منزّل » ب) بحث در
برگردد، تحدّي به یک فرد « ما » این آیه تحدّي به غیر امی را شامل نمیشود؛ ولی اگر به « عبد » ج) در صورت رجوع ضمیر به کلمه
و چند فرد و امی و غیر امی همه را شامل میشود.
برگردد، اعجاز با فرض « عبد » برگردد، اعجاز قرآن با کمالی که در قرآن نهفته اثبات میشود؛ ولی اگر به « ما » د) اگر ضمیر به
نقصی در پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اثبات میشود و شکی نیست که وجه اوّل بهتر است.
برگردد، این ایهام منتفی « ما » برگردد، موهم آن است که صدور قرآن از غیر امّی امکان دارد؛ ولی اگر به « عبد » ه) اگر ضمیر به
است.
« من » پاسخ شاهد اوّل این است که با توجه به تفاوتهاي موجود این آیه با آیه سوره یونس و سایر آیات تحدّي، نظیر افزودن کلمه
معلوم میشود که آیه در صدد مطلبی دیگر است و هماهنگی در هر شرایطی « و ادعوا شهدائکم » و جمله « نفی ریب » و « من مثله » در
نمیتواند مؤید و مرجح باشد.
در پاسخ مؤید دوم میتوان گفت که طبق قول دیگر نیز بحث در منزّل است نه منزّل علیه؛ ولی وجه اعجاز آن متفاوت است. گاه
اعجاز منزّل به لحاظ ویژگیهاي آن و گاه با تکیه بر ویژگیهاي منزل علیه است.
پاسخ مرجح سوم آن است که آن چه بیشترین اهمیت را در معجزه دارد، به بهترین وجه به کرسی نشستن اعجاز آن است؛ به
گونهاي که هر گونه شک و شبهه در مورد نبوت و معجزه بودن کار خارق العاده پیامبر، منتفی شود و آیه شریف در صدد توجه
دادن به این نکته است که با در نظر گرفتن امّی بودن پیامبر، هیچ گونه شک و شبههاي در اینکه قرآن از سوي خدا است، باقی
نمیماند.
پاسخ شاهد چهارم آن است که درس ناخواندگی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم براي آن حضرت نقصی محسوب نمیشود؛
بلکه چنانکه خواهد آمد، به یک معنا کمال هم به شمار میآید.
در پاسخ مؤید پنجم باید گفت که آیه، بر حصر دلالت ندارد. این آیه صرفا در صدد بیان ناتوانی شخص امّی از آوردن همانند
صفحه 112 از 168
قرآن است و راز تکیه بر این مطلب هم در پاسخ مرجح سوم گذشت و منافات ندارد که شخص غیر امّی هم نتواند همانند قرآن را
بیاورد.
ص: 161
بنا بر این، آیه در صدد بیان اعجاز قرآن با تکیه بر امّی بودن پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.
آیه دیگري که اعجاز قرآن را با تکیه بر امّی بودن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مورد اشاره قرار میدهد؛ چنین است:
و تو پیش از فرود آمدن قرآن، نوشتهاي را «1» ؛ وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ
نمیخواندي و نه با دستانت آن را مینوشتی، در آن صورت یاوهگویان دو دل میشدند.
این آیه دلالت دارد که اعجاز قرآن، با توجه به امّی بودن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به گونهاي به کرسی
______________________________
مهمترین شواهد قول دوم، یعنی بازگشت ضمیر به کلمه عبد در سه نکته خلاصه میشود:
که در هیچ یک از دیگر آیات تحدّي نیامده است. در صورتی که « فأتوا بسورة من مثله » در تعبیر « من » الف) افزوده شدن کلمه
زاید تلقی میشود که خلاف قاعده است و معانی دیگر مانند تبعیض نیز تناسب لازم را ندارد، « من » ضمیر به عبد باز نگردد، کلمه
علاوه بر آنکه بازگشت ضمیر به عبد، رجوع به مرجع نزدیکتري است.
ب) نفی ریب که فقط در این آیه و آیه چهل و هشتم سوره عنکبوت که از اعجاز قرآن با تکیه بر امّی بودن پیامبر صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم سخن میگوید، آمده و هم محتوا بودن این دو آیه را میرساند و دلالت بر آن دارد که ضمیر به عبد باز میگردد و
اعجاز قرآن با توجه به امّی بودن پیامبر شک بردار نیست.
را به عبد برگردانده و بر امی بودن پیامبر تکیه کردهاند؛ « فأتوا بسورة من مثله » ج) روایات وارده در ذیل این آیه نیز ضمیر در جمله
به عنوان مثال، در روایتی از امام رضا- علیه آلاف التّحیۀ و الثّناء- آمده است:
من مثل محمّد مثل رجل منکم لا یقرء و لا یکتب و لم یدرس کتابا و لا اختلف إلی عالم و لا تعلّم من أحد و « فأتوا بسورة من مثله »
یعنی از کسی « سورهاي از کسی مانند او بیاورید » ؛ أنتم تعرفونه فی أسفاره و حضوره بقی کذلک اربعین سنۀ ثم اوتی جوامع العلم
مانند محمد مانند مردي از شما که نمیخواند و نمینویسد و نوشتهاي را فرا نگرفته و نه با دانشمندي رفت و آمد داشته و نه از
کسی مطلبی فرا گرفته است و شما او را در سفر و غیر سفر میشناسید. چهل سال اینچنین در بین شما ماند سپس به او جوامع دانش
در روایت دیگري از امام زین العابدین علیه السّلام آمده است: «. [گنجینههاي معرفت] داده شد
من مثل محمّد أي لم یختلف إلی أصحاب کتب قطّ و لا تلمّذ لأحد و لا تعلّم منه و هو ممّن قد عرفتموه فی حضره و سفره « من مثله »
مثل محمّد، « از کسی مانند » و لا یفارقکم قطّ إلی بلد لیس معه جماعۀ منکم یراعون أحواله و یعرفون أخباره ثم جاءکم بهذا الکتاب
یعنی کسی که هرگز با اهل قلم رفت و آمد نداشته و شاگردي هیچ کس نکرده و از هیچ کس چیزي یاد نگرفته و از کسانی است
که او را در سفر و غیر سفرش شناختهاید و هیچ گاه از شما جدا نشده به شهري رود که جمعی از شما مراقب احوال او نباشند و از
البحرانی؛ همان، ج 1، ص 68 ) با توجه به این قراین ) «. سرگذشتش بیاطلاع باشند؛ سپس این کتاب [بزرگ] را برایتان آورده است
میتوان گفت: این آیه نظیر آیه 48 ، عنکبوت و 16 ، یونس است که در آنها به درس ناخواندگی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
و دلیل از سوي خدا بودن قرآن با توجه به این ویژگی تکیه شده است.
. 1). عنکبوت، 48 )
ص: 162
مینشیند که حتی براي یاوهگویان نیز زمینه تردید باقی نمیگذارد و این بیان اشاره به آن دارد که قرآن صرف نظر از امّی بودن
صفحه 113 از 168
پیامبر نیز معجزه است و انسانهاي با انصاف به اعجاز آن پی برده، تسلیم میشوند.
در سوره یونس نیز پس از طرح تقاضاي مخالفان، مبنی بر آوردن کتابی دیگر یا تبدیل همین کتاب و اینکه تبدیل کتاب در اختیار
پیامبر نیست و او صرفا پیرو وحی الهی است میفرماید:
بگو اگر خدا میخواست، قرآن را بر «1» ؛ قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ
شما تلاوت نمیکردم و او شما را بر آن آگاه نمیساخت. من مدتی [طولانی] در میان شما درنگ کردم. آیا خرد خویش را به کار
نمیبندید [و حقایق را درك نمیکنید]؟
هر چند در این آیه، صریحا از اعجاز قرآن سخن به میان نیامده، ولی اشاره دارد که این معارف را پیامبر در اختیار نداشته و ندارد و
زندگی نسبتا طولانی آن حضرت پیش از بعثت گواه آن است. او مدتها در بین شما زندگی کرده و اگر با شناختی که از او در
این مدت دارید، درباره او و این کتاب بیندیشید، به این نتیجه خواهید رسید که تهیه چنین کتابی به وسیله چنین فردي امکان پذیر
نیست؛ پس این آیه شریف همانند آیه پیشین، زندگی پیش از بعثت پیامبر را گواه از سوي خدا بودن قرآن دانسته است.
قرآن مجید، در دو آیه نیز پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را امّی نامیده است:
پس به خدا و فرستاده درس ناخوانده او که به خدا ایمان دارد ایمان آورید «2» ؛ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِي یُؤْمِنُ بِاللَّهِ
آنان که از فرستاده [خدا و] پیامبر درس «3» ؛ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِي یَجِ دُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ
ناخواندهاي پیروي میکنند که [نام و نشان] او را پیش خود در تورات و انجیل نوشته مییابند.
امّی به معناي منسوب به مادر (امّ) است و مقصود از آن اینست که فرد جز معلوماتی که
______________________________
. 1). یونس، 16 )
. 2). اعراف، 158 )
. 3). اعراف، 157 )
ص: 163
طبق فطرت و استعدادهاي مادرزادي خود بدست میآورد معلومات دیگري ندارد و فاقد معلومات اکتسابی بدست آمد در پرتو
قدرت بر خواندن و نوشتن است.
آیه دوم به این مطلب اشعار دارد که امّی بودن پیامبر در تورات و انجیل نیز مطرح شده است. خداوند در آیه 5 سوره فرقان در یک
نقل قول از مخالفان میفرماید:
وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِ یلًا؛ و گفتند: [قرآن] افسانههاي پیشینیان است که درخواست کرده تا برایش
بنویسند و هر صبح و شام بر او خوانده میشود.
این آیه نیز اشاره دارد که مخالفان باور داشتند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم توان خواندن و نوشتن نداشته است و از این رو
از دیگران خواسته تا برایش بنویسند و بر او بخوانند.
موضوع درس ناخوانده و خط نانوشته بودن پیامبر از نظر تاریخی نیز مسلّم است و حتی شرق شناسان و مورّخان غیر مسلمان نیز بر
از سوي دیگر با نگاهی گذرا به قرآن مجید در مییابیم که قرآن مجید با وجود حجم و کمیت نسبتا «1» . آن صحه گذاردهاند
اندك آن در بردارنده انواعی از معارف و علوم و احکام و قوانین فردي و اجتماعی است که با دیگر کتابهاي موجود در میان بشر
قابل مقایسه نیست. این مجموعه ژرفترین و بلندترین معارف
______________________________
صفحه 114 از 168
1). کارلایل میگوید: محمد نزد کسی از استادان بشر درسی نخوانده و خطی ننوشته و صنعت خط هم در آن اوان در بلاد عرب )
جدید العهد بود. (کارلایل، توماس؛ تاریخ حیات پیغمبر اسلام؛ ترجمه ابو عبد الله زنجانی؛ چ 3، تبریز: کتابخانه سروش، 1355 ، ص
.32
ویل دورانت در تاریخ تمدن چنین نوشته است:
به نظر میرسد که هیچ کس به آموزش خواندن و نوشتن به وي اهتمام نورزیده و خواندن و نوشتن در آن زمان براي عربها
بیارزش بوده و به همین دلیل، در کل قبیله قریش فقط هفده نفر بر خواندن و نوشتن توانا بودند.
. (دورانت، ویل؛ قصۀ الحضارة؛ چ 1، بیروت: دار الفکر، 1408 ، ج 7، ص 21
جان دیون پورت مینویسد.
درباره تحصیل و آموزش، آن طور که در جهان معمول است همه معتقدند که محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تحصیل نکرده و
جز آن چه در میان قبیلهاش معمول و رایج بوده، چیزي نیاموخته است و آن چه را امروز ادبیات مینامیم آن روزها از توجه به آن
غفلت داشتهاند. (پورت، جان دیون؛ عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن؛ ترجمه غلامرضا سعیدي؛ چ 3، تهران: شرکت سهامی
انتشار، 1344 ، ص 17 و 18 ) هنري دوکاستري میگوید:
بدون شبهه، محال است مردي در مشرق زمین تحصیل علم کند و مردم مطلع نشوند؛ زیرا تمام ترتیبات زندگی شرقیها علنی و
آشکار است؛ به علاوه، خواندن و نوشتن در آن عصر و در آن اقطار وجود نداشت و در مکه به جز یک مرد کسی خواندن و
نوشتن نمیدانست. (دوکاستري، کنت هنري؛ اسلام، افکار و اندیشهها؛ ترجمه سید محمد قمی فاطمی، چ 1، تهران: چاپخانه خاور،
. 1309 ، ص 27
ص: 164
و والاترین و ارزشمندترین دستورهاي اخلاقی و عادلانهترین مواعظ و نکات تاریخی و سازندهترین شیوههاي تعلیم و تربیت را در
خود جاي داده است.
اکنون به توجه به دو نکته یاد شده روشن میشود که فراهم آوردن این همه معارف و حقایق در چنین مجموعهاي، فراتر از توان
انسانهاي عادي است؛ ولی آن چه بر شگفتی آن میافزاید و جاي هیچ گونه تردید را براي هیچ کس باقی نمیگذارد، این است
که این کتاب بزرگ، به وسیله فردي درس ناخوانده و آموزش ندیده که هرگز قلمی بر کاغذ نیاورده و خطی ننوشته و نخوانده و
در محیطی دور از تمدن و فرهنگ ارائه شده است و شگفتانگیزتر آنکه در طول دوران چهل ساله پیش از بعثت، حتی جملهاي از
این سخنان بر زبان جاري نساخته و این معارف ارائه شده به عنوان وحی قرآنی، داراي اسلوبی ویژه و هماهنگی خاصی است که آن
را از دیگر سخنانش کاملا متمایز میسازد.
بررسی چند شبهه
اشاره
در خصوص این بعد از اعجاز قرآن، شبهاتی مطرح شده که مهمترین آنها بررسی میشود:
1. امّی به معناي مکّی
و امّ « امّ القري » منسوب به « امّی » استدلال به کلمه امّی بر درس ناخوانده بودن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم درست نیست؛ زیرا
صفحه 115 از 168
القري نام مکه است؛ پس امّی مترادف مکی است. دلیل دیگري نیز بر درس ناخوانده بودن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وجود
ندارد.
باشد؛ زیرا ام القري وصف مکه (و نه اسم آن) است و در نسبت، به اسم شیء نه « امّ القري » پاسخ واژه امّی نمیتواند منسوب به
وصف آن نسبت داده میشود؛ به علاوه، در ترکیبهاي اسنادي و مزجی به صدر (قسمت اوّل) آنها و در ترکیبهاي اضافه معنوي
و اضافه به اب و ام و ابن به عجز (قسمت دوم) آن نسبت داده میشود؛ به همین جهت، ابنی و امّی در ابن عمرو و ام کلثوم نادرست
است و درست آن عمروي و کلثومی است؛ بر این اساس، امّی در نسبت به ام القري نادرست است و درست آن قروي است. در
آیات دیگر قرآن نیز با کلمه امّی، درس ناخوانده
ص: 165
بودن افاده شده است؛ مانند آیه 78 ، بقره که در توصیف اهل کتاب به ویژه یهودیان که اهل مکه نبودند، آمده است:
وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَ؛ برخی از آنان درس ناخواندهاند، کتاب را جز آمال و آرزوهایی [بیهوده] نمیدانند.
دلیل درس ناخوانده بودن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقط اطلاق کلمه امّی بر آن حضرت نیست و چنانکه گذشت، در این
«1» . آیات و آیات دیگر و نقلهاي تاریخی، به روشنی از آن سخن به میان آمده است
2. گرته برداري از تورات و انجیل
پیامبر اکرم، معارف مندرج در قرآن را از دیگران فرا گرفته است؛ نظیر حضرت سلمان و برخی از اهل کتاب که در مکه بودند و با
تورات و انجیل آشنایی داشتند؛ مانند یعیس، نضر بن حارث، عداس و یسار و نیز راهبان مسیحی که آن حضرت در سفر شام با آنان
«2» . ملاقات کرده است
پاسخ این شبهه و پاسخ آن در آیه 103 سوره نحل آمده است. در این آیه میخوانیم:
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي یُلْحِ دُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ؛ به تحقیق میدانیم که میگویند:
همانا قرآن را بشري به او میآموزد [ولی] زبان کسی که قرآن را به او نسبت میدهند، اعجمی [غیر عربی و غیر گویا] است و این
[قرآن] زبان عربی و روشن است.
بنابراین سبکشناسی سخنان این افراد و مقایسه آن با زبان قرآن، به خوبی نشان میدهد که قرآن نمیتواند سخن آنان باشد؛ به
علاوه، حضرت سلمان در مدینه ایمان آورده و تا آن زمان، بخش قابل ملاحظهاي از آیات قرآن نازل شده بود. افراد دیگر هم نه در
آغاز دعوت اسلام ایمان آورده و نه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با آنان مراودهاي داشته است؛ اما جریان سفر آن حضرت
______________________________
- 1). براي اطلاع از روایات در این زمینه ر. ك: احمدي، علی؛ مکاتیب الرسول؛ چ 1، بیروت: دار المهاجر، [بیتا]، ج 1، ص 17 )
.20
. 2). الرازي، فخر الدین محمد؛ همان، ج 20 ص 118 )
ص: 166
12 یا 13 سالگی به همراه عمویش ابو طالب با کاروان قریش و بار دوم با میسره، غلام حضرت خدیجه ، به شام که یک بار در 9
براي تجارت صورت گرفته است، علاوه بر عدم اعتبار سند روایات و نقلهاي تاریخی آن دو سفر، آشفتگی و اضطراب متن آن و
فقط بر اصل انجام دو سفر یاد شده دلالت دارد؛ ولی نسبت به ،«1» بازگشت همه این نقلها به نقل غیر معتبر ابن اسحق و ترمذي
فراگیري پیامبر از راهب مسیحی ساکت است و آن چه در خصوص آگاهی راهب از حضور پیامبر در جمع آن کاروان نقل شده، به
صفحه 116 از 168
هیچ وجه بر این مدعا دلالت ندارد؛ افزون بر آن، قرآن به تکمیل، تصحیح و نقد آن چه در تورات و انجیل تحریف شده آمده و آن
چه علماي اهل کتاب مطرح میکردند، پرداخته و معارفی را جز آن چه در آن کتابها آمده بیان میکند؛ هم چنین اگر پیامبر صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم قرآن را از دیگران گرفته بود، همانندآوري آن از سوي معلمان پیامبر یا با همکاري آنان آسان بود و صورت
میگرفت.
3. نشانهایی از باسواد بودن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در روایات
در روایات آمده است که آن حضرت، مطالبی را نوشته یا تصمیم بر نوشتن آن گرفته است؛ نظیر آن چه در احادیث مربوط به
هنگام رحلت آن حضرت وجود دارد که آن حضرت فرمود:
بیایید برایتان نوشتهاي بنویسم که [با عمل کردن به آن] هرگز پس از آن گمراه نشوید. «2» ؛ هلّم اکتب لکم کتابا لن تضلّوا بعده
پاسخ برخی از این روایات میتواند ناظر به کتابت غیر مستقیم باشد؛ زیرا با توجه به کاتبان وحی و دبیران آن حضرت که عهدهدار
نوشتن نامههاي وي بودهاند، ممکن است مقصود از نوشتن، آن باشد که به دبیران دستور نوشتن آن داده شود؛ به علاوه، سخن در
باب درس ناخواندگی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و این روایات میتواند ناظر به قدرت آن حضرت بر نوشتن یا خواندن
به صورت معجزهآسا باشد؛ چنانکه در برخی از این روایات آمده است:
فاخذ رسول اللّه و لیس یحسن ان یکتب فکتب؛
______________________________
1). براي آگاهی بیشتر در این زمینه ر. ك: جعفریان، رسول؛ نقد و بررسی سیره نبوي؛، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، سمت، )
.330 - 1378 ، تهران: ص 313
. 2). احمدي، علی؛ همان، 619 )
ص: 167
«1» . پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با آنکه نوشتن را نمیدانست، شروع به نوشتن کرد
روشن است که نوشتن به صورت معجزه آسا با درس ناخواندگی منافات ندارد.
افزون بر آن، این روایات با آیات قرآن و روایات دیگري که دلالت بر درس ناخواندگی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دارد و
نمونهاي از آن گذشت، منافات دارد و باید توجیه یا رد شود.
4. نشانهایی از باسواد بودن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در آیات
در آیات قرآن، تلاوت و قرائت به ویژه تلاوت صحف و کتب به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نسبت داده شده و تلاوت
کتب و صحف، مستلزم قدرت خواندن و علم به قرائت است.
پاسخ قرائت و تلاوت، اعم از قرائت از روي متن کتاب و خواندن از حفظ است؛ ثانیا، لوحهها و مکتوبات وحی مادّي نیست؛ ثالثا
این تلاوت و قرائت میتواند به خواست خدا و به صورت خارق العاده صورت گرفته باشد و منافات با درس ناخواندگی ندارد.
5. کمال بودن خواندن و نوشتن
خواندن و نوشتن یک نوع کمال است و انبیاي الهی کاملترین انسانهاي زمان خویشند؛ پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باید
از کمال خواندن و نوشتن برخوردار باشد.
صفحه 117 از 168
پاسخ اگر بپذیریم که قدرت خواندن و نوشتن به طور کلی براي هر انسانی کمال محسوب میشود، مسلما دستیابی به این کمال، از
راه تعلیم و تعلم، کمال به شمار نمیآید و در این صورت، چه بسا پیامبر این کمال را به صورت معجزآسا از خداوند دریافت کرده
است و این با درس ناخواندگی آن حضرت منافات ندارد؛ به علاوه، مقصود از اینکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کاملترین
مردم است، در قرب به خدا کاملترین است و اموري مانند قدرت بر خواندن و نوشتن به خودي خود به این معنا کمال محسوب
نمیشوند؛ زیرا روشن است که قدرت بر خواندن و نوشتن، نقشی در تقرّب پیامبر به خدا ندارد؛ به ویژه اگر قدرت بر خواندن و
نوشتن از راه تعلیم و تعلم باشد. بلی براي رساندن پیام خدا و هدایت انسانهاي دیگر، پیامبر باید داراي کمالهایی
______________________________
. 1). همان، ص 17 )
ص: 168
باشد؛ ولی درس خواندگی از آن کمالها نیست و سایر موارد، نظیر سلامت جسمانی و عدم نقص مادرزادي هم هیچ دلیل عقلی بر
ضرورت آن نداریم و اعتقاد به آن به لحاظ دلیل نقلی خاص آن موارد است؛ ولی کتابت از آن موارد خاص نیست.
از آن چه گذشت، به این نتیجه میرسیم که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خواندن و نوشتن را از راههاي متعارف، یعنی تعلیم و
تعلم بشري فرا نگرفته است؛ هم چنین قبل از بعثت خویش، خطی ننوشته و نوشتهاي را نخوانده است؛ ولی دلایل یاد شده، قدرت
خواندن و نوشتن به صورت خارق العاده و پس از بعثت را نفی نمیکند؛ البته دلیل عقلی و قرآنی روشنی بر این قدرت یا اعمال آن
پس از بعثت در دست نیست؛ ولی برخی از روایات، چنانکه گذشت، دلالت دارد که پیامبر به صورت خارق العاده، بر نوشتن و
خواندن قدرت داشته و احیانا اعمال کرده است.
4. نصاب اعجاز قرآن
قرآن مجید، در آیات تحدّي با سه تعبیر از مردم خواسته است که همانند قرآن را بیاورند. در سوره اسراء، آیه 88 همانند این قرآن
و در دیگر آیات تحدّي، یک سوره و ده سوره « بحدیث مثله » در آیه 44 از سوره طور گفتاري همانند قرآن ،« بمثل هذا القرآن »
مطرح شده است.
این تعابیر مختلف، زمینهساز طرح مسایل متعدد شده که برخی از آنها در مباحث گذشته بررسی شد و اکنون به یکی دیگر از آن
مسایل، یعنی مقدار معجزه قرآن میپردازیم.
در فصل اوّل کتاب، در توضیح واژه قرآن و حدیث به عنوان دو نام از نامهاي قرآن، گفته شد که قرآن مجید این دو واژه را با
در آیات « حدیث مثله » همان معناي لغویشان به کار برده است و بر این اساس، لفظ حدیث به معناي گفتار است و مقصود از عبارت
است. واژه قرآن نیز هر چند به تدریج براي قرآن جنبه علمیت پیدا کرده، ولی با توجه به اینکه طبق « گفتاري همانند قرآن » ، تحدّي
نقلهاي تاریخی، آیه 88 ، اسراء اوّلین آیهاي است که در مورد تحدّي نازل شده و دلیلی بر علم شدن این واژه براي قرآن در زمان
نزول این آیه در دست نیست، نمیتوان گفت که مقصود از آن، کل قرآن است؛ به ویژه اگر این نکته را در نظر بگیریم که هنگام
نزول این آیه، هنوز بخش مهمی از آیات قرآن نازل نشده بود و معنا ندارد که از مخالفان خواسته شود همانند آیاتی را که از
صورت و محتواي آن اطلاعی ندارند بیاورند. با توجه به آن چه گذشت، اگر دو آیه یاد شده در صدد تعیین مقدار معجزه قرآن
باشند، دلالت ندارد که
ص: 169
همانند کل قرآن را نمیتوان آورد؛ بلکه مقصود آن است که چنین خواندنی یا گفتاري قابل همانندآوري نیست؛ ولی از آن جا که
صفحه 118 از 168
«1» اعجاز قرآن چه از نظر محتوا و چه از نظر قالب به نظم خاص حاکم بر مجموعهاي از جملات که داراي هدف و آغاز و انجام
مشخصی است، بستگی تام دارد و تقطیع و مثله کردن یک مجموعه آیات یا جملات به هم پیوسته، نظم خاص، مزایا و
برجستگیهاي آن را از بین میبرد، از این دو آیه نمیتوان اعجاز کمتر از یک مجموعه به هم پیوسته آیات قرآن را نتیجه گرفت.
که در دیگر آیات تحدّي به کار رفته است، غالبا تصور میشود که مقصود، یکی از سورههاي صد و « سوره » در مورد واژه
چهاردهگانه قرآن است که آغاز و انجام آن با بسم الله مشخص میشود؛ ولی مقتضاي تحقیق آن است که این واژه نیز در معناي
و «2» در کاربرد رایج فارسی است « فراز » در انگلیسی و « پاراگراف » در عربی و « فقره » لغوياش به کار رفته و نزدیک به معناي
مقصود از آن، بخشی از آیات به هم پیوسته و داراي نظم خاص (به مفهومی که گذشت) است و سوره به این معنا میتواند شامل
شود و یک سوره اصطلاحی، چه بسا مشتمل بر ده سوره یا بیشتر به مفهوم لغوي آن باشد. دلیل این « آیه دین » حتی یک آیه، نظیر
«3» . برداشت از مفهوم سوره، همان بیانی است که در مورد واژه قرآن و حدیث گذشت
______________________________
1). در اینکه چه مقدار از قرآن معجزه است، از دیرباز اختلاف نظرهایی وجود داشته. برخی کل قرآن به عنوان یک مجموعه، هر )
یک از 114 سوره قرآن و تعدادي از آیات که به اندازه یکی از سور کوچک قرآن باشد را معجزه میدانند. عدهاي کل قرآن و
آیات کثیره را معجزه میدانند و برخی کمتر از یک سوره و گاه حتی یک آیه از آیات قرآن را معجزه میدانند.
2). واژه فراز به معناي یک یا چند گروه از کلمات است که از جهت قواعد دستور زبان با هم مرتبطند و از نظر معنایی از یک )
اندیشه حکایت دارند.
فأتوا بمثل » ، و نظایر آن « فأتوا بسورة مثله » 3). به علاوه اگر مقصود از سوره، معناي اصطلاحی آن باشد، مناسب بود به جاي عبارت )
گفته میشد، هم چنین اگر حداقل مقدار معجزه قرآن را سوره به معناي اصطلاحی آن بدانیم، لازمهاش آن است که « سورة منه
بپذیریم آوردن همه آیات سورهاي مانند سوره بقره، بدون یک آیه یا چند آیه آن از سوي بشر امکان پذیر است یا اگر کسی
مطالبی همانند بخش عظیمی از آیات چنین سورهاي را آورده، بتوانیم ادعا کنیم که ما بقی را نمیتواند بیاورد و یا همانند قرآن را
هنوز نیاورده است. روشن است که چنین ادعایی نه با ظاهر آیات تحدّي سازگار است، نه اثبات آن جز بر اساس قول به صرف یا
اعتماد به سماع و نقل میسر است و قبلا گذشت که ظاهر آیات تحدّي، با قول به صرف و اثبات اعجاز از طریق نقل سازگار نیست.
ص: 170
5. اعجاز قرآن و توحید در الوهیت
دانشمندان علم کلام، به ویژه برخی از متکلمان مسیحی در بحث اعجاز بر این باورند که وجود خدا، عصمت انبیا، مطابق با واقع
بودن محتواي وحی و مسایلی از این قبیل را میتوان از اعجاز نتیجه گرفت و به اثبات رساند؛ ولی باید توجه داشت که نوع این
گونه مسایل از برهانهایی به دست میآید که یکی از مقدمات آن اعجاز است و از اعجاز به تنهایی نمیتوان این نتایج را به دست
آورد؛ ولی در خصوص اعجاز قرآن در آیه 14 از سوره هود آمده است:
فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛ پس اگر [معبودهاي باطل شما] به شما پاسخ مثبت
وجود ندارد؛ پس آیا شما [در برابر حق] تسلیم هستید؟ « اللّه » ندادند، بدانید که قرآن به علم الهی فرود آمده است و معبودي جز
در این آیه، بر اعجاز قرآن (تحدّي به ده سوره و پاسخ مثبت ندادن نیروهاي غیر خدایی به مشرکان در همانندآوري) دو اثر بار شده
«1» . است: نشأت گرفتن قرآن از علم خدا و توحید الوهی
در مورد ارتباط اعجاز قرآن با نشأت گرفتن قرآن از علم خدا، اتفاق نظر وجود دارد؛ به این صورت که اگر قرآن، برخاسته از علوم
صفحه 119 از 168
بشري بود، همانندآوري آن، امکان داشت؛ ولی از آن جا که مشرکان در عین استمداد از تمامی نیروهاي غیر الهی، نتوانستهاند
همانند ده سوره قرآن را بیاورند، دانسته میشود که قرآن، از علم ویژه خدا نشأت گرفته است. در خصوص ترتب اثبات توحید الهی
بر اعجاز قرآن، مفسران دو بیان متفاوت ارائه کردهاند:
نخست آن که قرآن مجید به همه انسانها، به ویژه مشرکان میفرماید: از همه نیروهاي غیر الهی استمداد کنید تا با کمک ایشان،
همانند سورههاي قرآن، سورهاي فراهم آورید. با توجه به اینکه این قرآن از اساس با بت پرستی مخالف است و با شرك در هر
صورت و شکلی که باشد دشمنی دارد و مبارزه میکند، اگر جز اللّه، خدا یا خدایان دیگري وجود میداشت، در چنین شرایطی که
نیاوردن سورهاي همانند سور قرآن به معناي شکست مشرکان و بطلان آیین
______________________________
دیدگاههاي دیگري نیز در کتابهاي تفسیر آمده است؛ ولی آن چه « فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا » 1). در باب مقصود از عبارت )
مبناي استدلال مذکور در متن قرار گرفته، با ظاهر آیه سازگارتر، بلکه تنها وجه سازگار با ظاهر آیه است. براي اطلاع از وجوه
دیگر و نادرستی آنها ر. ك: طباطبایی، محمد حسین؛ همان- آلوسی، شهاب الدین محمود؛ همان- رازي، فخر الدین محمد؛
همان، ذیل آیه 14 ، هود.
ص: 171
بت پرستی و شرك است، باید خدایان دیگر، مشرکان را در این امر یاري دهند تا از آیین بت پرستی مورد تأیید ایشان، حمایت
کرده باشند و نیز با این کار، ربوبیت خود را نسبت به مشرکان به منصّه ظهور رسانند. اگر آلهه مشرکان نتوانستند به استمداد
پرستندگان خود در چنین شرایط بحرانی و حساسی پاسخ مثبت دهند، این امر خود نشان معبود نبودن و اله نبودن ایشان و دلیل
توحید الوهیت است.
دوم آنکه اگر مخالفان قرآن نتوانند همانند قرآن را بیاورند و نیروهایی را که به کمک طلبیدهاند (از جمله آلهه ایشان) به ایشان
پاسخ مثبت ندهند، از سوي خدا بودن قرآن و حقانیت معارف قرآن به اثبات میرسد و بخشی از تعالیم و معارف قرآن، بلکه
اساسیترین آنها توحید در الوهیت است.
با تأمل در آن چه گذشت، روشن میشود که لازمه اعجاز قرآن طبق بیان دوم، فقط اثبات توحید در الوهیت نیست؛ بلکه معاد که
رکن دیگر دین است نیز اثبات میشود و میتوان گفت:
آیه 23 سوره بقره که پس از تحدّي به یک سوره، احتراز از دوزخ و بشارت به بهشت را مطرح میسازد، اشاره به این نکته دارد؛
چنانکه صفات خداوند، بلکه حقانیت کلیه معارف الهی را میتوان از آن نتیجه گرفت؛ ولی بیان دوم، تناسب کمتري با ظاهر آیه
دارد و بیان اوّل بر آن ترجیح دارد.
ب) آیات بیانگر دلیل نقلی
نوید نزول قرآن از سوي پیامبران پیشین
راه دیگري که قرآن مجید براي اثبات حقانیت و از سوي خدا بودن خود پیموده، طریق نقلی است. قرآن مجید در آیات متعدد و با
بیانهاي مختلف، این نکته را متذکر میشود که در کتابهاي آسمانی گذشته، آمدن این کتاب از سوي خدا و نزول آن بر پیامبر
گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ویژگیهاي آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مطرح شده است و دانشمندان اهل
کتاب از آن مطّلع بوده و از همین روي، برخی از ایشان بر این امر گواهی داده و به پیامبر ایمان آوردهاند؛ ولی عدهاي دیگر، به
صفحه 120 از 168
عللی از ایمان آوردن سر باز زدهاند. این آیات را میتوان در چهار دسته قرار داد:
کتابهاي پیشین میداند؛ نظیر: « تصدیق » و « مصدّق » 1. آیاتی که قرآن را
ص: 172
و این قرآن آن گونه نیست که به دروغ به خدا نسبت «1» ؛ وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَري مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِي بَیْنَ یَدَیْهِ
داده شود؛ بلکه تصدیق کننده کتابهاي پیش از خود است.
اي کسانی که به شما کتاب داده شده، به آن چه فرو فرستادیم که «2» ؛ یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُ َ ص دِّقاً لِما مَعَکُمْ
تصدیق کننده چیزي [کتابی] است که با شماست ایمان بیاورید.
مصدّق بودن قرآن نسبت به کتابهاي آسمانی گذشته، یا به معناي گواهی دادن قرآن بر نزول این کتابها از سوي خدا و یا به
معناي تأیید محتواي آن کتابها به طور کلی یا فی الجمله است و یا به این معناست که کتابهاي آسمانی گذشته، از فرود آمدن
قرآن از سوي خدا خبر دادهاند و نزول قرآن (نه شهادت گفتاري آن) دلیل صحت آن خبر غیبی، مطابقت آن با واقع و از سوي خدا
بودن کتب آسمانی پیشین است؛ بر این اساس، مصدّق بودن قرآن به معناي اوّل و دوم با اثبات حقانیت قرآن ارتباط ندارد؛ ولی به
معناي سوم، حقانیت قرآن را به کرسی مینشاند.
2. آیات دلالت کننده بر این نکته که پیامبران گذشته از آمدن پیامبر اسلام و نزول قرآن خبر دادهاند و این موضوع در کتب
آسمانی پیشین مطرح بوده است:
و راستی که [ذکر نام و نزول] قرآن در کتب پیشینیان [آمده] است. «3» ؛ وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ
وَ إِذْ قالَ عِیسَ ی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُ َ ص دِّقاً لِما بَیْنَ یَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ
و آن گاه که عیسی بن مریم گفت: اي بنی اسرائیل! به راستی که من فرستاده «4» ؛ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ
خدا به سوي شمایم در حالی که تصدیق کننده آن چه پیش از من آمده یعنی تورات هستم و مژده دهنده به پیامبري که پس
______________________________
1). یونس، 37 . نظیر آن آیه 111 ، یوسف است. )
97 ، بقره؛ 3، آل عمران؛ 48 ، مائده؛ 92 ، انعام؛ 31 ، فاطر و 12 و 30 ، احقاف. در ،91 ،89 ، 2). نساء، 47 . نظیر آن است آیات 41 )
آیه 101 سوره بقره، شخص پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به عنوان مصدق کتب آسمانی پیشین مطرح شده است.
. 3). شعراء، 196 )
. 4). صف، 6 )
ص: 173
از من میآید و نامش احمد است؛ پس چون برایشان نشانههاي روشن [نبوّت خویش] را آورد، گفتند: این جادویی آشکار است.
«1»
در آیه 29 سوره فتح، از ذکر اوصاف پیامبر اسلام و پیروان واقعی آن حضرت در تورات و انجیل سخن به میان آمده و چنین
میفرماید:
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْ لًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ
مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوي عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ
بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً؛ محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند، بر
کافران بسیار قوي دل و سخت، و در میان خود مهربانند. آنان را در حال رکوع و سجود در جستجوي فضل و خشنودي خدا
صفحه 121 از 168
میبینی. بر اثر سجده [بسیار] نشان [معنویت و تقرب] آنان در رخسارشان [هویدا] است. آن است وصف ایشان در تورات و
وصفشان در انجیل چون کشتی است که جوانه خود برآورده، پس آن را نیرو داده تا ستبر شده و بر ساقههاي خویش ایستاده است
[به گونهاي که] دهقانان را به شگفتی وا میدارد تا [خداوند] کافران را با ایشان به خشم آورد. خداوند به کسانی از ایشان که ایمان
آورده و کارهاي شایسته کردند، وعده آمرزش و پاداش بزرگی داده است.
در آیه 157 اعراف میفرماید:
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِي یَجِ دُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ؛ آنان که
از فرستاده [خدا و] پیامبر درس ناخواندهاي پیروي میکنند که [نام و نشان] او را پیش
______________________________
وَ إِذْ أَخَ ذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَۀٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما » : 1). در آیه 81 سوره آل عمران میفرماید )
این آیه، بر پیمان گرفتن خدا از همه پیامبران یا پیروان آنان در مورد ایمان آوردن و یاري کردن .«... مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُ رُنَّهُ
پیامبر آینده دلالت دارد. اگر مقصود از پیامبر آینده، خصوص پیامبر اسلام باشد، آیه مستقیما و با صراحت بر آن چه در متن آمده
دلالت دارد؛ ولی اگر مقصود تنها پیامبر اسلام نباشد، با توجه به سیاق آیات قبل، بدون شک پیامبر اسلام مد نظر است و آیه به
قرینه سیاق، دلالت دارد که دست کم در تعالیم حضرت عیسی از آمدن پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ضرورت ایمان
آوردن و یاري رساندن به وي سخن به میان آمده است. مقصود از پیمان گرفتن خدا از هر پیامبري آن است که از پیامبران، به
عنوان رهبر جامعه و به تبع از امت آنان پیمان گرفته شده یا مقصود، پیمان گرفتن پیامبران از امتهاي خویش است.
ص: 174
خود در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ [پیامبري که] آنان را به کار پسندیده دستور میدهد و از کار ناپسند باز میدارد.
3. آیاتی که تأکید دارد اهل کتاب از نزول قرآن اطلاع کافی داشته، حقانیت آن را دریافته و نسبت به پیامبري رسول گرامی اسلام
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از شناخت کافی برخوردار بودهاند. در آیه 196 و 197 ، شعراء پس از ذکر این موضوع که مسأله نزول
قرآن بر پیامبر در کتب پیشین آمده است، میفرماید:
أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَۀً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ؛ آیا براي اهل کتاب، آگاهی دانشمندان بنی اسرائیل از [آمدن] قرآن، نشانه گویا و
روشنی [بر حقانیت قرآن] نیست؟
در آیه 114 سوره انعام چنین آمده است:
وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ؛ و کسانی که کتابشان دادهایم، میدانند که قرآن،
به حق فرود آمده از سوي خداوندگار توست؛ پس هرگز از دو دلان مباش.
میدانند که قرآن از سوي خدا به حق نازل شده، نشان آن است که مقصود اطلاع و آگاهی اهل کتاب « اهل کتاب » تأکید بر اینکه
از فرود آمدن قرآن از طریق کتابهاي آسمانی و تعالیم انبیاي گذشته است؛ نظیر:
«1» ؛ فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ
پس اگر در آن چه به سوي تو فرو فرستادیم، شک داري، از کسانی که پیش از تو کتاب [آسمانی] را میخواندند بپرس. به تحقیق
174 نوید نزول قرآن از که تو را حق از سوي خداوندگارت آمده است؛ پس هرگز از دو دلان مباش. قرآنشناسی(مصباح) ج 1
سوي پیامبران پیشین ..... ص : 171
ته شایان ذکر در مورد دو آیه اخیر آن است که هر چند در این دو آیه، به پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطاب شده و
براي برطرف شدن شک در حقانیت قرآن، راه پرسش از اهل کتاب را در میان مینهد، ولی چنانکه از ظاهر آیات استفاده میشود
صفحه 122 از 168
و در جاي خود به اثبات رسیده، پیامبر اکرم وحی را به گونهاي دریافت میکند که براي وي به هیچ وجه تردید بردار نیست و
______________________________
. 1). یونس، 94 )
ص: 175
هیچ گاه در وحی بودن آن دچار شک نمیشود؛ بنابراین در این گونه آیات هر چند خطاب به شخص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم است، ولی منظور تردید دیگران و برطرف شدن آن با توجه به پیشگویی نزول قرآن در کتابهاي آسمانی گذشته و اطلاع اهل
است؛ به همین دلیل در روایات آمده « به در میگویند که دیوار بشنود » کتاب از آن است و خطاب به پیامبر از باب مثل معروف
«1» . نازل شده است « ایّاك اعنی و اسمعی یا جاره » است که قرآن به زبان
در سوره بقره، آیه 89 در خصوص موضع گیري بنی اسرائیل در برابر قرآن چنین میفرماید:
وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَۀُ اللَّهِ
و چون آنان را کتابی که تصدیق کننده آن چه با ایشان است از سوي خدا آمد و پیش از این [از خدا] «2» ؛ عَلَی الْکافِرِینَ
درخواست پیروزي بر کافران [در پرتو بعثت پیامبر] را داشتند، پس همین که آن چه را میشناختند [قرآن] بر ایشان آمد، به آن کافر
شدند؛ پس لعنت خدا بر کافران باد! در این آیه، اشاره شده است که بنی اسرائیل، افزون بر شناخت پیشین از قرآن، در جستجوي
پیامبري که این قرآن بر وي نازل خواهد شد یا در انتظار ظهور آن پیامبر و پیروزي بر کفار در پرتو آیین و حاکمیت او بودهاند؛
«3» . ولی پس از بعثت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر خلاف مقتضاي علم خویش موضع گیري کردهاند
______________________________
. 1). مجلسی، محمد باقر؛ همان، ج 92 ، ص 382 )
مفسران چهار احتمال ذکر کردهاند: « یستفتحون علی الّذین کفروا » 2). در مورد مقصود از عبارت )
الف) اهل کتاب از آمدن چنین پیامبري به کفار خبر میدادند؛ ب) اهل کتاب از دانشمندان خود در باب ویژگیهاي پیامبر اسلام
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال میکردند؛ ج) اهل کتاب از مشرکان عرب راجع به صفات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال
میکردند تا بدانند آیا آن پیامبر متولد شده و در میان ایشان است؛ د) اهل کتاب، از خداوند پیروزي بر کفار در پرتو آیین و
حکومت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را درخواست میکردند.
هر چند در بین این احتمالات، احتمال دوم چندان با ظاهر آیه سازگار نیست و احتمال سوم و چهارم با روایات نقل شده در ذیل
همین آیه سازگارتر است، ولی در اثبات مدعاي ما فرقی بین این احتمالات وجود ندارد.
3). طبرسی در تفسیر مجمع البیان، فخر رازي در التفسیر الکبیر و رشید رضا، در المنار و علامه طباطبایی در المیزان به نقل از تفسیر )
عیاشی روایت نسبتا مفصلی درباره جستجوي یهودیان از پیامبر و خبر دادن به کفار از
ص: 176
در آیه 146 بقره، از شناخت دقیق اهل کتاب یا دانشمندان ایشان نسبت به پیامبر و از سوي خدا بودن قرآن سخن به میان آمده و
چنین میفرماید:
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ کسانی که کتابشان دادهایم، او
[پیامبر یا قرآن] را چونان فرزندانشان میشناسند و راستی که گروهی از ایشان، حق را آگاهانه پنهان میکنند.
در آیه 20 انعام نیز آمده است:
کسانی که کتابشان دادهایم، او [پیامبر یا «1» ؛ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
صفحه 123 از 168
قرآن] را چونان فرزندانشان میشناسند؛ آنان که هستی خویش را باختهاند و در نتیجه ایمان نمیآورند.
هم چنین در آیه 101 بقره در مقام بیان ناسپاسی قوم یهود میفرماید:
وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛ و چون
فرستادهاي که تصدیق کننده آن چه با ایشان است از نزد خدا آمد، گروهی از کسانی که کتاب [آسمانی] بدیشان داده شده، کتاب
خدا را پشت سر انداختند؛ [چنانکه] گویا [از محتواي آن هیچ] نمیدانند.
آیه اخیر بر این نکته دلالت دارد که اهل کتاب از آمدن پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ویژگیهاي آن آگاه بودهاند و
پس از ظهور آن حضرت، به گونهاي موضعگیري کردهاند که گویا اطلاعی ندارند.
4. آیاتی که در آنها شادمانی، اشک شوق ریختن جمعی از اهل کتاب و شهادت دادن برخی از آنان بر حقانیت قرآن و ایمان
آوردن به آن مطرح شده است:
______________________________
را روشنتر میسازد. « یستفتحون علی الذین کفروا » آمدن چنین پیامبري و شناسایی محل ظهور او نقل کردهاند که مقصود از عبارت
در این دو آیه اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را به قرآن باز گرداندهاند و برخی « یعرفونه » 1). در مورد مرجع ضمیر در جمله )
دیگر، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میدانند و معتقدند که آیه از اطلاع دقیق بنی اسرائیل نسبت به پیامبر و ویژگیهاي وي خبر
میدهد. احتمال اوّل مستقیما با بحث مورد نظر ارتباط دارد؛ ولی احتمال دوم که با ظاهر آیه سازگارتر است، به صورت غیر مستقیم
به لحاظ آنکه یکی از برجستهترین ویژگیهاي پیامبر، نزول قرآن بر وي است، با بحث کنونی مرتبط میشود. قابل ذکر است که
، در کتابهاي تفسیر نیز شأن نزولی براي این آیه ذکر شده که مؤید احتمال دوم است. ر. ك: رازي، فخر الدین محمد؛ همان، ج 4
. ص 128
ص: 177
و کسانی که به آنان کتاب دادهایم، از آن چه به «1» ؛ وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ
سوي تو فرو فرستاده شده شادمان میشوند و از گروهها کسانی هستند که برخی از آن را انکار میکنند.
خداوند در آیه 83 ، مائده در وصف نصارا میفرماید:
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَري أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ؛ و چون آن
چه را به سوي پیامبر فرو فرستاده شده بشنوند، میبینی که دیدگانشان از حقیقتی که شناختهاند اشک میبارد. میگویند:
خداوندگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان ثبت فرما.
در آیه 10 احقاف نیز با اشاره به شهادت دادن برخی از بنی اسرائیل بر حقانیت قرآن آمده است:
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَ هِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛
بگو به من خبر دهید اگر آن [قرآن] از نزد خدا باشد و شما به آن کافر شوید و گواهی از بنی اسرائیل بر مشابهت [معارف] «2»
قرآن [با آن چه در تورات است] گواهی دهد؛ پس او ایمان آورد و شما تکبر ورزید [آیا ستم کار نیستید] به راستی که خدا مردم
ستم کار را راهنمایی نمیکند.
در آیه 52 ، قصص میخوانیم:
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ؛ کسانی که پیش از این به آنان کتاب دادهایم، حتما آن را باور دارند.
______________________________
. 1). رعد، 36 )
صفحه 124 از 168
2). در برخی از کتابهاي تفسیر آمده است: کسی که شهادت بر حقانیت پیامبر و قرآن داده، عبد الله بن سلام یکی از بزرگترین )
دانشمندان یهودي زمان رسول الله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بوده است. وي خدمت رسول خدا شرفیاب شد و پس از چند سؤال و
شنیدن پاسخ، به آن حضرت ایمان آورد؛ آن گاه عرض کرد: یا رسول اللّه! یهود ملتی بهتان زنندهاند و اگر پیش از آنکه درباره
من از ایشان سؤال کنی بفهمند که من مسلمان شدهام، به من تهمت خواهند زد. یهودیان نزد پیامبر آمدند و پیامبر ابتدا از آنان راجع
به عبد الله بن سلام سؤال کرد. آنان گفتند: او و پدرش بهترین، دانشمندترین و آقاي ما هستند. پیامبر به ایمان آوردن عبد الله بن
سلام اشاره کرد. یهودیان گفتند: به خدا پناه میبریم، آن گاه عبد الله بن سلام وارد شد و به حقانیت پیامبر گواهی داد و یهودیان به
عیب جویی وي پرداخته و گفتند: او و پدرش بدترین ما یهودیانند. عبد الله بن سلام گفت: اي رسول خدا! من از چنین برخوردي
( بیم داشتم. (زمخشري، جار اللّه محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل؛ ج 4، ص 229
ص: 178
استدلال نقلی بر حقانیت قرآن و اثبات نبوت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از این طریق در روایات نیز مورد توجه قرار
گرفته است. در مناظره امام رضا علیه السّلام با اهل کتاب، آن حضرت به عباراتی از تورات استدلال کردهاند که حاکی از بشارت
این عبارات در تورات فعلی نیز موجود است. «1» . دادن موسی علیه السّلام به بعثت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است
البته بیانات قرآن مجید، بیشتر بر آگاهی اهل کتاب به ویژه دانشمندان آنان از این موضوع تأکید دارد و فقط برخی از آیات را
کنونی قابل « عهدین » میتوان ناظر به تورات و انجیل زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دانست؛ در هر صورت، آسمانی بودن
قبول نیست؛ بلکه بخش اعظم آن به ویژه عهد جدید بیشک غیر آسمانی است و به همین سبب، آن چه در قرآن مجید در این باب
آمده به طور کامل در عهدین وجود ندارد و آن چه یافت میشود، عباراتی کلی است که بر پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم انطباق دارد.
استدلال امام رضا علیه السّلام بر عباراتی که در تورات فعلی نیز موجود است، میتواند از باب جدال و استناد به مسلّمات طرف
مناظره باشد؛ گر چه احتمالا عبارات مورد استناد در مناظره، در تورات واقعی هم بوده است؛ در هر حال، عبارات موجود در عهدین
کنونی، حتی یک مورد آنکه انطباق بیشتري بر پیامبر اسلام دارد، با صراحت از موضوع مورد بحث سخن نمیگویند؛ در صورتی
که بیانات قرآن دلالت دارد که در کتابهاي آسمانی گذشته به روشنی و با صراحت از آمدن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
«2» . خبر داده شده است
______________________________
.134 - 1). ر. ك: صدوق، ابو جعفر محمد؛ عیون اخبار الرضا؛ چ 1، مکتبۀ المصطفوي، قم: [بیتا]، ج 1، ص 132 )
2). در این جا سه نمونه از عباراتی که در عهدین آمده و قابل انطباق بر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است ذکر میشود: )
1. من به شما راست میگویم که رفتن من براي شما مفید است؛ زیرا اگر نروم، تسلی دهنده (فار قلیط) نزد شما نخواهد آمد؛ امّا
اگر بروم، او را نزد شما میفرستم و چون او آید، جهان را بر گناه و عدالت و داوري ملزم خواهد کرد ... و بسیاري چیزهاي دیگر
نیز دارم به شما بگویم؛ لکن الان طاقت تحمّل آنها را ندارید و لیکن چون او، یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی
هدایت خواهد کرد؛ زیرا از خود تکلم نمیکند؛ بلکه به آن چه شنیده است، سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد
etilcarap و پاراکلیتوس etilcirep داد. (کتاب مقدس، عهد جدید؛ دار السلطنه لندن 1914 ) در زبان یونانی دو واژه پریکلیتوس
وجود دارد که از نظر تلفظ بسیار به هم نزدیک هستند. پریکلیتوس به معناي عالی، جلیل، مجید، شهیر، احمد، محمود و محمد، و
پاراکلیتوس به معناي تسلی دهنده است. در اینکه کدام یک از این دو واژه در انجیل اصلی و کهن بوده، بین دانشمندان مسیحی و
مسلمان اختلاف نظر وجود دارد. مسیحیان واژه دوم را درست میدانند و در ترجمه این عبارت
صفحه 125 از 168
ص: 179
دو استدلال عقیم
اشاره
______________________________
واژه تسلی دهنده را معادل گذاري کردهاند و جمعی از دانشمندان مسلمان معتقدند که واژه نخست در نسخ قدیمی انجیل بوده و
شواهدي براي مدعاي خویش ذکر میکنند؛ به هر حال، در صورتی که واژه اوّل اصلی باشد، این عبارات بر پیامبر گرامی اسلام
منطبق است و شاید بتوان از برخی مباحث کلامی نیز براي آن تأییداتی ذکر کرد؛ ولی دانشمندان مسیحی این عبارت و اوصاف
کلی را به گونهاي توجیه میکنند که بر روح القدس منطبق شود و از موارد دیگر انجیل، مؤیداتی براي ادعاي خود ذکر میکنند؛
در هر حال، چنانکه گفته شد، عبارات، به تنهایی، صراحتی در پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ندارد.
2). یهوه خدایت، پیامبري از میان تو از برادرانت مثل من [موسی] براي تو مبعوث خواهد گردانید. او را بشنوید ... پیامبري را براي )
ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آن چه به او امر فرمایم، به
ایشان خواهد گفت و هر کس که سخنان مرا که به اسم من گوید، نشنود، من از او مطالبه خواهم کرد. (کتاب مقدس، عهد عتیق؛
دار السلطنه لندن 1914 ) برخی از دانشمندان مسلمان میگویند: با توجه به آنکه موسی از نسل حضرت اسحاق است، مقصود از
پیامبر اسلام از نسل حضرت اسماعیل برادر حضرت اسحاق » ( این عبارت (مبعوث شدن پیامبري از میان برادران یعقوب بنی اسرائیل
قرآن است که عین کلام خدا و به نام « سخنان مرا که او به اسم من گوید » و « کلام خود را به دهان او میگذارم » است و مقصود از
خدا به وسیله پیامبر تلاوت شده و پیامبر اسلام در بسیاري از جهات مانند حضرت موسی است؛ همان طور که در این جملات،
آمده است؛ ولی حضرت عیسی با حضرت موسی وجوه تفاوت بسیار و جهات شباهت اندك دارد. « مثل تو » و « مثل من » عبارتهاي
دانشمندان یهودي معتقدند که مقصود از برادران حضرت موسی، بنی اسرائیل هستند و مسیحیان آن را بر حضرت عیسی تطبیق
میکنند و همانند مورد نخست به تنهایی صراحتی در مورد پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ندارد.
3). این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی که )
معترف شد و انکار ننمود؛ بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آن گاه از او سؤال کردند که پس چه؟
آیا تو الیاس هستی؟ گفت: نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی. آن گاه بدو گفتند: پس کیستی تا به آن کسانی که ما
را فرستادند جواب بریم؟ درباره خود چه میگویی؟ گفت: من صداي ندا کننده در بیابانم که راه خدا را راست کنید؛ چنانکه
اشعیاء نبی گفت و فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال کرده، گفتند: اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی، پس براي چه
تعمید میدهی ...؟ (کتاب مقدس، عهد عتیق؛ دار السلطنه لندن 1914 ) در باب هفتم از همین انجیل بندهاي 40 و 41 نیز آمده است
که بسیاري از آن جمع وقتی این سخن را شنیدند، گفتند: این شخص حقیقتا عیسی مسیح است و دیگران گفتند این شخص آن نبی
است.
حضرت عیسی باشد و امکان دارد مقصود پیامبر دیگري « آن نبی » در مورد این عبارت نیز مسیحیان گفتهاند: امکان دارد مقصود از
باشد و بعد ترجیح دادهاند که مقصود حضرت عیسی است؛ ولی دانشمندان مسلمان آن را بر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
منطبق دانستهاند. این مورد گویاترین موردي است که بر حضرت عیسی و موسی منطبق نیست و دلالت دارد که مسیحیان در انتظار
غیر از حضرت عیسی و انطباق « آن نبی » پیامبر دیگري غیر از حضرت عیسی علیه السّلام بودهاند و عبارت به روشنی دلالت دارد که
صفحه 126 از 168
آن بر پیامبر اسلام روشن است؛ مگر براي کسانی که در فاصله بین عروج حضرت عیسی و مبعوث شدن پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه
و آله و سلّم به پیامبر دیگري معتقد باشند؛ در هر حال، در دلالت این عبارت بر آمدن پیامبري پس از عیسی، هیچ تردیدي نیست.
ص: 180
گذشت، با دو دسته دیگر از آیات مواجهیم که در مفاد و مقصود از « دلایل از سوي خدا بودن قرآن » افزون بر آیاتی که در باب
آنها و اینکه آیا در صدد اثبات از سوي خدا بودن قرآن یا بیانگر امر دیگري هستند، اختلاف نظر وجود دارد.
1. شهادت خداوند بر از سوي خدا بودن قرآن
اشاره
این آیات در سه گروه قرار میگیرند:
الف) آیات دالّ بر اینکه در رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یا افترا نبودن قرآن، خداوند به عنوان شهید کافی است:
بگو میان من و شما، خدا گواهی بسنده است. راستی که او به «1» ؛ قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَ هِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِ یراً
بندگانش آگاه و بیناست.
بگو «2» ؛ قُلْ کَفی بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَ هِیداً یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ
خدا میان من و شما گواهی بسنده است. آن چه در آسمانها و زمین است را میداند و کسانی که به باطل گرویدند و به خدا کافر
شدند، همانان زیانکاران هستند.
یا که میگویند به دروغ قرآن را به خدا نسبت میدهد ... «3» ؛ أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ ... کَفی بِهِ شَ هِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
بگو او میان من و شما گواهی بسنده است و او آمرزنده و مهربان است.
او [خدا] کسی است که فرستادهاش را با «4» ؛ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ شَ هِیداً
رهنمود و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیینها چیره سازد و خدا گواهی بسنده است.
و تو را براي مردم [به عنوان] فرستاده [خویش] فرستادیم و خدا گواهی بسنده «5» ؛ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ کَفی بِاللَّهِ شَ هِیداً
است.
______________________________
. 1). اسراء، 96 )
. 2). عنکبوت، 52 )
. 3). احقاف، 8 )
. 4). فتح، 28 )
. 5). نساء، 79 )
ص: 181
گواه بر حقانیت قرآن دانسته شده و میفرماید: ،«1» در آیه 19 انعام خداوند به عنوان بزرگترین شاهد
«2» ؛... قُلْ أَيُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ
بگو چه چیز گواهیاش [برتر و] بزرگتر است؟ بگو خدا میان من و شما گواه است.
صفحه 127 از 168
ب) آیهاي که میفرماید خدا و ملائکه، بر از سوي خدا بودن قرآن شهادت میدهند و خدا به عنوان شهید کفایت میکند:
ولی خدا با آن چه به سوي تو فرو فرستاده «3» ؛ لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَۀُ یَشْهَدُونَ وَ کَفی بِاللَّهِ شَ هِیداً
است، گواهی میدهد که قرآن را به علم خویش فرو فرستاده و فرشتگان گواهی میدهند و خدا گواهی بسنده است.
را مطرح میکند: « شاهد منه » و « من عنده علم الکتاب » ج) آیاتی که شهادت موجود دیگري با عنوان
و کسانی که کافر شدند، میگویند: «4» ؛ وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ
تو فرستاده [خدا] نیستی. بگو میان من و شما خدا
______________________________
1). راز آنکه در این آیه شریف، شهادت خدا برترین شهادت و خداوند متعال بزرگترین شاهد دانسته شده، آن است که برتري )
و بزرگی هر شاهدي به سه مقام تحمّل، ضبط و ادا بستگی دارد و خداوند در هر سه مقام، برترین شاهد است؛ زیرا در مقام تحمّل
وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْ غَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ » : شهادت، قرآن میفرماید
مُبِینٍ؛ و از خداوندگارت هم سنگ ذرّهاي در زمین و آسمان پوشیده نیست، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر؛ مگر آنکه در
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ؛ » : یونس، 61 ) و در مقام ضبط میفرماید ) « کتابی روشن [لوح محفوظ] هست
ق، 4) و در مقام ادا هم ) «[ همانا ما میدانیم آن چه را که زمین از ایشان میکاهد. و نزد ما کتابی است نگاه دارنده [لوح محفوظ
نَحْنُ » ( شعراء، 195 ) .« بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ؛ به زبان تازي روشن » : بهترین بیان و تفسیر از سوي خداست که در این زمینه فرموده است
نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَ َ صصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ؛ ما با این قرآن که به تو وحی کردیم، به نیکوترین بیان [حقایق] را بر تو
یوسف، 3) بنابراین، خداوند در هر سه مقام، برترین فرد و بالاترین و بزرگترین شهادت دهنده و شهود کننده و ضابط ) «. میگوییم
« وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً » : شهادت است؛ از این رو در چند مورد و حتی در آن جا که شهادت ملائکه مطرح شده میفرماید
2). در آیه 43 ، رعد نیز کفایت شهادت خدا براي رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مطرح شده است. )
3). نساء، 166 . از آن جا که خدا بزرگترین شهید است- به بیانی که در پاورقی پیشین گذشت- و نیز شهادت دیگران حتی )
در طول شهادت خدا و نه در عرض آن است، در این آیات، خدا براي شهادت کافی دانسته شده « من عنده علم الکتاب » ملائکه و
است.
. 4). رعد، 43 )
ص: 182
و کسی که دانش کتاب نزد اوست گواهی بسنده است.
آیا کسی که بر دلیلی «1» ؛... أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَۀٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَۀً أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ
روشن از خداوندگار خویش است و گواهی از [خویشان] وي به همراه اوست و پیش از او کتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده
است [به خدا دروغ میبندد] آنان [که دلیل روشنی دارند و در پی حقیقتند] به آن [قرآن] ایمان میآورند.
در مورد آیات فوق سه نکته شایان ذکر است:
مقصود از شهادت
نیست؛ زیرا علم، غیر از شهادت است. شهادت با اثبات مطلب و « من عنده علم الکتاب » و « ملائکه » یا « خدا » مقصود از شهادت، علم
موضوعی مرتبط است؛ در صورتی که علم، اعمّ از آن است؛ هم چنین مراد از شهادت در همه این آیات، تحمّل شهادت نیست؛
صفحه 128 از 168
بلکه در برخی از آنها که ناظر به اثبات حقانیت قرآن است، مقصود اداي شهادت است؛ به دلیل آنکه آن چه در مقام اثبات مدّعا
تأثیر مستقیم دارد، اداي شهادت (نه صرف تحمّل شهادت) است و سیاق برخی از این آیات به روشنی نشان میدهد که در خصوص
این آیات، مقام، مقام انکار و اثبات حقانیت رسالت و از سوي خدا بودن قرآن است که توضیح بیشتر آن خواهد آمد.
انواع شهادت
،« فعلی » شهادت در مرحله ادا دو نوع است: شهادت لفظی که در قالب الفاظ و عبارات ادا میشود و شهادت فعلی که شهید با انجام
شهادت خود را ارائه میکند و فعل او اداي شهادت است. شهادت لفظی در بحث قرآن و از سوي خدا بودن آن باید متکی به
شهادت فعلی باشد و گرنه شهادت لفظی نه تنها مدّعاي پیشین را اثبات نمیکند، بلکه افزون بر مدّعاي پیشین، مدّعاي نوینی مطرح
میشود که خود نیازمند اثبات است. اتکاي شهادت لفظی بر شهادت فعلی به این معنا که ابتدا خداوند باید با نزول معجزهاي،
شهادت فعلی بر رسالت نبی بدهد و آن را اثبات کند و پس از اثبات رسالت و اینکه آن چه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
میگوید سخن خداست، پیامبر میتواند شهادت لفظی و قولی خدا را بر هر امر دیگري بیان کند و فقط در این صورت
______________________________
. 1). هود، 17 )
ص: 183
«1» . است که شهادت قولی معتبر بوده و توان اثبات مدعا را دارد و مدعاي نوینی که نیازمند اثبات باشد، نخواهد بود
« من عنده علم الکتاب » مقصود از
در آیات شریف، از سه شهید در مسأله رسالت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و حقّانیت قرآن سخن به میان آمده بود:
مقصود از خدا و ملائکه روشن است؛ ولی در مورد شاهد سوم اقوالی است. برخی شاهد .« من عنده علم الکتاب » و « ملائکه » ،« خدا »
سوم (من عنده ام الکتاب) را نیز خدا و عطف را عطف تفسیري دانستهاند. برخی دیگر گفتهاند: مقصود، علماي اهل کتاب هستند
که ایمان آورده و شهادت دادهاند یا بعدا ایمان خواهند آورد و شهادت خواهند داد یا مراد، علم ایشان به حقّانیت قرآن (نه شهادت
ایشان) است. برخی نیز معتقدند: مقصود کسانی هستند که حقانیت قرآن را از راه اعجاز دریافتهاند؛ چنانکه در مورد کتاب نیز
(متناسب با اقوال پیشین) برخی گفتهاند: مراد قرآن است و برخی گفتهاند: تورات و انجیل و به ویژه تورات منظور است و برخی
من » دیگر لوح محفوظ را مطرح کردهاند؛ ولی با توجه به زمان نزول و ویژگیهاي آیه، مناسبترین وجه، آن است که مقصود از
کسی باشد که به حقانیت قرآن از طریقی برتر از طرق متعارف (اعجاز و اخبار کتابهاي آسمانی « شاهد منه » و « عنده علم الکتاب
گذشته) پی برده است و در مقام اداي شهادت، با اتکا به آن معرفت و تحمل شهادت، گواهی میدهد و ارتباط بسیار مستحکم او با
در مورد « یتلوه شاهد منه » پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سبب شده است که انتساب ویژهاي با آن حضرت پیدا کند که عبارت
«2» . وي به کار رود و مصداق آن، چنانکه در روایات متعدد آمده امیر مؤمنان علی علیه السّلام است
بررسی میشود. « دلایل از سوي خدا بودن قرآن » اکنون با توجه به نکات یاد شده، مقصود از این آیات و ارتباط آن با
______________________________
1). ممکن است گفته شود: گاهی با اخبار پیامبران پیشین، پیامبري پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ثابت میشود؛ پس )
صفحه 129 از 168
شهادت لفظی کارساز است؛ با آنکه بر شهادت فعلی متکی نیست؛ ولی باید توجه داشت که در این صورت نیز شهادت لفظی
پیامبران پیشین و در نتیجه شهادت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم متکی به اعجاز و شهادت فعلی خدا نسبت به پیامبران
پیشین و اعتبار آن به لحاظ اتکا به شهادت فعلی است.
389 - جوادي آملی، عبد الله؛ تفسیر - 2). براي توضیح بیشتر در این باره ر. ك: طباطبایی، محمد حسین؛ همان، ج 11 ص 384 )
.321 - موضوعی؛ چ 1، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1364 ، ج 3، ص 282
ص: 184
چنانکه قبلا نیز اشاره شد، دیدگاه مفسران در این باب متفاوت است. این دیدگاه در چهار نظریه خلاصه میشود:
الف. مقصود، شهادت لفظی خداوند در آیات قرآن مجید بر رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و نزول قرآن از سوي
خداست؛ مانند:
یس، سوگند به قرآن مستحکم. به راستی که «1» ؛ یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ
تو از فرستادگان [خدا] هستی بر راهی راست و درست [قرآن] فرو فرستاده خداي شکست ناپذیر مهربان.
اگر مقصود از این دیدگاه آن باشد که خداوند با شهادت لفظی خود میخواهد حقانیت قرآن و رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
و سلّم را براي منکران به اثبات رساند، همان طور که قبلا یادآور شدیم، قابل مناقشه است؛ زیرا با توجه به آنکه منکران، کل قرآن
را افترا میدانند، آیات شهادت لفظی را نیز از خدا نمیدانند و با آن نمیتوان چیزي را براي منکران ثابت کرد.
ب. مقصود، شهادت فعلی خداوند به وسیله دلایل و معجزاتی است که در اختیار پیامبر قرار داده است. این دیدگاه نیز با سیاق و
ظاهر بسیاري از این آیات سازگار نیست؛ زیرا در قبل و بعد از این آیات، دلایل و شهادت فعلی خدا، یعنی اعجاز قرآن مطرح شده
و پس از آن، میفرماید اگر با وجود معجزه بودن قرآن تسلیم نمیشود، پس خدا شاهد است و او کافی است، به علاوه این برداشت
که در بیشتر آنها آمده و نیز ذیل آیات تناسب کافی ندارد. « بینی و بینکم » با عبارت
ج. مقصود گواهی خداوند بر رسالت پیامبر در کتابهاي آسمانی گذشته است.
این دیدگاه نیز قابل پذیرش نیست؛ زیرا اختصاص شهادت به شهادت در کتابهاي آسمانی گذشته نیازمند قرینهاي است که در این
آیات وجود ندارد و مخاطب آیات که کفارند نیز با این دیدگاه تناسب ندارد.
د. هدف از این آیات، اثبات مدّعایی نیست؛ بلکه پس از اثبات حقانیت قرآن و رسالت پیامبر به وسیله اعجاز قرآن و روشن شدن
حقیقت براي منکران، به منظور تأثیر عاطفی و
______________________________
.5 - 1). یس، 1 )
ص: 185
روانی بر مخالفان و دست برداشتن آنان از لجاجت و تعصّب، شهید بودن خداوند را براي تهدید آنان و اعلام قطع مخاصمه و ارجاع
«1» . امر به مالک حقیقی آن مطرح میکند
2. تهدید پیامبر به مجازات
این آیات دلالت دارد که خداوند، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در صورت افترا بستن به خدا، شدیدا و سریعا مجازات
میکند. آیات تهدید به مجازات در سه آیه به شرح ذیل خلاصه میشود:
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ کَفی بِهِ شَ هِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛
صفحه 130 از 168
یا آنکه میگویند: به دروغ آن [قرآن] را به خدا نسبت داده است. بگو اگر به دروغ آن را به خدا نسبت دهم، شما در برابر خدا «2»
براي من چیزي [در توان] ندارید. او به آن چه در آن غور میکنید، داناتر است. او میان من و شما گواهی بسنده و او آمرزنده و
مهربان است.
ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ؛ «3» تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ ... وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَ ذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ
فرو فرستاده از سوي خداوندگار جهانیان ... و اگر او به دروغ برخی سخنها را به ما نسبت دهد، با کمال قدرت او را گرفتار «4»
میسازیم؛ سپس رگ حیاتش را قطع میکنیم و هیچ یک از شما مانع [از عذاب] او نیستند.
وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِي أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِيَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لَاتَّخَ ذُوكَ خَلِیلًا وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً
«5» ؛ قَلِیلًا إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً
______________________________
1). ر. ك: طباطبایی، محمد حسین؛ همان، ج 13 ، ص 208 ذیل آیه 96 اسراء. )
. 2). احقاف، 8 )
3). در مورد این تعبیر چهار وجه ذکر شده است: الف) مقصود از یمین همان دست راست است که هنگام دستگیري مجرم، )
دست راست وي را میگیرند؛ ب) مقصود نیرو و قدرت است که خدا توان و قدرت افترا زننده بر خدا را از وي سلب میکند؛ ج)
است؛ یعنی به حق او را اخذ میکنیم و از وي انتقام میگیریم؛ د) مقصود همان قدرت خداوند است؛ یعنی ما از او با « حق » مقصود
کمال قوت انتقام میگیریم که وجه دوم و چهارم با ظاهر آیه مناسبت بیشتري دارد.
.47 - 4). حاقه، 43 )
75 . نظیر این آیات، آیات شریفه 120 بقره و 37 ، رعد است که در آنها به مجازات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و - 5). اسراء، 73 )
سلّم در صورت پیروي از خواست کفار اشاره شده است.
ص: 186
و چیزي نمانده بود که تو را از آن چه به تو وحی کردیم، بلغزانند تا غیر از آن [وحی قرآنی] را به دروغ به ما نسبت دهی و در آن
هنگام تو را به دوستی گیرند و اگر نه آن بود که تو را استوار داشتیم، نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی و آن گاه [عذابی]
دو چندان [در این] زندگی و دو چندان [پس از] مرگ به تو میچشاندیم و براي خویش در برابر ما یاوري نمییافتی.
این آیات دلالت دارد که مخالفان قرآن در تلاش بودهاند پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و «1» ، چنانکه در شأن نزول این آیات آمده
سلّم را وا دارند که در معارف وحیانی دست برده، مطابق خواست آنان سخنی را به عنوان وحی قرآنی تلاوت کند؛ ولی با امداد
الهی و مقام عصمت چنین واقعهاي رخ نداده است؛ امّا خداوند یادآور میشود که اگر چنین عملی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم سر میزد، شدیدا و سریعا مجازات میشد. این مطلب یکی از مصادیق لطف است که متکلّمان آن را در بحث خداشناسی یکی
تقسیم کردهاند. متکلّمان لطف مقرّب را « لطف مح ّ ص ل » و « لطف مقرّب » از امور الزامی بر خداوند شمردهاند و آن را به دو قسم
چنین تعریف کردهاند:
لطف چیزي است که بنده را «2» ؛ اللطف هو ما یقرّب العبد الی الطّاعۀ و یبعّده عن المعصیۀ و لا حظّ له فی التّمکین و لا یبلغ الالجاء
به طاعت نزدیک و از معصیت دور میکند و نقشی در توانایی ندارد و به حدّ جبر نمیرسد.
متکلمان، بر اساس قاعده، لطف امور متعدّدي از قبیل تکلیف و بیان حلال و حرام، عصمت انبیا، ضرورت وجود امام، عصمت
«3» . امامان و نیز ضرورت بعثت انبیا و اثبات نبوّت نبی خاص از طریق اعجاز را بر خداوند واجب میدانند
برخی از مفسران در تفسیر آیات پیشین بیانی مشابه قاعده لطف را ارائه داده و از آن اثبات نبوّت و از سوي خدا بودن قرآن را نتیجه
صفحه 131 از 168
ولی باید توجه داشت که این آیات، ناظر به نبوّت تثبیت شده هستند و عصمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم «4» ؛ گرفتهاند
را مدّ نظر دارند؛ به این معنا که پس از
______________________________
. 1). ر. ك: طبرسی، ابو علی فضل؛ همان، ج 6 ص 431 )
2). علامه حلی ابو منصور حسن؛ الباب الحادي عشر؛ تحقیق مهدي محقق؛ چ 2، مشهد: موسسه چاپ و انتشار آستان قدس رضوي، )
ص 32 - طوسی، نصیر الدین محمد؛ همان، ص 254 . تعریف لطف محصل چنین است:
ما یخرج فعل الحکیم عن کونه لغوا او ما یتوقف علیه غرض الخلقۀ و صونها عن اللغو؛ آن چه فعل خداوند فرزانه را از اینکه لغو »
.« باشد بیرون برد یا آن چه که هدف آفرینش و مصونیت آفرینش از بیهوده بودن، به آن وابسته باشد
.285 - 273 و 284 - 37 و ص 271 - 3). ر. ك: همان دو منبع به ترتیب صفحات 36 )
. 4). ر. ك: شعرانی، ابو الحسن؛ حاشیه مجمع البیان؛ چ 4، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1390 ، ج 9 و 10 ، ص 350 )
ص: 187
آنکه به واسطه اعجاز، حقّانیت قرآن و رسالت پیامبر به اثبات رسید، این آیه در صدد بیان این نکته است که اگر رسول، با توجه به
اینکه رسول ماست، مطلبی را به دروغ به ما نسبت دهد، او را مجازات خواهیم کرد؛ بنابراین او معصوم است؛ پس نبوت در این
آیات، مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و بر عصمت نبی استدلال میشود؛ به عبارت دیگر، اگر قاعده لطف را با این عمومیتی که
در تعریف آن آمده بپذیریم و آیات را ناظر به قاعده لطف بدانیم، این قاعده در جایی جریان پیدا میکند که اهل فن در تشخیص
معجزه درمانده یا به گمراهی افتند؛ ولی در جایی که در تمییز معجزه از غیر معجزه تردیدي نباشد، چنین قاعدهاي جریان ندارد؛ به
این معنا که اگر کسی ادعا کند وي پیامبر است ولی آن چه را به عنوان معجزه میآورد، براي اهل فن روشن باشد که معجزه نیست،
بر خدا لازم نیست مدّعی نبوت را فوري مجازات کند؛ چنانکه در خارج نیز میبینیم مدعیان دروغین نبوت، فورا مورد انتقام الهی
قرار نگرفتهاند؛ چنانکه اگر مدعی نبوت معجزهاي آورد که مردم یقین کنند معجزه است، امر دیگري به عنوان لطف براي اثبات
نبوت بر خداوند لازم نیست. بلی اگر مدعی نبوت ادعاي نبوت کند و کاري را به عنوان معجزه ارائه دهد و مردم نتوانند تشخیص
دهند که آن امر معجزه است یا خیر، در صورت دروغگو بودن مدعی نبوت، خداوند باید حقیقت را براي مردم روشن و مدعی
نبوت را رسوا و یا مجازات کند؛ ولی مورد بحث یعنی اعجاز قرآن، از نوع دوم است و اعجاز قرآن که محور بحث ماست و عدم
اعجاز قرآن غیر آن از سورههاي ساختگی بشر به حدي روشن است که این قاعده جریان نمییابد؛ چه آنکه در صورت روشن
بودن اعجاز قرآن، دیگر نبوت آن حضرت و حقانیت قرآن به اثبات میرسد و نوبت به این مسأله نمیرسد که اگر پیامبر اسلام
پیامبر نبود، باید خدا او را مجازات میکرد و بر خدا چنین امري لازم نیست؛ زیرا مردم، بدون آن، راه قرب را تشخیص میدهند و
عدم اعجاز آن چه مدعیان نبوت، معجزه خویش معرفی کردهاند، بر ایشان روشن است و در قرب به خدا دچار گمراهی نمیشوند تا
خداوند براي هدایتشان به انتقام از مدعیان دروغین نبوت اقدام فرماید.
بلی پس از اثبات نبوت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و از سوي خدا بودن قرآن، وقتی این آیه در مجموعه آیات نازل شده قرار
دارد، مفاد آیه این میشود که هر چه از سوي پیامبر مطرح میشود، دقیقا سخن خداست و ایشان هیچ سخنی را به دروغ به خدا
نسبت نمیدهد؛ چنانکه قاعده لطف نیز این گونه اقتضا دارد؛ در نتیجه اگر کسی که با در دست داشتن معجزه، نبوتش تثبیت شده،
پس
ص: 188
از آن، مطلبی را به دروغ به خدا نسبت دهد، باید خداوند او را مجازات کند؛ چه آنکه در غیر این صورت، وجود چنین پیامبري
صفحه 132 از 168
موجب گمراهی انسانهاي صادق و حقیقت طلب است و مستلزم نقض غرض از ارسال رسل و تکلیف که هدایت انسانها است،
میشود.
با توجه به آن چه گذشت، روشن شد که این دو دسته آیات، دلایل دیگري بر از سوي خدا بودن قرآن و حقانیت ادعاي رسالت
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیست و راه اثبات این امور که ملازم با یکدیگرند، همان اعجاز قرآن و اخبار پیامبران گذشته از
آمدن چنین کتاب و پیامبري است.
ص: 189
فصل