گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ هَكَذَا وَ هَكَذَا وَ هَكَذَا وَ هَكَذَا يَعْنِى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 262 روايت 2

(در روايت ديگرى كه بعضى از رواتش غير از روات آن است ) ابو حمزه همين گونه از امام باقر نقل كرده است جز اينكه (به جاى اين سو و آن سو) گفته است : اين چنين و اين چنين و اين چنين و اين چنين يعنى پيش رو و پشت سر و طرف راست و سمت چپ ، (ولى پيداست كه از لحاظ معنى فرق ندارد و مقصود از اين اطراف و جوانب ، جدا شدن از امام و احداث عقايد مختلف است ).



- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَا تَخْتَانُوا وُلَاتَكُمْ وَ لَا تَغُشُّوا هُدَاتَكُمْ وَ لَا تَجْهَلُوا أَئِمَّتَكُمْ وَ لَا تَصَدَّعُوا عَنْ حَبْلِكُمْ فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ عَلَى هَذَا فَلْيَكُنْ تَأْسِيسُ أُمُورِكُمْ وَ الْزَمُوا هَذِهِ الطَّرِيقَةَ فَإِنَّكُمْ لَوْ عَايَنْتُمْ مَا عَايَنَ مَنْ قَدْ مَاتَ مِنْكُمْ مِمَّنْ خَالَفَ مَا قَدْ تُدْعَوْنَ إِلَيْهِ لَبَدَرْتُمْ وَ خَرَجْتُمْ وَ لَسَمِعْتُمْ وَ لَكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا وَ قَرِيباً مَا يُطْرَحُ الْحِجَابُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 262 روايت 3

اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: با واليان خود خيانت نورزيد و با رهبران خود دغلى نكنيد و پيشوايان خود را نادان نخوانيد و از رشته پيوند خود (جماعت مسلمين ) پراكنده مشويد كه سست شويد و شوكت و دولت شما برود. پايه كارهاى شما بايد روى اين مبنى باشد، و ملازم اين روش باشيد، زيرا اگر شما مشاهده مى كرديد آنچه را مردگان از شما كه مخالف دعوت شما بودند، مشاهده كرده اند، شما هم شتاب مى كرديد و بيرون مى آمديد و فرمان مى برديد (يعنى مردم پيش از شما را به جهاد و اطاعت دعوت كردند، ولى آنها مخالفت كردند و اكنون عذاب خدا را مشاهده مى كنند، شما هم اگر مشاهده كنيد، به سوى جهاد مى شتابيد و فرمان مى بريد) ولى آنچه را آنها مشاهده كردند، از شما پوشيده شده و به زودى پرده برداشته شود (و شما هم عذاب را مشاهده كنيد).



4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ نُعِيَتْ إِلَى النَّبِيِّ ص نَفْسُهُ وَ هُوَ صَحِيحٌ لَيْسَ بِهِ وَجَعٌ قَالَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ قَالَ فَنَادَى ص الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارَ بِالسِّلَاحِ وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَصَعِدَ النَّبِيُّ ص الْمِنْبَرَ فَنَعَى إِلَيْهِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ قَالَ أُذَكِّرُ اللَّهَ الْوَالِيَ مِنْ بَعْدِي عَلَى أُمَّتِي أَلَّا يَرْحَمَ عَلَى جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ فَأَجَلَّ كَبِيرَهُمْ وَ رَحِمَ ضَعِيفَهُمْ وَ وَقَّرَ عَالِمَهُمْ وَ لَمْ يُضِرَّ بِهِمْ فَيُذِلَّهُمْ وَ لَمْ يُفْقِرْهُمْ فَيُكْفِرَهُمْ وَ لَمْ يُغْلِقْ بَابَهُ دُونَهُمْ فَيَأْكُلَ قَوِيُّهُمْ ضَعِيفَهِمْ وَ لَمْ يَخْبِزْهُمْ فِى بُعُوثِهِمْ فَيَقْطَعَ نَسْلَ أُمَّتِى ثُمَّ قَالَ قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ فَاشْهَدُوا وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَذَا آخِرُ كَلَامٍ تَكَلَّمَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى مِنْبَرِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 263 روايت 4

سدير صيرفى گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: به پيغمبر صلى اللّه عليه وآله خبر وفاتش داده شد، در صورتى كه تن درست بود و دردى نداشت اين خبر را جبرئيل آورد حضرت براى نماز همگانى جار زد و مهاجر و انصار را دستور داد تا سلاح برگيرند، مردم جمع شدند و پيغمبر صلى اللّه عليه وآله بر منبر بر آمد و خبر وفات خود را به آنها داد و سپس فرمود:
((خدا را بوالى بعد از خود بياد مى آورم ، از اينكه مبادا بر جماعت مسلمين رحم نكند، بايد بزرگشان را احترام كند و به ضعيفشان رحم كند و عالمشان را بزرگ شمرد و به آنها زيان نرساند تا خوارشان كند و نيازمندشان نسازد تا از دينشان به در برود و در خانه خود را به روى آنها نبندد (و از حال آنها بى خبر نماند) تا توانايى آنها ناتوانشان را بخورد و در لشگركشى آنها سختى روا ندارد (همه را در مرزها نگه ندارد) تا نسل امتم را قطع نكند، سپس فرمود: شاهد باشيد كه من ابلاغ كردم و خير خواهى نمودم )).
امام صادق عليه السلام فرمود: اين آخرين سخنى بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه وآله بالاى منبرش فرمود:.



شرح :

علامه مجلسى (ره ) فرمايد: چنانكه از اخبار ديگر استفاده مى شود اين خطبه پيغمبر صلى اللّه عليه وآله مفصل و طولانى بود و آن حضرت فضائل اهل بيتش را در آنجا ياد آور شده است و امام را تعيين فرموده است و چون منافقين پيمان بسته بودند كه جانشينى آن حضرت را از خاندانش بگردانند و زمينه فتنه و شورش آماده بود، پيغمبر صلى اللّه عليه وآله دستور داد مهاجر و انصار سلاح پوشند و به حال آماده باش در آيند.
5- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِى ثَابِتٍ قَالَ جَاءَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع عَسَلٌ وَ تِينٌ مِنْ هَمْدَانَ وَ حُلْوَانَ فَأَمَرَ الْعُرَفَاءَ أَنْ يَأْتُوا بِالْيَتَامَى فَأَمْكَنَهُمْ مِنْ رُءُوسِ الْأَزْقَاقِ يَلْعَقُونَهَا وَ هُوَ يَقْسِمُهَا لِلنَّاسِ قَدَحاً قَدَحاً فَقِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا لَهُمْ يَلْعَقُونَهَا فَقَالَ إِنَّ الْإِمَامَ أَبُو الْيَتَامَى وَ إِنَّمَا أَلْعَقْتُهُمْ هَذَا بِرِعَايَةِ الْآبَاءِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 263 روايت 5

حبيب بن ابى ثابت گويد: از همدان و حلوان (شهريست نزديك بغداد) براى اميرالمؤ منين عليه السلام عسل و انجير آوردم ، حضرت به نقيبان و رؤ ساء اءصحابش دستور داد تا يتيمان را حاضر كنند، سپس ‍ سرمشكهاى عسل را در اختيار آنها گذاشت تا بليسند و خود عسلها را قدح ،قدح ، به مردم تسليم مى كرد به حضرت عرض شد: اى اميرمؤ منان ؟ چرا بايد يتيمان سر مشكها را بليسند؟ فرمود: زيرا امام پدر يتيمان است و من به حساب پدرها ليسيدن آنها را به ايشان وا گذاشتم .



6- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْبَهَانِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ أَنَا أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ عَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِي فَقِيلَ لَهُ مَا مَعْنَى ذَلِكَ فَقَالَ قَوْلُ النَّبِيِّ ص مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ وَ مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ فَالرَّجُلُ لَيْسَتْ لَهُ عَلَى نَفْسِهِ وِلَايَةٌ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ وَ لَيْسَ لَهُ عَلَى عِيَالِهِ أَمْرٌ وَ لَا نَهْيٌ إِذَا لَمْ يُجْرِ عَلَيْهِمُ النَّفَقَةَ وَ النَّبِيُّ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ مَنْ بَعْدَهُمَا أَلْزَمَهُمْ هَذَا فَمِنْ هُنَاكَ صَارُوا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مَا كَانَ سَبَبُ إِسْلَامِ عَامَّةِ الْيَهُودِ إِلَّا مِنْ بَعْدِ هَذَا الْقَوْلِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّهُمْ آمَنُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ عَلَى عِيَالَاتِهِمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 264 روايت 6

امام صادق عليه السلام فرمايد: پيغمبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: من از هر مؤ منى به خود او سزاوارترم و اولويت دارم و پس از من اين سزاوارى را على دارد، به حضرت عرض شد: معنى اين سخن چيست ؟ فرمود: فرمايش خود پيغمبر است كه : هر كسى و بميرد و از خود يا بازماندگانى بى سرپرست بجا گذارد بر عهده من است (كه دينش را ادا كند و از باز ماندگانش سرپرستى نمايد) و هر كه بميرد و مالى از خود بجا گذارد از آن ورثه اوست ، پس هرگاه مردى مالى نداشته باشد، بر خود ولايت ندارد و چون مخارج عيال خود را نپردازد بر آنها حق امر و نهى را ندارد، و پيغمبر و اميرالمؤ منين عليه السلام و امامان بعد از ايشان بدان ملزم هستند (كه مخارج آنها را بپردازند) از اين رو ايشان نسبت به خود مردم اولويت دارند. و تنها چيزى كه موجب شد همه يهود اسلام آورند، همين سخن رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بود، زيرا ايشان نسبت به خود و عيالات خود آسوده خاطر شدند. (زيرا دانستند كه نگهدارى و كفالت خود آنها اگر بى سرپرست باشند، و نيز خانواده آنها پس از مرگشان ، اگر مخارج و سرپرستى نداشته باشند، به عهده شخص پيغمبر صلى اللّه عليه وآله و پس از آن حضرت به عهده جانشين اوست .)



شرح:
چون راوى معنى اولويت پيغبر صلى اللّه عليه وآله را نسبت بمردم ندانست ، از امام صادق عليه السلام سئوال كرد. حضرت معنى ولايت را در ضمن مثالى بيانى فرمود و توضيح داد. آنچه از مثال حضرت استفاده مى شود اينستكه : ولايت داشتن شخصى بر ديگرى بمعنى اختيار دارى و تصرف در امور و حكومت نسبت به اوست و ثبوت حق ولايت اشخاص بر ديگران (با وجود آنكه در اصل حلقت و مقتضاى تصاوى و عدالت همه افراد بشر برابرند) جهات و اسباب مختلفى دارد كه يكى از آنها انفاق مى كند و خرجى آنها را مى پردازد، بر آنها ولايت پيدا مى كند كه تا حدى ايشان را امر و نهى كند و در برخى از امور مربوط به ايشان تصرف و اختياردارى كند، ولى اگر خودش مالى نداشته باشد كه به آنها انفاق كند، قهرا اين ولايت از او سبب مى شود، تا آنجا كه اگر از عهده مخارج خويش هم عاجز باشد، ولايت و اختيارى كه بر خود دارد، از لحاظ اينكه در انتخاب غذا و لباس و مسكن و پيشه آزاد است ، قهرا از او سبب مى شود و بديگرى كه باو پرداخت كند، عطا مى شود، چنانچه حق ولايت بر صغار، در زمان حيات پدر، براى خود پدر و بعد از وفاتش ، براى وصى يا قيم و يا اماميستكه مخارج آنها را عهده دار است .
و خلاصه از مثالى كه حضرت صادق عليه السلام از قول خود پيغمبر صلى اللّه عليه وآله بيان مى كند، اولا معنى ولايت دانسته مى شود ثانيا استفاده مى شود كه چون سرپرستى افراد تهى دست و بى سرپرست به عهده پيغمبر و امام عليهم السلام است ، حق ولايت بر آنها هم براى ايشان است ، و البته چنان كه گفتيم ممكن است ولايت را اسباب و جهات زيادى باشد كه تكفل مخارج ، يكى از آنجهات باشد.

7- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ صَبَّاحِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَيُّمَا مُؤْمِنٍ أَوْ مُسْلِمٍ مَاتَ وَ تَرَكَ دَيْناً لَمْ يَكُنْ فِى فَسَادٍ وَ لَا إِسْرَافٍ فَعَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَقْضِيَهُ فَإِنْ لَمْ يَقْضِهِ فَعَلَيْهِ إِثْمُ ذَلِكَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ الْآيَةَ فَهُوَ مِنَ الْغَارِمِينَ وَ لَهُ سَهْمٌ عِنْدَ الْإِمَامِ فَإِنْ حَبَسَهُ فَإِثْمُهُ عَلَيْهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 265 روايت 7

رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: هر مؤ من و يا مسلمانى كه بميرد و بدهى داشته باشد كه از بابت فساد و اسراف نباشد، بر امامست كه آن را بپردازد و اگر نپردازد، گناهش بگردن اوست ، همانا خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: ((صدقات از آن فقيران و بى چيزان است تا آخر 60سوره 9)) و او از قرض داران است و نزد امام سهمى دارد (كه بعد از فقيران و بى چيزان در آيه شريفه ذكر شده است ) و اگر امام آنرا نگهدارد گناهش بر اوست .



شرح :

مقصود از فساد گناه است مانند كسيكه بدهيش بابت آشاميدن شراب و برگزارى مجالس فسق و فجور باشد، و اسراف آنستكه : در مخارج زياده روى كند، اگر چه در راه مباح باشد، پس پرداختن اين ديون از بيت المال واجب نيست ، و اما اينكه فرمود: اگر امام نپردازد گناهش به گردن او است ، مطلبى است كه بصورت فرضى محال براى بيان واقع و حقيقت بنحو قضيه شرطيه بيان شده است و هيچ گونه اشاره و دلالتى به وقوع آن ندارد، چنانچه فرموده است : اگر دخترم فاطمه عليهم السلام هم دزدى كند، دستش را ميبرم .
8- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِى اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِى حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ
وَ فِى رِوَايَةٍ أُخْرَى حَتَّى يَكُونَ لِلرَّعِيَّةِ كَالْأَبِ الرَّحِيمِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 266 روايت 8

رسولخدا صلى اللّه عليه وآله فرمود. امامت شايسته ، جز براى مرديكه داراى سه خصلت باشد: 1 تقوى و ورعيكه او را از نافرمانى خدا باز دارد، 2 خويشتن دارى كه خشمش را آن كنترل كند. 3 نيكو حكومت كردن بر افراد زير فرمانش ، تا آنجا كه نسبت به ايشان مانند پدرى مهربان باشد.
و در روايت ديگر چنين است : تا آنجا كه نسبت برعيت مانند پدرى مهربان باشد.



9- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ رَجُلٍ مِنْ طَبَرِسْتَانَ يُقَالُ لَهُ مُحَمَّدٌ قَالَ قَالَ مُعَاوِيَةُ وَ لَقِيتُ الطَّبَرِيَّ مُحَمَّداً بَعْدَ ذَلِكَ فَأَخْبَرَنِى قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى ع يَقُولُ الْمُغْرَمُ إِذَا تَدَيَّنَ أَوِ اسْتَدَانَ فِى حَقٍّ الْوَهْمُ مِنْ مُعَاوِيَةَ أُجِّلَ سَنَةً فَإِنِ اتَّسَعَ وَ إِلَّا قَضَى عَنْهُ الْإِمَامُ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 268 روايت 9

سهل بن زياد از معاوية بن حكيم نقل كند، و او از محمد بن اسلم ، و او از مردى طبرستانى بنام محمد معاويه گويد: سپس خودم هم محمد طبرى را ديدم و او بمن خبر داد كه شنيدم على بن موسى الرضا عليه السلام مى فرمود: هرگاه بدهكارى براى راه حقى قرض كرده باشد، تا يكسال مهلتش دهند، اگر برايش گشايشى شد، خودش ميپردازد و گرنه بايد امام از جانب او از بيت المال بپردازد.



شرح :

مهلت دادن قرضدار را بمدت يكسال بعضى از علماء مستحب و بعضى واجب دانسته اند، و كلمه تدين يا استدان كه در متن روايت ذكر شده است ، هر دو بمعنى قرض گرفتن است ، ولى چون معاوية بن حكيم يادش نبوده كه امام هشتم عليه السلام كداميك از آن دو كلمه را فرموده است ، سهل بن زياد، آن ترديد و اشتباه را از او نقل ميكند.
* همه زمين متعلق بامام عليه السلام *
بَابُ أَنَّ الْأَرْضَ كُلَّهَا لِلْإِمَامِ ع
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِى خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ وَجَدْنَا فِى كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ أَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِيَ الَّذِينَ أَوْرَثَنَا اللَّهُ الْأَرْضَ وَ نَحْنُ الْمُتَّقُونَ وَ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا فَمَنْ أَحْيَا أَرْضاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَلْيَعْمُرْهَا وَ لْيُؤَدِّ خَرَاجَهَا إِلَى الْإِمَامِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِى وَ لَهُ مَا أَكَلَ مِنْهَا فَإِنْ تَرَكَهَا أَوْ أَخْرَبَهَا وَ أَخَذَهَا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِهِ فَعَمَرَهَا وَ أَحْيَاهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَ الَّذِى تَرَكَهَا يُؤَدِّى خَرَاجَهَا إِلَى الْإِمَامِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِى وَ لَهُ مَا أَكَلَ مِنْهَا حَتَّى يَظْهَرَ الْقَائِمُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِى بِالسَّيْفِ فَيَحْوِيَهَا وَ يَمْنَعَهَا وَ يُخْرِجَهُمْ مِنْهَا كَمَا حَوَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَنَعَهَا إِلَّا مَا كَانَ فِى أَيْدِى شِيعَتِنَا فَإِنَّهُ يُقَاطِعُهُمْ عَلَى مَا فِى أَيْدِيهِمْ وَ يَتْرُكُ الْأَرْضَ فِى أَيْدِيهِمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 268 روايت 1

امام باقر عليه السلام فرمود: در كتاب على عليه السلام (كه پيغمبر صلى اللّه عليه وآله املا كرده و على عليه السلام نوشته است ) ديديم كه : ((زمين متعلق بخداست و بهر كس از بندگان خويش بخواهد وامى گذارد و سرانجام نيك از پرهيزگارانست 128 سوره 7 )) من و خاندانم كسانى هستيم كه خدا زمين را بما واگذار كرده و مائيم پرهيزگاران و همه زمين از آن ماست .
(گويا سپس خود امام باقر عليه السلام فرمود) هر يك از مسلمين كه زمينى را زنده كند، بايد آنرا آباد دارد و خراجش را بامام از خاندان من بپردازد، و هر چه از آن زمين استفاده كند و بخورد، حق اوست و اگر زمين را واگذارد و خراب كند و مرد ديگرى از مسلمين پس از آن وى ، آن را آباد سازد و زنده كند او نسبت بآن زمين از كسيكه آن را واگذاشته سزاوارتر است ، و بايد خراجش را بامام از خاندان من بپردازد و هر چه از آن زمين استفاده كند حق اوست ، تا زمانيكه قائم از خاندان من با شمشير ظاهر شود، آنگاه او زمين ها را تصرف كند و از متصرفين جلوگيرى نمايد و آنها را از آنجا اخراج كند همچنانكه رسولخدا صلى اللّه عليه وآله زمين ها را تصرف كرد و از متصرفين جلوگيرى نمود مگر زمينهائى كه در دست شيعيان ما باشد كه حضرت قائم عليه السلام نسبت بآنچه دست ايشانست با خود آنها مقاطعه بندد و زمين را در دست ايشان باقى گذارد.



شرح:
روايات اين باب از جهتى مربوط بمسائل فرعيه و احكام فقهيه شرعيه است ، و از جهتى مربوط باصول مذهب و مناسب كتاب حجت ، اما از جهت اول فقهاء شيعه رضوان اللّه عليهم اجمعين ، اين موضوع را مبسوطا و مشروحا در مطاوى كتب فقهيه ، مانند كتاب احياء موات ، خمس ، غصب ، جهاد بيان كرده اند و ما را از ذكر آن در اين مقام مستغنى داشته اند، و اما از جهت دوم كه مناسب كتاب اصول كافى و مبحث حجت است تنها همين مقدار استكه :
1 همه زمين از آن خداست .
2 خدا زمين را بهر كه خواهد واگذار ميكند.
3 خدا زمين را با حدود و شرايطى بپيغمبر و امامان عليهم السلام واگذار كرده است .
4 امامان نسبت بشيعيان خود بشرط آباد ساختن و پرداخت خراج اجازه تصرف داده اند ولى نسبت بديگران اجازه نداده اند و چون امام قائم عليه السلام ظاهر شود و فرمان روا و مبسوط اليد گردد، آن زمينها را از ايشان بگيرد و خود تصرف كند.
در قسمت اول و دوم گمان ندارم هيچ مسلمان بلكه هيچ عاقلى تشكيك و ترديد كند و نياز ببرهان و استدلال داشته باشد: زيرا خدا خود زمين را آفريده و مالك آنست ، و هر مالكى نسبت بملكش حق هر گونه تصرفى را دارد، و اين مطلب از ضروريات و بديهيات عقليه است . اما نسبت بموضوع سوم و چهارم ، دليلش همين روايات و احاديثى است كه برخى از آنها در اين باب ذكر ميشود و با اضافه كردن عصمت و صداقت پيغمبر و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم اجمعين نتيجه و مدعا را قطعى و ثابت ميكند.
تنها مطلبى كه در اينجا مورد گفتگو است اينستكه : زمينهائى را كه امام عليه السلام بشيعيان واگذاشته و بآنها حق احياء و آبادى داده است ، مالك آنها خود امامست و مسلمين متصرف ، حق اولويتى پيدا مى كنند، يا آنكه مسلمين در اثر احياء و آبادى مالك زمين ميشوند؟ البته از ظاهر اين روايت چنانكه مرحوم مجلسى گويد: قول اول استنباط ميشود، و در روايت اخير اين باب هم از اين مطلب بحثى بميان ميآيد.

- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنِى أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَمَّنْ رَوَاهُ قَالَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ لِرَسُولِهِ وَ لَنَا فَمَنْ غَلَبَ عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا فَلْيَتَّقِ اللَّهَ وَ لْيُؤَدِّ حَقَّ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ لْيَبَرَّ إِخْوَانَهُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَاللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَحْنُ بُرَآءُ مِنْهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 268 روايت 2

احمد بن محمد بن عبداللّه از يكى از ائمه عليهم السلام نقل مى كند كه فرمود: تمام دنيا و آنچه در آنست از آن خداى تبارك و تعالى و پيغمبرش ‍ و از آن ماست . پس هر كه بر قسمتى از دنيا ظفر يابد، بايد از خدا پروا كند و حق خداى تبارك و تعالى را (از زكاة و خمس و خراج ) ادا كند و با برادرانش نيكى نمايد و اگر چنين نكند، خدا و رسولش و ما از او بيزاريم .



3- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ رَأَيْتُ مِسْمَعاً بِالْمَدِينَةِ وَ قَدْ كَانَ حَمَلَ إِلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع تِلْكَ السَّنَةَ مَالًا فَرَدَّهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ لِمَ رَدَّ عَلَيْكَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْمَالَ الَّذِى حَمَلْتَهُ إِلَيْهِ قَالَ فَقَالَ لِى إِنِّى قُلْتُ لَهُ حِينَ حَمَلْتُ إِلَيْهِ الْمَالَ إِنِّى كُنْتُ وُلِّيتُ الْبَحْرَيْنَ الْغَوْصَ فَأَصَبْتُ أَرْبَعَمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ قَدْ جِئْتُكَ بِخُمُسِهَا بِثَمَانِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ كَرِهْتُ أَنْ أَحْبِسَهَا عَنْكَ وَ أَنْ أَعْرِضَ لَهَا وَ هِيَ حَقُّكَ الَّذِى جَعَلَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِى أَمْوَالِنَا فَقَالَ أَ وَ مَا لَنَا مِنَ الْأَرْضِ وَ مَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا إِلَّا الْخُمُسُ يَا أَبَا سَيَّارٍ إِنَّ الْأَرْضَ كُلَّهَا لَنَا فَمَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ لَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَ أَنَا أَحْمِلُ إِلَيْكَ الْمَالَ كُلَّهُ فَقَالَ يَا أَبَا سَيَّارٍ قَدْ طَيَّبْنَاهُ لَكَ وَ أَحْلَلْنَاكَ مِنْهُ فَضُمَّ إِلَيْكَ مَالَكَ وَ كُلُّ مَا فِى أَيْدِى شِيعَتِنَا مِنَ الْأَرْضِ فَهُمْ فِيهِ مُحَلَّلُونَ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا فَيَجْبِيَهُمْ طَسْقَ مَا كَانَ فِى أَيْدِيهِمْ وَ يَتْرُكَ الْأَرْضَ فِى أَيْدِيهِمْ وَ أَمَّا مَا كَانَ فِى أَيْدِى غَيْرِهِمْ فَإِنَّ كَسْبَهُمْ مِنَ الْأَرْضِ حَرَامٌ عَلَيْهِمْ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا فَيَأْخُذَ الْأَرْضَ مِنْ أَيْدِيهِمْ وَ يُخْرِجَهُمْ صَغَرَةً قَالَ عُمَرُ بْنُ يَزِيدَ فَقَالَ لِى أَبُو سَيَّارٍ مَا أَرَى أَحَداً مِنْ أَصْحَابِ الضِّيَاعَ وَ لَا مِمَّنْ يَلِى الْأَعْمَالَ يَأْكُلُ حَلَالًا غَيْرِى إِلَّا مَنْ طَيَّبُوا لَهُ ذَلِكَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 268 روايت 3

عمر بن يزيد گويد: مسمع را در مدينه ديدم و او در آنسال وجهى را خدمت امام صادق عليه السلام برده و آنحضرت نپذيرفته بود، من باو گفتم : چرا امام صادق عليه السلام وجهى را كه برايش بردى ، بتو رد كرد؟ گفت ، چون آن وجه را خدمتش بردم عرضكردم : غواصى درياى بحرين بمن واگذار شده و من چهار صد هزار درهم استفاده كرده ام ، و خمس آن را كه 80 هزار درهم است ، براى شما آورده ام . من نخواستم اين وجه را كه حق شماست و خداى تبارك و تعالى در اموال ما قرار داده از شما باز دارم و خود تصرف كنم . حضرت فرمود: مگر ما از زمين و آنچه خدا از آن برآورد حقى جز خمس نداريم ؟ اى ابا سيار! همه زمين از آن ماست ، پس آنچه خدا از آن برآورد متعلق بماست .
من بحضرت عرضكردم : من همه آن وجوه را خدمت شما خواهم آورد. فرمود: اى ابا سيار! ما آنرا براى تو روا ساختيم و حلال نموديم ، مالت را برگير. و نيز هر زمينى كه در دست شيعيان ماست ، براى ايشان حلالست تا زمانيكه قائم ما قيام كند، آنحضرت قسط خراج را از ايشان بگيرد و زمين را در دستشان باقى گذارد، ولى زمينهائيكه در دست غير شيعيانست ، استفاده ئيكه از آن ميكنند، براى ايشان حرامست ، تا زمانيكه قائم ما قيام كند، و زمين را از دست ايشان بگيرد و آنها را با خوارى بيرون كند.
عمر بن يزيد گويد: ابو سيار بمن گفت : من از صاحبان ملك و كارمندان آن ، جز خودم كسى را نمى بينم كه حلال بخورد، مگر كسانيكه ائمه آنرا براى او حلال كرده باشند.



4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِى حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ أَ مَا عَلَى الْإِمَامِ زَكَاةٌ فَقَالَ أَحَلْتَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَ مَا عَلِمَتْ أَنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ لِلْإِمَامِ يَضَعُهَا حَيْثُ يَشَاءُ وَ يَدْفَعُهَا إِلَى مَنْ يَشَاءُ جَائِزٌ لَهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ إِنَّ الْإِمَامَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَا يَبِيتُ لَيْلَةً أَبَداً وَ لِلَّهِ فِى عُنُقِهِ حَقٌّ يَسْأَلُهُ عَنْهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 269 روايت 4

ابوبصير گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : آيا بر امام زكاة نيست ؟ فرمود: سخن محالى گفتى ، اى ابا محمد! مگر نميدانى كه دنيا و آخرت از آن امامست و او آن را هر كجا خواهد نهد و بهر كه خواهد دهد، اين حق براى او از جانب خدا رواگشته ، اى ابا محمد! همانا امام شبى نيست كه بخوابد و براى خدا در گردن او حقى باشد كه از آن مورد باز خواست گردد.



شرح :

از اين روايت پيداست كه خداى تعالى دنيا را بامام بخشيده و او را مالك آن ساخته و اختيار آخرت را باو تفويض فرموده است (راجع بدنيا در حديث 1063 و راجع بآخرت در حديث 517 گذشت ) پس اگر دادن زكاة بر امام واجب باشد، لازم آيد مالى كه بايد بعنوان زكاة پرداخت شود در عين اين كه ملك امامست ، ملك فقرا هم باشد و اين امر محالست . ولى چون خدا دنيا را بامام عطا كرد، و باو اختيار داد بهر كس ‍ خواهد بدهد، امام عليه السلام هم اصل و سرچشمه منافع دنيا را كه زمين است بشيعيانش بخشيد، بشرط پرداخت حقوق واجبه ، و از اينجا معلوم گردد كه شيعيان نسبت بزمين حق اولويت پيدا كنند نه آنكه مالك آن شوند، چنانچه در حديث 1063 گفته شد، زيرا اگر قائل بملكيت شويم ، همان امر محال مذكور پيش آيد. و نيز از اين حديث ميتوان استنباط كرد كه آنچه را ائمه عليهم السلام ، از اموال خود بعنوان زكاة بفقرا مى پرداخته اند (اگر معلوم شود كه باين عنوان مى پرداخته اند) بر آنها واجب نبوده است ، بلكه براى رعايت حال فقرا و مراعات احسان و اكرام بوده ، چنانچه اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده : چگونه من شبى سير بخوابم و در اطرافم شكمهاى گرسنه باشند؟!
5- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ أَوِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع مَا لَكُمْ مِنْ هَذِهِ الْأَرْضِ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ جَبْرَئِيلَ ع وَ أَمَرَهُ أَنْ يَخْرِقَ بِإِبْهَامِهِ ثَمَانِيَةَ أَنْهَارٍ فِى الْأَرْضِ مِنْهَا سَيْحَانُ وَ جَيْحَانُ وَ هُوَ نَهَرُ بَلْخَ وَ الْخشوع وَ هُوَ نَهَرُ الشَّاشِ وَ مِهْرَانُ وَ هُوَ نَهَرُ الْهِنْدِ وَ نِيلُ مِصْرَ وَ دِجْلَةُ وَ الْفُرَاتُ فَمَا سَقَتْ أَوِ اسْتَقَتْ فَهُوَ لَنَا وَ مَا كَانَ لَنَا فَهُوَ لِشِيعَتِنَا وَ لَيْسَ لِعَدُوِّنَا مِنْهُ شَيْءٌ إِلَّا مَا غَصَبَ عَلَيْهِ وَ إِنَّ وَلِيَّنَا لَفِى أَوْسَعَ فِيمَا بَيْنَ ذِهْ إِلَى ذِهْ يَعْنِى بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا الْمَغْصُوبِينَ عَلَيْهَا خالِصَةً لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِلَا غَصْبٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 270 روايت 5

يونس بن ظبيان و يامعلى بن خنيس است كه گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : شما از اين زمين چه داريد؟ حضرت لبخندى زد و فرمود: همانا خداى تبارك و تعالى جبرئيل عليه السلام را فرستاد و باو دستور داد با انگشت ابهامش هشت نهر در زمين بكند: از جمله آنهاست ، سيحان و جيحان (جيحون ) كه همان نهر بلخست و خشوع كه نهرشاش (شوش ) است و مهران كه نهر هند است و نيل مصر و دجله و فرات ، پس آنچه آب دهد و آب گيرد (از دريا و خشكى ) از آن ماست ، و آنچه از آن ماست متعلق بشيعيان ماست و دشمن ما را از آن بهره ئى نيست ، جز آنچه بزور و ناحق گيرند. ولى دوست ما در گشايشى است فراختر از ميان اين و آن يعنى زمين و آسمان (زيرا تمام خشكى و دريا از آن ماست و ما آنرا براى شيعه خود مباح ساخته ايم ) سپس اين آيه را تلاوت فرمود: ((بگو اين چيزها در زندگى دنيا متعلق بكسانى است كه ايمان آورده (ولى ديگران بزور از آنها گرفته اند) و در روز قيامت مخصوص (ايشان ) است 32 سوره 7)) بدون غصب و زورى (چنانچه تمام نعمتها و مواهب الهى را، در دنيا مؤ من و كافر از آن استفاده مى كنند، ولى در آخرت مخصوص مؤ منانست و چون كافر منعم و واهب حقيقى خود را نميشناسد و از او فرمان نميبرد، تصرف او در آن نعم غاصبانه باشد).



شرح:
علامه مجلسى (ره ) گويد: كندن و حفر انهار با انگشت جبرئيل از باب استعاره تمثيليه است و مقصود اينست كه ، اين انهار بقدرت خدا خلق شده اند، سپس هفت نهرى را كه روايت از جمله هشت نهر شمرده و نام برده با اختلافاتى كه لغويين و ديگران در ضبط و معنى آنها دارند ذكر ميكند، آنگاه با كمك كلمه استقت تمام آبهاى روى زمين را داخل مى كند و مشمول اين روايت مى داند.
6- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الرَّيَّانِ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى الْعَسْكَرِيِّ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ رُوِيَ لَنَا أَنْ لَيْسَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا الْخُمُسُ فَجَاءَ الْجَوَابُ إِنَّ الدُّنْيَا وَ مَا عَلَيْهَا لِرَسُولِ اللَّهِ ص
اصول كافى جلد 2 صفحه 271 روايت 6

محمد بن ريان گويد: بامام عسكرى (حضرت هادى ) عليه السلام نوشتم : قربانت . براى ما روايت كرده اند كه : پيغمبر صلى اللّه عليه وآله از دنيا جز خمس حقى ندارد، جواب آمد كه ، جهان و آنچه روى آنست از پيغمبر صلى اللّه عليه وآله است .



7- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَ أَقْطَعَهُ الدُّنْيَا قَطِيعَةً فَمَا كَانَ لاِدَمَ ع فَلِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ فَهُوَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص
اصول كافى جلد 2 صفحه 271 روايت 7

امام باقر عليه السلام فرمايد: پيغمبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: خدا آدم را آفريد و دنيا را باو واگذاشت ، پس آنچه از آن آدم عليه السلام بوده ، متعلق برسولخدا صلى اللّه عليه وآله است و آنچه متعلق برسول خدا صلى اللّه عليه وآله بوده ، از آن محمد عليهم السلام است .



8- مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ ع كَرَى بِرِجْلِهِ خَمْسَةَ أَنْهَارٍ وَ لِسَانُ الْمَاءِ يَتْبَعُهُ الْفُرَاتَ وَ دِجْلَةَ وَ نِيلَ مِصْرَ وَ مِهْرَانَ وَ نَهْرَ بَلْخَ فَمَا سَقَتْ أَوْ سُقِيَ مِنْهَا فَلِلْإِمَامِ وَ الْبَحْرُ الْمُطِيفُ بِالدُّنْيَا لِلْإِمَامِ
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ السَّرِيِّ بْنِ الرَّبِيعِ قَالَ لَمْ يَكُنِ ابْنُ أَبِى عُمَيْرٍ يَعْدِلُ بِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ شَيْئاً وَ كَانَ لَا يَغُبُّ إِتْيَانَهُ ثُمَّ انْقَطَعَ عَنْهُ وَ خَالَفَهُ وَ كَانَ سَبَبُ ذَلِكَ أَنَّ أَبَا مَالِكٍ الْحَضْرَمِيَّ كَانَ أَحَدَ رِجَالِ هِشَامٍ وَ وَقَعَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ مُلَاحَاةٌ فِى شَيْءٍ مِنَ الْإِمَامَةِ قَالَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ الدُّنْيَا كُلُّهَا لِلْإِمَامِ ع عَلَى جِهَةِ الْمِلْكِ وَ إِنَّهُ أَوْلَى بِهَا مِنَ الَّذِينَ هِيَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ قَالَ أَبُو مَالِكٍ لَيْسَ كَذَلِكَ أَمْلَاكُ النَّاسِ لَهُمْ إِلَّا مَا حَكَمَ اللَّهُ بِهِ لِلْإِمَامِ مِنَ الْفَيْءِ وَ الْخُمُسِ وَ الْمَغْنَمِ فَذَلِكَ لَهُ وَ ذَلِكَ أَيْضاً قَدْ بَيَّنَ اللَّهُ لِلْإِمَامِ أَيْنَ يَضَعُهُ وَ كَيْفَ يَصْنَعُ بِهِ فَتَرَاضَيَا بِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ وَ صَارَا إِلَيْهِ فَحَكَمَ هِشَامٌ لِأَبِى مَالِكٍ عَلَى ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ فَغَضِبَ ابْنُ أَبِى عُمَيْرٍ وَ هَجَرَ هِشَاماً بَعْدَ ذَلِكَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 271 روايت 8

امام صادق عليه السلام فرمود: جبرئيل عليه السلام با پاى خويش پنج نهر حفر كرد كه زبانه آب در پى آن ميآمد (تا نهر كنده شد آب جارى گشت ): فرات و دجله و نيل مصر و مهران و نهر بلخ ، پس آنچه آب دهد، و از آنها آب خورد (ماده آب جهان و زمينهاى آب گير) از آن امام است و درياى فراگيرنده دنيا (آبهائى كه خشكى را فرا گرفته است ) از آن امامست .
# سرى بن ربيع گويد: ابن ابى عمير كسى را (در علم و فضل ) برابر هشام بن حكم نمى دانست و روزى از رفتن نزد او باز نمى ايستاد، تا آنكه با او اختلافى پيدا نمود و از او قطع رابطه كرد، و علتش اين بود كه ميان ابو مالك حضرمى كه با هشام رابطه داشت با ابن ابى عمير در موضوعى راجع بامامت مشاجره شد ابن ابى عمير گفت : تمام دنيا ملك امامست و او از كسانيكه دنيا را بتصرف دارند، سزاوارتر است و ابو مالك گفت : چنين نيست ، املاك مردم متعلق بخود آنهاست ، مگر آنچه را كه بحكم خدا از آن امام گشته است مانند فى ء و خمس و غنيمت كه متعلق بامامست و آن را نيز خدا دستور داد كه امام عليه السلام بكى بايد بدهد و چگونه مصرف كند.
اين مشاجره را نزد هشام بن حكم بردند و هر دو باو راضى شدند، هشام موافق ابو مالك و مخالف ابن ابى عمير راءى داد، لذا ابن ابى عمير خشمگين شد و پس از آن با هشام قطع رابطه كرد.



شرح:
اگر چه تمام دنيا ملك امام است و خدا باو واگذار فرموده ، ليكن امام عليه السلام آنرا براى شيعيان خود مباح فرموده و هيچگاه در املاك تصرفى مردم دخالت نمى كند و جز از فى ء و خمس و غنيمت براى استفاده شخصى خود تصرف نمى كند، و از مردم مطالبه نمى نمايد، حتى از كفار و غير شيعيان تا زمان قيام حضرت قائم عليهم السلام چيزى مطالبه نمى كنند و ماءمور بسكوت مى باشند، بنابراين ممكن است نزاع و مشاجره ميان ابن ابى عمير و ابو مالك لفظى بوده باشد، و راجع بفى ء در آخر اين كتاب بتفصيل بيان ميشود.
روش امام درباره خود و وضع خوراك و پوشاكش در زمان حكومتش . *
بَابُ سِيرَةِ الْإِمَامِ فِي نَفْسِهِ وَ فِي المَطْعَمِ وَ الْمَلْبَسِ إِذَا وَلِيَ الْأَمْرَ
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حُمَيْدٍ وَ جَابِرٍ الْعَبْدِيِّ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ اللَّهَ جَعَلَنِى إِمَاماً لِخَلْقِهِ فَفَرَضَ عَلَيَّ التَّقْدِيرَ فِى نَفْسِى وَ مَطْعَمِى وَ مَشْرَبِى وَ مَلْبَسِى كَضُعَفَاءِ النَّاسِ كَيْ يَقْتَدِيَ الْفَقِيرُ بِفَقْرِى وَ لَا يُطْغِيَ الْغَنِيَّ غِنَاهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 272 روايت 1

اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: خدا مرا پيشواى خلقش قرار داد، و بر من واجب ساخت كه درباره خود و خوراك و نوشابه و پوشاكم ، مانند مردم ضعيف و مستمند، بر خود تنگ گيرم ، تا فقير از فقير من پيروى كند و ثروتمند بوسيله ثروتش سركشى و طغيان ننمايد.



شرح :

مقصود از امور مربوط بخود، كارهاى شخصى و كسب و مملكت دارى امامست كه مانند متكبران خود خواه نباشد كه در همه كارها بنوكران و خدمتگزاران دستور ميدهند بلكه مانند فقرا و ناتوانان زندگى كند، تا فقرا از او پيروى كنند، يعنى بفقر و تنگدستى خود، راضى و خرسند شوند و ثروتمندان با خود بگويند: اگر ثروت مايه فضيلت بود، خدا آنرا بپيشواى ما عطا مى كرد.
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع يَوْماً جُعِلْتُ فِدَاكَ ذَكَرْتُ آلَ فُلَانٍ وَ مَا هُمْ فِيهِ مِنَ النَّعِيمِ فَقُلْتُ لَوْ كَانَ هَذَا إِلَيْكُمْ لَعِشْنَا مَعَكُمْ فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا مُعَلَّى أَمَا وَ اللَّهِ أَنْ لَوْ كَانَ ذَاكَ مَا كَانَ إِلَّا سِيَاسَةَ اللَّيْلِ وَ سِيَاحَةَ النَّهَارِ وَ لُبْسَ الْخَشِنِ وَ أَكْلَ الْجَشِبِ فَزُوِيَ ذَلِكَ عَنَّا فَهَلْ رَأَيْتَ ظُلَامَةً قَطُّ صَيَّرَهَا اللَّهُ تَعَالَى نِعْمَةً إِلَّا هَذِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 273 روايت 2

معلى بن خنيس گويد: روزى بامام صادق عليه السلام عرضكردم : آل فلان (بنى عباس ) و نعمتهائى را كه دارند بياد آوردم و با خود گفتم : اگر اين نعمت براى شما مى بود، ما هم با شما در عيش و خوشى بوديم ، فرمود: هيهات ، اى معلى ! اگر چنين مى بود (و ما حكمفرما بوديم ) براى ما جز نگهبانى شبانه و تلاش روزانه و پوشاك زبر و درشت و خوراك سخت و بى خورش ، چيزى نبود، از اين رو آن امر از ما بركنار شد. آيا تو ديده ئى كه هرگز خدايتعالى بردن حقى را جز اين نعمت قرار دهد؟ (يعنى تعجب اينجاست كه بنى عباس حق ما را غصب كرده ، بر مسند ما نشسته اند، ولى در حقيقت ظلم آنها نسبت بما نعمتى است براى ما، زيرا كه نگهبانى شبانه و تلاش روزانه را از گردن ما ساقط نموده است ).



3- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ غَيْرُهُمَا بِأَسَانِيدَ مُخْتَلِفَةٍ فِى احْتِجَاجِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى عَاصِمِ بْنِ زِيَادٍ حِينَ لَبِسَ الْعَبَاءَ وَ تَرَكَ الْمُلَاءَ وَ شَكَاهُ أَخُوهُ الرَّبِيعُ بْنُ زِيَادٍ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَدْ غَمَّ أَهْلَهُ وَ أَحْزَنَ وُلْدَهُ بِذَلِكَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَيَّ بِعَاصِمِ بْنِ زِيَادٍ فَجِى ءَ بِهِ فَلَمَّا رَآهُ عَبَسَ فِى وَجْهِهِ فَقَالَ لَهُ أَ مَا اسْتَحْيَيْتَ مِنْ أَهْلِكَ أَ مَا رَحِمْتَ وُلْدَكَ أَ تَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَخْذَكَ مِنْهَا أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ يَقُولُ وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ. فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ يَقُولُ مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ. بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ إِلَى قَوْلِهِ يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ فَبِاللَّهِ لَابْتِذَالُ نِعَمِ اللَّهِ بِالْفَعَالِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنِ ابْتِذَالِهَا بِالْمَقَالِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ فَقَالَ عَاصِمٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَعَلَى مَا اقْتَصَرْتَ فِى مَطْعَمِكَ عَلَى الْجُشُوبَةِ وَ فِى مَلْبَسِكَ عَلَى الْخُشُونَةِ فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ فَأَلْقَى عَاصِمُ بْنُ زِيَادٍ الْعَبَاءَ وَ لَبِسَ الْمُلَاءَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 273 روايت 3

زمانى كه عاصم بن زياد عبا پوشيد و جامه نرم را بيرون كرد و برادرش ‍ ربيع بن زياد. شكايت او را خدمت اميرالمؤ منين عليه السلام آورد كه او همسرش را غمگين نموده و فرزندانش را اندوهناك ساخته حضرت فرمود: عاصم را نزد من آوريد، او را خدمتش آوردند، چون حضرت او را ديد، چهره درهم كشيد و فرمود: از همسرت خجالت نكشيدى ؟ بفرزندانت رحم نكردى ؟ گمان ميكنى كه خدا چيزهاى خوب و پاكيزه را براى تو حلال كرده و نمى خواهد از آنها استفاده كنى ، تو نزد خدا پست تر از آنى ، مگر خدا نمى فرمايد: ((خدا زمين را براى استفاده مردم نهاد كه در آن ميوه و نخل غلافدار است 11 سروه 55 )) مگر خدا نمى فرمايد: ((دو دريا را. گذاشت كه بهم برسند، ميانشان حائلى است كه بهم تجاوز نكنند تا آنجا كه فرمايد: از آنها لؤ لؤ و مرجان بيرون ميشود 22 سوره 55 )) بخدا سوگند كه بكار بردن نعمت هاى خدا را با عمل ، نزد او محبوبتر است از بكار بردن آنها را با گفتار (يعنى شكر عملى بهتر از شكر قولى است و شكر قولى آنستكه نعمت هاى خدا را بياد آورد و بزبان شكر كند) در صورتيكه خداى عزوجل مى فرمايد: ((و اما نعمت پروردگارت را بازگو 11 سوره 93)) (بنا براين شكر عملى لازم تر و محبوب تر است ).
عاصم گفت : يااميرالمؤ منين ! پس چرا خود شما بخوراك سخت و پوشاك درشت ، اكتفا نموده ئى ؟ فرمود: واى بر تو!! همانا خداى عزوجل بر پيشوايان عدالت واجب ساخته كه خود را در رديف مردم ضعيف و ناتوان گيرند، تا فقر و تنگدستى ، فقير را از جا بدر نبرد. عاصم بن زياد عبا را كنار گذاشت و جامه نرم در بر كرد.



4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَزَّازِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ حَضَرْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَصْلَحَكَ اللَّهُ ذَكَرْتَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِى طَالِبٍ ع كَانَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ يَلْبَسُ الْقَمِيصَ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ وَ نَرَى عَلَيْكَ اللِّبَاسَ الْجَدِيدَ فَقَالَ لَهُ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع كَانَ يَلْبَسُ ذَلِكَ فِى زَمَانٍ لَا يُنْكَرُ عَلَيْهِ وَ لَوْ لَبِسَ مِثْلَ ذَلِكَ الْيَوْمَ شُهِرَ بِهِ فَخَيْرُ لِبَاسِ كُلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ غَيْرَ أَنَّ قَائِمَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ع إِذَا قَامَ لَبِسَ ثِيَابَ عَلِيٍّ ع وَ سَارَ بِسِيرَةِ عَلِيٍّ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 274 روايت 4

حماد بن عثمان گويد: در محضر امام صادق عليه السلام بودم كه مردى بآنحضرت عرضكرد اصلحك الله ، شما فرمودى كه على بن ابيطالب عليه السلام لباس زبر و خشن در بر ميكرد و پيراهن چهار درهمى ميپوشيد و مانند اينها، در صورتى كه بر تن شما لباس نو مى بينيم ، حضرت باو فرمود: همانا على ابن ابيطالب عليه السلام آن لباسها را در زمانى مى پوشيد كه بد نما نبود، و اگر آن لباس را اين زمان مى پوشيد به بدى انگشت نما مى شد، پس بهترين لباس هر زمان ، لباس مردم آنزمانست ، ولى قائم ما اهلبيت عليهم السلام زمانيكه قيام كند، همان جامه على عليه السلام را پوشيده و بروش على عليه السلام رفتار كند. (زيرا آنحضرت هم حكمفرامائى و زمامدارى كند و وظيفه امام عليه السلام در زمان حكومتش اينستكه خود را در رديف مردم فقير آورد).



شرح :

مرحوم كلينى در هر موردى از كتاب كافى كه ((باب نادر)) مى فرمايد، مقصودش ذكر روايات متفرق و پراكنده ايست كه تحت يك عنوان گرد نمى آيد.
* باب نادر *
بَابٌ نَادِرٌ
1- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ عَطَسَ يَوْماً وَ أَنَا عِنْدَهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا يُقَالُ لِلْإِمَامِ إِذَا عَطَسَ قَالَ يَقُولُونَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 275 روايت 1

1 ايوب بن نوح گويد: روزى خدمت امام عليه السلام بودم كه آنحضرت عطسه كرد، من عرضكردم قربانت ، چون امام عطسه كند، چه بايد گفت ؟ فرمود: ميگويند: صلى اللّه عليك (رحمت خدا بر تو باد).



شرح :

ايوب بن نوح ، از اصحاب حضرت رضا و امام جواد و امام هادى و امام عسكرى عليهم السلام بوده است ، ولى چون بيشتر رواياتش از امام هادى عليه السلام است ظاهر اينستكه اين روايت هم از آنحضرت باشد.
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِى إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الدِّينَوَرِيُّ عَنْ عُمَرَ بْنِ زَاهِرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الْقَائِمِ يُسَلَّمُ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ لَا ذَاكَ اسْمٌ سَمَّى اللَّهُ بِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمْ يُسَمَّ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا يَتَسَمَّى بِهِ بَعْدَهُ إِلَّا كَافِرٌ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ يُسَلَّمُ عَلَيْهِ قَالَ يَقُولُونَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ ثُمَّ قَرَأَ بَقِيَّتُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 275 روايت 2

عمر بن زاهر گويد: مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد كه بامام قائم بعنوان اميرالمؤ منان سلام مى كنند؟ فرمود: نه ، آن نام را خدا مخصوص ‍ اميرالمؤ منين (على بن ابيطالب ) عليه السلام نموده ، پيش از او كسى بدان نام ، ناميده نشده و بعد از او هم جز كافر آن نام را بر خود نبندد. عرضكردم : قربانت پس چگونه بر او سلام كنند؟ فرمود: مى گويند: السلام عليك يا بقية الله ! سپس اين آيه را قرائت فرمود: ((اگر مؤ من هستيد بقية اللّه براى شما بهتر است 86 سوره 11 )).



شرح :

آيه شريفه بعد از آيه ايستكه از كم فروشى و فساد كارى در زمين نهى مى كند، لذا مفسرين كلمه بقية اللّه را بمقدارى از حلال كه خدا بدون كم فروشى براى مردم باقى مى گذارد، تفسير كرده اند. و بعضى گفته اند: باقى گذاردن خدا نعمتش را براى شما از كم فروشى بهتر است و برخى گفته اند: اطاعت خدا از گرد آوردن دنيا بهتر است ، ولى از اين روايت پيداست كه مقصود باقيمانده از حجج خدا و كسى است كه دنيا از بركت وجود او باقيمانده است ، بنابراين تفريح بر فساد در زمين است نه بر كم فروشى . و چنانچه در سابق گفتيم آيات شريفه قرآن از تعدد معانى امتناع و تاءبى ندارد.
3- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع لِمَ سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ لِأَنَّهُ يَمِيرُهُمْ الْعِلْمَ أَ مَا سَمِعْتَ فِى كِتَابِ اللَّهِ وَ نَمِيرُ أَهْلَنا
وَ فِى رِوَايَةٍ أُخْرَى قَالَ لِأَنَّ مِيرَةَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ عِنْدِهِ يَمِيرُهُمُ الْعِلْمَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 276 روايت 3

احمد بن عمر گويد: از حضرت ابوالحسن عليه السلام پرسيدم ، چرا آنحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ناميده شد؟ فرمود: زيرا او مؤ منين را طعام علمى مى دهد. مگر نشنيده ئى كه خدا در كتابش مى فرمايد: ((و ما خانواده خود را طعام مى دهيم 64 سوره 12 )).
و در روايت ديگر است كه فرمود: زيرا خوراك مؤ منين از جانب اوست ، او بآنها خوراك دانش ميدهد.



شرح :

مار، يمير بمعنى طعام دادن و آذوقه خوب براى خانواده تهيه كردنست ، بنابراين كلمه امير صيغه متكلم وحده از فعل مضارعست كه در اثر كثرت استعمال لقب آنحضرت گشته است مانند تابط شرا و ممكن است مقصود از روايت اين باشد كه حكام و زمامداران ديگر كه امير مردم هستند غذاى جسمى و خواربار و آذوقه معاش آنها را منظم مى كنند و در دسترس آنها ميگذارند تا زندگى حيوانى آنها اداره شود ولى حكومت على عليه السلام علاوه بر جنبه معاش مردم از نظر غذاى روحى و زندگى علمى و معنوى افراد مورد توجه است و اختصاص ‍ بمؤ منين هم دارد، زيرا تنها ايشانند كه از علوم آن حضرت استفاده مى كنند.
4- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ عَنْ أَبِى الرَّبِيعِ الْقَزَّازِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ اللَّهُ سَمَّاهُ وَ هَكَذَا أَنْزَلَ فِى كِتَابِهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِى وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 276 روايت 4

جابر گويد: بامام باقر عليه السلام عرضكردم : وجه تسميه اميرالمؤ منين چيست ؟ فرمود: خدا باو اين لقب را داده و در كتابش چنين فرموده : ((چون پروردگارت از پسران آدم ، از پشتهايشان ، نژادشان را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه كرد كه مگر نه اينستكه من پروردگار شما هستم 172 سوره 7 )) و محمد فرستاده من و على اميرالمؤ منين است ؟



* در اين باب نكته ها و برگزيده هائيست از قرآن درباره ولايت *
بَابٌ فِيهِ نُكَتٌ وَ نُتَفٌ مِنَ التَّنْزِيلِ فِي الْوَلَايَةِ
شرح :

مرحوم كلينى در اين باب 92 روايت ذكر ميكند كه مربوط بآيات قرآن كريم است ، در مورد تاءويل بولايت ائمه عليهم السلام ، آيات مزبور هر يك از نظر تفسير و معنى ظاهر مفادش غير از آنچيزيست كه در اين روايات تاءويل شده است ، ولى چنانچه بارها تذكر داده ايم مقام تاءويل و معنى باطنى قرآن غير از تفسير و معنى ظاهرى آنست ، در عين اينكه هر دو معنى و گاهى هفتاد معنى از يك آيه استفاده ميشود ولى تفسير و معنى ظاهرى آيات ، براى استفاده عموم مردم است . و تاءويل و باطنش ‍ بايد از منابع وحى و زبان ائمه معصومين عليهم السلام اخذ شود و كسى را حق تصرف و مداخله در آن ناحيه نيست ، زيرا تاءويل آيات شريفه از مرز نصوص و ظواهر اءلفاظ مقامى عاليتر دارد و مخصوص كسانيستكه قرآن در خانه آنها نازل شده و ماءمور بتبليغ آن گشته اند. و چون روايات اين باب از نظر تاءويل آيات شريفه بيان ميشود، ما هم در ترجمه و توضيح از همان نظر پيروى كرده و تفسير و معنى ظاهرى آيات را بكتب تفاسير محول مى كنيم ، مگر در بعضى از موارد كه فهم تاءويل مربوط بتفسير باشد.
1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ سَالِمٍ الْحَنَّاطِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى جَعْفَرٍ ع أَخْبِرْنِى عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِس انٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ قَالَ هِيَ الْوَلَايَةُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 276 روايت 1

سالم حناط گويد: بامام باقر عليه السلام عرضكردم : بمن خبر دهيد از قول خداى تبارك و تعالى : ((جبرئيل قرآنرا بلغت عربى واضح بر دل تو فرود آورد، تا از بيم دهندگان باشى 194 سوره 26 )) فرمود: آن ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام است .



شرح :

يعنى قرآن كه براى بشارت و انذار مردم نازل شده است ، جز با ولايت على عليه السلام كه بمعنى معرفت و دوستى و پيروى آن حضرتست به نتيجه نرسد، زيرا قرآن كتابيست صامت و آنرا مفسر و مبينى لازمست كه معنى واقعى و حقيقتش را باز گويد و گفتار و رفتارش قرين و همدوش ‍ قرآن باشد و او همان اميرالمؤ منين عليه السلام است كه پيغمبر صلى اللّه عليه وآله او را با قرآن قرين فرموده
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا قَالَ هِيَ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 277 روايت 2

مردى گويد: امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى عزوجل : ((ما امانت را بآسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم ، آنها از برداشتنش سرباز زدند و از آن پرسيدند، و انسان آنرا برداشت ، همانا انسان ستم پيشه و نادانست 72 سوره 33 )) فرمود: آن امانت ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام است ،



شرح :

راجع بتفسير آيه شريفه و معنى ظاهرى امانت و عرضه و حمل آن ، مرحوم مجلسى هفت قول از مفسرين بيان ميكند كه چنانكه گفتيم مناسب مقام تفسير است ، سپس معناى هشتم را مطابق اين روايت ذكر مى كند كه مراد بامانت منصب امامت و خلافت كبراى الهيه است و مراد بحملش ادعاى ناحق آنست و مراد بانسان ابوبكر است ، و اخبار بسيارى در اين زمينه وارد شده است .
3- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِى زَاهِرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ قَالَ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص مِنَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يَخْلِطُوهَا بِوَلَايَةِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ فَهُوَ الْمُلَبَّسُ بِالظُّلْمِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 278 روايت 3

امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى عزوجل . ((كسانيكه ايمان آوردند و ايمان خود را بستم نياميختند 81 سوره 6)) فرمود: يعنى بولايتى كه محمد صلى اللّه عليه وآله آنرا آورده ايمان آوردند و آنرا بولايت فلان و فلان نياميختند، كه آن ايمان آميخته بستم است .



شرح :

مفسرين گفته اند: مقصود از ستم شرك و گناه كبيره است ، ولى از نظر تاءويل در اين روايت بدوست داشتن فلان و فلان غير از اميرالمؤ منين بيان شده است .
4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ نُعَيْمٍ الصَّحَّافِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ فَقَالَ عَرَفَ اللَّهُ إِيمَانَهُمْ بِوَلَايَتِنَا وَ كُفْرَهُمْ بِهَا يَوْمَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ فِى صُلْبِ آدَمَ ع وَ هُمْ ذَرٌّ
اصول كافى جلد 2 صفحه 278 روايت 4

حسن بن نعيم صحاف گويد: از امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى عزوجل ((برخى از شما مؤ من و برخى كافرند 2 سوره 64 )) پرسيدم ، فرمود: روزيكه مردم بصورت مور در صلب آدم عليه السلام بودند، خدا ايمان و كفر آنها را با ولايت ما شناخت (پس ولايت ما را در هر كس ديد مؤ منش دانست و در آنكه نديد كافرش شناخت ).



شرح :

آيه شريفه در قرآن چنين است ، هوالذى خلقكم فمنكم كافر و منكم مؤ من و گويا تقديم و تاءخير در اينجا از اشتباهات نساخ است .
5- أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِى الْحَسَنِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُوفُونَ بِالنَّذْرِ الَّذِى أَخَذَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَلَايَتِنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 278 روايت 5

حضرت ابوالحسن عليه السلام درباره قول خداى عزوجل ((بنذر وفا مى كنند 6 سوره 76 )) فرمود: بنذريكه از آنها پيمان گرفته شد و آن ولايت ماست ، وفا مى كنند.



6- مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ قَالَ الْوَلَايَةُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 278 روايت 6

امام باقر عليه السلام درباره قول خداى عزوجل ((و اگر آنها تورات و انجيل و آنچه را از پروردگارشان بر آنها نازل شده بپا دارند 66 سوره 5 )) فرمود: آنچه نازل شده ولايت است .



7- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُثَنًّى عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 279 روايت 7

امام باقر عليه السلام درباره قول خدايتعالى : ((بگو من از شما براى پيغمبرى مردى بجز مودت خويشاوندان نمى خواهم 23 سوره 42 )) فرمود: خويشاوندان ائمه عليهم السلام هستند.



8- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فِى وَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ وَلَايَةِ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً هَكَذَا نَزَلَتْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 279 روايت 8

امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى عزوجل ((هر كه اطاعت خدا و رسولش كند (راجع بولايت على و ولايت امامان بعد از او) بكاميابى بزرگى رسيده است 71 سوره 33 )) فرمود: اينگونه نازل شده است . (گويا مراد اين است كه مقصود از اطاعت خدا و رسول ، ولايت على و ائمه عليهم السلام است ).



9- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ رَفَعَهُ إِلَيْهِمْ فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّهِ فِى عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللّهُ مِمّا قالُوا
اصول كافى جلد 2 صفحه 279 روايت 9

يكى از ائمه عليهم السلام درباره قول خداى عزوجل چنين فرموده است : ((و شما حق نداشتيد رسول خدا را آزار دهيد 53 سوره 33 ))(نسبت بعلى و ائمه ) ((مانند آن كسان كه موسى را آزار كردند و خدا او را از آنچه درباره اش گفتند تبرئه نمود 69 سوره 33 ))



10- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُّ وَ ل ا يَشْقى قَالَ مَنْ قَالَ بِالْأَئِمَّةِ وَ اتَّبَعَ أَمْرَهُمْ وَ لَمْ يَجُزْ طَاعَتَهُمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 279 روايت 10

مردى از امام عليه السلام راجع بقول خداى تعالى : ((هر كس از هدايت من پيروى كند گمراه نشود و بدبخت نگردد 123 سوره 20 )) پرسيد، حضرت فرمود: يعنى هر كس بائمه معتقد باشد و از فرمانشان پيروى كند و از اطاعتشان بيرون نرود.



11- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَفَعَهُ فِى قَوْلِهِ تَعَالَى لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ. وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَا وَلَدَ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 279 روايت 11

امام عليه السلام راجع بقول خداى تعالى ((سوگند باين شهر، در حاليكه تو در آن جاى دارى ، و سوگند بپدر و فرزندانى كه پديد آورد 3 سوره 50)) فرمود: پدر و فرزندان اميرالمؤ منين و فرزندان او هستند كه ائمه عليهم السلام باشند.



12- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةُ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 280 روايت 12

امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى تعالى : ((بدانيد كه هر چه غنيمت گيريد، پنج يك آن از آن خدا و پيغمبر و خويشاوندان و، و، و است 40 سوره 8 )) فرمود: خويشاوندان اميرالمؤ منين و ائمه عليهم السلام اند.



13- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 280 روايت 13

ابن سنان گويد: از امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى عزوجل ((از كسانى كه آفريده ايم جماعتى هستند كه بحق هدايت مى يابند و بدان باز ميگردند 180 سوره 7 )) پرسيدم ، فرمود ايشان ائمه هستند.



14- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ الْأَئِمَّةُ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ قَالَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ أَصْحَابُهُمْ وَ أَهْلُ وَلَايَتِهِمْ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ الْأَئِمَّةُ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 280 روايت 14

امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى : ((او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرده از آن جمله آيه هائى است محكم كه اصل كتاب است )) فرمود: آنها اميرالمؤ منين عليه السلام و ائمه هستند ((و ديگر آيه هائيست متشابه )) فرمود: اينها فلان و فلان هستند، ((و اما آنها كه در دلشان انحرافى هست )) يعنى اصحاب و دوستان فلان و فلان ((از اين كتاب آنچه را متشابه است ، براى فتنه جوئى و بقصد تاءويل پيروى مى كنند، در صورتيكه تاءويل آن را جز خدا و ريشه داران در علم نمى دانند 7 سوره 3 )) ريشه داران در علم ، اميرالمؤ منين و ائمه عليهم السلام اند.



شرح :

علامه مجلسى (ره ) توجيهاتى بطور احتمال براى اين روايت بيان مى كند و در آخر مى گويد اين حديث خود از متشابهاتست كه جز خدا و ريشه داران در علم معنى آنرا ندانند.
15- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُثَنًّى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لارَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً يَعْنِى بِالْمُؤْمِنِينَ الْأَئِمَّةَ ع لَمْ يَتَّخِذُوا الْوَلَائِجَ مِنْ دُونِهِمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 281 روايت 15

امام باقر عليه السلام راجع بقول خداى تعالى : ((مگر پنداشتيد رها مى شويد، و خدا كسانى از شما را كه جهاد كرده و غير خدا و رسولش و مؤ منين پناهى نگرفته اند، معلوم نداشته است 17 سوره 9)) مقصود از مؤ منين (مجاهد) ائمه عليهم السلام السلام اند كه جز خدا و رسولش ‍ و مؤ منين پناهى نگرفته اند.



16- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَه ا قَالَ قُلْتُ مَا السَّلْمُ قَالَ الدُّخُولُ فِى أَمْرِنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 281 روايت 16

حلبى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى : ((و اگر بمسالمت ميل كردند تو نيز بدان ميل كن 61 سوره 8 )) پرسيدم مسالمت چيست ؟ فرمود: وارد شدن در امر ولايت ماست . (يعنى اگر منافقين پيشنهاد كردند كه ولايت ما و امر تشيع را بپذيرند، تو هم از آنها بپذير، اگر چه بدانى در باطن كينه و نفاق دارند).



17- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ قَالَ يَا زُرَارَةُ أَ وَ لَمْ تَرْكَبْ هَذِهِ الْأُمَّةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ فِى أَمْرِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 281 روايت 17

امام باقر عليه السلام راجع بقول خداى تعالى : ((طبقه اى را بعد از طبقه ديگر مرتكب شويد 19 سوره 84 )) فرمود: اى زراره ! مگر اين امت بعد از پيغمبر خود طبقه اى را بعد از طبقه ديگر نسبت بامر فلان و فلان و فلان مرتكب نشد؟ (يعنى اين امت هم قدم خود را جاى قدم امتهاى سابق گذاشت و بعد از پيغمبر خويش خليفه برحق را رها كرد و دنبال گوساله و سامرى و فلان و فلان رفت ).



18- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ قَالَ إِمَامٌ إِلَى إِمَامٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 281 روايت 18

عبداللّه بن جندب گويد: حضرت ابوالحسن عليه السلام راجع بقول خداى عزوجل : ((ما اين گفتار را براى ايشان پى در پى كرديم ، شايد متذكر شوند. 51 سوره 28 )) فرمود: امامى را بامامى ديگر پيوستيم (تا زمين از حجت خالى نماند و مردم را عذر و بهانه ئى نباشد).



19- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَلَّامٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى قُولُوا آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا قَالَ إِنَّمَا عَنَى بِذَلِكَ عَلِيّاً ع وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ جَرَتْ بَعْدَهُمْ فِى الْأَئِمَّةِ ع ثُمَّ يَرْجِعُ الْقَوْلُ مِنَ اللَّهِ فِى النَّاسِ فَقَالَ فَإِنْ آمَنُوا يَعْنِى النَّاسَ بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ يَعْنِى عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأَئِمَّةَ ع فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِى شِقاقٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 281 روايت 19

امام باقر عليه السلام راجع بقول خداى تعالى : ((بگوئيد بخدا و آنچه بسوى ما نازل شده ايمان آورديم )) فرمود: مقصود از اين خطاب على عليه السلام و فاطمه و حسن و حسين است ، و پس از ايشان درباره ائمه عليهم السلام جاريست ، سپس گفتار خدا متوجه مردم مى شود و مى فرمايد: ((پس اگر ايمان آوردند (يعنى مردم ) بآنچه شما ايمان آورده ايد (مقصود على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه عليهم السلام اند) هدايت يافته اند و اگر رو گردان شدند، ايشان در راه خلاف و دشمنى هستند 131 سوره 2)).



20- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُثَنًّى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ ع وَ مَنِ اتَّبَعَهُمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 282 روايت 20

امام باقر عليه السلام راجع بقول خداى تعالى : ((سزاوارترين مردم به ابراهيم ، كسانى هستند كه از او پيروى كرده و اين پيغمبر و كسانى هستند كه ايمان آوردند 67 سوره 3 )) فرمود: ايمان آورندگان ائمه عليهم السلام و پيروان ايشانند.


1- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ قَالَ مَنْ بَلَغَ أَنْ يَكُونَ إِمَاماً مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَهُوَ يُنْذِرُ بِالْقُرْآنِ كَمَا أَنْذَرَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص
اصول كافى جلد 2 صفحه 282 روايت 21

مالك جهنى گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : خداى عزوجل (از قول پيغمبر صلى اللّه عليه وآله ) مى فرمايد: ((اين قرآن بمن وحى شد تا بوسيله آن شما و هر كه را باو مى رسد بيم دهد 20 سوره 6 )) فرمود: يعنى هر كس از آل محمد كه بدرجه امامت برسد بوسيله قرآن بيم مى دهد چنانكه رسولخدا با آن بيم داد.



شرح :

بيشتر مفسرين كلمه و من بلغ را بضمير انذركم عطف دانسته و گفته اند مقصود از آن غائبين و معدومين در زمان پيغمبرند صلى اللّه عليه وآله ، پس مقصود از آيه اين است كه : پيغمبر صلى اللّه عليه وآله بوسيله قرآن شما حاضرين و كسانى را كه بعدا مى آيند بيم مى دهد، يعنى كيفر و عقابى كه قهرا بر اعمال آنها مترتب مى شود، بايشان ابلاغ مى كند، ولى طبق تاءويلى كه امام عليه السلام در اين روايت مى فرمايد، و من بلغ بضمير مرفوع انذر معطوفست و مقصود اين است كه : پيغمبر و هر اماميكه بدرجه امامت رسد بوسيله قرآن مردم زمان خود را بيم مى دهد.
22- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قَالَ عَهِدْنَا إِلَيْهِ فِى مُحَمَّدٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَتَرَكَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ عَزْمٌ أَنَّهُمْ هَكَذَا وَ إِنَّمَا سُمِّيَ أُولُو الْعَزْمِ أُوْلِي الْعَزْمِ لِأَنَّهُ عَهِدَ إِلَيْهِمْ فِى مُحَمَّدٍ وَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ وَ الْمَهْدِيِّ وَ سِيرَتِهِ وَ أَجْمَعَ عَزْمُهُمْ عَلَى أَنَّ ذَلِكَ كَذَلِكَ وَ الْإِقْرَارِ بِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 283 روايت 22

امام باقر عليه السلام درباره قول خداى عزوجل ((از پيش به آدم سفارشى كرديم ، او فراموش كرد و برايش آهنگ پايدارى نديديم 115 سوره 20 )) فرمود: يعنى درباره محمد و امامان بعد از او بوى سفارش ‍ كرديم ، او ترك نمود و تصميم نگرفت كه ايشان چنانند و پيغمبرانى كه اولواالعزم ناميده شدند، از اين جهت است كه خدا درباره محمد و اوصياء بعد از او، خصوصا درباره حضرت مهدى و روش او بايشان سفارش فرمود و آنها تصميم خود را استوار كردند كه مطلب چنين است و اعتراف نمودند.



شرح :

گويا مقصود آيه شريفه نسبت بحضرت آدم اين است كه : او بدان مطلب اهميت بسيارى نداد و مانند پيغمبران اولواالعزم اظهار شادى و مسرت نكرد، با وجود اينكه بدان سزاوار بود، و اين خود ترك اولائى بود كه از او صادر شد، وگرنه مقام عصمت و نبوتش مانع از اين است كه درباره او قائل شويم و حتى خدا را نپذيرفته و بقضاء او راضى نگشته است مرآت ص 317 .
23- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْقُمِّيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِهِ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ كَلِمَاتٍ فِى مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ ع مِنْ ذُرِّيَّتِهِمْ فَنَسِيَ هَكَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَتْ عَلَى مُحَمَّدٍ ص
اصول كافى جلد 2 صفحه 283 روايت 23

امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى تعالى فرمود: ((از پيش به آدم سفارش كرديم )) (كلماتى را درباره محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل ايشان عليهم السلام ) و او فراموش كرد)) بخدا اين چنين بر محمد نازل شد.



24- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَادٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ عَنِ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيِّهِ ص ‍ فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِى أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِر اطٍ مُسْتَقِيمٍ قَالَ إِنَّكَ عَلَى وَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 283 روايت 24

امام باقر عليه السلام فرمود: خدا به پيغمبرش صلى اللّه عليه وآله وحى كرد: ((بآنچه بسويت وحى شده چنگ زن ، همانا تو براهى راست هستى 42 سوره 43 )) يعنى : تو به ولايت على هستى و على همان راه راست است .



25- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ ص هَكَذَا بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللّهُ فِى عَلِيٍّ بَغْياً
اصول كافى جلد 2 صفحه 284 روايت 25

امام باقر عليه السلام فرمود: جبرئيل عليه السلام اين آيه را بر محمد صلى اللّه عليه وآله اين چنين نازل كرد: ((چه بد است آنچه خود را به آن فروختند، كه بدانچه خدا (درباره على ) نازل كرده از روى ستم منكر شدند. 90 سوره 2 )) (يعنى كلمه فى على را كه در مصاحف نيست ، جبرئيل بعنوان تنزيل يا تاءويل ، آورده است .



26- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ هَكَذَا وَ إِنْ كُنْتُمْ فِى رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فِى عَلِيٍّ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 284 روايت 26

جابر گويد: جبرئيل عليه السلام اين آيه را، اين چنين بر محمد نازل كرد: ((و اگر از آنچه بر بنده خويش (درباره على عليه السلام ) نازل كرده ايم بشك اندريد، سوره اى مانندش بياوريد 22 سوره 2 )).



27- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع عَلَى مُحَمَّدٍ ص بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا فِى عَلِيٍّ نُوراً مُبِيناً
اصول كافى جلد 2 صفحه 284 روايت 27

امام صادق عليه السلام فرمود: جبرئيل اين آيه را بر محمد صلى اللّه عليه وآله اينگونه نازل كرد: ((اى كسانيكه بشما كتاب داده اند، به آنچه (درباره على ) نازل كرده ايم كه نورى آشكار است ايمان آورديد 47 سوره 4 )).



شرح :

مقصود اين است كه كلمه فى على كه در قرآن نيست جبرئيل آورده است ولى صدر و ذيل آيه هم در قرآن به اين صورت نيست ، بلكه صدر آن در آيه 47 و ذيلش در آيه 174 است ، و گويا در اين خبر چيزى افتاده و كلمه فى على در هر دو آيه بوده است .
28- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى طَالِبٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ بَكَّارٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ فِى عَلِيٍّ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 284 روايت 28

امام باقر عليه السلام (درباره اين آيه ) فرمود: ((اگر آنها آنچه را (درباره على ) پندشان دادند، بجا آورند، بر ايشان بهتر است 66 سوره 4 )).



29- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ قَالَ فِى وَلَايَتِنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 285 روايت 29

امام باقر عليه السلام راجع بقول خداى عزوجل : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگى در راه مسالمت وارد شويد، و بدنبال شيطان مرويد كه او براى شما دشمنى آشكار است 208 سوره 2 )) فرمود: يعنى در ولايت ما (وارد شويد).



30- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا قَالَ وَلَايَتَهُمْ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى قَالَ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ هذا لَفِى الصُّحُفِ الْأُولى . صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى
اصول كافى جلد 2 صفحه 285 روايت 30

مفضل بن عمر گويد: اين قول خداى جل و عز را بامام صادق عليه السلام عرضكردم : ((بلكه زندگى دنيا را برگزيدند)) فرمود: يعنى ولايت آنها (پيشوايان باطل ) را ((ولى آخرت بهتر و پايدارتر است )) فرمود: يعنى ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام ((اين در كتابهاى نخستين ، كتابهاى ابراهيم و موسى هست آخر سوره 87 )).



31- أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ مُحَمَّدٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ بِمُوَالَاةِ عَلِيٍّ فَ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 285 روايت 31

امام باقر عليه السلام (درباره اين آيه ) فرمود: ((آيا هرگاه بياورد (محمد) براى شما چيزى را كه دلخواه شما نيست (از دوستى على ) شما گردنكشى كنيد، پس دسته ئى (از آل محمد) را تكذيب كنيد و دسته ئى را بكشيد؟ 87 سوره 2 ))



32- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ يَا مُحَمَّدُ مِنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ هَكَذَا فِي الْكِتَابِ مَخْطُوطَةٌ
اصول كافى جلد 2 صفحه 285 روايت 32

امام رضا عليه السلام درباره اين قول خداى عزوجل فرمود: ((گران آمد بر مشركين (نسبت بولايت على ) آنچه ايشان را بسويش خوانى 13 سوره 42)) اى محمد! كه آن ولايت على است (حاصل اينكه تو مشركين را بولايت على مى خوانى و تحمل اين مطلب بر ايشان گرانست ) در كتاب اينگونه نوشته شده .



شرح :

ممكن است مقصود از كتاب ، كتاب كلى و جامعى باشد كه نزد خداست ، مانند لوح محفوظ يا چيزى نظير آن ، چنانكه در آيه لا رطب و لا يابس الافى كتاب مبين هم چنين تفسير كرده اند.
33- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى السَّفَاتِجِ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ فَقَالَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ دُعِيَ بِالنَّبِيِّ ص وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ ع فَيُنْصَبُونَ لِلنَّاسِ فَإِذَا رَأَتْهُمْ شِيعَتُهُمْ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ يَعْنِى هَدَانَا اللَّهُ فِى وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 286 روايت 33

امام صادق عليه السلام درباره قول خداى جل و عز ((سفارش خدائى را كه ما را به اين (نعمت ) راهنمائى كرد و اگر خدا ما را راهنمائى نمى كرد، ما راه نمى يافتيم 43 سوره 7 )) فرمود: چون روز قيامت شود، پيغمبر صلى اللّه عليه وآله و اميرالمؤ منين و امامان از فرزندان او را بخوانند و آنها براى (رسيدگى بحساب و شفاعت ) مردم منصوب شوند، چون شيعيانشان آنها را ببينند، گويند: ((ستايش خدائى را كه ما را باين (نعمت ) رهبرى كرد و اگر خدا ما را رهبرى نمى كرد، هدايت نمى شديم )) يعنى خدا ما را بولايت اميرالمؤ منين و امامان از فرزندانش عليهم السلام رهبرى فرمود.



34- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى عَمَّ يَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ قَالَ النَّبَأُ الْعَظِيمُ الْوَلَايَةُ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلّهِ الْحَقِّ قَالَ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 286 روايت 34

امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى تعالى : ((از چه مى پرسند؟ از آن خبر بزرگ ؟ 1 و 2 سوره 78 )) فرمود: خبر بزرگ ولايت است ، و از حضرت پرسيدم اين آيه را ((آنجاست ولايت براى خدا بر حق 44 سوره 18 )) فرمود: ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام است .



35- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً قَالَ هِيَ الْوَلَايَةُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 286 روايت 35

امام باقر عليه السلام درباره قول خداى تعالى : ((توجه خود را با اعتدال بسوى دين بدار 30 سوره 30 )) فرمود: آن ولايت است .



36- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْهَمَذَانِيِّ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ قَالَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ اصول كافى جلد 2 صفحه 287 روايت 36

ع
امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى تعالى ((ما در روز قيامت ترازوهاى عدالت در ميان نهيم 47 سوره 21 )) فرمود: آن ترازوها پيغمبران و اوصياء ايشان عليهم السلامند.



37- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قَالَ قَالُوا أَوْ بَدِّلْ عَلِيّاً ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 287 روايت 37

مفضل بن عمر گويد: از امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى تعالى : ((قرآن ديگرى بياور يا اين را عوض كن 15 سوره 10 )) فرمود: مى گفتند يا على را عوض كن .



شرح :

طبق اين روايت ، مقصود مشركين و منافقين اين بود كه اگر مى خواهى ما بتو ايمان آوريم آياتى كه راجع بفضيلت على عليه السلام است عوض ‍ كن ، يعنى فضيلت ديگران را بجاى او بگذار يا اصلا قرآنى بياور غير اين قرآن .
38- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ الْقُمِّيِّ عَنْ إِدْرِيسَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ ما سَلَكَكُمْ فِى سَقَرَ. قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ قَالَ عَنَى بِهَا لَمْ نَكُ مِنْ أَتْبَاعِ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيهِمْ وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ. أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ أَ مَا تَرَى النَّاسَ يُسَمُّونَ الَّذِى يَلِى السَّابِقَ فِى الْحَلْبَةِ مُصَلِّى فَذَلِكَ الَّذِى عَنَى حَيْثُ قَالَ لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ لَمْ نَكُ مِنْ أَتْبَاعِ السَّابِقِينَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 287 روايت 38

ادريس بن عبداللّه گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير اين آيه را پرسيدم : ((چه چيز شما را بدوزخ كشانيد؟ گويند: ما نماز گزار نبوديم 42 سوره 74 )) فرمود: مقصود اين است كه : پيروى نكرديم از امامانى كه خداى تبارك و تعالى درباره ايشان فرموده است . ((و پيشوايان پيشرو، آنهايند مقربان 11 سوره 56 )) مگر نمى بينى كه مردم اسبى را كه در مسابقه پشت سر سابق است مصلى نامند؟ همين معنى مقصود است در آنجا كه فرمايد ((ما از مصلين نبوديم )) يعنى پيرو پيشروان نبوديم .


شرح :

از جمله مسابقاتى كه با شرط بندى در شرع اسلام تعيين مى كنند، سپس اسبان همگى در يك آن از ابتداء ميدان شروع بدويدن مى كنند، و هر اسبى كه زودتر به آخر ميدان رسد، مجلى نام دارد و وجه شرط و گروگان متعلق بصاحب او است ، گاهى ممكن است براى اسبهاى دوم و سوم و پائين تر هم وجه كمترى تعيين كنند، ولى در هر حال آن اسبان را در عربى نام مخصوصى است بترتيبى كه فراهانى در كتاب نصاب الصبيان خود گفته است :
ده اسبند در تاختن هر يكى را بترتيب ناميست آسان نه مشكل
مجلى مصلى مسلى و تالى چه مرتاح و عاطف خطى و مؤ مل
لطيم وسكيت ارب حاجت عرق خوى فؤ اد است قلب و جنان و حشا دل
چنانچه از اين شعر پيداست اسب اول نامش مجلى و اسب دهم نامش ‍ سكيت است و بقيه شعر سوم راجع بمعنى لغات ديگر است ، ولى در نامگذارى و وجه تسميه بعضى از اسبان اختلافاتى در كتب فقه و لغت ذكر شده است ، چنانچه اسب اول را سابق هم مى گويند. امام صادق عليه السلام هم در اين روايت اسب اول را سابق و اسب دوم را مصلى بيان نموده و معنى مقصود را طبق اين اصطلاح بيان فرموده است ، زيرا سابقون در سوره واقعه بائمه عليهم السلام تفسير شده است و مصلى هم طبق اصطلاح اين مسابقه ، به معنى پيرو و دنبال و دومين است ، پس ‍ معنى آيه اين است كه ، بهشتيان از دوزخيان پرسند براى چه به دوزخ در آمديد؟ جواب گويند: براى اينكه از امامان خود پيروى نكرديم ، و اين تاءويل بسيار مناسب است با معنى لغوى و اصطلاحى لفظ مصلى و هم با تفسيرى كه مفسرين در معنى آيه گفته اند، زيرا نمازگزاردن با پيروى از ائمه به وجود مى آيد و كامل مى شود.
39- أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ مُوسَى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً يَقُولُ لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ وَ الطَّرِيقَةُ هِيَ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ وَ الْأَوْصِيَاءِ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 288 روايت 39

امام باقر عليه السلام درباره قول خداى عزوجل : ((اگر آنها بر اين طريقه استقامت ورزند، آبى فراوانشان دهم 16 سوره 72 )) فرمود: خدا مى فرمايد: ايمان را در دلشان جايگزين كنيم ، و طريقه همان ولايت على بن ابيطالب و اوصياء او عليهم السلام است .



40- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِى أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اسْتَقَامُوا عَلَى الْأَئِمَّةِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 288 روايت 40

محمد بن مسلم گويد: از امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى عزوجل ((كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست و سپس استقامت كردند. ((فرشتگان بر ايشان نازل شوند كه بيم مداريد و غم مخوريد و به بهشتى كه وعده يافته ايد شادمان باشيد)).



41- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ فَقَالَ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ ع هِيَ الْوَاحِدَةُ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 288 روايت 41

ابوحمزه گويد: از امام باقر عليه السلام قول خداى تعالى را: ((بگو شما را فقط يك اندرز مى دهم 46 سوره 34)) پرسيدم ، فرمود: يعنى تنها شما را به ولايت على عليه السلام اندرز مى دهم ، ولايت على همان يك اندرزى است كه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: ((فقط يك اندرز به شما مى دهم )).



42- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ قَالَ نَزَلَتْ فِى فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ آمَنُوا بِالنَّبِيِّ ص فِي أَوَّلِ الْأَمْرِ وَ كَفَرُوا حَيْثُ عُرِضَتْ عَلَيْهِمُ الْوَلَايَةُ حِينَ قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ ثُمَّ آمَنُوا بِالْبَيْعَةِ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع ثُمَّ كَفَرُوا حَيْثُ مَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ يَقِرُّوا بِالْبَيْعَةِ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً بِأَخْذِهِمْ مَنْ بَايَعَهُ بِالْبَيْعَةِ لَهُمْ فَهَؤُلَاءِ لَمْ يَبْقَ فِيهِمْ مِنَ الْإِيمَانِ شَيْءٌ
اصول كافى جلد 2 صفحه 289 روايت 42

امام صادق عليه السلام درباره قول خداى عزوجل : ((آنها كه مؤ من شده و باز كافر شدند: سپس مؤ من شده و باز كافر شدند و آنگاه بر كفر خود افزودند، هرگز توبه آنها پذيرفته نگردد 137 سوره 4)) فرمود: اين آيه درباره فلان و فلان (خلفاء ثلاثه ) نازل شده كه در اول امر به پيغمبر صلى اللّه عليه وآله ايمان آوردند و چون ولايت (على عليه السلام ) به آنها عرضه شد، انكار كردند، همان زمان كه پيغمبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: هر كس من مولاى او هستم اين على مولاى او است ، سپس به وسيله بيعت كردن با اميرالمؤ منين عليه السلام ايمان آوردند، و بعد چون رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در گذشت كافر شدند، و بر بيعت خود پايدارى نكردند، سپس بوسيله بيعت گرفتن براى خود از كسانى كه با اميرالمؤ منين عليه السلام بيعت كرده بودند، بر كفر خود افزودند، پس در ايشان اثرى از ايمان باقى نماند.



شرح :

آخر آيه شريفه لم يكن الله ليغفر لهم است كه به جاى آن جمله لن تقبل توبتهم ذكر شده ، و اين جمله در آيه 90 سوره آل عمران است ، ولى از لحاظ معنى فرق ندارد.
43- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْب ارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ ارْتَدُّوا عَنِ الْإِيمَانِ فِى تَرْكِ وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قُلْتُ قَوْلُهُ تَعَالَى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ قَالَ نَزَلَتْ وَ اللَّهِ فِيهِمَا وَ فِى أَتْبَاعِهِمَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِى نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع عَلَى مُحَمَّدٍ ص ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللّهُ فِى عَلِيٍّ ع سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ قَالَ دَعَوْا بَنِى أُمَيَّةَ إِلَى مِيثَاقِهِمْ أَلَّا يُصَيِّرُوا الْأَمْرَ فِينَا بَعْدَ النَّبِيِّ ص ‍ وَ لَا يُعْطُونَا مِنَ الْخُمُسِ شَيْئاً وَ قَالُوا إِنْ أَعْطَيْنَاهُمْ إِيَّاهُ لَمْ يَحْتَاجُوا إِلَى شَيْءٍ وَ لَمْ يُبَالُوا أَنْ يَكُونَ الْأَمْرُ فِيهِمْ فَقَالُوا سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ الَّذِى دَعَوْتُمُونَا إِلَيْهِ وَ هُوَ الْخُمُسُ أَلَّا نُعْطِيَهُمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ قَوْلُهُ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللّهُ وَ الَّذِى نَزَّلَ اللَّهُ مَا افْتَرَضَ عَلَى خَلْقِهِ مِنْ وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ كَانَ مَعَهُمْ أَبُو عُبَيْدَةَ وَ كَانَ كَاتِبَهُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ الْآيَةَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 289 روايت 43

امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى : ((كسانيكه پس از آنكه هدايت بر ايشان روشن شده بعقب برگشتند 25 سوره 47 )) فرمود: ايشان فلان و فلان و فلان هستند كه با ترك گفتن ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام از ايمان بر گشتند. راوى گويد من عرض ‍ كردم : خداى تعالى فرمايد: ((اين بدان جهت بود كه آنها به كسانى كه آنچه را خدا نازل كرده ناپسند دارند، گويند در بعضى از امور اطاعت شما خواهيم كرد)) فرمود: به خدا اين آيه درباره آن دو نفر (اولى و دومى ) و پيروان ايشان نازل شده است .
و آن قول خداى عزوجل است كه جبرئيل عليه السلام بر محمد صلى اللّه عليه وآله نازل كرده : ((اين بدان جهت بود كه آنها به كسانى كه آنچه را خدا نازل كرده (درباره على عليه السلام ) ناپسند دارند، گويند در بعضى از امور اطاعت شما خواهيم كرد)).
سپس امام فرمود: آنها بنى اميه را به پيمان خود دعوت كردند كه بعد از پيغمبر صلى اللّه عليه وآله امر امامت را در خاندان ما نگذارند، و از خمس چيزى به ما ندهند، و گفتند اگر خمس را به آنها دهيم به چيزى احتياج نخواهند داشت و از نبودن امر امامت در ميان آنها باك ندارند، بنى اميه به آنها گفتند: ما شما را در بعضى از آنچه دعوتمان مى كنيد اطاعت مى كنيم و آن موضوع خمس است كه به آنها چيزى ندهيم .
و اينكه خدا فرمايد: ((آنچه را خدا نازل كرده ناپسند دارند)) آنچه را كه خدا نازل كرده ، ولايت اميرالمومنين عليه السلام است كه برخلقش ‍ واجب ساخته و ابوعبيده همراه آنها و كاتب پيمان نامه ايشان بود خدا (درباره پيمان سرى آنها اين آيه ) نازل فرمود: ((بلكه كارى را استوار كرد، همانا ما استوار كنانيم يا پندارند كه ما نهان و رازشان را نمى شنويم تا آخر80 سوره 43)).



44- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ قَالَ نَزَلَتْ فِيهِمْ حَيْثُ دَخَلُوا الْكَعْبَةَ فَتَعَاهَدُوا وَ تَعَاقَدُوا عَلَى كُفْرِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ بِمَا نُزِّلَ فِى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَأَلْحَدُوا فِى الْبَيْتِ بِظُلْمِهِمُ الرَّسُولَ وَ وَلِيَّهُ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 290 روايت 44

امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى عزوجل : ((و هر كه خواهد در آنجا از روى ستم تجاوزى كند 5 سوره 22 )) فرمود: اين آيه درباره كسانى نازل شده كه وارد كعبه شدند و بر كفر و انكار خود نسبت به آنچه درباره اميرالمؤ منين عليه السلام نازل شده ، با يكديگر پيمان و قرارداد بستند، پس در كعبه به وسيله ستمى كه نسبت به پيغمبر صلى اللّه عليه وآله و وليش كردند: تجاوز نمودند. دورى از رحمت خدا ستمگران را باد.



45- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِى ضَلالٍ مُبِينٍ يَا مَعْشَرَ الْمُكَذِّبِينَ حَيْثُ أَنْبَأْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى فِى وَلَايَةِ عَلِيٍّ ع وَ الْأَئِمَّةِ ع مِنْ بَعْدِهِ مَنْ هُوَ فِى ضَلَالٍ مُبِينٍ كَذَا أُنْزِلَتْ وَ فِى قَوْلِهِ تَعَالَى إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَقَالَ إِنْ تَلْوُوا الْأَمْرَ وَ تُعْرِضُوا عَمَّا أُمِرْتُمْ بِهِ فَإِنَّ اللّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً وَ فِى قَوْلِهِ فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِتَرْكِهِمْ وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع عَذاباً شَدِيداً فِى الدُّنْيَا وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِى كانُوا يَعْمَلُونَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 291 روايت 45

امام صادق عليه السلام راجع به اين قول خداى عزوجل فرمود: ((و خواهيد دانست كى در گمراهى نمايانست 29 سوره 67 )) اى گروه تكذيب كنندگان ، زيرا من پيغام پروردگارم را درباره ولايت على عليه السلام و امامان بعد از او به شما رسانيدم ، كى در گمراهى نمايانست ، اين چنين نازل شده است . و راجع به قول خداى تعالى : ((اگر كج كنيد يا رو بگردانيد 135 سوره 4)) فرمود: امر امامت را (از صاحبش ) كج كنيد و از آنچه ماءمور شده ايد، رو بگردانيد ((خدا به آنچه مى كنيد آگاهست )).
و درباره اين قول خداى تعالى فرمود: ((هر آينه بچشانيم كسانى را كه كافر شدند (بسبب ترك گفتن ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام ) عذاب سختى (در دنيا) و هر آينه ببدترين كردارى كه انجام داده اند مجازاتشان كنيم 27 سوره 41 )).



46- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللّهُ وَحْدَهُ وَ أَهْلُ الْوَلَايَةِ كَفَرْتُمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 291 روايت 46

امام صادق عليه السلام فرمود: ((اين به جهت آن است كه چون خوانده شود خداى يگانه (و اهل ولايت ) كافر شويد 17 سوره 40 )) (يعنى كلمه و اهل الولاية در تنزيل يا تاءويل اين آيه وارد است ).



47- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْكافِرينَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ ثُمَّ قَالَ هَكَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ ع عَلَى مُحَمَّدٍ ص
اصول كافى جلد 2 صفحه 291 روايت 47

امام صادق عليه السلام راجع به اين قول خداى تعالى فرمود: ((خواهنده ئى عذابى را كه به كافران (به ولايت على ) رسيد نيست و جلوگير ندارد در خواست كرد 2 سوره 70)) سپس فرمود: به خدا اين آيه را جبرئيل عليه السلام همين گونه بر محمد صلى اللّه عليه وآله نازل كرد.



48- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَيْفٍ عَنْ أَخِيهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّكُمْ لَفِى قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ فِى أَمْرِ الْوَلَايَةِ يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ قَالَ مَنْ أُفِكَ عَنِ الْوَلَايَةِ أُفِكَ عَنِ الْجَنَّةِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 292 روايت 48

امام باقر عليه السلام راجع به اين قول خداى تعالى : ((شما گفتار مختلفى داريد فرمود (درباره امر ولايت ) منصرف شود از آن هر كه بايد منصرف شود 9 سوره 51 )) هر كس از ولايت منصرف شود، از بهشت منصرف گردد.



49- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ يُونُسَ قَالَ أَخْبَرَنِى مَنْ رَفَعَهُ إِلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ. وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ. فَكُّ رَقَبَةٍ يَعْنِى بِقَوْلِهِ فَكُّ رَقَبَةٍ وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَإِنَّ ذَلِكَ فَكُّ رَقَبَةٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 292 روايت 49

امام صادق عليه السلام درباره قول خداى عزوجل : ((خود را به گردنه نينداخته ، تو چه دانى گردنه چيست ؟ آزاد كردن بند است 130 سوره 90)) فرمود: مقصود خدا از آزاد كردن بنده ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام است ، زيرا ولايت آزاد كردن بنده است .



شرح :

عقبه به معنى گردنه كوه و اقتحام انجام دادن كار است با سختى و دشوارى ، و خود را به گردنه كوه انداختن كه كار مشكل و دشوار است ، تفسيرش آزاد كردن بنده و تاءويلش ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام است و مناسبت ولايت با آزادى بنده از اين نظر است كه پذيرفتن ولايت على عليه السلام و پيروى از آن حضرت روح حريت و آزادى را در مردم زنده مى كند و اسارت و بردگى را كه نتيجه كفر و بى ايمانى است از دامن آنها مى زدايد، در اينجا بايد بگفتار و رفتار اميرالمؤ منين عليه السلام از نظر تاريخ و اخبار توجه و دقتى بسزا كرد تا آثار حريت و آزادى را از لابلاى جملات و گوشه هاى تاريخ زندگى آن حضرت كه چون اختر فروزان نمايانست استنباط نمود.
0- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع اصول كافى جلد 2 صفحه 292 روايت 50

امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى تعالى : ((كسانى را كه ايمان آورده اند، مژده بده كه نزد پروردگارشان پايگاه راستى و درستى دارند 2 سوره 9)) فرمود: آن پايگاه ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام است .



51- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِى رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 292 روايت 51

امام باقر عليه السلام درباره اين قول خداى تعالى فرمود: ((اينها دو دشمن باشند كه درباره پروردگار خود دشمنى كردند، كسانى كه (بولايت على عليه السلام ) كافر شدند، برايشان جامه هاى آتشين بريده شده