گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
ارزش علم و دانش


علامه كيست ؟ عصر رسول خدا(ص ) بود، روزى آن حضرت وارد مسجد شد ناگاه ديد گروهى در اطراف شخصى حلقه زده اند و به گفتار او گوش فرا داده اند، پيامبر (ص )، از آنها پرسيد: اين شخصيت كيست ؟
شخصى گفت : اين شخص ، (علامه ) است
پيامبر (ص ) فرمود: علامه يعنى چه ؟
گفتند: علامه كسى است كه از همه بيشتر به نسبتها عرب و رخدادهاى بين انسانها، آگاهى دارد، و حوادث دوران جاهليت و اشعار مردم آن عصر را مى داند.
پيامبر (ص ) فرمود: (اين گونه علم ، نه براى آن كسى كه آن را نمى داند زيانبخش است و نه براى آنكه آن را مى داند سودمند است ، سپس ‍ فرمود:
انما العلم ثلاثة : آيه محكمة ، او فريضة عادلة اوسنة قائمة و ما خلاهن فهو فضل .
يعنى : (علم سودمند و علم شرع بر سه گونه است .
1- اصول عقائد(كه براهين آيات روشن قران ، بيانگر است .)
2- علم اخلاق (كه مركب از لشگر عقل و جهل است ، و بر انسان واجب است لشگر عقل را بپذيرد و از لشگر جهل ، عدول و دورى كند).
3- احكام شريعت و مسائل حلال و حرام ، و غير از اين سه علم ، زيادى است ). (14)
(توضيح اينكه : علوم اصلى كه بر همه مسلمانان ، آموختن آن لازم است و در رابطه با دين و معاد، سودمند است ، همان سه علم مذكور است ، اما بقيه علوم اگر زيانبار باشند(مثل علم سحر و شعبده و طلسمات )، زيادى است ، و اگر مفيد باشند مانند علم طب و كشاورزى و...، برگشتش به همان علوم سه گانه است .
و يا اينكه منظور از واژه ( فضل )در حديث فوق ، يكنوع استحباب باشد، ولى آموختن آن سه علم ، واجب است ، و كسى كه از آن سه علم بهده ندارد، علمهاى ديگر براى او بى فايده است ).


علم با عمل ! مردى به حضور امام سجاد (ع ) آمده با اشتياق و شور خاصى از امام سجاد(ع ) چند سئوال كرد، و آن حضرت پاسخ سئوالهاى او را داد، او اندكى توقف كرد و (حركت كرد و رفت ) بار ديگر بازگشت و سئوال ديگرى را مطرح نمود، و تصميم داشت همچنان به سئوالات خود ادامه دهد.
امام سجاد(ع ) براى آنكه به او بفهماند، علم براى عمل است ، نه انباشتن آن ، بدون عمل ، به او رو كرد و فرمود: در كتاب مقدس (انجيل ) نوشته شده است :
(به آنچه دانسته ايد، ولى عمل به آن نكرده ايد، از آنچه نمى توانيد نپرسيد، زيرا اگر به اندوخته هاى علم ، عمل نگردد، موجب افزايش ‍ ناسپاسى و دورى داننده علم ، از خدا مى گردد).(15)
به گفته سعدى :
از من بگوى عالم تفسير گوى را

گر در عمل نكوشى نادان مفسرى

علم ، آدميت است و جوانمردى و شرف

و رنه ددى به صورت انسان مصورى

بار درخت علم نباشد بجز عمل

با علم اگر عمل نكنى ، شاخ بى برى



معنى علم عصر رسول خدا(ص ) بود، مردى نزد رسول خدا (ص ) آمد و چنين پرسيد: ( علم و دانش ، يعنى چه ؟ ).
پيامبر (ص ) فرمود: يعنى (سكوت كردن ).
او پرسيد: سپس چه معنى دارد؟
پيامبر(ص ) فرمود: (گوش فرادادن )
او پرسيد: سپس چه معنى دارد؟
پيامبر (ص ) فرمود: (به خاطر سپردن )
او پرسيد سپس چه معنى دارد؟
پيامبر (ص ) فرمود: (عمل كردن به آن )
او پرسيد: سپس چه معنى دارد، اى رسول خدا؟
پيامبر (ص ) فرمود:(انتشار نمودن آن )(16)


پرسش مسائل نامعلوم از آگاهان حمزة بن طيار به حضور امام صادق (ع ) آمد و بخشى از سخنرانيهاى پدر آن حضرت امام باقر(ع ) را در نزد آن حضرت بازگو كرد، هنگامى كه به فرازى از آن حضرت رسيد، امام صادق (ع ) به او فرمود: (همينجا توقف كن و ساكت باش ).
سپس فرمود: در امورى كه به آن رسيديد، و حكمش را ندانستيد و برايتان مجهول و نامعلوم بود، وظيفه شما اين است كه يا درنگ و سكوت كنيد، و يا به پيشوايان راه هدايت مراجعه كرده و از آنها بپرسيد تا شما را به راه راست هدايت نمايند و از راه گمراهى باز دارند، چنانكه خداوند (در قران ، آيه 43، و نحل و 7 انبياء) مى فرمايد:
(فاسئلوا اءهل الذكر ان كنتم لا يعلمون )
:(اگر مساله اى را نمى دانيد، از آگاهان (اهل قران ) بپرسيد). (17)


وسعت علم و آگاهى امامان (ع ) سدير يكى از شاگردان امام صادق (ع ) مى گويد: با چند نفر از شاگردان ، در مجلس نشسته بوديم ، ناگاه امام صادق (ع ) وارد آن مجلس شد، ولى در حالى كه خشمگين بود، در مسند خود نشست و با ناراحتى فرمود: (تعجب مى كنم از مردمى كه مى پندارند ما علم غيب مى دانيم ، جز خدا هيچ كس علم غيب نمى داند، من مى خواستم فلان كنيزم را به خاطر خطائى كه كرده بود بزنم ، او گريخت و نمى دانم كجا رفت و پنهان شد ) (بنابراين ، چطور من علم غيب مى دانم ؟).
آنگاه امام صادق (ع ) از آن مجلس برخاست و به خانه اش رفت ، من همراه ابوبصير و ميسر، به حضورش رفتيم ، و عرض كرديم : (قربات گرديم ، سخن شما را در مورد كنيزت شنيديم ، و ما مى دانيم كه شما علم زيادى داريد، و علم غيب را به شما نسبت ندهيم ).
آنگاه امام صادق (ع ) به سدير فرمود: آيا قران نمى خوانى ؟
سدير گفت : مى خوانم .
امام صادق (ع ) فرمود: آيا اين آيه را در قرآن ديده اى كه خداوند مى فرمايد:
(قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك قبل اءن يرتد اليك طرفك )
: (اما كسى كه ( آصف برخيا وزير مسلمان ) دانشى از كتاب ( آسمانى ) داشت ( به سليمان ) گفت : من آن ( تخت بلقيس ) را پيش از آنكه چشم به هم زنى نزد تو خواهم آورد) (نمل - 40)
عرض كردم : آرى اين آيه را در قرآن خوانده ام .
امام صادق (ع ) فرمود: (آيا آن مرد (آصف ) را شناختى كه در نزد او چه اندازه از علم كتاب بود؟ )
گفتم : شما به من خبر دهيد.
فرمود: (به اندازه يك قطره آب نيست به درياى اخضر).
پرسيدم : چقدر عل اندك داشت .
آنگاه امام صادق (ع ) پس از سخنى فرمود: اى سدير! آيا اين آيه را در قرآن خوانده اى كه خداوند مى فرمايد:
(قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب .)
: (بگو اى محمد! گواه بودن خدا و كسى كه در نزد او علم كتاب است ، بين من و شما كافى است ) (رعد - 43)
گفتم : آرى خوانده ام .
فرمود: آيا كسى كه علم همه كتاب در نزد او است داناتر است تا كسى كه قسمتى از علم كتاب در نزد او است ؟
گفتم : البته آن كسى كه همه علم كتاب ، نزد او است داناتر است .
و در اين هنگام امام صادق (ع ) به سينه خود اشاره كرد و دوبار فرمود: (سوگند به خدا، تمام علم كتاب در نزد ما است )(18)
(توضيح اينكه : احتمال دارد در مجلس كه امام ، خشمگين بود، افراد مخالفى حضور داشتند و امام تقيه كرد، ولى در مجلس دوم كه با شاگردان برجسته اش خلوت كرده بود، حقيقت را گفت كه خداوند، امامان معصوم (ع ) را به علوم غيب ، بهره مند نموده است و علم آنها به مراتب از علم آصف برخيا، وزير سليمان (ع ) بيشتر است ).


فقيه كامل كيست ؟ ابان بن تغلب مى گويد: در حضور امام باقر(ع ) بودم ، شخصى مساءله اى پرسيد، و آن حضرت پاسخ آن را داد، سئوال كننده گفت : (فقهاء چنين نگويند)
امام باقر (ع ) فرمود: واى بر تو، تو هرگز فقيهى ديده اى ؟
(ان الفقيه حق الفقيه : الزاهد فى الدنيا، الراغب فى الاخرة ، المتمسك بسنة النبى (ص ))
:(فقيه كامل كسى است كه : زاهد در دنيا، و شيفته آخرت ، و چنگ زننده به سنت پيامبر(ص ) باشد)(19)


ولايت فقيه عمربن حنظله مى گويد: از امام صادق (ع ) پرسيدم : (دو نفر از خودمان در مورد ارث يا وام ، نزاع دارند، براى محاكمه و داورى ، نزد سلطان و قاضيات وقت (سلاطين جور) مى روند)، (آيا كار درستى مى كننند؟).
امام صادق (ع ) فرمود: (كسى كه در موضوعى ، حق يا باطل نزد آنها براى محاكمه برود، همانند كسى است كه نزد طاغوت براى محاكمه رفته است ، و آنچه دستگاه طاغوتى ، حكم كند- گر چه حق مسلم باشد - آنچه مى گيرد مال حرام است ، زيرا آن را به حكم طاغوت گرفته است ، با اينكه خداوند در قران فرمان مى دهد كه به طاغوت ، كافر باشند، آنجا كه مى فرمايد:
(يريدون ان يتحا كموا الى الطاغوت و قد امروا ان يكفروا به .)
: (مى خواهند محاكمه خود را نزد طاغوت ببرند، با اينكه خداوند آنها را ماءمور كرده كه به طاغوت ، كافر گردند) (نساء - 60)
پرسيدم : پس اين دو نفر در نزاع خود به چه كسى مراجعه كنند؟).
امام صادق (ع ) فرمود: نظر كنند به شخصى از خود شما كه حديث ما را روايت مى كند، و در حلال و حرام ما نظر مى افكند، و احكام ما را مى فهمد، حكميت و داورى او را بپذيرد، قد جعلته عليكم حاكما...
(همانا من او را حاكم شما قرار دادم ، اگر طبق دستور ما حكم داد، و يكى از آن دو نفر از او نپذيرفت ، حكم خدا را سبك شمرده ، و ما را رد كرده است ، و آنكه ما را رد كند، خدا او را رد كرده است ، و (گناه ) اين ، در مرز شرك به خدا است ).
پرسيدم : اگر هر يك از آن دو نفر (فقيه ) در حكم خود اختلاف داشتند، و اين اختلاف ، به خاطر در حديث شما پديده آمده بود، و به حكم آن ديگرى ، اعتنا نشود... (20)


نهى امام كاظم (ع ) و امام صادق (ع ) از قياس سماعة بن مهران مى گويد: به حضور امام كاظم (ع ) رفتم و عرض كردم : (خداوند كار تو را سامان بخشد، ما گروهى از شيعيان به گردهم اجتماع مى كنيم ، هر مطلبى كه پيش مى آيد، هر گاه حكم آن را ندانيم ، با هم درباره آن مذاكره مى نمائيم ، نزد خود نوشته اى (شامل مسائل ) داريم كه اين هم از لطف شما است كه خدا به ما عطا كرده ، وقتى كه مساءله كوچكى پيش ‍ مى آيد و حكمش را نمى دانيم ، پس از مذاكره ، نظير آن مساءله را كه حكمش ‍ معلوم است نزد خود داريم ، آن مساءله را كه حكمش معلوم نيست به مساءله اى كه حكمش معلوم شده ، قياس و سنجش مى نمائيم ، و مساءله را كشف مى كنيم .
امام كاظم (ع ) فرمود: (شما را با قياس (در احكام ) چه كار؟ همانا گذشتگان شما به خاطر قياس ، هلاك شدند)، سپس فرمود: هنگامى كه حكم مطلبى نزد شما مجهول ماند، در اين - اشاره به لبهاى خود- بجوئيد ( يعنى از ما بپرسيد ما پاسخ شما را بدهيم ) خدا ابوحنيفه را لعنت كند كه مى گفت : على (ع ) چنان گفت ، من چنين مى گويم ، اصحاب چنان گفتند و من چنين مى گويم ، سپس فرمود: اى سماعة ! آيا هيچگاه در مجلس ‍ ابوحنيفه بوده اى ؟
گفتم : (نه ، ولى اين سخن او است ) (كه مى گفت على (ع ) چنين مى گويد، و من چنين مى گويم ...)
سپس پرسيدم : آيا پيامبر (ص ) احكام تمام نيازهاى مردم را آورد؟
امام كاظم (ع ) فرمود: (آرى ، و آنچه را تا قيامت به آن نياز دارند آورد).
گفتم : آيا چيزى هم از بين رفت ؟
فرمود: نه ، همه نزد اهلش محفوظ است . (21)


روزى ابوحنيفه به حضور امام صادق (ع ) آمد، آن حضرت به او فرمود: به من خبر رسيده كه تو قياس مى كنى ؟
ابو حنيفه گفت : آرى .
امام صادق (ع ) فرمود: (قياس نكن ، چرا كه نخستين شخصى كه قياس ‍ كرد، ابليس بود، آن هنگام كه از طرف خدا ماءمور سجده بر آدم (ع ) شد، گفت : (خدايا تو مرا از آتش آفريدى ، ولى آدم (ع ) را از گل خلق نمودى )، آنگاه بيش آتش و گل قياس كرد (و گفت آتش از گل ، برتر است ، پس من آدم را سجده نمى كنم )، اگر او نورانيت معنوى خلقت آدم را با نور و روشنايى آتش ، قياس مى كرد، مى دانست كه كداميك از اين دو نور، بر ديگرى برترى دارد، و پاكيزگى نور معنوى را بر نور آتش مى فهميد