گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
غزليات
 غزل شمارهٔ ۱۰۸


دل بگسل از جهان که جهان پایدار نیست

واثق مشو به او که به عهد استوار نیست

در طبع روزگار وفا و کرم مجوی

کین هر دو مدتی است که در روزگار نیست

رو یار خویش باش و مجو یاری از کسی

کاندر دیار خویش بدیدیم یار نیست

نومید شو ز هر که توانی و هرچه هست

کامیدهای باطل ما را شمار نیست

عطاروار از همه عالم طمع ببر

کاندر زمانه بهتر ازین هیچ کار نیست