گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل دوم
.II – قانون اساسی جمهوری


1 – قانونگذاران
بکوشیم تا این مملکت پیچیده را، که پس از پنج قرن تکامل به این حالت درآمده بود، برای خود تصویر کنیم. همگان بر آنند که روم کهن تواناترین و کامیابترین دولتی بوده است که جهان تاکنون به خود دیده؛ پولوبیوس1 براستی آن را، کمابیش، تحقق محض قانون اساسی مطلوب ارسطو می شمرد. این قانون چارچوب و گاه صحنة کشاکشهای تاریخ روم را فراهم می آورد.
شارمندان در میان این مردم چه کسانی بودند؟ به تعبیر اهل فن، آنان که در میان یکی از سه طایفة مردم زاده، و یا به جمع آنان پذیرفته می شدند؛ و این در عمل یعنی همة مردان بیش از پانزده سال که نه بنده باشند و نه بیگانه، و همة بیگانگانی که مقام شارمندی یافته باشند. چه پیش از آن تاریخ و چه پس از آن، هیچ گاه شارمندی چنین به غیرت پاس داشته و این سان پرارج نبوده است. حاصل آن عضویت در گروه کمابیش کوچکی بود که بزودی بر سراسر منطقة مدیترانه حکومت یافت و مردم را در برابر شکنجة قانونی و عنف مصونیت بخشید و حق دادخواهی از عمل هر صاحبمنصب در امپراطوری را با شکایت بردن به «انجمن» ـ یا سپس به امپراطور ـ مقرر کرد.
همراه با این امتیازات، تکالیفی هم بود. شارمند می بایست از شانزده سالگی تا شصت سالگی سپاهیگری کند مگر آنکه سخت تهیدست باشد، و نمی توانست به منصب سیاسی برسد مگر آنکه ده سال در سپاه خدمت کرده باشد. حقوق سیاسی او با تکالیف نظامیش چنان در آمیخته بود که مهمترین رأی خود را به عنوان عضو هنگ یا «دستة سد تنی» خود می داد. در روزگار شاهان نیز در «کمیتیا کوریاتا» چنین رأی داده بود، بدین معنی که وی و دیگر سران خانواده ها در انجمنی مرکب از سی «کوریا»2، که سه طایفه یا قبیلة اصلی در میان آنها تقسیم می شدند، گرد هم می آمدند و، تا پایان جمهوری، همین انجمن کوریایی به فرمانروایان برگزیده قدرت حکومت می بخشید. پس از برافتادن پادشاهی، انجمن کوریایی بسرعت قدرت خود را به
---
1. تاریخنویس یونانی قرن دوم ق م. ـ م.
2. قدیمیترین تقسیم اجتماعی سکنة رم. رومولوس جامعة رم را به 30 کوریا تقیسیم کرد، و هر کوریا خود شامل تعدادی خانواده (گنس) بود. ـ م.

کمیته های صد نفره سپرد، یعنی به سربازانی که در «دسته های سد تنی» که در اصل از یکصد مرد فراهم می آید، جمع شده بودند. همین انجمن سدانه بود که فرمانروایان را برمی گزید، اقداماتی را که صاحبمنصبان یا سنا به آن پیشنهاد می کرد تصویب یا رد می کرد، فرجام خواهی از داوری فرانروایان را می شنید، به همه گونه جنایات کبیره ای که شارمندان رومی به ارتکاب آنها متهم می شدند رسیدگی می کرد، و دربارة صلح یا جنگ تصمیم می گرفت. انجمن سدانه بنیان سپاه و دولت روم، هر دو، بود. با این وصف، اختیارات آن بسیار محدود بود. انجمن حق داشت که فقط به دعوت یک کنسول یا تریبون برپا شود، و فقط می توانست دربارة اقداماتی که از طرف فرمانروایان یا سنا به آن پیشنهاد می شد رأی بدهد؛ نمی توانست دربارة چنین پیشنهادهایی بحث کند یا در آنها دست ببرد، بلکه فقط می توانست رأی مثبت یا منفی به آنها بدهد.
خصوصیت محافظه کارانة تصمیمات انجمن از ترکیب طبقاتی اعضای آن برمی خاست. در رأس آنان هجده دستة سدتنی پاتریسینها و اکویتسها بودند. سپس «طبقة اول» قرار می گرفت، یعنی کسانی که داراییشان برابر با 100,000 د دستة سدتنی یا 8000 مرد در انجمن داشتند. طبقة دوم شارمندانی را که از 75,000 تا 100,000 آس، طبقة سوم کسانی را که از 50,000 تا 75,000 آس، و طبقة چهارم کسانی را که از 25000 تا 50000 آس دارایی داشتند، در برمی گرفت؛ هر یک از طبقات هجده دستة سدتنی داشت. طبقة پنجم شامل شارمندانی می شد که میان 11000 تا 25000 آس دارایی و سی دستة سد تنی داشتند. همة شارمندانی که داراییشان کمتر از 11000 آس بود در یک دستة سد تنی جمع می آمدند. هر دستة سد تنی یک رأی می داد، که چگونگی آن به وسیلة اکثریت اعضا معین می شد؛ گاه یک اکثریت کوچک در یک دسته، رأی اکثریت بزرگتری را در دستة دیگر خنثی می کرد و گروهی را که از لحاظ عده در اقلیت بود پیروز می گرداند. چون هر دستة سد تنی بر حسب رتبة مالی خود رأی می داد، و رأی آن به محض اخذ اعلام می شد، توافق دو گروه اول نود و هشت رأی، یعنی اکثریت کل را پدید می آورد، به طوری که طبقات پست تر بندرت رأی می دادند. رأی دادن مستقیم بود: شارمندانی که نمی توانستند برای شرکت در جلسات به رم بیایند در انجمن نمایند ه ای نداشتند. همة اینها جز نیرنگی برای محروم کردن دهقانان و پلبها از حق رأی نبود. طبقه بندی دسته ها به وسیلة آمار، به قصد تعیین مشخصات افراد برای دریافت مالیات و اعزام آنان به جنگ صورت می پذیرفت. رومیان روا می شمردند که حق رأی دادن با مالیات پرداخت شده و وظایف مفروض سپاهی متناسب باشد. شارمندانی که کمتر از 11000 آس دارایی داشتند، رویهمرفته یک رأی داشتند؛ اما، در مقابل، مالیاتی اندک می پرداختند و در مواقع عادی از خدمت نظام معاف بودند. از پرولتاریا، تا زمان ماریوس، جز فرزند آوری بسیاری چیزی نمی خواستند. انجمن سدانه، به رغم تغییرات بعدی، همچنان سازمانی بدرستی محافظه کار و آریستوکراتیک باقی ماند.

بی شک به تلافی این بود که پلبها، از آغاز تشکیل جمهوری، انجمنهای خاص خود یعنی «انجمن پلبی» را برپا کردند. شاید از این شوراها بود که «کمیته های تریبون خلق» پدید آمد، که از سال 357 ق م به اعمال قدرت قانونگذاری خود پرداخت. در این انجمن قبیله ای خلق، رأی دهندگان بر حسب قبیله و جای سکونت ، بر اساس آمار سرویوسی، سامان می یافتند، هر قبیله یک رأی داشت، و توانگران را بر تهیدستان رجحانی نبود. انجمن قبیله ای، پس از آنکه در سال 287 قدرت قانونگذاریش از جانب سنا به رسمیت شناخته شد، رو به توسعه گذاشت، تا آنکه در سال 200 مأخذ اصلی حقوق فردی در روم گشت. این انجمن، تریبونهای (یعنی نمایندگان قبایل) خلق را انتخاب کرد که با نمایندگان نظامی، یعنی برگزیدگان دسته های سد تنی، فرق داشتند. در اینجا نیز خلق دربارة امور نظر نمی داد، یک فرمانروا قانونی پیش می نهاد و از آن دفاع می کرد؛ گاه فرمانروای دیگری در ذم آن قانون سخن می گفت؛ انجمن همة اینها را می شنید و آن پیشنهاد را رد یا تصویب می کرد. اگرچه، به حکم سازمان، خود از انجمن سدانه پیشروتر بود، اما به هیچ رو دگرگونی کلی اوضاع را نمی خواست. از سی و پنج قبیله، سی و یک قبیله روستایی بودند و اعضای آنها، که بیشتر زمین داشتند، مردانی محتاط به شمار می آمدند. پرولتاریای شهری، که به چهار قبیله محدود بود، از لحاظ سیاسی، پیش از ماریوس و بعد از قیصر نیرویی نداشت.
سنا همچنان برتر از همه بود. سران خانواده ها، که اعضای اصلی آن را فراهم می آوردند، از میان کنسولان و سنسورهای سابق برگزیده می شدند، و سنسورها مجاز بودند که با نصب افرادی از طبقة پاتریسینها یا اکویتسها عدة کارکنان دستگاه را تا 300 تن برسانند. عضویت سنا برای همة عمر بود، اما سنا یا یکی از سنسورها می توانست هر عضوی را، که به هنگام ارتکاب جنایت یا معصیت عمدة اخلاقی دستگیر می شد، از مقام خود خلع کند. این مجمع شکوهمند، به دعوت هر یک از فرمانروایان، در کوریا، یا مقر سنا، روبروی میدان شهر اجلاس می کرد. بر طبق سنت پسندیده، اعضای سنا فرزندان خود را همراه خویش می آوردند تا خاموش در جلسه بنشینند و دولتمداری و نیرنگبازی را بیواسطه فرا گیرند. از لحاظ نظری، سنا فقط می توانست دربارة موضوعاتی که از طرف یک فرمانروا به آن پیشنهاد می شد گفتگو کند، و تصمیماتش نیز صرفاً به عنوان «نظر مشورتی سنا» جنبة مشورتی داشت، بی آنکه قدرت قانونی داشته باشد. در واقع، اعتبار سنا چندان بود که فرمانروایان، کم و بیش همیشه، توصیه های آن را می پذیرفتند و بندرت اقدامی را که پیشتر به تصویب سنا نرسیده بود به انجمنها پیشنهاد می کردند. اما هر تریبونی می توانست تصمیمات سنا را «وتو» کند، و اقلیت مغلوب سنا نیز می توانست از انجمنها فرجام بخواهد. اما این آیینها، جز در زمان انقلاب، کمتر به کار می آمد، فرمانروایان فقط برای مدت یک سال قدرت داشتند، حال آنکه سناتوران برای همة عمر برگزیده می شدند، و ناگزیر این شهریار بیمرگ بر آن صاحبان دولت مستعجل حاکم بود. ادارة روابط خارجی، عقد اتحادها و پیمانها، دست یازیدن به جنگ، گرداندن امور مستعمرات و ایالات، اداره و توزیع زمینهای عمومی، نظارت بر خزانه و خرجهای آن، همگی

از وظایف خاص سنا بود و به آن نیرویی شگرف می داد. سنا، در آن واحد، قدرت مقننه و مجریه و قضاییه بود. در جرایمی چون خیانت، توطئه، یا قتل، چون دادرس عمل می کرد، و در موارد عمدة محاکمات مدنی، دادرسان را از میان اعضای خود برمی گزید. هنگامی که بحرانی پدید می آمد، سنا می توانست پرهیبت ترین حکم خود، یعنی «اتمام حجت» را صادر کند که «کنسولان باید مراقبت باشند که به کشور گزندی وارد نیاید» ـ و این فرمانی بود که حکومت نظامی را برقرار می کرد و کنسولان را بر جان و مال همة افراد مسلط می ساخت.
سنای جمهوری1 بسا هنگام از قدرت خود بهرة نادرست می جست، صاحبمنصان نادرست را حمایت می کرد، بیرحمانه به جنگ برمی خاست، آزمندانه از ایالات گشوده شده بهره کشی می کرد و خواستهای مردم برای برخورداری بیشتر از رفاه و رونق روم را زیرپا می گذاشت. اما هیچ گاه در هیچ جای دیگر، مگر از زمان ترایانوس تا آورلیوس، اینهمه نیرو و فرزانگی و مهارت در راه کشورداری صرف نشده و هیچ جا اندیشة خدمت به مملکت تا این پایه بر دولت و ملت حکم نرانده است. این سناتوران ابرمرد نبودند؛ خطاهای بزرگ مرتکب می شدند، گاه در سیاستهای خود دو دل و گردان رأی می گشتند، و بیشتر به سودای سود فردی صلاح امپراطوری را از یاد می بردند، اما بیشتر آنان فرمانروا و مدیر و سپاهسالار بودند؛ برخی از ایشان، به عنوان نایب کنسول، بر ایالاتی به اندازة یک کشور حکومت کرده بودند؛ بیشتر آنان از خانواده هایی برمی خاستند که برای صدها سال به روم زمامدار و سردار بخشیده بودند؛ محال بود که گروهی مرکب از چنین مردانی برخی معیارهای والایی را نادیده بگیرد. سنا در بدترین وضع پیروز بود و در بهترین وضع شکت می خورد. می توانست سیاستهایی را که نسلها و قرنها را در برمی گرفت اجرا کند؛ می توانست جنگی را در سال 264 ق م آغاز کند و در سال 146 ق م به پایان ببرد. چون کینئاس فیلسوف، که به سفارت از جانب پورهوس2 (280) به روم آمده بود، کنکاشگریهای سنا را شنید و مردانش را دید، به آن اسکندر تازه گزارش کرد که سنای روم مجمع سیاستمداران خودفروش یا شورای اتفاقی اذهان تنگ مایه نیست، بلکه، در شرف و دولتمردی، راستی را که «انجمن شهریاران است.»
2 – فرمانروایان
صاحبمنصبان فرادست از جانب انجمن سدانه، و صاحبمنصبان فرودست از جانب انجمن
---
1. لفظ جمهوری یا «رپوبلیکا» (ملک عمومی یا مشترک المنافع) را رومیان بر هر سه صورت دولت خود یعنی: پادشاهی، دموکراسی، و امپراطوری اطلاق می کردند، اکنون مورخان دربارة محدود کردن آن به دورة میان سال 508 تا 49 ق م اتفاق دارند.
2. پادشاه اپیروس (ناحیه ای در شمال یونان قدم)، (295 – 272ق م). ـ م.

قبیله ای برگزیده می شدند. هر منصبی از آن یک «کولگیوم» مرکب از دو همکار یا بیشتر، بود که قدرت برابر داشتند. همة مناصب، جز سنسور، یک سال مدت می گرفت. هر منصب را یک تن، در ظرف ده سال، فقط یک بار می توانست عهده دار شود؛ میان ترک یک منصب و قبول منصب دیگر باید یک سال فاصله باشد، و در این فاصله می توانستند صاحبمنصب را به جرم خطای اداری پیگرد قانونی کنند. هر کس که در پی منزلت سیاسی بود، اگر ده سال در سپاه خدمت می کرد، می توانست به مقام خزانه دار (کرایستور) برسد؛ این خزانه دار، زیر نظارت سنا و کنسولان، مصارف دارایی عمومی را تدبیر می کرد و به پرایتورها، در پیشگیری از جرم و رسیدگی به آن، یاری می رساند و، اگر برگزینندگان یا پشتیبانان بانفوذ خود را خرسند می کرد، بعداً به عنوان یکی از چهار شهربان (آیدیلیس) مأمور رسیدگی به ساختمانها، آبگذرها، خیابانها، بازارها، تماشاخانه ها، روسپیخانه ها، تالارها، محاکم خلاف، و ورزشگاههای همگانی می شد. و اگر باز کامیاب می گشت، یکی از چهار پرایتوری می شد که، در زمان جنگ، سپاهیان را رهبری می کردند و، در زمان صلح، دادرسی و تفسیر قانون را به عهده می گرفتند.1
در این نقطة «سلسلة مناصب»، شارمندی که به تقوا و انصاف نامور شده بود به مقام یکی از دو سنسور (یا «ارزیاب») برگزیده می شد، که هر پنج سال یک بار از جانب انجمن سدانه برگزیده می شدند. یکی از این دو، آمار پنجسالة شارمندان را می گرفت و دارایی آنان را برای تعیین وضع سیاسی و نظامی ایشان، و همچنین برای وضع مالیات، ارزیابی می کرد. وظیفة سنسوران بود که خصلت و پیشینة نامزد هر منصب را بررسی کنند و عفت زنان، تربیت کودکان، رفتار با بندگان، گردآوری یا واگذاری مالیات، بنای ساختمانهای عمومی، واگذاری اموال دولت، پیمانهای مقاطعه، و کشت درست زمین را مراقب باشند. ناظران می توانستند مقام هر شارمند را پایین بیاورند یا هر عضو سنا را، که به نظرشان جنایت یا عملی خلاف اخلاق مرتکب شده بود، از منصب خود عزل کنند، و در این کار هیچ یک از دو سنسور نمی توانست عمل آن دیگری را «وتو» کند. همچنین می توانستند، با افزایش مالیات اشیای تجملی، اسراف را جلو گیرند. بودجة مملکتی را بر طبق یک نقشة پنجساله مرتب و نشر می کردند. در پایان هجده ماه خدمتشان، چه بسا شارمندان را با تشریفاتی پرجلال برای تزکیة ملی گرد هم می آوردند تا پیوندشان با خدایان مهرآمیز بماند. آپیوس کلاودیوس کایکوس (ملقب به کور)، نبیرة یکی از «ده مرد»، نخستین کسی بود که کوشید تا اعتبار مقام سنسوری با منصب کنسولی
---
1. Quaestor، از لفظ quaerere، یعنی بازجویی، مشتق است، و از این رو محاکمه (quaestio) نامیده می شد؛ aedile از واژة aedes، یعنی ساختمان، آمده؛ و praetor از prae-ire، یعنی پیشاپیش رفتن، رهبری کردن ـ و از این رو دسته ای (cohort) که پاسبان جان او بودند «محافظان پرایتوری» “Praetorian Guard نامیده می شدند.

همسری کند. وی در زمان خدمتش (312) آبراهة آپیانوسی و جادة آپیاویا1 را ساخت؛ پلبهای توانگر را به عضویت سنا رساند، قوانین ارضی و امور مالی مملکت را اصلاح کرد؛ از امتیازات کاهنان و پاتریسینها کاست و ایشان را از دستبرد در قوانین باز داشت، بر دستور و فن خطابه و شعر رومی اثر نهاد؛ و، با نطقی که در بستر مرگ بر ضد پورهوس تقریر کرد ، تسلط روم را بر ایتالیا مقدر ساخت.
نظر بر این بود که یکی از دو کنسول (یا «مشاور» ) از پلبها باشد؛ اما در عمل، پلبها کمتر به این مقام می رسیدند، زیرا حتی خود تودة مردم ترجیح می دادند منصبی که با همة مراحل اجرایی صلح و جنگ در سراسر مدیترانه سروکار داشت، به دست مردانی فرهیخته و کارآزموده باشد. در آستانة انتخابات، فرمانروایی که متصدی امور آن کار بود، ستارگان را نظاره می کرد تا ببیند که آیا گردش آنها بر میمنت معرفی چند نامزد دلالت دارد یا نه، و روز بعد، هنگام ریاست بر انجمن سدانه، فقط آن نامها را برمی گزید که طالعشان نیکو بود. و، بدین گونه، آریستوکراسی «نو دولتان» و مردمفریبان را دلسرد می کرد؛ در اغلب موارد، انجمن ـ که مجذوب یا مرعوب بود ـ به نیرنگبازان پارسانما تسلیم می شد. نامزد، توگای سپید ساده ای، به نشانة سادگی زندگی و وجدان خویش، و شاید ساده تر، برای نشان دادن زخمهایی که در کارزار برداشته بود، بر تن می کرد و خود در انجمن حضور می یافت. اگر برگزیده می شد، خدمت خود را از روز پانزدهم ماه مارس بعد آغاز می کرد. کنسول، با رهبری کشور در پرشکوهترین آیینهای مذهبی، از قداست برخوردار می شد؛ در زمان صلح، انجمن و سنا را به اجلاس فرا می خواند و بر آنها ریاست می کرد؛ قانون می نهاد و داد می گسترد، و به طور کلی مجری قوانین بود؛ در زمان جنگ، سپاه فراهم می آورد و پول گرد می کرد و به اتفاق کنسول همکارش بر لژیونها حکم می راند. اگر هر دوی ایشان در مدت خدمت می مردند یا اسیر می شدند، سنا اعلام فترت می کرد و، برای پنج روز، یک شاه موقت برمی گزید و، در همان حال، مقدمات انتخابات را فراهم می آورد. همین واژة «شاه موقت» دلالت بر آن دارد که کنسولان، در مدت کوتاه خدمت خود، وارث اقتدارات شاهان بودند.
اقتدار هر کنسول را اقتدار مساوی همکارش، فشار سنا، و حق وتوی تریبون محدود می کرد. پس از سال 367 ق م، چهارده تریبون نظامی برای رهبری طوایف در جنگ، و ده تریبون پلبی نیز به عنوان نمایندگان مردم در زمان صلح انتخاب شدند. ده تن احترام تام داشتند: یعنی گزند رساندن به ایشان، مگر به فرمان دیکتاتوری قانونی، وهنی به مقدسات و جنایتی بزرگ بود. وظیفة تریبونها آن بود که مردم را در برابر دولت حفظ کنند، و هر گاه یکی از ایشان صلاح بداند، سراسر دستگاه دولت را با ادای لفظ وتو ـ یعنی من منع می کنم ـ
---
1. از معروفترین جاده های رومی، ساخت 312 ق م؛ شاهراه میان یونان و ایالات آسیایی بود. ـ م.

از کار بیندازد. تریبون می توانست به عنوان ناظری خاموش در جلسات سنا شرکت کند، مذاکرات آن را به مردم گزارش دهد، و با وتوی خود تصمیمات سنا را از قدرت قانونی محروم سازد. در خانة وی، که مصون از هر تجاوزی بود، شب و روز به روی هر شارمندی که حمایت یا یاری او را می جست باز بود، و این حق پناهندگی یا بست تقریباً معادل «حکم احضار به دادگاه» به شمار می آمد. هنگامی که وی بر تریبونال (کرسی) خود می نشست، می توانست چون دادرس عمل کند، و هیچ کس از تصمیماتش نمی توانست فرجام بخواهد، مگر از انجمن قبایل. وظیفة او تأمین دادرسی منصفانة متهم و، در صورت امکان، تخفیف محکومیت او بود.
چگونه آریستوکراسی، با وجود این قدرتهای مزاحم، فرادستی خود را حفظ کرد؟ نخست با محدود کردن آنها به شهر رم و به زمان صلح ـ در زمان جنگ، تریبونها از کنسولان پیروی می کردند. دوم، با ترغیب انجمن قبیله ای به انتخاب پلبهای توانگر به مقام تریبونی ـ هیبت مال، و شرمساری فقر، مردم را وا می داشت تا ثروتمندان را به دفاع از تهیدستان برگزینند. سوم، با تجویز افزایش عدة تریبونها از چهار به ده ـ اگر یکی از این ده تن با دلیل یا رشوه راضی می شد، وتوی او می توانست کار بقیه را بی اثر کند. بتدریج تریبونها چنان اعتمادپذیر شدند که اختیار آن را یافتند تا سنا را به اجلاس فرا خوانند و در مذاکرات آن شرکت کنند و، پس از پایان مدت خدمت خود، تا پایان عمر عضو آن باشند.
اگر همة این نیرنگها به ناکامی می انجامید، باز سنگر دیگری برای دفاع از نظام اجتماعی باقی بود ـ دیکتاتوری. رومیان دریافته بودند که، به هنگام آشوبهای ملی یا خطر، آزادیها و امتیازات آنان، و همة ضوابط و موازینی که برای حفظ خود آفریده بودند، چه بسا مانع از آن می شد که یکدله برای نجات کشور برخیزند. در چنین مواردی، سنا می توانست حالتی فوق العاده اعلام کند و یکی از دو کنسول را به مقام دیکتاتوری برساند. جز یک بار، دیکتاتوران همیشه از طبقات بالادست برگزیده می شدند؛ اما باید گفت آریستوکراسی بندرت از امکانات این منصب بهرة نادرست می گرفت. دیکتاتور بر جان و مال همة افراد کمابیش تسلط کامل می یافت، اما نمی توانست از خزانة عمومی، بی رضایت سنا، چیزی خرج کند؛ مدت خدمت او به شش ماه یا یک سال محدود بود. همة دیکتاتوران، جز دو تن، به این محدودیتها گردن نهادند و از امثال کینکیناتوس پیروی کردند که از کنار خیش به نجات کشور دعوت شد و، همینکه وظیفه اش را به انجام رساند، به کشتزارش بازگشت (465 ق م). هنگامی که سولا و قیصر این سنت را شکستند، جمهوری به نظام سلطنتی، یعنی به اصل خود ، بازگشت.
3- سرآغاز قانون رومی
در حیطة این سازمان سیاسی یکتا، فرمانروایان عدل را بر پایة الواح دوازدهگانه «ده

مرد» پاس می داشتند. پیش از تدوین این مجموعة تاریخی ، قانون رومی آمیزه ای از رسوم قبیله ای، فرمانهای شاهان، و دستورهای کاهنان بود. شیوة پیشینیان، تا پایان عصر روم غیر مسیحی، سرمشق اخلاقیات و سرچشمة قانون به شمار می رفت، و اگر چه نیروی پندار و آموزش اخلاقی، شارمندان بیرحم سرآغاز جمهوری را صاحب کمال جلوه می داد، داستانهایی که از آنان بر سر زبانها بود آموزگاران را یاری می کرد تا جوانان رومی را خویشتندار و پرهیزگار به بار آورند. از این گذشته، قانون اولیة رومی عبارت بود از حاکمیت کاهنان، و شعبه ای از دین در حلقه ای از تأییدات قدسی و آیینهای هیبت آور. قانون عبارت بود از فرمان و داد، هر دو؛ پیوندی بود نه همان میان انسان و انسان، بلکه میان انسان و خدایان. بزه، بر هم زدن این رابطه بود، یعنی بر هم زدن صلح خدایان. در عالم نظر، هدف قانون و کیفر آن بود که این پیوند و صلح را نگاه دارد یا بازگرداند، تمیز حق از باطل و تعیین روزهای اجلاس دادگاهها و انجمنها با کاهنان بود. همچنین همة مسائل مربوط به زناشویی یا طلاق، تجرد یا زنا با محارم، وصیت یا نقل و انتقال اموال یا حقوق کودکان به کاهن ارجاع می شد؛ همچنانکه اکنون بسیاری از آنها به وکیل دعاوی ارجاع می شد. فقط کاهنان بودند که قواعدی را می دانستند که بی آنها هیچ چیز صبغة قانونی نمی یافت. آنان نخستین رایزنان حقوقی و همچنین نخستین کسانی بودند که نظر حقوقی می دادند. قوانین در دفاتر ایشان ضبط می شد، و این مجلدات چنان از دسترس تودة مردم دور نگاه داشته می شد که بدبینان کاهنان را متهم می کردند که گهگاه، بنا به مصالح دستگاه روحانیت یا آریستوکراسی، در متنها دست می برند.
الواح دوازدهگانه انقلابی دوگانه در نظام دادگستری پدید آورد: نخست نشر قانون رومی و دوم جدا کردن آن از دین. الواح دوازدهگانه، مانند دیگر قانون نامه های قرون ششم و پنجم ـ مجموعه های خارونداس، زالئوکوس، لوکورگوس، وسولون ـ نمایندة گذار از رسم نامعلوم و نانوشته به قوانین معلوم و نوشته، و فراوردة فزونی سواد و رشد دموکراسی بود. قانون مدنی، در این الواح، خود را از قید قانون الاهی رهانید؛ روم تصمیم گرفت که دیگر حکومت دینی نباشد. هنگامی که منشی آپیوس کلاودیوس کور در سال 304 تقویم روزهای دادرسی (به نام «روزهای تقریر») و «دستورنامه ای» از آیین درست دادرسی را فراهم کرد، قدرت انحصاری کاهنان باز کاهش یافت، زیرا از این تقویم و دستورنامه تا آن هنگام جز کاهنان خبر نداشتند. با شروع تدریس همگانی قانون رومی از جانب کورونکانیوس (در سال 280)، روم یک قدم دیگر از دین جدایی گرفت؛ از آن زمان باز، وکیل دعاوی به جای کاهن نشست و بر اندیشه و زندگی روم حکومت یافت. بزودی الواح اساس تربیت گشت، و تا زمان سیسرون همة شاگردان مدرسه می بایست آنها را از بر کنند. در تأثیر الواح بر پروراندن روحیة سختگیر و نظمپرست و دادخواه و قانونگرای رومی جای تردید نیست. الواح دوازدهگانه که بارها ـ از راه قانونگذاری و احکام پرایتوری و نظر مشورتی سنا و فرمانهای

شاهانه ـ اصلاح و تکمیل شد، نهصد سال پایة حقوق رومی بود.
در این قانون نامه، آیین دادرسی صورتی پیچیده داشت: هر فرمانروایی کمابیش می توانست دادرسی کند؛ اما معمول این بود که پرایتورها وظیفة دادرسی را به عهده داشته باشند، و تجدید نظرها و تفسیرهای ایشان از قانونها به حقوق رومی زندگی و بالندگی می بخشید، نه آنکه آن را به صورت تن بیجانی از رویه های پیشینگان نگاه دارد. سرکردة شهر هر سال فهرست یا «سپید لوحه ای» از سناتوران و اکویتسهای شایستة مقام هیئت منصفه فراهم می آورد؛ در هر دادگاه، دادرسی که ریاست می کرد هیئت منصفه را از این فهرست برمی گزید و فقط نامهای عدة محدودی از آنان را، در صورت اعتراضِ خوانده یا خواهان، حذف می کرد. وکیلان دعاوی اجازه داشتند موکلان خود را راهنمایی کنند و در دادگاهها به دفاع از موکلان برخیزند؛ برخی از سناتوران در محافل همگانی یا در خانة خود افراد را در مسائل قضایی راهنمایی می کردند. قانون کینکیوس (سال 204ق م) مزد گرفتن را در برابر خدمات قضایی ممنوع می کرد، اما مهارت قضایی راههای گریز از این دستور پرهیزگاری را می یافت. از بندگان غالباً به شکنجه شهادت می گرفتند.
الواح دوازدهگانه یکی از سختگیرانه ترین قانون نامه های تاریخ به شمار می آید، و روح قدرت مطلق پدرانة کهن در جامعه ای نظامی کشاورزی را در خود نگاه داشته بود؛ به پدر اجازه می داد تا هر یک از فرزندانش را تازیانه بزند و به زنجیر بکشد و حبس کند و بفروشد و یا بکشد، و بر این حکم فقط می افزود که فرزندی که سه بار فروخته شود از قید حکومت پدر خود آزاد است. اختلاف طبقاتی با منع ازدواج پاتریسینها با پلبها حفظ می شد. بستانکاران بر بدهکاران خود همه گونه حقی داشتند. مالداران می توانستند آزادانه اموال خود را با وصیت واگذار کنند؛ حقوق مالکیت چنان مقدس بود که اگر دزدی در حین عمل گرفتار می شد، بندة صاحب مال می گشت. مجازات دزدی از جریمة ساده تا تبعید و بندگی یا مرگ بود. برخی از انواع مجازات به صورت قصاص بود؛ بسیاری از جریمه ها بر طبق مقام و مرتبت شخص جور دیده معین می شد. «برای شکستن استخوانهای یک آزادمرد، 300آس؛ و استخوانهای یک بنده، 150 آس.» مجازات افتراء، ارتشا، سوگندشکنی، خرمن دزدی، شبانه آسیب زدن به محصول همسایه، فریفتن فردی از وابستگان از سوی سرور، «اجرای جادو»، برپا کردن آتشسوزی در اموال دیگران، قتل، و بر پا کردن اجتماعات آشوبگرانة شبانه در شهر مرگ بود. قاتل پدر را در کیسه ای، گاه با یک خروس یا سگ یا میمون یا مار، بسته، به درون رودخانه می افکندند. در پایتخت، هر شارمند که به مرگ محکوم می شد، می توانست از انجمن سدانه فرجام بخواهد، مگر به هنگامی که حکم مرگ از طرف دیکتاتور صادر شده باشد؛ و اگر متهم حدس می زد که رأی انجمن به زیان او خواهد بود، می توانست با ترک شهر رم، حکم قتل خویش را به تبعید تخفیف دهد. حاصل آنکه، با وجود خصلت سختگیرانة الواح دوازدهگانه، اعدام آزادمردان در جمهوری رم بندرت صورت می پذیرفت.
4- سپاه جمهوری
قانون اساسی رومی بر پایة پیروزمند ترین سازمان نظامی تاریخ استوار بود. شارمندان و سپاهیان یکی بودند؛ ارتشی که در دسته های سد تنی فراهم می آمد، هیئت اصلی قانونگذاری را در

کشور پدید می آورد. هجده دستة سد تنی نخستین، سواره نظام را فراهم می کردند، «طبقة اول» پیادگان سنگین اسلحه را تشکیل می داد، که به دو نیزه و یک دشنه و یک شمشیر مجهز بودند و با خودِ مفرغی و جوشن و ساقپوش و سپر حفظ می شدند؛ طبقة دوم همة اینها را داشت جز جوشن؛ طبقة سوم و چهارم زره نداشتند؛ طبقة پنجم فقط به فلاخن و سنگ مجهز بود.
هر لژیون مرکب از 4200 پیاده، 300 سوار و دسته های امدادی گوناگون بود. از دو لژیون، سپاه کنسول فراهم می آمد، هر لژیون به دسته های صد نفری یا «کنتوریا» بخش می شد، که در آغاز شامل صد و سپس دویست تن بودند و کسانی به نام کنتوریون بر آنها فرماندهی می کردند. هر لژیون صاحب «وکسیلوم» یا درفش خاص خود بود؛ شرف حکم می کرد که این درفش به دست دشمن نیفتد و فرماندهان هوشیار گاه آن را به میان صفوف دشمن می انداختند تا سربازان زیر دست خود را به کوشش بیمحابا برای رهایی خویش برانگیزند. در نبرد، صفوف پیشین پیاده، در ده یا بیست قدمی خود، بارانی از زوبین بر سر دشمن فرو می ریختند؛ این زوبینها نیزگانی کوتاه و چوبین بودند با نوک آهنین. در دو جناح سپاه، کمانگیران و فلاخنداران با تیر و سنگ می تاختند، و سپاه سوار نیز با نیزه و شمشیر حمله می کرد؛ سرنوشت نبرد را پیکار تن به تن، که با شمشیرهای کوتاه در می گرفت، معین می کرد. به هنگام محاصره، فلاخنهای عظیم چوبی، که کشیدنی یا تابیدنی بود، سنگپاره های بزرگ به وزن قریب پنج کیلوگرم را تا فاصلة نزدیک به 270 متر پرتاب می کرد؛ تیرکوبهای بزرگ، آویخته به طناب، همچون تابی، واپس کشیده و سپس به سوی دیوار دشمن رها می شد. گاه بر فراز بلندیهایی از خاک و الوار ، برجهای گردانی برپا می کردند که از فرازشان دشمن را زیر باران گلوله می گرفتند. در حدود سال 366ق م، به جای «فالانکسها» ـ یعنی شش ستون سرباز، هر یک مرکب از پانصد تن ـ که در دوران نخستین جمهوری از اتروریا آموخته بودند و واحدهایی دیر جنب بودند، لژیونها به صورت دسته هایی («مانیپولوس»)1 مرکب از دو کنتوریا دوباره سازمان یافتند. میان هر دسته و مجاوران آن، جایی خالی گذاشته می شد که دسته های ستون بعدی آن را اشغال می کردند. با این ترتیب، هر ستون بسرعت به یاری ستون دیگر می شتافت و هر دسته بآسانی برای مقابله با حملات جناحی نقل و انتقال می یافت، و مجال نبردهای تن به تن نیز، که سرباز رومی در آن آزمودگی خاص داشت، فراهم بود.
علت اصلی کامیابیهای این سپاه انضباط آن بود. جوان رومی از زمان کودکی برای جنگ پرورش می یافت، فن سپاهیگری را بیش از هر چیز دیگر می آموخت، و ده سال از روزگار سازندگی عمرش را در میدان کارزار یا اردو می گذراند. در آن سپاه ، جبن گناهی نابخشودنی و کیفر آن تازیانه خوردن تا پای مرگ بود. سردار سپاه حق داشت که هر سرباز یا فرمانده را، نه همان به جرم فرار از جنگ، بلکه به سبب هر گونه سرپیچی از فرمان، اگر هم فرجامش سودمند می بود، سر ببرد. جزای گریزندگان از جنگ، و دزدان، بریدن دست راست آنان بود. خوراک در اردوها ساده، و عبارت بود از نان یا شوربا، برخی از سبزیها، شراب تلخ، و بندرت گوشت؛ سپاه روم با گیاهخواری جهان را فتح کرد؛ لشکریان قیصر هنگامی که غله تمام می شد و مجبور به
---
1. «مانیپولوس» به معنای یک دسته کاه، سرخس، و جز آن بود که، چون به تیری بسته می شد، نخستین درفشهای نظامی را پدید می آورد. از اینرو، این واژه بعداً به معنای گروهی سرباز به کار رفت که زیر یک درفش خدمت کنند.

گوشتخواری می شدند، زبان به شکایت می گشودند. کار کردن چنان سخت و دراز بود که سربازان، به جای آن، خواستار عزیمت به جنگ می شدند؛ دلیری با زیرکی سازگار می آمد. تا سال 405ق م، سرباز مزدی نمی گرفت، و پس از آن سال نیز مزدش اندک بود. اما، بر حسب منصب خود، حق داشت که از غنایم، خواه شمش یا زر باشد خواه پول، خواه زمین باشد خواه آدمی و اموال منقول، بهره ببرد. این شیوة تربیت نه تنها جنگجویانی دلیر و مشتاق، بلکه سردارانی بیباک می پروراند؛ انضباط در فرمانبرداری توانایی فرماندهی را افزون می کرد. سپاه جمهوری نبردهای موضعی را می باخت، اما هرگز جنگی را به طور کلی نباخت. مردانی که، بر اثر تربیت آمیخته با صبر و حوصله و نمایشهای سنگدلانه، با مرگ آشنا بودند و آن را خرد می شمردند، پیروزیهایی آفریدند که به گشودن ایتالیا و سپس کارتاژ و یونان و آنگاه جهان مدیترانه ای انجامید.
چنین بود اساس آن «قانون اساسی مرکب» که پولوبیوس آن را به نام «بهترین همة حکومتهای کنونی» ستود: دموکراسی محدودی که در حاکمیت قانونگذرانة انجمنها جلوه می یافت؛ یک آریستوکراسی با رهبری پاتریسینها بر سنا؛ نظام «دو شاهی» اسپارتی با مدت کوتاه شهریاری کنسولان؛ پادشاهی در دوران برقراری گاه گاه دیکتاتوری. اما در اصل یک آریستوکراسی بود که در آن خانواده های توانگر، به نیروی لیاقت و امتیاز ، صدها سال فرمان راندند و به سیاست روم همان تداوم و استواریی را بخشیدند که راز کامیابیهایش بود.
اما این حکومت عیبهایی نیز داشت. مجموعة درهم و برهم و ناهنجاری بود از ضوابط و میزانهایی که به سبب آنها هر فرمانی در زمان صلح با فرمانی مساوی و مخالف خود بی اثر می شد. تقسیم قوا، که یکچند یاور آزادی بود و سدی در برابر خطاکاریها، از دیگر سو به مصیبتهای نظامی، مانند نبردکانای، انجامید و دموکراسی را به حکومت جماعت مبدل کرد و سرانجام دیکتاتوری پایدار امپراطوران را بر سر کار آورد. شگفت این است که چنین حکومتی توانست تا آن اندازه بپاید (از 508 تا 49 ق م) و آنهمه خدمت کند. شاید دوام آن به علت تواناییش به سازگار با دگرگونی و میهن پرستی غرورآمیزی بود که در خانه و دبستان و پرستشگاه و سپاه و انجمن و سنا تکوین می یافت. فداکاری در راه کشور، جمهوری را به اوج رساند، همچنانکه فساد بیمانند آن را به خاک نشاند. رم تا آن هنگام بزرگ ماند که دشمنانی داشت که وی را به یگانگی و روشن بینی و پهلوانی وا می داشتند. هنگامی که بر همة آن دشمنان چیره آمد، چند صباحی شکفت و سپس رو به مرگ نهاد.