گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل دوم
.III – گشودن ایتالیا


رم هیچ گاه به اندازة آن زمان که پس از حکومت سلطنتی به صورت حکومت شهری ناتوان، به مساحت نهصد کیلومتر مربع ـ معادل با منطقه ای سی کیلومتر در سی کیلومتر ـ درآمد، محصور از دشمن نبود. هنگامی که لارس پورسنا بر رم هجوم آورد، بسیاری از جوامع همسایة

آن، که به فرمان شاهانش درآمده بودند، آزادی از سر گرفتند و اتحادیه ای لاتینی برای مقاومت در برابر رم پدید آوردند. ایتالیا ترکیبی بود از طوایف یا شهرهای مستقل که هر یک دولت و گویشی خاص خود داشت: در شمال، لیگورها، گلها، اومبریاییان، اتروسکها، و سابینها؛ و در جنوب، لاتینها ، ولسکیها، سامنیتها، لوکانیان، و بروتیان؛ در طول کرانه های باختری و جنوبی، مهاجرنشینهای یونانی در کومای، ناپل، پومپئی، پائستوم، لوکری، رگیوم، کروتونا، متاپونتوم، و تارنتوم. رم در مرکز همة آنها واقع بود و از نظر سوق الجیشی موقعی مناسب برای توسعه داشت؛ اما در آن واحد از هر جانب نیز در معرض خطر حمله قرار داشت. بخت یارش بود که دشمنانش بندرت به زیان او با هم یار می شدند. در سال 505، هنگامی که با سابینها در جنگ بود، خانوادة مقتدری از سابینها ـ از قبیلة (گنس) کلاودیوس ـ به رم کوچید و از شارمندی رم با شرایطی مساعد برخوردار گشت. در سال 449، سابینها شکست خوردند؛ تا سال 29 همة سرزمین آن به رم پیوست و تا سال 250 سابینها حقوق کامل شارمندی رم را کسب کردند.
در سال 496، تارکوینیوسها برخی از شهرهای لاتیوم ـ مانند توسکولوم، آردئا، لانوویوم، آریکیا، تیبور و غیره ـ را ترغیب کردند تا در جنگ با رم شرکت کنند. رومیان چون خود را با این ائتلاف بظاهر مقاومت ناپذیر رو به رو دیدند، نخستین دیکتاتور خود، یعنی آولوس پوستومیوس، را منصوب کردند؛ در دریاچة رگیلوس، بر طبق روایات متواتر، به یاری دو خدا، کاستور و پولوکس، که اولمپ را برای جنگیدن در صف آنها به جا گذاشتند، پیروزی نجاتبخشی به دست آوردند. سه سال بعد، رم با اتحادیة لاتین پیمانی امضا کرد که به موجب آن همگی متعهد شدند که «تا آسمان و زمین برجاست، میان رم و شهرهای لاتین صلح برپا خواهد بود ... و هر دو طرف همة غنایمی را که بر اثر جنگی مشترک به دست آید میان خود بخش خواهند کرد.» رم نخست عضو اتحادیه و سپس رهبر و سرانجام سرور آن شد. در سال 493 با ولسکیها جنگید؛ در این نبرد بود که کایوس مارکیوس با تصرف کوریولی، پایتخت ولسکیان، به کوریولانوس ملقب شد. مورخان، شاید با اندکی چاشنی خیالپروری، می افزایند که کوریولانوس مرتجعی سختگیر شد، و به اصرار تودة مردم (در سال 491) روانة تبعید گشت، نزد ولسکیها گریخت، پس آنان را سازمانی نو بخشید و در محاصرة رم رهبری کرد. بر طبق روایات، رومیان بیهوده سفیر در پی سفیر نزد او فرستادند تا از این قصد منصرفش کنند، تا آنکه مادر و زنش پیش او رفتند و، چون دیدند که خواهشهاشان بی اثر است، تهدید کردند که با بدنهای خود راه پیشرفت او را سد می سازند. پس کوریولانوس نیروی خود را پس خواند و به دست ولسکیها کشته شد؛ به نقل روایتی دیگر، تا زمان پیری میان ایشان ماند. در سال 405، ویی و رم، برای تسلط بر رودخانة تیبر، جنگی را تا سر حد مرگ آغاز نهادند. رم نه سال تمام شهر ویی را بی نتیجه محاصره کرد، و شهرهای جرئت یافتة اتروسکی نیز وارد جنگ شدند. رومیان چون خود را از هر سو آماج حمله، و حیات خویش را در خطر دیدند، دیکتاتوری به نام کامیلوس برگزیدند؛ کامیلوس سپاهی گرد آورد ویی را فتح کرد و زمینهای آن را به شارمندان رم بخشید. در سال 351، پس از جنگهای پراکندة دیگر، اتروریا زیر نام جدید توسکیا منضم به روم شد.

اما، در سال 390، خطر تازه و بزرگتری پدید آمد، و آن جنگ میان روم و گل بود، که تنها قیصر بود که به آن پایان داد. در همان حال که اتروریا و رم در چهارده جنگ با یکدیگر سرگرم بودند، قبایلی سلتی از گل و گرمانیا (سرزمین ژرمنها)، از راه آلپ، به پایین گریز زده تا حد پو، در جنوب، سکنا گزیده بودند. مورخان قدیم اینان را کلتها یا سلتها نامیده اند. از اصل آنان چیزی نمی دانیم، می توانیم آنان را از آن شاخة نژاد هند و اروپایی بدانیم که مردم بخش باختری گرمانیا، گل، اسپانیای مرکزی، بلژیک، ویلز، اسکاتلند، ایرلند، و زبانهای پیش از رومی آن نواحی را پدید آوردند. پولوبیوس ایشان را مردمی تصویر می کند «بلند و خوش اندام» که از جنگ لذت می بردند و جز تعویذ و زره پوششی در جنگ نداشتند. هنگامی که سلتهای جنوب گل شراب ایتالیایی را چشیدند، چنان از طعم آن سرخوش شدند که به دیدار دیاری که چنین میوه ای هوشربا برمی آورد کمر بستند. شاید انگیزة ایشان در کوچ، جستن زمینها و چراگاههای تازه نیز بود. چون به آن سرزمین درآمدند، یکچند با کشاورزی و گله داری و مایه گیری از فرهنگ اتروسکی در شهرها به صلح زیستند. در حدود سال 400 ق م، بر اتروریا حمله بردند و آن را غارت کردند؛ اتروسکها اندک مقاومتی کردند، چون که بیشتر نیروهای خود را برای دفاع از ویی در برابر روم فرستاده بودند. در سال 391، سی هزار تن از گلها به کلوسیوم رسیدند و سال بعد کنار رودخانة آلیا با رومیان جنگیدند و آنان را شکست دادند، پس بی رادع به رم درآمدند و بخشهای بزرگی از شهر را تاراج کردند و سوزاندند و هفت ماه ماندة نیروهای رومی را در کاپیتول ـ بر فراز تپة کاپیتولینوس ـ به محاصره گرفتند. سرانجام رومیان تسلیم اختیار کردند و هزار لیرة طلا به گلها دادند تا بروند، 1 و گلها رفتند، اما در سالهای 367، 358، و 350 بازگشتند؛ چندین بار پس زده شدند تا عاقبت به شمال ایتالیا قناعت کردند، که از آن پس گل سیزالپین نام گرفت.
رومیان بازماندة شهر خود را چنان ویران و بر هم ریخته دیدند که بسیاری از ایشان خواستند تا آن را یکسره ترک کنند و ویی را به عنوان پایتخت برگزینند. کامیلوس ایشان را از این قصد منصرف کرد و دولت برای ساختمان دوبارة خانه ها مساعدت مالی فراهم ساخت. این بازسازی سریع، در برابر فشار دشمنان بسیار، یکی از علل بیقوارگی رم و کژ و کوژی دلبخواه کوچه های تنگ آن شد. ملتهای تابع، که روم را چنین نزدیک به تباهی دیدند، پی در پی سر به شورش برداشتند، و جنگهای متناوبی به مدت نیم قرن ادامه یافت تا هوس آزادی ایشان را فرو نشاند.
لاتینها، آیکیها، هرنیچیها، و ولسکیها به نوبت یا با یکدیگر هجوم می آوردند؛ اگر ولسکیها کامیاب شده بودند، ارتباط روم را با جنوب ایتالیا و دریا قطع می کردند و شاید به تاریخ آن پایان می دادند. در سال 340، شهرهای اتحادیة لاتینی شکست خوردند؛ دو سال بعد، روم اتحادیه را ملغا کرد و کم و بیش سراسر لاتیوم را به خود منضم ساخت.2

1. روایت لیویوس ـ که کامیلوس در واپسین لحظه از پرداخت طلا سرباز زد و به زور گلها را بیرون راند اکنون به اتفاق، به عنوان مجعول غرور رومی، مردود شمرده می شود ـ هیچ ملتی در متون کتابهای خویش شکست نمی خورد.
2. دو واقعه که رنگ افسانه دارد شاخص این جنگ بود. کنسولی به نام پوبلیوس دکیوس، برای آنکه یاری خدایان را به سود روم برانگیزد، بر سپاه دشمن زد و جان بر سر مقصود باخت؛ کنسول دیگری، نامش تیتوس مانلیوس تورکواتوس، فرزند خود را، که فرمانش را نبرده بود، سر برید.

در همین حال پیروزیهای روم بر ولسکیها آن را با سامنیتها، که قبایلی نیرومند بودند، رو در رو کرده بود. این قوم بخش بزرگی از ایتالیا را، از ناپل تا آدریاتیک، با شهرهای ثروتمندی چون نولا، بنونتوم، کومای، و کاپوا در درست داشتند. بیشتر مناطق مهاجرنشین اتروسکی و یونانی، ساحل باختری را تصرف کرده، از تمدن هلنیستی به آن اندازه مایه گرفته بودند که هنر مشخص کامپانیا را بیافرینند؛ شاید از رومیان متمدنتر بودند. سه بار بر سر تصرف ایتالیا با رم جنگهای دراز و خونبار کردند. در کاودین (به سال 321) رومیان یکی از گرانترین شکستهای خود را متحمل شدند و سپاه مغلوب ایشان، به علامت تسلیم، «در زیر یوغ»، یعنی طاقی از نیزه های دشمن عبور کرد. کنسولان حاضر در جبهه به صلحی ننگین تن در دادند، که سنا از تصویب آن سرباز زد. سامنیتها ، اتروسکها، و گلها را با خود متحد کردند، و یکچند رم کمابیش با سراسر ایتالیا در مصاف بود. اما لژیونها در سنتینوم (در سال 295) پیروزی قاطعی به چنگ آوردند، و رم، کامپانیا و اومبریا را بر قلمرو خود افزود. دوازده سال بعد، رم بار دیگر گلها را به آن سوی رود پو عقب نشاند و بار دیگر اتروریا را به زیر فرمان خود درآورد.
بدین سان، میان گلها در شمال و یونانیان در جنوب، رم سرور ایتالیا شد و چون خود را کام نیافته و ناامن یافت، شهرهای ماگناگراسیا1 را مخیر کرد که یا زیر سلطه اش متحد شوند یا به جنگ پیش آیند. اهالی توری ای، لوکری، و کروتونا به این امر رضا دادند، زیرا تسلط روم را بر مستحیل شدن در طوایف «بربر» (یعنی ایتالیایی)، که بر گرد و میان آنان رو به فزونی بودند، ترجیح می دادند؛ شاید آنها نیز، مانند شهرهای لاتیوم از جنگ طبقاتی در امان نبودند و سپاهیان رومی را همچون محافظ مالداران در برابر پلبهای عاصی پذیره می شدند. تارنتوم سرسختی کرد و پورهوس، پادشاه اپیروس، را به یاری خواست. این جنگجوی دلیر، که از یاد اخیلس و اسکندر شورها به سر داشت، با نیرویی از مردم اپیروس از آدریاتیک گذشت و در هراکلیا رومیان را شکست داد و ، با اسف بردن بر بهای گران پیروزی خویش، صفتی بر زبانهای اروپایی افزود2.آنگاه همة شهرهای یونانی ایتالیا به وی پیوستند و لوکانیان و بروتیان و سامنیتها خود را یار او خواندند. پورهوس، کینئاس را به رم فرستاد و صلح خواست، و دو هزار زندانی رومی را با این پیمان آزاد کرد که اگر رم جنگ گزیند، همگی نزد وی باز گردند. سنا می خواست صلح را بپذیرید که آپیوس کلاودیوس کور و کهنسال، که مدتها از زندگی اجتماعی کناره گرفته بود، خود را به سنا رساند و درخواست کرد که روم هرگز نباید با نیرویی

1. عنوان شهرهای یونانی ساحل خلیج تارانت، جنوب ایتالیا، مخصوصاً کوچنشینهای آخایایی، سوباریس، کروتونا، و تارنتوم. گاهی این عنوان توسعه می یابد و شهرهای شمالی ـ از قبیل نئاپولیس و کومای ـ را هم در بر می گیرد. ـ م.
2. به اعتبار آنکه پیروزی پورهوس بر رومیان زیانها و تلفات بسیار بر او وارد کرد، عبارت «پیروزی پورهوسی» در زبانهای اروپایی به معنای آن نوع پیروزی است که به بهای گران به دست آمده باشد. ـ م.

بیگانه در خاک ایتالیا پیمان صلح ببندد. سنا زندانیان آزاد شده را نزد پورهوس پس فرستاد و جنگ را از سر گرفت. شاه جوان پیروزی دیگری به دست آورد و سپس، چون از تناسایی و جبن متحدان خود آزرده شده بود، با سپاه نیرو باختة خود از راه دریا روانة سیسیل شد. محاصرة سیراکوز به دست کارتاژیان درهم شکست و آنان را کمابیش از همة مواضع خود در جزیره بیرون راند، اما حکومت دیکتاتوری وی یونانیان سیسیل را، که گمان می کردند می توانند آزادی بی نظم و دلاوری داشته باشند، سخت آزرد؛ یونیان از پشتیبانی او دست برداشتند، و پورهوس به ایتالیا بازگشت و دربارة سیسیل گفت: «چه غنیمتی برای جنگ میان رم و کارتاژ به جا می نهم! » سپاه وی در بنونتوم با رومیان برخورد کرد ـ جایی که پورهوس برای نخستین بار شکست خورد (275). دسته های سبک اسلحه و پرتحرک بر فالانکسهای دیرجنب چیره شدند و در تاریخ نظامی باب تازه ای آغاز گشت. پورهوس از متحدان ایتالیایی یاری خواست؛ متحدان، که در وفاداری و پایداری وی تردید داشتند، خواهشش را رد کردند. پورهوس به اپیروس بازگشت و در یونان به حادثه جویی مرد. در همان سال (272) میلو، تارنتوم را به عذر به رم تسلیم کرد. بزودی همة شهرهای یونانی تسلیم شدند، سامنیتها با ترشرویی سپر انداختند و سرانجام، رم، پس از دو قرن جنگ، فرمانروای ایتالیا شد.
فتح ایتالیا با فرستادن مهاجران به کوچنشینها بسرعت استوار شد. گروهی از این مهاجران را اتحادیة لاتینی می فرستاد و گروهی را رم. این مهاجران به چند کار می آمدند: بیکاری را از میان می بردند؛ کمی وسایل معیشت جمعیت را جبران می کردند و، در نتیجه، از شدت نبرد طبقاتی در رم می کاستند؛ در میان اتباع عاصی، همچون گروههای نظامی یا هسته های وفادار (به سلطة رم)، به کوشش برمی خاستند و برای کالاهای رومی بازار و انبار برپا می کردند و به گرسنگان پایتخت خوراک اضافی می رساندند. پیروزیهای رم در ایتالیا، بزودی، پس از آنکه با شمشیر به دست آمد، باخیش به کمال رسید. در آن روزها صدها شهر ایتالیایی، که تا امروز بر جا مانده اند، بنیاد یافتند یا رنگ رومی گرفتند. زبان و فرهنگ ایتالیایی در سراسر ایتالیا، که هنوز تا آن زمان مردمی بربر بودند و به چندین زبان سخن می گفتند، نشر یافت و ایتالیا کم کم به صورت کشوری متحد درآمد. رم در سایة نظامی سیاسی ـ که در عمل بیرحم بود، اما نتایجی درخشان به بار می آورد ـ نخستین قدم را برداشت.
اما، در کرس و ساردنی و سیسیل و افریقا، نیرویی کهنتر و توانگرتر از رمِ به پاخاسته بود که راه مدیترانة باختری را بر تجارت رم می بست و ایتالیا را در دریاهای خود در بند می کرد.