گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل سوم
.فصل سوم :هانیبال رو در روی رم - 264 – 202 ق م


I - کارتاژ


هزار و هفتصد سال قبل از میلاد، بازرگانان کنجکاو فنیقیه بر ثروت خفته در کانهای اسپانیا آگاهی یافتند. بزودی کشتیهای بازرگانی میان صیدا و صور و بوبلوس در یک سوی مدیترانه، و تارتسوس، در دهانة گوادالکیویر در سوی دیگر، به رفت و آمد پرداختند. چون در آن هنگام این گونه سفرها نمی توانست بی توقفهای بسیار صورت گیرد و کوتاهترین و امنترین راهها از کرانة جنوبی مدیترانه می گذشت، فنیقیان پاسگاهها و منزلهایی بر کرانة افریقا در لپتیس ماگنا (لبدة کنونی) ، هادرومتوم (سوس)، اوتیکا (اوتیکه)، هیپودیاروتوس (بیزرت)، هیپورگیوس (بونه)، و حتی فراتر از جبل طارق در لیکسوس (جنوب طنجه) برپا کردند. ساکنان سامی این پاسگاهها برخی از زنان بومی را به زنی گرفتند و ماندة مردم را، به رشوت، به صلح خرسند گردانیدند. در حدود سال 813ق م گروه تازه ای از استعمارگران، شاید از فنیقیه، یا شاید از اوتیکا که رو به گسترش نهاده بود، بر روی دماغه ای در شانزده کیلومتری شمال باختری تونس کنونی سکونت گزیدند. این شبه جزیرة باریک بآسانی دفاع پذیر بود و زمین آن، که از رودخانة باگراداس (مجرده) سیراب می شد، چندان حاصلخیز بود که بزودی، به رغم ویرانیهای بسیار، حیات و باروری خود را بازیافت. روایات کهن بنیادگذار این شهر را الیسا یا دیدو، دختر شاه صور، می داند. الیسا، چون شویش به دست برادرش کشته شد، با گروهی خطرجو به کشتی نشست و رهسپار افریقا گشت. زیستگاه وی، برای آنکه از اوتیکا مشخص باشد، کارتهاداشت یا نوشهر نام گرفت، یونان این نام را به کارخدون، و رومیان به کارتاگو بگرداندند. لاتینیان نام افریقا را بر خطة پیرامون کارتاژ و اوتیکا نهادند و، به پیروی از یونانیان، جمعیت سامی آن را پوئنی (فنیقی) نامیدند. به هنگام شهربندان صور به دست شلمنصر و بختنصر و اسکندر، گروه بسیاری از صوریان توانگر به افریقا گریختند. بیشتر ایشان به کارتاژ رفتند و آن شهر را کانون بازرگانی فنیقیه کردند. همانگاه که صور و صیدا سر در تباهی می نهادند، کارتاژ توان و شکوه روزافزون می یافت.

کارتاژ چون نیرومند شد، بومیان افریقایی را به سوی سرزمینهای دورتر درون افریقا راند و نه فقط از پرداخت خراج به آنان سر باز زد، بلکه آنان را به خراجگزاری و بندگی در خانه ها و کشتزارها واداشت. املاکی که گاه بیست هزار مرد در آنها کار می کردند پدید آمد. کشاورزی به دست فنیقیان کارآمد به گونة دانش و صناعتی درآمد که ماگو، نویسندة کارتاژی، ملخص اصول آن را در رسالة کوچکی فراهم آورد. زمین، به یمن آبی که از ترعه ها می گرفت، بستانها و گندمزارها و تاکستانها و باغهای زیتون و انار و گلابی و گیلاس و انجیر برمی آورد. پرورش اسب و گاو و گوسفند و بز روایی یافت؛ الاغ و استر بار می کشیدند، و فیل از جمله حیوانات اهلی بود. صناعت شهری ، جز در زمینة فلزسازی، بالنسبه کم رشد بود؛ کارتاژیان، مانند نیاکان آسیایی خویش، ترجیح می دادند آنچه را که دیگران می ساختند خرید و فروش کنند؛ هم ایشان در پی فیل و عاج و زر و بنده، با استران بارکش خود به خاور و باختر می رفتند و پهنة صحرا را می بریدند. کشتیهای بزرگ آنان، در صدها بندر میان آسیا و بریتانیا، کالا می آوردند و می بردند، زیرا، به خلاف بسیاری از دریانوردان دیگر، در «ستونهای هرکول»1 راهشان را کج نمی کردند و برنمی گشتند. شاید هم ایشان بودند که در حدود سال 490 ق م، هزینه های سفر اکتشافی هانون2 را تا چهار هزار و دویست کیلومتر بر کرانه های افریقا در اقیانوس اطلس، و سفر هیمیلکو را به کرانه های شمالی اروپا فراهم کردند. اگرچه در سکه سازی چندان هنرمند نبودند، نخستین ملتی به شمارند که چیزی همانند اسکناس اختراع کردند، و آن باریکه ای چرمین بود که مهری به علامت ارزش بر رویش می خورد و در سراسر قلمرو کارتاژ روایی داشت.
شاید سپاهیان و ناوگانی که کارتاژ را از صورت یک پاسگاه بازرگانی به مقام یک امپراطوری درآوردند، وظیفه و نعمت خویش را از بازرگانان محتشم می گرفتند، نه از آریستوکراتهای زمیندار. کرانة افریقایی، از سیرنائیک تا جبل طارق (جز اوتیکا) و فراتر از آن، به دست آنان فتح شد. تارتسوس، کادیث یا گادس، و دیگر شهرهای اسپانیا به تصرف درآمد و کارتاژ به برکت زر و سیم و آهن و مس اسپانیا توانگر گشت. دامنة قدرت کارتاژ تا جزایر بالئار کشیده شد و حتی به مادرا رسید؛ مالت، ساردنی، کرس، و نیمة باختری سیسیل را در برگرفت. کارتاژ بر این سرزمینهای مغلوب بتفاوت سخت می گرفت؛ آنها را به پرداخت خراجهای سالیانه موظف می کرد؛ مردمشان را به خدمت در سپاه خود وامی داشت؛ و بر روابط
---
1. دو صخره را در مدخل مدیترانه گویند، که یکی در افریقا و دیگری در اسپانیا واقع است. به روایت اساطیر، هر دو صخره یکپارچه بود ، تا آنکه هرکول آنها را از هم جدا کرد تا به گادس برسد. پیشینیان آنها را کالپ و آبوله و امروزیان جبل طارق می نامند. ـ م.
2. دریانورد و پویندة کارتاژی در قرن دوم ق م. ـ م.

خارجی و بازرگانی آنها سخت نظارت می کرد. در عوض، آنها را از حمایت نظامی، خودمختاری محلی، و ثبات اقتصادی برخوردار می کرد. ثروت این متصرفات را می توان از آنجا دریافت که شهر لپتیس صغیر سالانه 365 تالنت (برابر 1،314،000 دلار) به خزانة کارتاژ خراج می داد.
بهره کشی از این امپراطوری و بازرگانی، کارتاژ را در قرن سوم ق م ثروتمندترین شهر مدیترانه ساخت. کارتاژ، از محل تعرفه و خراج، هر ساله دوازده هزار تالنت، یعنی بیست برابر آتن در اوج قدرت خود، درآمد داشت. طبقات بالادست در کاخ می زیستند، جامه های فاخر به تن می کردند و خوراکهای لذیذ می خوردند. شهر کارتاژ، که پانصدهزار تن جمعیت داشت، به سبب پرستشگاههای پرشکوه و گرمابه ها و، خاصه بندرگاههای امن و باراندازهای وسیعش شهرة عالم بود. هر یک از دویست و بیست باراندازش دو ستون به شیوة یونانیایی داشت، بدان گونه که محوطة داخلی بندر («کوتون») دایرة عظیمی مرکب از چهار صد و چهل ستون مرمر بود. از این نقطه خیابانی عریض به میدان شهر می پیوست؛ در این میدان، چهار راهی پر ستون آراسته به تندیسهای یونانی، مراکز اداری و دفترخانه های بازرگانی و دادگاهها و پرستشگاهها برپا بود؛ در خیابانهای پیوسته به میدان، که به شیوة شرقی باریک بود، هزاران دکان با کالاهای گونه گون و بیشمار قرار داشت که هر زمان فریاد سوداگران از آنها برمی خاست. خانه ها تا شش طبقه داشتند، و غالباً هر اطاق خانواده ای را در خود جا می داد. در مرکز شهر تالار یا دژی به نام بورسا دیده می شد که بنایان بعدی روم از آن، همچون بسیاری ساختمانهای دیگر کارتاژی، تقلید کردند؛ در اینجا خزانه و ضرابخانه و مقابر و ستونهای دیگر و پرشکوهترین پرستشگاه کارتاژی که به خدای بزرگ اشمون نیاز شده بود، برپا بود. پیرامون آن بخش شهر را که رو به خشکی داشت، دیواری در سه رده، به بلندی 13.5 متر، با برجها و باروهای بلندتر حفظ می کرد؛ درون دیوار، چهار هزار اسب، سه هزار فیل، و بیست هزار سپاهی جای می گرفتند. بیرون دیوار، املاک توانگران، و فراتر از آنها کشتزارهای تهیدستان قرار داشت.
کارتاژیان از نژاد سامی، و با یهودیان روزگار کهن همخون و به چهره همانند بودند. زبانشان گاه طنین عبری می گرفت، مثل واژة شوفتس، به معنای فرمانروا، که از شوفتیم عبری به معنای دادرس می آید. مردان ریش می گذاشتند، اما غالباً بخش زیرین لب را با تیغ مفرغی می تراشیدند. بیشتر آنان فینه یا عمامه بر سر داشتند، کفش یا پای افزار چوبین به پا می کردند، و جبه ای گشاد و بلند می پوشیدند. اما افراد طبقات بالادست، به تقلید از یونانیان، جامه هایی ارغوانی رنگ و مطرز به مهره های شیشه ای به تن می کردند. زنان بیشتر در حجاب و انزوا به سر می بردند؛ می توانستند در کاهنی به مقامات بالا برسند، اما در غیر این حال می بایست به قدرت فریباییهای خویش خرسند باشند. مرد و زن، هر دو به خود جواهر می بستند و عطر

می زدند و گاه حلقه ای به بینی میکردند. از خوی و سیرت ایشان، جز از قلم دشمنانشان، چیزی نمی دانیم. نویسندگان یونانی و رومی آنان را مردمی شکمباره و میخواره وصف کرده اند که خوش داشتند در ناهارخانه ها گرد هم آیند، و در روابط جنسی خود به همان اندازه بی پروا بودند که در سیاست تباهکار، رومیان دغل، «ایمان کارتاژی» را مرادف دغلی می شمردند. پولوبیوس می نویسد که «در کارتاژ چیزی که منبع سود باشد هیچ گاه شرم آور نتواند بود.» پلوتارک، کارتاژیان را به عنوان مردمی «سختگیر و عبوس، بفرمان در برابر فرمانروایان خود، و سنگدل در حق زیردستان، بغایت ترسو، در خشم درنده خو، سرسخت در تصمیم، ترشرو، و ذوق ناپذیر از لطف و مواهب زندگی» نکوهیده است. اما پلوتارک، هر چند که غالباً جنانب انصاف را نگاه می داشت، به هر تقدیر یونانی بود و پولوبیوس نیز دوست رازدار سکیپیو بود، که کارتاژ را به خاکستر نشاند.
ناپسندترین مظهر زندگی کارتاژیان دینشان بود، که آگاهی ما دربارة آن نیز از جانب دشمنانشان بوده است. نیاکانشان، در فنیقیه، بعل – مولک و آستارته را به نام فرشتگان موکل بر مردی و زنی در طبیعت و بر خورشید و ماه در آسمان می پرستیدند، کارتاژیان به دو خدا همانند این دو، یعنی بعل همان و تانیت، ایمان می ورزیدند. تانیت به ویژه در ایشان پارسایی مهرآمیزی پدید می آورد؛ مردم پرستشگاههای او را از هدایا پر می کردند و به نامش سوگند می خوردند. سومین خدا در مراتب حرمت، ملکارت یا «مفتاح شهر» بود، و سپس اشمون خدای ثروت و تندرستی، و آنگاه گروهی از خدایان کوچک (بعلها یا سروران)؛ دیدو نیز پرستیده می شد. به هنگام بحرانهای بزرگ، کودکانی تا سیصد تن، در عرض یک روز در پای بعل همان قربانی می شدند. کودکان را روی بازوی فروخمیدة بت می نهادند و به درون آتش زیر آن می غلتاندند؛ فریادهای آنان در میان صدای شیپورها و سنجها محو می شد، در حالی که مادرانشان مجبور بودند که این صحنه را بی مویه و لابه نظاره کنند، و گرنه به گناهکاری متهم می شدند و پاداش درخور خویش را از خدایان نمی گرفتند. گاه توانگران از فدیه کردن فرزندانشان خودداری می کردند. اما، هنگامی که آگاتوکلس سیراکوزی کارتاژ را محاصره کرد، توانگران، به این پندار که طفره های گذشته شان خدا را آزرده است، دویست فرزند والاتبار را به درون آتش انداختند. این داستانها را دیودوروس، یونانی سیسیلی، برای ما باز گفته است ، که در باب فرزندکشی یونانیان چندان سخت نمی گرفت. شاید رسم کارتاژیان، در قربانی کردن کودکان، به کوشش برای جلوگیری از فرزندآوری بسیار رنگ دینداری می داد.
هنگامی که رومیان کارتاژ را ویران کردند، کتابخانه هایی را که یافتند به متحدان افریقایی خود بخشیدند. از مجموعة آن کتابها، جز سفرنامة هانون و رسالات پراکنده ای از ماگو دربارة کشاورزی، چیزی بازنمانده است. قدیس آوگوستینوس، به اشارت، این اطمینان را به ما می بخشد که

«در کارتاژ بسی چیزها را خردمندانه به ذهن می سپردند». و سالوستیوس و یوبا نیز از مورخان کارتاژی بهره جسته اند؛ اما از خود کارتاژیان گزارشی دربارة تاریخ کارتاژ به دست نداریم. رومیان از ساختمانهای کارتاژ حتی یک سنگ به جا ننهادند. چنین گزارش داده اند که شیوة معماری کارتاژ ترکیبی از اسلوبهای فنیقی و یونانی، و معابدش عظیم و پرآرایش بود، و پرستشگاه و تندیس بعل همان پوششی از زر داشت و هزار تالنت می ارزید؛ حتی یونانیان مغرور، کارتاژ را یکی از زیباترین پایتختهای جهان می شمردند. قطعاتی از سنگتراشیهای تابوتهایی که در گورهای نزدیک کارتاژ پیدا شده، در موزه های تونس موجود است؛ زیباترین آنها تندیس انسانی نیرومند و خوش اندام، شاید تانیت، و به شیوة یونانی است. تندیسهای کوچکتر، که از گورهای کارتاژی جزایر بالئار به دست آمده، ناهنجار و غالباً بی تناسب است: گویی که برای فریفتن کودکان یا گریزاندن شیاطین ساخته شده است. سفالینه های بازمانده یکسره جنبة مصرفی دارند. اما می دانیم که صنعتگران کارتاژی در زمینة نساجی و جواهرسازی مهارت داشتند و از عاج و آبنوس و شیشه آثار جالبی به جا نهاده اند.
توصیف روشن دولت کارتاژ از عهدة ما بیرون است. ارسطو قانون اساسی کارتاژ را « از بسیاری لحاظ برتر از دیگران» دانسته و ستوده است، زیرا « یک کشور هنگامی سامان درست دارد که تودة مردم پیوسته به قانون اساسی وفادار باشند، و هیچ کس نتواند حاکم خودکام شود.» شارمندان گاه گاه در انجمنی گرد می آمدند، و حق داشتند لوایحی را که از طرف سنایی مرکب از سیصد تن از شیوخ پیشنهاد می شد، رد یا تصویب کنند؛ اما به بحث دربارة آنها یا اصلاح آنها مجاز نبودند. اگر سنا می توانست بر سر لایحه ای اتفاق کند، مجبور نبود آن را به انجمن تقدیم کند. مردم اعضای سنا را برمی گزیدند، اما رشای علنی از فضیلت یا هیبت این سازمان دموکراتیک کاست و آن را به صورت مجمعی از والاتباران و جرگة منحصر مالداران درآورد. انجمن، از میان کسانی که سنا پیشنهاد می کرد. دو «شوفتس» یا فرمانروا را برای ریاست بر منصبهای قضایی و اداری حکومت برمی گزید، بر رأس این مقامات، دادگاهی مرکب از صد و چهار دادرس قرار داشت که، برخلاف قانون، تا پایان عمر بر منصب خود باقی بودند. این دادگاه، چون حق داشت که بر سراسر نظام اداری نظارت کند و از هر صاحبمنصبی در پایان مدت خدمتش حساب بخواهد، در زمان جنگهای پونیک، همة سازمانهای دولتی و همة شارمندان را زیر نظارت خود گرفت.
فرماندة سپاهیان از جانب سنا معین، و به وسیلة انجمن برگزیده می شد. وضع این فرمانده از کنسول رومی بهتر بود، زیرا می توانست تا هر زمان که سنا بخواهد فرماندهی کند. رومیان لژیونهایی مرکب از زمینداران میهندوست بر ضد کارتاژ بسیج کردند، و حال آنکه سپاه کارتاژ از مزدوران بیگانه ـ و بیشتر اهل لیبی ـ فراهم می آمد؛ این مزدوران در حق کارتاژ مهری به دل نداشتند، بلکه به وظیفه رسان و گاه سردار خود وفادار بودند. ناوگان کارتاژی، بی گفتگو، نیرومندترین ناوگان آن زمان بود و، با پانصد کرجی با پنج ردیف پاروزن، به رنگهای روشن، و باریک و تندرو، به شایستگی از مهاجرنشینها و بازارها و راههای بازرگانی کارتاژ دفاع می کرد. تصرف سیسیل به دست آن سپاه، و بسته شدن مدیترانة غربی بر تجارت رومی به دست این ناوگان بود، که جنگهای مرگبار دوجانبه ای را آغاز نهاد که یک قرن مدت گرفت و آنها را به نام سه جنگ پونیک می شناسیم.