گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل سوم
.IV – هانیبال


چرا روم روا داشت تا اسپانیا دوباره به تصرف کارتاژ درآید؟ چون از جنگ طبقاتی به ستوه آمده و در آدریاتیک رو به گسترش نهاده و با گل در جنگ بود. در سال 232، تریبونی به نام کایوس فلامینیوس، به رغم مخالفت شدید سنا، لایحه ای از انجمن گذراند که به موجب آن پاره ای از زمینهایی که از گلها به دست رم افتاده بود میان تهیدستان بخش شد؛ در این کار، فلامینیوس پیشگام برادران گراکوس بود. در سال 230، روم، با پاک کردن آدریاتیک از راهزنان و تصرف بخشی از کرانة ایلیریا برای حفظ بیشتر بازرگانی ایتالیا، نخستین قدم را برای فتح یونان برداشت. چون اکنون از جنوب و خاور در امان بود، مصمم شد تا گلها را از آلپ براند وایتالیا را به گونة حکومتی کاملا متحد درآورد. برای آنکه از غرب نیز در امان باشد، با هاسدروبال پیمانی بست که به حکم آن کارتاژیان مقیم اسپانیا متعهد شوند تا در جنوب رودخانة ابرو بمانند، و در همان حال شهرهای نیمه یونانی ساگونتوم و آمپوریاس را در اسپانیا با خود یار کرد. سال بعد (225)، گلها با سپاهی مرکب از 50,000 پیاده و 20,000 سوار به جنوب شبه جزیره سرازیر شدند. ساکنان پایتخت چنان به هراس افتادند که سنا عادت بدوی قربانی کردن انسان را از سر گرفت و فرمان ϘǘϠتا دو گلی را زنده در میدان شهر ϙYƠکنند مگر خشم خدایان فرو نشیند. لژیونها نزدیک تلامون با مهاجمان رو به رو شدند، چهل هزار تن را کشتند و ده هزار اسیر گرفتند و همچنان پیش رفتند تا همة گلهایی را که بر دامنة رومی آلپ مقیم بودند سرکوب کنند. این طǘѠدر ظرف سه سال به انجام رسید؛ در پلاسنتیا و کرمونا مهاجرنشینهایی برای دفاع از کشور پدید آمد، و ایتالیا، از آلپ تا سیسیل، یکی شد.
این توفیقی نابهنگام بود. اگر گلها چند سالی دیگر به حال خود واگذاشته شده بودند، همانا جلوی هانیبال را می گرفتند؛ اما اکنون سراسر گل از خشم بر ضد روم می جوشید. هانیبال که دیری در پی این فرصت بود، پس از رو به رو شدن با اندک مقاومتی، از گل گذشت و به یاری قبایل گلی بر ایتالیا حمله کرد.

سردار کارتاژی اکنون بیست و هشت ساله و روان و تنش در اوج کمال بود. گذشته از آنکه مانند بزرگزادگان دیگر کارتاژی در زبانها و ادبیات و تاریخ فنیقیه و یونان آموزش دیده بود، نوزده سال نیز در اردوگاهها سربازی آموخته بود. تن خویش را به سختی، شهوتش را به اعتدال، زبانش را به خاموشی، و اندیشه اش را به واقعبینی خو داده بود. می توانست در دویدن یا سواری با تندروترین و در شکار و نبرد با دلیرترین مردان برابری کند. لیویوس، که دشمن او به شمار است، می گوید که وی «نخستین کسی بود که به نبرد آغاز می کرد و واپسین مردی بود که از کارزار دست می کشید. سربازان آزموده وی را دوست داشتند، چون در حضور هیبت آمیز و چشمان نافذش سردار کهنسال خود هامیلکار را می دیدند که جوانیش را بازیافته است؛ سربازان تازه کار به او مهر می ورزیدند، چون هیچ گاه جامه ای که نشانة برتری او بر دیگران باشد به تن نمی کرد و تا نیازهای سپاهیانش را برنمی آورد آرام نمی نشست و در رنج و شادی با ایشان شریک بود. رومیان او را به آزمندی، درنده خویی، و عذر متهم می کردند، زیرا در به چنگ آوردن ساز و برگ برای سپاهیانش از هیچ چیز پروا نداشت، سرکشان را سخت گوشمالی می داد، و برای دشمنانش چه دامها که نمی گسترد. با این وصف، او را همیشه بخشنده و جوانمرد می یابیم. مومسن1 با انصاف می گوید: « در گزارشهای احوال او چیزی نتوان یافت که به حکم اوضاع یا بر طبق قوانین بین المللی زمان توجیه پذیر نباشد.» رومیان او را، به سبب آنکه جنگها را بیشتر به نیروی اندیشه اش می برد تا با جانبازی سربازانش، هیچ گاه نمی بخشودند. فریبهایی که به زیان رومیان می انگیخت، و مهارتش در جاسوسی و باریک بینیش در استراتژی و غافلگیری تاکتیکهایش تا زمان ویرانی کارتاژ، از حوصلة فهم رومیان بیرون بود.
در 219 ق م دست نشانده های روم در ساگونتوم کودتایی به راه انداختند و دولتی را بر سرکار آوردند که از سر میهن پرستی با کارتاژ مخالف بود. هنگامی که مردم ساگونتوم به آزار قبایل دوستار هانیبال پرداختند، هانیبال ایشان را فرمان داد تا سر جای خود بنشینند؛ و چون سر پیچیدند، شهر را محاصره کرد. روم زبان اعتراض به کارتاژ گشود و تهدید به جنگ کرد. کارتاژ پاسخ داد که چون ساگونتوم در صد و شصت کیلومتری جنوب ابرو واقع است، روم به هیچ رو حق مداخله ندارد و، با عقد اتحاد با ساگونتوم، پیمان خویش با هاسدروبال را گسسته است. هانیبال همچنان به محاصرة شهر ادامه داد، و روم دوباره به جنگ برخاست، بی آنکه هرگز به دلش بگذرد که این دومین جنگ پونیک (کارتاژی) سهمناکترین جنگ در تاریخش خواهد بود.
هانیبال هشت ماه به سرکوبی مردم ساگونتوم گذراند؛ اما جرئت آن نداشت که به سوی
---
1. تئودور مومسن، مورخ آلمانی (1817 ـ 1903). شاهکار او کتاب «تاریخ روم» است. ـ م.

ایتالیا پیش رود و بندری چنین مناسب را برای پیاده شدن رومیان در پشت سر خود باقی گذارد. در سال 218 از ابرو گذشت و، مانند قیصر، در روبیکون با سرنوشت پنجه درافکند. سپاهی مرکب از پنجاه هزار پیاده و نه هزار سوار داشت که بیشترشان اسپانیایی و لیبیایی بودند و هیچ یک مزدور نبودند. اما سه هزار سرباز اسپانیایی، هنگامی که دانستند هانیبال قصد گذار از آلپ را دارد، پا به گریز نهادند؛ و هانیبال هفت هزار سرباز دیگر را نیز، که طرحش را غیر ممکن می دانستند، آزاد کرد. گذشتن از پیرنه خود همانا بسیار دشوار بود؛ اما ناگهانیتر از آن، مقاومت سرسختانة برخی قبایل گل بود که با مارسی بودند. هانیبال سراسر تابستان را جنگید تا توانست به رن برسد و، پس از یک جنگ بزرگ، از آن بگذرد. هنوز از کرانه های رودخانه نگذشته بود که یک سپاه رومی به دهانة رودخانه رسید.
هانیبال سپاهیان خود را به شمال، به سمت وین، راهبر شد و سپس از جانب خاور بر آلپ تاخت. پیش از هانیبال، قبایل سلتی از این کوهها گذشته بودند؛ اگر قبایل مقیم آلپ در برابر هانیبال مقاومت نکرده بودند، و گذراندن پیلهایش از گذرگاههای تند شیب سخت نمی نمود، او نیز بی دشواری بسیار از کوهها می گذشت. در پایان تابستان، پس از آنکه نه روز از کوهها بالا رفت، به ستیغ رسید و آن را پوشیده از برف یافت؛ آنجا دو روز با سپاهیان و ستورانش آرمید، و سپس از گذرگاههایی تندشیبتر از آنچه هنگام بالا آمدن دیده بود، از راههایی که گاه زیر بهمن دفن می شد و بیشتر پوشیده از یخ بود، راه پایین را در پیش گرفت. بسیاری از سربازان و ستوران در راه لغزیدند و به کام مرگ فرو افتادند. هانیبال کشتزارهای سبز و جویبارهای درخشان ایتالیا را در دشتهای دوردست جنوب به سربازان نومید خود نشان می داد و نوید می بخشید که بزودی آن بهشت جایگاه رهنوردان خواهد بود، و بدین گونه سربازان را به پیشرفت دلگرم می کرد. پس از هفده روز رهسپری در آلپ، به دشت رسیدند و یکچند آسودند. هنگام گذشتن از کوهها، بسیاری از سربازان و اسبان تلف شده بودند و از این رو اکنون شمار سپاهیان به 26000 تن رسیده بود ، یعنی نیم آن عده ای که چهار ماه پیش از کارتاژ جدید به راه افتاده بود. اگر گلهای این سوی آلپ نیز مانند گلهای آن سوی آلپ در برابر هانیبال مقاومت کرده بودند، شاید پیشرفت او همانجا پایان می یافت. اما قبیلة بو ای ای و قبایل دیگر هانیبال را همچون نجاتبخش پذیره و یار شدند؛ در همان حال، رومیانی که بتازگی در آن خطه سکنا گزیده بودند، از راه پو به جنوب گریختند.
سنا ، که بدین گونه در عرض هفت سال هستی روم را دوباره در خطر می دید، همة نیروهای خود را بسیج کرد و همة حکومتهای ایتالیایی را فرا خواند تا برای دفاع از سرزمین خود متحد شوند. روم، به یاری این حکومتها، سپاهی مرکب از 300,000 پیاده و 14,000 سوار 456,000 ذخیره فراهم آورد. دسته ای از این سپاهیان، به سرداری یکی از آن سکیپیوهای

متعدد و مشهور، کنار تیچینو ـ رودخانه ای کوچک که در پاویا به پو می ریزد ـ به هانیبال برخورد. سواره نظام نومیدیایی هانیبال، رومیان را به هزیمت واداشتند، وسکیپیو، که زخمی سهمگین برداشته بود، با دخالت دلیرانة پسرش نجات یافت؛ تقدیر چنین حکم کرده بود که این پسر، شانزده سال بعد، در زاما به هانیبال برخورد کند. در دریاچة ترازیمنه، هانیبال با سی هزار تن دیگر از سپاهیان رومی، به سرداری تریبون کایوس فلامینیوس، رویارو شد. به همراه این سپاه برده فروشانی بودند که برای اسیران احتمالی غل و زنجیر به همراه داشتند تا آنان را بعداً بفروشند. هانیبال با بخشی از قوای خود این سپاه را به درون دشتی محصور از تپه و جنگل کشاند؛ آنگاه به یک علامت، سپاهیانی که در این تپه ها و جنگلها پنهان شده بودند، از هر سو، از نهانگاههای خود بیرون ریختند و همة رومیان، و از جمله خود فلامینیوس، را کشند (217).
هانیبال اکنون بر سراسر شمال ایتالیا دست یافته بود، اما می دانست که هنوز نیرویش ده یک دشمن مصمم است. تنها امیدش آن بود که برخی از حکومتهای ایتالیا را به شورش بر ضد روم برانگیزد. وی همة زندانیانی را که از متحدان روم گرفته بود آزاد کرد، زیرا بر آن بود که قصد رهاندن ایتالیا را دارد نه سر ستیزه با آن. هانیبال از میان اتروریای سیلزده ـ جایی که تا چهار روز تکه زمین خشکی برای چادر زدن یافت نمی شد ـ گذشت؛ آپنن را در نوردید و به آدریاتیک رسید و در آنجا به سربازانش اجازه داد تا مدتی دراز بیاسایند و زخمهای خویش را مرهم نهند. وی خود به چشم درد مبتلا شد، اما زمان برای درمان آن نیافت و از یک چشم نابینا گشت. آنگاه از کرانة خاوری به پایین سرازیر شد و از قبایل ایتالیایی دعوت کرد تا به او بپیوندند. حتی یک قبیله نیز به او نپیوست؛ بر عکس، هر شهری دروازة خود را به روی او بست و آمادة جنگ شد. چون راه جنوب را در پیش گرفت، متحدان گلی او، که فقط به زادگاههای خود در شمال علاقه داشتند، او را ترک کردند. دامگستری برای کشتنش چنان دامنه گرفت که ناچار هر دم خود را به رنگ و جامه ای تازه در می آورد. پس، از حکومت کارتاژ خواست تا از راه یکی از بنادر آدریاتیک برایش مرد جنگی و سلاح و توشه بفرستد؛ اما حکومت دریغ کرد. هانیبال از برادر کوچکترش، هاسدروبال، که در اسپانیا از او جدا شده بود، خواست تا سپاهی جمع کند و از گل و آلپ بگذرد و به او بپیوندد؛ اما رومیان به اسپانیا هجوم آوردند، و هاسدروبال زهرة عزیمت از آن خطه را نیافت. ده سال گذشت تا هاسدروبال به برادر پیوست.
روم اکنون، در برابر بزرگترین دشمن خود، سیاست گیج کنندة حزم و فرسایش را پیش گرفته بود. کوینتوس فایبوس ماکسیموس، که در سال 217 به دیکتاتوری رسیده بود، چندان از رویارویی با سپاهیان هانیبال پرهیز کرد که شیوه اش در تاریخ سمر شد؛ وی بر آن بود که سرانجام گرسنگی و ناسازگاری و بیماری، مهاجمان را از پا در خواهد آورد. پس از یک سال این «بیجنبشی استادانه» تودة مردم روم را به تنگ آورد؛ انجمن، با برگزیدن مینوکیوس

روفوس به همپایگی با فابیوس در دیکتاتوری، رأی سنا و سنت و منطق را زیر پا گذاشت. به رغم اندرز فابیوس، مینوکیوس بر دشمن تاخت، اما به دام افتاد و شکستی سخت خورد؛ آنگاه معنای این سخن هانیبال را دریافت که گفته بود از فابیوس که به جنگ دست نمی یازد بیشتر می ترسد تا از مینوکیوس که آهنگ ستیزه دارد. یک سال بعد، فابیوس معزول شد و لوکیوس آیمیلیوس پاولوس و کایوس ترنتیوس وارو فرماندهی سپاهیان رومی را به عهده گرفتند. پاولوس، که آریستوکرات بود، جانب احتیاط را گرفت؛ وارو، که از میان پلبها برخاسته بود، خواستار سختکوشی شد؛ مانند همیشه، احتیاط در این کشاکش بازنده شد. وارو در پی کارتاژیان به راه افتاد و در کانای، واقع در آپولیا در شانزده کیلومتری کرانة آدریاتیک، به آنان برخورد. رومیان هشتاد هزار پیاده داشتند و شش هزار سواره؛ هانیبال نوزده هزار سرباز کار آزموده داشت، شانزده هزار گلی غیر قابل اعتماد، و ده هزار اسب؛ وی وارو را برای ستیزه به دشتی پهناور، که برای حملة سواره نظام دلخواه بود، کشاند. گلها را در قلب سپاه گذاشت، چون بیم داشت که بگریزند. چنین نیز شد، و هنگامی که رومیان در پی آنان به درون دشت آمدند، کارتاژی زیرک، که خود در گرماگرم نبرد بود، به سربازانش فرمان داد تا راه را بر دو جناح رومیان ببندند و آنگاه سواره نظام را فرمود تا صف سواران دشمن را در هم شکنند و از پشت سر بر لژیونها بتازند. سپاه روم در محاصره افتاد، امکانی برای جنگ و گریز نیافت، و نابود شد. چهل و چهار هزار تن از آنان به خاک هلاکت افتادند، از جمله خود پاولوس و هشتاد سناتوری که به سربازی آمده بودند. ده هزار تن به کانوسیوم گریختند، از جمله وارو و سکیپیو، که بعدها لقب آفریکانوس مهین را یافت (216) هانیبال شش هزار سپاهی از دست داد، که دو سوم ایشان از مردم گل بودند. این جنگ نمونه ای عالی از سپهسالاری به جا نهاد که در تاریخ برتر از آن نمی توان یافت. به روزهای اتکای روم بر سپاه پیاده پایان داد و، تا دو هزار سال، مبانی و اصول فن سپاهیگری را معین کرد.