گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل چهارم
.IV – ادبیات


رومی نه تنها پروردة خانواده، دین، و آیین اخلاقی، بلکه به درجه ای کمتر، پرداختة مدرسه، زبان، و ادب نیز بود. پلوتارک تاریخ نخستین مدرسة رومی را سال 250 ق م می داند؛

اما لیویوس، شاید در مقام داستانپردازی، نقل می کند که ویرگینیا، محبوب «ده مرد»، بسی پیشتر، یعنی در سال 450، به «دبستانی واقع در فوروم می رفت.» نیاز به قوانین نوشته و انتشار الواح دوازدهگانه گواه بر آن است که در آن زمان بیشتر شارمندان خواندن می دانستند.
آموزگار معمولا بنده یا آزادمردی بود که از جانب خانواده برای آموزش فرزندانشان، یا تشکیل مدرسه ای خصوصی و تدریس به هر کودکی که از راه می رسید، به خدمت گرفته می شد. کار او آموزش خواندن و نوشتن و صرف و نحو و حساب و تاریخ و فرمانبرداری بود؛ تربیت اخلاقی اصل بنیادی و پایان ناپذیر آموزش بود. حافظه و منش را، با ازبر کردن الواح دوازدهگانة قانون، ممارست می دادند. هاینه گفته است که «اگر قرار می بود که رومیان اول از همه زبان لاتینی بیاموزند، فرصت چندانی برای جهانگشایی نمی یافتند.» با این وصف، رومیان می بایست افعال بیقاعدة لاتینی را صرف کنند، سپس یونانی را فرا گیرند. هر پسر رومی، با خواندن نظم و نثر، بر پیروزیهای میهن و قهرمانانش آگاهی می یافت و، از رویدادهای آموزنده ای که هرگز رخ نداده بود، درس میهن پرستی می گرفت. به ورزش توجهی نمی شد؛ رومیان صلاح در آن می دیدند که بدن را بیشتر با کار سودمند در کشتزار یا اردوگاه ریاضت و پرورش دهند تا از راه مسابقه در ورزشگاه یا زورخانه.
زبان رومی، مانند گویندگانش، به درد عمل می خورد، و خالی از زواید بود و نظامی وار، تند و کوتاه؛ جملات و عبارات آن، با دنباله روی منظم، به سوی هدفی روشن روان بود. همانندیهای بیشمار، آن را، درون خانوادة زبانهای هند و اروپایی، با سانسکریت و یونانی و سلتی ـ یعنی زبانهای مردم گل و ویلز و ایرلند ـ پیوند می داد. زبان لاتینی، در پرداختن کنایات و نرمش پذیری و آسانی ترکیب سازی، از یونانی تهیدست تر بود؛ لوکرتیوس و سیسرون از دامنة محدود واژه ها در این زبان، و فقدان سایه روشنهای ظریف در آن، شکوه می کردند. با اینهمه، لاتینی زبانی بود با شکوهی پر آوا و قوت مردانه و، در پرتو همین صفات، بهترین دستمایه برای فن خطابه؛ و به سبب ساختمان فشرده و منطقی جملاتش، شایسته ترین قالب برای قانون رومی. الفبای لاتین از خالکیس (در ائوبویا) از راه کومای و اتروریا آمده بود. در قدیمیترین سنگنبشتة لاتینی که به دست آمده و منسوب به قرن ششم ق م است، همة حروف صورت یونانی دارند. حرف C مانند K، J مانند Y، V مانند U یا W، و حرف صدادار مانند حروف صدادار ایتالیایی تلفظ می شد. معاصران قیصر او را «یولیوس کایسار» می شناختند، و سیسرون «کیکرو» خوانده می شد.
رومیان با قلم چاکدار و مرکب، نخست به روی برگ، سپس پشت پوست درخت، و اغلب روی سفید لوحة چوب موم اندود، و بعدها به روی چرم و کاغذ کتانی و پارشمن می نوشتند. چون صورت نوشتاری لاتینی بیش از صورت گفتاری آن در برابر تغییر مقاومت کرد، زبان ادب از زبان تودة

مردم بیش از پیش دور شد ـ مانند آنچه امروزه در امریکا یا فرانسه رخ می دهد. زبانهای خوش آهنگ رومیایی، یعنی ایتالیایی و اسپانیایی و پرتغالی و فرانسوی و رومانیایی، از لاتینی عامیانه و نپرداخته ای پدید آمد که نه شاعران و نحویان، بلکه سربازان و بازرگانان و حادثه جویان به ایالات آورده بودند. بدین گونه، واژه هایی که در زبانهای رومیایی به معنای «اسب» است ـ مانند «کابالو»، «کاوالو»، «شوال»، «کال» ـ از «کابالوس» در لاتینی محاوره ای گرفته شد، نه از «اکوئوس» در زبان ادبی. در زبان عامیانة لاتین، (به معنای او، مذکر) مانند در فرانسه و ایتالیایی یک هجا داشت؛ و نیز حروف و در پایان کلمات، باز مانند این زبانها، یا حذف می شد یا به تلفظ نمی آمد: «بهترین از فساد بدترین پدید آمد.»
در آن سه قرن جمهوری، جوانان رومی چگونه ادبیاتی می خواندند؟ اوراد و سرودهای دینی، مانند آواز «انجمن شخمزنی»، و تصنیفهای عامیانة روم باستانی و افسانه ای. گزارشهای رسمی ـ غالباً گردآوردة کاهنان ـ از انتخابات، احوال ولایات، حوادث، دلالت نشانه ها بر حوادث آینده و تعطیلات خبر می داد.1 بر اساس این مدارک، فابیوس پیکتور (در سال 202 ق م) کتابی معتبر به نام «تاریخ رم»، اما به زبان یونانی، فراهم کرد؛ لاتینی هنوز سزاوار نثر ادبی نبود تا زمان کاتو هیچ یک از مورخان آن را به کار نمی بردند. از مجموعه های درهم و برهم نثر، به نام «ساتورای»، که آمیخته ای از مهملات مطایه آمیز و کنایه های عشقی بود، لوکیلیوس می توانست قوالب تازه ای برای هوراس و یوونالیس بیافریند. هجویه ها یا نمایشهای لودگی آمیز زشتی نیز وجود داشت که به توسط بازیگران اتروریایی بازی می شد؛ برخی از این بازیگران، که از شهر ایستریا آمده بودند، «ایستریانی» نام گرفتند، و واژة «ایستریو» ( یعنی بازیگر) را به زبان لاتینی، و مشتقات آن را به زبانهای امروزی اروپایی، وارد کردند. در تعطیلات و روزبازارها، نمایشهای خنده آور و نیمه بالبداهه ای برگزار می شد که هزاران کمدی قدیم و جدید ایتالیایی قهرمانان خود را از آنهاگرفته اند؛ پدر توانگر و ابله، جوان اسرافکار در بند عشق، باکرة بدفرجام، خادم هوشیار و حقه باز، شکمباره ای که همیشه در کمین خوراک است، و دلقک دست افشان و معلق زن، که وصله های خوشرنگ جامه و شلوار گشاد و پیراهن چسبان و گشاد آستین و سر تراشیده اش هنوز به دیدة جوانان ما آشنا است. در نقشهای دیواری پومپئی، صورتی درست همانند پانچینلو یا پانچ2 یافت شده است.
ادبیات در حدود سال 272 ق م توسط بنده ای یونانی در روم پدید آمد. در آن سال، تارنتوم به دست رومیان افتاد و بسیاری از اهالی یونانی آن کشته شدند؛ اما بخت یار لیویوس آندرونیکوس بود که فقط به اسارت درآمد. وی، چون به روم آورده شد، لاتین و یونانی را به فرزندان خدایگان خود و عده ای دیگر آموخت و برای آنان اودیسه را به نظم «ساتورنی» لاتینی ترجمه کرد، و آن نظمی بود که ابیاتی با اوزان نامرتب و گسسته داشت و بیشتر از
---
1. که به ترتیب fasti consulares, libri magistratuum , annales maximi, fasti calendares نامیده می شدند.
2. قهرمان اصلی در یک نمایش خیمه شب بازی. ـ م.

روی تکیة حروف تقطیع می شد تا از روی شمارة آنها. آندرونیکوس، چون آزاد شد، از طرف شهربانان مأمور گشت که برای مسابقات (لودی) سال 240 ق م یک تراژدی و یک کمدی بنویسد. وی این نمایشها را مطابق قوالب یونانی ساخت و به روی صحنه درآورد و در مقام قهرمانان اصلی آنها بازی کرد، و ابیاتشان را همراه با نی لبک به آواز خواند تا آنکه صدایش برید. آنگاه کس دیگری را خواست تا ابیات را بخواند و او بازی کند، و این شیوه در بسیاری از نمایشهای دیگر در روم باقی ماند و در پدید آوردن فن پانتومیم (یعنی هنر بیان معانی با ایما و اشاره، بدون به کار بردن کلمات) سهمی بسزا داشت. دولتیان از این رواج نمایش ادبی چندان شاد شدند که به احترام آندرونیکوس به شاعران حق دادند تا انجمنی به وجود آورند و مجالس خود را در معبد مینروا بر فراز تپة آونتینوس برپا کنند. از آن پس، رسم شد که این بازیهای صحنه ای را در جشنهای همگانی اجرا کنند.
پنج سال پس از این نخستین نمایش تاریخی، مردی پلبی، به نام کنایوس نایویوس، که سابقاً پیشة سربازی داشت، با نوشتن کمدیی که در آن، به شیوة آریستوفان، نادرستیهای سیاسی رایج در پایتخت را بی پروا هجو می کرد، سنت پرستان را به خشم آورد. خانواده های قدیمی شکایت بردند و نایویوس به زندان افتاد، پس پوزش خواست و آزاد شد، اما بیدرنگ هجویه ای به همان تندی هجویة نخست نوشت و این بار از روم تبعید شد. سالخورده و دور از وطن، با شوق میهن پرستانه ای، حماسه ای دربارة جنگ نخستین پونیک، که خود در آن سرباز بود، ساخت؛ حماسه با بنیانگذاری روم به دست پناهندگان اهل اتروریا آغاز می شود، و ویرژیل، در پرداختن موضوع و چند صحنة آثار خود، از آن الهام گرفته است. محکومیت نایویوس زیان دیگری را نیز به همراه داشت: به حکم قوانین نظارت، بهتان جنایتی عظیم شناخته شد، و بر اثر آن به جانداری و تازگی کمدی رومی گزند رسید و دستگاه سیاست روم از نعمت پالایندة انتقاد عامه بی بهره شد. نایویوس همچنین نمایشنامه ای به شعر از روی تاریخ روم نوشت، اما این شیوه نیز با مرگ شاعر پایان گرفت. از آن پس، تراژدی رومی در چراگاههای پربار افسانه های یونان خیره به گردش پرداخت. از نایویوس فقط چند قطعه ای باقی است که حکایت از طبع روان او دارد. از آن میان، این یک در وصف دختری عشوه گر:
گویی که در میدانی توپ بازی می کند، از پیش یکی به نزد دیگری می جهد، و با گفته ها و غمزه ها، و نوازشها و بوسه هایش، برای همة مردان همه چیز است، دمی دستی و گاه دیگر پایی را می فشرد؛ پیرامونش شایستة نگریستن است و لبانش سزاوار نیاز کردن بوسه ای پرخواهش؛ و اینجا با ترانه، و آنجا با زبان ایما.
دل انگیز است که ببینیم زنان در آن زمان نیز به اندازة امروز دلربا بوده اند و همة رومیان منش کاتو را نداشته اند و پارسامنشی نیز، در سایة رواق، گاه تن به لذت می سپرده است.

جز اصول حساب و اندکی هندسه، به اندازه ای که برای ریختن طرح کشتزار یا پرستشگاهی کفایت کند ، علوم هنوز مقامی در تربیت یا فرهنگ شارمند رومی نداشت. کودک شمارش را با انگشتان می آموخت، و ارقامی که به کار می برد از روی شکل انگشت باز شده ( I)، یا دست باز شده ( V)، یا دو دست که در رأس به هم پیوسته باشند ( X ) تقلید می شد؛ برای نوشتن ارقام دیگر کافی بود که همین نشانه ها را مکرر کند (I I I وI I ) یا به پیش (I X ) یا پس آنها ( X I I و V I ) رقمی بگذارد تا بر شمارة آنها بکاهد یا بیافزاید. روش حساب اعشاری که مبتنی بر اضعاف و مضارب ده، یعنی شمارة انگشتان دست بود، از همین به کار بردن دست در شمارش پدید آمد. رومیان هندسه را در معماری و مهندسی خوب به کار می بردند، اما بر این فراوردة پرداختة اندیشة یونانی، حتی یک مسئله نیفزودند. از علم هیئت رومی در این دوره، جز تقویم آشفتة آن و گرمی بازار خواهر یا مادرش، یعنی علم احکام نجوم، چیزی نمی دانیم.
پزشکی، تا قرن سوم، بیشتر مقوله ای بود مربوط به گیاهان خانگی و سحر و دعا؛ فقط خدایان توانایی شفای بیمار را داشتند؛ برای آنکه درمان مسلم باشد، برای هر بیماری، از خدایی جداگانه یاری خواسته می شد ـ همچنانکه امروز از متخصصی جداگانه یاری می خواهند. در دفع آفت ملخ روستاها، به درگاه الاهة فبریس و مفیتیس نماز برده می شد؛ همچنانکه، تا قرن ما، رومیان از «بانوی تب» درمان می خواسنتد. معابد شفابخش و آبهای مقدس مانند امروزه فراوان بود. پرستشگاه آسکلپیوس، مرکزی پر ازدحام برای شفای دینی بود، و در آن پرهیز از خوراک و آب درمانی، محیط آرام و کار بی دردسر روزانه، دعا و آیین تسلابخش پرستش، و یاری پزشکان و حضور نشاط دهندة پرستاران ورزیده، همه، دست به دست هم می داد تا اعتماد بیمار بازگردانده شود و بظاهر شفایی معجزه آسا رخ دهد. با این وصف، پنج قرن قبل از میلاد، بردگان پزشک و پزشکان فریبکار در روم بودند و برخی از ایشان به کار دندانپزشکی اشتغال می ورزیدند؛ زیرا الواح دوازدهگانه دفن طلا را با مرده ممنوع می کرد ، مگر آنکه طلا برای پوشاندن دندانها به کار رفته باشد. در سال 219 به نام نخستین پزشک آزادة روم، یعنی آرخاگاتوس پلوپونزی، برمی خوریم. جراحیهای وی چنان پاتریسینها را خرسند کرد که سنا حق اقامت رسمی و برخورداری از آزادی شهر را به او بخشید؛ بعدها «جنون او برای بریدن و سوزاندن» باعث شد که لقب کارنیفکس یعنی قصاب به او بدهند. از آن زمان باز، پزشکان یونانی گروه گروه به روم آمدند و پیشة پزشکی را در آن سامان به انحصار خود درآوردند.