گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل چهارم
.VII – شهر


اکنون (یعنی در سال 202 ق م) رم، به برکت مالیات و غنایم و غرامات و جمعیت روزافزون، یکی از شهرهای عمدة منطقة مدیترانه به شمار می رفت. آمار سال 234 از وجود 713’270 شارمند، یعنی مرد بالغ آزاده، در رم حکایت داشت؛ در طی جنگ بزرگ، این رقم کاهش نمایانی گرفت، اما در سال 189 به 258,318، و در سال 147 به 322,000 افزایش یافت. می توان حساب کرد که کشور – شهر رم در سال 189 جمعیتی نزدیک به 1,100,000 تن داشته است، که از آن میان شاید 275,000 درون دیوارهای شهر می زیسته اند. ساکنان ایتالیای واقع در جنوب روبیکون بالغ بر پنج میلیون بوده اند. سیل مهاجران و جذب ملتهای شکست خورده و ورود مردمان، و رهانیدن و حقوق بخشیدن به بندگان، از همان زمان، تغییراتی در ترکیب مردم رم پدید آورد که، تا زمان نرون، رم را به نیویورک عصر عتیق مبدل کرد، شهری که نیمی از ساکنانش بومی و نیم دیگر بیگانه، از هر قماش، بود.
دو خیابان عمده شهر را به چهار ناحیه، هر یک با مأموران اداری و خدایان حامی خاص خود، بخش می کرد. در نقاط عمدة تقاطع خیابانها معابد، و در نقاط کم اهمیت تر تندیسیهایی از «لارهای گذرگاهها» برپا شده بود. این رسم پسندیده هنوز هم در ایتالیا باقی است. بیشتر خیابانها خاکی بود؛ برخی، مانند آنچه امروزه در بسیاری از شهرهای مدیترانه ای دیده می شود، پوششی از قلوه سنگهای بستر رودخانه ها داشت؛ در حدود سال 174، سنسور به پوشاندن سطح خیابانهای عمدة شهر از سنگهای گدازه آغاز کرد. در سال 312، آپیوس کلاودیوس نخستین آبراهه را ساخت و، به وسیلة آن، به شهری که تا آن هنگام هنوز نیازمند چشمه ها و چاهها و تیبر گل آلود بود، آب تازه رساند. با لوله کشی از مخازنی که از آبراهه مشروب می شد، آریستوکراسی به حمام گرفتن بیش از یک بار در هفته آغاز کرد؛ و اندکی پس از شکست هانیبال، رم نخستین گرمابه های همگانی خود را گشود. در تاریخی ناشناخته ، مهندسان رومی یا اتروسکی «گند آبروی بزرگ» را ساختند؛ رواقهای سنگی ستبر آن چندان عریض بود که یک عرادة پر از کاه می توانست از زیر آنها بگذرد. برای زهکشی از باتلاقهایی که رم را فروگرفته و بدان می تاخت، گند آبروهای دیگری نیز ساخته شد.

فاضلاب شهر و آب باران، از راه جوهایی در خیابانها به این زهکشها، و از آنجا به تیبر فرو می ریخت ـ که آلودگی آن مسئله ای ابدی در زندگی رم بود.
پیرایة شهر محدود به معابد آن بود. خانه ها از روی شیوة اتروسکی، که وصف آن گذشت، ساخته می شد؛ با این فرق که رویة آنها بیشتر از آجر یا گچ بود و غالباً (به نشانة باسوادی فزاینده) با «تراشکاریها»، یعنی حک قطعات منظوم یا منثوری که رواجی زودگذر داشت، آراسته می شد. معابد را، از روی طرحهای اتروسکی، بیشتر از چوب می ساختند و با سفالینة لعابی روکش می کردند، و می آراستند. دو معبد، یکی وقف یوپیتر، یونو، و مینروا بر فراز تپة کاپیتولینوس، و دیگری خاص دیانا بر فراز آونتینوس برپا بود. (پیش از سال 201 ق م) پرستشگاههای دیگری برای یونو، مارس، یانوس، ونوس، پیروزی، بخت و امید، و غیره ساخته شد. در سال 303، کایوس فابیوس، با ساختن فرسکوهایی در «معبد تندرستی» بر فراز کاپیتول، لقب «پیکتور» یعنی نگارگر را به دنبال نام خانوادة خود، که به معنای لوبیاست، افزود. سنگتراشان یونانی در رم، تندیسهای خدایان رومی را از گل سفالینة لعابی، مرمر، و مفرغ می ساختند. در سال 293 تندیس مفرغی از یوپیتر با چنان ابعاد عظیمی بر فراز کاپیتولینوس برپا کردند که حتی از تپه های آلبان، در مسافت 32 کیلومتری، قابل رؤیت بود. در حدود سال 296، شهربانان مجسمة مفرغی گرگ ماده ای را نصب کردند که هنرمندان بعدی تندیسهای رومولوس و رموس را به آن افزودند. نمی دانیم که آیا آن مجموعه ای که سیسرون وصف کرده همین است یا نه، و آیا هیچ یک از اجزای آن با مجسمة امروزی «گرگ پایتخت» همانندی داشته یا خیر؛ این قدر هست که مجسمه ای که در دست داریم شاهکاری بلند پایه است، فلز مرده ای است که از هر رگ و پی آن زندگی می جوشد.
در همان حال که آریستوکراسی از راه نگارگری و پیکره سازی یاد پیروزیهای خویش را زنده و دودمان خود را ستوده می داشت، مردم با موسیقی و رقص و کمدی و مسابقه دل خوش می کردند. در راهها و خانه های ایتالیا همیشه طنین آواز می پیچید، خواه از یک تن خواه از گروهی؛ مردان در بزمها آواز می خواندند، پسران و دختران در مراسم دینی به صورت همسرایی ترنم می کردند، عروس و داماد با ترانه های مذهبی بدرقه می شدند، و هر مرده ای نیز همراه با آوازی در دل خاک جای می گرفت. نی محبوبترین ساز بود، اما چنگ نیز خواستارانی داشت و کم کم همه جا با اشعار غنایی نواخته می شد. هنگامی که تعطیلات مهم فرا می رسید، رومیان در آمفی تئاتر یا ستادیوم (میدان بازی یا نمایش) گرد می آمدند، و در حالی که مزدوران و اسیران و بزهکاران یا بندگان در تکاپو بودند یا، به عبارت بهتر، با یکدیگر می جنگیدند و کشته می شدند، زیر آفتاب ازدحامی برپا می کردند. دو آمفی تئاتر بزرگ ـ یکی سیرکوس ماکسیموس (منسوب به تارکوینیوس اول) و دیگری سیرکوس فلامینیوس (221 ق م) ـ همة مردان و زنان آزاده را، که به موقع سر می رسیدند و جایی برای نشتسن می یافتند، رایگان می پذیرفتند. در آغاز، حکومت، و سپس شهربانان از جیب خود، و در ادوار بعدی جمهوری نامزدان مقام کنسولی، هزینة آنها را می پرداختند؛ میزان هزینه ها نسل به نسل فزونی

می یافت، تا جایی که دستیابی به مقام کنسولی برای تهیدستان ناممکن شد.
شاید بازگشت رسمی سرداران پیروزمند را نیز باید در زمرة این گونه نمایشها برشمرد. فقط کسانی سزاوار چنین بازگشتی می شدند که، در نبرد، پنج هزار تن از دشمن را کشته و پیروز شده باشند؛ برای آن سردار نگونبختی که نبرد را با کشتن عدة کمتری از سپاه دشمن پیروزمندانه به پایان رسانده بود، فقط گوسفندی قربانی می شد، حتی گاوی هم نه. سردار و سپاهیانش، چون به مرزهای شهر می رسیدند، می بایست سلاحهای خود را بر زمین نهند و صفی تشکیل دهند و آنگاه از زیر طاق نصرتی بگذرند که هزاران بنای یادبود به تقلید آنها برپا شده است. شیپور زنان پیشاپیش صف حرکت می کردند؛ آنگاه، برجها و تخت روانهایی، نمودار شهرهای گشوده شده، سپس تصاویر کارهای نمایان پیروزگران، و سرانجام گردونه های پربار از طلا و نقره و آثار هنری و غنایم دیگر می گذشت. بازگشت مارکلوس، که در طی مراسم آن مجسمة سیراکوز دزدیده شد (212)، دیری به یادها ماند. سکیپیو آفریکانوس در سال 207 قریب دویست خروار و نیم، و در سال 202 نزدیک به هزار و دویست خروار نقره ای را که از کارتاژ و اسپانیا به غنیمت آورده بود نمایش داد. پس از غنایم، هفتاد گاو سپید، آرام آرام، در پی یکدیگر به سوی کشتارگاه خود روان بودند؛ و بعد سرداران اسیر دشمن و، به دنبال آنان لیکتورها، چنگ نوازان، نی زنها، و مجمرداران حرکت می کردند، و آنگاه نوبت سردار بود در گردونه ای پر زرق و برق، با جبه ای ارغوانی بر تن و تاجی زرین بر سر و گرزی از عاج، به نشانة پیروزی، و برگ خر زهره ای، علامت یوپیتر، به دست؛ گاه در گردونة او فرزندانش نیز بودند؛ کنار گردونه، خویشاوندان سواره می آمدند و، از پی ایشان، منشیان و یاوران سردار قدم برمی داشتند. در پی همه، سربازان حرکت می کردند، که برخی جوایزی را که گرفته بودند حمل می کردند و هر یک تاجی به سر داشتند؛ جمعی سردار خود را می ستودند و گروهی دیگر به او ناسزا می گفتند، زیرا یکی از سنتهای پایدار در این فرصتهای کوتاه آن بود که سپاهیان در سخن آزاد و از بادافره ایمن باشند تا پیروزگران گردنفراز را از نفس فانی و خطا پذیرشان بیاگاهانند. سردار از فراز کاپیتول به پرستشگاه یوپیتر و یونو و مینروا می رفت و غنایم خود را به پای خدایان می ریخت و حیوانی قربانی می کرد و معمولا فرمان می داد تا ، برای سپاسگزاری بیشتر، سرداران اسیر دشمن اعدام شوند. همة این تشریفات برای آن برگزار می شد که سودای ناموری را میان سپاهیان برانگیزد و پیروزی نظامی را پاداش دهد؛ زیرا غرور آدمی فقط در برابر گرسنگی و محبت سر تسلیم فرود می آورد.