گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل پنجم
.II - دگرگونی روم


امپراطوری روم اندک اندک رو به گسترش می رفت، اما نه به سبب تدابیر هوشیارانه، بلکه به حکم اقتضای اوضاع و پس رفتن دایم مرزهای امنیت کشور. در جنگهای خونین کرمونا (سال 200 ق م) و موتینا (193)، لژیونها دوباره گلهای ساکن بخش ایتالیایی آلپ را مغلوب کردند ، و مرزهای ایتالیا تا آلپ کشانده شد. اسپانیا، که از دست کارتاژ گرفته شده بود، می بایست همواره زیر نظر و سلطة روم بماند، مبادا که کارتاژ دوباره آن را فتح کند و کانهای عظیم آهن و زر و سیم آن از دست برود. سنا هر ساله خراج هنگفتی به صورت شمش طلا و سکه از اسپانیا می گرفت، و فرمانداران رومی نیز، به بهانة آنکه سالی دور از میهن به سر برده و پول خرج کرده اند، با گشاده دستی دوباره کیسة خود را پر می کردند؛ بدین گونه، کوینتوس مینوکیوس، پس از آنکه مدتی کوتاه در مقام معاونت کنسول در اسپانیا ماند، قریب پنجاه و یک خروار نقره و پنجاه و شش خروار دینار نقره به روم آورد. اسپانیاییها را در سپاه روم به خدمت می گرفتند؛ سکیپیو آیمیلیانوس، در سپاهی که او را برای فتح نومانتیا یاری کرد، چهل هزار

تن اسپانیایی داشت. در سال 195 ق م، قبایل اسپانیایی سر به شورشی وحشیانه برداشتند، که مارکوس کاتو آن را با استقامتی یادآور خصال غرورآمیز نسل کهن رومی فرونشاند. تیبریوس سمپرونیوس گراکوس (179) با نرمدلی حکومت خویش را با منش و تمدن مردم بومی همساز کرد و با سران قبایل دوستی به هم رساند و به تهیدستان زمین بخشید. اما یکی از جانشینانش، لوکیوس لوکولوس (151) ، پیمانهای گراکوس را زیرپا گذاشت و بی سبب به هر قبیله ای که می توانست غنیمتی نصیب کند حمله کرد و هزاران اسپانیایی را، بی آنکه حتی بهانه ای عنوان کند، از دم تیغ گذراند یا به بندگی گرفت. سولپیکیوس گالبا (سال 150) 7000 تن از مردم بومی را، به بهانة امضای پیمانی که وعدة زمین به ایشان می داد، به اردوگاه خود کشاند و سپس راهشان را از هر سو بست و جمعی را بنده کرد و باقی را کشت. در سال 154، قبایل لوسیتانیا (پرتغال) جنگ شانزده ساله ای را با روم آغاز کردند. سرداری لایق به نام ویریاتوس، که به جمال و شکیبایی و دلیری و والاتباری سرآمد همگان بود، ایشان را راهبر شد و تا هشت سال هر سپاهی را که به سر کوبیش آمد شکست داد؛ سرانجام رومیان برای کشتنش جایزه ای معین کردند. سلتیبریان سرکش، در اسپانیای مرکزی، پانزده ماه در نومانتیا محصور بودند و از گوشت مردگان خود تغذیه می کردند، تا آنکه در سال 133 سکیپیو آیمیلیانوس آنان را به زور گرسنگی وادار به تسلیم کرد. به طور کلی سیاست روم در اسپانیا چنان ددمنشانه و غدارانه بود که زیانش بر سودش می چربید. مومسن می گوید: «هیچ جنگی با این همه غدر و درنده خویی و آزمندی همراه نبوده است.»
غارت ایالات پول لازم برای هرزگیهای مالداران نادرست و خودپرست را فراهم می کرد، که سرانجام جمهوری را در آتش انقلاب سوزاند. غراماتی که کارتاژ و مقدونیه و سوریه می پرداختند، بندگانی که از دیار فتح شده به رم هجوم می آوردند، فلزهای گرانبهایی که پس از شکست گلهای مقیم بخش ایتالیایی آلپ و اسپانیاییها به دست آمد، چهار صد میلیون سسترس که از آنتیوخوس و پرسئوس گرفته شد، قریب هفت خروار و نیم طلا و سیصد و شصت و شش خروار نقره که در نبردهای آسیایی به دست مانلیوس و ولسو افتاد ـ اینها، و غنایم بادآوردة دیگر، طبقات مالدار را در رم، در عرض نیم قرن (202 – 146 ق م) از مردمی میانه حال به چنان پایه ای از جاه و جلال رساند که تاکنون تنها شاهان از آن باخبرند. سربازان از این تاخت و تازهای پردامنه با انبانهای پر از سکه و غنیمت باز می گشتند. چون پول در پایتخت بیش از کارهای ساختمانی در افزایش بود، صاحبان املاک، بی آنکه رنج کار و حرکت را بر خود هموار کنند، ثروت خویش را سه چندان کردند. در حالی که بازرگانی رو به رونق می رفت، صناعت دچار رکود بود؛ رم نیازی به تولید کالا نداشت ، زیرا پول جهانیان را می گرفت و با آن کالاهای ایشان را می خرید.ساختمانهای عمومی به نحوی بی سابقه وسعت یافت و کیسة متصدیان معاملات عمومی را، که از محل پیمانهای دولتی زندگی می کردند، پر کرد. هر رومی

که اندک پولی داشت سهمی از شرکتهای آنان را می خرید. صرافان هر روز پرشماره تر و شادکامتر می شدند؛ سپرده می گرفتند و ربح می دادند، حواله نقد می کردند و هزینه های مشتریان خود را می پرداختند، وام می ستدند و می دادند، سرمایه گذاری می کردند یا ادارة آن را به عهده می گرفتند، و در رباخواری چندان زیاده روی می کردند که واژة وامدهنده با «آدمکش» یکی شد. روم به صورت مرکز مالی و سیاسی جهان سپید پوست درمی آمد، نه کانون صنعتی یا بازرگانی آن.
حال پاتریسینها و قشر بالای طبقة متوسط، با سرعتی شگفت آور، از سادگی پرهیزکارانه به تجمل بی بندوبار دگرگونی می یافت؛ این تحول در زمان کاتو (234 – 149) به حد کمال رسید. خانه ها بزرگتر و خانواده ها کوچکتر می شدند؛ رقابت در اسراف آشکار، بر تجمل اثاثه می افزود؛ قالیچه های بابلی و تختخوابهای مزین به عاج، طلا، یا نقره؛ سنگها و فلزات گرانبها برای پوشاندن رویة میز و صندلی، زیور زنان، و یا ستام اسبان به بهای گران خریده می شد. چون کوشش کاستی و ثروت فزونی گرفت، شیوة سادة پیشین در غذا جای خود را به خوراکهای رنگین و سنگین، مرکب از گوشت و نخجیر و نعمات گوناگون فصل و چاشنی، داد. خورشهای بیگانه از واجبات کسب مقام اجتماعی یا بزرگی فروشی شد. بزرگی، برای آنکه برخوانش صدف خوراکی حاضر باشد، هزار سسترس می پرداخت؛ دیگری ماهی کولی، به قیمت هزار و ششصد سسترس از قرار هر بشکه، از دیار بیگانه می آورد؛ و سومی هزار و دویست سسترس برای یک کوزه خاویار می داد در بازار حراج بردگان، سرآشپزان به قیمتهای گزاف فروخته می شدند. میگساری شیوع روزافزون داشت؛ جامها گران و بیشتر زرین بود؛ شراب را با آب کم می آمیختند یا هیچ نمی آمیختند. سنا قوانینی برای محدود کردن صرف مال برای بزم و پوشاک به تصویب رساند؛ اما چون اعضای سنا خود این مقررات را نادیده می انگاشتند، کسی غم رعایت آنها را به دل راه نمی داد. کاتو به درد می نالید: «خلق دیگر خریدار اندرز خیر نیست، چون شکم را گوش نیست.» فرد در برابر حکومت، فرزند در برابر پدر، و زن در برابر شوی سرکشانه از وجود جداگانة خویش آگاهی می یافت.
نیروی زن معمولا همپایه با ثروت اجتماع افزایش می یابد، زیرا چون شکم سیر شود، عشق جای گرسنگی را می گیرد. از این رو، روسپیگری در این روزگار رو به توسعه داشت. ارتباط با یونان و آسیا همجنس گرایی را رواج داد؛ کاتو به شکوه می گفت که یک پسر خوبرو بیش از یک کشتزار می ارزد. اما زنان در برابر این مهاجمان یونانی و سوری بازار خود را از دست ندادند. و مشتاقانه از وسایل مد و زیبایی، که اکنون به یمن ثروت در دسترسشان بود، بهره گرفتند. آرایه ها جزو ضروریات درآمد و صابون سوزآوری که از سرزمین گل می آمد موی سپید را به زلف بور بدل می کرد. شهرنشین توانگر از آراستن زن و دختر خود با جامه ها یا جواهر گرانبها بر خود می بالید و به یاری آنان آوازة توانگری خویش را در شهر می پراکند.

مقام زن حتی در حکومت نیز اعتبار بیشتری می یافت. کاتو فریاد برمی داشت که: «همة مردان دیگر بر زنان فرمان می رانند؛ اما ما رومیان، که بر همة مردان حکمفرماییم، خود محکوم زنان خویشیم.» در سال 195 ق م، زنان آزادة روم به فوروم، هجوم آوردند و لغو قانون اوپیوسی سال 215 را، که زنان را از به کار بردن پیرایه های زرین و جامه های رنگارنگ یا سوار شدن بر گردونه منع می کرد، خواستار شدند. کاتو پیش بینی کرد که اگر قانون لغو شود، روم تباهی خواهد پذیرفت. لیویوس از قول او نطقی را نقل می کند که هر نسلی آن را شنیده است:
اگر همة ما آزرم حقوق و حیثیت شوی را در خانه های خویش نگاه می داشتیم، امروز با زنان خود دچار این گرفتاری نمی شدیم. در اوضاع کنونی، آزادی عمل ما، که بر اثر خودکامگی زنان در خانه ها اعتبار خویش را از دست داده، اینجا در این فوروم، پامال و بی حرمت گشته است. . ... به یاد بیاورید مقرراتی را که نیاکان ما به یاری آنها زنان را از هرزگی منع می کردند و به فرمانبرداری وامی داشتند؛ و با این وصف، به رغم همة آن منهیات، بدشواری می توانیم زنان خود را نگاه داریم. اگر اینک شما روا دارید که این منهیات از میان برخیزد ... و زنان با شوهران خود همسنگ شوند، آیا می پندارید که می توانید به نیرو با ایشان برآیید؟ زنان به محض اینکه با شما برابر شوند، بر شما سروری خواهند کرد.
زنان با خنده های خود او را از سکوی خطابه فرو کشیدند و چندان بر جای خود ماندند تا قانون لغو شد. کاتو با ده برابر کردن مالیات بر اشیایی که اوپیوس منع کرده بود کین خویش را برآورد. اما موج برآمدن آغاز کرده بود و جلوگیری از آن ممکن نبود. قوانین دیگری نیز که به زیان زنان حکم می کرد یا تعدیل یافت و یا به دست فراموشی سپرده شد. زنان بر جهیزیة خود تسلط یافتند، شوهران خود را طلاق دادند یا با زهر کشتند، و فرزندآوری را، در عصر انبوهی ساکنان شهرها و جنگهای جهانگیرانه، شرط عقل نیافتند.
از سال 160، کاتو و پولوبیوس به کاهش جمعیت پی بردند و دریافتند که حکومت دیگر نمی تواند به اندازة زمانی که رم با هانیبال مقابله کرد سپاه گرد آورد. نسل تازه، که سروری بر جهان را به ارث برده بود، نه زمان و نه میل حفظ آن را در خود می دید. اکنون که مالکیت در دست چند خانواده متمرکز می شد و طبقة پرولتاریای تهیدست و محروم از منابع مملکت کویهای کثیف رم را اشغال می کردند، دیگر از آن آمادگی جنگی که خصیصة مالک رومی به شمار می آمد خبری نبود. مردان دلیری می آموختند، اما از راه دیگری؛ در آمفی تئاترها گرد می آمدند تا بازیهای خونبار نظاره کنند، وگلادیاتور اجیر می کردند تا در بزمهای ایشان با هم بستیزند. آموزشگاههایی برای تعلیم آواز خواندن و چنگ نواختن و خوش خرامیدن برای دختران و پسران برپا شد. در میان طبقات بالادست، آدابدانی ظریفتر شد، اما اخلاقیات سستی گرفت. در میان مردم فرودست، آداب رفتار همچنان درشت و زمخت، سرگرمیها اغلب خشن، و گفتار هرزه ماند؛ نمونه هایی از این مردم بی سروپا را می توان در آثار پلاوتوس

یافت و دانست که چرا تودة مردم از آثار ترنتیوس1 ملول می شدند. وقتی در سال 161 گروهی از نی زنان خواستند که هنگام ورود سرداری پیروزمند به شهر نغمه پردازی کنند، حاضران وادارشان کردند که نمایش خود را به مسابقة مشتزنی مبدل سازند.
در میان طبقات گسترندة متوسط، سوداگری حکمفرمای مطلق بود. ثروت اینان دیگر نه به املاک، بلکه به سرمایه گذاری یا معاملات بازرگانی بستگی داشت. اخلاقیات کهن و پیروان معدود کاتو نمی توانستند از تسلط این نظام سرمایة متحرک بر زندگی رومی جلوگیری کنند. هر کس در پی پول بود و با محک پول داوری می کرد و داوری می شد. پیمانکاران چندان فریب در کار می کردند که حکومت از بسیاری از املاک خود ـ مثلا دکانهای مقدونیه ـ چشم پوشید؛ زیرا مستأجران به پایه ای از کارگران بهره می کشیدند و دولت را می دوشیدند که زحمت بهره برداری بیش از سود آن بود. (اگر گفتة مورخان را بپذیریم ـ که نباید) آریستوکراسی، که زمانی شرف را از زندگی برتر می شمرد، شیوة جدید اخلاقیات را پذیرفت و ریزه خوار خوان نعمت تازه شد؛ دیگر نه پروای ملت، بکله اندیشة طبقه و امتیازات و «مدخل» فردی خویش را در سر داشت و، برای آنکه افراد یا حکومتها را از پشتیبانی خود بهره مند کند ، هدیه یا رشوه می گرفت و با کشورهایی که بیش از نیرو ثروت داشتند، بآسانی بهانه ای برای جنگ می یافت. پاتریسینها در کوی و برزن راه را بر پلبها می گرفتند و رأی ایشان را می خریدند. میان فرمانروایان رسم شد که پولهای دولتی را به جیب بزنند، و نادر بود که کسی از ایشان به این بزه کیفر ببیند، زیرا جایی که نیمی از اعضای سنا در شکستن پیمانها و فریفتن متحدان و یغمای ایالات شریک بودند، چه کس می توانست مختلسان را کیفر دهد؟ کاتو می گفت: «کسی که مال همشهریش را بدزدد، عمرش را در غل و زنجیر به پایان می برد؛ اما آن که مال جامعه را بدزدد، کارش را در جامة شاهانه و زر به پایان می رساند.»
با این حال، اعتبار سنا بیش از هر زمان دیگر بود؛ زیرا روم را از میان دو جنگ پونیک و سه جنگ مقدونی پیروز درآورده بود؛ همة رقیبان روم را به چالش گرفته و مغلوب کرده بود؛ مصر را دوست فرمانبردار روم ساخته، و از ثروت جهانیان آن مایه ستانده بود که در سال 146 ایتالیا از مالیات مستقیم معاف شد. در بحرانهای جنگی و سیاسی، بسیاری از اختیارات انجمنها و فرمانرواییها را غصب کرده بود، اما همیشه پیروزی بعدی غصب را توجیه می کرد. امپراطوری، سراسر دستگاه کمیتیا یعنی «حکومت خلق» را به ریشخند گرفته بود؛ مردم نستوهی که اکنون رضا می دادند تا سنایی مرکب از سیاستمداران روزگار دیده و سرداران پیروز برایشان حکومت کند، در گذشته، اگر چند هزار ایتالیایی سرنوشت آنان را معین می کرد، به شورشی سخت برمی خاستند. پایة دموکراسی آزادی، و پایة جنگ فرمانبرداری
---
1. کمدی نویس رومی قرن دوم ق م که به شیوة پیرایة آمیزش در کلام معروف است. ـ م.

است؛ هر یک از این دو نفی دیگری را لازم می آورد. لازمة جنگ هوشیاری و دلیری به پایه ای عالی، تصمیم سریع، وحدت عمل، و فرمانبرداری بیدرنگ است؛ کثرت جنگها دموکراسی را به تباهی محکوم کرد. به حکم قانون، فقط انجمن سدانه حق اعلام جنگ و عقد صلح را داشت؛ اما سنا با اختیاری که در ادارة روابط خارجی داشت می توانست وضعی پیش آورد که دیگر عملا از دست انجمن کاری ساخته نباشد. سنا بر خزانه داری و همة مصارف دارایی عمومی نظارت می کرد، و چون قاعدتاً همة داوران مهم می بایست از فهرست نامهای اعضای سنا برگزیده شوند، دادگستری را نیز در سلطة خود داشت. وضع و تفسیر قوانین در دست طبقة پاتریسین بود.
در داخل این آریستوکراسی، یک اولیگارشی مرکب از چند خانواده بر دیگران چیره بود. تا زمان سولا، تاریخ روم بیشتر سرگذشت خانواده هاست تا افراد؛ هیچ سیاستمدار بلند پایه ای در میان نیست، بلکه، نسل پس نسل، مناصب عالی حکومت منسوب به نامهای واحدی است. از سال 233 تا 133 ق م، از 200 کنسول، 159 تن به بیست و شش خانواده، و صد تن به ده خانواده تعلق داشتند. نیرومندترین خانواده در این دوره خاندان کورنلیها بود. از زمان پوبلیوس کورنلیوس سکیپیو، که در جنگ تربیا (218) شکست خورد، و سپس پسرش سکیپیو آفریکانوس، که هانیبال را شکست داد، تا زمان نوة ناتنی سکیپیو آفریکانوس، یعنی سکیپیو آیمیلیانوس که کارتاژ را در سال 146 ویران کرد، تاریخ جنگ و سیاست رم بیشتر داستان این خانواده است؛ و انقلابی که آریستوکراسی رم را به تباهی کشاند از جانب خانوادة برادران گراکوس، نوادگان آفریکانوس، آغاز شد. پیروزی رهایی بخش در زاما آفریکانوس را چنان محبوب همة طبقات کرد که رم یک چند حاضر بود تا به او هر مقامی که دلخواهش باشد ببخشد. اما هنگامی که وی و برادرش لوکیوس از جنگ آسیا بازگشتند (187)، پیروان کاتو خواستند تا لوکیوس حساب پولی را که آنتیوخوس به عنوان غرامت به رم به او داده بود گزارش دهد. آفریکانوس مانع از آن شد که برادرش پاسخ دهد و، در عوض، اسناد هزینه را در برابر اعضای سنا پاره پاره کرد. لوکیوس از جانب انجمن محاکمه و به اختلاس محکوم شد. وتوی داماد آفریکانوس، تیبریوس سمپرونیوس گراکوس، که مقام تریبونی داشت، او را از کیفر رهایی بخشید. آفریکانوس چون به جای او به دادگاه فرا خوانده شد، با دعوت و راهنمایی اعضای انجمن به معبد یوپیتر، برای شرکت در جشن یادبود سالانة پیروزی زاما، جریان دادرسی را موقوف کرد. چون یک بار دیگر فراخوانده شد، نافرمانی کرد و در ملک خود در لیترنوم گوشة عزلت گزید و تا زمان مرگ، بی آنکه آزاری ببیند، در آنجا ماند. ظهور این فردگرایی در عالم سیاست با رشد فردگرایی در بازرگانی و اخلاقیات همراه بود. دیری بر نیامد که جمهوری روم با نیروی افسار گیسختة مردان بزرگش راه نابودی را در پیش گرفت.

آن وجه از زندگی این آریستوکراسی و این روزگار که بار گناهان آن را سبک می کند، بیدرای حس ستایش زیبایی در آن است. ارتباط با فرهنگ یونانی در ایتالیا، از طریق سیسیل و آسیا، رومیان را نه فقط با همان لوازم تجمل، بلکه با ارجمندترین فراورد ه های هنر کلاسیک آشنا کرد. فاتحان، تصاویر و تندیسهای شهرة آفاق، فنجانها و آینه هایی از فلز منقوش، و پارچه ها و اثاثة گرانبها را با خود به رم می آوردند. هنگامی که مارکلوس میدانهای روم را با مجسمه هایی که از سیراکوز دزدیده بود زیور بخشید، نسل قدیم شگفتزده شد؛ آزردگی نه به سبب دزدی، بلکه به علت رواج «بیکاری و پرت و پلاگویی» میان شارمندانی بود که روزگاری پر کار و کوشش بودند و اکنون می ایستادند تا این «خرت و پرتها را بررسی و ارزیابی» کنند. فولویوس 1015 تندیس را از مجموعة پورهوس در آمبراسیا با خود آورد؛ آیمیلیوس پاولوس، به پاداش رهاندن یونان، پنجاه عرابه را از آثار هنری گرانبهایی که از ایشان گرفته بود انباشت؛ سولا، وررس، نرون، و هزار رومی دیگر تا دویست سال چنین می کردند. یونان برهنه می شد تا ذهن رومی را بپوشاند.
هنر ایتالیایی، که در این تاخت و تاز غرق شد، خصلت و شیوه های محلی خویش را از دست داد و، به استثنای یک مورد، به هنرمندان و مایه ها و قوالب یونانی تسلیم شد. مجسمه سازان، نقاشان، و معماران یونانی به بوی زر بیشتر به رم کوچیدند و اندک اندک پایتخت غالبان خود را صبغة هلنیستی بخشیدند. رومیان توانگر به ساختن کوشکهای خویش به شیوة یونانی، برگرد حیاطهای باز، و آراستن آنها به ستونها و تندیسها و تصاویر و اثاثة یونانی آغاز کردند. معابد کندتر دگرگونی می پذیرفت، مبادا خدایان آزرده شوند. در ساختن آنها، و همچنین در ساختن دیوار بلند، شیوة توسکانی قاعدة اصلی ماند ؛ اما چون شمارة ساکنان اولمپ در روم فزونی یافت، سزاوار نمود که خانه های ایشان از روی مقیاس باریکتر یونانی ساخته شود. اما هنر رومی در یک زمینة حیاتی، در همان حال که اشاراتی از یونان می گرفت، بیانگر روان نستوه ایتالیایی با وسایط و نیروی یگانة خویش بود. در مورد ساختمانهای آرایشی و بنای یادبود پیروزی و آبراهه ها و «باسیلیکاها»، 1 معمار رومی به جای آرشیتراو طاق را برگزید. در سال 184، کاتو «باسیلیکا پورسیا» را از سنگ ساخت؛ پنج سال بعد ، آیمیلیوس پاولوس «باسیلیکا آیمیلیا» را به شکل نخستین خود بنا نهاد، و زادگانش نسلها آن را بازسازی می کردند و زیباتر می گرداندند. باسیلیکای خاص رومی، که برای مؤسسات بازرگانی و دادگستری از آن استفاده می شد، مستطیل درازی بود که دو ردیف ستون داخلی آن را به یک شبستان و راهرو بخش می کرد، و غالباً، به تقلید از شیوة ساختمانی اسکندریه، طاق ضربی خانه خانه داشت. چون شبستان بلندتر از راهرو بود، بر فراز هر شبستان، مشبکی سنگی برای ورود روشنایی و هوا ساخته می شد. این البته صورت اصلی بخش درونی کلیساهای قرون میانه بود. رم، با این ساختمانهای عظیم، اندک اندک آن سیمایی از شکوه و نیرومندی را به خود گرفت که پس از فرو افتادن شهر از مقام پایتخت جهانی نیز هنوز بدان چهره ای ممتاز می بخشید.
---
1. باسیلیکا (یا Stoa، یعنی رواق شاهانه) عبارت بود از همان کاخ ایرانی که یونانیان، پس از اسکندر، رواقی نیز بر آنها افزودند. دلوس و سیراکوز در قرن سوم ق م از این گونه ساختمانها بنا کرده بودند. ]رجوع شود به ص 549[.