گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل پنجم
.III – خدایان تازه


در این عصر دیگرگونی بی امان، حال خدایان کهن چگونه بود؟ نفخه ای از بی ایمانی تا اندازه ای از آریستوکراسی به تودة عوام رسیده بود؛ بدشواری می توان دریافت که چگونه مردمی که هنوز به خدایان دیرینه وفادار بودند می توانستند با هلهله از کمدیهایی استقبال کنند که در آن پلاوتوس ـ هر چند به بهانة تقلید از نمونه های یونانی ـ درگیریهای یوپیتر را با آلکمنه1 به ریشخند می گیرد و مرکوریوس (مشتری) را به گونة دلقلکی درمی آورد؟ حتی کاتو، که به نگاهداشت قوالب کهن چنان دلبسته بود، در شگفت بود که چگونه دو پیشگوی رسمی می توانند به هم برخورد کنند و جلو خنده شان را بگیرند. کار این پیشگویان از دیرباز، در واقع، شعبده بازی سیاسی بود؛ برای قالبگیری افکار عامه، غرایب و عجایب به هم می بافتند، و رأی مردم با ریاکاری دینی زیرپا گذاشته می شد؛ دین روا داشته بود تا بهره کشی به صورت رسمی مقدس درآید. این آیتی بدشگون بود که پولوبیوس، پس از هفده سال زندگی میان محافل صدرنشین رم، در سال 150، از دین چنان سخن می گوید که گویی افزاری در دست دولت بود:
به داوری من، زمینه ای که در آن جمهوری روم آشکارا برتری دارد ماهیت دین آن است. آنچه در میان ملتهای دیگر سزاوار نکوهش است ـ یعنی خرافات ـ مایة نگاهداری دولت رومی است. این معانی با چنان فر و شکوهی عرضه می شود و چنان به درون زندگی خصوصی و عمومی راه می یابد که از هیچ دین دیگری برنمی آید. ... می پندارم که دولت این شیوه را برای مصلحت عامة مردم در پیش گرفته است. اگر تشکیل دولتی از خردمندان ممکن می بود، چه بسا به این کار شاید نیازی نمی بود؛ اما از آنجا که هر جماعتی دمدمی مزاج است و آکنده از هوسهای بی بندو بار و سودای نابخردانه و خشم سهمگین، باید آن را با هراسهای پنهانی و تعزیه گردانی دینی مهار کرد.
شاید حق با پولوبیوس بوده باشد، چه رویدادهای نزدیک نشان می داد که، به رغم آثار پلاوتوس و وجود فلسفه، خرافات هنوز فایق بوده اند. هنگامی که به نظر می آمد مصیبت کانای، روم را در برابر هانیبال بی پناه گذاشته است، جماعت هیجانزده به هراس افتادند و فریاد برآوردند که: «کدام خدای را برای رهایی روم نیایش کنیم؟» سنا خواست تا نخست با فدا کردن آدمیان و سپس با نماز بردن به درگاه خدایان یونانی، و بعد بازگرداندن آیین پرستش یونانی دربارة همة خدایان رومی و یونانی، از شوریدگی عامه بکاهد؛ اما سرانجام تصمیم گرفت که اگر نتواند از خرافات جلوگیری کند، دست کم آن را سازمانی دهد و زیر نظارت خود در آورد. پس، در سال 205 اعلام کرد که، به حکم پیش بینی «کتابهای سیبولایی»، اگر «مهین
---
1. مادر هراکلس، که او را از زئوس (= یوپیتر رومی) بار گرفت. ـ م.

مام» ـ الاهة کوبله ـ از پسینوس1، در فریگیا ، به روم آورده شود، هانیبال ایتالیا را ترک خواهد کرد. آتالوس، شهریار پرگاموم، رضایت داد، و قطعه سنگی را که مظهر «مهین مام» پنداشته می شد با کشتی به اوستیا آوردند، و در آنجا سکیپیو آفریکانوس و گروهی از کدبانوان پارسا با تشریفاتی چشمگیر به پیشبازش رفتند. چون کشتی حامل آن در تیبر به گل نشست، «کلاودیا، دوشیزة آتشبان» به یمن قدرت جادویی پاکدامنی خویش، آن را رهایی بخشید و به رم آورد. سپس کدبانوان، در حالی که هر یک به نوبت سنگ را با مهر در دست نگاه می داشتند، آن را به معبد پیروزی حمل کردند؛ هنگامی که «مهین مام» را عبور می دادند، مؤمنان در آستانة خانه هاشان بخور می سوزاندند. سنا به حیرت دریافت که این خدای تازه را باید مردانی که خویشتن را اخته کرده اند خدمت کنند؛ چنین مردانی را یافتند، اما هیچ رومی اجازه نداشت که در زمرة آنان باشد. از آن زمان، باز روم، در ماه اردیبهشت، مگالسیا یا «جشن الاهة بزرگ» را نخست با اندوه عنان گسیخته، و سپس با شادمانی عنان گسیخته جشن می گرفت. زیرا کوبله از خدایان رستنیها بود، و افسانه روایت می کرد که چگونه پسرش آتیس، نشانة پاییز و بهار، مرده و به هادس رفته و سپس دوباره زنده شده بود.
در همان سال (205)، هانیبال ایتالیا را ترک گفت، و سنا از اینکه بر بحران دین فایق آمده است. برخود بالید. اما جنگ با مقدونیه راه را بر یونان و مشرق زمین گشود. پشت پای سربازانی که، هنگام بازگشت، غنایم و اندیشه ها و افسانه های شرقی را با خود همراه می آوردند، خیل اسیران، بندگان، پناهندگان، بازرگانان ، مسافران، ورزشکاران، هنرمندان، بازیگران، خنیاگران، آموزگاران، و مدرسان نیز می آمد؛ آدمیان، در این کوچ، خدایان خویش را حمل می کردند. طبقات فرودست رم شادمان بودند از آشنایی با دیونوسوس باکوس، اورفئوس، ائورودیکه، و آیینهای رازورانه ای که نیایشگر را الهام و مستی خدایی می بخشید و با خدایان زنده شده آشنا می کرد و وعدة زندگی سرمدی می داد. در سال 186، سنا با پریشانی پی برد که جمعی، نه چندان از مردم، آیین دیونوسوسی پیشه کرده اند و با بزمهای مستانة شبانه، که پنهان بودنشان شایعات مربوط به میگساریها و شهوترانیهای بی حد و حصر را قوت می داد، خدای تازه را نیایش می کنند. لیویوس می گوید: «مردان بیش از زنان به پلیدی تن می دادند»، سپس، چه بسا با آراستن شایعه سازیهای زمان خود به زی تاریخ، می افزاید: «هر کس که به پلیدی تن نمی داد ... قربانی می شد.» سنا این آیین را ممنوع و هفت هزار تن از مؤمنان به آن را بازداشت و صدها تن را به اعدام محکوم کرد. اما در جنگ روم با مذاهب شرقی این یک پیروزی موقتی بود.
---
1. شهر قدیم، در آسیای صغیر، از مراکز اصلی پرستش کوبله. ـ م.