گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل هفتم
.II – میلیونرها


طبقات بازرگان خود را با حکومت سنا سازگار کردند، زیرا برای بهره برداری از

1. latifundia، جمع latifundium ، به معنی ملک یا زمین زراعتی بزرگ در ایتالیا و بعضی کشورهای اروپای خاوری، تا پیش از جنگ جهانی اول. ـ م.

ایالات بیش از آریستوکراسی آمادگی داشتند. آن «همنوایی طبقات» یا همکاری میان دو طبقة بالا دست، که در آثار سیسرون همچون آرمان وی ستوده شده است، در زمان جوانی وی به تحقق پیوسته بود. این دو طبقه همداستان شده بودند که متحد شوند و تصرف کنند. بازرگانان و نمایندگان تجاوزکارشان خیابانها و باسیلیکاهای روم را پر می کردند و به بازارها و پایتختهای ایالات هجوم می بردند. صرافان در عهدة وابستگان خود در ایالات برات صادر می کردند. و برای هر کار، حتی ترقی در مقامات سیاسی، پول وام می دادند. هنگامی که سنا خودپرست از کار درمی آمد، بازرگانان و مالداران نفوذ خود را به سود «خلقیان» به کار می انداختند و، چون رهبران خلق می کوشیدند وعده های انتخاباتی خویش به پرولتاریا را جامة عمل پوشانند، دوباره پشتیبان «بهین مردمان» می شدند.
کراسوس، آتیکوس، و لوکولوس نمایندة سه مرحلة ثروت روم هستند: کسب، احتکار، و تجمل. مارکوس لیکینیوس کراسوس بزرگزاده بود. پدرش خطیب و کنسول و سنسوری نامور بود که به پشتیبانی از سولا جنگید و مرگ را به جای تسلیم به ماریوس برگزید. سولا فرزند او را، با واگذار کردن اموال غصبی طردشدگان به بهایی ناچیز، پاداش بخشید. مارکوس در جوانی ادب و فلسفه آموخت و با پشتکار به وکالت پرداخت؛ اما اکنون بوی پول هوش از سر او ربوده بود. وی سازمانی برای آتشنشانی ترتیب داد، و این در روم کاری تازه بود. سازمان وی کسانی را به جاهایی که آتش گرفته بود می فرستاد تا آن را خاموش کنند و در محل نیز اجرت خود را می گرفت یا ساختمانهای به خطر افتاده را به قیمت اسمی آنها می خرید و سپس آتش را فرو می نشاند. کراسوس بدین گونه صدها خانه و ملک به دست آورد و به قیمتهای گزاف به اجاره داد. وی پس از آنکه کانهای دولتی به فرمان سولا از مالکیت دولت خارج شد، آنها را خرید. بزودی ثروت خود را از هفت میلیون به صد و هفتاد میلیون سسترس، یعنی معادل کل درآمد سالانة خزانة دولت، افزایش داد. کراسوس بر آن بود که هیچ کس نباید خود را توانگر بداند، مگر آنکه بر ایجاد و تجهیز و نگاهداری سپاهی خاص خود توانا باشد. تقدیر او چنان بود که قربانی همین تعریف خود شود. پس از آنکه مالدارترین مرد رومی شد، باز خود را ناشاد یافت و در طمع افتاد که منصبی عالی در حکومت به دست آورد و ایالتی را صاحب شود و سرداری سپاهیان را در یکی از نبردهای آسیا به عهده گیرد. خاکسارانه ، در کوی و برزن به گردآوری رأی پرداخت؛ نامهای نخست شارمندانی بیشمار را به ذهن سپرد؛ قناعتی آشکار در زندگی پیشه کرد؛ و برای آنکه سیاستمداران با نفوذ را هواخواه خویش کند به آنان وام بی بهره داد، به شرط آنکه بتواند هر وقت بخواهد وام را پس بگیرد. با همة سوداهایی که در سر داشت، مردی مهربان و گشاده دست بود. با دوستان، جوانمردی به اندازه می نمود و، در پرتو خرد دوگانه ای که همیشه خصیصة مردانی چون او بوده است، به هر دو گروه سیاسی در رم یاری می رساند. وی به همة آرزوهای خود رسید: در سال 70، و سپس در سال

55، به مقام کنسولی رسید و حاکم سوریه شد و در فراهم آوردن سپاه بزرگی که با پارت جنگید یاری کرد. در کاران (حران) شکست خورد و بر اثر غدر به اسارت درآمد و وحشیانه کشته شد (سال 53)؛ سردار غالب سر کراسوس را برید و به دهانش زر گداخته ریخت.
تیتوس پومپونیوس آتیکوس، اگرچه والاتبار بود، در اشرافیت از کراسوس برتر و از او مالدارتر بود. در درستکاری با مایر آمشل روتشیلد1، در دانش با لورنتسو دمدیچی2 ، و در زیرکی مالی با ولتر همسری می کرد. نخستین بار نام او را به عنوان دانشجویی در آتن می شنویم که مصاحبتش و آگاهیش بر شعر یونانی و لاتین چنان سولا را شیفتة خود کرد که آن سردار خونریز بیهوده کوشید تا وی را به رم ببرد و مونس خویش کند. پژوهنده و مورخ بود و گزارشی مختصر از تاریخ جهان نوشت و بیشتر عمرش را در محافل فیلسوفان آتن گذراند و به سبب پژوهندگی و نوعدوستی خود، که خاص مردم آتیک بود ، لقب «آتیکوس» گرفت. پدر و عمش قریب 000’960 دلار برای او به ارث گذاشتند؛ وی همة این ثروت را در یک دامپروری بزرگ در اپیروس، خرید و اجارة خانه در روم، پروراندن گلادیاتوران و منشیان و به اجیری دادن آنان، و انتشار کتب سرمایه گذاری کرد. چون فرصتهایی مناسب به دست می آمد، پولش را با نرخهای پرسود وام می داد، اما از مردم آتن و دوستانش بهره نمی گرفت. مردانی چون سیسرون و هورتنسیوس و کاتوی کهین پس اندازها و ادارة امور مالی خود را به او می سپردند و او را به سبب احتیاط و تقوایی که داشت و سهم سودی که می پرداخت احترام می گذاشتند. سیسرون با شوق تمام اندرزهای او را نه همان در خرید خانه، بلکه در انتخاب تندیس برای آراستن آنها و خرید کتاب می پذیرفت. آتیکوس در میهمانی صرفه جو بود و با فروتنی خاص یک اپیکوری راستین می زیست؛ اما مشرب نیکویش در دوستی و محضر پرافاضه اش خانة او را در رم سالن همة ناموران عالم سیاست کرده بود. به همة گروههای سیاسی یاری می کرد، و هیچ گاه نامش در فهرست محکومان نیامد. در سن هفتاد و هفتسالگی، چون خود را به بیماری درمان ناپذیر و دردناکی گرفتار یافت، خویشتن را با گرسنگی کشت.
لوکیوس لیکینیوس لوکولوس، از خانوادة پاتریسی عالیقدر، در سال 74 به یاری سولا شتافت تا نبرد وی را بر ضد مهرداد به انجام برساند. سپس، در همان زمان که نبردش به پیروزی نزدیک می شد، سپاهیان فرسوده اش سر به شورش برداشتند، و وی ایشان را از میان خطراتی به بزرگی آنها که گزنوفون را جاودان کرده است از راه ارمنستان به یونیا باز آورد. چون بر اثر توطئة سیاسی از مقام فرماندهی افتاد، ماندة عمر خویش را در آرامش اما تجمل مفرط گذراند. وی بر فراز تپة پینچیان کاخی با تالارها و ایوانها و کتابخانه ها و باغهای وسیع بنا کرد؛

1. بانکدار معروف یهودی آلمان در قرن نوزدهم که در حقه بازیهای مالی ضرب المثل است. ـ م.
2. هنرشناس و شاعر ایتالیایی (1449-1492). ـ م.

در توسکولوم، بر املاک او چند فرسخ افزوده شد؛ در میسنوم کوشکی به مبلغ ده میلیون سسترس (قریب 000’500’1 دلار) خرید و سراسر جزیرة نیسیدا را به ییلاق خود مبدل کرد. باغهای او، به سبب ابتکاراتی که از لحاظ بستانکاری در آنها صورت می پذیرفت، شهرت فراوان داشت؛ مثلا او بود که درخت گیلاس را از پونتوس به ایتالیا آورد، و از آنجا این درخت به اروپای شمالی و امریکا راه یافت. ضیافتهای اȠوقایع مهم ΙȘǙęʚϘљʠدر سال رومی بود. یک باѠسیسرون خواست تا ببیند که لوکولوس در خلوت چگونه می خورد؛ پس، از لوکولوس خواست که او و عده ای از دوستان را به شام میهمان کند، اما از لوکولوس قول گرفت که خادمان خود را از آمدن میهمان خبر نکند. لوکولوس پذیرفت و فقط اجازه خواست که به خادمان خود بگوʘϠکه آن شب در تالار آپولون شام خواهد خورد. چون سیسرون و دوستانش شب هنگام به خانة لوکولوس آمدند، خوانی رنگین گسترده دیدند. لوکولوس در کاخ شهری خود چند تاĘǘѠناهارخوری داشت که هر یک به ضیافتی جداگانه مخصوص بود. تالار آپولون همیشه به ضیافتهایی اختصاص داشت که دویست هزار سسترس یا بیش خرج بردارد. اما لوکولوس مردی شکمباره نبود. خانه های او گنجینه های آثار گزین هنری بود و کتابخانه هایش مرجع محققان و دوستان؛ وی خود در ادبیات قدیم و در همة حکمتها دست داشت و طبعاً حکمت اپیکور را برتر از همه می نهاد. زندگی محنت خیز پومپیوس را به ریشخند می گرفت؛ به دیدة او، برای همة عمر یک نبرد کافی است و هر چه بیش از آن جز خودفروشی محض نیست.
شیوة لوکولوس، بدون ذوق و سلیقة او، میان توانگران روم رواج یافت؛ دیری نگذشت که پاتریسینها و اعیان در تظاهر به عشرت با هم به رقابت برخاستند. در همان حال که در ایالات فقرزده طغیان سر می گرفت و آدمیان در زاغه ها از گرسنگی جان می سپردند، سناتوران تا نیمروز در بستر می خوابیدند و کمتر در جلسات حاضر می شدند. برخی از پسران ایشان همچون روسپیان لباس می پوشیدند و راه می رفتند، جامة بلند توری به تن و صندلهای زنانه به پا می کردند، خود را با جواهر می آراستند، بر بدنهاشان عطر می پاشیدند، و از زناشویی یا فرزندآوری پرهیز می داشتند. هم زن و هم مرد از عادت یونانیان در علاقه به هر دو جنس تقلید می کردند. هزینة خانه های سناتوران به ده میلیون سسترس می رسید؛ کلودیوس، رهبر پلبینها، کوشکی با خرج چهارده میلیون و هشتصد هزار سسترس ساخت. وکیلان مدافعی چون سیسرون و هورتنسیوس، به رغم مقررات قانونی کینکیناتوسی در منع حق الوکاله، در کاخسازی نیز، چنانکه در فن خطابه، با یکدیگر همسری می کردند، باغ هورتنسیوس شامل بزرگترین مجموعة وحوش ایتالیا بود. همة اعیان متظاهر در بایای ـ آنجا که آریستوکراتها حمام می گرفتند ـ کوشکهایی داشتند، از نمای خلیج ناپل حظ می بردند، و تا مدتی رسم تکگانی را فرو می گذاشتند. کوشکهایی دیگر بر فراز تپه های بیرون رم سر به آسمان افراشت؛ مالداران چند کوشک داشتند و با تغییر فصول از یکی به دیگری نقل مکان می کردند. بر سر آرایش درونی

و اثاثه یا ظروف سیمین خانه ها ثروتها صرف می شد. سیسرون برای خرید میزی از چوب درخت لیمو پانصدهزار سسترس پرداخت؛ چه بسا یک میلیون سسترس برای خرید میزی از چوپ سرو می رفت؛ آورده اند که حتی کاتوی کهین، ستون استوار همة فضایل رواقی، هشتصد هزار سسترس برای خرید رومیزیهای بافتة بابل پرداخت.
در این کاخها، گروهی از بندگان آزموده در هر فن، چاکران و نامه بران و چراغ افروزان و خنیاگران و منشیان و پزشکان و فیلسوفان و خوالیگران، خدمت می کردند. اکنون، شکمبارگی مایة اصلی اشتغال خاطر اشراف روم بود؛ به حکم آیین اخلاق مترودوروس در رم، «هر چیز نیکویی با شکم ربطی داشت.» در ضیافتی که به سال 63 از طرف کاهنی بلندپایه برپا شد و در آن دوشیزگان آتشبان و قیصر هم شرکت جستند، پیش غذا مرکب بود از صدف دو کپه، مهره، باسترک با مارچوبه، ماکیان فربه، آردینة صدف، گزنة دریایی، دندة گوزن، ماهی صدف ارغوانی، و پرندگان چهچهزن. نهار شامل پستان خوک، کلة گراز، ماهی، مرغابی و مرغابی جره، خرگوش، و کلوچه و شیرینی بود. از نقاط گوناگون امپراطوری و ممالک دیگر انواع جانداران خوراکی آورده می شد. طاووس از ساموس، باقرقره از فریگیا، درنا از یونیا، ماهی تن از خالکدون (قاضی کوی)، مارماهی از گادس، صدف از تارنتوم، سگ ماهی از رودس. خوراکی که در خود ایتالیا تهیه می شد مبتذل و در خور عوام به شمار می آمد. آیسوپوس بازیگر ضیافتی داد که در آن پرندگانی چهچهزن به قیمت قریب پنج هزار دلار مصرف شد. قوانین تحدید هزینه های شخصی همچنان خوراکهای گرانقیمت را منع می کرد، اما کسی به آنها اعتنایی نداشت. سیسرون کوشید تا این قوانین را محترم دارد، پس سبزیهایی را که به حکم قانون مجاز بود خورد و ده روز اسهال گرفت.
بخشی از ثروت نویافته به مصرف توسعة تماشاخانه ها و ورزشگاهها رسید. در سال 58، آیمیلیوس سکاوروس تماشاخانه ای ساخت با گنجایش هشت هزار تماشاگر و دارای سیصد و شصت ستون و سه هزار مجسمه و یک صحنة سه طبقه و سه ردیف ستون، یکی از چوب و دیگری از مرمر و سومی از شیشه؛ بندگان او از فرط سنگینی کار طغیان کردند و چندی بعد تماشاخانه ها را سراسر سوزاندند و صد میلیون سسترس زیان به بار آوردند. در سال 55، پومپیوس وجوه لازم را برای ساختن نخستین تماشاخانة سنگی رم فراهم آورد؛ این تماشاخانه هفده هزار و پانصد صندلی، و باغ رواقدار وسیعی برای تفرج تماشاگران در فواصل پرده ها داشت. در سال 53، سکریبونیوس کوریو، یکی از سرداران قیصر، دو تماشاخانة چوبین، هر یک به شکل یک نیمدایره، یکی در پشت دیگری ساخت. صبحها در این تماشاخانه بازیگران هنرنمایی می کردند و سپس، در حالی که تماشاگران هنوز بر جای خود بودند، دو ساختمان روی محورها و چرخهای خود می گشت و نیمدایره های «آمفی تئاتری» پدید می آورد که عرصة نمایشهای گلادیاتوران می شد. این نمایشها هیچ گاه تا این اندازه پی درپی و پرهزینه

و دراز نبود. تنها در یک روز در یکی از این نمایشها، که از جانب قیصر برگزار شد، ده هزار گلادیاتور شرکت کردند که بسیاری از آنان کشته شدند. سولا صد شیر، قیصر چهارصد، و پومپیوس ششصد شیر را در نمایشهای خود به جان آدمیان انداختند. ددان با آدمیان و آدمیان با ددان می ستیزیدند؛ و تماشاگران بیشمار نیز چشم به راه دیدار مرگ بودند.