گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل هفتم
.VI – پومپیوس


چون کراسوس و پومپیوس از این نبرد بازگشتند، آنچنان که سنا می خواست و قانون حکم می کرد، لشکریان خود را در دروازه ها آزاد یا خلع سلاح نکردند. این دو، در همان حال که بیرون دیوارهای شهر اردو زده بودند، اجازه خواستند که بی آنکه به شهر در آیند نامزد مقام کنسولی شوند، و این نیز شکستن سنتی دیگر بود؛ وانگهی پومپیوس برای سربازانش زمین و برای خود جشن پیروزی خواست. سنا این تقاضا را رد کرد ، و امیدش آن بود که یک سردار را به جان سردار دیگر اندازد. اما کراسوس با پومپیوس دست یکی کرد و هر دو ناگهان با «خلقیان» و طبقة بازرگانان یار شدند و با رشوة بیدریغ، در سال 70 ق م، انتخابات کنسولی را بردند. صاحبان نفوذ به دو قصد آنی با یکدیگر همپیمان شدند: یکی آنکه قدرت هیئتهای منصفه ای را که مأمور محاکمة ایشان بود دوباره به دست خویش گیرند؛ و دیگر آنکه به جای لوکولوس ـ که بی چشمداشت سود، پارسایانه بر روم خاوری حکومت کرده بود ـ مردی از طبقه و دارای دید خود بنشانند. پس، پومپیوس را مرد مطلوب خویش یافتند.
پومپیوس اکنون سی و پنج سال داشت و از کورة نبردهای بسیار گذشته بود. وی، که از خانواده ای اشرافی و توانگر برخاسته بود، در پرتو دلیری و میانه روی و استادیش در هر فنی از ورزش و جنگ، خویشتن را محبوب همگان کرد. سیسیل و افریقا را از وجود دشمنان سولا پاک کرده و، به حکم پیروزیها و غرورش، از آن خودکامة خوش ذوق لقب ماگنوس یا «بزرگ» گرفته بود. وی پیش از آنکه ریشش بدمد، به یک پیروزی دست یافته بود. چنان خوبرو بود که فلورا، روسپی رمی، می گفت که هیچ گاه بی آنکه گازی از او بگیرد دل بدرود گفتنش را ندارد. وی مردی حساس و با آزرم بود و هنگامی که می خواست خطاب به

جماعتی سخن گوید، سرخ می شد؛ اما این روزها در نبرد گستاخ و دلیر بود. در روزگاران بعدی زندگی، کمرویی و فربهی دستش را در فرماندهی بست، و چندان تردید کرد تا سرانجام باخت. ذهنش نه تابناک بود نه ژرف؛ سیاستهایش ساختة دیگران بود، نه خود ـ نخست سیاستمداران «خلقیان» و سپس متنفذان سنا. ثروت هنگفتش او را از وسوسه های خام سیاسی ایمن می داشت و، با میهن پرستی و درستیش، در لجة خودپرستی و فساد زمانه اش چون گوهر می درخشید. گناه بزرگ او غرور بود. پیروزیهای نخستینش سبب شد که شایستگی خویش را بیش از آنچه بود بپندارد و در شگفت شود که چرا رم در رساندن او به مقامی که فقط نام شاهی را کم داشت آن قدر درنگ می کند.
دو یار سولا، که اکنون با هم کنسول بودند، همة همت خویش را به نسخ قانون اساسی سولایی مبذول داشتند. پومپیوس و کراسوس، با گذراندن لایحه ای برای بازگرداندن همة اختیارات تریبونها، دین خود را به «خلقیان» پرداختند. با راهنمایی لوکولوس به واگذاری کامل وظیفة گردآوری مالیات در مشرق زمین به عاملین، اتحاد خود را با بازرگانان استوار ساختند و از قانونی هواداری کردند که انتخاب اعضای هیئتهای منصفه را میان سنا و طبقة اکویتس و تریبونهای خزانه دار به یکسان بخش می کرد. کراسوس مجبور شد که پانزده سال برای دریافت پاداش خود صبر کرد، و آن امتیاز معادن زر آسیا بود. پومپیوس نیز اجر خود را در سال 67 گرفت، یعنی هنگامی که انجمن به او اختیارات نامحدود برای سرکوب دریا زنان کیلیکیا داد. روزگاری جزیرة رودس دست این غارتگران را از دریای اژه دور داشته بود؛ اما رودس اکنون چنان از جانب روم و دلوس سرکوفت خورده و غارت شده بود که دیگر از عهدة فراهم کردن ناوگانی که لازمة این کار بود بر نمی آمد، و آریستوکراسی زمیندار، که سنا را زیر سلطة خود داشت، به نگاهداری امن راههای بازرگانی دریایی چندان دلبسته نبود. بازرگانان و تودة مردم اثرات این وضع را بیشتر حس کردند: در دریای اژه، و حتی در مدیترانة مرکزی، بازرگانی کمابیش ناممکن شد و واردات غله چنان بسرعت کاستی گرفت که قیمت گندم در رم به بیست سسترس یا سه دلار از قرار هر پیمانه رسید. دریازنان، با به کار بردن دکلهای زرین، بادبانهای ارغوانی، و پاروهای سیمین در هزاران کشتی خود، پیروزیهاشان را به رخ دیگران می کشیدند. آنان چهار صد شهر ساحلی را متصرف شدند و در دست نگاه داشتندو معابد ساموتراس، ساموس، اپیداوروس، آرگوس، لئوکاس، و آکتیون را غارت کردند و مأموران رومی را دزدیدند و به کرانه های آپولیا و اتروریا نیز دستبرد زدند.
برای مقابله با این وضع، گابینیوس، دوست پومپیوس، لایحه ای پیشنهاد کرد که به موجب آن همة ناوگان رومی و همة افراد واقع در هشتاد کیلومتری هر کرانة مدیترانه ای برای سه سال زیر فرمان پومپیوس قرار گیرند. همة سناتوران، جز قیصر، با این لایحه مخالفت کردند، اما انجمن آن را با شور و شوق به تصویب رساند و سپاهی مرکب از صد و بیست و پنج هزار تن،

و ناوگانی مرکب از پانصد کشتی، زیر فرمان پومپیوس گذاشت و به خزانه امر کرد تا صد و چهل و چهار هزار سسترس به او بپردازد. این لایحه در واقع سنا را از قدرت خود محروم کرد و به اعتبار قوانین سولایی، که هدفش بازگرداندن وضع پیشین بود، پایان داد و حکومت شهریاری موقتی پدید آورد که برای قیصر هم مقدمة کار و هم درسی بود. نتایج این اقدامات مقدمات آن را تقویت کرد. درست یک روز پس از پومپیوس، نرخ گندم پایین آمد. وی در ظرف سه ماه وظیفة خود را به انجام رساند؛ بدین گونه که کشتی های دریازنان را گرفت، دژهاشان را متصرف شد، و سران ایشان را کشت و، با اینهمه، از اختیارات غیرعادی خویش به هیچ روی بهرة نادرست نگرفت. بازرگانان دوباره دل قوی کردند و جنب و جوش در دریاها را آغاز نهادند، و رودی از طلا به سوی روم روان شد.
هنگامی که پومپیوس هنوز در کیلیکیا بود، دوستش مانیلیوس لایحه ای به انجمن ارائه کرد تا به موجب آن فرماندهی کل سپاهیان و ایالات، که در آن هنگام (سال 66) به عهدة لوکولوس بود ، به پومپیوس واگذار شود و اختیارات وی برطبق قانون گابینیوسی تمدید شود. سنا مقاومت کرد، اما بازرگانان و وامگزاران بجد از این پیشنهاد پشتیبانی کردند. آنان امیدوار بودند که پومپیوس کمتر از لوکولوس با وامداران آسیاییشان راه مدارا در پیش گیرد و گردآوری مالیات را بر عهدة عاملان واگذارد و نه همان بیتینیا و پونتوس، بلکه کاپادوکیا و شام و یهودا را متصرف شود و این دشتهای زرخیز، در سایة حمایت شمشیر رومی، جولانگاه خداوندان تجارت و پول گردد. مارکوس تولیوس سیسرون، از «نومردان»، که در آن سال به یاری طبقة بازرگانان به مقام پرایتوری برگزیده شده بود، به دفاع از قانون مانیلیوسی سخن گفت و با فصاحتی بی پروا، که از زمان برادران گراکوس کسی نظیر آن را در رم نشینده بود، و با صداقتی که سیاستمداران را تکان می داد بر گروه متنفذان در سنا تاخت:
سراسر نظام اعتبار و مالیه ای که اینجا، در رم، معمول است با درآمد ایالات آسیایی پیوند ناگسستنی دارد. اگر این درآمدها از میان برود، نظام اعتباری ما واژگون خواهد شد. ... اگر گروهی جملة ثروت خویش را از دست دهند، بسیاری دیگر را نیز همراه خود به پرتگاه خواهند کشاند. مملکت را از چنین مصیبتی نجات دهید. ... با همة نیروی خود بر ضد مهرداد پیکار کنید، زیرا از این راه عظمت نام روم و امن متحدان ما و درآمدهای گرانبهایمان و مکنت شارمندانی بیشمار بدرستی محفوظ می ماند.
انجمن بی درنگ پیشنهاد را تصویب کرد. تودة مردم تیمار ثروت سرمایه داران را در سر نداشتند، اما اعطای اختیارات فوق العاده به یک سردار را تنها چارة الغای قوانین سولایی و برافکندن دشمن دیرین خود، یعنی سنا، می یافتند. از آن لحظه، روزهای زندگی جمهوری به شماره افتاد. انقلاب روم، به یاری سخنوری بزرگترین دشمنش، گامی دیگر به سوی حکومت قیصر برداشت.