گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل نهم
.فصل نهم :قیصر - 100 – 44 ق م


I - بی بندوبار

کایوس یولیوس کایسار1 نسب خود را به یولیوس آسکانیوس، پسر آینیاس، پسر ونوس، دختر یوپیتر، می رساند: وی خدا زاد و خدا مرد. دودمان یولیانوس در عین تنگدستی از کهنترین و والاتبارترین خانواده های رم بود. یکی از کایوس یولیوسها در سال 489 مقام کنسولی داشت، و دیگری در سال 482. یکی دیگر از افراد همین خاندان به نام ووپیسکوس یولیوس در سال 473، دومی به نام سکستوس یولیوس در سال 157، و سومی در سال 91 به همین مقام دست یافتند. قیصر از ماریوس، شوهر عمه اش (یولیا)، گرایش به روشهای انقلابی در سیاست را فرا گرفت. مادرش آورلیا کدبانویی بود در کمال وقار و خرد که خانة کوچک خود را در کوی «ناباب» سوبورا ـ که پر از دکه و میکده و روسپیخانه بود ـ با صرفه جویی اداره می کرد. در آنجا، قیصر به سال 100 ق م، به روایتی پس از یک عمل جراحی که به نام او شد، دیده به جهان گشود.2
در ترجمة فیلمون هلاند از کارهای سوئتونیوس آمده است که «این زمان قیصر استعدادی شگرف در فراگرفتن و آموختن داشت.» آموزگارش در زبانهای لاتین و یونانی و سخنوری از اهالی گل بود. با این آموزگار قیصر ناآگاهانه خود را برای بزرگترین کشورگشایی خویش آماده ساخت. جوان بزودی شیفتة سخنوری شد و همة وجود خود را کمابیش وقف نویسندگی نوجوانانه کرد، اما انتصاب به مقام دستیار نظامی مارکوس ترموس در آسیا به فریادش رسید. نیکومدس، فرمانروای بیتینیا، چنان دلباختة او شد که سیسرون و دیگر بدگویان

1. قیصر صورت عربی شدة کایسار است. ـ م .
2. این عمل جراحی [که به سزارین معروف است] پیش از قیصر یکی از شیوه های کهن زایمان بود و نام آن در قوانین منسوب به نوما آمده است. کنیة قیصر از نام این عمل جراحی گرفته نشده است (matris caesus ab utero). مدتها پیش از او قیصرهای دیگری در میان افراد خانوادة پولیها وجود داشتند.

بعدها او را نکوهش کردند که «بکارت خویش را به شاهی باخته است.» چون در سال 84 به رم بازگشت، کوسوتیا را به زنی گرفت تا پدرش را خشنود کند؛ چندی بر نیامد که با مرگ پدر او را طلاق داد و کورنلیا دختر لوکیوس کورنلیوس کینا را، که رهبری انقلاب پس از ماریوس به عهده اش قرار گرفته بود، به زنی گرفت. هنگامی که سولا به قدرت رسید، به قیصر فرمان داد تا کورنلیا را طلاق دهد؛ و چون قیصر سرباز زد، سولا میراث او و جهیزیة کورنلیا را غصب کرد و نامش را در شمار محکومان به مرگ نهاد.
قیصر از ایتالیا گریخت و به سپاهیان در کیلیکیا پیوست. چون سولا مرد، به رم بازگشت (78 ق م)؛ اما وقتی دید که دشمنانش به حکومت رسیده اند؛ دوباره رهسپار آسیا شد. راهزنان او را اسیر کردند و به یکی از بازارهای خاص بردگان بردند و اعلام کردند که حاضرند او را در برابر بیست تالنت (تقریباً 000’72 دلار) آزاد کنند. وی آنان را از اینکه او را کم بها داده اند سرزنش کرد و خود حاضر شد که پنجاه تالنت بپردازد. پس، خادمان خویش را در پی گرد آوردن پول فرستاد و خود، با سرودن اشعار و خواندن آنها برای شکار گرانش، خاطر خوش داشت. آن اشعار پسند طبع شکارگرانش نمی افتاد، و قیصر ایشان را بربران کودن نامید و وعیدشان داد که در نخستین فرصت به دارشان آویزد. چون خونبهایش رسید، به میلتوس شتافت، کشتی ها و ملوانانی بسیج کرد، سر در پی راهزنان نهاد و اسیرشان ساخت، خونبها را باز گرفت، آنگاه همة آنان را به صلیب آویخت. اما چون مردی بغایت مهربان بود، فرمود تا گلوهاشان را نخست ببرند. سپس به رودس رفت تا فن سخنوری و فلسفه بیاموزد.
قیصر پس از بازگشت به رم نیرویش را میان سیاست و عشق بخش کرد. وی خوبرو بود، اگرچه تنک شدن مویش او را نگران می داشت. هنگامی که کورنلیا مرد (سال 68 ق م)، پومپیا نوة سولا را به زنی گرفت. چون این ازدواجی یکسره سیاسی بود، وی از اینکه به رسم زمانه روابطی را با دیگران نگاه دارد پروایی نداشت؛ اما چون آن فاسقان بیشمار و از هر دو جنس بودند، کوریو (پدر آن کس که بعدها سردار او شد) وی را «شوی هر زن و زن هر مرد» نامید. وی در نبردهایش نیز به این شیوه ها ادامه داد و با کلئوپاترا در مصر، شهبانو ائونوئه در نومیدیا، و زنان بسیار دیگر در سرزمین گل نرد عشق می باخت، چندانکه سربازانش او را به طعنه ای مهرآمیز «کچل زناکار» می نامیدند. پس از آنکه قیصر گل را فتح کرد و به آیین پیروزان به شهر درآمد، سربازانش قطعه ای دو بیتی ساختند و در آن همة شوهران را زنهار دادند که قیصر در شهر است، زنان خویش را در غل و بند نگاه دارند. آریستوکراسی به دو دلیل کین او را به دل داشت: یکی آنکه امتیازاتشان را به خطر می انداخت ودیگر آنکه زنانشان را از راه به در می برد. پومپیوس زنش را طلاق داد چون با قیصر سرو سری داشت. دشمنی پر شور کاتو با او همه حکیمانه نبود: خواهر ناتنی کاتو، سرویلیا، از دلباخته ترین معشوقگان قیصر بود. یک بار کاتو، که به تبانی میان قیصر و کاتیلینا بدگمان شده

بود، در سنا با او در افتاد و خواست تا نامه ای را که همان دم به دستش داده بودند بلند بخواند. قیصر بی آنکه توضیحی دهد آن را به کاتو رساند، و آن نامه ای بود عاشقانه از سرویلیا. سرویلیا همة عمر سودازدة قیصر ماند، و در سالهای بازپسین زندگیش بدگویان بی انصاف متهمش داشتند که دختر خویش ترتیا را به هوس به قیصر تسلیم کرده است. در زمان جنگ داخلی، در حراجی عمومی، قیصر پاره ای از املاکی را که به زور از آریستوکراتهای آشتی ناپذیر گرفته بود به قیمت اسمی به سرویلیا فروخت. چون گروهی از ارزانی قیمت شگفتی نمودند، سیسرون به جناسی نغز پاسخی گفت که چه بسا سرش را به باد می داد: ترتیاد دوکتا، که هم می تواند «یک سوم کمتر» معنی دهد و هم کنایه ای باشد به آن شایعه که سرویلیا دخترش را برای قیصر آورده است. ترتیا زن قاتل اصلی قیصر، یعنی کاسیوس، شد. بدین گونه عشقهای آدمیزادگان با آشوبهای کشورها در هم می آمیزد.
شاید این سرمایه گذاریهای گوناگون، هم یاور بر آمدن قیصر شد و هم مایة فرو افتادن او. هر زنی که دلدادة او می شد دوستی بانفوذ بود که معمولا به اردوی مخالفان تعلق داشت، و بیشتر ایشان حتی هنگامی که عشق او به ادب سرد مبدل می شد، همچنان به او وفادار می ماندند. کراسوس، با آنکه گفته بودند زنش ترتولا با قیصر سر و سری دارد، مبالغ هنگفت به او وام می داد تا هزینة نامزدیهای مقامات و بزمهای خویش را فراهم آورد؛ زمانی قیصر 800 تالنت (قریب 000’880’2 دلار) به او بدهکار بود. چنین وامهایی نشانة گشاده دستی یا دوستی نبود، اعانه هایی به مبارزات قیصر بود که بعد با مراحم سیاسی یا غنایم نظامی پاداش داده می شد. کراسوس، مانند آتیکوس، برای حفظ ثروت هنگفت خود نیازمند پشتیبانی و فرصت بود. بیشتر سیاستمداران رومی زمان چنین وامهایی بر ذمه داشتند: مارکوس آنتونیوس چهل میلیون، سیسرون شصت میلیون، و میلو هفتاد میلیون سسترس وامدار بودند ـ اگرچه این ارقام ممکن است بدگوییهایی احتیاط آمیز باشد. قیصر را باید در وهلة نخست سیاستمداری بی رسم و راه و آدمی بی بندوبار بدانیم که آرام آرام، در پرتو رشد و مسئولیت، بر مرتبة یکی از ژرفبینترین و وظیفه شناسترین کشورداران تاریخ رسید. در عین آنکه بر خطاهای او شادی می کنیم، نباید فراموش کنیم که وی با اینهمه مردی بزرگ بود. نمی توانیم به این دلیل با قیصر لاف همسری بزنیم که او نیز زنان را از راه به در می برد و به سر کردگان کوی و برزن رشوه می داد و کتاب می نوشت.