گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل دهم
.III – آنتونیوس و اوکتاویانوس


اوکتاویا طرد خویش را آرام تحمل کرد و بی غوغا در خانة آنتونیوس در رم زیست و فرزندان آنتونیوس از فولویا، و نیز دو دختری را که خود از او زاییده بود، وفادارانه بزرگ کرد. اوکتاویانوس، که هر روز گواه افسردگی خاموش او بود، یقین یافت که اگر آنتونیوس در سوداهای خود کامیاب شود، هم ایتالیا و هم خود او را به روز سیاه خواهند نشست. از این رو بر آن شد که ایتالیا را نیک از اوضاع آگاه کند: آنتونیوس شهبانوی مصر را به زنی گرفته و خراجگذارترین ایالات روم را به او و فرزند نامشروعش واگذاشته بود و اکنون می خواست اسکندریه را پایتخت امپراطوری کند و روم و ایتالیا را زیر دست آن قرار دهد. هنگامی که آنتونیوس (پس از سالها بی اعتنایی) پیامی برای سنا فرستاد و پیشنهاد کرد که وی و اوکتاویانوس هر دو باید بازنشسته و گوشه نشین شوند و نهادهای جمهوری دوباره برپا گردد، اوکتاویانوس خود را بدین گونه از گرفتاری رهانید که سندی را که به ادعای او وصیتنامة آنتونیوس بود و وی آن را بزور از دوشیزگان آتشبان ستانده بود برای سناتوران خواند. در این وصیتنامه، آنتونیوس فرزندان خود از کلئوپاترا را وارثان مطلق خویش معین کرده و فرمان داده بود که در کنار شهبانو (کلئوپاترا) در اسکندریه به خاک سپرده شود. عبارت آخر وصیتنامه، به جای آنکه با تردید تلقی شود، بر سنا اثری قاطع گذاشت و، به عوض آنکه این گمان را برانگیزد که وصیتنامه ای که در رم امانت نهاده شده مشکل بتواند چنین ترتیباتی را حکم دهد، سنا و ایتالیا را مطمئن ساخت که کلئوپاترا می خواهد امپراطوری را به یاری آنتونیوس ضمیمة مملکت خود کند. اوکتاویانوس با زیرکی خاص خود، به جای آنکه کلئوپاترا را به نبرد فرا خواند، به آنتونیوس اعلان جنگ داد و کشمکش خود را با او به صورت جنگی مقدس در راه استقلال ایتالیا در آورد.

در سپتامبر سال 32ق م، ناوگان آنتونیوس و کلئوپاترا، مرکب از پانصد کشتی جنگی وارد دریایی یونیای شد؛ تا آن زمان ناوگانی جنگی به این عظمت دیده نشده بود. سپاهی مرکب از صد هزار پیاده و دوازده هزار سوار از این ناوگان حمایت می کرد؛ این سپاهیان را شاهان و شهریاران مشرق زمین به آن امید فراهم کرده بودند تا با این جنگ خود را از قید حکومت روم برهانند. اوکتاویانوس با چهار صد کشتی و هشتاد هزار پیاده و دوازده هزار سوار از آدریاتیک گذشت. نزدیک به یک سال دو طرف سرگرم مانوور و تمرین بودند؛ آنگاه در روز دوم سپتامبر سال 31، در آکتیون، در خلیج آمبراسی، به یکی از قاطعترین نبردهای تاریخ دست زدند. شیوة جنگی آگرپیا بهتر از کار درآمد و کشتیهای سبکش چالاکتر از ناوهای عظیم و سنگین برج آنتونیوس بودند. بسیاری از ناوهای آنتونیوس با نیمسوزهایی که ملوانان اوکتاویانوس به روی آنها پرتاب کردند سوخت. دیون کاسیوس می نویسد:
پیش از آنکه شعله ها به ایشان تواند رسید، در دود نابود شدند؛ دیگران در زره های خود، که از گرما سرخ شده بود، پختند؛ و باقی در کشتیهایشان چنان بریان شدند که گویی در کوره نهاده باشندشان. بسیاری به درون دریا جستند؛ از اینان برخی طعمة هیولاهای دریایی، و گروهی آماج تیرها شدند، و جمعی به کام دریا فرو رفتند. تنها آن کسان از مرگی تحمل پذیر بهره یافتند که یکدیگر را کشتند.
عرکه را پس دید و به کلئوپاترا اشاره کرد که طرحهایی را که از پیش برای عقب نشینی فراهم آورده بود اجرا کند. کلئوپاترا ناوگان خود را به سوی جنوب برد و چشم به راه آنتونیوس نشست؛ آنتونیوس چون نتوانست که کشتی فرماندهی را از معرکه برهاند، آن را واگذاشت و خود را با قایق به کلئوپاترا رساند. همانگاه که اینان امواج دریا را به سوی اسکندریه می شکافتند، آنتونیوس، تنها، به روی دماغة کشتی نشسته و سرمیان دو دست گرفته بود و می دانست که همه چیز حتی شرف خویش را باخته است.
اوکتاویانوس از آکتیون به آتن و از آنجا به ایتالیا رفت و شورشی را که میان سپاهیانش به هوای یغمای مصر افتاده بود فرو نشاند؛ آنگاه رهسپار آسیا شد تا هواداران آنتونیوس را از کار براندازد و گوشمال دهد و از شهرهایی که خود دیری روزگار به سختی می گذاشتند وجوهی تازه گرد آورد؛ سپس راه اسکندریه را پیش گرفت (سال 30 ق م). آنتونیوس کلئوپاترا را ترک کرد و در جزیره ای نزدیک فاروس مقیم شد؛ از آنجا خواهان آشتی گشت، اما اوکتاویانوس نادیده گرفت. کلئوپاترا، بی آنکه آنتونیوس خبر داشته باشد، گرز و دیهیم و تختی زرین به نشانة تسلیم خویش نزد اوکتاویانوس فرستاد؛ به گفتة دیون، اوکتاویانوس پاسخ داد که اگر کلئوپاترا آنتونیوس را بکشد، خود و کشورش از گزند ایمن خواهند ماند.
آنتونیوس شکست خورده دوباره به اوکتاویانوس نامه نوشت و دوستی روزگار پیشین و «همة سبکسریهای بلهوسانه ای را که هر دو در زمان جوانی با هم مرتکب شده بودند » به یاد

او آورد، و حاضر شد که اگر آن سردار پیروز از جان کلئوپاترا در گذرد، خود را بکشد باز اوکتاویانوس پاسخی نداد. کلئوپاترا از خزانة مصر آنچه را به دستش رسید در کوشکی گردآورد و به اوکتاویانوس خبر داد که اگر وی عقد صلحی آبرومندانه با وی نبندد، خود و آنهمه خواسته را از میان خواهد برد. آنتونیوس سپاه کوچکی را که از نیروهایش بازمانده بود به نبردی بازپسین رهنمون شد. دلاوری نومیدانه اش پیروزی گذرایی به بار آورد؛ اما روز بعد، چون دید که چریکهای کلئوپاترا تسلیم اختیار می کنند و خبری به او رسید که کلئوپاترا مرده است، خود را با دشنه زخمی کرد. هنگامی که دریافت خبر دروغ بوده است، خواهش کرد تا وی را به برجی ببرند که شهبانو و چاکران خود را در غرفه های فرازین آن زندانی کرده بودند؛ او را از پنجره ای بالا کشیدند، و آنگاه در بازوان کلئوپاترا جان سپرد. اوکتاویانوس به کلئوپاترا رخصت داد تا از نهانگاه بیرون آید و دلدار خویش را به خاک سپارد؛ آنگاه او را نزد خود بار داد و چون بازماندة افسونگریهای زنی سی و نه ساله و در هم شکسته دیگر بر او کارگر نبود چنان شرایطی برای صلح با وی نهاد که زندگی را به دیدة کسی که زمانی شهبانو می بوده بیهوده گرداند. کلئوپاترا چون بیگمان شد که اوکتاویانوس می خواهد او را چون اسیری برای آراستن جشن پیروزی رومی خویش به رم ببرد، ردای شاهانه به برکرد و افعیی به سینة خویش فشرد و مرد. کنیزهایش خارمیون و ایریس در پی او خود را کشتند.
اوکتاویانوس روا داشت تا کلئوپاترا در کنار آنتونیوس به خاک سپرده شود، اما کایساریون و پسر مهتر آنتونیوس از فولویا را کشت؛ از جان فرزندان آنتونیوس و شهبانو درگذشت و آنان را به ایتالیا فرستاد؛ اوکتاویا این کودکان را چون فرزندان خویش پروراند. سردار پیروز خزانة مصر را، همان گونه که آرزو داشت، دست نخورده و سرشار یافت. مصر از این ننگ که به صورت ایالتی از روم درآید رهایی یافت؛ اوکتاویانوس لختی بر تخت بطالسه نشست و وارث داراییهای ایشان شد و از جانب خود فرمانداری باز نهاد تا کارهای کشور را به نام او براند. وارث قیصر وارثان اسکندر را به زانو درآورده و قلمرو اسکندر را به ضمیمة کشور خود ساخته بود؛ غرب یک بار دیگر، مانند آنچه در ماراتون و ماگنسیا رخ داده بود، بر شرق چیره گشت. نبرد غولان پایان یافته و مردی بیمار در آن پیروز شده بود.
.
جمهوری در فارسالوس مرد و انقلاب در آکتیون به فرجام رسید. روم آن دور مقدر را که هم افلاطون می شناخت و هم ما می شناسیم پیموده بود: پادشاهی، آریستوکراسی، اولیگارشی، دموکراسی، آشوب انقلابی، و دیکتاتوری. یک بار دیگر، در جزر و مد عظیم تاریخ، عصری از آزادی به سر رسیده و دورانی از نظم آغاز شده بود.آنتونیوس هوای













جدول گاهشماری
ق م
30 : اوکتاویانوس مادام العمر اختیارات تریبونی می گیرد؛ تصنیف جلد دوم ساتیرها توسط هوراس
29 : گئورگیک از ویرژیل؛ ترجیع بندها از هوراس
27 : اوکتاویانوس لقب آوگوستوس گرفت.
27 – 68 میلادی : سلسلة یولیو – کلاودیوسی
27 – 14 میلادی : امپراطوری آوگوستوس
25 : آگریپا پانتئون را ساخت؛ رونق تیبولوس
23 : سه مجلد نخستین قصاید هوراس
20 : نخستین جلد مراسلات هوراس
19 : درگذشت ویرژیل؛ رونق پروپرتیوس
18 : وضع «قانون یولیانوسی زنا»
13 : تئاتر مارکلوس؛ مجلد چهارم قصاید هوراس
12 – 9 : نبرد دروسوس در گرمانیا؛ انقیاد پانونیا به دست تیبریوس
9 : رونق لیویوس؛ محراب صلح آوگوستوس
8 : درگذشت مایکنساس و هوراس
6 : تیبریوس در رودس
2 : تبعید یولیا
میلادی
4 : آوگوستوس تیبریوس را به پسر خواندگی پذیرفت.
8 : تبعید اووید به تومی
9 : شکست وارو در گرمانیا؛ «قانون پاپیا پوپایا؛ قانون یولیانوسی ازدواج برجستگان»
14 : مرگ آوگوستوس
14 – 37 : امپراطوری تیبریوس
14 – 16 : گرمانیکوس و دروسوس در گرمانیا
تاریخ تمدن جلد 03 - (قیصر و مسیح): صفحه 245
17 – 18 : گرمانیکوس در خاور نزدیک
18 : مرگ اووید
19 : درگذشت گرمانیکوس؛ محاکمة پیسو
20 : لزماژسته؛ رونق بازار سخن چینان
23 – 31 : حکومت سیانوس
27 : تیبریوس در کاپرئای اقامت می گزیند.
29 : وفات لیویا؛ تبعید آگریپینا
30 : کلسوس عالم معارف عمومی
31 : مرگ سیانوس
37 – 41 : امپراطوری گایوس (کالیگولا)
41 – 54 : امپراطوری کلاودیوس
41 – 49 : تبعید سنکا
43 : فتح بریتانیا
48 : درگذشت مسالینا؛
تاریخ تمدن جلد 03 - (قیصر و مسیح): صفحه 246
میلادی
کلاودیوس با آگریپینای کهین ازدواج کرد.
49 : سنکا پرایتور و للة نرون
54 – 68 : امپراطوری نرون
55 : سنکا رسالة اندر شفقت را به نرون اهدا کرد. نرون بریتانیکوس را زهر داد.
59 : نرون فرمان قتل مادرش آگریپینا را صادر کرد.
62 : سقوط سنکا؛ مرگ پرسیوس؛ نرون اوکتاویا را کشت و پوپایا را به زنی گرفت.
64 : حرق رم؛ شروع بد رفتاری و آزار مسیحیان در رم
65 : اعدام سنکا و لوکانوس
66 : درگذشت پترونیوس و تراسئاپایتوس
68 – 69 : امپراطوری گالبا
69 : (ژانویه – آوریل) امپراطوری اتو
69 : (ژوئیه – دسامبر) امپراطوری وتیلیوس
69 – 96 : سلسلة فلاویوس
69 – 79 : امپراطوری وسپاسیانوس
70 : کولوسئوم؛ کوینتیلیانوس، نخستین استاد دولتی
71 : وسپاسیانوس فیلسوفان را تبعید کرد.
72 : انتحار هلویدیوس پریسکوس
79 – 81 : امپراطوری تیتوس
79 : آتشفشانی وزوویوس؛ مرگ پلینی کهین
81 : طاق تیتوس
81 – 96 : امپراطوری دومیتیانوس؛ رونق مارتیالیس وستاتیوس
81 – 84 : نبردهای آگریکولا در بریتانیا
93 : آزار یهود و مسیحیان و فیلسوفان
96 – 98 : امپراطوری نروا
تاریخ تمدن جلد 03 - (قیصر و مسیح): صفحه 246
98 : تاسیت کنسول
98 – 117 : امپراطوری ترایانوس
101 – 102 : جنگ اول ترایانوس با مردم داکیا
105 : تألیف تواریخ، اثر تاسیت
105 – 107 : جنگ دوم ترایانوس با مردم داکیا
111 : پلینی کهین، فرماندار بیتینا
113 : فوروم و ستون ترایانوس
114 – 116 : جنگ ترایانوس با اشکانیان
116 : سالنامة تاسیت؛ ساتیرهای یوونالیس
117 – 138 : امپراطوری هادریانوس
119 : کتاب زندگی قیصرها تألیف سوئتونیوس
121 – 134 : بازدید هادریانوس از امپراطوری
134 : رونق سالویوس یولیانوس، قاضی حقوقدان
138 – 161 : امپراطوری آنتونیوس پیوس
139 : مقبرة هادریانوس
161 – 180 : امپراطوری مارکوس
تاریخ تمدن جلد 03 - (قیصر و مسیح): صفحه 247
میلادی
آورلیوس آنتونیوس
161 – 169 : لوکیوس وروس، شریک در سلطنت
161 : انستیتنونیوس گایوس
162 – 165 : جنگ با اشکانیان
166 – 167 : طاعون سراسر امپراطوری را فرا می گیرد
166 – 180 : جنگ با مارکومانها
174 (؟) : مارکوس آورلیوس تفکرات را تألیف کرد.
175 : طغیان آویدیوس کاسیوس
180 : مرگ مارکوس آورلیوس
180 – 192 : امپراطوری کومودوس
183 : توطئة لوکیلا
185 : اعدام پرنیس
189 : قحط؛ اعدام کلئاندر
190 : پرتیناکس، ناظر
193 : (اول ژانویه) قتل کومودوس