گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل یازدهم
.IV – اصلاحات آوگوستوس


آوگوستوس با سعی در نیکو و خوشحال ساختن مردم خوشبختی خود را نابود کرد، و این تحمیلی بود که روم هرگز بر او نبخشید. اصلاحات اخلاقی دشوارترین و ظریفترین شاخة دولتمردی است؛ جز چند تن فرمانروا، کسی جرئت اقدام بدان را نداشته است، غالب فرمانروایان این کار را به دورویان و قدیسان واگذاشته اند.
آوگوستوس با فروتنی تمام این کار را با سعی در جلوگیری از تحول نژاد روم آغاز کرد. جمعیت روم رو به کاهش نمی رفت، بلکه بالعکس بر اثر اطعام و افزایش ثروت بردگان رو به افزایش بود. از آنجا که آزادشدگان مشمول خیریه بودند، بسیاری از شهرنشینان بردگان پیر یا بیمار را آزاد می کردند تا به وسیلة دولت اطعام شوند. برخی از شهرنشینان نیز به واسطة عواطف بشری بردگان خود را آزاد می ساختند، و بسیاری از بردگان آن قدر پس انداز می کردند که خود از عهدة پرداخت بهای خویش برمی آمدند و آزاد می شدند. از آنجا که پسران آزاد شدگان به خودی خود شارمند به حساب می آمدند، آزاد ساختن غلامان و پر زاد و ولد بودن اجانب با کم زاد و ولد بودن مردم بومی دست به یکی کرده بود تا خاصة نژادی رم را تغییر دهد. آوگوستوس حیران بود که از چنان جمعیت غیر متجانسی چه ثباتی می توانست به هم رسد، و از کسانی که خون اقوام منقاد در رگهایشان جریان دارد چه وفاداری توقع می توان داشت. به اصرار او، قانون فوفیاکانینیا (2 ق م) و سایر قوانین چنین مقرر داشتند: مالک دو برده یا کمتر می تواند بردگان خود را آزاد کند، مالک سه برده تا ده برده می تواند نیمی از ایشان را آزاد کند، مالک یازده تا سی برده یک ثلث ایشان را، مالک سی و یک برده تا یکصد برده یک ربع ایشان را، مالک 101 اتا 300 برده یک خمس ایشان را ـ و هیچ مالکی نمی تواند بیش از یک صد برده را آزاد کند.
شاید کسی آرزو کند که ای کاش آوگوستوس، به جای محدود کردن آزادی بردگان، برده داری را محدود کرده بود. اما در آن عهد برده داری امری مسلم بود، و مردم آن عهد از تصور نتایج اقتصادی و اجتماعی آزادی دسته جمعی و یکجای غلامان به وحشت دچار می شدند. همچنانکه کارفرمایان زمان ما از تنبلی، که ممکن است از تأمین کارگران ناشی شود، در هراسند. آوگوستوس در این مورد در اندیشة نژاد و طبقة مردم بود و نمی توانست فکر روم نیرومندی را بدون خصایص رومی و شجاعت و توانایی سیاسی، که نشانة رومیان قدیم بود، و از همه مهمتر بدون آریستوکراسی قدیم به خاطر راه دهد. انحطاط ایمان قدیم در میان طبقات بالاتر پشتیبانان فوق طبیعی ازدواج و وفاداری و ابوت را از میان برده بود. تغییر روش زندگی، از ده نشینی به شهرنشینی، باعث شده بود که کودکان را بیشتر به صورت گرفتاری و بازیچه ببینند تا به صورت دارایی. زنان می خواستند بیشتر از لحاظ جنسی زیبا باشند تا از

حیث مادری، به طور کلی، آرزوی آزادی فردی راه خلاف حوایج نژادی را می پیمود. چیزی که بد را بتر می کرد آن بود که چشم دوختن به ماترک دیگران و میراث خواری پرسودترین مشاغل ایتالیا شده بود. مردان بیفرزند یقین داشتند که در سالیان آخر عمر خود طرف توجه شیادان پرتوقع واقع خواهند شد؛ و عده ای از مردان رومی چنان زیاد این توجه آزمندانه را با پسند خاطر می پذیرفتند که خود علتی اضافی برای بیفرزند ماندن شده بود. اطالة دوران خدمت نظام تعداد کثیری از جوانان را در سالهایی که بیشتر استعداد ازدواج داشتند از این کار باز می داشت. عدة زیادی از بومیان روم به طور کلی از ازدواج روی بر می تافتند و آمیزش با زنان خودفروش یا صیغه ها را، حتی به گرفتن چند زن متوالی، ترجیح می دادند. ظاهراً، اکثریت آنان که ازدواج می کردند تعداد افراد خانوادة خود را به وسیلة سقط جنین، کشتن نوزاد، بیرون ریختن منی، و جلوگیری از حمل محدود می ساختند.
آوگوستوس از این علایم تمدن به هم برآمده بود. اندک اندک چنان دید که جنبش به سوی عقب ـ به سوی ایمان و اخلاقیات قدیم ـ لازم است. همچنانکه گذشت سالها بصیرت او را روشن و پیکرش را فرسوده ساخت، احترام نسبت به «شیوة پیشینیان» از نو در او جان گرفت. چنان دید که برای زمان حال لطفی ندارد اگر یکسر از گذشته بگسلد؛ همچنانکه انسان برای عاقل بودن محتاج حافظه است، ملت نیز برای حفظ عقل خود باید سنن متداوم داشته باشد. با جدیت دوران کهولت، آثار مورخان رومی را می خواند و به محسناتی که آنان به رومیان باستان نسبت می دادند غبطه می خورد. از گفتار کوینتوس متلوس دربارة ازدواج لذت برد؛ آن را برای سنا خواند و به وسیلة اعلامیة امپراطوری به مردم توصیه کرد. قسمت اعظم نسل قدیم که با او هم عقیده بودند نوعی فرقة پیرایشگری تشکیل دادند که به اصلاح اخلاقیات از طریق قانون شایق بود، و شاید لیویا با نفوذ خود ایشان را یاری می کرد. آوگوستوس با اختیارات خود به عنوان سنسور یک رشته قوانین را، که اکنون تاریخ و توالی آنها معلوم نیست، به منظور اعادة اخلاقیات، ازدواج، وفاداری، ابوت، و زندگی ساده تر اعلام کرد یا به تصویب مجلس رساند. طبق این قوانین، حضور نابالغان در مجامع تفریح عمومی جز در معیت خویشاوندان بالغ تهی شده بود، زنان اجازه نداشتند در نمایشهای ورزشی شرکت کنند و در تماشای ورزشهای گلادیاتورها بایست در جایگاههای بالاتر بنشیند. مخارج خانه، خدمتکار، میهمانی، عروسی، جواهر، و لباس تحدید شد. مهمترین این قوانین یولیانوسی1 «قانون یولیانوسی عصمت و دفع زنا» (18 ق م) بود. در این قانون، نخستین بار در تاریخ روم، ازدواج به جای آنکه دستخوش نظرات پدر باشد تحت حمایت دولت درآمد. حق پدر در کشتن دختر زناکار و فاسق او به مجرد کشف محفوظ ماند. شوهر اجازه داشت فاسق زن را، اگر در منزل

1. این نام مأخوذ از طایفه ای بود که آوگوستوس از طریق فرزند خواندگی به آن تعلق داشت.

خود بیابد، بکشد، اما فقط در صورتی می توانست زن خود را بکشد که او را در حین ارتکاب گناه در خانة خود ببیند. شوهر ملزم بود ظرف شصت روز پس از کشف زنای زن او را به دیوان دادگستری ببرد؛ اگر شوهر چنان نمی کرد، پدر زن ملزم بود بر ضد دختر خود اعلام جرم کند. اگر پدر نیز از این کار باز می ماند، هر یک از اتباع کشور می توانست زن را متهم سازد. زن زناکار تمام عمر نفی بلد می شد، ثلث دارایی و نیمی از کابین خود را از دست می داد، و دیگر حق ازدواج نداشت. در مورد شوهری که به حیله زن خود را زناکار می خواند مجازاتهای مشابهی مقرر شده بود. مع الوصف، زن نمی توانست شوهر خود را به زنا متهم کند. شوهر می توانست در امان قانون با فواحش رسمی رابطه داشته باشد؛ این قانون فقط در مورد اتباع روم جاری بود.
احتمال می رود که در همان زمان آوگوستوس قانون دیگری، که معمولا به واسطة فصلی که دربارة ازدواج دو طبقة بالاتر دارد «قانون یولیانوسی ازدواج برجستگان» خوانده می شود، به تصویب رسانده باشد. هدف این قانون سه جانبه بود: تشویق و در عین حال تحدید ازدواج، جلوگیری از آلوده شدن خون رومی بر اثر آمیختن با خون اجنبی، و اعادة مفهوم قدیم ازدواج به صورت اتحادی به منظور تولید نسل. ازدواج برای مردانی که کمتر از شصت سال و زنانی که کمتر از پنجاه سال داشتند و می توانستند ازدواج کنند اجباری بود. وصایایی که در آن شرط می شد موصی له ازدواج نکند کان لم یکن تلقی می گردید. افراد مجرد جریمه می شدند: اگر ظرف صد روز پس از فوت موصی ازدواج نمی کردند، از بردن ارث محروم می شدند ـ مگر در مورد وراثت از اقوام ـ و حق شرکت در جشنها و ورزشها را نداشتند. بیوه زنان و زنان مطلقه فقط در صورتی ارث می بردند که ظرف شش ماه پس از وفات شوهر یا طلاق، از نو شوهر اختیار می کردند، دختران ترشیده و زنان بیفرزند پس از پنجاهسالگی ارث نمی بردند، و اگر مالک 50000 سسترس (7500 دلار) بودند و پنجاه سال هم نداشتند، باز از ارث محروم بودند. مردان طبقة سناتوری نمی توانستند زن آزاد شده، بازیگر، یا فاحشه را به زنی بگیرند، و هیچ مرد بازیگر یا آزاد شده ای حق نداشت با دختر سناتور ازدواج کند. زنانی که بیشتر از 20000 سسترس ثروت داشتند بایست، مادام که شوهر نکرده بودند، یک درصد مالیات سالانه بپردازند. پس از ازدواج، این مالیات با ولادت هر کودک تقلیل می یافت و با زادن فرزند سوم قطع می شد. از میان دو کنسول، آن که فرزندان بیشتر داشت بر دیگری مقدم بود. در انتصابات دولتی قرار بود مردی که تعداد افراد خانوادة او از همه بیشتر است تا حد امکان بر رقیبان خود مرجح باشد. هر زن که سه فرزند می آورد به «حق پوشیدن لباس خاص و رستن از اختیار شوهر می رسید.»
این قوانین تمامی طبقات حتی پارسایان را رنجاند. اینان شکایت داشتند که «حق سه فرزند» به نحوی خطرناک زن را از اختیار مرد آزاد می سازد. دیگران بهانة تجرد خود را به این

حساب می آوردند که «زن متجدد» زیاد از حد مستقل و سلیطه و هوسباز و ولخرج است. محروم گذاردن افراد مجرد از جشنها و نمایشهای عمومی بیش از آن شدید تلقی می شد که قابل اجرا باشد؛ به دستور آوگوستوس، آن ماده در 12 ق م ملغا شد. در سال 9 میلادی «قانون پاپیا پوپایا» با تسهیل شرایط وراثت افراد مجرد، و تضاعف مهلت بیوه زنان و زنان مطلقه در تجدید ازدواج برای ارث بردن، و افزایش سهم وراث بیفرزند قوانین یولیانوسی را بیش از پیش نرمش بخشید. زنانی که سه فرزند می آوردند از محدودیتهایی که «قانون ووکونیا» (169 ق م) بر زنان میراث بر وضع کرده بود خلاصی یافتند. سنی که در آن هر یک از اتباع کشور می توانست داوطلب مشاغل مختلف گردد به نسبت تعداد افراد خانوادة او تقلیل داده شد. پس از آن که قانون به تصویب رسید، مردم متوجه شدند که کنسولهایی که آن را تهیه کرده و نام خود را بر آن نهاده بودند خود افراد مجرد بیفرزند هستند. شایع بود که قوانین اصلاحی را مایکناس، که خود هیچ فرزند نداشت، به آوگوستوس، که یک فرزند داشت، پیشنهاد کرده است؛ و باز شایع بود که وقتی قوانین وضع می شد، مایکناس به لهو و لعب مشغول بود و آوگوستوس زن مایکناس را می فریفت.
تعیین میزان تأثیر و کاربری این قانون، که مهمترین قانون اجتماعی زمان باستان به شمار می رود، کاری دشوار است. در تدوین قوانین دقت نشده بود و مخالفان راههای گریز متعدد در آن می یافتند. برخی از مردان برای اطاعت از قانون زن می گرفتند و اندکی بعد زنان خود را طلاق می گفتند. دیگران کودکان را به فرزندی برمی داشتند تا مقام یا میراثی را به چنگ آورند و سپس فرزند خواندگان را آزاد ـ یعنی اخراج ـ می کردند. یک قرن بعد، تاسیت آن قوانین را نفس عجز و درماندگی خواند :« جذابیت بیفرزندی چنان نیرومند است که نمی تواند ازدواج و پرورش فرزند را زیاد کند.» بزهکاری اخلاقی ادامه داشت، اما مؤدبانه تر از گذشته بود. در اشعار اووید بدکاری به صورت هنری ظریف درآمده و موضوعی است که خبرگان به نوآموزان دربارة آن تعلیمات دقیق می دهند. آوگوستوس شخصاً در برندگی قوانین خود شک داشت و با هوراس همداستان بود که چنانچه دلها دستخوش تغییر نشوند، قوانین بی ثمر خواهند بود. آوگوستوس سعی بسیار کرد تا به دلهای مردم راه یابد: در جایگاهی که در ورزشگاه گلادیاتورها داشت، فرزندان متعدد گرمانیکوس را به عنوان سرمشق به تماشا می گذاشت؛ به پدر و مادرهایی که فرزندان متعدد داشتند هزار سسترس می بخشید؛ بنایی به یادبود کنیزکی ساخت که (بی شک بی اندیشة وطنپرستی) پنج قلو زاییده بود؛ و هنگامی که یک تن روستایی با هشت فرزند و سی و شش نوه و نوزده نتیجه به دنبال خود وارد رم شد، به شادی برخاست. دیون کاسیوس شرح می دهد که چگونه آوگوستوس در خطابه هایی که برای مردم می خواند «انتحار نژادی» را محکوم می کرد. از مقدمة اخلاقی تاریخ لیویوس لذت می برد و شاید او خود منبع الهام آن بود. تحت نفوذ آوگوستوس، ادبیات آن عصر جنبة آموزنده

و عملی به خود گرفت. به وسیلة مایکناس یا خود، شخصاً ویرژیل و هوراس را راضی کرد که نبوغ شعری خود را وقف تبلیغ اصلاحات اخلاقی و مذهبی کنند. ویرژیل کوشید تا نغمات خود در منظومة گئورگیک رومیان را به زندگی کشاورزی باز گرداند؛ در منظومة حماسی انئید ایشان را به سوی خدایان قدیم می خواند؛ و هوراس پس از آنکه نمونه ای از تمامی لذات جسمانی را به شعر درآورد، عود خود را به آهنگ مفاهیم پرهیزکارانه به ناله درآورد. در سال 17ق م، آوگوستوس «مسابقات قرن» را ـ که عبارت بود از سه روز مراسم، مسابقات، و نمایش به مناسبت بازگشت عصر طلایی ساتورنوس ـ معمول کرد؛ و هوراس مأمور شد منظومة کارمن سایکولاره را بسراید تا بیست و هفت پسر و بیست و هفت دختر، در دستة متحرک، آن را بخوانند. حتی هنر نیز به کار خاطرنشان ساختن درس اخلاقی می رفت. «محراب صلح»1 زیبا به طور برجسته زندگی و حکومت روم را می نمایاند، عمارات باشکوه دولتی به نشانة نیرو و شکوه امپراطوری ساخته شد، و دهها معبد به منظور انگیختن ایمانی که تقریباً مرده بود بنا گردید.
در پایان کار، آوگوستوس که شکاک و واقعبین بود یقین کرد که اصلاحات اخلاقی محتاج تجدد مذهبی است. نسل لاادریة لوکرتیوس، کاتولوس، وقیصر دور خود را پیموده بود و کودکان آن نسل دریافته بودند که ترس از خدایان در حکم دوران جوانی خرد است. حتی اووید کلبی نیز اندکی بعد به شیوة ولتر نوشت: شایسته است که خدایانی باشند و شایسته است که ما چنین بیندیشیم که خدایان هستند. سنت پرستان علت جنگهای داخلی و مشقاتی را که به همراه آورده بود در غفلت از مذهب و خشم و قهر خدایان یافته بودند. در همه جای ایتالیا، مردم عذابدیده آمادة بازگشت به مذابح قدیم و سپاسگزاری از خدایان خود بودند، زیرا چنین می پنداشتند که خدایان آنان را برای چنین روزی، برای درک بازگشت دوران سعادت، نگاه داشته اند. هنگامی که آوگوستوس، پس از آنکه مدتها از سر صبر انتظار مرگ لپیدوس سست کردار را کشیده بود، به جای او به مقام پونتیفکس ماکسیموس رسید (12ق م)، برای انتخاب او، به قول خودش «چنان جماعاتی از سراسر ایتالیا گرد آمدند که پیش از آن رم مانند آن را به خود ندیده بود.» آوگوستوس احیای مذهبی را هم رهبری می کرد و هم پیروی، بدین امید که تجدید بنای اخلاقی و سیاسی در صورتی که با مفهوم خدایان درآمیزد سهلتر مورد قبول خواهد شد. چهار دارالعلم مذهبی را به مقام و ثروتی بی سابقه رساند، و از طریق انتخاب در رأس هر چهار قرار گرفت. انتصاب اعضای جدید را بر عهدة خود گرفت، مرتب در جلسات هر چهار شرکت می جست، و در مراسم پرشکوه آنها حضور می یافت. کیشهای مصری و آسیایی را در روم مطرود ساخت، اما یهود را مستثنا داشت، و در

1. بنایی که در سال 9 ق م، به دستور سنا، برای یادبود و بزرگداشت صلح و آرامشی که به توسط آوگوستوس به وجود آمده بود احداث شد. ـ م.

ایالات آزادی مذهب را مجاز کرد. باران هدایا بر معبدها بارید و مراسم دسته ها و جشنهای مذهبی قدیم را تجدید کرد. «مسابقات قرن» سیمای غیر روحانی نداشت، بلکه هر روز از سه روز آن را مراسم و آوازهای مذهبی آکنده بود. اهمیت عمدة آنها بازگشت دوستی فرخنده با خدایان بود. کیش باستانی، که از طرف چنان مقام بلندی پشتیبانی می شد، حیاتی تازه یافت و باز قرایح پرشور و امیدهای فوق الطبیعة مردم را به نوازش درآورد. در میان بازار آشفتة ادیان مختلف و رقیب که پس از آوگوستوس در روم راه یافته بود، کیش قدیم روم تا سه قرن بعد دوام آورد و همینکه مرد، با نامها و نشانه های جدیدی از نو زاده شد.
آوگوستوس خود یکی از رقیبان عمدة خدایان خود شد. عموی بزرگ او آن بنا را نهاده بود. دو سال پس از قتل قیصر، سنا او را مقام الوهیت داد و پرستش او در سراسر امپراطوری رواج یافت. در همان سال 36ق م، برخی از شهرهای ایتالیا در مجمع خدایان خود جایی به اوکتاویانوس داده بودند. در سال 27 ق م نام او در زمرة نام خدایانی که در سرودهای رسمی روم خوانده می شد درآمد؛ روز میلاد او روزی مقدس و تعطیل عمومی شد؛ و چون مرد، سنا چنین تصویب کرد که «روح» او را باید از آن پس همچون یکی از خدایان رسمی پرستش کرد. اینها همه در آن روزگار باستان طبیعی می نمود. مردم آن عهد هرگز تفاوت پایداری میان بشر و خدایان نیافته بودند، خدایان غالباً به قالب آدمیان درمی آمدند ، و روح خلاق کسانی همچون هراکلس، لوکورگوس، اسکندر، قیصر، یا آوگوستوس، خصوصاً در دیدة مردم مذهبی مشرق زمین، اعجازآمیز و ملکوتی می نمود. مصریان فراعنه و بطالسه و حتی آنتونیوس را خدا دانسته بودند، و آوگوستوس دست کمی از ایشان نداشت. مردم زمان باستان، آن گونه که همگنان ایشان در این زمان خوش دارند بپندارند، ساده لوح نبودند. خوب می دانستند که آوگوستوس بشر است. آنگاه که به روح او یا روح دیگران مقام الوهیت می بخشیدند، کلمة «دئوس» یا «تئوس» را به کار می بردند که معادل قدیس در حکم پاپ در دین عیسویان بود، و در حقیقت قدیس سازی ارثی است که از خداسازی روم قدیم به عیوسیان رسیده است، و نمازگزاردن به بشری که بدان نحو خدا شده بود در آن زمان هیچ بیهوده تر از نماز گزاردن به قدیسان در زمان ما نمی نمود.
در خانه های ایتالیا، پرستش «روح» امپراطور با ستایش مخصوص لارس (لارها) یا خدایان خانگی و روح پدر خانواده توأم شد. این کار برای مردمی که مدت چند قرن آبای مردة خود را به خدایی رسانده، مذابحی برای ایشان ساخته، و نام معابد را بر مقابر اجدادی خود نهاده بودند هیچ اشکالی نداشت. هنگامی که آوگوستوس در 21 ق م به آسیای یونانی رفت، دید که کیش پرستش او بسرعت در آن خطه راه یافته است. در موقوفات و خطابات، او را «منجی»، «مژده بخش» و «خدای پسر خدا» می خواندند. برخی از مردم می گفتند که آن مسیح که مدتها انتظارش را داشتند به صورت آوگوستوس ظهور کرده و صلح و صفا و

سعادت برای آدمیان به ارمغان آورده است. شوراهای بزرگ ایالات پرستش آوگوستوس را در مرکز تشریفات خود قرار دادند. شهرستانها و شهرداریها کاهنان جدیدی به نام آوگوستال تغیین کردند تا ترتیب زیارت و پرستش خدای جدید را بدهند. آوگوستوس به دیدن این اوضاع ابروان را در هم کشید، اما عاقبت آن را به عنوان عامل تعالی روحانی امپراطوری، ملاط پیوند ذیقیمت دولت و کلیسا، و به عنوان کعبة مشترک و جامع عقاید معارض و متفرق پذیرفت. بدین سان، صرافزاده به قبول مقام الوهیت تن در داد.