گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل یازدهم
.V – شخص آوگوستوس


این مرد، که در هجده سالگی وارث قیصر، در سی و یک سالگی سرور جهان، و مدت نیم قرن فرمانروای روم و معمار بزرگترین امپراطوری در تاریخ باستان بود، چگونه شخصی بود؟ این مرد در آن واحد ملال آور و فریبنده بود؛ معمولیتر از او هیچ کس نبود؛ با این وصف نیمی از مردم جهان او را می پرستیدند. بدنی ضعیف داشت و فاقد شجاعت خاصی بود، اما می توانست بر تمامی دشمنان فایق آید، کشورها را منظم سازد، و دولتی به وجود آورد که آن قلمرو وسیع را مدت دو قرن با سعادت بی سابقه ای هماغوش گرداند.
مجسمه سازان مرمر و برنز بسیار برای ساختن تندیس او مصرف کردند. برخی از این مجسمه ها آوگوستوس را، با غرور شرمزده، جوانی جدی و پیراسته نشان می دهند، بعضی به صورت کاهنی موقر، عده ای به قیافة قدرت، و گروهی در جامة نظام ـ و در این مورد قیافة آوگوستوس قیافة فیلسوفی است که، بدون رضایت خود، ادای سرکرده ای را در می آورد. این تمثالها، جز در برخی مواقع، رنج بیماریش را، که همیشه جنگ او علیه بی نظمی را مشروط و مقید به جنگ برای حفظ سلامتیش می کرد، بخوبی آشکار نمی کنند. آوگوستوس فاقد دلربایی ظاهری بود: مویی حنایی، سری بشگفتی سه گوش، ابروانی پیوسته، و چشمانی درخشان و نافذ داشت. با این وصف، قیافة او چنان ملایم و آرام بود که، به قول سوئتونیوس، یک تن از مردم گل که به قصد کشتن وی آمده بود به دیدن او تغییر رأی داد. پوستی حساس داشت که هر چند گاه یک بار بر اثر نوعی کرم انگل به خارش می افتاد؛ روماتیسم پای چپ او را ضعیف ساخته، وادارش می کرد که اندکی بلنگد؛ و خشکی مفاصل، از نوع ورم مفاصل، گاه دست راست او را از کار می انداخت. آوگوستوس نیز مانند بسیاری از مردم روم در سال 23ق م به نوعی بیماری نظیر تیفوس مبتلا شد؛ سنگ مثانه داشت و آسوده به خواب نمی رفت؛ در بهار هر سال «دچار اتساع حجاب حاجز می شد؛ و اگر باد از جنوب می وزید، نزله می گرفت.» در مقابل سرما چنان عاجز بود که در زمستان «سینه بند پشمی، پوششی جهت رانها و ساقها، زیر پیراهنی، چهار پیراهن پشمی، و سرداری ضخیمی»

می پوشید. جرئت نداشت سر برهنه زیر آفتاب بیاید. از اسب سواری خسته می شد و گاه سوار بر تخت روان به میدان جنگ می رفت. در سی و پنجسالگی، پس از آنکه یکی از پرشورترین درامهای تاریخ را گذرانده بود، پیر می نمود ـ عصبی و بیمار و خسته بود، و به فکر کسی نمی رسید که چهل سال دیگر زنده بماند. پزشکان مختلف را می آزمود؛ به یکی از ایشان به نام آنتونیوس موسا، که بیماری نامشخص (دمل کبد؟) را با ضماد سرد و استحکام معالجه کرده بود، پاداش فراوان داد و به افتخار وی تمامی پزشکان رومی را از مالیات معاف کرد. اما غالباً خود برای خود طبابت می کرد. روی روماتیسم خود، حمام آب نمک گرم و گوگرد می گرفت. غذای سبک و ساده ـ نان سبوس دار، پنیر، ماهی، و میوه ـ می خورد؛ چنان به غذای خود توجه داشت که «گاه قبل از میهمانی یا بعد از آن تنها غذا می خورد و در خود میهمانی چیزی مصرف نمی کرد.» روح آوگوستوس نیز مانند روح بسیاری از قدیسان قرون وسطی بار جسم او را به دوش می کشید.
جوهر وجود او عبارت بود از زندگی عصبی، تصمیم انعطاف ناپذیر، و ذهن نافذ و حسابگر و فعال. تعداد مقاماتی که قبول کرد بیسابقه، و مسئولیتی که بر عهده گرفت فقط از مسئولیت قیصر کمتر بود. وظایف ناشی از این مقامات را با ایمان انجام می داد، مرتب بر سنا ریاست می کرد، در کنفرانسهای بیشمار حضور می یافت، در صدها محاکمه قضاوت می کرد، در تشریفات و ضیافتها حاضر می شد، نقشة نبردهای دوردست را می کشید، بر لژیونها و ایالات حکومت داشت، تقریباً به یکایک آنها سرکشی می کرد، و به انبوه جزئیات اداری رسیدگی می نمود. صدها نطق ایراد می کرد و در تهیة آنها به روشنی و سادگی و سبک توجهی غرور آمیز داشت. به جای آنکه بالبداهه نطق کند، متن خطابه ها را می خواند تا مبادا کلمات اسف انگیزی بر زبان آورد. اگر بیان سوئتونیوس را قبول کنیم، آوگوستوس به همین دلیل مذاکراتی را که می خواست با افراد و حتی با زن خود به عمل آورد قبلا می نوشت و سپس می خواند.
مانند غالب شکاکان زمان خود، تا مدتها پس از طرد ایمان خویش، به خرافات عقیده داشت. دور بدن خود پوست نهنگ پیچیده بود تا از آذرخش در امان باشد، به تفأل و تطیر احترام می گذاشت و گاه تحذیری را که در خواب می شنید اطاعت می کرد و، در روزهایی که شوم می دانست، به سفر نمی رفت. در عین حال، اصابت نظر و عملی بودن افکار وی شایان ملاحظه بود. به جوانان اندرز می داد که هر چه زودتر کاری فعال را پیشه سازند تا افکاری که از کتابها فرا گرفته بودند با تجربه و حوایج زندگی تعدیل شود. تا پایان عمر، شعور، احتیاط کاری، عقل معاش، و هوشیاری بورژوایی خود را حفظ کند. تکیه کلام اوفستینا لنته به معنی «آرام شتاب کن» بود. بسیار بیش از کسانی که به چنان قدرتی رسیده اند تحمل اندرز گرفتن و پذیرفتن و سرزنش با فروتنی داشت. آتنودوروس، که یک تن فیلسوف بود و چند

سال با اوکتاویانوس زیسته بود، هنگام مراجعت به آتن چند اندرز به او داد: «وقتی خشمگین می شوی، پیش از آنکه بیست و چهار حرف الفبا را تکرار کنی، چیزی مگو و کاری مکن.» آوگوستوس چنان از این پند سپاسگزار شد که گفت: «پاداشی که سکوت به همراه می آورد هیچ مخاطره ای ندارد.» و از آتنودوروس خواست که یک سال دیگر هم بماند.
تحول قیصر از سیاست بافی پر قیل و قال به سردار و دولتمردی بزرگ عجیب بود، اما عجیب تر از آن تبدل اوکتاویانوس بیرحم و خودخواه به آوگوستوس فروتن و بخشنده بود. آوگوستوس تکامل پذیرفت. مردی که زمانی به آنتونیوس اجازه داده بود سر سیسرون را در فوروم روم به دار آویزد، بی اندک دغدغه ای، از دسته ای گسسته و به دستة دیگر پیوسته بود؛ هرزگی جنسی را به حد اعلا رسانده بود؛ و، بی آنکه از دوستی یا عیاری نشانی دهد، آنتونیوس و کلئوپاترا را تا مرگ دنبال کرده بود ـ این جوان ناپسندیدة عنود به جای آنکه با زهر قدرت مسموم بشود، در چهل سال آخر عمر خود نمونة دادگستری، اعتدال، وفاداری، و بذل و تحمل شد. به ظنرنامه هایی که شوخ طبعان و شاعران درباره اش می ساختند می خندید. به تیبریوس اندرز می داد که به جلوگیری یا تعاقب خصمانه بسنده کند و در جستجوی خفه کردن بیانات دشمنانه برنیاید. اصراری نداشت که دیگران هم به سادگی او زندگی کنند؛ هنگامی که عده ای را به شام میهمان می کرد، خود زودتر از مجلس خارج می شد تا در اشتها و شادی میهمانان خدشه ای راه نیابد. اهل مباهات نبود؛ با الحاح از مردم التماس رأی داشت، جای دوستانش که وکیل بودند در محکمه حاضر می شد، و پنهانی به رم وارد یا از آن خارج می شد ـ چون از طنطنه وحشت داشت. در نقشهای برجستة «محراب صلح» هیچ گونه نشان تمایزی میان نقش او و سایر رومیان موجود نیست . صبحها بار عام می داد و با تمام کسانی که به حضورش می رفتند به ملایمت رفتار می کرد. روی مردی در تقدیم عریضه ای دو دل شد. آوگوستوس از سر طیبت او را سرزنش کرده و گفت: «گویی یک پول سیاه به فیلی می دهد.»
در سالهای کهولت، که بر نیامدن کام او را بدخو کرده بود و به قادر مطلق بودن و حتی خدا بودن معتاد شده بود، دچار کم طاقتی گردید؛ نویسندگان مخالف را تعاقب کرد، مانع نوشتن تاریخهایی شد که در آن خرده گیری زیاد به چشم می خورد، و گوش از شنیدن اشعار نادمانة اووید بست. می گویند یک بار دستور داد پای تالوس منشیش را، که 500 دینار گرفته و مفاد یک نامة رسمی را آشکار ساخته بود، بشکنند، و وقتی شنید یکی از غلامان آزاد شدة او با مادری رومی زنا کرده است، او را وادار به خودکشی کرد. رویهمرفته، دوست داشتن اوکتاویانوس کاری دشوار است. برای آنکه بتوانیم قلب خود را، آن طور که به قیصر مقتول یا آنتونیوس مغلوب می سپریم، به اوکتاویانوس واگذاریم، باید نخست ضعف و انکسار جسمانی و غمهای روزگار پیری او را پیش نظر مجسم کنیم.