گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل دوازدهم
.V – لیویوس


نثر دورة آوگوستوس به هیچ گونه پیروزیی که معادل پیروزی نظم آن دوره باشد نایل نیامد. از آنجا که وضع قوانین و اخذ تصمیمات، اگر نه در ظاهر، در حقیقت امر از سنا و مجالس به جلسات محرمانة امپراطور منتقل شده بود، هنر نطق و خطابه به عقب رفت. دانش پژوهی به سیر آرام خود ادامه داد، چه به واسطة علایق وهمی خود از طوفانهای زمان در پناه بود. تنها در تدوین تاریخ بود که آن عصر شاهکاری در نثر پدید آورد.
تیتوس لیویوس، که در سال 59 در پاتاویوم (پادوا) متولد شده بود، به پایتخت آمد، هم خود را به معانی بیان و فلسفه مصروف داشت، و چهل سال از عمر خود را (23 ق م - 17

میلادی) وقف نگاشتن تاریخ روم کرد. این تمام اطلاعی است که دربارة او در دست داریم. «تاریخنویس روم تاریخچه ای ندارد.» او نیز، مانند ویرژیل، از نواحی رودخانة پو بود، محسنات قدیم را که سادگی و تقوا باشد حفظ کرده بود، و ـ شاید بر اثر گیرندگی بعد مسافت ـ احترامی شدید نسبت به شهر جاودان در او پرورده شد. کارش بر میزانی بلند و با جلال طرح و کامل شد، و از 142 «کتاب» او فقط سی و پنج کتاب به ما رسیده است؛ و چون همین سی و پنج کتاب شش مجلد می شود، می توانیم بزرگی تمام آن را دریابیم. ظاهراً جزء به جزء منتشر می شد و هر جزء عنوانی جداگانه داشت و تمامی آن تحت یک عنوان کلی بود : از بنیان شهر. از آنجا که لحن مذهبی و اخلاقی و وطندوستانة آن با خط مشی امپراطور کاملا وفق می داد، آوگوستوس احساسات جمهوریخواهانه و قهرمانان جمهوریخواه آن را توانست نادیده بگیرد. با لیویوس دوست شد و او را به عنوان ویرژیل نثرنویس تشویق کرد، زیرا لیویوس در تاریخ خود از همانجا که ویرژیل رها کرده بود آغاز کرد. لیویوس در نیمة سیر تاریخی طولانی خود از 753 تا 9 ق م می خواست، به این دلیل که بالفعل به شهرت جاودان رسیده است، به کار خود خاتمه دهد. اما خود می گوید از این جهت به کار خود ادامه داد که چون از نوشتن دست کشید، آرام خود را از دست داد.
مورخان رومی تاریخ را به چشم کودک دورگة معانی بیان از یک سو و فلسفه از سوی دیگر می نگریستند. اگر سخنانشان را بپذیریم، منظورشان از نوشتن تاریخ آراستن مفاهیم اخلاقی با نثر فصیح بوده است؛ نتیجة اخلاقی را با داستان زیور می داده اند. لیویوس برای نطق و خطابه پرورده شده بود. چون نطق و خطابه را تحت سانسور و خطرناک یافت، به قول تن، «رو به تاریخ آورد تا باز هم بتواند خطیب شود.» کار را با پیشگفتاری شدیداللحن آغاز کرد که در آن از بدکاری و فسق و تجملپرستی و زن خویی عصر بشدت عیبجویی کرد. خود می گوید که از این جهت خود را در گذشته غرقه ساخت که فساد زمان خود را فراموش کند، «هنگامی که نه بیماریهای خود را می توانیم تحمل کنیم و نه داروهای آن را». می خواست، از طریق تاریخ، آن محسنات و خصایص اخلاقی را که موجب بزرگی روم شده بود تعیین کند و آنها عبارت بودند از اتحاد و تقدس زندگی خانوادگی، مهر احترام آمیز کودکان نسبت به ابوین، رابطة مقدس مردم با خدایان در هر قدم که برمی داشتند، ضمانت قول مؤکد به سوگند، جهاد با نفس به اسلوب رواقیون و وقار. می خواست آن روم پرهیزکار را چنان شریف بسازد که فتح دنیای مدیترانه به دست آن از لحاظ اخلاقی لازم الاتباع تلقی شود، و نظم و قانونی ملکوتی باشد که بر هرج و مرج شرق و توحش غرب سایه افکنده باشد. پولوبیوس پیروزی روم را به شکل حکومت آن نسبت داده بود؛ لیویوس می خواست آن را وثیقة خصیصة اخلاقی روم جلوه دهد.
عیوب عمدة اثر او ناشی از همین نیت اخلاقی است. نشانه های بسیار در اثر او می توان

یافت که نشان می دهد شخصاً راسیونالیست (خردگرا) بوده است. اما احترامی که نسبت به دین داشته چندان گران بوده است که تقریباً هر خرافه ای را می پذیرد و صفحات کتاب خود را با علایم شومی و شگون و وخش می آکند، تا جایی که می بینیم در تاریخ لیویوس نیز، مانند اثر ویرژیل، واقعاً کارها به دست خدایان انجام می شود. دربارة اساطیر روم باستان شک خود را اظهار می دارد و اساطیری را که کمتر قابل اعتبار است با نیشخند ذکر می کند؛ اما همچنانکه به نوشتن ادامه می دهد، دیگر افسانه را از تاریخ باز نمی شناسد، از پیشقدمان خود در تاریخنویسی با اندک تمایزی پیروی می کند، و آن داستانهای پهلوانی تمجیدآمیز را که تاریخنویسان قبلی به قصد تجلیل تبار خود ساخته بودند به همان صورت منقول می پذیرد. کمتر به منابع اصلی یا آثار باقیه مراجعه می کند، و زحمت معاینة صحنة رویدادها را بر خود هموار نمی سازد. گاه چند صفحة کتاب او نقل به معنی از کتاب پولوبیوس است. شیوة قدیمی وقایعنگاری کهنه را اتخاذ می کند و وقایع را به صورتی نقل می کند که گویی فقط کنسولها عامل آن بوده اند؛ در نتیجه، صرف نظر از مدار اخلاقی کلام، در اثر لیویوس خبری از ردگیری علل نیست، بل فقط توالی رویدادهای درخشان به چشم می خورد. میان آبای اولین جمهوری و آریستوکراسی زمان خود، یا میان پلبینهای پرجوشی که حکومت دموکراسی را در روم به وجود آوردند، با جماعت پولخواهی که آن حکومت را به نابودی کشاند تمیزی قابل نمی شود. سوابق ذهنی او همواره طرف شریفزادگی را می گیرد.
آن غرور وطنخواهانه که تمامی اعمال روم را در نظر لیویوس بر حق جلوه می دهد راز عظمت خود اوست. همین غرور بود که در آن رنج طولانی همواره او را شاد نگاه می داشت. کمتر نویسنده ای نقشه ای بدین وسعت را چنین مطابق اصل اجرا کرده است. همان غرور است که به خوانندگان معاصر او و به خود ما مفهومی از عظمت و سرنوشت روم را منتقل می کرد. این هوشیاری نسبت به علایق جهانگیری به مایه و نیروی سبک لیویوس، به قدرت توصیف اشخاص، به جلا و قوت شرحها، و به روانی با شکوه نثر او کمک کرده است. آن نطقهای ساختگی، که در تاریخ او فراوان است، شاهکاری در فن خطابه است و بعدها در مدارس سرمشق شد. لطف ادب کتاب را فرا گرفته است: لیویوس هرگز بانگ نمی زند؛ هرگز کسی را بشدت محکوم نمی کند، و عطوفت او از دانش پژوهی او وسیعتر و از اندیشة او عمیقتر است. وقتی به نقل رویدادهای زمان حملة هانیبال می رسد، این عطوفت به نحو قابل عفوی او را رها می کند؛ اما این قصور را با کشش و جلالی در طرز بیان تلافی کرده است که هنگام شرح دورة دوم جنگهای پونیک به اوج خود می رسد.
خوانندگان او به عدم دقت و تعصبات او اهمیتی نمی دادند، سبک و داستان او را دوست داشتند، و از تماشای تصویر زنده ای که از گذشتة ایشان ترسیم کرده بود به خود می بالیدند. کتاب از بنیان شهر را حماسة منثور و یکی از شریفترین آثار عصر و خصایص دورة آوگوستوس

می شناختند. از آن زمان به بعد، کتاب لیویوس بود که تا مدت هجده قرن تصورات مردم را دربارة تاریخ و خصایص اخلاقی روم صورتی می داد. حتی خوانندگانی که از سرزمینهای منقاد بودند تحت تأثیر این تاریخ حجیم پیروزیهای بیسابقه و اعمال غول آسا قرار می گرفتند. پلینی کهین داستان مردی اسپانیایی را نقل می کند که چنان تحت تأثیر اثر لیویوس قرار گرفته بود که از گادس به روم سفر کرد تا شاید او را ببیند. همین که به منظور خود رسید و معبود را ستایش کرد، از مناظر دیگر غافل ماند و خشنود به وطن در کنارة اقیانوس اطلس بازگشت.