گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل سیزدهم
.VI – وسپاسیانوس


برخورد با مردی ذیشعور و توانا و شریف چه آسایشی در بر دارد! وسپاسیانوس که مشغول هدایت جنگ یهودا بود ، سر فرصت، برای در دست گرفتن همینة خطیری که سربازانش برایش تحصیل کرده بودند به رم آمد، و سنا بشتاب آن مقام را تسجیل کرد. وقتی به رم رسید

(اکتبر سال 70)، با نیرویی الهامبخش به اعادة نظم و ترتیب در جامعه ای که تمامی شئون زندگی آن مغشوش شده بود کمر بست. چون متوجه شد که بایست کارهای آوگوستوس را تکرار کند، لاجرم رفتار و سیاست خود را با رفتار و سیاست آن امپراطور تطبیق داد. با سنا از در آشتی درآمد و حکومت مشروطه را از نو برقرار ساخت. کسانی را که در زمان نرون، گالبا، اوتو، و ویتلیوس به موجب «لزماژسته» محکوم شده بودند آزاد کرد یا از تبعید فرا خواند، سازمان ارتش را تجدید کرد، تعداد افراد و اختیارات پاسداران امپراطور را محدود ساخت، سرکردگان کارکشته را به شهرستانها گماشت تا طغیان را فرو نشانند، و اندکی بعد توانست در معبد یانوس را به نشانه و تعهد صلح ببندد.1
شصت سال داشت، اما قدرت بی نظیر قالب نیرومند او در کمال بود. اندامی چهارشانه و شخصیتی نیرومند داشت، سرش وسیع و طاس و بزرگ، گونه هایش خشن اما مسلط، و چشمانش کوچک و تیز بود که در هر حیله گری رسوخ می کرد. هیچ یک از نشانه های نبوغ در او پدیدار نبود، صرفاً مردی قوی الاراده و صاحب هوش عملی بود. در یکی از دهکده های جنوب آپنن در نزدیکی رئاته به دنیا آمده بود، و خاندان و تبار او از پلبینها بودند. جلوس او بر تخت انقلابی چهارجانبه بود: مردی از عوام الناس بر اریکة امپراطوری رسیده بود، یک ارتش ایالتی بر پاسداران امپراطور فایق آمده بود و نامزد خود را بر تخت نشانده بود، سلسلة فلاویوس جانشین سلسلة یولیو ـ کلاودیوسی شده بود، و عادات و خصال سادة مردم متوسط ایتالیا در دربار امپراطور جای اسراف اپیکوری و اخلاف شهری آوگوستوس و لیویا را گرفته بود. وسپاسیانوس تبار فرومایة خود را هرگز از یاد نبرد و در صدد پنهان کردن آن بر نیامد. وقتی عده ای علمای علم الانساب که چشم به کرم او داشتند بر آن شدند که یکی از نیاکان او را از ملازمان هرکولس اعلام کنند، وسپاسیانوس با خندة خود ایشان را به سکوت واداشت. به طور مرتب به زادگاه خود می رفت تا از طرق زندگی روستایی آن لذت برد، و اجازه نمی داد که هیچ چیز در آن محل تغییر کند. تجمل پرستی و تنبلی را ملامت می کرد، غذای دهقانان را می خورد، ماهی یک بار روزه می گرفت، و با اسراف جنگی آشتی ناپذیر داشت. وقتی یک تن رومی که توسط وسپاسیانوس به مقامی نامزد شده بود به ملاقاتش آمد و بوی عطر می داد، وسپاسیانوس گفت: «چه بهتر بود بوی سیر می دادی» و مقام را مسترد داشت. ترتیبی داد که هر کس بسهولت به او دسترسی داشت. بر اساس تساوی با مردم زندگی می کرد و سخن می گفت، از شوخیهای نیشدار نسبت به خود لذت می برد، و به همه کس آزادی بسیار داده بود تا از رفتار و خصال او خرده گیری کند. چون بر توطئه ای بر ضد خود آگاه شد، توطئه چینان را بخشید و گفت چه احمقند که نمی دانند بار زحمت فرمانروا چقدر سنگین است.

1. معبد یانوس، به صورت زیارتگاه کوچکی از برنز، در فوروم شهر رم بود. در جبهه های شرقی و غربی درهایی داشت که در زمان جنگ باز بود، ولی هنگام صلح آنها را می بستند. ـ م.

فقط در یک مورد حسن خلق خود را از دست داد. هلویدیوس پریسکوس، که نرون او را به تبعید فرستاده بود، چون به امر وسپاسیانوس به سنا باز گشت، سخت اصرار ورزید که جمهوری اعاده شود، و بدون قید و شرطی به وسپاسیانوس ناسزا می گفت. وسپاسیانوس از او خواست که اگر می خواهد به ناسزاگویی ادامه دهد، در سنا حضور نیابد؛ هلویدیوس نپذیرفت. وسپاسیانوس او را تبعید کرد و حکومتی عالی را با صدور فرمان اعدام او لکه دار ساخت. بعداً از این کار متأسف شد و باقی عمر، به قول سوئتونیوس، «زیر زبان رک دوستان ... و گستاخی حکیمان صبری عظیم از خود نشان داد.» اما دستة اخیر بیشتر کلبی و کمتر رواقی بودند، و هرج و مرج طلبان فیلسوف مشربی بودند که تمامی حکومت را تحمیل می شناختند و به همة امپراطوران حمله می کردند.
به منظور تزریق خون تازه در مجلس سنایی که به واسطة محدودیت خانوادگی و جنگ داخلی تباه شده بود، وسپاسیانوس مقام سنسوری را برای خود تأمین کرد، با استفاده از اختیارات، هزار خانوادة متشخص را از سراسر ایتالیا و متصرفات غربی آن به رم آورد ، ایشان را در زمرة برجستگان پاتریسینها یا سوارکاران جا داد و، علی رغم اعتراضات شدید، سنا را از صفوف ایشان آکند. آریستوکراسی جدید، به پیروی از سرمشق او، اخلاق جامعة روم را اصلاح کرد. این آریستوکراسی هنوز به واسطة ثروت بادآورده ضایع نشده بود، و همچنین آن قدر از کار و کوشش و زراعت فاصله نیافته بود که کارهای عادی زندگی و حکومت را دون شأن خود بداند، و چیزی از نظم و ترتیب و نجابت زندگی امپراطور را در خود داشت. از همین طبقه فرمانروایانی برخاستند که پس از دومیتیانوس مدت یک قرن حکومت صالحی در روم کردند. استفاده از آزادشدگان به عنوان عمال امپراطوری عیوبی داشت که وسپاسیانوس از آن باخبر بود، لذا جای بسیاری از ایشان را به افراد طبقة جدیدی که به رم آورده بود داد و به طبقة رو به رشد بازرگانان روم واگذار کرد. با کمک این عده، در مدت نه سال معجزه ای در احیای ملک به وجود آورد.
حساب کرده بود که برای تبدیل ورشکستگی به تعادل مالی 000’000’000’40 سسترس لازم است.1 برای تهیة این مبلغ تقریباً به همه چیز مالیات بست، میزان باج شهرستانها را بالا برد، یونان را از نو مجبور به پرداخت باج کرد، اراضی عمومی را دوباره به تصرف دولت درآورد و به اجاره واگذار کرد، کاخها و املاک امپراطوری را فروخت، و چنان در صرفه جویی اصرار داشت که شارمندان او را به عنوان دهقانی بینوا از نظر انداختند. حتی بر آبریزگاههای عمومی، که روم باستان را مانند رم فعلی تزیین می کرد، مالیات بست. پسرش

1. این رقم را، که سوئتونیوس داده است، غالباً به عنوان غیر قابل قبول رد کرده اند، اما احتمال می رود که با واحد پول تنزل کرده ای احتساب شده باشد.

تیتوس به چنین ممر درآمد رسوایی اعتراض کرد، اما امپراطور کهنسال چند سکه را که از آن راه عاید شده بود زیر بینی جوان گرفت و گفت: «ببین، بچه جان، بو می دهد؟» سوئتونیوس او را متهم می کند که برای ازدیاد درآمد دولت مقامات را می فروخت و حریصترین کارمندان خود را در شهرستانها تشویق می کرد، به طوری که آن کارمندان از فرط یغمای مردم ورم می کردند، و آنگاه وی ناگهان ایشان را احضار و به اعمالشان رسیدگی می کرد و گردآورده های ایشان را به مصادره می گرفت. ولی این مرد صاحب فن در امور مالی از این درآمدها دیناری هم خرج خود نمی کرد، بل همه را صرف بهبود اقتصاد و تزیین معماری و پیشرفت فرهنگی روم می کرد.
استقرار نخستین سیستم تعلیم و تربیت دولتی در روزگار باستان در انتظار این سرباز کند ذهن بود. چنان مقرر داشت که برخی از معلمان کاردان ادبیات لاتینی و یونانی و معانی بیان از اعتبارات دولت حقوق بگیرند و پس از بیست سال خدمت حقوق بازنشستگی دریافت دارند. شاید آن شکاک پیر چنان دریافته بود که معلمان در تشکیل و ایجاد عقاید عمومی سهمی دارند و از حکومتی که پولی به راه ایشان می داد ممکن است تعریف کنند. محتملا، بنا به دلایل مشابهی، بسیاری از معابد قدیم را، حتی در مناطق روستایی، احیا کرد. معبد یوپیتر، یونو، و مینروا را که توسط طرفداران ویتلیوس بر سر سربازان او سوزانده شده بود از نو ساخت، مزاری شاهانه برای الاهة صلح بنا کرد، و ساختمان مشهورترین بناهای روم را که کولوسئوم باشد آغاز نهاد. طبقات بالا ماتم گرفته بودند که اموال ایشان به صورت مالیات صرف تهیة ساختمان برای دولت و مزد جهت عامة مردم می شود، و کارگران نیز حقشناسی بخصوصی نداشتند. مردم را به مبارزة شدیدی در راه ازالة خاکروبه های مانده از جنگ اخیر برانگیخت، و خود نخستین توبرة خاکروبه را حمل کرد. وقتی مخترعی نقشه های مربوط به ماشین حمالی را به او نشان داد که تا میزان زیادی حاجت به کار انسانی را در اجرای کار ساختمان و حمل زواید تقلیل می داد، وسپاسیانوس نپذیرفت و گفت: «باید فقیران خود را غذا بدهم.» در این فرصت که ممکن بود نصیب اختراع شود، وسپاسیانوس به مسئلة ایجاد بیکاری در نتیجة پیشرفت وسایل فنی پی برد و به زیان انقلاب صنعتی رأی داد.
شهرستانها به نحوی بیسابقه رو به ترقی بودند. ثروت شهرستانها ـ لااقل از لحاظ پولی ـ دو برابر زمان آوگوستوس شده بود، و پرداخت باجهای اضافی را بدون صدمه تحمل می کردند. وسپاسیانوس آگریکولای توانا را به حکومت بریتانیا فرستاد، و خاتمه دادن به طغیان یهود را به تیتوس واگذاشت. تیتوس اورشلیم را تسخیر کرد و با افتخاراتی که معمولا از آن کسی است که بیشتر کشتار می کند به رم بازگشت. مراسم پیروزی تماشایی، پیشاپیش صف طویل اسیران و غنایم، از کوچه ها عبور داده شد و طاق مشهوری به یادبود فتح برافراشته شد. وسپاسیانوس از پیروزی پسرش به خود می بالید، اما از این جهت دلتنگ شده بود که تیتوس شاهزاده خانم یهودی زیبایی را به نام برنیکه، به عنوان معشوقه، با خود آورده و خواهان


<109.jpg>
نمای کولوسئوم از خارج

ازدواج با او بود. باز هم مفهوم «اسیر، فاتح وحشی خود را به اسارت برد»1 مصداق پیدا کرد. امپراطور نمی فهمید که چرا شخص باید با معشوقة خود ازدواج کند. او خود پس از مرگ زنش با کنیز آزاد شده ای زندگی می کرد بی آنکه زحمت ازدواج با او را بر خود هموار کند، و هنگامی که آن زن مرد، وسپاسیانوس عشق خود را میان چند همخوابه پخش کرد. برایش قطعی بود که تعیین جانشین بایست قبل از فوت او عملی شده باشد تا از هرج و مرج جلوگیری شود. سنا با او موافق بود، اما از وسپاسیانوس می خواست «بهترین خوبان» را (که قاعدتا بایست سناتوری می بود) نام ببرد و به فرزند خواندگی بپذیرد؛ وسپاسیانوس در جواب می گفت که به نظر او تیتوس از همه کس بهتر است. فاتح جوان، برای تسهیل امر، برنیکه را روانه ساخت و تسلی خاطر را در اختلاط با زنان جست. بدین ترتیب، امپراطور تیتوس را در تخت و تاج با خود شریک ساخت و سهم عده ای از حکومت را به وی واگذاشت.
در سال 79 وسپاسیانوس مجدداً به رئاته سفر کرد. در مدتی که در جنوب آپنن بود، در شرب آبهای ملین دریاچة کوتیلیا زیاده روی کرد و دچار اسهال شدید شد. با اینکه بستری شده بود، سفرا را می پذیرفت و به سایر وظایف مقام خود می پرداخت. هر چند دست مرگ را بر وجود خود احساس می کرد، همة طبع طیبت آمیز خود را بگزافه حفظ کرده بود. می گفت: «وای که نزدیک است خدا شوم!»( در حال ضعف بود که تقلایی کرد و با کمک گماشتگان برپا خاست. می گفت: «امپراطور بایست ایستاده بمیرد.» و با این کلمات عمر شصت و نه ساله و حکومت خیر دهسالة خود را پایان داد.
VII – تیتوس

پسر بزرگتر وسپاسیانوس، که همنام او بود (تیتوس فلاویوس وسپاسیانوس)، خوشبخت ترین امپراطوران بود. وی در سال دوم حکومت خود در چهل و دو سالگی درگذشت، در حالی که هنوز «نازنین بشریت» بود. زمان به او مهلت نداد که دچار فساد قدرت یا دلزدگی از وهمی بودن تمایلات خویش گردد. در جوانی، با شرکت در جنگهای بیرحمانه، خود را مشهور ساخت، و نامش را با زندگی لجام گسیخته آلوده کرد. چون به حکومت رسید، به جای آنکه بگذارد قدرت علی الاطلاق او را سرمست سازد، اصول اخلاق را اصلاح کرد و حکومت خود را نمونة خرد و شرافت ساخت. بزرگترین خطای او بذل و بخشش بی حد و حساب او بود. آن روز را که در آن کسی را با اعطای هدیه ای شاد نساخته بود، جزو عمر نمی شمرد. پول بسیار خرج ورزشها و نمایشها می کرد، و خزانة انباشته را تقریباً به همان وضع می رساند که پدرش در ابتدای حکومت خود یافته بود. عمارت کولوسئوم را به پایان رساند و یک



<110.jpg>
نمای کولوسئوم از داخل


1. مأخوذ از این شعر هوراس است: «یونان اسیر، فاتح بربر خود را به اسارت گرفت.» هوراس این شعر را دربارة نفوذ معنوی یونان بر روم گفته است. ـ م.

حمام بلدی دیگر ساخت. در دوران حکومت کوتاه او، کسی به مجازات اعدام محکوم نشد، بل برخلاف دستور داده بود خبرچینان را تازیانه بزنند و تبعید کنند. قسم می خورد که ترجیح می دهد کشته شود تا آنکه بکشد. هنگامی که دو تن شریفزاده در حین توطئه به منظور واژگون ساختن او دستگیر شدند، به همان بسنده کرد که به ایشان اخطار کند. سپس پیکی نزد مادر یکی از دو توطئه گر فرستاد تا قلق او را فرو نشاند و خبرش کند که پسرش در امان است.
بدبختیهای او سوانحی بود که چندان نفوذی در آنها نداشت. حریق سه روزه ای در سال 79 بسیاری از عمارات عمده را نابود ساخت که از جمله معبد یوپیتر، یونو، و مینروا مجدداً در آن سوخت؛ در همان سال، آتشفشان وزوویوس شهر پومپئی و هزاران تن ایتالیایی را زیر مواد مذاب خود مدفون ساخت؛ و یک سال بعد روم گرفتار طاعونی شدکه از تمامی طاعونهای قبلی آن کشنده تر بود. تیتوس آنچه توانست در تخفیف عذاب ناشی از این بلیات انجام داد، و «نه فقط علاقة امپراطور، بل محبت شامل پدرانه را بروز داد.» در سال 81، در همان خانة روستایی که پدرش بتازگی در آن مرده بود، به مرض تب درگذشت. تمامی مردم روم ماتم او را گرفتند مگر برادری که جانشین او شد.