گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اسرار نامه
 الحکایه و التمثیل


یکی را دید آن دیوانهٔ دین

که ترکی مرده را می‌کرد تلقین

بدو گفت اعجمی ترک توانگاه

که زنده بود ناافتاده در چاه

نکو نشنود اندر زندگانی

که مُرده بشنود تلقین چه خوانی

چو این ترک اعجمی بد کز جهان شد

مگر زیر زمین تازی زبان شد

نبینی نشنوی هم چون کر و کور

از آن انگیزی این چندین شر و شور

رقیب دست چپ را مانده شد دست

ز بس کردار تو بنوشت پیوست

رقیب دست راست آزاد از تو

قلم بر کاغذی ننهاد از تو

نیاری از نماز خود چنان یاد

نماز تو بشهر کافران باد

نیایی در نماز الا بصد کار

حساب ده کنی و کار بازار

چو گربه روی شویی بعد از آن زود

زنی باری دوی سر بر زمین زود

نظاره می‌کنی از بی‌قراری

زمانی دل درو حاضر نداری

نمازی نغز بگذاری و تازه

سبک تر از نماز بر جنازه

غمت آن لحظه بی‌اندازه افتد

که آن دم کیکت اندر پازه افتد

چو بگزاری نماز خود بمردی

ندانی تا چه خواندی یا چه کردی

شره دنیا سرت برد بهیچی

سر از پیش خدا تا چند پیچی

اگر این خود نمازست ای سبک دل

گر آن جانی مکن اینت خنک دل

تو دانی کین نماز نانمازی

بریشت در خورد تا کی ز بازی