گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل چهاردهم
.V – علم رومی


در این کتاب جای بیشتری به سنکا داده ایم، و با این وصف هنوز کارمان با او به پایان نرسیده است، چون او عالم هم بود. در آن سالهای پرمحصول بین عزلت و مرگ، وقت خود را با مسائل طبیعی می گذراند و برای باران، تگرگ، برف، باد، شهاب، قوس و قزح، زلزله، رودخانه، و چشمه دنبال توضیحات طبیعی می گشت. در نمایشنامة خود به نام «مدئا» وجود قارة دیگری را در آن سوی اقیانوس اطلس متذکر شده بود.» با الهامی مشابه این، و بر اثر مشاهدة تعداد حیرتبخش ستارگان، می نویسد: «چه بسا اجرام سماوی که در اعماق فضا در حرکتند و هنوز به چشم آدمیان نرسیده اند!» و با روشن بینی می گوید: «چه بسیار چیزها که فرزندان ما خواهند آموخت و ما تصور آن را هم نمی کنیم! ـ آنگاه که در قرون آینده نام ما هم فراموش شده است چه چیزها خواهد گذشت! ... اخلاف ما از جهل ما در شگفت خواهند شد.» و می شویم. سنکا هر چند در آثار خود همواره فصیح است، مقدار کمی به ارسطو و آراتوس افزوده است، و به مقدرا زیاد از پوسیدونیوس4
---
1. (150 – 230)، عالم الاهی رومی، که کتابهای بسیار در الاهیات نوشته است. ـ م.
2. (354 – 430)، مجتهد کلیسا، عالمان الاهی مسیحی او را استاد الاهیات می دانند و از آثارش استفادة فراوان می برند. ـ م.
3. (1304 – 1374)، شاعر فاضل ایتالیایی، که بعد از دانته بزرگترین شخصیت ادبی ایتالیا به شمار است.ـ م.
4. (135 – 51 ق م)، فیلسوف رواقی، مورخ، و عالم یونانی؛ آخرین چهرة درخشنده در علوم و ادبیات آن کشور. ـ م.

به عاریت می برد. علی رغم سیسرون، به قضا و قدر معتقد است؛ علی رغم لوکرتیوس، خود را گرفتار بحثهای بیهوده دربارة حکم علل غایی می کند، و در هر آن جریان بحث علمی خود را قطع می نماید تا اصول اخلاقی را در آن بگنجاند. ماهرانه خود را از صدف به تجمل و از شهاب به انحطاط می رساند. آبای کلیسا این اختلاط علم آثار علوی و اصول اخلاقی را دوست می داشتند، و کتاب «مسائل طبیعی» سنکا را معمولترین کتاب درس قرون وسطی ساختند.
در روم چند تن بودند که ذهن علمی داشتند، مانند وارو، آگریپا، پومپونیوس ملا، و کلسوس. اما خارج از دنیای جغرافیا، پرورش گل، و طب کسی به هم نمی رسید. در سایر زمینه ها، علم هنوز خود را از جادو، خرافه، الاهیات، و فلسفه جدا نکرده بود، و عبارت بود از مشاهدات و سنن جمع آمده، و کمتر بستگی به تجسس در واقعیات داشت و کمتر از آن متکی به تجربه بود. نجوم به همان وضعی بود که از بابل و یونان مانده بود. وقت را هنوز با ساعت آبی و آفتابی و با مٍسُلَّه1 بزرگی که آوگوستوس از مصر آورده و در میدان مارس کار گذارده بود می شناختند، سایة آن مٍسُلَّه که بر صفحة آجرفرشی که با برنج علامت گذاری شده بود می افتاد، هم ساعت را نشان می داد و هم فصل را. روز و شب را متغیراً با طلوع و غروب آفتاب تعریف می کردند. هر دو به دوازده ساعت تقسیم شده بودند، و بدین نحو در تابستان یک ساعت شب کوتاهتر و یک ساعت روز بلندتر بود. علم احکام نجوم را تقریباً عموم پذیرفته بودند. پلینی متذکر شده است که در زمان او (70 میلادی) مردم ، اعم از عالم و جاهل، معتقد بودند که سرنوشت هر کس با ستاره ای تعیین می شود که در زیر آن به دنیا آمده است. به نحوی خوشایند استدلال می کردند که نمو گیاهان و شاید فحل شدن حیوانات منوط به آفتاب است؛2 و خصایص جسمانی و اخلاقی مردم تحت تأثیر عوامل جوی قرار دارد، که خود آنها را آفتاب معین می کند؛ و خصوصیات و سرنوشت هر فرد نیز، مانند همین پدیده های عمومی، نتیجة اوضاع و احوال فلکی است که به حد کافی شناخته نیستند. علم احکام نجوم را فقط شکاکان دوره های اخیر آکادمی (که علم ادعایی آن را قبول نداشتند) و همچنین مسیحیان، که آن را نوعی بتپرستی می دانستند، رد کرده بودند. جغرافیا به صورت واقعپردازانه تری مطالعه می شد، و آن به خاطر دریانوردی بود. پومپونیوس ملا (42 میلادی) نقشه هایی منتشر ساخت که در آن سطح کره به یک منطقة حاره در مرکز و مناطق معتدل شمال و جنوب تقسیم شده بود. جغرافیاییون رومی اروپا و آسیای جنوب باختری و جنوبی و افریقای شمالی را می شناختند، اما دربارة بقیة نقاط جهان عقاید مبهم و داستانهای خیالی داشتند. دریانوردان اسپانیایی و افریقایی به مادرا و جزایر کاناری رسیدند، اما کریستوف کلمبی پدید نیامد تا رؤیاهای سنکا را تحقق بخشد.
مبسوطترین و مفصلترین و غیرعملیترین محصول علم ایتالیا همانا تاریخ طبیعی تألیف پلینی مهین بود ، که نام کاملش کایوس پلینیوس سکوندوس است. هر چند تقریباً تمامی عمر را به عناوین سرباز، وکیل دعاوی، جهانگرد، مدیر اداری، و فرمانده ناوگان روم باختری مشغول بود،
---
1. obelisk، ستونی از سنگ که پایة آن به شکل مکعب مستطیل و نوک آن به شکل هرم است. «مٍسُلّه» در لغت به معنی جوالدوز آمده است. ـ م.
2. هم اکنون نیز بسیاری از کشاورزان با توجه به تربیعات ماه کشاورزی می کنند.

دربارة خطابه، دستور زبان، و زوبین رسالاتی نوشت، و یک تاریخ روم و تاریخ دیگری دربارة جنگهای روم در گرمانیا و سی و هفت «کتاب» تاریخ طبیعی تألیف کرد ـ که فقط همین یکی از آن سیل تألیفات باقی مانده است. اینکه چگونه توانست در مدت پنجاه و پنج سال عمر اینهمه را انجام دهد از نامه ای که برادرزادة او نوشته است پیداست:
اداراکی سریع، همتی باور نکردنی، و قدرتی بی نظیر در بی خواب ماندن داشت. نیمه شب یا یک ساعت بعد از نیمه شب برمی خاست و به هر حال هرگز دیرتر از دو برنمی خاست و به کار ادبی می پرداخت. ... پیش از طلوع به خدمت وسپاسیانوس می شتافت، که خود همان ساعت را برای انجام کارها برگزیده بود. پس از اتمام کارهایی که امپراطور به او وامی گذارد، به خانه بر سر مطالعات خود بازمی گشت. پس از ناهار سبکی به هنگام ظهر ... غالباً در تابستان در آفتاب استراحت می کرد، اما ضمن استراحت، کسی کتابی برایش می خواند و او، چنانکه عادتش بود، یادداشتهایی بر می داشت و قسمتهایی را نقل می کرد. ... پس از آن عادتاً با آب سرد خود را می شست، چیزی می آشامید یا می خورد، و اندکی استراحت می کرد. سپس، چنانکه گویی روز نو شده است، مطالعات خود را تا شام دنبال می کرد، و باز کسی کتابی برایش می خواند و او یادداشت برمی داشت. ... چنین بود روش زندگی او در میان غوغا و شتاب شهر. اما در خارج شهر، تمام وقتش صرف مطالعه می شد، مگر در آن هنگام که عملا به استحمام اشتغال داشت. در تمام مدتی که مشت و مالش می دادند و خشکش می کردند، گوش به کتابی داشت که برایش می خواندند یا خود مطالبی تقریر می کرد. یک بار مرا سرزنش کرد که چرا راه می روم. گفت: «آن ساعات را چرا هدر دادی؟» چون هر مقدار وقت را که صرف مطالعه نمی شد از دست رفته می دانست.
کتاب پلینی، که چنان بریده و دوخته است، دایرة المعارفی بود کار فقط یک نفر که علوم و اشتباهات زمان خود را بتلخیص در آن گردآوری کرده بود. می گوید: «هدف من آن است که دربارة هر چیز که وجود آن در سراسر زمین معلوم است شرحی کلی بدهم.» دربارة 20,000 موضوع سخن گفته و از حذف موضوعات دیگر عذر خواسته است. به 2000 جلد آثار 473 مؤلف مراجعه کرده است و دین خود را به اشخاص، با ذکر نام ایشان، با صراحتی بیان می کند که در ادبیات باستانی استثنایی است؛ ضمن بیان نکات دیگر، متذکر شده است که بسیاری مؤلفان را دیده است که آثار اسلاف خود را کلمه به کلمه نقل کرده اند، بی آنکه مأخذ خود را ذکر کنند. سبک پلینی عاری از طراوت است؛ هر چند، گاه رنگ و رو دارد، اما از دایرة المعارف نباید انتظار دلچسب بودن داشت.
پلینی در آغاز کار خدایان را طرد می کند، معتقد است که خدایان صرفاً پدیده های طبیعی یا سیارات یا خدماتی هستند که تشخص یا تأله یافته اند. خدای یگانه طبیعت است، یعنی مجموعة قوای طبیعی؛ و این خدا، چنانکه ظاهر است، توجه خاصی به امور جهانی ندارد. متواضعانه از سنجش عالم ابا می کند. نجوم پلینی کهکشانی از مطالب باطل است. (مثال: «در جنگ اوکتاویانوس با آنتونیوس، خورشید مدتی نزدیک به یک سال تیره ماند.») اما متوجه شفق

شمالی شده است. با تقریبی که با محاسبات زمان ما چندان تفاوتی ندارد، دورة گردش مریخ را دو سال، مشتری را دوازده سال، و زحل را سی سال ذکر کرده است؛ و استدلال می کند که زمین کروی است. از جزایری سخن می گوید که در زمان خود او از دریای مدیترانه سر بر آورده اند، و چنین حدس می زند که سیسیل و ایتالیا، بئوسی و ائوبویا، و قبرس و سوریه بتدریج بر اثر صبر دریا جدا شده اند. دربارة کاویدن آمیخته با مشقت و زحمت معادن فلزات گرانبها سخن می گوید، و اندوهگین است که «چه بسیار دست که از کار می افتد تا مفصلی کوچک زینت شود.» آرزو می کند که کاش آهن هرگز یافته نشده بود تا جنگ را آن قدر موحشتر نمی ساخت. «چنانکه گویی خواسته ایم مرگ را چابکتر بر سر آدمیان فرود آوریم که به آهن بال و پر داده و پروازش آموخته ایم» ـ اشاره به سهام آهنین که پرهای چرمی داشتند تا از مسیر خود منحرف نشوند. به پیروی از تئوفراستوس1، آنتراسیت را به عنوان «سنگی که می سوزد» ذکر کرده است، اما دیگر چیزی دربارة ذغال سنگ نگفته است. دربارة «پارچة نسوختنی» سخن می گوید ـ که یونانیان آن را آسبستینون (پنبة نسوز) می خواندند ـ که «برای حنوط اجساد پادشاهان به کار می رود.» بسیاری حیوانات را شرح می دهد یا نامشان را می برد، از هوش آنان تمجید می کند، و راه از پیش تعیین کردن جنس حیوان را (قبل از تولد) نشان می دهد: «اگر بخواهید ماده باشد، هنگام جفتگیری، ماده را رو به شمال نگاهدارید.» دوازده کتاب شگفت انگیز دربارة طب دارد ـ یعنی دربارة ارزش استعلاجی مواد معدنی و گیاهان مختلف. کتابهای بیستم تا بیست و پنجم مجموعة گیاهشناسی رومی است که قرون وسطی واسطة رساندن آن به زمان حاضر شد تا پایة علم گیاهان را در طب جدید بگذارد. برای هر چیز از مستی و بوی بد نفس گرفته تا «درد گردن» علاجی دارد. «محرکاتی جهت قوة باه» تهیه دیده و زنان را برحذر می کند که مبادا پس از مقاربت عطسه کنند، که همانجا نطفه را سقط خواهند کرد. برای رفع خستگی جسمی، خشونت صدا، درد کمر، تیرگی دیده، ماخولیا، و «جنون دماغی» همخوابگی را تجویز می کند، و این دوای عامی با قیر آب اسقف بارکلی2 رقابت می کند. در میان اینهمه مطالب بیهوده، اطلاعات بسیار مفید به دست می آید، خصوصاً دربارة صنایع و آداب و داروهای قدیم، با اشارات جالب به وراثت از اجداد، نفت، و تغییر جنس پس از تولد: «موکیانوس می گوید که زمانی در آرگوس شخصی را دیده بود که نامش آرسکون بوده، اما پیش از آن نامش آرسکوسا بوده است. این شخص، که ابتدا زن بوده، شوهری کرده بود، اما اندکی بعد ریش و سایر مشخصات مردی درآورده، لاجرم شوهر را رها کرده، و خود زنی
---
1. فیلسوف و دانشمند یونانی (372 – 288ق م)، شاگرد افلاطون و ارسطو. وی را می توان مؤسس علم گیاهشناسی شمرد. ـ م.
2. (1685 – 1753)، دانشمند و مرد مذهبی و فیلسوف ایدئالیست ایرلندی، در سال 1744 کتابی به نام «سیرس» منتشر کرد و در آن، ضمن مباحث دیگر، مدعی شد که قیر آب علاج مرض آبله است. ـ م.

اختیار کرده است.» گاه به گاه به اشارات ذیقیمتی برمی خوریم؛ مثلا هیملی1 (1800)، بر اثر خواندن مصرف عصارة آناغالس قبل از عمل کردن آب مروارید در کتاب پلینی، راهنمایی شد که دربارة تأثیر بزرالبنج و بلادن روی مردمک چشم تحقیق کند. فصول گرانبهایی دربارة نقاشی و پیکرتراشی در این کتاب هست که قدیمترین و اصیلترین منبع ما در مطالعة هنرهای باستان است.
پلینی با تاریخ طبیعی قانع نمی شد، می خواست فیلسوف هم باشد؛ و در سراسر کتاب خود، هر جا فرصتی یافته، اظهار عقیده ای دربارة انسان کرده است. معتقد است که زندگی جانوران به زندگی انسان رجحان دارد، چون «جانوران هیچ در فکر افتخار یا پول یا جاهطلبی یا مرگ نیستند،» بی معلم می آموزند، حاجتی به پوشش ندارند، و با نوع خود نمی جنگند. اختراع پول قاتل خوشبختی بشر بود؛ سودجویی را ممکن ساخت و در نتیجة آن عده ای توانستند در بیکارگی زندگی کنند، در حالی که دیگران کار می کنند؛ و از همینجا بود که املاک بزرگ متعلق به مالکان غایب تهیه شد و چرا جای زراعت را گرفت و خرابی پدید آورد. به حساب پلینی، زندگی خیلی بیش از خوشبختی غم و درد نصیب ما می کند، و مرگ کرامت اعلایی است که در حق ما می شود. پس از مرگ، دیگر هیچ نیست.
کتاب تاریخ طبیعی اثر پایداری از جهل رومی است. پلینی، با همان جد و شوری که چیزهای دیگر را جمع آورده است، خرافات و نشانه های شگون و شومی، طلسم عشق، و علاجهای جادویی را گرد می آورد و ظاهراً به تمامی آنها اعتقاد دارد. تصور می کند که انسان، خصوصاً اگر روزه دار باشد، با تف افکندن در دهان مار می تواند آن را بکشد. «همه می دانند که در لوسیتانیا (پرتغال) مادیانها با باد مغرب آبستن می شوند» ـ و این نکته ای است که شلی در قصیدة خود از آن غافل مانده است. پلینی جادو را طرد می کند، اما می گوید: «چون زن به هنگام عادت ماهانه نزدیک شود، بادة تازه سرکه می شود، بذری که به دست او بخورد سبز نخواهد شد، و زیر هر درخت که بنشیند میوة آن خواهد افتاد. نگاه او تیغة فولاد را کند می کند و جلای علاج را می برد؛ اگر نگاهش به دستة زنبور عسل بیفتد، در دم خواهند مرد.» پلینی علم احکام نجوم را رد می کند، اما بلافاصله صفحات متوالی را با پیشگوییهای ناشی از روش خورشید و ماه می آکند. «در دورة کنسولی م.آکیلیوس، و غالباً در اوقات دیگر، شیر و خون می بارید.» وقتی در نظر بگیریم که این کتاب و کتاب مسائل سنکا میراث عمدة علوم طبیعی روم برای قرون وسطی بود، و آن دو را با آثار و وضع مشابه ارسطو و تئوفراستوس که چهار صد سال پیش از آن دو می زیستند مقایسه کنیم، اندک اندک سرنوشت غم انگیز آرام و بی شتاب فرهنگی رو به زوال را درک می کنیم. رومیان دنیای یونان
---
1. کارل هیملی (1722 – 1837)، استاد طب آلمانی. ـ م.

را تسخیر کرده بودند، اما به همان زودی گرانبهاترین قسمت مرده ریگ آن را از دست داده بودند.