گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل شانزدهم
.V – مجسمه سازی


کوزه گری از طریق گل پخته به مرحلة مجسمه سازی رسید ـ مجسمه های کوچک یا برجسته کاری گلی، اسباب بازی شبیه میوه و انگور و ماهی ـ و بالاخره مجسمه های بزرگ به اندازة انسان مراحل این تحول را تشکیل داده است. سفالینه های لعابی در خرابه های پومپئی فراوان بود. نماهای سنتوری و پیشامدگی لبة بام معابد را با نخل و زینتهای رأس سنتوری و سر حیوانات افسانه ای و مجسمه های نیمه برجستة سفالین زینت می دادند یونانیان به این زینتها می خندیدند؛ این زینتها در دورة امپراطوری از رواج افتاد؛ آوگوستوس دوستدار خاک رس نبود.

1. این گلدان از لایه های شیشه ساخته شده بود. محتملا در اصل کار یونان بوده است. در سال 1770 آن را در حوالی رم کشف کردند، دیوک آوپورتلند آن را خرید، و در سال 1810 به موزة بریتانیایی امانت داده شد. در 1845 یک فرد دیوانه آن را شکست و 250 تکه کرد، اما آن را چنان خوب به صورت اول درآوردند که وقتی در 1929 دیوک آن زمان خواست آن را بفروشد، تا 152,000 دلار خریدار داشت. این قیمت پذیرفته نشد، چون خیلی کم بود.

احتمال می رود که بر اثر ذوق آتیکی آوگوستوس بود که ساختن مجسمه و نقش برجسته در رم به حدی رسید که با بهترین آثار هلنیستی قابل مقایسه بود. در مدت یک نسل، هنرمندان رم آبنما، سنگ گور، طاق و محراب را با چنان لطافت احساس، دقت عمل، تشخص آرام ظاهر، و میزان شایستة نمونه گیری و دید تراشیدند که نقوش برجستة رومی را در میان شاهکارهای هنری جهان جای می دهد. در سال 13 ق م، سنا مراجعت آوگوستوس را از تأمین صلح در اسپانیا و گل بدین وسیله جشن گرفت که دستور داد یک محراب صلح آوگوستوسی در میدان مارس برپا شود. این محراب عالیترین بقایای پیکرتراشی رم است. شاید این یادبود از لحاظ شکل به محراب پرگاموم و از لحاظ دسته های متحرک خود به افریز پارنتون مدیون باشد. این محراب بر سکویی در محوطه ای برپا شد که قسمتی از دیوارهای آن با نقوش برجستة مرمری تزیین شده بود. قطعاتی که اکنون موجود است پاره هایی است که از این دیوارها به جا مانده است.1 یکی از پاره ها نمودار تلوس (مادر زمین) با دو کودک در آغوش اوست، در حالی که غلات و گل گرد او می رویند، و حیوانات با خشنودی زیر پای او غنوده اند. عقاید عمدة اصلاحات آوگوستوسی عبارت بود از: اعادة خانواده به توالد و تناسل، بازگشت ملت به کشاورزی، و رسیدن امپراطوری به صلح. در واقع، در این سیما بلوغ و پختگی مادرانه با زیبایی و لطف و جمال زنانه یکجا جمع آمده است و بدان کمالی دلنشین بخشیده است که در الاهه های مطنطن پارتنون نظیری برای آن نمی توان یافت. افریز دیوار بیرونی لوحه ای از خیارة چوبک خشخاش و داودی با برگهای پهن و خوشه های پربار توت عشقه دارد، و این نیز در دنیای خود بینظیر است. لوحة دیگری دو هیئت را نشان می دهد که از دو جهت مخالف در حرکتند تا در برابر محراب الاهة صلح با یکدیگر برخورد کنند. در این دسته ها، قیافه های آرام و باوقاری دیده می شود که محتمل است مربوط به آوگوستوس، لیویا، و خاندان امپراطوری با نجبا، کهنه، دوشیزگان آتشبان، و کودکان باشد. خصوصاً قیافة کودکان با عصمت خجلت آلودشان به نحوی گیرنده حقیقی است. یکی از کودکان، بچة بسیار کوچکی است که بدون توجه و علاقه به تشریفات به همان روش کودکان راه می رود؛ دیگری پسری است که به همان زودی از سن خود به خود می بالد؛ سومی دخترکی است با دستة گل؛ و دیگری که لابد کاری زشت کرده به دست مادرش بنرمی تنبیه می شود. از این زمان به بعد کودکان در هنر ایتالیا محلی مهم یافتند. اما هنر مجسمه سازی رومی، دیگربار، هرگز بدان نحو بر پوشش آثار خود تسلط نیافت، و نتوانست بدان نحو عده ای را به طور مؤثر و طبیعی در یک اثر گرد بیاورد و سایه روشن را با هم درآمیزد. تبلیغات در وجود این محراب نیز، مانند آثار ویرژیل،


<113.jpg>
افریز از محراب صلح، گالری اوفیتسی، فلورانس



1. بزرگترین قطعات تا این اواخر در موزة «ترمه» در رم بودند؛ سایر قطعات در واتیکان، گالری اوفیتسی در فلورانس، و لوور دیده می شد.

محیط کاملی یافته بود.
تنها رقبای رومی این نقوش برجسته حکاکی اطاقهایی است که برای ورود سرکردگان فاتح برافراشته می شد. بهترین طاقی که مانده است طاق تیتوس است که توسط وسپاسیانوس آغاز شد و توسط دومیتیانوس خاتمه یافت؛ این طاق به مناسبت تسخیر اورشلیم برپا شد. یک نقش برجسته شهر را در حال اشتعال نشان می دهد که دیوارهای آن خراب شده، مردم از وحشت از خود بیخود شده اند، و ثروت آن را لشکریان غارت کرده اند. نقش برجستة دیگری تیتوس را نشان می دهد که در ارابة خود میان سربازان، حیوانات، قضات، کهنه، و زندانیان پیشاپیش شمعدان مقدس معبد و غنایم مختلف جنگ وارد شهر می شود. در اینجا هنرمندان شجاعانه دست به تجربه زدند. اشکال مختلف را در سطوح مختلف تراشیدند، آنها را در سطحهای ناهموار پخش کردند، زمینه را با قلم گود کردند تا توهم عمق ایجاد کند، و تمامی اثر را رنگ زدند تا سایة اضافی پری و مسافت را به ذهن متبادر سازد. عمل نه به وسیلة قطعات جداگانه که حاکی از قسمتهای داستان باشد، بل با تداوم نشان داده شده است، مانند افریزهای بین النهرین و مصر، و بعداً در ستونهای ترایانوس و مارکوس آورلیوس؛ و بدین نحو مفهوم حرکت و حیات بهتر منتقل شده است. اشکال به طور خیالی متعالی نشده و مانند «محراب صلح» هلنیستی به حال آسایش نرم آتیکی در نیامده اند. این اشکال از روی انسان زنده و پلیدیهای زندگی واقعی برداشته شده، به سنت زمینی واقعپردازانة ایتالیایی که واجد شور زندگی است تراشیده شده اند. موضوع خدایان کامل نبود، بل انسان زنده بود.
همین واقعپردازی شدید است که مجسمه سازی رومی را از مجسمه سازی یونانی متمایز می سازد. اگر این وفاداری مکرر نسبت به این کشش خاص نبود، رومیان چندان چیزی به گنجینة هنر نیفزوده بودند. در حدود سال 90 ق م، یک تن یونانی از ساکنان جنوب ایتالیا به نام پاسیتلس به رم رفت، شصت سال در آن شهر زیست، آثار بدیعی در نقره و عاج و طلا باقی گذارد، آیینة سیمین را رواج داد. از شاهکارهای یونانی کپیه های ماهرانه ساخت، و پنج جلد کتاب در تاریخ هنر نوشت. وی، در آن واحد، وازاری و چلینی عصر خود بود. یونانی دیگری به نام آرکسیلائوس برای قیصر مجسمة مشهوری از خویشاوند دور قیصر، ونوس گنتریکس، ساخت. آپولونیوس آتنی، محتملا در رم، مجسمة با صلابت تورسوبلودره را در محل واتیکان تراشید، و این اثری است که با تعادل به ذهن آفریننده متبادر شده است و هیچ عضلة برجسته ای را نمایش نمی دهد، بل مردی را در کمال نیروی سالم عرضه می کند؛ دربارة آن فقط می توانیم بگوییم که تا آن حد که ساخته شده است کامل است. تا مدتی کارگاهها مشغول یونانی کردن ظاهر خدایان ایتالیایی بودند، و حتی با انتزاعات ملکوتی از قبیل الاهة شانس و الاهة عفت نیز چنین کردند. ظاهراً در همین دوره و در شهر رم، گلوکون آتنی مجسمة هرکولس فارنزه را تراشید. نمی توان تعیین کرد که مجسمة آپولون بلودره مربوط به چه عصر یا

<114.jpg>
نقش برجسته از طاق تیتوس

<115.jpg>
سرباز رومی و داکیایی، نقش برجستة ستون ترایانوس


چه کشوری است. شاید کتیبه ای باشد که یک فرد رومی از اصل یونانی آن، که توسط لئوخارس آتنی ساخته شده بود، تهیه کرده است. هر دانشجوی هنری می داند که چگونه زیبایی آرام آن وینکلمان را به خلسه ای اورانیایی1 کشید. از یونو در این هنگام دو مجسمة مشهور ساخته شده است: یکی مجسمة یونو فارنزه در موزة ناپل، که از سنگ سماق ساخته شده است؛ و دیگری یونو لودوویزی در موزة ترمه ـ سرد و خودگیر، صدیق و عادل. از دیدن این دو مجسمه شخص اندک اندک می فهمد که یوپیتر چرا آن قدر والة او بوده است.
تمامی این مجسمه ها و مجسمة با شکوه پرسئوس و آندرومده را در موزة کاپیتولین به اسلوب یونانی، یعنی خیالی و کلی و تا حد خستگی آوری ملکوتی، ساخته بودند. گیرنده تر از اینها مجسمه های نیمتنة شبیه افراد است که فرهنگی از مرمر و برنز از قیافه های رومیان نامدار، از پومپیوس تا قسطنطین، به دست می دهند. برخی از این مجسمه ها نیز خیالی هستند، خصوصاً سر افراد خاندان یولیو ـ کلاودیوسی؛ اما واقعپردازی قدیم اتروسکیها و نمونة دایم الحضور نقابهای مرگ، که هیچ تعارف و مجادله ای در آنها نبود، رومیان را با این فکر آشتی داد که به همان زشتیی که هستند در مجسمه ها نموده شوند، مشروط بر آنکه نیرو و قدرت ایشان نیز منعکس گردد. آن قدر تعداد رومیانی که مجسمه ها و تمثالهای خود را به امکنة عمومی وصیت کردند زیاد است که گاه رم بظاهر بیشتر از آن مردگان بود و کمتر از آن زندگان. برخی از بردگان تحمل آن را نمی آوردند که تا پایان عمر صبر کنند، و پیش از مرگ مجسمة خود را بر پا می کردند. سرانجام امپراطوران حسود، برای آنکه جایی برای زندگان باز کنند، این گونه نامیرایی زودرس را نهی کردند.
بزرگترین مجسمة نیمتنه که تمثال واقعی است آن است که به سر قیصر معروف است و از بازالت سیاه ساخته شده و در موزة برلین نگاهداری می شود. معلوم نیست این سر واقعاً از روی سر چه کسی ساخته شده است؛ اما موی تنگ و چانة پیش آمده، صورت لاغر و استخوانی، خطوط عمیق فکر خسته، و اراده ای که جای خود را به دلسردی از امیدها می دهد با انتسابی که از قدیم به این نیمتنه داده اند کاملا سازگار است. سر عظیمی که از قیصر در ناپل موجود است نسبت به این سر، که در برلین است، در درجة دوم قرار دارد. در اینجا چروکهای صورت دیگر خبر از تلخکامی می دهند: چنانکه گویی آن غول عاقبت دریافته بود که هیچ ذهنی آن قدر وسعت ندارد که دنیا را درک کند، تا چه رسد به آنکه بر آن حکومت نماید. و اما مجسمة پومپیوس در موزة نی کارلسبرگ گلوپتوتک، در کپنهاگ، تا حد زننده ای واقعپردازانه است. گویی تمام فتحهای شجاعانة جوانی او در شکم گندگی پخمة مردی مغلوب از خاطر رفته است. از

<116.jpg>
قیصر (نیمتنه از بازالت سیاه)، موزة، برلین
<117.jpg>
پومپیوس، موزة مجسمه (گلوپتوتک) نی کارلسبرگ، کپنهاگ
<118.jpg>
قیصر، موزة ملی، ناپل



1. منسوب به اورانیا؛ اورانیا در اساطیر یونان هم «موز» نجوم است و هم شهرت آفرودیته، به عنوان الاهة آسمانها و حامی عشق آسمانی. ـ م.

آوگوستوس پنجاه مجسمه باقی است که بسیاری از آنها استادانه است: آوگوستوس در صباوت (در واتیکان)، جدی، هوشیار، نجیب ـ زیباترین تمثال جوان واقعی در هر سنی؛ آوگوستوس در سی سالگی (موزة بریتانیایی) ـ چهرة برنزی ای از ارادة سوزان که ما را به یاد بیان سوئتونیوس می اندازد، آنجا که گفت امپراطور می توانست طغیانی را به نگاهی فرو نشاند؛ آوگوستوس کاهن (در ترمه)، قیافة عمیق و فکور که از زندان جامه سر برآورده است؛ و آوگوستوس امپراطور که در ویرانة ویلای لیویا در پریما پورتا به دست آمده و اکنون در واتیکان است. صفحة سینة این مجسمه ها با نقشهای برجستة درونی و جالب پوشیده شده است.1 ظاهر خشک و خشن است، پاها برای چنان بیماری زیاده از حد نیرومندند، اما سر نیرویی آرام و متکی به خود دارد که حاکی از قدرت دست و روح هنرمند بزرگی است که آن را ساخته است ـ او نمی توانسته یکباره مجسمة نیزه دار پولوکلیتوس را از یاد ببرد.
لیویا نیز آن قدر خوشبخت بود که سرش، که اکنون در کپنهاگ موجود است، توسط چنان هنرمندی ساخته شده باشد. زلف حالتی دارد، بینی خمیدة رومی نشانی از شخصیت می دهد، چشمها متفکر و مهربانند، لبها خوشگل اما محکم؛ این آن زن است که آرام پس تخت آوگوستوس ایستاده بود و تمامی رقیبان و دشمنان را از پای درآورده و بر همه کس جز پسرش تسلط یافت. تیبریوس هم از این لحاظ خوشبخت است. آن مجسمة نشسته که از او در موزة لاترن باقی است، هر چند قدری جنبة خیالی دارد، شاهکاری است در خور دست هنرمندی که مجسمة خفرن را از دیوریت در قاهره ساخته است. کلاودیوس از این لحاظ زیاد اقبالی نداشته است؛ شک نیست پیکرتراش یا او را دست انداخته بوده است یا هجویة2 بیرحمانة سنکا را در مد نظر داشته که کلاودیوس را همچون یوپیتر خسته، فربه، دوست داشتنی، و کودن تراشیده است. نرون سخت کوشا بود که ذوق هنری را در خود بپرورد، اما علاقة شدید او نسبت به شهرت و قدرت بود. برای زنودوروس، که سکوپاس زمان خود بود، کاری بهتر از این نیافت که وقت خود را صرف ساختن مجسمة غولپیکری به ارتفاع 35 متر3 کند و در آن نرون را به جای آپولون عرضه نماید. هادریانوس دستور داد آن را برداشتند و به پیشخوان آمفی تئاتر فلاویوس بردند که از آن پس به نام کولوسئوم مشهور شد.
در عصر وسپاسیانوس، که مردی شریف و درستکار بود، پیکرتراشی هم به حالت واقعپردازی بازگشت. وی اجازه داد که مجسمه اش را بدون پرده پوشی، همچون فردی واقعی از طبقة پلبینها، با گونه های خشن، پیشانی چین خورده، سرطاس، و گوشهای بزرگ بسازند.


<119.jpg>
آوگوستوس جوان، واتیکان، رم
<120.jpg>
آوگوستوس امپراطور از ویلای لیویا در پریماپورتا، واتیکان، رم

1. این نقشها باز آوردن علمهای پارتها، انقیاد شهرستانهای تسخیر شده، حاصلخیزی زمین را در زمان صلح، و روپوش حمایت را که یوپیتر بر سر همه گسترده است، نشان می دهد.
2. رجوع شود به صفحة 325. ـ م.
3. با پایه 46,5 متر؛ مجسمة آزادی در امریکا بدون پایه 31,5 متر است.

مجسمة نیمتنة او که در موزة ترمه نگاهداری می شود لطیف است و چنان می نماید که روح او با امور دولت فرسوده شده است، و همچنین است چهرة تاجرمآبی که در سر عظیم مجسمة ناپل دیده می شود. تیتوس با جمجمة مکعب و قیافة خودمانی نموده شده است؛ بدشواری می توان این دوره گرد فربه را محبوب بشریت انگاشت. در آن دورة واقعپردازی فلاویوس، دومیتیانوس با عقل سلیم چنان خود را منفور عامه ساخت که پس از مرگ تمامی تصاویر و مجسمه های او را نابود کردند.
هنگامی که هنرمند از کاخ امپراطوران بیرون می شد و در کوچه ها می گشت، فرصتی داشت که میمون صفتی خاص ایتالیایی را در بروز حقیقت به نحوی طیبت آمیز به کار اندازد. پیرمردی که بدون شک به اندازة آن نخست وزیر فیلسوف زیر بار خرد و دینار خم نشده بود سرمشق مجسمه سازی شده است که از او مترسک پریشانی ساخته که روزگاری سنکا نامیده شده است. ورزشکاران دستور می دادند هنرمندان مشهور عضلات ایشان را بسازند و آن را جاودانه سازند؛ و گلادیاتورها به بهترین منازل، از ویلاهای پاتریسینها گرفته تا کاخهای فارنزه، راه یافتند. وقتی نوبت به ساختن چهرة زنان می رسید، مجسمه سازان رومی بر سر رحم می آمدند؛ گاه گاه قیافة زنان ملامتگر تندخویی را می ساختند، اما ضمناً برخی از دوشیزگان آتشبان را با وقاری شکوه آمیز قالبگیری می کردند؛ یا گویی به لطافت تصادفاً جامة پوست و گوشت پوشانده بودند، همچون کلوتی که در موزة بریتانیایی موجود است؛ و گاه از خانمهای اشرافی مجسمه هایی چنان دلربا می ریختند که مانند عروسکهای واتو یا فراگونار شکننده می نمود. در ساختن صورت اطفال سخت استاد بودند، چنانکه در مجسمة پسر برنزی موزة مترپلیتن یا مجسمة معصوم در کاپیتولین (رم) دیده می شود. صورت و هیئت حیوانات را با قلم یا قالب به نحو شگفت آوری زنده می ساختند، مانند سر گرگها که در 1929 در «نمی» یافته شده؛ یا اسبهای کلیسای مرقس قدیس که بر سر پا ایستاده اند. هنرمندان رم کمتر توانستند آن کمال نرم و لطیف را که مکتب هنرمندان یونانی دورة پریکلس خاص خود کرده بود، تحت سلطة خود درآورند؛ علت این بود که رومیان فرد را بیش از نوع دوست داشتند و آن نقصهای فرد واقعی را که موجب زنده نما شدن مجسمه می شد بیشتر به کار می گرفتند. هنرمندان رومی، با وجود تمامی محدودیتهای خود، در تاریخ هنر شبیه سازی در مرتبه ای والا قرار دارند.