گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل هفدهم
.VII – کیشهای جدید


مذهب مسابقات رزمی را به عنوان شکل صحیح مراسم مذهبی می پذیرفت و با حرکت دسته جمعی پر ابهت آن را افتتاح می کرد. دوشیزگان آتشبان و کهنه در تئاترها، سیرک، و برابر میدان مسابقات نشستگاههای افتخاری داشتند. امپراطور، که کاهن اعظم مذهب دولتی بود، بر محفل مذهبی ریاست داشت.
آوگوستوس و جانشینان او هر کار که می توانستند کردند تا کیش قدیم را از نو به حرارت

آورند، مگر آنکه خود با اتکا به اصول اخلاقی زندگی کنند؛ حتی ملحدینی که الحاد خود را علناً اظهار می داشتند ـ از قبیل کالیگولا و نرون ـ تمامی مراسمی را که به حکم سنت بایست نسبت به خدایان رسمی انجام می شد انجام می دادند. کهنة لوپرکی هنوز هم در روز جشن خود در کوچه ها می رقصیدند. انجمن شخمزنی هنوز به لاتینی قدیم، که هیچ کس نمی فهمید، به مارس دعا می کردند. غیبگویی و پیشگویی با شدت رواج داشت و بسیار مورد اعتماد بود. جز چند فیلسوف، همة مردم به طالع بینی عقیده داشتند. امپراطور، که خود عالمان این علم را تبعید کرده بود، از آنان مشورت می خواست. جادو و جادوگری، سحر و خرافه، طلسم و افسون، «شگون» و تعبیر خواب عمیقاً در نسج زندگی رومیان بافته شده بود. آوگوستوس با فراست یک تن روانشناس معاصر در خوابهای خود مطالعه می کرد. سنکا عده ای زن را دید که بر پله های کاپیتول نشسته اند، انتظار آمدن یوپیتر و همخوابگی با او را دارند؛ چون در خواب دیده بودند که آن خدا ایشان را طالب است. هر کنسولی افتتاح سمت خود را با قربانی کردن گوساله جشن می گرفت: یوونالیس که به همه چیز می خندید، به شکرانة سفر بی خطر یک دوست، با کمال پرهیزکاری، گلوی دو بره و یک گوسالة نر را درید. معابد از فرط نذر نقره و طلا ثروتمند بودند، برابر مذابح شمع می سوزاندند، و لبها و پاها و دستهای اصنام، از بس به وسیلة معتقدان بوسیده شده بود، فرسوده بود. مذهب قدیم هنوز نیرومند می نمود و خدایان جدید مانند آنونا (ذخیرة غذا) خلق می کرد، در پرستش فورتونا و روما حیاتی تازه دمید، و از قانون و نظم و جبر با حدت پشتیبانی می کرد. اگر آوگوستوس یک سال پس از مرگ خود باز می گشت، کاملا می توانست مدعی شود که احیای سنن مذهبی به دست او با توفیق همعنان بوده و نتیجة نیکو به بار آورده است.
با وجود این ظواهر، کیش قدیم از بالا و پایین بیمار بود. خدا ساختن از امپراطوران این نکته را نشان نمی داد که طبقات بالاتر چقدر به فرمانروایان خود اهمیت می دهند، بل آشکار می ساخت که چقدر خدایان در نظرشان بی ارزشند. در میان افراد تحصیلکرده، فلسفه در ضمنی که از ایمان حمایت می کرد زیر پای آن را می روفت، لوکرتیوس عاری از تأثیر نبود؛ مردم نامی از او نمی بردند، اما این کار صرفاً از آن جهت بود که گذرانیدن یک زندگی آمیخته با لذت طلبی (اپیکوری) آسانتر از خواندن آثار اپیکور یا مفسر پر حرارت او بود. جوانان ثروتمندی که به آتن و اسکندریه و رودس برای تحصیلات عالیه می رفتند در آن نقاط برای کیش روم هیچ مایة بقایی نمی یافتند. شاعران یونانی پانتئون رومیان را ریشخند می کردند، و شاعران رومی شتابان از ایشان تقلید می کردند. در اشعار اووید فرض این است که خدایان افسانه اند، در مضامین مارتیالیس فرض شده است که خدایان شوخیند، و ظاهراً کسی هم از این دو تن شکایتی نداشته است. بسیاری از بازیگران هم خدایان را دست می انداختند؛ یکی از ایشان دیانا را با تازیانه از صحنه بیرون کرد، دیگری یوپیتر را نشان می داد که در انتظار

مرگ وصیت خود را تهیه می کند. یوونالیس، مانند افلاطون در پنج قرن پیش از خود و مانند ما در هجده قرن پس از وی، متذکر شد که وحشت از خدای ناظر دیگر قادر بر جلوگیری از قسم کذب نیست. حتی بر گور فقرا آثار شکایت روزافزون و اندکی نفسانیت صادقانه مشهود است. بر یکی نوشته است: «نبودم، بودم، نیستم، اهمیتی نمی دهم؛» بر دیگری: «بوده، نبوده، نیستم، ندانم؛» و بر دیگری: «آنچه خورده و نوشیده ام جزئی از من است؛ زندگی خود را کرده ام.» بر گوری نوشته است: «آن سوی گور به چیزی اعتقاد ندارم؛» دیگری به تأیید می گوید: «نه جهنمی هست، نه خارویی، نه کربروسی1.» روحی رنجدیده نوشته است: «اکنون هرگز حاجتی به ترس از گرسنگی ندارم، هرگز حاجتی به پرداخت مال الاجاره ندارم، و دست کم از نقرس آسوده شدم.» و یک تن از پیروان معقول لوکرتیوس دربارة تن مدفون می نویسد: «عناصری که بشر از آنها ساخته شده بود از نو به حال خود در می آیند. زندگی را فقط به انسان عاریه داده اند؛ او نمی تواند آن را جاودان نگاه دارد. انسان با مرگ خود وامی را که به طبیعت دارد بازپس می دهد.»
اما شک، هر قدر هم صمیمانه باشد، نمی تواند مدت مدیدی جای اعتقاد را بگیرد. این جامعه در میان تمامی لذاتش سعادت نیافته بود. تمایل به ظرافت و انجام آن جامعه را فرسوده بود؛ هرزگیهای آن جامعه را از پا انداخته بود؛ همه کس، از فقیر و غنی، باز هم دستخوش درد و غم و مرگ بود. فلسفه ـ خصوصاً فلسفه ای چون فلسفة رواقی که تفوقی سرد و خشک به دست آورده بود ـ هرگز نمی توانست به عوام الناس ایمانی بدهد که با فقر خود مدارا کنند، در عفت خویش دلگرم باشند، غمهای خود را تسلی دهند، و الهامبخش امیدهایشان باشند. مذهب قدیم نخستین کار را انجام داده بود، اما از بقیه وامانده بود. مردم احتیاج به کشف و شهود داشتند، مذهب برایشان مناسک به ارمغان آورده بود؛ مردم زندگی جاوید را طالب بودند، مذهب مسابقات رزمی را به ایشان هدیه می کرد. مردانی که به صورت غلام یا آزاد از کشورهای دیگر آمده بودند خود را از این عبادت مخصوص ملت محروم می یافتند. از این جهت خدایان خود را با خود می آوردند، معابد مخصوص خود را می ساختند، مراسم مخصوص خود را به عمل می آوردند، و در قلب مغرب زمین نهال مذاهب مشرق زمین را غرس می کردند. میان کیشهای فاتحان و ایمان شکست خوردگان جنگی صورت گرفت که در آن اسلحة سربازان اثری نداشت، بلکه حوایج قلب، فاتح را تعیین می کرد.
خدایان جدید همراه اسیران جنگی، سربازانی که به روم باز می گشتند، و تاجران به روم می آمدند. بازرگانان آسیا و مصر در پوتئولی، اوستیا، و روم برای پرستش خدایان قدیم خود معابدی ساختند. حکومت روم تا حد زیادی نسبت بدین کیشهای اجنبی رفتاری تحمل آمیز

1. سگ سه سری که بر در هادس (جهنم) پاس می داد. ـ م.

داشت؛ از آنجا که خارجیان را به مذهب خود راه نمی داد، ترجیح می داد که مراسم اصیل خود را انجام دهند تا آنکه هیچ دینی نداشته باشند. در مقابل، از هر مذهب جدیدی می خواست که نسبت به سایر ادیان رواداری از نوع رواداری حکومت نسبت به خود ایشان داشته باشند و در مناسک خود نسبت به «روح» امپراطور و الاهة شهر رم به نام روما کرنشی کنند که نشان وفاداری نسبت به دولت باشد. ادیان شرقی که در روم نفوذ کرده بودند از این ملایمت تشویق شدند و به صورت مذاهب عمدة جمعیت درآمدند. کلاودیوس به امید مدنی ساختن کیش مهین مام محدودیتهایی را که به پرستش او آسیب رسانده بود برداشت، به رومیان اجازه داد پرستار الاهه شوند، و جشن او را در حدود تحویل برج حمل بین بیست و ششم اسفند و پنجم فروردین مقرر کرد. رقیب مهین مام در قرون اول میلادی ایسیس، الاهة مصری امیت، باروری، و بازرگانی بود. حکومت مکرر پرستش ایسیس را در روم نهی کرده بود، اما همواره از نو رواج می یافت. اعتقاد راسخ مریدان بر قدرت دولت چیره می شد و کالیگولا تسلیم شدن دولت را با ساختن مقبرة عظیمی برای ایسیس در میدان مارس، از پول دولتی، مسلم ساخت. اوتو و دومیتیانوس در جشنواره های مربوط به ایسیس شرکت می کردند. کومودوس، با سر تراشیده، متواضعانه دنبال کهنه حرکت می کرد، در حالی که مجسمة آنوبیس، میمون خدای مصری را با احترام در بغل داشت.
هجوم خدایان جدید سال به سال افزایش می یافت. از جنوب ایتالیا، پرستش فیثاغورس ـ با سبزیخواری و تناسخ ـ آمد. از هیراپولیس، آثار گاتیس که رومیان او را به عنوان الاهة سوری می شناختند، عزیز، ـ «زئوس دولیخه» ـ و خدایان غریب دیگر آمدند. پرستش این خدایان را بازرگانان و بردگان سوری پراکندند؛ و عاقبت یک تن کاهن جوان بعل سوری به عنوان الاگابالوس یا پرستندة خدای آفتاب بر تخت نشست. از پارت که دشمن روم بود، کیش خدای آفتاب دیگری به نام میترا ـ مهر ـ آمد. پرستندگان آن سربازانی بودند که در جنگ جهانی عظیم بین نور و ظلمت یا خیر و شر در طرف نور یا خیر می جنگیدند. این کیش مردانه ای بود که مردان را بیش از زنان به خود جلب می کرد، و برای لژیونهای رومی، که در مرزهای دوردست مقیم بودند و صدای خدایان بومی خود را نمی شنیدند، خوشایند بود. از یهودا یهوه آمد، و آن موحدی بود که هیچ گونه سازشی را نمی پذیرفت و دشوارترین زندگی آمیخته به تقوا و مقررات را مقرر می داشت؛ اما به پیروان خود اصول اخلاقی و شجاعتی می بخشید که در رنج و عذاب از ایشان حمایت می کرد و زندگی افتاده ترین فقیران را با نوعی لباس نجابت و بزرگمنشی می پوشاند. در میان یهودیان رومی که به یهوه نماز می بردند، عده ای بودند که هنوز به نحوی مبهم از دیگران مشخص می شدند، و این عده پسر جسمدار و زنده شدة او را می پرستیدند.1

1. اشاره به عیسی پسر مریم است. ـ م.