گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل نوزدهم
.II – ترایانوس


ترایانوس در رأس ارتش روم در کولونی بود که خبر انتصاب خود را به امپراطوری شنید. با خصایصی که داشت، جای عجب نبود که به کار خود در مرز ادامه داد و بازگشت خود به روم را تقریباً دو سال به تعویق انداخت. وی از خاندانی ایتالیایی بود که مدتها در اسپانیا اقامت گزیده بود. در آن دیار متولد شد. اسپانیای روم به وسیلة او و هادریانوس به تفوق سیاسی رسید، همچنانکه در وجود سنکا و لوکانوس و مارتیالیس به قیادت ادبی رسیده بود. وی اولین سرکردة نظامی از یک رشته سرکردگان بود که ولادت در مستعمرات و بار آمدن در آن ظاهراً آن اراده و شور زیستن و حیات را به ایشان ارزانی داشته بود که از نژاد بومی روم رخت بربسته بود. اینکه روم نسبت به جلوس مردی از اهل مستعمرات برتخت امپراطوری اعتراضی نکرد، در تاریخ روم خود واقعه ای و نشانه ای به شمار می آید.
ترایانوس همواره همان سرکردة نظامی ماند. قامت و خرام او نظامی و حضورش

جاذب اطاعت بود. خطوط چهر ه اش نه ممتاز، بل نیرومند بود. وی، که بلندقامت و قوی هیکل بود، عادت داشت که با سپاهیان خود راهپیمایی کند و با تمامی تجهیزات در دهها رودخانه که بر سر راه ایشان جاری بود به آب بزند. شجاعت او نسبت به مرگ و زندگی بی اعتنایی خاص مردم زاهد را نشان می داد. وقتی شنید لیکینیوس سورا برای کشتن او توطئه می چیند، شام به خانة سورا رفت، هر چه به او دادند بدون رسیدگی خورد، و اجازه داد که دلاک سورا ریش او را بتراشد. به اصطلاح فنی، فیلسوف نبود. معمولا دیون، زرین دهن نطاق، را در ارابة خود همراه می برد تا با او در فلسفه گفت و گو کند، اما خود اعتراف داشت که یک کلمه از بیانات دیون را درک نمی کند. ـ بدا به حال فلسفه. ذهن روشن و صائب داشت، در حد یک انسان؛ آن قدر کم دهان به یاوه می گشود که جای عجب بود. مانند همگی افراد نوع بشر، خودپسند، اما به کلی از این تصور که آنچه می گوید همواره صحیح است بر کنار بود. از مقام خود هیچ سوءاستفاده نکرد، بر سر میز و هنگام شکار به دوستان می پیوست، به مقدار زیاد با ایشان باده می پیمود، و گاه شاهدبازی می کرد، چنانکه گویی آن کار را به احترام رسوم زمان خود انجام می دهد. روم این کار را در خور ستایش می دید که هرگز، با عشقبازی با زنان دیگر، زن خود پلوتینا را مشوش نساخت.
هنگامی که ترایانوس در چهل و دو سالگی به روم رسید، در حد اعلای قدرت جسمی و معنوی خود بود. سادگی و خوشخوبی و اعتدال او مردمی را که در همان اواخر با ظلم و جبر آشنا شده بودند بسهولت مجذوب ساخت. پلینی کهین را سنا انتخاب کرد تا خطابة خیر مقدم بخواند. در همان اوقات، دیون زرین دهن برابر امپراطور خطابه ای دربارة تکالیف سلطان از نظر فلسفة رواقی قرائت کرد. هم پلینی و هم دیون در خطابة خود بین «سلطة مالکانه» و «مقام رهبری» تمایز قایل شده بودند. یعنی امپراطور نباید خداوندگار ملک، بل سر خدمتکار آن و نمایندة اجرای تمایلات مردم باشد که توسط وکلای مردم یعنی سناتورها انتخاب شده است. پلینی در خطابة خود گفت: «فرمانروای عموم باید منتخب عموم باشد.» ترایانوس سرکرده مؤدبانه گوش می داد.
این گونه سرآغاز لطف آمیز در تاریخ چیز تازه ای نبود، آنچه روم را به شگفت آورد آن بود که وی وعدة ایشان را بوفور انجام داد. آن ویلاها را که اسلاف او سالی چند هفته در آنها اقامت می کردند به دستیاران و همکاران خود واگذارد؛ پلینی کهین می گوید: «وی هیچ چیز را از آن خود نمی دانست مگر آنچه دوستانش مالک آن بودند» اما وی خود همچون وسپاسیانوس در سادگی می زیست. دربارة تمامی موضوعات حائز اهمیت، نظر سنا را استفسار می کرد و دریافت که اگر هم هرگز سخنان حاکم مطلق را به کار نبرد، می تواند تقریباً قدرت مطلق را در دست بگیرد. سنا حاضر بود در صورتی که ترایانوس تشریفاتی را که حیثیت و مقام سنا را حفظ می کرد رعایت کند، او را در حکومت به حال خود بگذارد؛ سنا نیز مانند

تمامی روم در این هنگام بیش از آن دوستار امنیت بود که بتواند آزاد باشد. شاید از این رهگذر نیز شاد بود که ترایانوس احتیاط کار بود و هیچ قصد آن نداشت که اغنیا را به خاطر تحبیب فقرا بدوشد.
ترایانوس مدیری توانا و خستگی ناپذیر، عالم حسابداران امور مالیه، و قاضی دادگری بود. در خلاصة قوانین یوستینیانوس، این اصل به ترایانوس نسبت داده شده است که «بی مجازات ماندن مجرم بهتر از محکوم شدن بیگناه است». به نظارت دقیق مخارج (و برخی فتحهای پول آور) توانست ساختمانهای عظیم و وسیع دولتی را بدون افزودن مالیات کامل کند، بل، برخلاف، مالیاتها را تقلیل داد و بودجه را انتشار داد تا درآمدها و مخارج دولت را برای بررسی و خرده گیری در معرض انظار بگذارد. از سناتورهایی ک از دوستی او بهره مند بودند می خواست که تقریباً مانند خود او به کار اداری دلبسته باشند. بسیاری از شهرهای شرقی امور مالی خود را چنان بد اداره کرده بودند که به حد ورشکستگی رسیده بودند، و ترایانوس ممیزانی از قبیل پلینی کهین برای کمک و رسیدگی به کار آنها می فرستاد. این طرز عمل استقلال و نظامات بلدی را تضعیف می کرد، اما چاره نبود. خودمختاری، با ولخرجی و بی کفایتی، تیشه به ریشة خود زده بود.
امپراطور، که دست پروردة جنگ بود، جهانگیری صریح اللهجه بود که نظم را به آزادی و قدرت را به صلح ترجیح می داد. هنوز یک سال از وورد او به رم نگذشته بود که برای فتح داکیا عازم شد. داکیا، که به طور کلی همان رومانی سال 1940 است، مانند مشتی است که در دل آلمان نشسته باشد، و بنابراین در آن کشمکشی که ترایانوس بین ژرمنها و ایتالیا پیش بینی می کرد، ارزش نظامی بسیار داشت. الحاق آن به روم باعث می شد که روم بر جاده ای که از رودخانة ساو به رودخانة دانوب و از آنجا تا بیزانس کشیده شده بود مسلط شود ـ و آن جادة زمینی بسیار پر ارزشی به جانب مشرق زمین بود. اضافه بر آن، داکیا معادن طلا نیز داشت. در نبردی که نقشة آن عالی کشیده شده بود و با سرعت اجرا شد، ترایانوس سپاهیان خود را از میان تمامی موانع و مقاومتها گذراند و به سارمیز گتوسا، پایتخت داکیا، رساند و آن شهر را وادار به تسلیم ساخت. پیکرتراشی رومی تصویری با معنی از دکبالوس، پادشاه داکیا، باقی گذارده است ـ که صورت نجیب با قدرت و با شخصیتی دارد. ترایانوس او را به عنوان شاه دست نشانده باز به سلطنت رساند و به روم بازگشت (سال 102). اما دکبالوس بزودی قرار داد خود را نقض کرد و حکومت مستقل خود را از سر گرفت. ترایانوس باز سپاهیان خود را به داخل داکیا برد (سال 105)، روی دانوب پلی زد که از عجایب مهندسی آن قرن بود، و مجدداً به پایتخت داکیا حمله برد. دکبالوس کشته شد، پادگان نیرومندی برای نگاهداری سارمیز گتوسا مستقر گردید، و ترایانوس به روم بازگشت تا فتح خود را با مسابقات رزمی 123 روزه با شرکت 10,000 گلادیاتور (که محتملا اسیر جنگی بودند) جشن بگیرد. داکیا مستعمرة روم

شد، مهاجران رومی را که برای استملاک می آمدند در خود پذیرفت، مردم داکیا با ایشان ازدواج کردند، و زبان لاتینی را به طریق رومانیایی خود مشوش ساختند. معادن طلای ترانسیلوانیا تحت هدایت کارپرداز امپراطوری قرار گرفت و بزودی مخارج مادی جنگ را تأمین کرد. ترایانوس، برای آنکه مزد زحمات خود را به خود بپردازد، یک میلیون لیور نقره و نیم میلیون لیور طلا از داکیا با خود برد ـ و این آخرین غارت معتنابهی بود که سپاهیان برای بطالت روم می بردند.
با این غارتها، امپراطور به هر شارمندی که تقاضا می کرد 650 دینار (260دلار) می پرداخت ـ محتملا 300,000 نفر تقاضا کردند، و آن قدر ماند که بیکاری ناشی از ترخیص سربازان با بزرگترین برنامة ساختمانهای عمومی، کمک دولتی، و تزیین معماریی که ایتالیا از زمان آوگوستوس به بعد به خود ندیده بود علاج شود. ترایانوس آبراهه های قدیم را مرمت کرد و آبراهة جدیدی ساخت که هنوز هم کار می کند. در اوستیا بندرگاه وسیعی ساخت که با مجاری آب به رودخانة تیبر و بندرگاه کلاودیوس وصل بود، و آن را با انبارهایی تزیین کرد که نمونة زیبایی و قابلیت استفاده بودند. مهندسان او جاده های قدیم را مرمت کردند. جادة جدیدی از روی باتلاقهای پونتین کشیدند، و جادة موسوم به جادة ترایانوسی را از بنونتوم به بروندیسیوم ساختند. مجرای کلاودیوسی را، که آب دریاچة فوکینوس را خشک می کرد، از نو باز کردند، آب و گل بندرگاهها را در کنتومکلای و آنکونا کشیدند، برای راونا آبراهه، و برای ورونا آمفی تئاتری ساختند. ترایانوس مخارج جاده ها، پلها، و ساختمانهای جدید را در سراسر امپراطوری تهیه کرد و پرداخت. اما از رقابت معماری بین شهرها جلوگیری و ایشان را ترغیب کرد که اضافه درآمد خود را خرج بهبود وضع و محیط فقیران کنند. همواره آماده بود به هر شهر که از زلزله یا حریق یا طوفان آسیب دیده باشد کمک کند. کوشید، با الزام سناتورها به خرج یک سوم از سرمایة خود در اراضی ایتالیا، کشاورزی را ترقی دهد؛ و چون دید این سیاست موجب گسترش نظام املاک وسیع در دست افراد معدود می گردد، خرده مالکان را با مساعده دادن پول دولتی با بهرة کم جهت خرید و بهبود اراضی و خانه تشویق کرد. به منظور ازدیاد تعداد موالید، کمک خرج دهقانان را افزود، دولت قرضه های رهنی را به نرخ پنج درصد (نصف نرخ معمولی) به دهقانان ایتالیایی داد، و به هیئتهای خیریة محلی اجازه داد که بهرة حاصل را از قرار 16 سسترس (160دلار) برای هر پسر و 12 سسترس برای هر دختر در ماه میان دهقانان بی بضاعت توزیع کنند. مبالغ ناچیز می نماید، اما مشاهدات فعلی دال بر آن است که، برای نگاهداری بچه در مزارع ایتالیا در قرن اول میلادی، شانزده تا بیست سسترس کافی بوده است. ترایانوس با امید مشابهی اجازه داد که کودکان روم، اضافه بر غله ای که به رسم خیریه به پدرانشان داده می شد، غلة خیریه دریافت دارند. سیستم آلیمنتا (کمک خرج دهقانی) توسط هادریانوس و آنتونینها توسعه یافت و شامل چند قسمت از

امپراطوری شد. بشردوستانی منفرد هم بدان کمک می کردند، چنانکه پلینی کهین سالی 30,000 سسترس کمک خرج به کودکان کوموم می داد، وکایلیا ماکرینا یک میلیون سسترس به همان منظور برای کودکان تاراکینا در اسپانیا باقی گذارد.
ترایانوس نیز، مانند آوگوستوس، ایتالیا را به مستعمرات، و روم را به ایتالیا ترجیح می داد. از نبوغ معماری آپولودوروس، که از یونانیان دمشق بود و جاده ها و آبراهه های جدید و پل دانوب را طرح کرده بود، به طور کامل استفاده کرد. امپراطور در این هنگام وی را مأمور خراب کردن و پاک کردن قطعات بزرگ شهر، که بر آنها خانه ساخته شده بود، کرد و دستور داد تا 40 متر از پایة تپة کویرینالیس را بتراشد و، بر این فضا و فضای مجاور، فوروم جدیدی بسازد که از حیث مساحت مساوی مجموع فورومهای قبلی باشد و گرداگرد آن عماراتی بسازد که در شکوه و جلال در خور پایتختی باشد که به حد اعلای قدرت و دولتمندی خود رسیده بود. از طاق نصرت ترایانوس وارد فوروم ترایانوس می شدند. داخلة فوروم به ابعاد 113 متر در 108 متر با سنگ صاف فرش شده بود، و گرد آن دیوار بلند و رواقی قرار داشت؛ دیوارهای غربی و شرقی با اطاق نشیمنهای نیمدایره که از ستونهای دوریک تشکیل می شد احاطه شده بود. در وسط فوروم، باسیلیکا اولپیا سر برآورده بود که نام طایفة ترایانوس بر آن بود و منظور از ساختن آن این بود که محل ادارة تجارت و مالیه باشد. خارج آن با پنجاه ستون سنگی یکپارچه تزیین شده بود؛ کف آن مرمر بود؛ صحن وسیع آن را ستونهای سنگ سیاه فرا گرفته بود؛ و بام آن، که تیرهای عظیم داشت، با برنز پوشیده شده بود. نزدیک انتهای شمالی فوروم جدید، دو کتابخانه ساخته شد، یکی برای آثار لاتینی و دیگری برای آثار یونانی. بین این دو کتابخانه ستون ترایانوس و پشت آنها معبد ترایانوس بنا شده بود. هنگامی که فوروم کامل شد، یکی از عجایب معماری جهان به شمار آمد.
ستون ترایانوس که هنوز برپاست در درجة اول از لحاظ حمل و نقل مصالح اهمیت بسیار داشت. از هجده قطعة مکعب مرمر تراشیده شده بود که هر یک در حدود پنجاه تن وزن داشت. قطعات سنگ را با کشتی از جزیرة پاروس می آوردند، در اوستیا از کشتی به زورق می بردند، برخلاف جریان رودخانه حملشان می کردند، و روی غلتک از سراشیب کنارة رودخانه بالا می کشیدند و در کوچه ها می بردند تا به محل کار برسد. هر قطعه سنگ را سی و دو پارچه می کردند: هشت پارچه ترکیب پایة ستون را می داد؛ سه طرف پایه با پیکرتراشی تزیین شده بود؛ طرف چهارم مدخل پلکانی بود متشکل از 185 پله. بدنة ستون، که از انتهای زیرین آن به قطر 3,65 متر بود . 29,5 متر ارتفاع داشت، از بیست و یک پارچه سنگ تشکیل شده بود، و بر رأس آن مجسمه ای از ترایانوس قرار داشت که کرة جهان را در دست گرفته بود. قطعه سنگها را، پیش از آنکه به جای خود قرار دهند، با نقشهای نیم برجستة لشکرکشی داکیا تزیین کردند. این نقشها حد اعلای واقعپردازی عصر فلاویوس و مجسمه سازی تاریخی باستان

است. هدف این نقشها زیبایی آرام یا انواع خیال انگیز مجسمه سازی یونانی نیست، هدف این نقشها بیشتر آن است که صحنه های واقعی و کشاکش جنگ را بازبنماید. وضع این پیکره ها نسبت به وضع پیکر ه های یونانی مانند آثار بالزاک و زولا پس از کورنی و راسین است. در 2000 شکل این 124 قاب پیچ خورده، فتح داکیا را قدم به قدم دنبال می کنیم: گردانهای رومی که با تمامی تجهیزات از پادگان خارج می شوند، عبور از فراز دانوب روی پلی که از کشتی های صاف تشکیل شده بود، افراشتن خیمة رومی در سرزمین دشمن، نبرد درهم تیر و نیزه و داس و سنگ، آتش زدن دهکدة داکیا در حالی که زنان و کودکان از ترایانوس التماس رحم دارند، زنان داکیا که اسیران رومی را شکنجه می دهند، جراحان که مجروحان را معالجه می کنند، امپراطوران داکیا که یکایک جام زهر را می نوشند، سر دکبالوس که به نشانة ظفر برای ترایانوس می برند، و رج طویل زن و بچه که از خانه های خود به کوچنشینی بردگان رم برده می شوند ـ در نقشهایی که استادانه در تاریخ پیکرتراشی داستان سرایی می کنند، آنچه گفتیم و چیزهای دیگر نقل شده است. این هنرمندان و کارفرمایان ایشان زیاده وطنپرست نبودند؛ اعمال رحم آمیز ترایانوس را نشان می دهند، اما در ضمن جنبه های قهرمانی تقلای ملیتی را در راه آزادی جلوه گر ساخته اند؛ زیباترین اشکال در این طومار همان پادشاه داکیا است. این نقشها سندی شگفت انگیز است؛ برای آنکه کاملا مؤثر واقع شود، بیش از آنچه باید افراد و وقایع در آن منعکس شده اند. برخی از اشکال چنان خشن و ناپخته است که شخص به ظن می افتد که شاید جنگجویی از مردم داکیا آن را تراشیده باشد. به واسطة ندانستن علم مرایا و طرز انعکاس آن در پیکرتراشی، اشکال به طور بدوی بالا و روی یکدیگر قرار گرفته اند، و تمامی نقش، مانند افریز فیدیاس، فقط به وسیلة فاختة شوخی که از روی زمین رو به بالا بپرد قابل دیدن است. این انحراف جالبی از سبک کلاسیک بود که جمود آن هیچ وقت کارمایة شدید رومیان را به بیان نیاورده بود. «روش تداوم» آن ـ که هر صحنه در صحنة دیگر ذوب می شود ـ آزمایشهای طاق تیتوس را ادامه داده و راه را برای نقوش برجستة قرون وسطی باز کرده بود. با وجود نقصهایی که دارد، این داستان پیچاپیچ مکرر در مکرر تقلید شد: از ستون مارکوس آورلیوس در روم و ستون آرکادیوس در قسطنطنیه گرفته تا منارة ناپلئونی در میدان واندوم پاریس.
ترایانوس با اتمام بزرگوارانة حمامهایی که دومیتیانوس به ساختمان آنها شروع کرده بود برنامة ساختمانی خود را کامل کرد. در ضمن این مدت شش سال صلح او را فرسوده بود؛ مدیریت کاری بود که مانند جنگ کارمایه های پنهانی او را بیدار نمی کرد؛ و اقامت در کاخ او را شاداب نمی ساخت. چرا نقشه های قیصر را از آنجا که مارکوس آنتونیوس در اجرای آن وامانده بود دنبال نکند، مسئلة پارتها را یک بار برای همیشه فیصله ندهد، مرزی مناسبتر با وضع جنگ در مشرق زمین مستقر نسازد، و تسلط بر جاده های تجاری را که از ارمنستان و

پارت به آسیای مرکزی و خلیج فارس و هندوستان می رسد در دست نگیرد؟
پس از تهیه دیدن دقیق، مجدداً با سپاهیان خود به راه افتاد (113). یک سال بعد، ارمنستان را گرفته بود. و باز یک سال بعد از بین النهرین گذشته، تیسفون را تسخیر کرده، به اقیانوس هند رسیده بود ـ اولین و آخرین سرکردة رومی که برابر آن دریا ایستاده است. مردم روم جغرافیا را با دنبال کردن فتحهای او می آموختند؛ سنا از اینکه تقریباً هفته ای یک بار خبر تسخیر یا تسلیم عجولانة ملتی دیگر را می شنید سرگرم بود: بوسفور، کولخیس، ایبری آسیایی، آلبانی آسیایی، اوسروئنه، مسنیا، مدیا، آشور، عربستان سنگی، و بالاخره پارت. پارت، ارمنستان، آشور، و بین النهرین به صورت مستعمره درآمدند، و اسکندر جدید این افتخار را تحصیل کرد که بر دشمنان قدیم روم شاهی را تعیین کرد و بر تخت نشاند. در کنارة دریای سرخ، ترایانوس این فکر بود که بیش از آن پیر شده است که بتواند پیشرفت پادشاه مقدونیه را به سوی سند تکرار کند. به همان قناعت کرد که در دریای سرخ ناوگانی بسازد تا عبور وتجارت با هند را نظارت کند. در تمامی نقاط سوق الجیشی پادگان گذارد و با اکراه به سوی روم بازگشت.
وی نیز، مانند مارکوس آنتونیوس، زیاده از حد سریع حرکت کرده، بیش از حد دور شده، و از به هم پیوستن فتحها و خطوط ارتباطی خود غافل مانده بود. همینکه به انطاکیه رسید، خبر شد که خسرو، پادشاه پارت که وی از سلطنت خلع کرده بود، ارتشی دیگر گرد آورده و بین النهرین مرکزی را از نو تسخیر کرده است. در تمامی مستعمرات جدید طغیان سربرافراشته است؛ یهود بین النهرین، مصر، و کورنه عصیان کرده اند؛ و در لیبی، ماورتانیا، و بریتانیا آتش دشمنی زبانه کشیده است. جنگجوی پیر می خواست باز به دشت نبرد بشتابد، اما تنش از فرمانبرداری ابا کرد. با جنبش فراوان در شرق پرحرارت چنان زیسته بود که در مغرب زمین می زیست، و از این راه فرسوده شده بود؛ دچار استسقا شد، و سکته آن ارادة عظیم را در کالبد شکسته عاجز گذارد. با اندوه تمام، لوکیوس کویتوس را مأمور فرو نشاندن قیام بین النهرین کرد، مارکیوس توربا را به سرکوبی یهود افریقا فرستاد، و برادرزاده اش هادریانوس را به سرکردگی ارتش عمدة روم در سوریه گماشت. دستور داد که خود او را به ساحل کیلیکیا برسانند، به این امید که از آنجا با کشتی به روم برود. سنا در صدد بود مراسم پیروزی بزرگی برای او تدارک ببیند که از زمان آوگوستوس تجدید نشده بود. ترایانوس در سن شصت و چهار سالگی، پس از نوزده سال حکومت، در سلینوس مرد (سال 117). خاکستر او را به پایتخت بردند و زیر همان ستون بزرگ که خود به جای قبر برگزیده بود دفن کردند.