گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیستم
.II - یوونالیس


بدبختانه یوونالیس نظریات تاسیت را با دلایل اضافی تأیید می کند. آنچه را یکی به نثر گزنده دربارة امپراطوران و سناتورها می نویسد دیگری با شعر زننده دربارة زنان و مردان می سراید.
دکیموس یونیوس یوونالیس، پسر غلام آزاد شده ای ثروتمند، در آکوینوم، ناحیة لاتیوم، متولد شد (سال 59). برای تحصیل به روم آمد و «برای سرگرمی خود» به امور حقوقی پرداخت. ساتیرهای او یکه خوردن سلیقه های روستایی را، که با غوغای افسار گسیختة زندگی شهری تصادم کرده است، برملا می سازد. با این وصف، چنین می نماید که با مارتیالیس، که مضمونهایش نشانی از مخالفت قبلی با امور غیر اخلاقی نشان نمی دهد، دوست بوده است. سنتی غیر موثق می گوید که اندکی قبل از مرگ دومیتیانوس، یوونالیس هجویه ای دربارة نفوذ رامشگران در دربار ساخت و میان دوستان خود منتشر کرد. می گویند یک بازیگر پانتومیم، به نام پاریس، از این اثر رنجید و ترتیبی داد که یوونالیس را به مصر تبعید کردند. نه می توانیم صحت و سقم این داستان را تأیید کنیم نه می توانیم بگوییم یوونالیس کی بازگشت؛ در هر صورت تا بعد از مرگ دومیتیانوس هیچ چیز منتشر نکرد، اولین جلد از شانزده مجموعة ساتیر او در سال 101 پدیدار شد، و بقیه در چهار جلد در فواصل مختلف از عمر طولانی او. احتمال می رود که آن ساتیرها خاطرات عفونا کننده ای از دورة دومیتیانوس بوده است، اما آن خشم که آن هجویات را چنان جاندار و غیر قابل اطمینان می سازد مبین آن است که چند سال داشتن «امپراطوران خوب» بدیهایی را که او طرد می کرد علاج نکرده است. همچنین شاید نوع ساتیر را به عنوان صورت شعری مخصوص رومیان برگزیده، نمونه ها و مصالحی در لوکیلیوس، هوراس، و پرسیوس یافته، و عربده ها و خشم خود را طبق اصول معانی بیان که در مدارس آموخته بود به قالب ریخته است. هرگز نخواهیم دانست که تصویر تاریکی که از امپراطوری روم داریم تا چه حد با لذات ناشی از طرد و محکوم ساختن رنگ آمیزی شده است.
یوونالیس همه چیز را موضوع شعر قرار می دهد، و در یافتن جنبة قابل محکومیت در هر چیز دچار اشکال نمی شود. چنین می پندارد که «به حد اعلای گناه رسیده ایم و اعقاب ما هرگز نخواهند توانست از ما پیش افتند؛» تاکنون پندار او صواب بوده است. ریشة فساد دنبال کردن ثروت بدون قید و بند اخلاقی است. عوام الناس را ملامت می کند که زمانی بر ارتشها فرمانروایی داشتند و شاهان را از تخت به زیر می آوردند، اما حالا می توان ایشان را با نان و سیرک خرید. این یکی از دهها عبارتی است که شور حیات یوونالیس موجب بقای آنها شده است. از نفوذ و تأثیر چهره ها، البسه، رسوم، عطریات، و خدایان شرقی کراهت دارد؛

به پیوستگی قومی یهود که دیگران را به خود نمی پذیرند اعتراض می کند؛ و بیش از همه «یونانیکان حریص» ـ اخلاف منحط مردمی که روزگاری بزرگ بودند اما هرگز درستکار نبودند را حقیر می شمارد. از خبرچینهایی که مانند رگولوس پلینی با گزارش دادن گفته های «ناوطن پرستانه» ثروتی به هم می زنند، از میراث خوارانی که گرد مردان بیفرزند می گردند، از پرو کنسولی که با منافع حاصل از یک دوره فرمانداری در مستعمرات عمری را با تجمل می گذراند، و از وکلای زرنگی که دعاوی را مانند تار عنکبوت می ریسند نفرت دارد. از همه بیشتر از زیاده رویها و انحرافات جنسی، از عیاشی که پس از ازدواج متوجه می شود که هرزگیهای سابق او را از مردی ساقط کرده است، از جوانان خودآرایی که رفتار و عطر و هوسهایشان ایشان را از زنان غیر قابل تمیز می سازد، و از زنانی که می پندارند آزادی زنان به معنی برخاستن تمایز میان ایشان و مردان است متنفر است.
ساتیر ششم که شدیدترین آنهاست به جنس لطیف تخصیص داده شده است. پوستوموس در فکر ازدواج است، یوونالیس او را برحذر می کند که این کار را مکن، و سپس شاعر زنان روم را به صورتی خودخواه، تند زبان، خرافی، مسرف، جنگی، مغرور، خودپسند، دعوایی، و زناکار توصیف می کند و می گوید هر بار که ازدواج کنند به طلاق می انجامد و، به جای پرورش فرزند، سگ در دامن خود می پرورند. دل به ورزش و از آن بدتر ادبیات می دهند، و هر چه بگویی در جواب شعر ویرژیل می خوانند و معانی بیان و فلسفه تف می کنند ـ «آه، کاش خدایان ما را از زن دانشمند برهانند!» چنین نتیجه می گیرد که در همة شهر زنی که در خور ازدواج باشد کمتر یافته می شود. زن خوب پرندة نایاب است و از زاغ سفید شگفت انگیزتر. تعجب می کند که پوستوموس به فکر ازدواج افتاده است و حال آنکه «آنهمه افسار در دسترس است، آنهمه پنجره های بلند و سرسام آور در اختیار است. و پل آیمیلیوس چندان دور نیست.» نه، مجرد بمان. و از این تیمارستان که نامش را روم نهاده اند بیرون شو و در شهری آرام در ایتالیا سکونت کن که در آن مردم شریف را ببینی و از جانیان و شاعران و خانه هایی که در شرف سقوط است و از یونانیان در امان باشی. همت بلند را رها کن؛ هدف در خور آن کوشش نیست. زحمت چنان طولانی و شهرت چنین کوتاه است. ساده زندگی کن، باغچه ات را بکار، همان قدر بخواه که حاجت گرسنگی و تشنگی و سردی و گرما را برآوری. رحم بیاموز، به کودکان مهربان باش، روح سالم را در بدن سالم نگاه دار؛ مگر کسی دیوانه باشد تا آرزوی عمر دراز کند.
این نحوه حال روحی را می توان درک کرد. تماشای نقایص همسایگان و حقارت نفرت آور جهان در مقایسه با رؤیاهای کاری لذت بخش است. التذاذ ما در این مورد با لغات کوچه گردانی که یوونالیس به کار می برد و با ابیات هشت هجایی روان و عوامانه از طیبت غم آلود و سبک قوی او شدت می یابد. اما بیان او را نباید عین واقع پنداشت. خشمگین بوده

است؛ به آن سرعت که امیدوار بوده در روم به ترقی نایل نشده است؛ با چماق نفرتی که هرگز دعوی انصاف نداشت به اطراف حمله ور شدن انتقامی شیرین بود. اصول اخلاقی او بلند و صحیح بود، هر چند رنگ تصورات احتیاط آمیز و توهمات مربوط به گذشتة آمیخته به فضیلت گرفته بود، با چنان موازین اخلاقی که بدون ترحم یا فروتنی به کار رود هر نسلی را در هر کجای عالم می توان به محاکمه کشید. سنکا خبر داشت که این وسیلة تفریح چقدر قدیمی است. می نویسد: «نیاکان ما شکایت داشتند، ما شکایت داریم، و اخلاف ما شکایت خواهند داشت که اخلاق ما فاسد شده، ناجنسی بر امور تسلط دارد، مردم روز به روز بیشتر به ورطة گناه سقوط می کنند، و وضع بشر از بد بتر می شود.» در پیرامون فساد اخلاق، زندگی به قاعده ای است که در آن رشته های سنت، اوامر و نواهی اخلاقی مذهب، اجبارات اقتصادی خانواده، عشق، و توجه غریزی کودکان، و مراقبت زنان و پاسبانان، برای آنکه ما را به نحو مشهود سلیم و به طور متوسط عاقل نگاه دارد، کافی هستند. یوونالیس بزرگترین هجاگوی روم است، همچنانکه تاسیت بزرگترین مورخ رومی است. اما اگر تصویری را که این دو ترسیم کرده اند مطابق اصل بپنداریم همان قدر بر خطاییم که اگر صحنة دلپذیر و متمدنی را که با خواندن نامه های پلینی برابر چشم ما مجسم می شود بدون سنجش قبول می کردیم بر خطا بودیم.