گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیستم
.VI - کومودوس


هنگامی که افسر گارد از مارکوس آورلیوس محتضر سؤال کرد که اسم شب چه باشد، وی در جواب گفت: «نزد آفتاب طالع برو؛ آفتاب من در شرف غروب است.» آفتاب طالع در آن هنگام نوزده سال داشت و جوانی نیرومند و خودنما و بدون منع اخلاقی و عاری از اعتقادات اخلاقی و ترس بود. به جای مارکوس آورلیوس، قدیس بیمار، از کومودوس توقع بیشتری می رفت که سیاست ادامة جنگ را تا حد پیروزی یا مرگ اتخاذ کند؛ ولی کومودوس به دشمن پیشنهاد صلح فوری کرد. قرار بود دشمن از مجاورت دانوب عقب بنشیند، بیشتر اسلحة خود را تسلیم کند، تمامی اسیران و سربازان رومی را باز گرداند، سالانه باجی به صورت غلات به روم بپردازد و 13000 نفر از سربازان خود را وادارد که در لژیونهای رومی وارد شوند. تمام روم به جزم مردم آن، کومودوس را محکوم کردند؛ از اینکه شکار در دام افتاده را گذارده بود بگریزد تا باز روزی دیگر به جنگ برخیزد دود از سر سرکردگان او برخاست. مع الوصف، در دورة حکومت کومودوس از جانب اقوام ساکن در کناره ها و دره های دانوب مزاحمتی فراهم نیامد.
شهریار جوان، هر چند بزدل نبود، به حد کافی جنگ دیده و از آن سیر شده بود؛ برای لذت بردن از روم به صلح نیازمند بود. همینکه به پایتخت بازگشت، سنا را دست انداخت و عوام الناس را زیر بار تحف بی سابقه کشید ـ به هر شامندی 725 دناریوس بخشید. چون در سیاست میدانی برای نیروی وافر خود نیافت، در املاک امپراطوری به شکار حیوانات درنده پرداخت و در جنگ با شمشیر و تیر و کمان چنان مهارتی به هم رساند که مصمم شد در ملاء عام نمایش دهد. تا مدتی کاخ را رها کرد و در مدرسة گلادیاتورها ساکن شد؛ در مسابقات ارابه می راند، و در میدان مسابقات رزمی با حیوانات و افراد می جنگید. چنین فرض می شود که افرادی که با او

مصاف می دادند توجه داشتند که بگذارند او فاتح شود؛ اما اهمیتی نمی داد که بدون کمک و قبل از صبحانه با اسب آبی، فیل، و ببر بجنگد، کاری که امتیازی هم برای امپراطور تلقی نمی شد. چنان تیرانداز کاملی شد که با صد تیر در یک نمایش صد ببر را کشت. آن قدر صبر می کرد تا یوزپلنگی بر جانی محکومی بجهد، آنگاه حیوان را با یک تیر می کشت، و مرد را بی آنکه آسیبی دیده باشد به جا می گذارد تا باز بمیرد. واداشته بود تا شاهکارهایش را در «کرده های روزانه» ثبت کنند؛ و اصرار داشت بابت هر بار از هزار بار که به عنون گلادیاتور در میدان می جنگید از خزانة کل به او مواجب بدهند.
مورخانی که در این مورد باید به ایشان متکی شویم، مانند تاسیت، از نظرگاه و سنن آریستوکراسی آزرده تاریخ نوشته اند؛ ما نمی توانیم بدانیم تا چه اندازه این شگفتی ها که نقل کرده اند تاریخ است و تا چه اندازه انتقام. اطمینان داریم که کومودوس مشروب می خورده و قمار می باخته، پول بیت المال را هدر می داده، حرمی از 300 زن و 300 شاهد داشته، و علاقه مند بوده است که جنس خود را حتی در مسابقات عمومی گاه به گاه تغییر دهد یا لااقل با پوشیدن لباس زنان چنان کند. داستانهایی از ظلم باور نکردنی بر او برای ما نقل کرده اند. کومودوس فرمان داده بود یکی از عابدان بلونا یک بازوی خود را به نشانة پرهیزکاری قطع کند؛ عده ای از زنان سرسپردة ایسیس را مجبور کرد آن قدر با میوة کاج به سینة خود بکوبند تا بمیرند؛ مردم را بدون تبعیض با گرز هرکولسی خود می کشت؛ افراد لنگ را جمع می کرد و یکایک را با تیر و کمان می کشت. ... یکی از معشوقه های او به نام مارکیا ظاهراً مسیحی بوده است. می گویند به خاطر او برخی مسیحیان را که محکوم به خدمت در معادن ساردنی شده بودند عفو کرده است. علاقة مارکیا به او مبین آن است که در این مرد، که حیوانیتر از هر حیوان وصف شده است، ماده ای دوست داشتنی بوده است که تاریخ آن را ثبت نکرده است.
وی نیز مانند اسلاف خود از ترس مقتول شدن به وحشیترین انواع خشونت دچار شد. عمه اش لوکیلا توطئه ای چید تا او را بکشد: آن را کشف کرد، دستور داد عمه اش را اعدام کردند، و با دلیل یا به ظن شرکت در آن توطئه آن قدر افراد صاحب مقام را به قتل رساند که اندکی بعد کمتر کسی باقی مانده بود که در زمان مارکوس آورلیوس مقامی داشته بوده باشد.
سخن چینان که تقریباً مدت یک قرن ناپدید شده بودند باز به فعالیت پرداختند و طرف علاقه واقع شدند. و وحشتی جدید بر روم مستولی شد. پس از گماردن پرنیس به فرمانداری، زمام حکومت را به او سپرد و (آن طور که در سنت آمده است) خود را به هرزگی جنسی رها کرد. پرنیس خوب اما بیرحمانه حکومت می کرد. حکومت وحشت مخصوص خود را تنظیم کرد و تمامی مخالفان خود را به کشتن داد. امپراطور که ظن برده بود پرنیس در صدد خلع اوست، مانند تیبریوس که سیانوس را تسلیم سنا کرده بود، پرنیس را به سنا تسلیم کرد، و سنا نیز مانند سنای زمان تیبریوس عمل انتقامجویی را تکرار کرد. کلئاندر، که سابقاً غلام بود، جانشین

پرنیس شد (سال 185) و در فساد و ظلم از پرنیس هم پیش افتاد؛ هر شغل و مقام را ممکن بود با رشوة مناسبت به دست آورد، هر رأی که از دیوانی صادر می شد ممکن بود نقض شود. به فرمان او سناتورها و سلحشوران به بهانة خیانت یا خرده گیری کشته می شدند. در سال 1910، مردم ویلایی را که کومودوس در آن ساکن بود محاصره کردند و مرگ کلئاندر را خواستند. امپراطور آرزوی ایشان را برآورد. لایتوس، کلئاندر، پس از سه سال زمامداری چنین تشخیص داد که اجلش فرا رسیده است. روزی، بر حسب تصادف، صورت مجرمین را دید که نام هواداران و دوستان او و نام مارکیا در آن بود. روز آخر سال 192 مارکیا جام زهری به کومودوس داد، و چون آن زهر بتدریج اثر می بخشید، ورزشکاری که کومودوس برای کشتی گرفتن نزد خود داشت او را در حمام خفه کرد. هنگام مرگ جوانی سی و یکساله بود.
هنگامی که مارکوس آورلیوس مرد، روم به اوج ارتقای خود رسیده بالفعل اثر انحطاط را بر خود داشت. مرزهای آن تا آن سوی دانوب، در داخل اسکاتلند و صحرای افریقا، در داخل قفقاز و روسیه، و تا دروازة دولت اشکانیان توسعه یافته بود. برای آنهمه مردمان و ملل مختلف و ادیان گوناگون اتحادی به وجود آورده بود که اگر در زبان و فرهنگ نبود لااقل در قانون و اقتصاد متحد بودند. آن اتحاد را به صورت جمهوری پر هیمنه ای یافته بود که در آن تبادل اجناس با وفور و آزادی بی سابقه ای انجام می شد؛ و مدت دو قرن قلمرو وسیع را از تاخت و تاز بربرها حفظ کرده و امنیت و آرامش به آن بخشیده بود. تمامی دنیای متمدن آن را به صورت مرکز عالم، و شهر قدر قدرت و جاوید می دید. هرگز در گذشته چنان ثروت و چنان شکوه و چنان قدرتی به هم نرسیده بود.
مع الوصف، در میان آن پیشرفت و ترقی که روم را در این قرن دوم درخشنده ساخته بود، از تمامی بذرها بحرانی سر بیرون زده بود که ایتالیا را در قرن سوم ویران ساخت. مارکوس آورلیوس با تعیین کومودوس به جانشینی خود و با جنگهایی که بیش از پیش اختیارات را در دست امپراطور متمرکز ساخت، تا حد زیادی، به این در هم شدن شدید اوضاع کمک کرده بود. کومودوس مزایایی را که مارکوس آورلیوس در زمان جنگ به خود تخصیص داده بود در دوران صلح برای خود حفظ کرد. هر چه قدرت و تکالیف دولت افزوده می شد، استقلال شخصی و محلی، و حس ابتکار رو به نقصان می نهاد؛ و ثروت ملل با مالیاتهای روزافزون جهت نگاهداری دستگاه اداری که پیوسته توسعه می یافت و حمله های جزیی و تمامی ناپذیر که برای دفاع لازم شمرده می شد تمام شد. ثروت معدنی ایتالیا تقیل یافته بود، بیماری و قحط تلفات فاحش وارد آورده بود، روش زراعت به دست غلامان از کار مانده بود، مخارج و خیریات دولت خزانه را به ته کشیده و ارزش مسکوک را پایین آورده بود. صنایع ایتالیا به واسطة رقابت مستعمرات بازار خود را در آن نقاط از دست می دادند، و هیچ دولتمرد اقتصادی ظهور نمی کرد تا تجارت خارجی را که راکد شده بود با توسعة قدرت خرید در داخل تلافی کند.

در ضمن این مدت، مستعمرات از اجحافات سولا، پومپیوس، قیصر، کاسیوس، بروتوس، و آنتونیوس به خود آمده، بهبود یافته بودند؛ کاردانیهای قدیم ایشان احیا شده، صنایع ایشان شکفته بود، و ثروت جدیدشان مخارج علوم و فلسفه و هنر را می پرداخت. پسرانشان هنگها را پر می کردند، و سرکردگانشان فرمانده آن هنگها بودند؛ چیزی نمی گذشت که ایتالیا را به امان می آوردند و سرکردگان خود را امپراطور می کردند. جریان فتح خاتمه یافته، هنگام عکس شدن آن بود؛ از آن پس تسخیرشدگان فاتحان را در خوب جذب می کردند.
مغز فعال روم، چنانکه گویی از این شکستها و مسائل آگاه شده باشد، در انتهای عصر آنتونینها به خستگی فرهنگی و روحی دچار شد. فقدان حق رأی عملی در ابتدا در مجالس و سپس در سنا آن محرک ذهنی را که از فعالیت سیاسی آزاد و حس آزادی و قدرت منتشر ناشی می شود از میان برد. از آنجا که امپراطور تقریباً تمامی اختیارات را در دست داشت، شارمندان تقریباً تمامی مسئولیتها را به او واگذاردند. روز به روز عدة بیشتری از شارمندان، حتی در میان طبقة اشراف، از کارهای عمومی دست می کشیدند، به میان خانواده های خود می رفتند، و به کارهای خصوصی اشتغال می ورزیدند. شارمندان به صورت ذرات درآمدند، و درست در آن موقع که اتحاد بظاهر کاملتر از همه وقت می نمود، جامعه اندک اندک از داخل در هم پاشید. دلسرد شدن از دموکراسی با دلسرد شدن از حکومت سلطنتی دنبال شد. «اندیشه های زرین» مارکوس آورلیوس غالباً افکار بیفایده ای بود که ȘǠگمان اینکه مسائĠروم حل شدنی نیست، که بربرهای کثیرالنسل را نمی توان با نسĠعقیم و صلحجو مدتها دور نگاه داشت، سنگینتر شده بود. فلسفة رواقی، که با وعظ کردن نیرو و قدرت آغاز شده بود، با موعظة توکل و تسلیم، و رضا خاتمه می پذیرفت. تقریباً تمامی فیلسوفان با مذهب آشتی کرده بودند. مدت 400 سال فرواقی برای طبقات بالاتر علی البدل مذهب بود،
اکنون علی البدل به کناری نهاده شده بود و طبقات حاکم از کتابهای فیلسوفان رو می گرداندند و به محرابهای خدایان رو می آوردند. و با این وصف، کیش شرک نیز رو به انهدام بود. شرک نیز مانند ایتالیا فقط به کمک می شکفت، و از این جهت در شرف نیستی بود. شرک فلسفه را تسخیر کرده بود؛ اما به همان زودی، در آستانه های معابد آن، اسامی خدایان جدیدالورود با احترام به گوش می رسید. عصری بود که با رستاخیز مستعمرات و پیروزی باور نکردنی مسیح سنگین شده بود



.

جدول گاهشماری
ق م
1200 : استیلای سلتهای گوئیدلی بر انگلستان
900 : استیلای سلتهای برتونی و بلژیکی بر انگلستان
350 : پوتئاس، اهل مارسی، دریای شمال را پیمود
248 : آغاز سلسلة اشکانیان در سرزمین پارت
241 – 210 : سیسیل یکی از ایالات روم شد
238 : تصرف ساردنی و کرس
211 – 190 : ارشک دوم پادشاه پاترت
197 : تصرف اسپانیا
170 – 138 : مهرداد اول، پادشاه پارت
168 : تصرف مقدونیه
167 : ایلوریکوم
146 : آخایا، «افریقا» اپیروس
145 – 130 : بطلمیوس هفتم
135 – 51 : یوحناهیرکانوس، پادشاه یهودا
135 – 51 : پوسیدونیوس
133 : آتالوس سوم، پرگاموم را واگذار کرد
124 – 88 : مهرداد دوم، پادشاه پارت
121 : گالیا ناربوننسیس
112 – 105 : جنگ یوگورتایی
110 : فیلن بیزانسی، فیزیکدان
104 – 78 : اسکندر یانایوس، پادشاه یهودا
102 : کیلیکیا؛ پامفولیا
88 – 84 : نخستین جنگ مهردادی

88 : قتل عام رومیها در خاور نزدیک
83 – 81 : دومین جنگ مهردادی
78 – 69 : الکساندرا، ملکة یهودا
76 : تیموماخوس بیزانسی، نقاش
75 – 63 : سومین جنگ مهردادی
74 : بیتینیا
74 – 67 : کورنه و کرت
69 – 63 : آریستوبولوس دوم ، پادشاه یهودا
64 : سوریه
63 : پونتوس و یهودا از ایالات مفتوحه شدند
63 – 40 : هیرکانوس دوم، پادشاه یهودا
58 : قبرس
58 – 50 : قیصر «گل» را گشود
55 – 54 : قیصر در بریتانیا
50 : هرون اسکندرانی؛ ملئاگروس جدره ای
46 : نومیدیا
40 : استیلای پارتها بر سوریه
37 – 34 : هرودس کبیر
30 : مصر
25 : گالاتیا
25 – 24 : لشکرکشی آیلیوس گالوس به عربستان سعید (یمن)
17 : تصرف گرمانیای علیا و سفلی
15 : نوریکوم، رایتیا

ق م
14 : آلپ – ماریتیم
11 : موئسیا
7 : استرابون، جغرافیدان
4 (؟) : تولد عیسی (ع)
4 ق م تا 6 میلادی : آرخلائوس، پادشاه یهودا؛ هرودس آنتیپاس جلیلی، تترارک یهودا
ـــــــــــــــــــ
میلادی
17 : کاپادوکیا
40 : ماورتانیا
43 : بریتانیا
47 : شورش کاراکتاکوس
50 : دیوسکوریدس، داروشناس
51 – 63 : جنگ میان پارت و روم
55 – 60 : کوربولو ارمنستان را مطیع کرد
61 : شورش بودیکا
64 : آلپهای کوتین
70 – 80 : فتح ویلز به دست رومیها
77 – 84 : آگریکولا فرماندار بریتانیا شد
72 : انقراض سلسلة سلوکیان
89 : پلوتارک در روم
90 : اپیکتتوس
95 : دیون زرین دهن
100 : آپولودوروس دمشقی، معمار
105 : عربستان سنگی

107 : داکیا
114 ؛ ارمنستان، کشور آشور، بین النهرین
115 : سورانوس افسوسی، پزشک
117 : هادریانوس از ارمنستان و آشور صرف نظر کرد
120 : مارینوس صوری، جغرافیدان
122 : دیوار هادریانوس در انگلستان
130 : بنیادگذاری آیلیا کاپیتولینا در محل اورشلیم؛ تئون سمورنایی، ریاضیدان؛ آریانوس، اهل نیکومدیا، مورخ؛ کلاودیوس بطلمیوس، منجم
142 : دیوار آنتونیوس پیوس در انگلستان
91 – 147 : بلاش سوم، پادشاه پارت
150 : لوکیانوس؛ آیلیوس آریستیدس
160 : جالینوس، پزشک؛ پاوسانیاس، جغرافیدان
190 : سکستوس امپیریکوس، فیلسوف
227 : پایان سلسلة اشکانیان