گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیست و دوم
.VI - بربرها


تصمیم آوگوستوس و تیبریوس، مبنی بر خودداری از تسخیر گرمانیا، در تاریخ اروپا از وقایع محوری و تعیین کننده به حساب می آید. اگر گرمانیا نیز مانند گل فتح و رومی شده بود، تقریباً تمام اروپای واقع در غرب روسیه دارای یک سازمان، یک دولت، یک فرهنگ کلاسیک، و شاید یک زبان می شد؛ و اروپای مرکزی به منزلة سپری در برابر اقوام شرقی درمی آمد که فشارشان بر گرمانیا سبب هجومهای ژرمنها به ایتالیا شد.
ما آنها را ژرمن می نامیم، ولی خودشان هرگز این نام را بر خویش ننهاده اند و هیچ کس نمی داند که این واژه چه وقت پیدا شده است.1 ژرمنها در دوران کلاسیک آمیزة ناهمگونی از قبایل مستقل بودندکه اروپا را در محدودة میان راین و ویستول، و میان دانوب و دریای شمال و دریای بالتیک، اشغال می کردند. کم کم در فاصلة دو قرن، از دوران آوگوستوس تا مارکوس آورلیوس، این قبایل از زندگی ایلاتی شکار و چوپانی وارد زندگانی روستایی و کشاورزی شدند؛ اما با اینحال هنوز چندان ایلاتی بودند که در مدتی کوتاه زمین زیر کشت و برداشتشان را از توان و باردهی می انداختند و آنگاه دوباره کوچ می کردند تا به زور شمشیر زمینهای قابل کشت تازه ای را تصرف کنند. اگر گفتة تاسیت را بپذیریم، جنگ برای ژرمنها در حکم آب و نان بود:
کاشتن زمین و منتظر محصول منظم چهار فصل شدن از خصایص یک فرد ژرمن نیست. خیلی آسانتر می توان او را قانع ساخت که به دشمن بتازد و در میدان جنگ زخمهای شرافتمندانه از دشمن بردارد. با عرق جبین به دست آوردن آنچه می توان به قیمت خون خود کسب کرد در نظر یک نفر ژرمن اصل آدمهای سست و تنبل است و برازندة یک سرباز نیست.
مورخ رومی، که از انحطاط ملت خود در میان تجمل و آرامش به فغان است، صفات جنگجویی ژرمنها، و شور زنانشان را در برانگیختن شوهران خود به نبرد، که غالباً با نبرد دوشادوش مردانشان همراه است، با غلویک واعظ اخلاق وصف می کند. در میان آنان گریختن از برابر دشمن لکة ننگی ابدی بود و در بسیاری از موارد به خودکشی می کشید. استرابون، ژرمنها را «وحشی تر و بلندقدتر از اهالی گل» وصف می کند و سنکا، گویی که نوشته های تاسیت را خوانده باشد، به نتایج شومی میرسد: «به این پیکرهای نیرومند، به این نفوسی که از لذات و تجمل و تمول چیزی نمی دانند، فقط کمی مهارت در تاکتیک و انضباط بیاموزید؛ آنگاه شما (رومیان) هرگز نخواهید توانست با آنان رو به رو شوید، مگر اینکه به فضایل نیاکانتان برگردید.»
به گفتة تاسیت، این جنگجویان در زمان صلح به تن پروری می پرداختند. مردها (ظاهراً پس از شکار یا برداشت محصول) وقت خود را به خوردن خوراکهای گوشتی سنگین و آشامیدن آبجو به حد افراط می گذرانیدند، و زنان و کودکان کارهای خانه را انجام می دادند. مرد ژرمن با هدیة حیوانات اهلی یا اسلحه به پدر دختر زن خود را می خرید. وی، با تصویب انجمن قبیله، اختیاردار

1. روم صفت گرمانوس Germanus را (مشتق از گرمن germen به معنی اولاد) به معنای «به وجود آمده از یک پدر و مادر» به کار می برد؛ و شاید در اطلاق آن به ژرمنها سازمان خویشاوندی قبایل توتون را در نظر داشته اند.

مرگ و زندگی زن و فرزندانش بود. مع هذا زنها بسیار معزز بودند، غالباً در حل و فصل دعواهای میان قبایل حکم قرار می گرفتند، و در حق طلاق با مردان برابر بودند. بعضی از سران قبایل چندین زن داشتند، ولی معمولا خانوادة معمول ژرمن تکگانی بود؛ و مورخان تأکید می کنند که اصول اخلاقی زناشویی برپایة بلندی استوار بوده است. زنا بسیار نادر بود و مجازاتش اینکه سر زن زانیه را می تراشیدند و او را لخت در کوچه ها دنبال می کردند تا در آن حال که می دوید تازیانه اش بزنند. هر زنی مختار بود که، اگر بخواهد، سقط جنین کند، ولی معمولا زن فرزندان زیاد می آورد. بندرت دیده می شد که مرد متأهل فرزند نداشته باشد، لذا هیچ مردی وصیت نمی کرد، و چنان بود که اموال خانواده نسل اندر نسل از پدر به پسر انتقال می یافت.
مردم به چهار طبقه تقسیم می شدند: (1) مردان وابسته که بعضی از آنها برده و بیشترشان سرف و وابسته به زمین بودند و می بایست سهم مالکانه را از محصول به مالکان بپردازند؛ (2) آزادشدگان، که اجاره دارانی بودند که هیچ گونه معافیت مالیاتی نداشتند؛ (3) مردان آزاد، که زمینداران و جنگجویان بودند؛ (4) نجبا، که زمیندارانی بودند که سلسله نسب خود را به خدایان می رسانیدند، ولی قدرتشان برپایة اهمیت میراث و عدة نگهبانان کاملا مسلحشان ـ «کومیتس» (مستحفظین کنت) ـ بود. انجمن قبیله ای مرکب از نجیب زادگان، نگهبانان، و مردان آزاد بود. مسلح به انجمن می آمدند، رئیس یا پادشاهشان را انتخاب می کردند، و پیشنهادهای تقدیمی را با به هم زدن نیزه هایشان تصویب، و یا با غرشی همگانی رد می کردند. قسمتی از طبقات دوم و سوم در زمینة صنایع دستی یا صنایع فلزی، که ژرمنها در آن بخصوص ماهر بودند، فعالیت داشتند. اربابان و شهسواران در گرمانیای فئودال به طبقة چهارم تعلق داشتند.
به این سازمان سادة اجتماعی اندک زمینة فرهنگی افزوده می شد. مذهب در آن روزگاران تازه از مرحلة پرستش طبیعت وارد مرحلة پرستش خدایان آدمی صورت شده بود. تاسیت این خدایان را مارس، مرکوریوس، و هرکولس می نامد ـ احتمالا همان تیو (تیر)، ودن (اودین) و دونار (تور) می باشد. انگلیسی زبانها هنوز هم بی آنکه خود متوجه باشند این سه خدا و فریا، خدای عشق، را در نام چهار روز هر هفته یاد می کنند.1 یک الاهة باکره نیز بود به نام «هرثا» (مادر زمین) که خدایی از آسمان او را باردار ساخت؛ در قبال هر تصور و هر نیاز نیز، عدة گوناگونی موجودات فوق طبیعی مانند پریان، جنها، گورزادها، و غولها وجود داشتند. برای ودن، انسان، و برای خدایان دیگر موجودات خوش گوشت تر قربانی می کردند. نیایش در هوای آزاد، در جنگلها و بیشه ها انجام می یافت، زیرا ژرمنها نامعقول می دانستند که روحی از طبیعت را در فضایی محصور کنند که به دست بشر ساخته شده است. در گرمانیا هیچ گروه روحانی مقتدری، نظیر دروئیدهای گل یا بریتانیا، وجود نداشت؛ اما راهبان زن و مردی بودند که برانجام تشریفات و مراسم مذهبی نظارت می کردند، در دعاوی جنایی نقش قاضی را به عهده می گرفتند، و از روی حرکات و شیهة اسبهای سفید از غیب و آینده خبر می دادند. در اینجا نیز، مانند گل، قصیده سرایان

1. اشارة نویسنده به نامگذاری چهار روز آخر هفته در زبان انگلیسی است که از نام این چهار خدا گرفته شده است.Tuesday (سه شنبه، به نام Tiu)، Wednesday (چهارشنبه، به نام Wodiu)، Thursday (پنجشنبه، به نام Tor)، و Friday (جمعه، به نام Freya). ـ م.

افسانه ها و تاریخ قبایل خود را به صورت اشعار ابتدایی می سرودند. اقلیت کوچکی خواندن و نوشتن می دانست. این اقلیت الفبای لاتینی را با تغییراتی به صورت الفبای اسکاندیناوی درآوردند. هنر ژرمنها نیز حالت ابتدایی داشت، ولی در زرگری مهارت داشتند.
هنگامی که روم لژیونهای خود را از گرمانیا بیرون برد، کنترل خود را بر رود راین حفظ کرد و آن را از سرچشمه ها تا دهانه هایش زیر تسلط خود نگاه داشت و درة باشکوه آن را به دو ایالت تقسیم کرد، گرمانیای علیا و سفلا. قسمت اخیر شامل هلند و راینلاند در شمال کولونی بود. کولونی، که از لحاظ زیبایی پرمایه بود و رومیان آن را راکولونیا آگریپیننسیس می نامیدند، در سال 50 میلادی به افتخار مادر نرون، که در آنجا به دنیا آمده بود، به مقام مهاجرنشین ارتقا یافته بود. نیم قرن بعد، این شهر ثروتمندترین منطقة مسکونی در کنار رود راین به شمار می رفت. ایالت گرمانیای علیا، در امتداد رودخانة راین به سوی جنوب امتداد می یافت، و مشتمل بود بر: موگونتیاکوم (مایانس)، آکوای آورلیای (بادن ـ بادن)، آرگنتوراتوم (ستراسبورگ). آوگوستاراوریکوروم (آوگست)، و ویندونیسا (ویندیش). تقریباً همة این شهرها به معابد، باسیلیکاها، تئاترها، حمامها، و مجسمه های عمومی آراسته بودند. بسیاری از افراد لژیونهایی که از سوی روم برای حفاظت راین فرستاده می شدند، بیرون از اردوگاههایشان زندگی می کردند، با دختران ژرمنی ازدواج می کردند، و وقتی دورة خدمتشان به پایان می رسید، به عنوان شارمند در آن کشور می ماندند. راینلاند، از قرار معلوم، در دورة تسلط روم به اندازة هر دورة قبل از قرن نوزدهم تراکم جمعیت داشت.
میان راین و دانوب، چنانکه دیدیم، مهندسان نظامی رومی یک راه دارای استحکامات ساخته بودند که در هر پانزده کیلومتر فاصله یک دژ و حصاری به درازای چهار صد و هشتاد کیلومتر داشت. سازمان مزبور مدت یک قرن برای امپراطوری روم مفید بود، ولی هنگامی که نرخ تولد در روم از نرخ تولد در گرمانیا بسیار پایینتر آمد دیگر این استحکامات هم سودی نداشتند. از نظر سرحدی از این هم ضعیفتر رود دانوب بود که مردم باستان آن را طویل ترین رود جهان می دانستند، در جنوب این رود سه ایالت نیمه بربر رایتیا، نوریکوم، و پانونیا قرار داشت که تقریباً در برگیرندة اتریش ـ هنگری و صربستان کنونی بودند. در محل آوگسبورگ (به معنای شهر آوگوستوس) فعلی، رومیان مهاجرنشینی موسوم به آوگوستاویندلیکوروم ایجاد کردند که به منزلة ایستگاه اصلی در سر راه ایتالیا به دانوب از طریق گردنة برنر بود. در کنار دانوب نیز، دو شهر نظامی دفاعی در ویندوبونا (وین)، و آکوینکوم روی ارتفاعاتی که از آنجا امروزه بودا مشرف بر پست است، بنا نهادند. در جنوب شرقی پانونیا درکنار رودخانة ساو در غرب بلگراد فعلی شهر آزاد سیرمیوم (میتروویکا) قرار داشت که بعداً در زمان دیوکلتیانوس یکی از چهار پایتخت امپراطوری گشت. در جنوب پانونیا، در ایالت دالماسی، فعالیت بازرگانی یونانیان، رومیان، و بومیان سبب به وجود آمدن بندرهای دریای آدریاتیک به نامهای سالونا (سپالاتو)، آپولونیا (در نزدیکی والونا)، و دورهاخیون (دوراتتسو) گشته بود. همین ایالات جنوب دانوب بودند که خوش بنیه ترین و خشنترین سربازان را به روم می دادند، و در قرن سوم امپراطوران جنگجویی از این سرزمین برخاستند که توانستند سیل عظیم بربرها را مدت دو قرن عقب رانند. در شرق پانونیا، داکیا (رومانی) قرار داشت و پایتختش سارمیزگتوسا بود که امروزه از بین رفته است. در جنوب و در شرق داکیا،

موئسیا (قسمتهایی از یوگسلاوی، رومانی، و بلغارستان) واقع بود که دو شهر آزاد مشرف بر دانوب داشت ـ سینگیدونوم (بلگراد) و تروسمیس (ایگلیتزا)؛ یک شهر آزاد دیگری نزدیک ایسکر ـ سردیکا (صوفیه)؛ و سه شهرک عمده در کنار دریای سیاه ـ ایستروس، تومی (کنستانتا) و اودسوس (وارنا). در این شهرهای مداوماً در معرض حمله تمدن یونانی و سلاحهای رومی بیهوده می کوشیدند تا در برابر گوتها، سرمتها، هونها، و قبایل بربر دیگر، که در شمال رود بزرگ دانوب پراکنده بودند و تکثیر می شدند، پایداری کنند.
آنچه موجب فنای امپراطوری روم گشت، ناتوانی آن در متمدن کردن این ایالات جنوب دانوب بود. این وظیفه فوق توانایی نیروهای یک ملت سالخورده بود. توان حیاتی این نژاد مسلط در آسودگی سترونی رو به فساد و زوال بود. حال آنکه قبایل شمالی پیوسته با سلامتی سرکش پیشرفت می کردند. هنگامی که ترایانوس به سرمتها کمک مالی کرد تا صلح و آرامش را حفظ کنند، این کار آغاز پایان کار بود؛ و هنگامی که مارکوس آورلیوس هزاران ژرمن را به عنوان مهاجر در امپراطوری مستقر ساخت، دیگر حصار دفاعی فرو ریخت. از سربازان ژرمن در ارتش روم خوب استقبال شد، و خیلی زود به پستهای فرماندهی رسیدند؛ خانواده های ژرمنی در ایتالیا تکثیر می شدند، در حالی که خانواده های ایتالیایی خود از بین می رفتند. در جریان این فرایند جنبش رومی کردن سیر وارونه یافت: حال دیگر بربرها روم را بربری می کردند.
با این وصف، حفظ میراث کلاسیک در غرب، اگر نه در شمال، دستاوردی اعجاب انگیز و گرانبها بود. در آنجا دست کم هنرهای دوران صلح از میان فعالیتهای جنگجویانه قدم به عرصة وجود نهاده بود، و مردان می توانستند، بی آنکه در آسایش و تن آساییهای زندگی شهری به هرز روند، شمشیرهای خود را به خیس بدل سازند. بعدها، هنگامی که هجوم سیل آسای بربرها فرو نشست، از نیروی خاکی اسپانیا و گل تمدنی نوین سر برآورد؛ و تخم قرون خودرأی در سرزمینی که لژیونهای بیرحم حقوق روم و نور تابناک یونان را بدانجا آورده بودند به بار نشست.