گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیست و چهارم
.III – پیشرفت علم


اسکندریه در علم پیشاهنگ بیرقیب عالم هلنیستی بود. کلاودیوس بطلمیوس را باید در ردیف بانفوذترین منجمین باستان دانست؛ چه، علی رغم کوپرنیک، طرز بیان بطلمیوسی هنوز در جهان باقی مانده است. این دانشمند در پتولمائیس، واقع در کنار نیل، به دنیا آمد و نامش منسوب بدانجاست. قسمت اعظم زندگانی خود را در اسکندریه گذرانید و در آنجا از سال 127 تا 151 میلادی به رصد و مطالعه پرداخت. یاد او عمدتاً بدان خاطر در اذهان باقی مانده است که نظریة آریستاخوس را، مبنی بر گردش زمین به دور خورشید، رد کرده است. این اشتباه ابدی بطلمیوس در اثری به نام آرایش ریاضی ستارگان مندرج است. عربها این اثر را المجسطی می نامیدند که از صفت عالی یونانی به معنای «بزرگترین» گرفته شده است؛ این عنوان در قرون وسطی تحریف شد و به صورت آلماگست درآمد که به همین نام در تاریخ

معروف شده است. اثر مزبور تا هنگامی که کوپرنیک جهان را زیر و رو کرد بر آسمانها حکم می راند. مع هذا، بطلمیوس ادعایی جز مرتب ساختن نوشته ها و ملاحظات منجمین پیش از خود، بویژه هیپارخوس، نداشت. او کیهان را به صورت کره ای تصویر می کند که هر روز پیرامون زمینی که آن هم کروی ولی بی حرکت است می گردد. هر چند ممکن است این نظریه برای ما عجیب جلوه کند (گرچه معلوم نیست که کوپرنیک دیگری در آینده بطلمیوسهای کنونی ما را به چه صورت در خواهد آورد) ولی همین فرضیة زمینمرکزی سبب گردید که موقعیت کواکب و سیارات را با دقتی بیش از آنچه اعتقاد به خورشید مرکزی در آن زمان می توانست ممکن سازد محاسبه کنند. بطلمیوس، علاوه بر آن، نظریه ای به نام خارج از مرکزها برای توجیه مدار سیارات پیشنهاد کرد، و بی نظمی ادواری حرکت ماه را بر اثر قوة جاذبة خورشید کشف نمود. فاصلة ماه تا زمین را از روی اختلاف منظر، که هنوز متداول است، اندازه گرفت و آن را پنجاه و نه برابر شعاع زمین تخمین زد که تقریباً معادل تخمین معمولی ماست؛ ولی بطلمیوس، مانند پوسیدونیوس، قطر زمین را کمتر از آنچه هست می دانست.
همان گونه که المجسطی نجوم قدیم را به صورت نهایی آن تنظیم کرد، تحقیقات جغرافیایی بطلمیوس نیز معلومات قدیم را دربارة سطح کرة زمین خلاصه و جمع بندی کرد. در اینجا نیز جدولهای دقیقش دربارة طولها و عرضهای جغرافیایی شهرهای عمدة جهان نادرست بود، زیرا براساس تحقیق نادرست پوسیدونیوس از ابعاد جهان تهیه شده بود؛ ولی کریستوف کلمب اعتقاد خود به مقدور بودن سفر به هندوستان در مدتی معقول از طریق کشتیرانی به سمت غرب را مدیون همین اشتباه قوت قلب دهنده ای بود که بطلمیوس نقل کرده بود. بطلمیوس نخستین کسی است که در جغرافیا واژه های «مدار» و «نصف النهار» را به کار برده است؛ و در نقشه هایش، یک سطح کروی را روی یک مدار مسطح با موفقیت ترسیم کرد. ولی او بیشتر ریاضیدان بود تا منجم و جغرافیدان. کارش اساساً عبارت از این بود که فورمولهای ریاضی وضع کند. شعاع زمین را به شصت جزء دقایق اولی، که «دقیقة» معمولی ما باشد، و هر یک از این دقایق را به شصت جزء دقایق ثانی، که «ثانیة» کنونی باشد، تقسیم کرد.
بطلمیوس، با آنکه اشتباهات بسیار کرد، ولی سرشت و صبر و حوصلة یک دانشمند واقعی را داشت. کوشید که بنیاد تمام استنتاجات را به مشاهده متکی سازد، مشاهداتی که ندرتاً از شخص خود او بود. او در یک زمینه آزمایشات فراوان انجام داده است: اثر وی به نام نور شناخت را، که مطالعه ای دربارة انکسار نور است، «مهمترین پژوهش تجربی عهد باستان» دانسته اند. جالب اینجاست که این شخص ـ که بزرگترین ستاره شناس، جغرافیدان، و ریاضیدان زمان خویش بوده است ـ اثری هم دارد به نام تترابیبلیوس یا «چهار کتاب» که دربارة حاکم بودن وضعیت ستارگان بر زندگی بشر است.
در همان زمان، ارشمیدس کوچکی امکان جدیدی به جهان باستان می داد که یک انقلاب

صنعتی را به وجود آورد. این مخترع و مؤلف عالیقدر که ما جز نامش، هرون، از او چیزی نمی دانیم، در این عصر1 در اسکندریه رسالت فراوانی در ریاضی و فیزیک منتشر ساخت که ترجمة عربی برخی از آنها در دست است. او صریحاً برای آگهی خوانندگان خود اعلام می دارد که قضایا و اختراعاتی که به آنان ارائه می دهد، الزاماً از خود او نیستند، بلکه گردآورده های چند قرنند. در رساله ای به نام دیوپترا آلتی را وصف می کند که شبیه به تئودولیت است و اصولی برای اندازه گیری وضع می کند که به کمک آن می توان، به وسیله برآورد، فواصل نقاطی را که به آنها دسترسی نیست اندازه گرفت. در مخانیکا، که یکی دیگر از رسالات اوست، موارد استعمال و تلفیقهای ابزار ساده ای مانند چرخ، محور، قرقره، گوه، و میخ پیچ را شرح می دهد. در پنوماتیکا فشار جو را در طی هفتاد و هشت آزمایش مورد بررسی قرار می دهد. این آزمایشها اغلب جنبة شعبده ای خوشایندی هم دارد؛ مثلا نشان می دهد که اگر ظرفی داشته باشیم که با دیواره ای به دو قسمت شده باشد و بالای هر قسمت یک سوراخ باشد و در پایین ظرف یک سوراخ خروجی مشترک باشد، اگر این دو قسمت را از آب و شراب پر کنیم با بستن هر یک از سوراخهای هوا در بالای ظرف از سوراخ خروجی آب یا شراب می ریزد.
همین سرگرمیها، او را به ساختن یک تلمبة فشاری، یک تلمبه با موتور آتشی با پیستون و سوپاپ، یک ساعت آبی، یک ارگ آبی، و یک ماشین بخار رهنمون شد. در این ماشین بخار، بخار آب جوش به وسیلة لوله ای به یک کرة توخالی می رسید و از سوراخهای مورب واقع در مقابل یکدیگر بیرون می آمد، و در نتیجه کرة توخالی در جهت عکس بیرون آمدن بخار می چرخید. هوس شوخ طبعی هرون مانع از آن گشت که این اختراع را تکمیل کند و در صنایع به کار بندد. او از بخار برای نگاهداشتن یک بالون در هوا، برای نغمه سرایی یک پرندة مصنوعی، و برای شیپور زدن یک مجسمه استفاده کرد. در رساله ای تحت عنوان کاتوپتریکا انعکاس نور را در مورد مطالعه قرار می دهد و نشان می دهد که چگونه می توان آینه هایی ساخت که با آن بشود پشت خود را دید یا سر و ته، با سه چشم، دوبینی، و غیره در آن دیده شد. او به شعبده بازان یاد می داد که چگونه با دستگاههای پنهان شده تردستی کنند. با گذاشتن سکه ای در شکاف یک فواره، آب از آن سرازیر می ساخت. یک ماشین مخفی ساخت که آب گرم شده را در سطلی جاری می ساخت و افزایش تدریجی وزن این سطل به کمک چند قرقره درهای یک معبد را باز می کرد. با این کارها و صدها کار دیگر هرون موفق شد یک معجزه گر باشد، اما در عوض دیگر نتوانست جیمزوات زمان خود گردد.
اسکندریه از دیرزمانی مرکز عمدة تعلیم پزشکی بود. مدارس پزشکی معروفی در مارسی،

1. در مورد تاریخ دوران زندگی او اختلاف نظر وجود دارد. پاولی و ویسووا عقیده دارند که وی در حدود سال 50 ق م می زیسته است، ولی هایبرگ دیلس، و هیث برآنند که وی در حدود 225 میلادی زندگی می کرده است.

لیون، ساراگوسا، آتن، انطاکیه، کوس، افسوس، سمورنا و پرگاموم وجود داشت، اما از همة ایالات، دانشجویان پزشکی به اسکندریه می آمدند.حتی در قرن چهارم میلادی، هنگامی که مصر رو به افول می رفت، آمیانوس مارکلینوس چنین می نویسد: «برای تأیید و صحه گذاشتن بر مهارت یک پزشک، کافی است بگوید که در اسکندریه تعلیم دیده است.» تخصص یافتن رو به پیشرفت بود، و فیلوستراتوس (حد 225 میلادی) می نویسد: «هیچ کس نمی تواند یک پزشک عمومی باشد. متخصصاتی برای زخم، تب، بیماریهای چشم، و سل لازم است.» در اسکندریه مردگان را کالبد شکافی می کردند. گویا حتی تشریح روی افراد زنده نیز در آنجا انجام یافته باشد. جراحی نیز ظاهراً در قرن اول میلادی در اسکندریه به اندازة هر نقطة اروپا در دوران قبل از قرن نوزدهم پیشرفته بوده است. تعداد زنهای پزشک نیز کم نبوده است. یکی از آنها به نام مترودورا رسالة مفصلی در باب بیماریهای رحم نوشت. تاریخ پزشکی این عصر با نامهای بزرگی زینت یافته است: روفوس، از اهالی افسوس، که تشریح چشم را توصیف کرد، اعصاب حرکتی را از اعصاب حسی تمیز داد، و طریقة جلوگیری از خونریزی را در عملیات جراحی بهبود بخشید؛ مارینوس اسکندرانی که به خاطر عملهایی که روی جمجمه انجام داده مشهور است؛ و آنتولوس که بزرگترین چشم پزشک زمان خویش بود. دیوسکوریدس کیلیکیایی (40 ـ 90 میلادی) رساله ای به نام در باب گیاهان دارویی نوشت و در آن ششصد گیاه طبی را به طور عملی چنان دقیق و عالی شرح داد که این کتاب در موضوع خود تا دورة رنسانس مرجع اصلی بود. این دانشمند استعمال پوششهای طبی را برای جلوگیری از آبستنی تجویز می کرد. و نسخة شراب مهر گیاه او برای تولید بیحسی در جراحی در سال 1874 نتیجة موفقیت آمیز داد.
سورانوس افسوسی، در حدود سال 116 میلادی، رساله ای در باب بیماریهای زنان و زایمان و مراقبتهای پس از تولد منتشر ساخت؛ این اثر در میان آثار پزشکی باقی مانده از دورة باستان تنها مقامی پایینتر از مجموعة بقراط و آثار جالینوس دارد. در این کتاب وی دستگاهی برای معاینة مهبل و یک صندلی ویژة مامایی را وصف می کند؛ تشریح درخشانی از زهدان به دست می دهد؛ رژیم غذایی و توصیه های عملی امروزی، مثل شستن چشم نوزاد با روغن، پیشنهاد می کند؛ پنجاه روش برای جلوگیری از آبستنی عرضه می کند که بیشترشان از طریق گذاشتن دارو در مهبل است؛ و، برخلاف بقراط، سقط جنین را در صورتی که جان مادر در خطر باشد جایز می داند. سورانوس بزرگترین متخصص بیماریهای زنان در عهد باستان بود. از زمان او تا آمبروازپاره، یعنی تا پانزده قرن بعد، چیزی بر دستورهای او اضافه نشد. چنانچه هر چهل رسالة او باقی مانده بود، احتمال داشت که این شخص همردیف جالینوس قرار گیرد.
مشهورترین پزشک آن عهد پسر معماری از اهالی پرگاموم بود که نام جالینوس (گالنوس) را، که به معنی آرام و صلحجو است، بر فرزند خود نهاد، به امید اینکه این کودک به مادر خود

تأسی نکند. در چهاردهسالگی این پسربچه، نخستین عشق خود را در فلسفه یافت و تا پایان عمر نیز نتوانست از دام خطر خطرناک آن برهد. در هفده سالگی به پزشکی گرایید و این علم را در کیلیکیا، فنیقیه، فلسطین، قبرس، کرت، یونان، و اسکندریه (خط سیر شاخص طلاب علم در زمان باستان) تحصیل کرد. در آموزشگاه گلادیاتورهای پرگاموم جراح شد و مدتی در روم به طبابت پرداخت (164 ـ 168 میلادی). معالجات موفقیت آمیزش بیماران متمول بسیاری را به سوی او کشانید، و جلسات درسش شنوندگان ممتازی را جلب کرد. چنان نامور شد که از تمام ایالات به او نامه می نوشتند و توصیه های پزشکی می خواستند، و او هم نظرات تجویزی خود را با اطمینان به وسیلة پست می فرستاد. پدر نیک سرشتش، که فراموش کرده بود چرا او را جالینوس (آرام ـ صلحجو) نامیده است، به او نصیحت کرده بود که عضو هیچ حزب و هیچ فرقة مذهبی نشود و همواره سخن حق بگوید. جالینوس به اندرزهای پدر عمل کرد و جهل و پولپرستی بسیاری از پزشکان رم را افشا کرد؛ در نتیجه ظرف دو سال ناچار شد که از دست دشمنان خود بگریزد. مارکوس آورلیوس او را باز خواند تا معالجه و مراقبت از کومودوس جوان را به عهده گیرد (169 میلادی) و کوشید تا او را با خود به جنگ علیه مارکومانها ببرد؛ ولی جالینوس آن قدر هشیار بود که خیلی زود به رم باز گردد. پس از آن دیگر جز از آثارش اطلاعی از او در دست نداریم.
تعداد نوشته های جالینوس تقریباً به کثرت نوشته های ارسطوست. از پانصد مجلدی که به او منتسب می کنند، صد و هجده مجلد باقی است که جمعاً بیست هزار صفحه می شود و تقریباً تمام رشته های پزشکی و چندین رشتة فلسفی را در بر می گیرد. این نوشته ها امروزه از لحاظ پزشکی ارزش چندانی ندارد ولی در میان آنها اطلاعات گوناگونی وجود دارد و نشانة آن است که جالینوس دارای ذهنی زنده، نیرومند، و نقاد بوده است. اشتیاقش به فلسفه به او این عادت بد را داده است که از استقراهای محدود استنتاجهای وسیعی بکند. اعتقادی که به معلومات و توانایی خود داشت غالباً او را به جزمیتی می کشاند که با روح واقعاً علمی ناسازگار است، و اقتدار حجت بودنش اشتباهات مهمی را در قرون متمادی پابرجا نگاه داشته است. با این وصف، مشاهده گری دقیق، و از همه پزشکان قدیم تجربه گراتر بود. می گوید: «معترفم که در تمام عمر به مرضی دچار بوده ام و آن اینکه به هیچ مطلبی ... اعتماد نکنم تا اینکه حتی المقدور آن را خودم آزمایش کرده باشم.» چون دولت روم کالبدشکافی انسان زنده یا مرده را ممنوع کرده بود، جالینوس لاشة حیوانات و هم حیوانات زنده را تشریح می کرد. گاهی، در مورد تشریح انسان، از مطالعه دربارة میمون، سگ، گاو ماده، و خوک نتایجی می گرفت که زیاده از حد عجولانه بود.
جالینوس، با وجود محدودیتهایی که داشت، بیش از هر صاحبنظر دیگر عهد باستان به پیشرفت علم تشریح یاری داد. او استخوانهای جمجمه و ستون فقرات، مجاری شیری، شبکة

عضلانی، مجاری غدد زیر زبان و فک، و دریچه های قلب را با دقت توصیف کرد. او نشان داد که قلب از جای کنده شده می تواند در خارج از بدن به تپیدن خود ادامه دهد. ثابت کرد که، برخلاف آنچه مکتب اسکندریه مدت چهار سال تعلیم می داد، در شرایین خون جاری است نه هوا. کم مانده بود که در روزگار باستان در طرح نظریة هاروی پیشدستی کند. عقیده داشت که قسمت اعظم خون از طریق وردیدها می رود و باز می گردد و بقیة خون آن با هوای آمده از ریه ها آمیخته می شود و در شرایین می گردد. جالینوس نخستین کسی بود که چگونگی تنفس را شرح داد، و به وجه درخشانی حدس زد که عنصر اصلی هوایی که تنفس می کنیم همان است که در عمل احتراق فعالیت دارد. ذات الجنب را از ذات الریه متمایز ساخت، آنوریسم (اتساع جدار شریانها)، سرطان، و سل را توصیف کرد و تشیخص داد که سل ماهیت عفونی دارد. از همه بالاتر اینکه عصب شناسی تجربی را بنیاد نهاد. نخستین تقسمیات تجربی نخاع شوکی را انجام داد، اعمال حسی و حرکتی هر قسمت را مشخص ساخت، به وجود دستگاه اعصاب سمپاتیک پی برد، از دوازده جفت اعصاب جمجمه، هفت جفت آنها را شناخت، و با بریدن عمدی عصب حنجره سبب پدیدآمدن ناگویایی گردید. نشان داد که آسیبهای وارد شده به یک سمت مغز اختلالاتی در سمت دیگر بدن ایجاد می کند. رخوت انگشتهای چهارم و پنجم دست چپ پاوسانیاس سوفسطایی را با تحریک شبکة بازویی که ریشة این عصب زند اعلایی کنترل کنندة انگشتان مزبور در آنجاست، علاج کرد. به اندازه ای در تشخیص عارضه های بیماری مهارت داشت که ترجیح می داد بدون پرسش از بیمار بگوید که مرض او چیست. غالباً به پرهیز، ورزش، و مالش متوسل می شد، ولی در داروشناسی هم خبره بود و برای تهیة داروهای کمیاب مسافرتهای فراوان می کرد. تجویز ادرار یا مدفوع را که هنوز بعضی از معاصرانش به آن توجه داشتند محکوم می ساخت. برای معالجة قولنج زنجرة خشک شده تجویز می کرد، روی غده ها و دملها پشکل بز می گذاشت، و تریاق را علاج بسیاری از بیماریها می دانست ـ این تریاق همان داروی مشهوری بود که مهرداد بزرگ آن را به عنوان پادزهر به کار می برد، مارکوس آورلیوس هر روز از آن می خورد، و حاوی گوشت مار بود.
آنچه به جالینوس به عنوان یک آزمایش گرا لطمه می زند نظریه های عجولانة اوست. او سحر و افسون را مسخره می کرد و در عوض به الهام در رؤیا قایل بود و گمان می کرد که تربیعهای ماه در حال بیماران اثر دارد. وی نظریة اخلاط چهارگانة (خون، بلعم، سودا، صفرا) بقراط را برگرفت، سرانگشتی هم از نظریة عناصر اربعة (خاک، باد، آب، آتش) فیثاغورس بدان افزود و سعی کرد همة بیماریها را به اختلال در تعادل این اخلاط یا عناصر تحویل کند. جالینوس از جان گرایان پر و پا قرص بود، و اعتقاد داشت که یک نفحة جانبخش یا روح در تمام قسمتهای بدل حلول می کند و آنها را به کار وامی دارد. چندین پزشک در مورد

زیست شناسی تعبیرات مکانیستی کرده بودند. مثلا آسکلپیادس عقیده داشت که علم وظایف الاعضا (فیزیولوژی) باید رشته ای از فیزیک محسوب شود. جالینوس عقیدة او را رد می کرد و می گفت ماشین جز مجموع اجزای تشکیل دهندة آن چیز دیگری نیست، حال آنکه در موجود زنده اجزا باید زیر نظارت و سلطة هدفدار مجموعة تن باشند. همان گونه که فقط هدف می تواند منشأ، ساختمان، و کارکرد اعضا را توجیه کند، به همین سان نیز جهان را جز به عنوان مظهر و ابزار یک نقشة یزدانی نمی توان دریافت. البته خداوند فقط از راه نوامیس طبیعی عمل می کند، معجزه وجود ندارد، و بهترین تجلی دهندة وجود خداوند طبیعت است.
الاهیات و یکتاپرستی جالینوس سبب شد که مورد عنایت مسیحیان و سپس مسلمانان قرار گیرد. تقریباً همة نوشته هایش در گیرودار هجومهای بربرها در اروپا از بین رفت، ولی در مشرق زمین دانشمندان عرب آنها را حفظ کردند، و از سدة یازدهم به بعد این نوشته ها از عربی به لاتین ترجمه شد. جالینوس از آن پس حجت مسلم و ارسطوی پزشکی گشت.
آخرین دورة خلاقة علوم یونانی با جالینوس و بطلمیوس پایان گرفت. از آن به بعد دیگر آزمایش و تجربه رها شد، و اصول لایتغیر حاکم گشت؛ ریاضیات در محدودة تکرار مسائل هندسه، زیست شناسی در محدودة ارسطو و علوم طبیعی در محدودة پلینی گرفتار شدند. پزشکی هم تا زمانی که اطبای عرب و یهود در قرون وسطی به احیای این شریفترین رشتة علوم پرداختند، درجا زد.