گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیست و چهارم
.I - سوریها


در ساحل شمالیتر، شهرهای قدیمی فنیقیه قرار داشتند که، مانند فلسطین، بخشی از ایالت مفتوحة سوریه بودند. کارگران چیره دست و صنعتگران ماهرشان، موقعیت مناسبشان به عنوان بندرهای تجارتی دیرین، و بازرگانان متمول و تیزهوششان، که کشتی ها و کارگزاران خود را به همه جا گسیل می داشتند، این شهرها را یک هزاره از خلال حوادث روزگار زنده نگاه داشته بود. صور کاخهایی بزرگتر از کاخهای روم و در عین حال دخمه هایی بدتر از آن داشت.
بوی نامطبوع کارگاههای رنگرزیش در شهر می پیچید، ولی در عوض به این دلخوش بودند که پارچه های رنگارنگ و بویژه پارچه های ابریشمی ارغوانیش را در سراسر جهان

می پوشیدند. صیدا، که گویا صنعت شیشه سازی در آنجا کشف شده بود، اکنون در صنعت شیشه و برنز تخصص یافته بود. بروتوس (بیروت) به داشتن آموزشگاههای پزشکی، علم بیان، و حقوق شهرت داشت و به احتمال زیاد حقوقدانان بزرگی چون اولپیانوس و پاپینیانوس از این دانشگاه به رم رفتند.
هیچ یک از ایالات مفتوحة امپراطوری از لحاظ صنعتی پیشرفته تر، و بارونقتر از سوریه نبود. در شهری که در روزگار ما سه میلیون نفر زندگی محقری بیش ندارند، در عهد ترایانوس ده میلیون نفر زندگی می کردند. پنجاه شهر از آب آشامیدنی پاک، گرمابه های عمومی، فاضلاب زیرزمینی، بازارهای زیبا، ژیمنازیومها، ورزشگاهها، تالارهای موسیقی و سخنرانی، آموزشگاهها، معبدها، کلیساهای بزرگ، رواقها، و نگارستانهایی برخوردار بودند که از مشخصات شهرهای زیر نفوذ فرهنگ یونان در قرن اول میلادی است. قدیمترین شهر این سرزمین دمشق بود که آن سوی لبنان بعد از صیدا قرار داشت، بیابانی که پیرامون آن را گرفته بود مستحکمش می ساخت؛ و تقریباً به صورت باغی در میان بازوهای گشوده و رشته های فرعی یک رودخانه، که آن را از روی شکر نعمت «رود طلا» می نامیدند، درآمده بود. راههای کاروانرو بسیاری به آنجا منتهی می شدند، و این کاروانها محصولات سه قارة جهان را به بازارهای این شهر می آوردند.
با پیمودن مرتفعات جبل الشرقی و با تعقیب راههای پر گرد و غبار سمت شمال، مسافر امروزی از یافتن ویرانه های دو معبد باشکوه در دهکدة بعلبک. که یک جلوخان دارند و در قدیم مایة سرافرازی هلیوپولیس، «شهر آفتاب» سوریه ای ـ یونانی ـ رومی بوده اند، در شگفت می شود. آوگوستوس مهاجرنشین کوچکی در آنجا مستقر ساخت و در نتیجه این شهر، یعنی مقر بعل خدای فنیقی رب النوع خورشید و چهارراه دمشق و صیدا و بیروت، توسعه یافت. در زمان آنتونینوس پیوس و جانشینان او، معماران و مهندسان یونانی و رومی و سوریه ای در محل یک معبد قدیمی بعل، مکان مقدس باشکوهی برای یوپیتر هلیوپولیتانوس برپا کردند. این بنا از سنگهای عظیم یکپارچه بود که از معدنی در مجاورت آنجا استخراج می شد. اندازة یکی از سنگهای آن در حدود بیست متر در پنج متر درسه متر است. این سنگ به تنهایی برای بنا کردن خانه ای وسیع کافی است. پنجاه و یک پلة مرمر به پهنای سی متر جلوخان معبد امتداد داشت و این جلوخان رواقی و به سبک کورنتی بود. در آن سوی دو جدار قسمت ستوندار معبد بزرگ برپا بود که هنوز پنجاه و هفت ستون آن باقی است. در نزدیکی آن، بقایای معبدی با ابعاد کوچکتر وجود دارد که آن را به ونوس، باکخوس، و دمتر نسبت می دهند. از این بنا نوزده ستون و یک در بزرگ با معماریهای ظریف برجا مانده است. ستونهای این معابد، که در زیر آسمانی بی ابر در این کنج خلوت و دور افتاده با عظمت و تابناکند، از زیباترین شاهکارهای ساختة دست بشر به شمار می آیند. انسان با دیدن آنها، حتی بیش از آنچه در خود ایتالیا به چشم می خورد، شکوه روم را حس می کند و به عظمت ثروت و همت و ذوق و استعدادی پی می برد که توانسته است در اینهمه شهرهای پراکنده معابدی بزرگتر و باشکوهتر از آنچه پایتخت پر جمعیت روم به خود دیده بود، برپا سازد.
مسافری که از میان بیابان رو به شرق، یعنی از حمص (امسای قدیم) به تدمر که یونانیان


<131.jpg>
معبد یوپیتر هلیوپولیتانوس در بعلبک

<132.jpg>
:
معبد ونوس یا باکخوس در بعلبک





آن را پالمورا یعنی شهر هزاران هزار نخل می نامیدند، ره می سپارد نیز با چنین منظره ای رو به رو می شود. موقعیت مناسب و زمین حاصلخیز تدمر، که پیرامون دو چشمة جوشان بین جاده های میان امسا و دمشق و فرات واقع شده است، چنان سبب شکفتگی آن شدند که یکی از بزرگترین شهرهای مشرق زمین گشت. فاصله اش نسبت به شهرهای دیگر باعث شد که با وجود تابعیت اسمی نسبت به پادشاهان سلوکی یا امپراطوران روم، عملا استقلال خود را حفظ کند. در بزرگراه وسیع وسط این شهر، رواقهای سایه دار مشتمل بر چهار صد و پنجاه و چهار ستون قرار داشت. در چهار راههای اصلی آن طاقهای بزرگی برافراشته بودند که یکی از آنها بر جای مانده است و می توان به قیاس آن در مورد بقیه هم اظهار نظر کرد. مایة افتخار شهر معبد آفتاب بود که در سال 30 میلادی، به خدایان سه گانة بلندپایه، یعنی بعل، یارهیبول (آفتاب) و آگلیبول (ماه) اهدا شده بود. ابعاد آن نشانة ادامة سنت دیرین آشوریهاست که به بناهای سترگ توجه داشتند. جلوخان این معبد، که وسیع ترین جلوخان در سراسر امپراطوری روم بود، یک ستونبندی بیهمتا به طول هزار و سیصد متر داشت که بیشتر آن مرکب از ستونهایی به سبک کورنتی بود که در چهار ردیف متوالی قرار داشتند. در جلو خان، و در معبد، حجاریها و نقاشیهایی بودند که نمونه های به جا مانده شان نشان می دهد که پالمورا با کشور پارتها، چه از حیث هنر و چه از لحاظ جغرافیایی، همسایه است.
در خاور پالمورا، راه بزرگی در دورا ـ ائوروپوس به فرات می رسید. در اینجا بود که در سال 100 میلادی، بازرگانان برای تقسیم سود خود با تثلیث پالموری (سه خدای نامبرده)، معبدی نیمه یونانی و نیمه هندی برپا کردند. یک نقاش شرقی نیز دیوارهای آن را با نقاشیهای دیواری آراست که بخوبی روشن می سازد هنر بیزانس و هنر مسیحی در آغاز منشأ شرقی داشته است. در نقطه ای شمالیتر، در کنار رود بزرگ، محلهای تقاطع مهم دیگری در شهرهای تاپساکوس و زئوگما وجود داشتند. از تاپساکوس، با گردش به سوی مغرب، مسافر از برویا (حلب) و آپامیا می گذشت و در لائودیکیا، که هنوز به نام قدیمیش لاذقیه نامیده می شود و هنوز هم بندر پر فعالیتی است، به مدیترانه می رسید. میان لاذقیه و آپامیا، رودخانة اورونتس به سوی شمال روان بود و در طول دو ساحل آن املاک پردرآمدی واقع بودند. این رودخانه به انطاکیه، پایتخت سوریه، جریان داشت. اورونتس و یک شبکة فشرده از راهها محصولات مشرق زمین را به انطاکیه می آوردند. در همان حال بندر آن در مدیترانه، که سلوکیة پیریا نام داشت و بیست و دو کیلومتر پایین تر در کنار اورونتس بود، راه ورود کالاهای غربی به انطاکیه بود. قسمت اعظم این شهر در دامنة کوهی بود که اورونتس در پای آن جریان داشت. زیبایی منظره هایش به آن کمک می کرد که به عنوان زیباترین شهر یونانی مشرق زمین، با رودس رقابت ورزد. خیابانهای شهر انطاکیه که در شب شبکة روشنایی پرنوری داشت، و امنیت آن در شب تأمین می شد. خیابان بزرگ آن، به طول هفت کیلومتر، با سنگ خارا فرش شده بود و در طرفین آن یک ستونبندی سرپوشیده قرار داشت که مردم می توانستند، بی گزند از باران و آفتاب، سرتاسر شهر را بپیمایند. آب آشامیدنی در هر خانه فراوان یافت می شد. جمعیت مختلط آن مرکب بود از ششصد هزار یونانی، سوریه ای، و یهودی که با شادی شهره شده بودند؛ آنها به لذت پرستی بی بندو بار وقت می گذراندند و به تمسخر کردن رومیان پرزرق و برقی که برای حکمرانی بدانجا می آمدند معروف بودند. اهالی آن از سیرک به آمفی تئاتر و از فاحشه خانه ها به گرمابه ها می رفتند، و از پارک معروف آن واقع در حومة شهر، که دافنه نام داشت،

استفادة کامل می کردند. جشنهای فراوان در آنجا برگزار می شد. آفرودیته همواره سهم خود را از این جشنها داشت. یکی از معاصران آن زمان می گوید که در جشن برومالیا، که در قسمت اعظم ماه دسامبر می گرفتند، تمام شهر به یک میکده شباهت داشت، و تمام شب صدای تصنیفها و خوشگذرانیهای پرغوغا در کوچه ها می پیچید. انطاکیه مدارس علم بیان، فلسفه، و پزشکی داشت ولی مرکز آموزش نبود. مردم آن بشدت در فکر آن بودند که روز خود را خوش بگذرانند و زندگی کنند، و هنگامی که احتیاجی به مذهب پیدا می کردند به نزد عالمان علم احکام نجوم، جادوگران، مدعیان کشف و کرامت، وکلاشان روی می آوردند.
سیمای عمومی سوریه در دورة تسلط رومیان حاکی از شکفتگی و رونقی است که بیش از هر ایالت دیگر در آن تداوم داشت. اغلب کارگران، جز آنها که کارهای خانه می کردند، آزاد بودند. طبقات بالا با آداب و فرهنگ یونانی زندگی می کردند، و طبقات پایین شرقی مانده بودند. در همین شهر، فلاسفة یونانی دوشادوش زنان فاحشة معابد و کاهنهای اخته در آمد و شد بودند؛ تا زمان هادریانوس هنوز گاه گاهی کودکان را در راه خدایان قربانی می کردند، مجسمه سازی و نقاشی شکل نیمه شرقی ـ نیمه قرون وسطایی داشت. در دستگاه دولتی و ادبیات بیشتر زبان یونانی معمول بود ، ولی زبانهای بومی، به ویژه آرامی، زبان تودة مردم به شمار می رفت. عدة فضلا و دانشمندان کم نبود و شهرت زودگذر آنان در جهان می پیچید. نیکلائوس دمشقی نه تنها راهنمای آنتونیوس، کلئوپاترا و هرودس بود، بلکه وظیفة سنگین نگاشتن تاریخ عمومی را نیز به عهده گرفت. خود او می گوید که حتی هرکولس هم در مقابل چنین زحمتی قدم واپس می نهاد. روزگار، بلطافت، همة آثار او را از میان برده است، چنانکه به محض به دست آوردن فراغت آثار ما نیز چنین خواهد کرد.