گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیست و چهارم
.VIII – نثر


این حقیقت که شهرهای آسیای صغیر با سرعت زیاد از تب نوبة این جنگها رهایی یافتند شاهدی به سود حکومت رومیان است. نیکومدیا، پایتخت بیتینیا ـ پونتوس، و بعد محل اقامت دیوکلتیانوس امپراطور شد. چون مهمترین شورای مذهبی تاریخ کلیسای مسیحی در نیکایا تشکیل شد، نام این شهر جاودانی گشت. این دو شهر در ساختن عمارات چنان با یکدیگر رقابت می کردند که ترایانوس ناچار شد پلینی کهین را به آنجاها بفرستد تا جلو ورشکست شدنشان را بگیرد. نیکومدیا، فلاویوس آریانوس را به عالم ادب تقدیم داشته است. دیدیم که این مرد گفتارهای اپیکتتوس را گرد آورده است. آریانوس مدت شش سال فرماندار کاپادوکیا و یک سال آرخون آتن بود؛ با اینهمه مجال یافت که چندین کتاب بنویسد. از این آثار جز یکی به نام آناباسیس اسکندر و ضمیمة آن تحت عنوان ایندیکا چیز دیگر به جای نمانده است. این کتاب به زبان یونانی روشن و ساده نگاشته شده است، زیرا آریانوس گزنوفون را، هم از لحاظ سبک و هم از نظر زندگی سرمشق خود قرار داده بود. خودش با خودستایی خاص پیشینیان می گوید: «این اثر، از دوران جوانیم به بعد، برای من هم ارز زادگاه، خانواده، و کار دولتیم بوده است. بدین جهت خود را ناشایسته نمی دانم که در شمار بزرگترین نویسندگان زبان یونانی قرار گیرم.»
در کنار دریای سیاه، شهرهای دیگر نیز عمارات مهم و دانشمندان مشهور داشتند. مورلئا سیصد و بیست هزار جمعیت داشت. آماستریس (آماسرا) به نظر پلینی «شهری زیبا و دوست داشتنی» آمد، و به خاطر شمشادهای دل انگیزش معروف بود. سینوپه به عنوان مرکز شیلات و بندر صدور الوار چوب و سنگهای معدنی این بخش شکوفا می گشت. آمیسوس (سامسون) و طرابوزان از طریق تجارت دریایی با سکوتیا (روسیة جنوبی) گذران می کردند، و آماسیا زادگاه و موطن مشهورترین جغرافیدان عهد باستان یعنی استرابون بود.
استرابون از خانوادة متمولی بود که به قول خودش با پادشاهان پونتوس خویشاوندی داشت. مبتلا به لوچی خاصی بود و بدین جهت واژة استرابیسم را ساخته اند که به معنی «لوچی» و «دوبینی» است. بسیار سفر می کرد و ظاهراً در این مسافرتها مأموریتهای سیاسی داشت و

هر فرصتی را برای گردآوری اطلاعات جغرافیایی و تاریخی مغتنم می شمرد. تاریخی نگاشته که اکنون از میان رفته است، و ادامة تاریخ پولوبیوس بوده است. در سال هفتم ق م، کتاب بزرگ جغرافیا منتشر ساخت که هر هفده جلد آن تقریباً محفوظ مانده است. وی نیز مانند آریانوس کتابش را با بیان محاسن اثر خویش آغاز می کند:
از خوانندگانم پوزش می خواهم و درخواست دارم که گناه بحثهای طولانی این کتاب را متوجه من ندانند، بلکه متوجه کسانی بدانند که صادقانه آرزومند کسب معرفت بر مطالب مشهور و قدیمی هستند. ... در این کتاب باید آنچه را که چندان مهم نیست کنار بگذارم و توجهم را به آنچه اصیل و با عظمت ... سودمند، فراموش نشدنی، یا مفرح است اختصاص دهم. همان گونه که هنگام قضاوت دربارة ارزشهای هنری مجسمه های غول پیکر به جای آنکه هر جزء را با دقت فراوان بررسی کنیم، اثر کلی را در نظر می گیریم ... کتاب من نیز باید به همین گونه ارزیابی شود، زیرا این نیز اثری است غول پیکر ... و در شأن یک فیلسوف.
استرابون مطالبی را از پولوبیوس و از پوسیدونیوس مستقیماً، و مطالبی را از اراتستن من غیر مستقیم به عاریه می گیرد، آنها را مسئول اشتباهاتشان قلمداد می کند، و می گوید که اشتباهات شخص خودش نیز ناشی از منابعش است. البته این منابع را با صداقت کم نظیری ذکر می کند و به طور کلی آنها را از روی تمیز و تشخیص برمی گزیند. خاطرنشان می سازد که توسعة امپراطوری روم سبب وسعت دانش جغرافیا شده است، ولی معتقد است که هنوز قاره هایی بکلی نامکشوف ـ شاید در آن سوی اقیانوس اطلس ـ وجود دارند. او عقیده دارد که زمین شبه کره است (ولی اصطلاحی که به کار برده است احتمالا معنی «کروی» نیز می دهد)، و اگر کسی به سوی مغرب اسپانیا کشتی براند، احتمالا سرانجام به هند می رسد. می گوید سواحل همواره بر اثر آبروبی یا فوران در تغییرند و حدس می زند که متلاشی شدنهای قسمتهای زیرین زمین ممکن است روزی تنگة سوئز را بشکافد و دو دریا را یکی کند. کتابش خلاصة بسیار خوبی از معلومات زمان او دربارة کرة زمین است. باید این کتاب را یکی از دستاوردهای برجستة دانش باستان شمرد.
ولی دیون زرین دهن در عهد خود مشهورتر از استرابون بوده است (40 ـ 120 میلادی). دیون از یک خانوادة کهن و ممتاز پروسا بود، و پدر بزرگش همة ثروت خود را صرف دادن عطیه به شهر بیتینیا کرده بود، سپس ثروت دیگری اندوخته بود. پدرش هم همین تجربه را کرده بود، و خود او نیز به آنان تأسی جست. او خطیب و سوفسطایی شد و به رم رفت، به وسیلة موسونیوس روفوس به آیین رواقی گرایید، و سپس دومیتیانوس او را از ایتالیا و بیتینیا تبعید کرد (82 میلادی). چون از استفاده از اموال و درآمد خود محروم شده بود، به عنوان فیلسوفی بی پول مدت سیزده سال به گشت و سیاحت پرداخت، اما از دریافت مزد بابت جلسات درسش امتناع می ورزید، و اغلب از راه کاردستی اعاشه می کرد. هنگامی که

نروا جانشین دومیتیانوس شد، تبعید دیون هم به عزت و احترام مبدل گشت. نروا و ترایانوس با او دوستانه رفتار کردند و به درخواستش شهر او را مورد عنایت فراوان قرار دادند. پس از آن وی به پروسا بازگشت و قسمت اعظم دارایی خود را صرف آرایش آن کرد. فیلسوف دیگری او را به اختلاس وجوه عمومی متهم کرد. پلینی به موضوع رسیدگی کرد و گویا دیون تبرئه شد.
هشتاد خطابه از دیون به جای مانده است. بیشتر مطالب این خطابه ها امروزه عبارت پردازی است تا نکته. اطالة کلام میان تهی، مماثلات فریبنده، و نیرنگهای علم بیان در آنها فراوان است. توضیح یک نیم اندیشه در آنها پنجاه صفحه را سیاه می کند. جای تعجب نیست اگر شنوندة به ستوه آمده ای بانگ برآورده باشد: «با مطالب بی پایانت آفتاب را به غروب می رسانی.» با این وصف، سبک وی خالی از دل انگیزی و شیوایی نیست، وگرنه هیچ نمی توانست نامورترین خطیب قرن خویش شود، خطیبی که برای شنیدن سخنانش مردم از جنگیدن باز بایستند. ترایانوس شریف می گفت: «نمی دانم چه می خواهی بگویی، ولی تو را به اندازة خویشتن دوست دارم.» بربرهای بوروستنس (دنیپر) با همان لذتی به گفتارش گوش فرا می داشتند که یونانیان گرد آمده در اولمپیا یا اسکندرانیهای تأثرپذیر به سخنانش گوش می دادند. لشکریانی که نزدیک بود بر نروا بشورند از شنیدن یک نطق بالبداهة این تبعیدی نیمه برهنه نرم و آرام شدند.
احتمالا محبوبیت او معلول شیوایی گفتار آتنی او نبود، بلکه بر اثر شهامتی بود که در داغ باطله زدن به چیزهایی که ناپسند می شمرد داشت. دیون تقریباً تنها کسی است که در سراسر دوران شرک عهد باستان فحشا را محکوم کرده است، و کمتر کسی از نویسندگان زمان او تا این اندازه آشکارا به نظام بردگی حمله کرده است. (البته، هنگامی که بردگانش گریختند، رنجیده خاطر شد.» در نطقی برای مردم اسکندریه، تجمل دوستی، موهوم پرستی، و رذایل اخلاقی آنان را تقبیح کرد. برای ایراد نطقی، مبنی بر اینکه شهر تروا هرگز وجود نداشته و «هومر بزرگترین دروغگوی تاریخ» بوده است، شهر ایلیوم را برگزید. در قلب روم، دعوای حومة روم را علیه این شهر مطرح کرد و پردة زنده و تأثر آوری از فقر روستاییان کشید و به شنوندگان توجه داد که در مورد زمین غفلت می شود و پایة کشاورزی تمدن رو به انحطاط می رود. در اولمپیا، در میان جماعتی متعصب، ملحدان و اپیکوریهای عصر خویش را تخطئه کرد. دیون می گفت اگرچه استنباط عامه دربارة الوهیت ممکن است نامعقول باشد، حکیم می فهمد که هر ذهن ساده ای احتیاج به اندیشه های ساده و نمادهای تصویری دارد. در حقیقت هیچ کس نمی تواند تجسمی از خدا در ذهن داشته باشد، و حتی مجسمة اصیل فیدیاس جز فرضیه ای مبتنی بر شکل انسان گونة خدا چیز دیگری نیست و به اندازة تشبیه بدویان، که خدا را به یک ستاره یا به یک درخت همانند می کردند، غیر قابل قبول است. ما نمی توانیم بدانیم

که خدا چیست، ولی فطرتاً یقین داریم که هست، و حس می کنیم که فلسفه بدون مذهب چیزی است تاریک و آمیخته به نومیدی. تنها آزادی حقیقی حکمت است، یعنی معرفت بر آنچه حق و بر آنچه باطل است؛ راه آزادی از سیاست یا از انقلاب نمی گذرد، بلکه از فلسفه می گذرد؛ و فلسفة حقیقی عبارت از مداقه در کتب نیست، بلکه عبارت از عمل کردن به شرافت و تقوا از روی صداقت و طبق آن چیزی است که صدای باطنی ما به ما تلقین می کند، و این صدای باطنی، به مفهومی رازورانه، کلام خداوند در دل بشر است.