گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیست و ششم
.فصل بیست و ششم :عیسی - 4 ق م – 30 میلادی


I – منابع

آیا عیسی وجود داشته است؟ آیا تاریخ زندگی بنیادگذار مسیحیت حاصل غم و اندوه، تخیل و امید مردم بوده است ـ اسطوره ای مانند افسانه های کریشنا، اوزیریس، آتیس، آدونیس، دیونوسوس، و میترا (مهر)؟ در اوایل قرن هجدهم، در محفل بالینگبروک1 بحثی محرمانه دربارة امکان عدم وجود عیسی انجام گرفت ـ بحثی که حتی ولتر از آن جا خورد. ولنی نیز همین تردید را در اثر خویش به نام ویرانه های امپراطوری به سال 1791 ابراز داشت. ناپلئون به هنگام ملاقاتش با نویسندة محقق آلمانی ویلانت در سال 1808، چیزی از او دربارة سیاست و جنگ نپرسید، بلکه از او پرسید که آیا به تاریخی بودن عیسی معتقد است یا نه؟
یکی از عمده ترین اشتغالات اندیشة نوین «نقد عالی» «کتاب مقدس» ـ حملة اوج گیرنده ای به اصالت و حقانیت آن ـ بوده است، که به نوبه خود با کوشش قهرمانانه ای برای نجات شالودة تاریخی ایمان مسیحی رو در رو شده است. نتایج این برخورد ممکن است به اندازة خود مسیحیت انقلابی باشد. نخستین درگیری در این جنگ دویست ساله از سوی هرمان رایماروس، استاد زبانهای شرقی در هامبورگ، در سکوت و خاموشی آغاز شد. وی به هنگام مرگش در سال 1768، دستنویسی 1400 صفحه ای دربارة زندگی مسیح از خود به جای گذاشت که از سر احتیاط آن را به چاپ نسپرده بود. سال بعد گوتهولد لسینگ، با وجود اعتراضات دوستانش، قطعاتی از آن را تحت عنوان قطعات ولفنبوتل منتشر ساخت. رایماروس استدلال می کرد که نمی توان عیسی را به عنوان بنیادگذار مسیحیت در نظر گرفت و درک کرد، بلکه باید او را چهرة نهایی و متفوق

1. سین جن هنری بالینگبروک، سیاستمدار و فیلسوف انگلیسی. ـ م.

استکاتولوژی1 (آخرتشناسی) رازورانة یهودیان دانست. به عبارت دیگر، مسیح در فکر ایجاد دین جدیدی نبوده است بلکه می خواست مردم را برای انهدام حتمی الوقوع جهان و برای واپسین داوری همة نفوس آماده سازد. به سال 1796، هردر تفاوت ظاهراً سازش ناپذیر میان مسیح موصوف در «انجیل متی، مرقس، و لوقا» را با مسیح موصوف در «انجیل یوحنا» خاطر نشان کرد. در سال 1828، هاینریش پاولوس ضمن خلاصه ای که از زندگی مسیح در 1192 صفحه نگاشت، تفسیری عقلایی برای معجزات در نظر گرفت ـ به عبارت دیگر وقوع معجزات را پذیرفت، اما آنها را به علل و قدرتهای طبیعی نسبت داد. داوید شتراوس در اثری دورانساز به نام «زندگی عیسی» (1835-1836) انتخاب این حد وسط (امر بین امرین) را رد کرد؛ به عقیدة او عناصر فوق طبیعی انجیلها می بایست جزو اسطوره ها محسوب شود، و زندگی حقیقی مسیح بدون استفاده از این عناصر به هر شکل بازسازی شود. اثر پرحجم شتراوس برای یک نسل انتقاد از کتاب مقدس را مرکز ثقل اندیشة آلمانی قرار داد. در همان سال فردیناند کریستیان باور به رساله های بولس حواری تاخت، و همة رساله ها، جز رساله های مکتوب به قرنتیان، غلاطیان، و رومیان، را مجعول دانست. در سال 1840، برونو باوئر دست به نگاشتن یک سلسله آثار جدلی شورانگیز زد تا نشان دهد که عیسی اسطوره ای بیش نیست، و شکل تشخص یافتة کیشی است که در قرن دوم از درهم آمیختن الاهیات یهودی، یونانی، و رومی پیدا شده است. در سال 1863، «زندگی عیسی» به قلم ارنست رنان بسیاری را با شیوة عقلاییش به وحشت انداخت، و بسیاری را نیز با نثر زیبایش مجذوب کرد؛ این کتاب نتایج منتقدان آلمانی را یکجا گرد می آورد، و مسئلة انجلیها را پیش روی کل جهان فرهیخته قرار می داد. مکتب فرانسوی در این زمینه در پایان قرن نوزدهم با آبه لوازی به اوج خود رسید. وی متن «عهد جدید» را موضوع چنان تجزیه و تحلیل شدید و دقیقی قرار داد که کلیسای کاتولیک لازم دانست او و برخی دیگر از «متجددان» را تکفیر کند. در این ضمن مکتب هلندی، متشکل از پیرسون، نابر، وماتاس، با انکار وجود تاریخی عیسی، آن هم با ارائة تفصیلی مدارک ، این جنبش را به منتها درجة خود رسانید. در آلمان آرتور دروز توضیح قطعی این نتیجة منفی را عرضه کرد؛ در انگلستان و.ب. سمیث وج.م. رابرتسن بر چنین انکاری حجت می آوردند. نتیجة دو قرن بحث و گفتگو ظاهراً نابودی مسیح بود.
چه مدرکی برای اثبات وجود مسیح هست؟ نخستین مرجع غیر مسیحی در این مورد کتاب روزگار باستان یهودیان یوسفوس (93 میلادی؟) است:
در آن زمان عیسی نامی می زیست که انسانی مقدس بود، اگر بتوان اساساً انسانش نامید، زیرا کارهای شگفت می کرد و به مردم تعلیم می داد و حقیقت را شادمانه در می یافت. بسیاری از یهودیان و یونانیان پیرو او بودند. این شخص مسیح بود.
در این سطور عجیب ممکن است لبی از حقیقت باشد؛ ولی ستایشی چنین رفیع از مسیح

1. مبحثی از الاهیات مسیحی که در باب مرگ، روز داوری، بهشت، دوزخ، و سایر امور مربوط به آخرت بحث می کند. ـ م.

آن هم از سوی یک یهودی که همیشه در اندیشة جلب نظر رومیان یا یهودیان است ـ که هر دو شان در آن زمان با مسیحیت مبارزه می کردند ـ سطور مزبور را مجعول جلوه می دهد، و دانشوران مسیحی این متن را تقریباً با اطمینان کافی الحاقی می دانند. در تلمود اشاره هایی به «یشوعای ناصری» می شود، ولی تاریخشان مؤخرتر از آن است که بتوان آنها را چیزی جز انعکاسات مخالف اندیشة مسیحی دانست. قدیمترین ذکری که از عیسی در ادبیات مشرکان می شود، در نوشته های پلینی کهین و در نامه ای است که تخمیناً به تاریخ 110 می باشد. در این نامه از ترایانوس سؤال می شود که با مسیحیان چگونه باید رفتار کرد. پنج سال بعد از آن تاسیت1 شکنجه و آزار مسیحیان را در روم در زمان نرون شرح می دهد و آنان را چنین معرفی می کند که پیش از سال 64 پیروانی در سراسر امپراطوری داشته اند. این متن به اندازه ای از لحاظ سبک و نیرو و تعصب مطابق شیوة تاسیت است که از همة منقدان کتاب مقدس فقط در دروز منکر اصالت آن شده است. سوئتونیوس در حدود سال 125 از همین شکنجه و آزار یاد می کند و می گوید که در حدود سال 52 کلاودیوس «یهودیان تحریک شده توسط مسیح را، که سبب بی نظمیهای عمومی بودند،» تبعید کرد. این عبارت با مندرجات کتاب اعمال رسولان که در آن به فرمانی از جانب کلاودیوس به این مضمون که «یهودیان باید روم را ترک گویند،» اشاره می شود مطابقت دارد. این سوابق بیشتر دال بر وجود مسیحیان است تا دال بر وجود مسیح؛ ولی اگر به وجود مسیح قائل نباشیم، باید به این فرضیة غیر متحمل برگردیم که عیسی در طی زندگانی یک نسل اختراع شده است. به علاوه، باید فرض کرد که جماعت مسیحی روم چند سال پیش از 52 میلادی به وجود آمده بود که مورد توجه یکی از فرمانهای امپراطور قرار گرفته است. در اواسط قرن اول میلادی، مشرکی به نام تالوس در قطعه ای که یولیوس آفریکانوس آن را حفظ کرده است، مدعی بود ظلماتی که می گفتند با مرگ عیسی همراه بوده، پدیده ای کاملا طبیعی و تصادف صرف بوده است. در این استدلال وجود مسیح مسلم فرض شده است. انکار وجود او ظاهراً هیچ گاه از طرف سرسخت ترین مشرکان یا یهودیانی که با مسیحیت نوزاد مخالف بودند، بیان نشده است.
نخستین مدارک مسیحی دال بر وجود مسیح رساله های منتسب به بولس حواری است. بعضی از این رساله ها شاید به قلم او نباشند، ولی بیشتر آنها مقدم بر سال 64 هستند و تقریباً همه آنها را اصیل می دانند. هیچ کس دربارة وجود بولس و ملاقاتهایش با پطرس، یعقوب، و یوحنا شک نمی کند؛ و خود بولس با رشک و حسرت تصدیق می کند که این سه تن در حیات جسمانی حضرت عیسی با او آشنا شده اند. در رساله های معتبر بولس، چندین بار به آخرین شام و به مصلوب شدن عیسی اشاره می شود.

1. قبلا در صفحات 332 – 333 ذکر شده است.

در مورد انجیلها مسئله به این سادگی نیست. چهار انجیلی که به دست ما رسیده است بازمانده های انجیلهای بسیار بیشتری هستند که در دو قرن اول میلادی میان مسیحیان رواج داشته است. کلمة انگلیسی gospel (به انگلیسی باستان، godspel = بشارت) برگردان واژة یونانی euangelion، نخستین کلمة انجیل مرقس و به معنی «بشارت، خبر خوش»، است ـ یعنی مسیح آمده است و ملکوت خداوند در دسترس است. انجیل مرقس، متی و لوقا «اناجیل نظیر» هستند. محتوا و شرحهای آنها را ممکن است در سه ستون موازی قرار داد و با هم به آنها نظر افکند. اصل آنها به زبان یونانی عامیانه «کوینه» نوشته شده است و، از لحاظ دستور زبان یا از جهت ادبی، نمونه های کاملی نیستند. با این وصف، سبک سادة قوی و صریحشان، نیروی زندة صحنه ها و امثالشان، عمق احساس، و جذابیت ژرف داستانهایی که روایت می کنند، حتی به متن اصلی ناسفتة آنها لطف بی نظیری می دهد ـ لطفی که در ترجمة انگلیسی نادقیق ولی شاهانه ای که برای جیمز پادشاه انگلستان انجام شد، برای خوانندگان انگلیسی زبان به مراتب افزایش یافت.
قدیمترین نسخه های خطی محفوظ ماندة اناجیل، مربوط به قرن سوم است. خود نسخه های اصلی ظاهراً بین سالهای 60 و 120 میلادی نوشته شده اند. بنابر این مدت دو قرن در معرض اشتباهات استنساخ، و تغییرات احتمالی برای وفق دادن متن با نظرات یا نیات و اصول خداشناسی فرقه یا دورة ناسخ بوده است. نویسندگان مسیحی پیش از سال 100 میلادی نقل قولهایی از «عهد قدیم» می آورند ولی هرگز نقل قولی از «عهد جدید» نمی کنند. پیش از سال 150 یگانه ذکری که از یک انجیل مسیحی می شود در آثار پاپیاس است که، در حدود سال 135، از «یوحنای مهین» نامی روایت می کند که گفته است مرقس انجیل خود را از روی خاطراتی که پطرس حواری برایش نقل می کرد تنظیم کرده است. پاپیاس می افزاید: «متی «لوگیا» را به زبان عبری استنساخ کرد» ـ و مراد از «لوگیا» ظاهراً مجموعه ای به زبان آرامی از گفته های مسیح است. احتمالا بولس چنین مدرکی در دست داشته، زیرا اگرچه از هیچ یک از انجیلها ذکری نمی کند ولی بعضاً نقل قولهایی از زبان شخص عیسی می آورد.1 منتقدان عموماً در دادن تقدم به «انجیل مرقس»، و تعیین تاریخی در حدود 65 – 70 میلادی برای آن همداستانند. در «انجیل مرقس» غالباً مطلب واحدی به چند صورت تکرار می شود؛ از این رو تصور می رود که مبنای آن «لوگیا» و یک روایت دیگر، احتمالا تألیف اصلی خود مرقس، باشد. «انجیل مرقس»، به همین صورتی که در دست ماست، ظاهراً در حیات چند تن از حواریون، یا شاگردان بلافصل آنها، موجود بوده است. پس محتمل به نظر نمی رسد که با خاطرات و تفسیرات این حواریون از مسیح اختلاف اساسی

1. در سالهای 1897 و 1903 گرنفل و هونت در مصر، در ویرانه های اوکسورهونخوس دوازده قطعه از «لوگیا» را کشف کردند که با قسمتهایی از انجیلها مطابقت نسبی دارد. این پاپیروسها متعلق به دوران پیش از قرن سوم نیستند، ولی ممکن است از روی نسخه های خطی قدیمتری استنساخ شده باشند.

داشته باشد. با این حساب می توان با آلبرت شوایتسر، که دانشمندی است صائب و نامور، هماواز بود که قسمت اصلی «انجیل مرقس» متضمن «تاریخ اصیل» است.
در سنت ارتدوکسی تقدم را به «انجیل متی» می دهند. ایرنایوس متذکر می شود که اصل آن به «عبری» یعنی به زبان آرامی بوده است؛ ولی آنچه به دست ما رسیده فقط به زبان یونانی بوده است. از آنجا که «انجیل متی» در شکل موجودش استنساخی از «انجیل مرقس»، و احتمالا نیز «لوگیا» است، منقدان بیشتر آن را منتسب به یکی از شاگردان متی می دانند تا به خود او. مع هذا حتی شکاکترین محققان نیز تاریخ تنظیم آن را دیرتر از حدود سالهای 85 – 90 نمی دانند. چون منظور متی گروانیدن یهودیان است، بیشتر از انجیل نویسان دیگر، روی معجزات منتسب به حضرت عیسی تکیه می کند، و به گونه ای مشکوک مشتاق است ثابت کند که بسیاری از پیشگوییهای «عهد قدیم» در وجود مسیح تحقق یافته است. با این وصف، «انجیل متی» مهیج ترین انجیلهای چهارگانه است و باید آن را در عداد شاهکارهای ناشناختة ادبیات جهان جای داد.
«انجیل لوقا»، که عموماً ʘǘљʘΠآن را به دǘɠپایانی قرن اول نسبت می دهند، در صدد است که شرحهای سابق را دربارة حضرت عیسی با ʙطϙʚϘѠهماهنگ کند و سازش دهد، و هدفش گروانیدن یهودیان نیست بلکه گروانیدن مشرکان است. احتمال قوی می رود که خود لوقا اصلا مشرک، دوست بولس، و نویسندة «اعمال رسولان» بوده است. او نیز مانند متی خیلی از مرقس اقتباس می کند. از 661 آیة متنی که از مرقس به ما رسیده، بیش از 600 آیه در «انجیل متی»، و 350 آیه، در «انجیل لوقا»، غالباً کلمه به کلمه نقل شده است. بسیاری از قسمتهای «انجیل لوقا» که در «انجیل مرقس» ن

ست معادلهای تقریباً کلمه به کلمة «انجیل متی» است. ظاهراً لوقا آنها را از متی اقتباس کرده است، یا اینکه لوقا و متی، هر دو، آنها را از منبع مشترکی گرفته اند که فعلا در دست نیست. لوقا اقتباسهای صریحش را تا اندازه ای با مهارت ادبی مرتب می سازد. رنان انجیل او را زیباترین کتابی می دانست که نوشته شده است.
«انجیل چهارم» مدعی این نیست که شرح حال حضرت عیسی است. این انجیل مسیح را از لحاظ خداشناسی به عنوان «لوگوس» (کلمه)، خداوند آفریدگار جهان، و رهانندة بشر معرفی می کند. با اناجیل نظیر در بسیاری از جزئیات و همچنین در توصیف کلی مسیح مغایرت دارد. جنبة نیمه گنوسی1 این انجیل، و تأکیدش بر افکار مابعدالطبیعه، بسیاری از دانشوران مسیحی را به تردید در اینکه مصنف آن یوحنای حورای بوده، کشانده است. مع ذلک از تجربه لااقل چنین برمی آید که یک روایت کهن را نباید ناسنجیده رد کرد؛ زیرا نیاکان ما همه احمق نبوده اند. مطالعات جدید تاریخ تنظیم انجیل چهارم را به حدود اواخر قرن اول میلادی تخمین می زنند. احتمالا سنت در نسبت دادن «رساله های یوحنا» به همین مصنف بر حق بوده است؛ هر دو همان مضامین را با همان سبک بیان می کنند.
خلاصه، واضح است که میان یک انجیل با انجیل دیگر تناقضات فراوان وجود دارد و در هر چهار انجیل اطلاعات تاریخی مبهم، شباهتهای سوءظن آمیز با افسانه های خدایان مشرکان، حوادث ساختگی برای اثبات تحقق یافتن پیشگوییهای عهد قدیم، و قسمتهای بسیار

1. منظور دیدگاهی مذهبی است که آمیزه ای از فلسفة یونان، رازوری شرقی، و مسیحیت باشد. ـ م.

احتمالا به منظور مبنای تاریخی دادن به آیین یا مراسم بعدی کلیسا موجود است. انجیل نویسان با سیسرون، سالوستیوس، و تاسیت در این نظر که تاریخ حامل نظرات اخلاقی است، همداستان بوده اند. این فرض نیز بیجا نیست که گفتگوها و گفتارهایی که در انجیلها نقل شده از ضعف حافظة اشخاص بیسواد، و اشتباهات و حک و اصلاحهای ناسخان لطمه دیده است.
با تمام این تفاصیل، آنچه می ماند خود قابل توجه است. تناقضات مربوط به جزئیات است و به اصل موضوع ارتباطی ندارد. انجیلهای نظیر در مطالب اساسی به طور قابل ملاحظه ای با هم مطابقت دارند و تصویر یکدستی از مسیح به خواننده می دهند. «نقد عالی» از بس بر اثر اکتشافاتش ذوق زده شده بود، چنان معیارهای سختی برای آزمایش اصالت در مورد عهد جدید به کار برد که بسیاری از اشخاص قدیم و واقعی، مانند حمورابی، داوود، سقراط، را جزو افسانه ها قلمداد کرد.1 علی رغم همة پیشداوریها و پیش فرضهای الاهیاتیشان، انجیل نویسان حوادثی را نقل می کنند که اگر جاعل صرف بودند آنها را مسکوت می گذاشتند ـ مثلا رقابت حواریون برای احراز مقامات عالی در ملکوت، فرار آنان پس از دستگیری حضرت عیسی، انکار پطرس، ناتوانی مسیح از معجزه کردن در جلیل، اشارة بعضی از مستمعان به امکان دیوانه بودن او، عدم اطمینان نخستین خود او به رسالتش، اقرار او به جهل خود دربارة آینده، لحظات تلخکامیش، و فریاد نومیدانه اش روی صلیب. پس از خواندن شرح این صحنه ها دیگر کسی نمی تواند در واقعی بودن شخصیت پشت آنها تردید کند. اینکه تعدادی افراد ساده در طی یک نسل توانسته باشند شخصیتی چنین نیرومند و جذاب، اخلاقی چنین عالی، و رؤیایی این اندازه الهامبخش از برادری بشر بپرورانند، معجزه ای است که از هر یک از معجزات مذکور در انجیلها باورنکردنی تر است . پس از دو قرن «نقد عالی»، خطوط زندگی، شخصیت، و تعلیمات مسیح همچنان روشن و معقول است، و جذابترین شخصیت را در تاریخ انسان غربی تشکیل می دهد.