گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیست و ششم
.III – رسالت


«بعد از گرفتاری یحیی، عیسی به جلیل آمده به بشارت ملکوت خدا موعظه می کرد.» لوقا می نویسد: «و عیسی به قوت روح به جلیل برگشت ... و او در کنایس ایشان تعلیم می داد.» تصویر مؤثری این ایدئالیست جوان را نشان می دهد که به نوبة خود در اجتماعی در ناصره به خواندن اسفار می پردازد و قسمتی از صحیفة اشعیاء نبی را انتخاب می کند:
روح خداوند یهوه بر من است زیرا خداوند مرا مسح کرده است تا مسکینان را بشارت دهم، و مرا فرستاده است تا شکسته دلان را التیام بخشم، و اسیران را به رستگاری و محبوسان را به آزادی ندا کنم ... و جمیع ماتمیان را تسلی بخشم.
لوقا می افزاید: «چشمان همة اهل کنیسه بر وی دوخته می بود. آنگاه بدیشان شروع کرد که امروز این نوشته در گوشهای شما تمام شد. و همه بر وی شهادت دادند و از سخنان فیض آمیزی که از دهانش صادر می شد تعجب نمودند.» وقتی خبر آمد که سر یحیی بریده شده است، و مریدانش در جستجوی رهبر جدیدی هستند، حضرت عیسی بار این رهبری و خطر آن را پذیرفت. نخست از سر احتیاط به روستاهای آرام رفت، و همیشه از مباحثات سیاسی احتراز می کرد. سپس با جرئت روزافزونی توبه، ایمان، و رستگاری را بشارت داد. برخی از شنوندگانش تصور می کردند که وی خود یحیی است که از میان مردگان برخاسته است.
دشوار می توان او را به عینه و چنانکه بود تصویر کرد، آن هم نه تنها از آن رو که گزارشهای رسیده از کسانی است که او را می پرستیدند، بلکه، فراتر از آن، بدان جهت که میراث اخلاقی و آرمانهای خود ما نیز به اندازه ای وابسته به اوست و چنان از روی الگوی وی شکل گرفته است که از یافتن کوچکترین نقصی در او خود را رنجیده خاطر احساس می کنیم. حساسیت مذهبیش چنان شدید بود که آن کسانی را که در دیدگاه او سهیم نبودند بشدت محکوم می ساخت. از سر هر تقصیری ممکن بود درگذرد جز بی ایمانی. در انجیلها

عبارات تلخی هست که با هر آنچه دربارة مسیح شنیده ایم ناسازگار است. وی گویا، بی تفحص و تدقیق، هراسناکترین افکار معاصرانش را دربارة دوزخی ابدی برگرفته است که در آن بی ایمانان و گناهکاران توبه نکرده در «جایی که کرم ایشان نمیرد و آتشی خاموش نیابد» در عذاب خواهند بود. وی بی هیچ اعتراض از مرد بینوایی در بهشت سخن می گوید که اجازه نمی یابد برای تسکین عطش ثروتمندی که به دوزخ فرستاده شده است قطره ای آب بر زبانش بریزد. او بزرگوارانه می گوید: «حکم مکنید تا بر شما حکم نشود،» ولی خود مردم و شهرهایی را که بشارت او را نپذیرفتند، و درخت انجیری را که میوه نمی آورد نفرین کرد. وی با مادرش نیز کمی خشن بوده است. او بیشتر دارای تعصب یک پیامبر عبری بود تا آرامش وارستة یک عارف یونانی. آتش اعتقادهایش او را شعله ور می ساخت. گاهی خشم بجا و عادلانه اش انسانیت عمیقش را خدشه دار می کرد؛ خطاهای وی بهایی بود که برای ایمان پرشورش پرداخت، ایمانی که قادرش ساخت جهان را تکان دهد.
از اینها که بگذریم، او دوست داشتنی ترین انسانها بود. از او هیچ تصویری در دست نداریم و انجیل نویسان هم شکل و شمایل او را وصف نمی کنند. ولی در کنار جاذبة روحانیش، حتماً خوش سیما هم بوده است که توانسته است آنهمه زن را نیز مانند مردان به سوی خود جلب کند. از برخی کلمات پراکنده در می یابیم که حضرت عیسی نیز مانند دیگر مردان آن عصر و آن سرزمین نیمتنه ای زیر شنل می پوشیده است، کفشهای چوبی به پا می کرده است، و محتملا، برای جلوگیری از تابش آفتاب، سرپوشی از پارچه که تا روی شانه هایش می رسید بر سر می نهاده است. بسیاری از زنان در او محبتی شفقت آمیز می یافتند که ایثاری بیدریغ در آنان برمی انگیخت. این نکته که تنها یوحنا قصة زنی را که در عین عمل زنا گرفته شده ذکر می کند نمی تواند دلیلی بر عدم صحت آن باشد، زیرا نمی توان گفت یوحنا این قصه را به عنوان تأییدی بر شیوة خدا شناسیش جعل کرده است و در ضمن با خصلت مسیح هم مطابقت کامل دارد.1 قصة دیگری که به همین زیبایی است و خارج از قوة ابداع انجیل نویسان است، شرح داستان فاحشه ای است که، هیجانزده از اینکه عیسی توبه کاران را با آغوش باز می پذیرد، در برابر وی زانو می زند، با روغن آمیخته به مر قیمتی پاهایش را می مالد، و به اشک چشم آنها را شستشو می دهد، و با موهایش آنها را خشک می کند. عیسی دربارة وی می گوید: «گناهان او که بسیار است آمرزیده شد زیرا که محبت بسیار نموده است.» همچنین روایت می شود که مادران کودکان خود را نزد او آوردند تا وی ایشان را لمس نماید و وی: «ایشان را در آغوش کشید و دست بر ایشان نهاد و برکت داد.»

1. «انجیل یوحنا» (7 . 52)؛ این واقعة فرعی در چند نسخة خطی قدیمی «انجیل مرقس» و «انجیل لوقا» ذکر شده است. این قسمتها در انجیلهای متأخر حذف شده است. شاید علت آن ترس از رواج بی قیدی اخلاقی بوده است.

عیسی، برخلاف انبیا، اسینیان، و یحیای تعمید دهنده زاهد مرتاض نبود. او را از جمله در حالی توصیف می کنند که شراب فراوان برای یک جشن عروسی تهیه می بیند، با «باجگیران و گناهکاران» به سر می برد و، مریم مجدلیه را به مصاحبت خود می پذیرد. دشمن شادمانیهای سادة زندگی نبود، گرچه در مورد تمایل جنسی مرد به زن نرمش ناپذیری شدیدی، خلاف طبیعت آدمی، نشان می داد. گاهی در ضیافتهای اغنیا شرکت می جست؛ مع هذا، به طور کلی، معاشرت با بینوایان، و حتی معاشرت با افرادی را که تقریباً نجس محسوب می شدند و مورد تحقیر صدوقیان و فریسیان بودند ترجیح می داد. چون پی برد که اغنیا هرگز او را قبول نخواهند کرد، نویدهایش را بر پایة یک دگرگونی استوار ساخت که بینوایان و ضعفا را در ملکوتی که فرا می رسید برتری می بخشید. عیسی فقط از این جنبه که خود را در کنار طبقات پایین قرار می داد، و از نظر دلرحمی، شبیه قیصر بود؛ اما از هر حیث دیگر، مانند جهان بینی، خصلت، و علایق یک دنیا فاصله میان آن دو وجود داشت! قیصر امیدوار بود با تغیر سازمانها و قوانین مردم را دگرگون کند؛ مسیح می خواست با تغییر مردم سازمانها را از نو بسازد و از قوانین بکاهد. قیصر نیز بر خشم گرفتن توانا بود، ولی هیجاناتش همواره در مهار قوة ادراک روشنش بود. عیسی از هوشمندی بی بهره نبود؛ به پرسشهای دامگسترانة فریسیان تقریباً با مهارت یک نفر حقوقدان، و در عین حال از روی حکمت، پاسخ می داد. هیچ کس نمی توانست حتی در رویارویی با مرگ او را مشوش سازد. ولی قدرت ذهنی وی روشنفکرانه نبود و بستگی به میزان دانشش نداشت، بلکه از حدت مخیله، شدت احساس، و وحدت مقصود نشأت می گرفت. ادعا نداشت عالم مطلق است، و از برخی حوادث در شگفت می شد؛ فقط شور و شوق بسیارش او را بر آن می داشت تواناییهایش را بیش از حد واقع بپندارد، نظیر آنچه در اورشلیم و ناصره پیش آمد.1 اما با این وصف معجزاتی که به وی نسبت داده می شود بر استثنایی بودن تواناییهایش دلالت دارد.
احتمالا معجزات مسیح در بیشتر موارد نتیجة تلقین بوده اند ـ یعنی تأثیر یک روح قوی و مطمئن بر ارواح تأثرپذیر. حضور عیسی خود به منزلة دارویی تقویتی بود. با لمس امیدوارانة او ناتوان نیرو می گرفت و بیمار بهبود می یافت. اینکه داستانهای مشابهی در افسانه ها یا تاریخ دربارة اشخاص دیگری هم نقل شده است، نمی تواند دلیلی بر افسانه ای بودن معجزات عیسی باشد. به استثنای چند مورد، این معجزات غیر قابل باور نیستند؛ پدیده های مشابهی را می توان تقریباً هر روز در لورد2 مشاهده کرد، و مسلماً در عهد حضرت

1. اشاره ای است به ناتوان ماندن مسیح در تحقق ادعای معجزه در این دو شهر. ـ م.
2. شهری در جنوب غربی فرانسه. یکی از بزرگترین زیارتگاههایی است که در ایام اخیر ایجاد شده و نزدیک آن غاری است که می گویند در آنجا مریم بر قدیسه برنادت ظاهر شده (1858)؛ همه ساله حدود یک میلیون تن برای طلب شفا به زیارت آن می روند. ـ م.

عیسی نیز در اپیداوروس و در دیگر مراکز شفای روانی دنیای باستان چنین پدیده هایی رخ می داده است؛ حتی حواریون هم از این گونه شفاها می کرده اند. جنبة روانشناختی معجزات را دو نکته نشان می دهد: اولا خود عیسی شفاهایش را به «ایمان» کسانی نسبت می داد که شفا می یافتند؛ ثانیاً در ناصره، ظاهراً به علت اینکه مردم به چشم «پسر نجار» به او می نگریستند و به قوای استثناییش باور نداشتند نتوانست معجزه کند؛ و هم از این روست که می گوید: «نبی بیحرمت نباشد مگر در وطن و خانة خویش.» دربارة مریم مجدلیه گفته می شود که «هفت دیو را از وی بیرون کرد»؛ به عبارت دیگر، مریم از بیماریها و قبضه های عصبی (این کلمه نظریة «جن زدگی» را به یاد انسان می آورد) رنج می کشید. این حالت وی ظاهراً در حضور عیسی تسکین می یافت؛ بدین جهت عیسی را مانند کسی که او را احیا کرده و حضورش برای تندرستیش ضرور است، دوست می داشت. در مورد دختر یائیروس عیسی صریحاً گفت که کودک نمرده است بلکه در خواب است ـ شاید منظورش نوعی غش عصبی بوده است. عیسی برای بیدار کردنش نرمی معمول خود را به کار نبرد، بلکه آمرانه فرمان داد: «دخترک برخیز!» البته منظور آن نیست که عیسی خود معجزاتش را پدیده هایی صرفاً طبیعی تلقی می کرد؛ او حس می کرد که این معجزات را فقط به یاری روحی الاهی که در وجود اوست به جا می آورد. ما نمی توانیم بگوییم که وی در این تصور خود برخطا بوده است، همچنانکه هنوز نمی توانیم برای نیروهای بالقوه ای که در فکر و ارادة بشر نهفته است حد و مرزی معین کنیم. خود عیسی پس از معجزاتش ظاهراً احساس فرسودگی روانی می کرده است. او با اکراه به معجزه دست می زد و پیروانش را از پخش خبر معجزات منع می کرد. کسانی را که «برهان» می خواستند سرزنش می کرد و متأسف بود از اینکه حتی حواریونش اساساً به خاطر «معجزاتی» که نشان می دهد قبولش دارند.
حواریون وی به هیچ روی از آن دست آدمها نبودند که انسان ممکن است برای دگرگون کردن جهان برگزیند. انجیلها با واقعبینی اختلافات خصایل آنان را نشان می دهند و خطاهایشان را با صداقت عیان می کنند. آنها آشکارا جاه طلب بودند؛ عیسی برای آرام ساختنشان به آنان وعده می دهد که در روز داوری واپسین روی دوازده تخت خواهند نشست و دوازده قبیلة اسرائیل را داوری خواهند کرد. وقتی که یحیای تعمید دهنده به زندان افتاد، یکی از شاگردانش به نام آندرئاس به عیسی پیوست و برادر خود شمعون را با خود آورد که عیسی وی را سفاس (سنگ) نامید و یونانیها آن را به پتروس (پطرس) ترجمه کردند .پطرس چهره ای کاملا انسانی دارد؛ فعال، جدی، بخشنده، حسود، و گاهی تا سر حد بزدلی ترسو بود. آندرئاس و او از ماهیگیران دریاچة جلیل بودند. همین حال را دو فرزند زبدی، یعقوب و یوحنا، داشتند. هر چهار تن پیشة خود را رها کردند تا در پیرامون عیسی محفل کوچکی از اصدقا تشکیل دهند. متی در شهر سرحدی کفرناحوم «باجگیر» یعنی کارمند دولت بود؛

بنابراین منتسب به روم و بدین جهت مورد کینه هر یهودی تشنة آزادی بود.یهودای اسخریوطی تنها حواری است که اهل جلیل نبود. هر دوازده تن اموال خود را در میان نهادند و یهودا را مأمور ادارة آن کردند. آنان در طول دوره ای که عیسی را در سیر و سفر تبشیریش دنبال می کردند در روستاها به سر می بردند، غذایشان را اینجا و آنجا از کشتزارهای سر راه تأمین می کردند، و مهمان نوازی گرویدگان و دوستان را می پذیرفتند. به این دوازده تن عیسی هفتاد و دو شاگرد نیز افزود و آنها را دو به دو راهی شهرهایی کرد که قصد بازدید از آنها را داشت. به آنان سفارش کرده بود که «کیسه، توشه دان، و کفشها با خود برمدارید.» زنان مهربان و پارسا نیز به حواریون و شاگردان پیوستند. این زنان از آنها نگاهداری می کردند و مواظبتهای زندگانی خانگی را، که در زندگی مردها مایة بزرگترین تسلی است، دربارة آنها به جا می آوردند. با دست این گروه کوچک از اشخاص خاکسار و بی سواد بود که حضرت عیسی بشارتش را به جهانیان ابلاع کرد.