گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیست و ششم
.IV – بشارت


عیسی تعلیماتش را با سادگیی در خور شنوندگانش بیان می کرد: با قصه هایی که به اشارت و من غیر مستقیم مطالبش را مفهوم می کرد، با پندهای اخلاقی گیرا که به جای استدلالهای منطقی به کار می برد، و با تشبیهات و استعاراتی به همان اندازه درخشان که در آثار ادبی دیگر یافت می شود. قالب تمثیلی که او به کار می گرفت در مشرق زمین یک شیوة معمول بود، و بعضی از تشبیهات گیرای او، شاید نادانسته، برگرفته از ابنیا، مؤلفان مزامیر، یا ربنها بود؛ مع هذا، سرراست بودن بیان، حال زندة تخیل، و صمیمیت گرم روحش گفتار او را به پایة الهام آمیزترین شعر می رسانید. برخی از سخنانش مبهم است، و برخی دیگر در بادی امر نادرست می نماید؛ بعضی دیگر تند و تیز، کنایه آمیز و تلخ است؛ و تقریباً همة آنها نمونة ایجاز، روشنی و نیروی گفتار است.
نقطة آغاز کار وی «بشارت» یحیای تعمید دهنده بود، که خود برگرفته از صحیفة دانیال و کتاب خنوخ بود؛ «تاریخ جهش ندارد.»1 وی می گفت ملکوت خداوند نزدیک است؛ بزودی خداوند به فرمانروایی بدی در روی زمین پایان می دهد؛ پسر انسان «روی ابرهای آسمان» می آید تا همة بشریت را، از زنده و مرده، دادرسی کند. زمان توبه به پایان می رسد، کسانی که توبه کرده اند، زندگی عادلانه دارند، خدا را می پرستند، و به پیامبر او ایمان آورده اند وارث ملکوت خواهند شد و در دنیایی که سرانجام از هر بدی و رنج و مرگ رسته است به قدرت و به افتخار می رسند.

1.
Historia non facit saltum.

چون این اندیشه ها به گوش شنوندگان آشنا بود، مسیح آنها را شرح و بسط نمی داد و از این رو اکنون دشواریهای بسیار در مفاهیم وی یافت می شود. مقصودش از ملکوت چه بود؟ بهشتی آسمانی؟ ظاهراً خیر، زیرا حواریون و عیسویان نخستین همگی انتظار ملکوتی در روی زمین داشتند. این سنت یهود بود که مسیح به ارث برد؛ و او به پیروان خود تعلیم می داد که این گونه پدر آسمانی را ستایش کنند: «ملکوت تو بیاید، ارادة تو همچنانکه در آسمانها بر زمین نیز کرده شود.» فقط بعد از آنکه این امید پژمرد، انجیل یوحنا این سخن را در دهان عیسی گذاشت: «پادشاهی من از این جهان نیست.» پس آیا مقصودش از ملکوت حالتی روحی، یا آرمانشهری مادی بود؟ گاهی از ملکوت به عنوان حالتی روحی سخن می گفت که پاکان و معصومان به آن نایل می شوند؛ «ملکوت خداوند در میان شماست.» گاهی هم آن را به صورت یک جامعة پر از سعادت آینده تصویر می کرد که در آن حواریون فرمانروایند و آن کسانی که به خاطر مسیح چیزی بخشیده یا رنجی کشیده اند پاداشی صد چندان دریافت می دارند. گویا فقط به طور استعاره کمال معنوی را به ملکوت همانند کرده است و مقصودش آن بوده که کمال معنوی آمادگی و بهایی است که باید برای ملکوت پرداخت، شرط لازم برای نفوس رستگاری است که هنگام تحقق ملکوت در آن خواهند بود.
ملکوت کی فرا خواهد رسید؟ بزودی. «هر آینه به شما می گوییم که بعد از این از عصیر انگور نخورم تا آن روزی که در ملکوت خدا آن را تازه بنوشم.» عیسی به پیروان خود می گفت: «زیرا هر آینه به شما می گویم تا پسر انسان نیاید، از همة شهرهای اسرائیل نخواهید پرداخت.» بعداً این موعد را کمی عقب می اندازد: «هر آینه به شما می گویم که بعضی در اینجا حاضرند که تا پسر انسان را نبینند که در ملکوت خود می آید، ذائقة موت را نخواهند چشید.» «این نسل از میان نخواهد رفت تا آنکه این چیزها کرده شود.» در لحظات حساستر به حورایون چنین اخطار می کرد: «ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.» پیش از حلول ملکوت نشانه هایی خواهد بود: «و جنگها و اخبار جنگها را خواهید شنید ... زیرا قومی با قومی و مملکتی با مملکتی مقاومت خواهند نمود، و قحطیها، وباها، زلزله ها در جایها پدید آید ... آنگاه شما را به مصیبت سپرده، خواهند کشت ... و از یکدیگر نفرت گیرند و بسا انبیاء کذبه ظاهر شده بسیاری را گمراه کنند. و به جهت افزونی گناه محبت بسیاری سرد خواهد شد.» گاهی عیسی حلول ملکوت را منوط به گرایش انسان به سوی خدا و عدالت قلمداد می کرد. معمولا این فرا رسیدن را کار خداوند و عطیة ناگهانی و اعجاز آمیز عنایت الاهی می دانست.
بسیاری ملکوت را یک مدینة فاضلة کمونیستی تعبیر کرده اند و عیسی را یک نفر انقلابی اجتماعی پنداشته اند. در انجیلها قراینی برله چنین دیدگاهی هست. مسیح آشکارا انسانی را که هدف اصلیش در زندگی گردآوردن پول و تجمل است حقیر می شمرد. او ثروتمندان و

سیر شکمان را به گرسنگی و بدبختی وعید و انذار می داد، و متقابلا بینوایان را به سعادت ابدی که ملکوت برایشان به ارمغان خواهد آورد تسلی می داد. به ثروتمندی که از او پرسید علاوه بر رعایت احکام عشره چه باید بکند، مسیح پاسخ داد: «مایملک خود را بفروش و به فقرا بده ... و آمده مرا متابعت نما.» ظاهراً حواریون ملکوت را به دگرگونی انقلابی روابط موجود میان غنی و فقیر تعبیر می کردند. در قسمتهای بعدی خواهیم دید که چگونه آنها و عیسویان نخستین یک گروه کمونیستی تشکیل دادند «و در همه چیز شریک می بودند.» اتهامی که بر اساس آن حضرت عیسی را محکوم کردند این بود که وی توطئه چیده است تا خود «پادشاه یهودیان» شود.
ولی یک نفر محافظه کار نیز می تواند موافق مقصودش از عهد جدید دلیل بیاورد. عیسی با متی، که به شغل خود یعنی کارمندی دولت روم ادامه می داد، دوست می شود. هیچ گونه انتقادی از دولت کشوری نمی کند، در نهضت یهود برای آزادی ملی شرکت نمی جوید، و همواره نرمی و مدارایی را توصیه می کند که ذره ای بوی انقلاب سیاسی از آن به مشام نمی رسد. فریسیان را تشویق می کرد که: مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا.» قصه اش دربارة مردی که پیش از عزیمت به سفر «غلامان خود را طلبید و اموال خود را بدیشان سپرد» متضمن حمله به ربا یا بردگی نیست، بلکه، به عکس، نشانة مسلم گرفتن نهادهای موجود است. عیسی آشکارا عمل غلامی را که ده مینا (ششصد دلار) امانتی آقایش را به کار انداخت و سبب شد که ده مینای دیگر سود بدهد تأیید می کند؛ و عمل آن غلامی را که یک مینای امانتی آقایش را تا بازگشت صاحبش بی ثمر گذاشت سرزنش می کند، و این کلمات عتاب آمیز را در دهان آن ارباب می گذارد: «به هر که دارد، داده خواهد شد و هر که ندارد حتی آنچه دارد نیز از او گرفته خواهد شد.» این جمله اگر خلاصه ای عالی از تاریخ جهان نباشد، دست کم خلاصه ای عالی از قاعدة بازار است. در تمثیلی دیگر، کارگران «زمزمه می کردند علیه کارفرمایشان» که به یکی از آنان که بیش از یک ساعت کار نکرده بود همان مزد کسانی را می داد که تمام روز زحمت کشیده بودند. مسیح این پاسخ را به کارفرما نسبت می دهد: «آیا مرا جایز نیست که از مال خود آنچه بخواهم بکنم؟» عیسی ظاهراً در فکر آن نبوده است که به فقر پایان دهد: «بینوایان را شما همواره با خود دارید.» مانند همة پیشینیان، در نظر او نیز امری بدیهی است که یک نفر برده وظیفه دارد به آقایش خدمت کند: «خوشا به حال آن غلامی که چون آقایش آید او را در حین کار مشغول یابد.» او به بنیانهای اقتصادی یا سیاسی موجود حمله نمی کند، برعکس نفوس پرحرارتی را که می خواهند «به زور ملکوت آسمان را بربایند» محکوم می سازد. انقلابی که او جستجو می کرد انقلابی به مراتب عمیق تر بود که بدون آن هر گونه اصلاحی سطحی و زودگذر می ماند. اگر او می توانست دل انسان را از امیال خودپرستانه، از ستم و آز پاک کند، در آن صورت مدینة فاضله خود به خود می آمد، و

تمام نهادهایی را که ریشه در آز و خشونت داشتند از میان می رفتند و بدنبالشان نیز نیاز به قوانین. چون چنین انقلابی عمیق ترین انقلابهاست، انقلابی که در برابر آن همة انقلابهای دیگر صرفاً کودتای طبقه ای برای از میدان به در کردن طبقة دیگر و ادامة استثمار جلوه می کنند، مسیح به این مفهوم روحانی بزرگترین انقلابی تاریخ بود.
دستاورد او مستقر ساختن یک دولت جدید نبود، بلکه طرح بنیان اخلاقی آرمانی بود. قانون اخلاقی او بر نزدیک بودن زمان فرا رسیدن ملکوت مبتنی بود، و با این هدف طراحی شده بود که انسان را شایستة ورود به آن گرداند. «نویدهای سعادت ابدی» هم با آن ستایش بیسابقه شان از فروتنی، فقر، مدارا، و آرامش بر همین مبنا بودند؛ و به همچنین توصیة مبنی بر گونة دیگر را برای سیلی دراز کردن و شبیه شدن به کودکان خردسال (و نه نمونه های تقوا!)؛ و بی اعتنایی به ملزومات اقتصادی و مالکیت و دولت؛ و ترجیح دادن تجرد بر تأهل؛ و دستور ترک هر گونه پیوند خانوادگی: اینها قواعدی برای زندگی معمولی نبود، بلکه نظامی نیمه رهبانی بود در خور مردان و زنانی شایستة گزینش خدا برای ملکوتی که قریباً فرا می رسید و در آن قانون، ازدواج، روابط جنسی، مالکیت، و جنگ وجود نداشت. حضرت عیسی کسانی را که «خانه، خویشاوند، برادر، زن و فرزند را ترک می کنند» می ستود، حتی کسانی را که «به خاطر ملکوت خداوند خود را خصی کرده اند»؛ البته بدیهی است این احکام شامل یک اقلیت مذهبی فداکار بود نه یک جامعة پایدار. این قوانین اخلاقی از نظر هدف محدود، ولی از نظر دامنه جهانشمول بودند، زیرا مفهوم برادری و «قانون زرین» را دربارة بیگانگان و دشمنان نیز مانند دوستان و همسایگان به کار می بست. اخلاق آرمانی مسیح رؤیای روزی را داشت که انسانها دیگر خدا را نه در معابد، که «در روح و حقیقت»، و نه فقط در گفتار، که در هر کردار خود خواهند پرستید.
آیا این اندیشه های اخلاقی تازگی داشت؟ غیر از ترتیب و تنظیم آنها هیچ چیزشان تازگی ندارد. موضوع محوری موعظة مسیح، یعنی روز داوری و ملکوت آینده، از یک قرن پیش از آن در میان یهودیان مطرح بود. از دیر زمانی شریعت در تلاش تلقین مفهوم برادری بود؛ در سفر لاویان آمده است: «همسایة خود را مثل خویشتن محبت نما»، حتی «غریبی که در میان شما مأوا گزیند مثل متوطنی از شما باشد و او را مثل خود محبت نما.» سفر خروج بر یهودیان مقرر کرده بود که به دشمنانشان نیکی کنند: «اگر گاو یا الاغ دشمن خود را یافتی که گم شده باشد البته آن را نزد او باز بیاور. اگر الاغ دشمن خود را زیر بارش خوابیده یافتی و از گشادن او روگردان هستی، البته آن را همراه او باید بگشایی.» انبیا نیز یک زندگانی نیک را برتر از رسوم و شعایر قرار داده بودند. اشعیا و هوشع شروع کرده بودند به اینکه یهوه را از ارباب خشم و جنگ، به خدای محبت مبدل کنند. هیلل، مانند کنفوسیوس ، «قانون زرین» را تقریر کرده بود. نمی شود عیسی را سرزنش کرد که چرا سنن پر مایة اخلاقی ملتش را

به ارث برده و چرا آنها را به کار بسته است.
تا دیر زمانی مسیح خود را یک یهودی می دانست که در اندیشة انبیا سهیم است، کار آنان را دنبال می گیرد، و مانند آنها فقط برای یهودیان موعظه می کند. پیروانی را که مأمور ترویج بشارتش می کرد منحصراً به شهرهای یهودی گسیل می داشت: «در راه امتها مروید و در بلدی از سامریان داخل نشوید.» بدین جهت پس از رحلتش، حواریون در بردن «مژده» به دنیای «کفار» تردید داشتند. هنگامی که عیسی به یک زن سامری نزدیک چاه بر می خورد به وی می گوید: «نجات از یهود است.» گرچه اصولا نباید سخنانی را مبنای داوری او قرار دهیم که فرد دیگری که خود در آن موقع حاضر نبوده و تقریباً شصت سال بعد آن را نوشته است، از زبان او نقل می کند. وقتی که یک زن کنعانی از او می خواهد که دخترش را شفا بخشد، ابتدا امتناع می ورزد و می گوید: «فرستاده نشده ام مگر به جهت گوسفندان گمشدة خاندان اسرائیل.» به یک جذامی که از او شفا گرفته است می گوید: «خود را به کاهن بنما و آن هدیه ای را که موسی فرمود بگذران.» «آنچه را که کاتبان و فریسیان به شما گویند نگاه دارید و به جا آورید، لیکن مثل اعمال ایشان نکنید.» عیسی نیز، مانند هیلل، قصدش از تغییر و تبدیلاتی که پیشنهاد می کرد بر کندن بنیان شریعت یهود نبود: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا «صحف انبیا» را باطل سازم؛ نیامده ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم.» «لیکن آسانتر است که آسمان و زمین زایل شود از آنکه یک نقطه1 از تورات ساقط گردد.»2
مع هذا، وی به نیروی شخصیت و احساسش همه چیز را دگرگون کرد. به شریعت این حکم را افزود که برای ملکوت، باید با زندگی عادلانه، مهربانانه و ساده آماده شد. در مورد مسائل جنسی و طلاق شریعت را سفت و سخت تر کرد، ولی از سوی دیگر با آمرزش و مفغرت سهلتر آن را ملایمتر ساخت، به فریسیان خاطر نشان کرد که «سبت به جهت انسان مقرر شد نه انسان برای سبت.» قوانین مربوط به خوراک و پاکیزگی را تعدیل کرد، و بعضی روزه ها را از قلم انداخت. وی به مذهب، که به صورت آیینی تشریفاتی درآمده بود، دوباره مهفوم درست کرداری را باز گردانید، و طاعت و صدقه ای را که «به روی دریا» باشد و تشییع و تدفین تجمل آمیز را محکوم کرد. گاهی این حس را در انسان به وجود می آورد که شریعت یهود بر اثر فرا رسیدن ملکوت نسخ می گردد.
همة فرقه های یهودی، جز اسینیان، با بدعتهایش مخالفت می ورزیدند و بخصوص این ادعای او که می تواند گناهان را ببخشد و به نام خدا سخن گوید آنها را خشمگین می کرد. از اینکه می دیدند با کارگزاران منفور روم و با زنان بدنام معاشرت می کند، سخت منزجر

1. علامت مصوت که روی حروف بیصدای عبری گذاشته می شود.
2. شاید این قسمتها را مسیحیان متمایل به یهود الحاق کرده باشند تا از اعتبار بولس حواری بکاهند؛ اما نمی توانیم از پیش خود چنین فرضی بکنیم.

می شدند. کاهنان هیکل و اعضای سنهدرین فعالیتهای او را با بدگمانی می نگریستند؛ و درست همان گونه که هرودس به یحیی مظنون بود، آنها نیز فعالیتهای وی را سرپوشی بر یک انقلاب سیاسی می دیدند؛ آنها می ترسیدند که مبادا پروکوراتور رومی آنها را متهم سازد که از مسئولیت خود در حفظ نظم اجتماعی غفلت می ورزند. از وعدة حضرت عیسی مبنی بر انهدام هیکل اندکی متوحش بودند و اطمینان نداشتند که این سخن استعاره ای بیش نیست. عیسی نیز، به نوبة خود، با جملات نیشدار و تلخ به آنان می تاخت:
کاتبان و فریسیان ... بارهای گران و دشوار را می بندند و بر دوش مردم می نهند و خود نمی خواهند آنها را به یک انگشت حرکت دهند. و همة کارهای خود را می کنند تا مردم ایشان را ببینند. حمایلهای خود را عریض و دامنهای قبای خود را پهن می سازند. بالا نشستن در ضیافتها و کرسی های صدر در کنایس را دوست دارند ... وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار ... ای راهنمایان کور ... ای جهال و کوران ... اعظم اعمال شریعت یعنی عدالت و رحمت و ایمان را ترک کرده اید ... بیرون پیاله و بشقاب را پاک می نمایید و درون آنها مملو از ظلم و جبر است. ... ای کاتبان و فریسیان ریاکار که چون قبور سفید شده می باشید! ... ظاهراً به مردم عادل می نمایید، لیکن باطناً از ریاکاری و شرارت مملو هستید. ... فرزندان قاتلان انبیا هستند. پس شما پیمانة پدران خود را لبریز کنید. ای ماران! و ای افعی زادگان! چگونه از عذاب جهنم فرار خواهید کرد؟ ... باجگیران و فاحشه ها قبل از شما داخل ملکوت خدا می گردند.
آیا حضرت عیسی دربارة فریسیان منصف بود؟ شاید در میان آنان کسانی بودند که در خور چنین تقبیحی بودند، آن عدة بسیار که، مانند عیسویان بیشمار چند قرن بعد، زهد ظاهری را جایگزین عنایت باطنی کرده بودند. ولی فریسیان بسیاری هم بودند که به تبدیل و انسانی تر کردن شریعت قایل بودند. به احتمال زیاد، عدة کثیری از اعضای این فرقه مردمانی صمیم، خوب، و شریف بودند که می پنداشتند آن آیینهای تشریفاتی را که عیسی نادیده می گرفت نبایستی به نفسه قضاوت کرد، بلکه باید آنها را جزئی از قوانینی در نظر گرفت که در خدمت حفظ یگانگی یهودیان، و سرافرازی و شایستگی آنان در میان دنیای خصم است. برخی از فریسیان با عیسی همدردی می کردند و از توطئه هایی که علیه جان او چیده می شد، آگاهش می کردند. یکی از مدافعان عیسی، موسوم به نیکودموس، از فریسیان ثروتمند بود.
قطع نهایی رابطه، حاصل یقین روزافزونی بود که عیسی به مسیح بودن خود یافت و آنها را صریحاً اعلام کرد. پیروانش نخست او را جانشین یحیای تعمید دهنده می دانستند؛ کم کم معتقد شدند که رهاننده ای است که از دیر زمانی انتظارش را می کشیدند تا اسرائیل را از یوغ روم نجات دهد و سلطنت خداوند را روی زمین برقرار سازد. از او می پرسیدند: «خداوندا آیا در این وقت ملکوت را بر اسرائیل باز برقرار خواهی ساخت؟» وی این پرسشها را رد می کرد و چنین پاسخ می داد: «از شما نیست که زمانها و اوقاتی را که پدر در قدرت خود نگاه داشته است بدانید.» و به فرستادگان تعمید دهنده که از او می پرسیدند: «آیا

تو آن کسی هستی که باید بیاید؟» نیز جوابهای مبهم می داد. برای اینکه پیروان خود را از استنباطی که دربارة او داشتند، یعنی او را یک مسیح سیاسی می پنداشتند منصرف سازد، هر گونه ادعایی را مبنی بر اینکه از نسل داوود پیامبر است، رد کرد. مع هذا، اندک اندک، انتظار پر شور پیروانش و تواناییهای روانی فوق العاده ای که در وجود خویش یافت، گویا او را قانع ساخت که خداوند او را، نه برای احیای حاکمیت یهودا، بلکه برای آماده گردانیدن مردم جهت سلطنت خداوند بر روی زمین فرستاده است. در انجیلهای نظیر نه خود را همانند و نه برابر با «اب» می سازد. می پرسید: «از چه سبب مرا نیکو گفتی و حال آنکه کسی نیکو نیست جز خدا.» در دعای خویش در جتسمانی می گوید: «نه آنچه من می خواهم، بلکه آنچه تو می خواهی.» اصطلاح «پسر انسان» را که دانیال مترادف مسیح کرده بود، عیسی به کار برد، بدواً بی آنکه مقصود خودش باشد، ولی سرانجام، در اظهارات ذیل، خود را مصداق آن گردانید: «پسر انسان مالک روز سبت نیز هست.» و این موضوع به نظر فریسیان کفر وحشتناکی آمد. گاهی عیسی خدا را به معنایی منحصر به شخص خودش «پدر» می نامید، ولی در پاره ای از موارد نیز مشخصاً از «پدر من» سخن می گفت و ظاهراً مقصودش این بود که به واسطة درجه ای خاص پسر خداست. دیرزمانی روا نمی داشت که شاگردانش او را مسیح بخوانند، اما در قیصریه فیلیپی بر گفتة پطرس که او را «مسیح، پسر خداوند زنده» خواند، صحه گذاشت. هنگامی که روز دوشنبة پیش از وفاتش به اورشلیم نزدیک شد تا پیام واپسین خود را خطاب به مردم بگوید، «تمامی شاگردانش» با این مضمون به او درود فرستادند: «مبارک باد آن پادشاهی که می آید به نام خداوند!» و چون برخی از فریسیان از او خواستند که شاگردانش را نهیب نماید، پاسخ داد: «به شما می گویم اگر اینها ساکت شوند هر آینه سنگها به صدا آیند.» در انجیل چهارم مذکور است که جمعیت او را به عنوان «پادشاه اسرائیل» استقبال کرد. ظاهراً پیروانش هنوز او را به دیدة یک مسیح سیاسی می نگریستند که قدر روم را واژگون می سازد و سیادت را به یهود می دهد. همین هلهله و شادی بود که سبب هلاکت عیسی به عنوان یک فرد انقلابی گشت.