گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیست و هشتم
.III – یوحنا


حوادث تاریخ خاطرة بولس را با وضوح نسبی برای ما حفظ کرده؛ حال آنکه یوحنا در ابهام و اسرار باقی مانده است. علاوه بر سه نامه (رساله)، دو اثر قابل ملاحظه به نام او به دست ما رسیده است. منقدان احتمال می دهند کتاب مکاشفه در سالهای 69ـ70، و به دست یک یوحنای دیگر،یعنی یوحنای پرسبیتر که پاپیاس ذکر می کند (135)، تألیف شده باشد. یوستینوس شهید در حدود سال 135 این مکاشفة قوی را به حواری «محبوب» نسبت می دهد. ولی در قرن چهارم ائوسبیوس خاطر نشان می سازد که بعضی از دانشمندان در اصالت آن تردید دارند. در هر حال نگارندة آن مرد مهمی بوده است، زیرا با لحن یک مقام تهدید کننده

به کلیساهای آسیا خطاب می کند. اگر نگارندة آن این حواری بوده باشد (و ما فعلا می توانیم چنین فرض کنیم) می توانیم بفهمیم که چرا، مانند برادرش یعقوب، بوآنرگس (پسر تندر) لقب یافته بود. در افسوس، سمورنا، پرگاموم، ساردیس، و دیگر شهرهای آسیای صغیر یوحنا، و نه پطرس یا بولس، رهبر عالی کلیسا محسوب می شد. طبق روایتی که ائوسبیوس نقل می کند یوحنا به توسط دومیتیانوس به پاتموس تبعید شد و در این جزیرة دریای اژه انجیل چهارم و مکاشفة یوحنای رسول را نگاشت. آن قدر عمر کرده بود که مردم دیگر می پنداشتند نخواهد مرد.
از لحاظ شکل، کتاب مکاشفه به صحیفة دانیال نبی و کتاب خنوخ شباهت دارد. این کشف و شهودهای پیشگویانه و نمادی شیوه ای ادبی بود که یهودیان آن زمان غالباً به کار می بردند. چندین مکاشفة دیگر یعنی «مطالب نهانی آشکار شده» وجود داشت، ولی این یکی از حیث شیوایی پرصلابت بر آنها برتری دارد. برپایة این اعتقاد مشترک که فرا رسیدن ملکوت خداوند مسبوق به فرمانروایی شیطان و به کمال رسیدن بدی است، نگارنده پادشاهی نرون را درست به عنوان نشانة این عصر ابلیسی توصیف می کند. شیطان و پیروانش که بر خداوند عاصی هستند به وسیلة لشگر فرشتگان میکائیل شکست می خورند، روی زمین افکنده می شوند و در آنجا دنیای مشرکان را به حمله به مسیحیت وا می دارند. نرون، حیوان و دجال این کتاب است که به وسیلة شیطان تدهین شده، و مسیحی است از سوی شیطان، همچنانکه عیسی مسیحی از سوی خداوند بود. روم همچون «فاحشه ای که روی آبهای فراوان می نشیند و پادشاهان روی زمین با او اعمال ناپاکی انجام داده اند»، نمایانده می شود. روم «فاحشة بابل» است، سرچشمه و کانون و اوج هر گونه ستم، فساد اخلاق، تباهی، و بت پرستی است. در آنجاست که قیصرهای بیدین و خونخوار پرستشی را توقع دارند که مسیحیان باید در حق مسیح به جا آورند.
در یک سلسله کشف و شهود، نگارنده شاهد کیفرهایی است که بزودی نصیب روم و امپراطوری آن می شود. بلایی از ملخها بزودی همة اهالی را، جز صد و چهل و چهار هزار یهودی که نشانة مسیحیت بر پیشانی دارند، در مدت پنج ماه معذب خواهد کرد. فرشتگان دیگر خواهند آمد و «هفت جام خشم خدا» را روی زمین خالی خواهند کرد و مردم را به زخمهای وحشتناک مبتلا خواهند ساخت و دریا را «به خون مانند خون یک مرده» تبدیل خواهند کرد، به طوری که «هر چه در دریا زندگی می کند» بزودی به هلاکت می رسد. فرشتة دیگری با همة حرارت آفتاب همة مردمی را که توبه نمی کنند خواهد زد. یکی دیگر زمین را با تاریکی می پوشاند، چهار فرشته «دو ده هزار بار ده هزار» سوار برای قتل عام یک سوم نوع بشر می آورند. چهار سوار برای «کشتن قوم با شمشیر، قحطی، مرگ و ددهای درنده بر زمین خواهند تاخت.» زمین لرزه ای عظیم کرة زمین را ویران خواهد ساخت. تگرگهای شدید روی کافرانی که زنده مانده باشند خواهد ریخت، و روم بکلی ویران خواهد گشت.

پادشاهان زمین، در دشتهای هرمجدون، گرد هم خواهند شد تا آخرین حملة خود را به خدا انجام دهند، ولی شکست می خورند و کشته می شوند. شیطان و دار و دسته اش که در همه جا شکست خورده اند به دوزخ فرو خواهند رفت. تنها مسیحیان حقیقی و کسانی که به خاطر مسیح رنج کشیده و «در خون بره شسته شده اند» از این مصیبتها در امان خواهند ماند و پاداشی گرانبها دریافت خواهند داشت.
پس از هزار سال شیطان رها خواهد شد تا دوباره به بشر بتازد. گناه در جهانی بی ایمان رو به فزونی خواهد گذاشت. نیروهای بدی واپسین کوشش خود را خواهند کرد تا کار خدا را ویران سازند. ولی این بار هم مغلوب خواهند شد و این بار شیطان و پیروانش برای همیشه به دوزخ افکنده خواهند گشت. آنگاه روز واپسین داوری فرا خواهد رسید. همة مردگان از گور بیرون خواهند آمد و مغروقان سر از دریاها به در خواهند کرد. در آن روز هراس انگیز «هر که در دفتر حیات مکتوب یافت نشد به دریاچة آتش افکنده خواهد شد.» مؤمنان «به جهت ضیافت عظیم خدا» گرد آورده خواهند شد. و «گوشت پادشاهان و گوشت سپهسالاران و گوشت جباران و گوشت اسبها و سواران آنها ... چه آزاد، چه غلام، چه صغیر، و چه کبیر» را خواهند خورد. آسمانی نوین و زمینی نوین تشکیل خواهد یافت. اورشلیم جدیدی از سوی خدا نزول خواهد کرد تا بهشت روی زمین باشد. شالوده های آن از سنگهای قیمتی، عماراتش از سیم و زر شفاف، دیوارهایش از یشم، هر یک از درهایش مرواریدی خواهد بود؛ این اورشلیم را «رودی از آب چشمه» که درکناره های آن «درخت زندگی» خواهد رویید، مشروب خواهد کرد. دوران فرمانروایی بدی برای همیشه به پایان می رسد. مؤمنان مسیح وارث زمین خواهند شد. «دیگر نه مرگ و نه رنج، نه شب، نه اندوه، نه هیچ گونه محنت وجود نخواهد داشت.»
تأثیر کتاب مکاشفه، بیدرنگ، پایدار، و عمیق بود. «پیشگوییهایش دربارة رستگاری مؤمنان و کیفر دیدن دشمنان تکیه گاهی برای کلیسای دستخوش پیگرد گشت.» نظریة «دورة هزار سالة سلطنت مسیح» او مایة تسلی کسانی بود که از تأخیر طولانی بازگشت مسیح متأسف بودند. استعارات زنده و جملات دلپذیرش در عین حال در زبان عامیانه و در زبان ادبی مسیحیت رخنه کرد. مدت نوزده قرن است که انسانها وقایع تاریخ را به مثابه تحقق یافتن کشف و شهود او تفسیر می کنند. در برخی از گوشه های دورافتاده ای که نژاد سفید سکونت دارد، هنوز هم کتاب مکاشفه رنگهای تیره و مزة تندش را به اعتقاد مسیح می دهد.
باور نکردنی است که انجیل چهارم و کتاب مکاشفه اثر یک فرد باشد. کتاب مکاشفه از شعر یهود، و انجیل چهارم از فلسفة یونان مایه گرفته است. شاید که حواری نامبرده، کتاب مکاشفه را پس از اینکه شکنجه و آزار نرونی خشم قابل توجیه او را برانگیخته بود، و انجیل را بعداً طبق

مابعدالطبیعة نضج یافتة دوران سالخوردگیش نوشته باشد (احتمالا حدود سال 90 میلادی). احتمالا تا این زمان خاطراتی که از استاد خویش داشت کمی رنگ باخته بود ـ البته تا آن حدی که کسی بتواند عیسی را فراموش کند؛ و بیگمان در جزایر و در شهرهای یونیانی از طنین رازوری و فلسفة یونانی چیزی هم به گوش او رسیده بود. افلاطون با ارائة مثل خدا به عنوان زمینه ای که بر روی آن همة چیزها تشکیل شدند، موضوعی را مطرح ساخته بود. رواقیان این مثل را در لوگوس سپرماتیکوس یعنی حکمت مولد خدا تلفیق کرده بودند. نوفیثاغورسیان از مثل یک شخصیت الاهی ساخته بودند، و فیلن این مثل را به صورت لوگوس یا حکمت خدا، اقنوم دوم الاهی، در آورده بود که به وسیلة آن خدا جهان را آفریده بود و با آن ارتباط داشت. با در نظر داشتن همة آنچه گفته شد اگر یک بار دیگر مقدمة انجیل چهارم را بخوانیم، و به جای واژة «کلمه»، که ترجمة لوگوس یونانی است، خود لوگوس را بگذاریم، فوراً در می یابیم که نویسنده به فیلسوفان پیوسته است:
در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چیز به واسطة او آفریده شد و بدون او چیزی از موجودات وجود نیافت. ... کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد.
همان گونه که فیلن، متبحر در طرز اندیشه و غور یونانی، این احتیاج را احساس کرده بود که کیش یهود را به صورتهایی که برای یونانیان شیفتة منطق پذیرفتنی باشد بیان کند، یوحنا هم چون عمر دو نسل را در محیط یونانی گذرانیده بود، در صدد برآمد صبغه ای از فلسفة یونان به آیین عرفانی یهود ـ که حکمت خدا را موجودی زنده فرض می کرد ـ و به آیین ترسا ـ که عیسی را مسیح می دانست ـ بدهد. او، آگاهانه و یا ناآگاهانه، با جدا کردن مسیحیت از کیش یهود به کار بولس ادامه داد. دیگر مسیح به صورت یک یهودی معرفی نمی شد که کمابیش طبق شریعت یهود زندگی کرده است، بلکه چنان نشان داده می شد که خطابش به یهودیان «شما» و دربارة شریعت آنان «شریعت شما»ست. عیسی دیگر مسیحی نبود که «برای نجات اغنام گم شدة اسرائیل» فرستاده شده باشد، بلکه پسر خدا و سهیم در ابدیت خدا بود؛ نه تنها داور آیندة بشر، بلکه آفرینندة اصلی جهان بود. در این دورنما زندگی یهودی عیسای بشر در حاشیه قرار می گرفت و تقریباً مانند بدعت مذهبی گنوسی کمرنگش می شد؛ و مسیح خدا در سنتهای مذهبی و فلسفی روح یونانی ادغام می گشت. بدین ترتیب، دنیای مشرکان، حتی دنیای ضد یهود، می توانست او را بپذیرد و از خود بداند.
مسیحیت شرک را از میان نبرد، بلکه آن را در خود پذیرفت. روح یونانی، که رو به احتضار بود، دوباره از الاهیات و از رسوم کلیسا جان گرفت. زبان یونانی که قرنها بر فلسفه فرمانروایی کرده بود، مظروف ادبیات مسیحی و شعایر و کیش نوین گشت. اسرار یونانی در سریت مؤثر آیین قداست تثبیت شد. دیگر فرهنگهای مشرکان نیز در به وجود آمدن آیینی که

همة آیینها را در خود جذب کرده بود، سهم داشتند.از مصر افکار مربوط به تثلیث خدا، روز واپسین داوری، و بقای فردی برای پاداش و کیفر آمد؛ و باز هم از مصر پرستش مادر و کودک و همچنین مذهب تئوزوفی که مذاهب نوافلاطونی و گنوستیسیسم را به وجود آورد و مایة ابهام کیش مسیح گشت، همچنین رهبانیت مسیحی نیز از الگوها و سرچشمة خود را در این کشور یافت. از فریگیا، پرستش مهین مام؛ از سوریه داستان رستاخیز آدونیس؛ و از تراکیا شاید پرستش دیونوسوس خدای میرنده و نجات دهنده به مسیحیت انتقال یافتند. اعتقاد به «هزار سال» یعنی به «اعصار جهان»، «اشتعال نهایی دنیا»، ثنویت شیطان و خدا، و ظلمت و نور از ایران آمد. در انجیل چهارم عیسی را چنین وصف می کند: «نور در تاریکی می درخشد و تاریکی آن را در نیافت.» رسوم کیش میترا (مهرپرستی) آن قدر با آیین قربانی مقدس قداس شباهت داشت که آبای مسیحی شیطان را متهم ساختند که این شباهتها را برای گمراه کردن اذهان ضعیف اختراع کرده است. مسیحیت آخرین آفرینش بزرگ دنیای باستانی مشرکان بود.