گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل سی ام
.III – قسطنطین و مسیحیت


آیا این کار یک تغییر مذهب صادقانه، یک عمل ناشی از اعتقاد مذهبی بود یا یک مانور خردمندانة سیاسی؟ فرض اخیر احتمالش بیشتر است. هلنا، مادر وی، وقتی کنستانتیوس طلاقش داد به مسیحیت گرویده بود. بیگمان وی پسر خود را با منافع و مزایای مسیحیت آشنا کرده بود؛ و بی شک خود او نیز تحت تأثیر پیروزیهایی پی در پیی قرار گرفته بود که در زیر لوا و صلیب مسیح نصیب ارتشش شده بود. ولی فقط یک نفر شکاک می توانست از احساسات مذهبی بشر چنین ماهرانه استفاده کند. در تاریخ آوگوست این مثل از قسطنطین نقل شده است: «فورتونا (الاهة اقبال) است که مردمی را امپراطور می کند» ـ البته این سخن بیشتر تکریمی است دربارة فروتنی تا در مورد بخت و شانس. او در گل دانشمندان و فیلسوفان مشرک را در دربار خود گردآورده بود. پس از تغییر مذهب بندرت مطابق مقتضیات شعایر کیش مسیح رفتار می کرد. نامه هایش خطاب به اسقفهای مسیحی بروشنی نشان می دهد که چندان در بند اختلافات مربوط به الاهیات، که مسیحیان را منقلب می ساخت، نبوده است، ولی آرزو داشته است این جدالها به سود وحدت امپراطوری از میان برود. در دوران سلطنتش با اسقفها به عنوان عمال و دستیاران سیاسی خویش رفتار می کرد؛ آنها را نزد خود فرا می خواند، بر شوراهایشان ریاست داشت، و بر هر عقیده ای که اکثریت آنان اظهار می داشتند صحه می گذاشت. یک مسیحی مؤمن و معتقد در وهلة نخست مسیحی و در وهلة بعد دولتمرد است،

در مورد قسطنطین این امر برعکس بود؛ مسیحیت برای او وسیله بود نه هدف.
وی در عمر خود شکست سه دوران شکنجه و آزار را دیده بود، و از این نکته غافل نبود که مسیحیت علی رغم این ضربات، رشد و توسعه می یافت. پیروان این کیش هنوز بسیار در اقلیت بودند؛ ولی اتحاد، شجاعت، و قدرت داشتند، حال آنکه اکثریت مشرک میان کیشهای فراوان تقسیم می شد و تنها اکثریتی بی حاصل از نفوس ساده ای بود که نه ایمانی داشتند و نه نفوذی. عدة مسیحیان در زمان ماکسنتیوس در رم، و در زمان لیکینیوس در شرق زیاد بود. پشتیبانی قسطنطین از مسیحیان باعث شد که در جنگهایش علیه این دو تن دوازده لژیون مسیحی در خدمتش باشند. نظم و اخلاقی بودن نسبی مسیحیان، زیبایی مسالمت آمیز شعایرشان، اطاعتشان از روحانیان، و پذیرش فروتنانة نابرابریهای زندگی به امید دست یافتن به سعادت پس از مرگ، قسطنطین را تحت تأثیر قرار داده بود. شاید این آیین نوین می توانست اخلاق رومیان را تهذیب کند، زناشویی و خانواده را جانی تازه دهد، و از شدت وحدت جنگ طبقاتی بکاهد. مسیحیان، علی رغم ستم و آزار فراوانی که می دیدند، بندرت علیه دولت شوریده بودند. تعلیم دهندگانشان اطاعت از مقام کشوری را به آنان تلقین، و متقاعدشان کرده بودند که سلطنت موهبتی است الاهی. قسطنطین خواهان سلطنت مطلقه بود. چنین حکومتی می توانست از پشتیبانی مذهب سود برد. انضباط مبتنی بر سلسله مراتب و بر مرجعیت جهانی کلیسا ظاهراً می توانست همنشین روانی مناسب برای سلطنت باشد. شاید اصلا این سازمان شگفت انگیز اسقفها و کشیشها می توانست آلت استقرار صلح، ایجاد وحدت، و قانون قرار گیرد؟
مع هذا، در دنیایی که هنوز عدة مشرکان فزونی داشت، قسطنطین ناچار بود که محتاطانه گام بردارد. او با چنان زبان یکتاپرستانة مبهمی سخن می گفت که هر مشرکی بتواند آن را قبول کند. در سالهای نخستین فرمانرواییش، تشریفاتی را که لازم بود به عنوان «پونتیفکس ماکسیموس» انجام دهد صبورانه انجام داد. معابد مشرکان را تعمیر، و با فرمانی از آنان حمایت کرد. برای وقف قسطنطنیه، هم آداب مشرکان و هم آداب مسیحیان را رعایت کرد. اوراد سحرآمیز مشرکان را برای حفظ محصولات و چارة بیماریها به کار می برد.
رفته رفته هر چه قدرتش افزونتر می شد آشکارتر از مسیحیت طرفداری می کرد. از سال 317 شکلهای مربوط به آیین مشرکان یک به یک از روی مسکوکاتش حذف شد. در سال 323 مسکوکات دیگر فقط حاوی نوشته های بیطرفانه بودند. یک متن قانون دورة سلطنتش، که در صحت آن تردید شده ولی رد نگشته است، به اسقفهای مسیحی در حوزة اسقف نشین آنها قدرت قضایی می داد. قوانین دیگر املاک و اراضی کلیسا را از مالیات معاف می کرد، به جمعیتهای مسیحی شخصیت حقوقی می داد، آنان را مجاز می ساخت که زمین داشته باشند

و هبه هایی دریافت دارند، و اموال شهدای بی وصیت را به کلیسا می بخشید. قسطنطین به محافل مسیحی نیازمند کمکهای مالی می کرد، چندین کلیسا در قسطنطینه و جاهای دیگر ساخت، و پرستش تصاویر را در پایتخت جدیدش ممنوع کرد. «فرمان میلان» را به طاق نسیان سپرد و اجتماعات فرقه های مرتد را ممنوع، و سرانجام امر کرد تا انجمنهای مذهبیشان را خراب کنند. به پسران خویش تربیت مسیحی ارتدوکس می داد، و هزینة سازمانهای بشردوستانة مادرش را تأمین می کرد. کلیسا از موهبتهایی فوق هر گونه انتظار برخوردار شد. ائوسبیوس به خطابه هایی پرداخت که همة آنها سرودهای سپاسگزاری و ستایش است. در سراسر امپراطوری مسیحیان برای اجرای تشریفات شکرگزاری، در تجلیل پیروزی خدای خود، گرد هم جمع می شدند.
مع هذا، سه ابر تابش این «روز بی ابر» را تیره ساختند: انشعاب رهبانی، شقاق دوناتیان، و بدعت آریانیسم. در فاصلة میان دورة شکنجه و آزار دکیوس و دیوکلتیانوس، کلیسا ثروتمندترین سازمان مذهبی امپراطوری شده و از حملات خود به ثروت و تمول کاسته بود. کوپریانوس از اینکه مؤمنان حوزة مذهبیش آن قدر دیوانه وار شیفتة پول هستند، زنان مسیحی صورتشان را می آرایند، اسقفها مقامهای رسمی پردرآمد دارند که از قبل آنها متمول می شوند و پول نزول می دهند و به استشمام بوی خطر دست از کیش خود می کشند شکوه می کرد. ائوسبیوس بسیار اندوهگین بود از اینکه کشیشها بر اثر رقابت در احراز مقامهای کلیسایی با هم به مجادله می پردازند. در همان حال که مسیحیت دنیا را دگرگون می کرد، دنیا هم مسیحیت را دگرگون می ساخت، و شرک جبلی بشر را جلوه گر می کرد. صومعه نشینی یا رهبانیت مسیحی در اعتراضی علیه این سازشهای متقابل روح و جسم شکل گرفت. اقلیتی هدفش این بود که از هر گونه اغماض نسبت به شهوات بشری احتراز جوید و فرو رفتن در اندیشة زندگی جاویدان را، که در آغاز مسیحیت تفوق داشت، برای همیشه برقرار سازد. برخی از این زاهدان، به پیروی از رسوم و عادات کلبیون، از همة دارایی خود دست می کشیدند، خرقة فیلسوفان را به تن می کردند، و فقط از صدقه روزگار می گذراندند. بعضی از آنان، مانند بولس زاهد، در بیابان مصر در کنج انزوا می زیستند. در حدود سال 275، یک راهب مصری به نام آنتونیوس مدت یک ربع قرن در انزوا زندگی کرد: ابتدا در یک قبر، سپس در دژ متروکی واقع بر روی یک کوه، سرانجام در بیابان در غاری وسط صخره ها. در آنجا شب با کشف و شهودهای وحشتناک و خوابهای دلپذیر در کشمکش بود و بر همة آنها فایق می آمد. سرانجام آوازة تقدسش در میان همة مسیحیان پیچید و سبب شد که عابدان نیز عاکف آن بیابان و در عبادت رقیب او شوند. در سال 325، چون پاخومیوس چنین تشخیص داد که انزوا طلبی حاکی از خودپرستی است، در تابن، واقع در مصر، عابدان را در دیری جمع کرد و رهبانیت دسته جمعی یا جماعت رهبانی را بنیاد

نهاد که در غرب گسترش بسیار یافت. کلیسا مدتی با جنبش رهبانیت مخالفت ورزید، سپس آن را به عنوان وزنة لازمی در برابر اشتغال روزافزون خود به حکمرانی پذیرفت.
یک سال پس از گرویدن قسطنطین، کلیسا بر اثر انشعابی، که ممکن بود در همان ساعت پیروزیش موجب انهدام آن شود، دستخوش تفرقه گشت. دوناتوس اسقف کارتاژ، با پشتیبانی کشیشی همنام و همسرشت خود، اظهار می داشت که آن عده از اسقفهای مسیحی که «کتاب مقدس» را در موقع آزار و شکنجه تسلیم پلیس مشرکان کرده اند برخلاف وظایف مقام خود رفتار و از اختیاراتشان سوءاستفاده کرده اند؛ لذا غسلهای تعمید یا درجاتی که به توسط آنها داده شده باطل است؛ و اعتبار آیینهای مقدس تا حدودی به حالت روحی کشیش بستگی دارد. چون کلیسا از قبول این عقیده سخت امتناع ورزید، طرفداران دوناتوس، در هر جا که روحانی شاغل این توقعات آنان را برنمی آورد، خود اسقفهایی در برابر این اسقفها علم کردند. قسطنطین که روی مسیحیت به عنوان نیرویی وحدت بخش حساب کرده بود، از دیدن آشفتگی و شدت عملی که از این انشعاب نتیجه می شد متوحش شد، و ظاهراً تا حدودی نیز از اتحاد گاه و بیگاه دوناتیان با بعضی از جنبشهای رادیکالی دهقانان افریقا برانگیخته شده بود. پس وی شورایی از اسقفها در شهر آرل تشکیل داد (314 میلادی)، حکم محکومیت مورد نظر خود را دربارة دوناتیان به تأیید آن رساند، و به انشعابیون امر کرد که دوباره به کلیسا روی آورند، و فرمانی صادر کرد مبنی بر اینکه مستنکفین املاک و حقوق مدنی خود را از دست خواهند داد (سال 316). پنج سال بعد، با یادآوری «فرمان میلان»، این تصمیمات را لغو کرد و دربارة دوناتیان نوعی رواداری معمول داشت. این انشعاب وجود داشت تا آنکه ساراسنها با فتح افریقا به طور یکسان بر ارتدوکسها و بدعتگذاران چیره آمدند.
در همان سال در اسکندریه وحشتناکترین بدعت در تاریخ کلیسا پدیدار گشت. در حدود سال 318، کشیشی از شهر باوکالیس، واقع در مصر، با اظهار عقاید عجیب و غریبی دربارة ماهیت مسیح مایة تعجب اسقف خود شد. یک مورخ دانشمند کاتولیک این کشیش را کریمانه چنین وصف می کند:
آریوس ... بلند بالا و باریک بود، نگاهی اندوهناک داشت و آثار ریاضت و خشکی از ظاهرش هویدا بود. به طوری که از لباسش برمی آمد ـ قبای کوتاه بی آستین، شالی به منزلة روپوش ـ از جملة زهاد بود. طرز حرف زدنش شیرین و سخنانش اقناع کننده بود. دوشیزگان تارک دنیا، که در اسکندریه زیاد بودند، احترام فراوانی به او می گذاشتند و در میان روحانیون عالیمقام هواخواهان وفادار بسیار داشت.
آریوس می گفت مسیح با آفریننده یکی نیست، بلکه «لوگوس»، یعنی نخستین و عالیقدرترین همة مخلوقات، است. آلکساندر اسقف اعتراض کرد، آریوس ابرام ورزید. او چنین استدلال کرد: «اگر پسر به وسیلة پدر به وجود آمده است باید در زمان به دنیا آمده باشد (حادث باشد). در این صورت، نمی تواند با پدر از لحاظ ابدیت، یکسان باشد. به علاوه، اگر مسیح،

آفریده شده است، باید که از عدم به وجود آمده باشد، نه از ذات پدر. پس با پدر از یک ذات نبوده است.» روح القدس از «لوگوس» به وجود آمده است و کمتر از «لوگوس» جنبة الوهیت داشته است. در این نظریات ادامة افکاری که از افلاطون به وسیلة رواقیان، فیلن، فلوطین، و اوریگنس به آریوس رسیده است به چشم می خورد. فلسفة افلاطون، که چنان نفوذ عمیقی در اصول الاهیات مسیحی داشت، از این پس با کلیسا درگیر می شد.
آنچه برای آلکساندر اسقف تکان دهنده بود نه صرفاً نظرات آریوس، بلکه شیوع سریع آنها حتی در میان صفوف روحانیان بود. وی شورایی از اسقفان مصری در اسکندریه تشکیل داد، و شورا را بر آن داشت تا از آریوس و هواخواهانش خلع لباس کند، و گزارشی از ماوقع برای اسقفهای دیگر فرستاد. برخی از اسقفها ایرادهایی گرفتند؛ بسیاری از کشیشها با آریوس همدلی نشان دادند؛ روحانیان و غیر روحانیان در ایالات آسیایی بر سر این نکته دستخوش تشتت آرا شدند، و بنا به گفتة ائوسبیوس: «در شهرها غوغا و بی نظمی به پایه ای رسید که این امر برای مشرکان حتی در تئاترهایشان موضوع تفریح کفرآمیزی گشت.» قسطنطین، که پس از سرنگون ساختن لیکینیوس به نیکومدیا آمده بود، به وسیلة اسقف این شهر از موضوع اطلاع یافت. وی یک پیام خصوصی برای آلکساندر و آریوس فرستاد و آنان را دعوت کرد که آرامش فیلسوفان را سرمشق قرار دهند و اختلافات فکری خود را به طور مسالمت آمیز با یکدیگر حل کنند، یا لااقل نگذارند عامة مردم از مباحثات آن دو آگاه شوند. نامه اش، که ائوسبیوس آن را حفظ کرده است، بروشنی نشان می دهد که قسطنطین چندان پابند به اصول الاهیات نبوده است، و سیاست مذهبی او هدفهای سیاسی داشته است.
من فرض را بر آن گذاشته بودم که اندیشه هایی را که همة مردم از خدایان دارند به یک شکل واحد بازگردانم، زیرا قویاً حس می کردم اگر بتوانم مردم را متقاعد سازم که در این باره متحد شوند، ادارة امور به طور قابل ملاحظه ای آسان خواهد شد. اما افسوس! اطلاع می یابم که در میان شما بیش از آنچه اخیراً در افریقا مجادله بوده است مجادله وجود دارد. ظاهراً علت این مجادلات پوچ به نظر می رسد و در خور چنین معارضات تند نیست. تو ، آلکساندر، اگر می خواستی بدانی کشیشانت دربارة یک مسئلة حقوقی یا حتی دربارة جزئی از مسئله ای که هیچ گونه اهمیتی ندارد چگونه فکر می کنند، و تو، آریوس، اگر چنین افکاری داشتی، می بایست سکوت می کردی ... لزومی نداشت که این مسائل را به میان مردم بکشانید ... ، زیرا اینها مسائلی هستند که فقط بیکاری محرک آنهاست و جز برای حدت دادن به ذهن فایده ای ندارد ... ، کارهایی است احمقانه، در خور کودکان بی تجربه، نه شایستة کشیشها یا اشخاص معقول.
این نامه هیچ اثری نکرد. برای کلیسا مسئلة «همذاتی» بدان گونه که در مقابل شباهت ساده یعنی «همانندی» پسر و پدر عنوان می شد، از نظر خداشناسی و سیاسی موضوعی حیاتی بود. اگر مسیح خدا نبود، همة بنیاد مذهب مسیحی ممکن بود فرو ریزد، و اگر اختلاف نظر دربارة این نکته مجاز می شد، آشفتگی عقاید ممکن بود وحدت کلیسا، قدرت آن، و بنابراین

مددی را که به دولت می رسانید از میان ببرد.چون مباحثه بیش از پیش شیوع می یافت و مشرق یونانی را شعله ور می ساخت، قسطنطین، برای پایان دادن به این کار، تصمیم گرفت نخستین شورای عمومی کلیسا را تشکیل دهد. پس همة اسقفها را دعوت کرد که در سال 325 به نیقیه (نیکایا) واقع در بیتینیا نزدیک پایتختش نیکومدیا، بیایند و همة مخارج آنان را تأمین کرد. سیصد و هجده تن آمدند، و یکی از ایشان می گوید: «روحانیان دیگری هم که عده شان کمتر بود دستیارشان بودند.» این نکته می رساند که کلیسا در آن زمان به چه رشد و توسعة عظیمی رسیده بود. بیشتر این اسقفها از ایالات شرقی می آمدند. بسیاری از اسقف نشینهای مغرب از این مباحثه اطلاع نداشتند، و پاپ سیلوستر اول، که به سبب بیماری نتوانسته بود بیاید، به فرستادن چند کشیش به نمایندگی اکتفا کرد.
شورا در تالار بزرگ یکی از کاخهای امپراطوری به ریاست عالیة قسطنطین تشکیل جلسه داد. امپراطور با پیامی خطاب به اسقفها، مبنی بر استقرار وحدت کلیسا، مذاکرات را افتتاح کرد. ائوسبیوس می گوید: «با شکیبایی به نطقها گوش داد؛ شدت وحدت گفتار مخالفان را تعدیل کرد،» و خود نیز در مباحثات شرکت جست. آریوس نظریة خود را مبنی بر اینکه مسیح موجودی بود آفریده، نابرابر با پدر، و «فقط به وسیلة مشارکت، الاهی بود» تکرار کرد. پرسندگان باهوش او را مجبور کردند قبول کند که اگر مسیح مخلوق بوده و آغاز داشته ممکن بوده است که تغییر کند، و اگر می توانسته است تغییر کند، ممکن بوده است که از فضیلت به منقصت بگراید. پاسخهایش صادقانه، منطقی، و برایش مرگبار بود. آتاناسیوس، سرکشیش فصیح و پرخاشگری که آلکساندر به عنوان شمشیر الاهیات خود همراه آورده بود، بروشنی نشان داد که اگر مسیح و روح القدس با پدر همذات نبودند، شرک و اعتقاد به تعدد خدایان پیروز می شد. اذعان کرد که در نظر مجسم ساختن سه شخص متمایز در وجود یک خدا اشکال دارد، ولی چنین دفاع کرد که عقل بایستی در برابر راز تثلیت سر تعظیم فرو آورد. همة اسقفها، جز هفده تن از آنان، با او موافقت نمودند و بیانیه ای را در توضیح این نظر امضا کردند. هوادران آریوس به امضای آن تن در دادند، مشروط بر اینکه یک حرف به آن اضافه شود و «همذاتی» به «همانندی» تبدیل گردد. شورا امتناع ورزید و به صوابدید امپراطور بیانیة ذیل را منتشر ساخت:
ما به خدایی یگانه معتقدیم، به پدر قادر مطلق، آفرینندة همة چیزهای آشکار و نهان، و به یک خداوندگار، به عیسی مسیح، پسر خدا، به وجود آمده ... نه آفریده، همذات با پدر ... که به خاطر ما مردم و به خاطر نجات ما فرود آمده، مجسم شده، بشر گشته، رنج دیده، روز سوم از میان مردگان برخاسته، به آسمان صعود کرده است و برای داوری زندگان و مردگان خواهد آمد.

فقط پنج اسقف، و سرانجام فقط دو تن، از امضای این بیانیه خودداری کردند. این دو همراه با آریوس تکفیر و به توسط امپراطور تبعید شدند .یک فرمان امپراطوری مقرر داشت که همة کتابهای آریوس سوزانیده شود و مجازات پنهان نگاه داشتن آنها اعدام باشد.
قسطنطین نتیجه گیری شورا را با ضیافتی شاهانه، که همة اسقفها در آن حضور داشتند، جشن گرفت و به آنان متذکر شد که دیگر به جان یکدیگر نیفتند. سپس آنان را مرخص کرد. وی بر خطا بود که تصور می کرد مباحثه دیگر خاتمه یافته است و خود او نیز تغییر نظر نخواهد داد، اما در این اعتقادش حق به جانب بود که به نفع وحدت کلیسا اقدام مهمی به عمل آورده است. شورا عقیدة راسخ اکثریت اعضایش را، مبنی بر اینکه تشکیلات و حفظ کلیسا مستلزم ثبات آیین آن می باشد، تأیید کرد؛ و سرانجام به آن وحدت و اتفاق نظر عملی در عقیدة اساسی رسید که به کلیسای قرون وسطی نام کاتولیک بخشید. در عین حال، این شورا مشخص کنندة جایگزینی مسیحیت، به عنوان مبین و پشتیبان امپراطوری روم، با شرک بود، و قسطنطین را به اتحادی به مراتب مشخصتر از سابق با مسیحیت می کشاند. تمدنی نوین بر پایة آیینی نوین از آن پس روی ویرانه های فرهنگی فرسوده و کیشی محتضر برپا می گشت. قرون وسطی آغاز شده بود.