گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیست و پنجم
.IV – شریعت و پیامبران


به موجب وصیت هرودس، کشورش میان سه فرزندی که پس از او زنده مانده بودند

تقسیم شد: سهم فیلیپ بخش خاوری بود که باتانئا نام داشت، با شهرهای بیت صیدا، کاپیتولیاس، گراسا، فیلادلفیا و بوسترا. به هرودس آنتیپاس، پرایا (ماوراء اردن)، و در شمال ناحیة جلیل رسید مشتمل بر اسدرایلا، تیبریاس، و ناصره. سهم آرخلائوس، ساماریتیس و ادومیه و یهودا بود. بخش اخیر، مشتمل بر شهرهای مشهور فراوان بود از قبیل: بیت لحم، حبرون، بئرسبع، غزه، جدره، عمواس، یامنیا، یوپا، قیصریه، اریحا، و اورشلیم. در چند شهر فلسطین، یونانیان مسلط بودند و در برخی دیگر سوریها. داستان خوکهای جدره نشانة آن است که در این شهر مردمانی غیر یهودی بوده اند. این مردم غیر یهودی در تمام شهرهای ساحلی اکثریت داشتند جز در یوپا و یامنیا و همچنین در «دکاپولیس» یعنی ده شهر اردن. در داخل، تقریباً همة دهات یهودی بودند. سرنوشت غم انگیز فلسطین، ناشی از این تشتت نژادی بود ولی روم از این تشتت نژادی بدش نمی آمد.
برای درک این نکته که شرک و پابند نبودن جامعة مشرکان به اخلاقیات چه تنفری در میان یهودیان زاهد ایجاد می کرد، باید پیرایشگران انگلستان را به خاطر آوریم. برای یهودیان، مذهب سرچشمة قانون، کشور، و مایة امیدشان بود. در نظر آنان اینکه بگذارند مذهب محو گردد و در جریان تسخیر کنندة رسوم و فرهنگ یونان از میان برود، خودکشی ملی به شمار می رفت. این کینة متقابل میان یهود و غیر یهود، که در نزد این قوم نوعی تب مبارزة نژادی، هیجان سیاسی، و جنگ ادواری را دامن می زد ناشی از همین بود. به علاوه یهودیان یهودا مردم جلیل را به عنوان مرتدان جاهل حقیر می شمردند، و اهالی جلیل هم مردم یهودا را بردگانی می دانستند که در تار شریعت محصور شده اند. میان مردم یهودا و سامریون نیز دایماً اختلاف بود، زیرا اینان مدعی بودند که یهوه صهیون1 را برای مقر خود انتخاب نکرده، بلکه جرزیم را برای این کار برگزیده است؛ و جز اسفار خمسه دیگر نوشته های مقدس را قبول نداشتند. این فرقه ها، با وجود تمام اختلافاتشان، در تنفر نسبت به قدرت روم، که بهای صلحی را که چندان خواستارش نبودند گران از آنان می گرفت، با همدیگر همداستان بودند.
در آن هنگام فلسطین در حدود دو میلیون و پانصد هزار جمعیت داشت که شاید صد هزار نفر از آنان در اورشلیم به سر می بردند. زبان اکثر مردم آرامی بود؛ ربنها و دانشوران، زبان عبری را می فهمیدند. صاحبان مقامات رسمی، بیگانگان، و بیشتر نویسندگان زبان یونانی به کار می بردند. اکثریت مردم را دهقانان تشکیل می دادند که به کشت و آبیاری زمین می پرداختند و باغهای میوه، تاکستان، و دام داشتند. در عهد حضرت عیسی، فلسطین آن قدر گندم تولید می کرد که می توانست اندکی از آن را صادر کند. خرما، انجیر، انگور، زیتون، شراب و روغن آن

1. کوهی از فلسطین مرکزی. سامریون معبد خود را، به رقابت اورشلیم، بر این کوه ساخته بودند، و فقط آنجا را شایستة عبادت می دانستند.

مرغوب و مورد توجه بود و در سراسر دنیای مدیترانه به فروش می رفت. دستور قدیمی مذهب را که بگذارند زمین یک سال در آیش بماند، همواره رعایت می کردند. خیلی از حرفه ها ارثی و به طور کلی به صورت صنفی متشکل بود. افکار عمومی یهودیان کارگر را محترم می داشت، و بیشتر اهل علم دستشان را نیز مانند زبانشان ورزیده می ساختند. عدة بردگان کمتر از هر جای دیگر بود. تجارت خرده پا رونق داشت ولی عدة بازرگانان یهودی که استطاعت زیاد داشته باشند چندان نبود. یوسفوس می گوید: «ما یک قوم تاجر نیستیم. در کشوری سکونت داریم (یهودای شرقی) که بازار از راه دریا ندارد و به داد و ستد (خارجی) نمی گراییم.» عملیات مالی چندان بسط و توسعه نداشت، تا آنکه هیلل، شاید بنا به پیشنهاد هرودس، قانون سفر تثنیه1 ( 15 .1 - 11) را که به موجب آن هر هفت سال یکبار وامها بخشوده می شد لغو کرد. هیکل خود یک بانک ملی بود.
در محوطة هیکل، تالار گزیت، محل اجتماع سنهدرین یا شورای بزرگ شیوخ اسرائیل، قرار داشت. این مؤسسه شاید از دوران حکومت سلوکیها در حدود 200 ق م به وجود آمده بود تا جایگزین نخستین شورای مذکور در سفر اعداد2 (11 . 16) شود که دستیار موسی بود. این شورا که در اصل به توسط خاخام بزرگ از میان اشراف روحانی انتخاب می شد، در دورة تسلط رومیان عدة روزافزونی را نیز از میان فریسیان و همچنین چند منشی به جمع اعضای خویش افزود. این هفتاد و یک نفر، که خاخام بزرگ بر آنها ریاست داشت، مدعی داشتن برترین قدرت نسبت به همة یهودیان جهان بودند و در همه جا نیز یهودیان مؤمن آنان را به رسمیت می شناختند، ولی حشمونیان و هرودس و روم، قدرت آنان را فقط در موردی قبول داشتند که شریعت یهود به وسیلة یکی از یهودیان یهودا نقض می شد. هفتاد و یک تن مزبور می توانستند برای جرایم مذهبی حکم صادر کنند، ولی اجرای حکم موکول به تأیید آن از طرف مقام کشوری بود.
در این مجمع نیز، نظیر اکثر مجامع، دو گروه مخالف بر سر احراز اولویت منازعه داشتند: یکی گروهی بود محافظه کار تحت رهبری خاخامهای بزرگ و صدوقیان، و دیگری گروهی آزادمنش به رهبری فریسیان و منشیان. قسمت اعظم روحانیان عالیمقام و طبقات بالا به

1. و در آخر هر هفت سال انفکاک نمایی، و قانون انفکاک این باشد هر طلبکاری قرضی را که به همسایة خود داده باشد منفک سازد و از همسایه و برادر خود مطالبه نکند چون که انفکاک خداوند اعلان شده است. ... («سفر تثنیه» 15 . 1 – 11 ) ـ م.
2. پس خداوند موسی را خطاب کرده گفت هفتاد نفر از مشایخ بنی اسرائیل که ایشان را می دانی که مشایخ قوم و سروران آنها می باشند نزد من جمع کن و ایشان را به خیمة اجتماع بیاور تا در آنجا با تو بایستند و من نازل شده در آنجا با تو سخن خواهم گفت و از روحی که برتو است گرفته بر ایشان خواهم نهاد تا با تو متحمل بار این قوم باشند و تو به تنهایی متحمل آن نباشی. («سفر اعداد» 11 .16) ـ م.

صدوقیان وابستگی داشتند و وجه تسمیة آنان این بود که بنیادگذار این گروه صادوق نام داشت. اینان در سیاست ناسیونالیست، و در مذهب سنت گرا بودند؛ و از به کار بستن تورات یعنی شریعت مکتوب پشتیبانی می کردند، ولی دستورهای اضافی روایت شفاهی و تفسیرهای آزادمنشانة فریسیان را قبول نداشتند. دربارة بقای روح تردید داشتند، و به داشتن چیزهای خوب روی زمین خرسند بودند.
فریسیان (مشتق از پروشیم، یعنی جدایی طلب) را صدوقیان چنین می نامیدند، زیرا می گفتند که فریسیان (مانند برهمنان خوب) خود را از آنان که از لزوم پاکی در شعایر مذهبی غفلت می کنند و در نتیجه دچار ناپاکی مذهبی می شوند، جدا می سازند. این فریسیان در واقع ادامه دهندگان راه و رسم حسیدیم یعنی مقدسهای دورة مکابیان بودند که از اجرای بسیار دقیق شریعت پشتیبانی می کردند. یوسفوس که خود یک فریسی بود، آنها را چنین وصف می کند: «گروهی از یهودیان که خود را مذهبی تر از دیگران می دانند و شرایع را با دقت بیشتری بیان می کنند.» برای این منظور، به شریعت مکتوب اسفار خمسه روایت شفاهی تفسیرها و فتواهایی را که معلمان مسلم شریعت کرده و داده بودند می افزودند. به عقیدة آنها این تفسیرها برای روشن گردانیدن نکات تاریک شریعت موسی، برای تصریح تطبیق آنها با موارد خاص، و احیاناً جهت تغییر ظاهر آن به منظور تلفیق با احتیاجات و شرایط نوین زندگی لازم بود. در عین حال سختگیر و متحمل عقاید دیگران بودند، جا به جا شرایع را ملایم می ساختند، همان گونه که در زمان هیلل راجع به بهرة پول عمل شد، ولی می خواستند که روایت شفاهی نیز مانند تورات کاملا رعایت شود. به نظر آنان، یهودیان تنها با این اطاعت کامل ممکن بود از اضمحلال و جذب شدن در آیینهای دیگر اجتناب ورزند. فریسیان، کار تسلط رومیان را بر خود هموار کرده بودند، تسلی خویش را در امید به یک بقای روحانی و جسمانی جستجو می کردند. زندگی ساده داشتند و تجمل را محکوم می کردند، غالباً روزه می گرفتند، با رغبت غسل می کردند، و خویش را آگاه به فضیلت خود نشان می دادند. ولی اینان مظهر نیروی معنوی آداب و فرهنگ یهود بودند، پشتیبانی طبقات متوسط را به خود جلب می کردند و به پیروان خود کیش و قاعده ای می دادند که آنان را هنگام روی آوردن مصیبت از پراکندگی حفظ کند. پس از انهدام هیکل (به سال 70 میلادی)، روحانیان نفوذ خود را از دست دادند، صدوقیان از بین رفتند، کنیسه جای معبد را گرفت، و فریسیان، به وسیلة ربنها، تعلیم دهندگان و راعیان قومی شدند که پراکنده بودند ولی مغلوب نبودند.
افراطی ترین فرقة یهود اسینیان بودند. اینان زهد خود را به زهد حسیدیم مربوط می ساختند. نام آنها شاید مشتق از لغت کلدانی آشایی (استحمام کننده)، و آیین و اعمال آنها مشتق از نظریه های پرهیزگاری باشد که در قرن اول ق م در سراسر جهان جریان داشت ممکن است که بعضی از افکار برهمنی، بودایی، پارسی، فیثاغورسی و کلبی، که به چهار راه تجارتی

اورشلیم می رسید، در آنها نفوذ کرده باشد. این فرقه که عدة آنان در فلسطین در حدود چهار هزار نفر بود با نظم خاصی متشکل شده بودند، شریعت مکتوب و شفاهی را با دقت پرشوری رعایت می کردند، و با هم به صورت اشخاص مجرد و تقریباً راهب زندگی می کردند؛ در واحة انگادی در میان بیابان، در غرب بحرالمیت، به کشت زمین می پرداختند. در خانه های متعلق به جماعتشان سکونت داشتند، غذاهایشان را دور هم و به طور اشتراکی و در حال سکوت می خوردند، سران خود را به وسیلة اخذ رأی عمومی برمی گزیدند، اموال و درآمدهای خود را در یک خزانه جمع می کردند و پیرو این شعار حسیدیم بودند : «مال من و مال تو آن تست.» یوسفوس می گوید: «بسیاری از ایشان بیش از یک قرن عمر می کردند زیرا غذای آنان ساده و زندگیشان منظم بود.» هر یک از آنان لباسی از کتان سفید می پوشیدند، کج بیل کوچکی همراه داشتند تا مدفوعات خود را در خاک کنند، سپس خود را مانند یک برهمن می شستند و تخلیة شکم را در روز سبت (شنبه) کفر می دانستند. فقط برخی از اسینیان ازدواج می کردند و در شهرها به سر می بردند، ولی قاعدة تولستوی را به کار می بستند و آن اینکه با زنانشان منحصراً برای تولید مثل نزدیک می شدند. اعضای این فرقه از هر گونه لذت نفسانی اجتناب می ورزیدند و فنای فی الله را در تفکر و دعا می جستند. امیدوار بودند که با زهد و خویشتنداری و مشاهده بتوانند به قدرتهای سحرآمیز دست یابند و آینده را پیش بینی کنند. مانند بسیاری از همزمانان خود به وجود فرشتگان و شیاطین معتقد بودند. بیماریها را به تسلط ارواح خبیثه منسوب می داشتند و می کوشیدند با جمله های افسونی و عزایم آنها را دور کنند. بعضی از قسمتهای «قباله»1 از «آیین سری» آنان گرفته شده است. منتظر آمدن مسیحی بودند که ملکوت اشتراکی و مبتنی بر مساوات خدا (مخلوت شاماییم) را روی زمین مستفر می سازد. در آن کشور فقط کسانی راه دارند که در این جهان زندگانیشان بر پایة پاکدامنی بوده است. اینان صلحجویان با حرارتی بودند و از ساختن ابزار جنگ ابا داشتند. با این وصف، هنگامی که لژیونهای تیتوس به اورشلیم و به هیکل حمله بردند، اسینیان به یهودیان دیگر پیوستند و تقریباً تا آخرین نفر جنگیدند. آن طور که یوسفوس آداب و رنجهای آنان را توصیف می کند خواننده خود را در محیط مسیحیت احساس می کند:
اگرچه آنان را شکنجه و آزار می دادند، می سوزاندند، و تکه های بدنشان را می کندند، و هر بلای ممکن را بر سرشان می آوردند تا مجبور به سب شارع خود (موسی) شوند یا از غذاهای حرام بخورند، زیر بار نمی رفتند و نیز حاضر نمی شدند از شکنجه دهندگان خویش تملق بگویند یا اشک بریزند. بلکه، در بحبوحة رنج و درد، برای تحقیر دژخیمان خود، لبخند می زدند و با سرور جان می سپردند؛ تو گویی انتظار داشتند جان خود را باز یابند.

1. تفسیری سری «کتاب مقدس» بین ربنهای یهود و بعضی مسیحیان قرون وسطایی، که در آغاز دهن به دهن نقل می شد، و بعدها به صورت مکتوب درآمد. ـ م.

صدوقیان، فریسیان، و اسینیان فرقه های اصلی یهود در میان نسلی بودند که پیش از حضرت عیسی زندگی می کرد. منشیها (هاکامین، با سوادها)، که حضرت عیسی غالباً آنها را با فریسیان همگروه می شمرد، یک فرقه نبودند، بلکه صاحبان یک حرفه بودند؛ اینان دانشورانی بودند متبحر در شریعت که آن را در کنیسه ها شرح و تفسیر می کردند، در مدارس درسش می دادند، در خلوت و در ملاء عام دربارة آن بحث می کردند، و از آن برای داوری در موارد خاص بهره می جستند. برخی از آنان ربن، برخی دیگر نیز صدوقی، و بیشترشان فریسی بودند. در دو قرن پیش از هیلل آنها مقامی را داشتند که بعد از او ربن نامیده شد. اینها فقهای یهودا بودند. آرای آنان دربارة شریعت به مرور دستچین گردید و دهان به دهان از استاد به شاگرد انتقال یافت و جزئی از حدیث و روایت شد که فریسیان آن را به اندازة شریعت مکتوب محترم می داشتند. در زیر نفوذ آنها، مجموعة شرایع موسی توسعه یافت و شامل هزاران دستور مفصل گشت تا در هر اوضاع و احوالی بتواند به کار رود.
در میان این آموزگاران غیر روحانی شریعت، مشخصترین و قدیمیترین چهره همانا هیلل است، ولی خود او در میان ابر افسانه ای که اعقاب پر حرارت وی در پیرامون او به وجود آورده اند محو شده است. می گویند که او در بابل (حدود سال 75 ق م) در خانواده ای ممتاز که بی چیز شده بود چشم به دنیا گشود. هنگامی که به اورشلیم آمد بالغ بود و با کار دستی معاش زن و فرزندانش را تأمین می کرد. با نیمی از مزد روزانه اش در مدرسه ای پذیرفته شد که در آنجا دو استاد مشهور، شمایا و آبتولیم، شریعت را شرح می کردند. روزی که پول نداشت راهش ندادند. از پنجره بالا رفت «تا بتواند سخنان خدای زنده را بشنود.» به طوری که نقل می کنند در آنجا از سرما کرخ شد، در میان برف افتاد و صبح فردای آن روز او را نیمه جان یافتند. به نوبة خود ربن یا مدرس گشت، و به سبب فروتنی و صبر و نرمیش شهرتی به هم رساند. بنا به یک روایت مردی که شرط بسته بود او را خشمگین سازد، شرط را باخت.
سه اصل را برای هدایت زندگی پیش نهاد: بشردوستی، صلحجویی، عشق به شریعت و آشنایی به آن. هنگامی که یک فرد نو آیین از او خواست که در مدت کمی که بتوان روی یک پا ایستاد شریعت را برایش شرح دهد، هیلل جواب داد: «آنچه بر خود نمی پسندی، بر دیگری مپسند.»1 این عبارت در واقع صورت منفی محتاطانة قانون زرین بود که مدتها پیش صورت اثباتی آن در سفر لاویان درج شده بود. هیلل تعلیم می داد که: «پیش از آنکه خودت را به جای همسایه بگذاری درباره اش قضاوت نکن.» با وضع هفت قاعده جهت تفسیر شریعت در صدد برآمد تا فرقه هایی را که با هم توافق نداشتند سازش دهد. تفسیرهای خودش آزادمنشانه بود؛ و چشمگیرتر از همه اینکه وام دادن و موارد طلاق را تسهیل کرد. بیشتر اهل

1. «تلمود» به این پاسخ هیلل چند کلمة دیگر نسبت می دهد: «تمام شریعت این است و باقی جز تفسیر نیست.»

ایجاد صلح و آرامش بود تا اصلاح. به جوانان سرکش زمان خود چنین اندرز می داد: «از گروه جدا مشو.» هرودس را به عنوان مصیبتی اجتناب ناپذیر قبول داشت و در سال 30 ق م از طرف او به ریاست سنهدرین منصوب شد. اکثریت فریسی این شورا او را به قدری دوست داشتند که وی تا زمان مرگش (10 میلادی) در رأس شورای بزرگ باقی ماند. به پاس خاطرة او این مقام مدت چهار صد سال در خانوادة او موروثی ماند.
شورا مقام شامخ دوم را به رقیب او شمایی، ربن محافظه کار، داد. این شخص طرفدار تفسیر محدودتری از شریعت بود، طلاق را قبول نداشت، و، بی توجه به شرایط و اوضاع تازه، خواستار اجرای لفظ به لفظ تورات بود. این تقسیم سران روحانی یهود به گروههای محافظه کار و آزادمنش از یک قرن پیش از هیلل مرسوم بود و تا هنگام انهدام هیکل نیز ادامه یافت.