گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیست و پنجم
.V – انتظار بزرگ


ادبیات یهود که از این دوره به دست ما رسیده تقریباً بکلی مذهبی است. در نظر یک عبری سنت گرا همان طور که ساختن تصویر از خدا و هر گونه تزیین تصویری معبدهایش توهین به مقدسات بود، پرداختن به فلسفه و ادبیات نیز برای هر هدف نهایی جز ستایش خداوند و تجلیل از شریعت خطا می نمود. البته استثناهای فراوانی هم وجود داشت و از آن جمله می توان از داستان زیبای شوشنا یاد کرد.1 این داستان دربارة یک زن زیبای یهودی است که از طرف دو تن از شیوخ یهودی، که به منظور خود نایل نشده بودند، متهم به بی عفتی می شود و بر اثر بازجویی ماهرانة جوانی به نام دانیال از شهود تبرئه می گردد. حتی این داستان عشقی نیز در بعضی از نسخه های صحیفة دانیال نبی راه یافت.
کتاب یوشع فرزند سیراخ، که به نام حکمت یسوع پسر سیراخ معروف است، شاید به قدمت این دوره باشد. این اثر جزو آپوکریف یعنی نگاشته های پنهانی یا غیر مجاز است که یهودیان آنها را جزو عهد قدیم نمی پذیرند. کتاب مزبور سرشار از زیبایی و حکمت است و شایسته نبوده است که از مجموعة کتاب جامعه و کتاب ایوب حذف شود. در فصل 24 این کتاب نیز، مانند فصل هشتم امثال سلیمان، به نظریة لوگوس یعنی کلمة مجسم برمی خوریم: حکمت می گوید: «خداوند مرا مبدأ طریق خود داشت؛ قبل از اعمال خویش از ازل. من از ازل برقرار بودم، از ابتدا، پیش از بودن جهان.» بین سالهای 130 ق م و 40 میلادی، یک یهودی اسکندرانی ـ یا چند یهود متمایل به فرهنگ و رسوم یونانی ـ کتابی منتشر کردند به

1. در «عهد قدیم»، زنی که قهرمان باب سی ام «صحیفة دانیال نبی» است. دو تن از بزرگان قوم در فریفتن او می کوشند، و چون به منظور نمی رسند او را به فسق متهم می کنند. ـ م.

نام حکمت سلیمان که هدف آن، مانند فیلن، هماهنگ ساختن یهودیت و فلسفة افلاطون بود. این کتاب یهودیانی را که به فرهنگ و آداب یونان رو کرده بودند به بازگشت به شریعت دعوت می کرد، و نثرش اصالت نثر پس از اشعیای نبی را داشت. یک اثر کم اهمیت تر هم مزامیر سلیمان است که تاریخ تألیفش در حدود 50 ق م است، و سرشار از پیش بینی آمدن نجات دهنده ای برای قوم اسرائیل می باشد.
امید به رهایی از تسلط روم و از رنجهای روی زمین با ورود یک رهانندة یزدانی تقریباً همه جا در ادبیات یهودی آن زمان به چشم می خورد. بسیاری از این آثار شکل مکاشفه یا الهاماتی را داشتند که هدفشان این بود که گذشته را، با نشان دادن اینکه مقدمه ای است بر آیندة پیروزمندی که خداوند بر یک غیب بین آشکار می سازد، قابل فهم و اغماض گردانند. صحیفة دانیال که در حدود سال 165 ق م نگاشته شده بود تا قوم اسرائیل را در قبال آزار آنتیوخوس اپیفانس دلداری دهد، هنوز هم در میان یهودیانی که باور نداشتند خداوند دیر زمانی آنها را زیر سلطة مشرکان باقی می گذارد، دست به دست می گشت. کتاب حبشی خنوخ که احتمالا به توسط چند مؤلف بین سالهای 170 و 66 ق م نوشته شده، به شکل تجلیهایی درآمد که بر یکی از شیوخ شریعت که، بنابر سفر پیدایش (5 . 24)، با «خدا راه می رفت»، دست داده بود. این کتاب از سقوط شیطان و انصارش به زمین و متعاقب آن رخنة بدی و رنج در زندگی بشر، سپس نجات بشر به وسیلة یک مسیح، و فرا رسیدن ملکوت خدا سخن می گفت. در حدود سال 150 ق م، بعضی از نویسندگان یهودی شروع به انتشار وخشهای سیبولایی کردند که در آنها سیبولاها یا زنان غیبگوی مختلف به عنوان مدافع یهودیت در برابرشرک ظاهر می شدند و پیروزی نهایی یهودیان را بر دشمنانشان پیشگویی می کردند.
فکر یک خدای نجات دهنده احتمالا از ایران و از بابل به آسیای غربی آمده بود. کیش زردشتی تمام تاریخ و تمام زندگی را مانند جنگی میان نیروهای مقدس نور و نیروهای اهریمنی ظلمت نمایش می داد و بر آن بود که در پایان رهاننده ای به نام سوشیانت یا میترا خواهد آمد تا میان مردمان داوری کند و عدالت و صلح را جاودانه حکمفرما سازد. در نظر بسیاری از یهودیان تسلط روم جزئی از پیروزی زودگذر شهر بود. آنها آز، خیانت، خشونت شدید، و بت پرستی تمدن «اجنبیها» و الحاد دنیای اپیکوری را تقبیح می کردند. در کتاب حکمت سلیمان چنین آمده است:
مشرکان می گفتند: عمر کوتاه و مشقت بار است، و مرگ را هم چاره ای نیست، از گور نیز تاکنون کسی بازنگشته است. ... نفس منخرین ما همچون دود و جرقة کوچکی در جنبش قلب ماست؛ خاموش که شد، بدن ما به خاکستر بدل خواهد گشت و روح ما مانند هوای سبک محو خواهد شد، ناممان فراموش و زندگی ما همچون نشانة ابر، همچون مهی که اشعة آفتاب آن را پراکنده سازد، ناپدید خواهد شد. ... بیایید، بیایید از چیزهای خوب موجود بهره گیریم. ... نگذاریم گلهای بهاری از دست بروند؛ غنچه های

گل را، پیش از آنکه پژمرده شوند، تاج سر کنیم؛ و همه جا نشانی از شادی خویش باقی بگذاریم.
مؤلف می گوید این اپیکوریها غلط استدلال می کنند. ارابة خود را به ستاره ای می بندند که می افتد، زیرا لذت چیزی است بیهوده و زودگذر.
در واقع امید مشرکان کاهی است که باد آن را می برد، مهی است که طوفان پراکنده اش می سازد؛ مانند خاطرة مهمانی که فقط یک روز می ماند می گذرد. ولی انسان عادل همیشه زنده می ماند، و قادر متعال مواظب اوست. بدین جهت، ملکی پرافتخار و دیهیمی از زیبایی از دست خداوند دریافت خواهد کرد.
به موجب کتابهای مکاشفات، دوران فرمانروایی بدی یا بر اثر دخالت مستقیم خود خدا، یا با روی زمین آمدن پسر یا نماینده اش، مسیح یا یک تدهین شده،1 پایان خواهد یافت. مگر اشعیای نبی این موضوع را یک قرن پیش پیشگویی نکرده است؟
زیرا که برای ما ولدی زاییده و پسری به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او ... خدای قدیر و پدر سرمدی و سرور سلامتی خوانده خواهد شد.
بسیاری از یهودیان در توصیف مسیح به عنوان پادشاهی زمینی که در خاندان سلطنتی داود به دنیا می آمد با اشعیا (11 . 1) همداستان بودند.2 برخی دیگر، مانند نویسندگان کتابهای خنوخ و دانیال، او را فرزند انسان می نامیدند و او را آمده از آسمان نشان می دادند. فیلسوف امثال سلیمان و شاعر حکمت سلیمان، شاید تحت تأثیر مثل افلاطونی، یا «جان جهان» رواقیون، او را عقل جسم، نخستین مخلوق خدا، و کلمه یا عقل (لوگوس)، که بزودی نقش بزرگی در فلسفة فیلون ایفا می کرد، می دانستند. تقریباً همة نویسندگان مکاشفات گمان می کردند که مسیح زود فاتح خواهد شد، ولی اشعیا در یک قسمت شایان توجه او را چنین در نظر مجسم ساخته بود:
خوار و نزد مردمان مردود و صاحب غمها و رنجدیده ... لکن او غمهای ما را بر خود گرفت و دردهای ما را بر خویش حمل نمود ... و حال آنکه به سبب تقصیرهای ما مجروح و به سبب گناهان ما کوفته گردید. ... و از زخمهای او ما شفا یافتیم. ... و خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد ... از ظلم و از داوری گرفته شد ... او از زمین زندگان منقطع شد ... و گناهان بسیاری را بر خود گرفت و برای خطاکاران شفاعت نمود.
با این وصف، همه در این عقیده همداستانند که در پایان مسیح کفار را مطیع خواهد ساخت،

1. به کلمة مسیح (به عبری مشیا) در «عهد قدیم» غالباً برمی خوریم. یهودیانی که به ترجمة هفتادی اقدام کردند (حد 280 ق م)، آن را به «کریستوس» (تدهین شده، یعنی کسی که رویش روغن مقدس ریخته شده) ترجمه کردند.
2. «و نهالی از تنة یسی بیرون آمده شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت؛ و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت.» ـ م.

اسرائیل را رهایی خواهد بخشید، اورشلیم را پایتخت خود خواهد کرد، و همة مردم را به پذیرفتن یهوه و شریعت موسی خواهد آورد. پس از آن «زمان خوشی» از سعادت برای همة جهانیان فرا خواهد رسید. سراسر زمین حاصلخیز خواهد شد، هر دانه هزار بار خواهد داد، شراب فراوان خواهد بود، فقر رخت برخواهد بست، همة مردم تندرست و پارسا خواهند بود، و عدالت و نوعپرستی و صلح روی زمین حکمفرما خواهد گشت. برخی از غیبگوها معتقد بودند که این عصر فرخنده منقطع می گردد، قدرتهای ظلمت و بدی حملة واپسین خود را به ملکوت سعادت می کنند، و دنیا در میان بی نظمی و آتش عظیم نابود می شود. سرانجام در «روز خدا» مردگان برمی خیزند و به وسیلة «قدیم روزگار» (یهوه) یا به توسط «پسر انسان»، که به او قدرت مطلق و ابدی بر دنیایی نو شده یعنی «ملکوت خداوند» داده خواهد شد، داوری می شوند. بدان، با زبان بسته و از سر، «در دوزخ» افکنده خواهند شد، ولی نیکان به سعادت بی پایان خواهند رسید.
اصولا نهضت فکری در یهودا با نهضت فکری در الاهیات شرک آلود آن زمان همگام بود: قومی که زمانی آینده را در گرو سرنوشت ملی خود می دانست، دیگر اعتماد خود را به کشور از دست داده بود و به رستگاری فردی و روحی می اندیشید. مذاهب اسرار چنین امید رستگاریی را به میلیونها نفر مردم در یونان، شرق هلنی، و ایتالیا داده بودند، ولی هیچ جا به اندازة یهودا این امید جدی گرفته نشده بود و یا احتیاج بدان اینهمه عظیم نبود. بینوایان یا محرومان، ستمدیدگان یا تحقیرشدگان روی زمین به یک رهانندة یزدانی نظر داشتند که آنان را از انقیاد و رنج رهایی بخشد. مکاشفات روایت می کردند که بزودی نجات دهنده ای می آید و با پیروزی او همة درستکاران، حتی از گور، به پا می خیزند و به بهشتی که جایگاه سعادت ابدی است می روند. مقدسان پیری مانند شمعون، زنان عارفی مانند حنا دختر فنوئیل، عمر خود را در هیکل با روزه داری و صبر و دعا سپری می کردند، به این امید که رهاننده را پیش از مردن به چشم خود ببینند. دلها سرشار از انتظاری بزرگ بود.