گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل سوم
.II - بدعتگذاران


نامطبوعترین وظیفة سازمان کلیسایی جلوگیری از شقاق کلیسا به واسطة افزایش بدعتها ـ یعنی آموزه های مخالف با تعریفات شوراهای کلیسایی از کیش مسیحی ـ بود. به محض تحصیل پیروزی، کلیسا دیگر از تبلیغ رواداری دینی دست کشید و فردگرایی در اعتقادات دینی را به همان دید خصمانه ای می نگریست که دولتها به نهضتهای تجزیه طلبی یا شورشی می نگریستند؛ نه کلیسا و نه بدعتگزاران صرفاً از جنبة الاهیات بر بدعت نمی نگریستند؛ بدعت در بسیاری از موارد مستمسک یک جامعة محلی شورشگر بود که می خواست خود را از قدرت

قاهر و مسلط آزاد سازد؛ مثلا هدف مونوفوسیتیها (پیروان مذهب وحدت طبیعت) آزاد ساختن سوریه و مصر از قید قسطنطنیه، و آرزوی دوناتیان رها ساختن افریقا از سلطة روم بود؛ و اکنون که دین و دولت یکی بودند، این کار شورشی محسوب می شد در برابر هر دو. اصیل آیینان مخالف ناسیونالیسم بودند و بدعتگذاران مدافع آن؛ کلیسا برای تمرکز و وحدت می کوشید، بدعتگذاران برای استقلال و آزادی محلی.
مذهب آریانیسم، که در داخل امپراطوری مغلوب شده بود، در میان بربرها به پیروزی عجیبی نایل آمد. مسیحیت نخست توسط اسیران رومی ، که در حمله های گوتها بر آسیای صغیر در قرن سوم گرفتار شده بودند، به قبایل توتونی رسید. اولفیلاس «رسول» (؟311-381) کاملا رسول نبود. وی از اخلاف یک اسیر مسیحی از کاپادوکیا بود و میان گوتهایی که در شمال دانوب می زیستند زاده و پرورده شده بود. در حدود سال 341، وی توسط ائوسبیوس، اسقف اعظم نیکومدیا که پیرو آریانیسم بود، به اسقفی آنان برگزیده شد. وقتی که آتاناریک، سردار گوتها، در مستملکات خود مسیحیان را مورد پیگیری و آزار قرار داد، اولفیلاس از کنستانتیوس که او نیز پیرو آریانیسم بود اجازه ای اخذ کرد تا جامعة کوچک مسیحیان گوتیک را از دانوب بگذراند و وارد تراکیا سازد. برای تعلیم دادن مسیحیان تابع خود و افزودن بر شمارة آنان، با حوصلة بسیار کتاب مقدس را، جز کتابهای پادشاهان که. به نظر او به طرز خطرناکی جنگجویانه بود، از یونانی به زبان گوتیک ترجمه کرد؛ و چون گوتها هنوز خطنویسی نمی دانستند، او الفبای گوتیگ را بر مبنای حروف یونانی ابداع کرد. این ترجمه نخستین اثر ادبی در زبان توتونی بود. زندگی پرهیزکارانة اولفیلاس چنان اعتمادی به خرد و پاکدامنی او در میان گوتها ایجاد کرد که آنان مسیحیت آریوسی او را بی گفتگو پذیرفتند. چون مسیحیت در دو قرن چهارم و پنجم از طریق گوتها به سایر بربرها رسید، تقریباً همة متجاوزان به امپراطوری پیرو آریانیسم بودند، و حکومتهای جدیدی که به وسیلة آنان در بالکان، گل، اسپانیا، ایتالیا، و افریقا تأسیس شدند رسماً پیرو آریانیسم بودند. فرق میان فاتحان و مفتوحان در ایمان فقط در یک حرف یوتا بود: اصیل آیینان عیسی را با «پدر ـ خدا» همذات (homoousios) می دانستند، حال آنکه پیروان آریانیسم او را با «پدر – خدا» همانند (homoiousios) می شمردند.1 اما این اختلاف در سیاسیات دو قرن پنجم و ششم جنبة حیاتی یافت. بر اثر این تسلسل اتفاقی وقایع، آریانیسم تا هنگامی که فرانکهای اصیل آیین ویزیگوتها را در گل برانداختند، بلیزاریوس افریقا را که در دست واندالها بود و ایتالیا را که در قبضة گوتها بود تسخیر کرد، و رکارد ایمان ویزیگوتها را در اسپانیا تغییر داد (589)، به حیات خود ادامه داد.

1. به طوری که دیده می شود، بین املای این دو کلمة یونانی فقط یک i فرق است که در حروف یونانی «یوتا» خوانده می شود. در گفتگو از اختلاف میان دو فرقه، مؤلف مخصوصاً از این حرف نام می برد. ـ م.

ما امروز نمی توانیم خاطر خود را به طوفانهای آیینی بسیاری مشغول داریم که کلیسا را در آن دوره به تلاطم افکندند ـ ائونومیوسیان (آنومیان)، آپولیناریسیان، ماکدونیوسیان، سابلیوسیان، ماسالینسیسیان، نوواتیانوسیان، و پریسکیلیانوسیان؛ بلکه فقط می توانیم از سخافتهایی اندوهگین شویم که بسیاری از مردم به خاطر آنها مرده اند و باز هم خواهند مرد. مانویت تا آن حد که بر ثنویت ایرانی خدا و شیطان، خیر و شر، و نور و ظلمت استوار بود، یک بدعت مسیحی محسوب نمی شد؛ هدف آن ایجاد سازشی میان مسیحیت و دین زردشت بود، و از طرف هر دوی آنها هم به تلخی طرد شد. مانویت با صراحتی غیر معمول به مسئلة شر، یعنی وفور شگفت انگیز رنجهای آشکارا نابایسته در جهانی محکوم به حکم تقدیر، می پرداخت، و خود را مجبور می دید که وجود «خدای شر» را در کنار «خدای خیر» بپذیرد. در قرن چهارم مانویت در شرق و غرب پیروان بسیار یافت. چند تن از امپراطوران به اقدامات بیرحمانه ای علیه آن دست زدند؛ یوستینیانوس برای گروندگان به مانویت مجازات اعدام قایل شد؛ به هر حال، مانویت تدریجاً از میان رفت، اما اثر خود را در بدعتگزاران بعدی ـ مانند پاولیسینها (بیالقه)، بوگومیلها، و آلبیگاییان ـ به جا گذاشت. در 385، یک اسقف اسپانیایی به نام پریسکیلیانوس متهم به تبلیغ مانویت و تجرد همگانی شد؛ او این اتهام را انکار کرد؛ در تریر در حضور امپراطور غاصب، ماکسیموس، محاکمه شد، دو اسقف متهم کنندة او بودند، او محکوم شد و، علی رغم اعتراضات شدید قدیس آمبروسیوس و قدیس مارتن، با چند تن از یارانش زنده سوزانده شد (385).
کلیسا در همان زمان که با همة این متعرضان به دین مواجهه می داد، در افریقا خود را تقریباً منکوب بدعت دوناتیان یافت. دوناتوس، اسقف قرطاجنه (315)، آیینهای مقدسی را که به وسیلة کشیش گناهکار اجرا شود بی اعتبار می دانست؛ کلیسا، که نمی خواست فضایل کشیشان مورد انکار قرار گیرد، این عقیده را خردمندانه رد کرد. مع هذا، بدعت مورد بحث بسرعت در شمال افریقا بسط یافت، از حمایت غیرتمندانة بینوایان برخواردار شد، و به یک انقلاب اجتماعی مبدل گشت. امپراطوران بر این نهضت خشم گرفتند؛ و برای کسانی که بر این اعتقاد مصرانه پای می فشردند جریمه های سنگین وضع شد؛ قدرت خرید، فروش، و واگذاری اموال از دوناتیان سلب شد؛ به علاوه، آنان به زور سربازان امپراطوری از کلیساهاشان رانده شدند، و کلیساها به کشیشان اصیل آیین واگذار شد. دسته هایی از شورشگران، که در عین حال مسیحی و کمونیست بودند، تحت عنوان کیرکوم کلیونس (پرسه زنان) متشکل شدند؛ اینان فقر و بردگی را محکوم ساختند، وامها را ملغا نمودند و بردگان را آزاد کردند و بر آن شدند تا تساوی افسانه آمیز انسان اولیه را دوباره برقرار سازند. وقتی به کالسکه ای برمی خوردند که بردگانی آن را می کشیدند، بردگان را در کالسکه می نشاندند و ارباب را وا می داشتند تا آن را بکشد. معمولا خود را با غارتگری خرسند می ساختƘϘ̠اما بعضاً نیز، وقتی بر اثر مقاومت تحرʙح

می شدند، اغنیا و اصیل آیینان را با مالیدن آهک در چشمان کور می کردند، یا با چماق می کشتند؛ یا لااقل دشمنانشان این اعمال را به آنها نسبت می دهند. اگر در ضمن این کارها کشته می شدند نیز راضی و خوشحال بودند، چرا که یقین داشتند که به بهشت خواهند رفت. سرانجام کاملا در چنگ تعصب گرفتار آمدند، بدان حد که خود را به عنوان بدعتگذار تسلیم می کردند و به اصرار می خواستند که شهیدشان سازند؛ رهنوردان را متوقف می ساختند Ƞتقاضای کشتن خود را از آنان می کردند؛ و وقتی که حتی دشمنانشان دیگر از کشتن آنان سیر و خسته شدند، آنان خود را در آتش می جستند، یا خویشتن را از صخره ای فرو می افکندند، و یا چندان در دریا پیش می رفتند که غرق می شدند. قدیس آوگوستینوس با تمام وسایل با دوناتیان می جنگید، و برای مدتی چنان می نمود که بر آنان پیروز شده است؛ اما وقتی که واندالها وارد افریقا شدند، دوناتیان دوباره به تعداد زیاد ظاهر گشتند و از طرد کشیشان اصیل آیین شادیها کردند. سنت تنفر فرقه ای با تعصبی زاهدانه از نسلی به نسل دیگر منتقل شد، و بدین ترتیب وقتی که اعراب آمدند (670) دیگر مقاومت متحدی وجود نداشت.
در این ضمن، پلاگیوس، را با حملة خود بر نظریة مربوط به گناهگاری ذاتی، سه قاره را به هیجان آورده بود؛ و نسطوریوس، با تشکیک نسبت به «مادر خدا»، زمینة شهادت خود را فراهم می ساخت. نسطوریوس شاگرد تئودوروس موپسوئستیایی (؟350-؟428) بود که «نقد عالی» کتاب مقدس را ابداع کرده بود. تئودوروس می گفت کتاب ایوب شعری است که از منابع شرک اقتباس شده؛ غزل غزلهای سلیمان سرود عروسی است که آشکارا فحوای شهوانی دارد؛ بسیاری از پیشگوییهای عهد قدیم، که ظاهراً اشاره به عیسی دارد، فقط مربوط است به وقایع قبل از مسیح؛ و مریم نه مادر خدا، که فقط زایندة طبیعت بشری عیسی است. نسطوریوس خود را به اسقفی قسطنطنیه ارتقا داد (428)؛ با فصاحت خود جماعاتی را جذب خویش کرد؛ و با جزمیت خشنش برای خود دشمنانی فراهم کرد و، با اختیار کردن عقیدة ناخوشایند تئودوروس دربارة مریم، به آنان فرصت ابراز خصومت داد. بیشتر مسیحیان می گفتند : «اگر مسیح خداست، پس مریم هم مادر خداست.» نسطوریوس این گفته را بسیار شدید دانست؛ وی می گفت که مریم فقط زایندة طبیعت انسانی مسیح است نه طبیعت الاهی وی، و پیشنهاد کرد که بهتر است او را [به جای مادر خدا] مادر مسیح بخوانند.
سیریل اسکندرانی، اسقف اعظم اسکندریه، در عید فصح سال 429، در وعظی که طی آن آموزة اصیل آیینی را اعلام می کرد، گفت: «مریم مادر حقیقی خود الوهیت نیست، بل مادر لوگوس یا کلام متجسد خدا است که طبیعتهای دوگانة الاهی و انسانی مسیح را شامل می شود.» پاپ کلستینوس اول، که نامه ای از سوی سیریل تحریکش کرده بود، شورایی را برای اجلاس در رم فرا خواند (430)؛ این شورا درخواست کرد که نسطوریوس یا عزل شود یا حرف خود را پس بگیرد. وقتی نسطوریوس از اجرای این امر سر باز زد، یک شورای جهانی در افسوس

(431) نه تنها او را عزل، بلکه تکفیر هم کرد. بسیاری از اسقفان اعتراض کردند، اما مردم افسوس چنان جشن گرفتند که سرورشان خاطرة دیانا ـ آرتمیس را زنده کرد. نسطوریوس رخصت یافت تا در انطاکیه منزوی شود؛ اما چون به دفاع از خویشتن ادامه داد و تقاضای بازگشت به مسند خود کرد، امپراطور تئودوسیوس دوم او را به واحه ای در بیابان لیبی تبعید کرد. وی چندین سال در آنجا بزیست؛ سرانجام دربار بیزانس بر او رحم آورد و بخشایشنامه ای از جانب امپراطور برایش فرستاد. پیکی که نامه را آورده بود وی را در حال مرگ یافت (حد 451). پیروان او به مشرق سوریه مهاجرت کردند، کلیساهایی ساختند، مدرسه ای در ادسا تأسیس کردند، کتاب مقدس و آثار ارسطو و جالینوس را به سریانی ترجمه کردند، و در آشنا ساختن مسلمانان با علم و طب و فلسفة یونانی نقشی بس مهم ایفا کردند، چون از سوی امپراطور زنون مورد تعقیب و آزار قرار گرفتند، به ایران روی آوردند، در نصیبین مدرسة با نفوذی باز کردند، کارشان از برکت رواداری دینی ایرانیان نضج گرفت، و جوامعی در بلخ و سمرقند و هندوستان و چین بنیاد نهادند. بدین ترتیب، آنان در تمام آسیا پراکنده شدند و تا به امروز هم باقی مانده اند و هنوز هم «مریم پرستی» را تقبیح می کنند.
آخرین بدعت بزرگ این دوران پرآشوب، که نتیجه ای مهمتر از همة بدعتهای دیگر هم داشت، از طرف ائوتوخس، رئیس دیری در نزدیکی قسطنطنیه، اعلام شد. او می گفت که مسیح دو طبیعت جداگانة انسانی و الاهی نداشت، بلکه فقط طبیعت الاهی داشت. فلاویانوس، بطرک قسطنطنیه، یک سینود محلی تشکیل داد که این بدعت «وحدت طبیعتی» را محکوم نمود و ائوتوخس را تکفیر کرد. آن راهب به اسقفان اسکندریه و روم متوسل شد؛ دیوسکوروس، که جانشین سیریل شده بود، امپراطور تئودوسیوس را وادار ساخت تا شورای دیگری در افسوس تشکیل دهد (449). دین تابع سیاست شد، اسقفیة اسکندریه مبارزة خود را با اسقفیة قسطنطنیه ادامه داد؛ ائوتوخس تبرئه شد، و فلاویانوس چنان هدف نطقهای آتشین واقع گردید که مرد. شورا بر ضد هر که قایل به دو طبیعت در مسیح باشد لغتنامه هایی صادر کرد. پاپ لئوی اول در آن شورا شرکت نکرد، اما چندین نامه برای آن فرستاد که در آنها از فلاویانوس حمایت کرده بود. وی از گزارشهایی که نمایندگانش به او دادند به خشم آمد، شورا را «سینود دزد» خواند، و از شناسایی تصمیمات آن تن باز زد. شورای دیگری که بعداً به سال 451 در خالکدون تشکیل شد نامه های لئو را تحسین کرد، ائوتوخس را محکوم ساخت، و دوباره بر طبیعت دوگانة مسیح صحه گذاشت.1 اما اصل بیست و هشتم قانون کلیسایی آن شورا برای اسقف قسطنطنیه اختیاراتی مساوی با اختیارات اسقف رم قایل شد. لئو، که برای تفوق خود به منزلة

1. به موجب نظر این شورا، عیسی مسیح شخص دوم تثلیت، هم خدای واقعی و هم انسان واقعی است، و این دو طبیعت الاهی و انسانی متمایز هستند. ـ م.

امری لازم جهت وحدت و اقتدار کلیسا کوشیده بود، آن اصل را رد کرد، و از آن پس کشمکش طولانی میان آن دو حوزة دینی آغاز شد.
برای تکمیل این اغتشاش، اکثریت مسیحیان در سوریه و مصر از قبول آموزه های مربوط به طبیعت دوگانة مسیح سر باز زدند. راهبان سوریه به تبلیغ بدعت «وحدت طبیعت» ادامه دادند، و یک اسقف اصیل آیین وقتی که به ریاست اسقفیة اسکندریه منصوب شد، در کلیسای خودش، در روز جمعة مبارک (جمعة یادبود مصلوب شدن مسیح)، مثله شد. پس از آن، مذهب وحدت طبیعت دین ملی مسیحیان مصر و حبشه شد و در قرن ششم بر سایر مذاهب مسیحی در سوریه و ارمنستان غالب گشت، در حالی که نسطوریان در بین النهرین و سوریة شرقی قدرت گرفتند. موفقیت طغیان مذهبی شورش سیاسی را تقویت کرد؛ و وقتی که اعراب فاتح در قرن هفتم به مصر و خاور نزدیک هجوم بردند، نیمی از نفوس آن قسمتها مقدمشان را گرامی داشتند، زیرا آنان را آزاد سازندة خود از قید ظلم دینی، سیاسی، و اقتصادی پایتخت بیزانس می دانستند