گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل پنجم
.پروکوپیوس دریکی از کتابهای خود به نام ساختمانها شرح مجسمة زن یوستینیانوس را می دهد: «مجسمه ای زیباست، اما هنوز به گرد زیبایی خود ملکه نمی رسد؛ زیرا وصف جمال او با کلمات، یا مجسم ساختن آن با تندیس، از عهدة یک فرد انسانی خارج است.» این بزرگترین



<135.jpg>
درون کلیسای سان ویتاله، راونا


مورخ بیزانسی در تمام نوشته هایش، به استثنای یکی، جز به ستایش از تئودورا یاد نمی کند. اما، در کتابی که در زمان حیات خود منتشر نساخت و بنابراین آنکدوتا (تاریخ محرمانه) نام گرفت، از زندگی پیش از ازدواج ملکه چنان داستان مفتضحانه ای می گوید که حقیقت آن به مدت سیزده قرن مورد بحث بوده است. این «تاریخ محرمانه» وجیزه ای است از بدجنسی آشکار که صرفاً با این هدف نوشته شده است که شهرت پس از مرگ یوستینیانوس، تئودورا، و بلیزاریوس را تیره و مخدوش کند. چون پروکوپیوس حجت عمدة ما برای آن دوران است، و در سایر آثارش ظاهراً دقیق و منصف است، ممکن نیست که آنکدوتا را اثری مطلقاً جعلی و ساختگی قلمداد کرد؛ فقط می توان آن را تلافی خشمگینانه ای از طرف یک درباری نومید شده دانست. یوحنای افسوسی، که ملکه را خوب می شناخت و به هیچ نحو دیگری نیز وی را مذمت نکرده است، او را بسادگی «تئودورای روسپی» می خواند. جز این، شاهد دیگری در سایر آثار مورخان آن زمان در تأیید اتهامات وارد از طرف پروکوپیوس در دست نیست. بسیاری از عالمان الاهی آن زمان بدعتهای او را تقبیح می کردند، اما هیچ یک از آنان ذکری از فساد اخلاقی او به میان نمی آورد ـ که در صورت واقعیت داشتن فساد اخلاقی وی، این نکته را باید سخاوتی باورنکردنی از سوی این عالمان الاهی دانست. از آنچه گفته شد می توان چنین استنباط کرد که تئودورا زندگی زناشویی خود را چنانکه شایستة یک بانوست آغاز نکرد، اما آن طور که زیبندة یک ملکه است پایان داد.
پروکوپیوس به ما اطمینان می دهد که او دختر یک خرس باز بود، میان بازیگران سیرک بار آمد، هنرپیشه و فاحشه شد، با اطوار شهوانی خود مردم قسطنطنیه را به هیجان و نشاط آورد، چندین بار با موفقیت سقط جنین کرد، اما یک طفل نامشروع نیز به دنیا آورد؛ معشوقة یک مرد سوری، به نام هکبولوس شد، معشوقش او را رها کرد، و او مدتی در اسکندریه از نظرها ناپدید بود. پس از آن، به عنوان زنی بینوا ولی عفیف که معاش خود را از پشمریسی تحصیل می کرد، دوباره سر و کله اش در قسطنطنیه پیدا شد. یوستینیانوس عاشق او شد و وی را معشوقه، سپس زن، وسرانجام ملکة خویش ساخت. ما اکنون نتوانیم گفت که این مقدمه تا چه حد مقرون به حقیقت است؛ اما اگر چنین سابقه ای خاطر یک امپراطور را مشوش نساخت، ذهن ما را هم نباید چندان به خود مشغول سازد. یوستینیانوس اندکی پس از ازدواج خود در کلیسای سانتاسوفیا تاجگذاری کرد؛ و تئودورا نیز در کنار او تاج بر سر نهاد؛ و پروکوپیوس می گوید «حتی یک کشیش هم از این امر آزرده نشد».
قدر مسلم این است که تئودورا ـ قبلا هر چه بود ـ پس از ازدواج با امپراطور، بانوی عفیفی شد که در عصمتش هیچ کس شک نداشت. در کسب پول و قدرت حریص بود، گاه تسلیم خویی تحکم آمیز می شد، و بعضاً برای نیل به مقاصدی که خلاف نیات یوستینیانوس بود دوز و کلک می چید. بسیار می خوابید، در غذا و شراب افراط می کرد، تجمل و جواهر و جلال

را دوست می داشت، بسیاری از ماههای سال را در کاخهای خود در کرانة دریا می گذراند؛ مع هذا، یوستینیانوس همواره در عشق ورزی به او ثابت قدم بود و مداخلات وی را در نقشه های خود فیلسوفانه تحمل می کرد. وی، از سر عشق همسری، قدرتی از لحاظ نظری برابر با قدرت خویش به تئودورا اعطا کرده بود، و حال نمی توانست از اینکه وی از این قدرت بهره می جوید شکایتی داشته باشد. تئودورا عملا در سیاست و امور مربوط به کلیسا دخالت می کرد، به عزل و نصب پاپها و بطرکها می پرداخت، و دشمنان خود را معزول می ساخت. گاه فرمانهای شوهر خود را، غالباً به نفع کشور، لغو می کرد؛ درایتش تقریباً با قدرتش برابر بود. پروکوپیوس او را به بیرحمی نسبت به مخالفان متهم می سازد و می گوید که آنها را در دخمه های زیرزمینی زندانی می کرد، و حتی چند قتل هم به وی نسبت می دهد، مردانی که وی را سخت می رنجاندند، بی آنکه نشانی از آنان به جای ماند، ناپدید می شدند ـ همان گونه که در اخلاقیات سیاسی زمان ما نیز مرسوم است. اما وی از رحم نیز بهره داشت. بطرک آنتمیوس را، که به خاطر بدعت از طرف امپراطور نفی بلد شده بود، دو سال در عمارت مسکونی خود پنهان ساخت. شاید در برابر زناکاری زن بلیزاریوس خیلی با گذشت بود، اما برای حفظ موازنه یک «دیرتوبه» زیبا برای روسپیان تائب ساخت. برخی از این روسپیان از توبة خود پشیمان می شدند و، چون از مضیقه های زندگی رهبانی به جان می آمدند، خود را از پنجره به بیرون پرتاب می کردند. مثل یک مادر بزرگ در ازدواج دوستان خود ابراز علاقه می نمود، همسران خوبی برای آنها انتخاب می کرد، و گاه ازدواج را شرط ترقی در دربار خود قرار می داد. همان گونه که از او انتظار می رفت، در زمان پیری جداً حافظ اخلاق عمومی شده بود.
عاقبت به الاهیات علاقه مند شد، و دربارة ماهیت عیسی با شوی خود به بحث می پرداخت. یوستینیانوس می کوشید کلیساهای شرق و غرب را متحد کند؛ به عقیدة او اتحاد دین برای یگانگی امپراطوری لازم بود. اما تئودورا از طبیعت دوگانة عیسی چیزی نمی فهمید، هر چند که به شخصیت سه گانة خدا ایرادی نداشت، مذهب وحدت طبیعت را اختیار کرد، و اعتقاد داشت که در این مورد شرق نباید تسلیم غرب شود. می پنداشت که ثروت و قدرت امپراطوری در استانهای مستغنی آسیا، سوریه، و مصر نهفته است، نه در ایالات غربی که بر اثر بربریت و جنگ رو به ویرانی نهاده است. او تعصب یوستینیانوس را نبست به اصالت آیین تعدیل کرد، بدعتگذاران را مورد حمایت قرار داد، با حکومت پاپ به مبارزه پرداخت، اقامة یک کلیسای مستقل طرفدار مذهب وحدت طبیعت را در شرق مخفیانه تشویق کرد، و در این موارد به نحوی پیگیر با امپراطور و پاپ به معارضه پرداخت.