گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل ششم
.III - ادبیات : 364-565


در سال 425 تئودوسیوس دوم، یا نایب السلطنه هایش، تعلیمات عالی را در قسطنطنیه تجدید سازمان دادند و رسماً دانشگاهی با سی و یک معلم تأسیس کردند: یک تن برای فلسفه، دو تن برای حقوق، بیست و هشت تن برای دستور زبان و فن بلاغت لاتینی و یونانی. این دو مادة اخیر شامل ادبیات هر دو زبان بود، و شمارة زیاد معلمانی که برای تعلیم آن استخدام شده بودند مبین دلبستگی فوق العاده به ادبیات است. یکی از این استادان، پریسکیانوس، در حدود سال 526 کتاب بزرگی در «گرامر» لاتینی و یونانی تألیف کرد که یکی از مشهورترین کتابهای درسی قرون وسطی شد. کلیسای شرقی ظاهراً در آن زمان ایرادی به استنساخ از کتابهای کلاسیک مذهب شرک نگرفت؛ چند تن از قدیسان اعتراض کردند، اما مکتب قسطنطنیه تا پایان امپراطوری بیزانس، باوفاداری کامل، شاهکارهای باستانی را از طریق استنساخ منتقل می کرد، و با وجود بالا رفتن قیمت پارشمن انتشار کتاب هنوز فراوان بود. در حدود سال 450، شخصی مجهول الاصل به نام موسایوس شعر معروف خود تحت عنوان «هرو و لئاندر» را ساخت. در این منظومه، وی شرح می دهد که چگونه لئاندر، با گذشتن از هلسپونت به وسیلة شنا، برای رسیدن به معشوقة خود هرو بر بایرن پیشی گرفت1 ، چگونه بر اثر این کوشش غرق شد، و چگونه چون هرو جسد او را در پای برج خود افکنده یافت،
از فراز صخره ای بلند و راست با سر در آب جست

1. بایرن، شاعر انگلیسی، برای اینکه امکان راست بودن این داستان را محقق کند، با شنا از هلسپونت گذشت. ـ م.

تا مرگ را در کنار عشق مردة خود در میان امواج بجوید.
این اصلمندان مسیحی دربار بیزانس بودند که برای تکمیل «گلچین ادبیات یونانی» ابیات عاشقانه ای به سبک و سیاق منظومه های کهن سرودند و خدایان مشرک را برای موضوع خود انتخاب کردند. اینجا قطعه ای از اشعار آگاتیاس (حد 550) را نقل می کنیم که سرود دلپذیری است و شاید بن جانسن را در پدید آوردن شاهکاری یاری کرده باشد:
شراب دوست نمی دارم، اما اگر تو مرد غمگینی را
شاد توانی ساخت، نخستین جرعه را آهسته بنوش،
آنگاه اگر جام را به من دهی، می ستانم.
و چون لب تو بر لب آن خورده است، șǠخاطر تو می نوشم،
اندوه از روان می زدایم، و دیگر سختی و تروشرویی نمی کنم،
و از آن پیالة لذتبخش نمی گریزم.
زیرا بوسة ترا به من منتقل می سازد،
و راز سروری را که از تو گرفته است به من می گوید.
مهمترین آثار ادبی این عصر از طرف مورخان به وجود آمد. ائوناپیوس ساردیسی یک مجلد «تاریخ جهان» از سال 270 تا 400 تألیف کرد که اکنون از میان رفته است؛ قهرمان این تاریخ یوستینیانوس است، و در آن بیست و سه تذکرة نامعتبر و پراطناب نیز از سوفسطاییان متأخر و نو افلاطونیان آمده است. سوکراتس، که از مسیحیان اصیل آیین قسطنطنیه بود، کتابی نوشت به نام «تاریخ کلیسا» که از 309 تا 439 را در بر می گرفت؛ این تاریخ، چنانکه از داستانی که در مورد هیپاتیا از این کتاب نقل کردیم مشاهده می شود، نسبتاً دقیق و به طور کلی بیغرضانه است؛ اما این سوکراتس نوشتة خود را با خرافات، افسانه ها، و معجزات آکنده است و چندان زیاد از خود سخن می راند که گویی برایش مشکل بوده است بین خود و جهان فرقی گذارد. وی کتاب خود را با احتجاج عجیبی برای آشتی میان فرقه ها ختم می کند؛ فکر می کند که اگر صلح برقرار شود، مورخان چیزی برای نوشتن نخواهند داشت، و آن جماعت «سانحه سرا» فعالیت خود را قطع خواهند کرد.» سوزومن نیز یک «تاریخ کلیسا» نوشت که قسمت اعظم آن را از کتاب سوکراتس گرفته بود. سوزومن یک فلسطینی تازه مسیحی شده بود و، مانند مقتدای خود، وکیل دعاوی بود و در پایتخت می زیست؛ از کتاب او نیز چنین پیداست که تحصیل حقوق باعث نمی شده است در اعتقاد به خرافات سستی پدید آید. زوسیموس قسطنطنیه ای در حدود سال 475 کتاب «تاریخ امپراطوری روم» را تألیف کرد؛ وی مشرک بود، اما در زودباوری و یاوه بافی دست کمی از رقبای مسیحی خود نداشت. حوالی سال 525 دیونوسیوس اکسیگوئوس (دنیس کوتاه) طریقة جدیدی برای تاریخگذاری وقایع، از سال فرضی تولد مسیح، پیشنهاد کرد. این پیشنهاد تا قرن دهم مقبول کلیسای لاتینی واقع نشد، و بیزانسیها تا پایان امپراطوری همچنان سالهای تاریخ خود را از بدو آفرینش جهان حساب می کردند. اگر بدانیم که جوانان تمدن ما چه چیزهایی می دانستند که امروز نمی دانیم، از خود مأیوس خواهیم شد.
تنها مورخ بزرگ آن زمان پروکوپیوس بود. وی در قیصریة فلسطین متولد شد (490)،

به تحصیل حقوق پرداخت، به قسطنطنیه آمد، و به سمت منشی و مشاور حقوقی بلیزاریوس منصوب شد. در نبردهای سوریه، افریقا، و ایتالیا با آن سردار همراه بود، و با او به پایتخت بازگشت. در سال 550 کتابهای جنگها را منتشر کرد. چون بیش از هر کس به فضایل بلیزاریوس و خست یوستینیانوس واقف بود، آن سردار را قهرمان کتابهای خود ساخت و امپراطور را تحت الشعاع او قرار داد. آن کتاب با استقبال مردم و سکوت امپراطور مواجه شد. پروکوپیوس حال کتاب تاریخ محرمانه را نوشت، اما آن را چنان با موفقیت از انتشار حفظ کرد که در سال 554 از طرف یوستینیانوس مأمور شد شرحی دربارة عمارات ساخته شده در دوران سلطنت او بنویسد. پروکوپیوس کتاب ساختمانها را در سال 560 تدوین کرد، و در آن چندان امپراطور را ستود که ممکن بود خود یوستینیانوس کار وی را به عدم اخلاص یا تمسخر تعبیر کند. تاریخ محرمانه تا پس از مرگ یوستینیانوس و شاید هم خود پروکوپیوس به جهان عرضه نشد. این کتاب، مثل همة غیبتهایی که ما از در و همسایه می کنیم، شیرین و خواندنی است؛ اما در حمله های او بر اشخاصی که دیگر نمی توانند از خود دفاع کنند جنبة نامطبوعی وجود دارد. مورخی که قلم خود را برای اثبات نظریه ای می پیچاند مطمئناً می تواند حقایق را نیز خلاف واقع جلوه دهد.
پروکوپیوس گاه در موضوعاتی که خارج از دایرة تجربه و مشهودات خودش بود به خطا می رفت؛ گاه از رسم و فلسفة هرودوت پیروی می کرد و گاه به نطقها و درازگوییهای توسیدید تأسی می جست؛ در خرافه پرستی عصر خود سهیم بود، و با قلمفرسایی دربارة بدشگونیها، خوش شگونیها، معجزه ها، و رؤیاها مطالبش را از جلوه و جلا می انداخت؛ اما هر جا که از مشاهدات خود چیز می نوشت، شرحش بسیار معتبر بود؛ در فن نوشتن استاد بود؛ ربط و ترتیب مطالب او منطقی است، شرحش جذاب است. یونانیش روشن و صریح است، و تقریباً از خلوصی کلاسیک برخوردار است.
آیا او مسیحی بود؟ از نظر ظاهر بلی؛ مع هذا، در او انعکاسی از مذهب شرک کسانی وجود دارد که الگوی او در تاریخنویسی بودند، و نوشته اش رنگی از جبری گرایی رواقی و شکاکیت افلاطونیان دارد. دربارة بخت چنین داد سخن می دهد:
بخت طبیعتی واژگون و اختیاری غیر قابل پیش بینی دارد. اما به گمان من این چیزها هرگز برای انسان قابل درک نبوده است و هرگز هم قابل درک نخواهد بود. با اینهمه، دربارة این موضوعات همواره سخن گفته می شود و عقاید متفاوتی درباره اش اظهار می شود ... چون هر یک از ما برای جهل خود تسلایی می طلبد . .. به نظر من تحقیق دربارة ماهیت خدا ناعاقلانه است. ... من خود دربارة این مسائل سکوت احتیاط آمیزی را رعایت خواهم کرد، و تنها نظرم این است که ایمانهای کهن و شایستة احترام را نمی توان نامعتبر شمرد.