گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل یازدهم
.V - شهرها


پیش از آنکه از افراد و تلاشهایی که تمدن اسلام را پدید آوردند سخن بگوییم، باید محیطی را که در آنجا می زیستند پیش خودمان تصور کنیم. تمدن، مایه از روستا دارد و در شهر شکل می گیرد. مردم باید در شهرها فراهم آیند تا از یکدیگر مطلع شوند و به هم توجه کنند.
تقریباً همة شهرهای اسلام وسعت کمی داشتند. هر یک از آنها از ده هزار بیشتر نبود ـ در بعضی شهرها از این هم کمتر بود. مردم شهر در یک سرزمین محدود به سر می بردند که اطراف آن برای جلوگیری از غارتهای احتمالی حصار و بارو داشت. خیابانها تاریک و پر از خاک و گل بود؛ خانه های کوچک سفیدکاری شده، برای اینکه داخل آنها دیده نشود، دیوارهای بلند داشت. همة جلال شهر به مسجد آن آراسته بود. ولی در قلمرو اسلام، در نقاط مختلف، شهرهای بزرگی به وجود آمد که در آنجا تمدن اسلام به اوج زیبایی و دانش و خوشی رسیده بود.
مکه و مدینه به نظر مسلمانان دو شهر مقدس بوده و هست، زیرا مکه، هم مولد پیامبر بود و هم کعبه زیارتگاه قدیم عرب در آنجا بود، و مدینه هجرتگاه پیامبر و اقامتگاه وی بوده است. ولید دوم بنای مسجد کوچک مدینه را تجدید کرد و آن را به صورت مسجدی مجلل و باشکوه و زیبا درآورد. امپراطور بیزانس به تقاضای ولید، در مقابل 80.000 دینار، چهل بار شتر سنگ موزائیک فرستاد و هم ولید هشتاد صنعتگر ماهر از مصر و یونان بیاورد، تا آنجا که مسلمانان شکایت داشتند که مسجد پیامبرشان به دست مسیحیان نامسلمان ساخته می شود. در عصر اموی، در مکه و مدینه، با وجود کعبه و مسجد پیامبر، نمونه هایی از تجمل پدید آمد که اگر خلفای اول دیده بودند، سخت خشمگین می شدند؛ بی شک، این وضع قریش پیروزمند را خرسند می کرد. ثروت مدینه از آنجا بود که غنایم جنگ چون سیل به آنجا سرازیر شد6 و قسمت اعظم آن را

میان مردم تقسیم کردند؛ ثروت مکه از آنجا بود که از همة جهان اسلام گروه روزافزون حاجیان بدانجا می شدند و چیزها به همراه داشتند که سابقاً به مکه نمی رسید. بدین سان، تجارت رواج و رونق بسیار گرفت؛ دو شهر مقدس مرکز ثروت، آسایش، نشاط، و طرب شد؛ در آنجا قصرها، و در بیرون شهر ویلاها پدید آمد که مسکن اشراف بود و خدمه و بردگان فراوان در آن جای داشتند؛ کنیز بسیار بود و شراب حرام فراوان، و آوازه خوانها برای کسان نغمه های مؤثر می خواندند و شاعران سرود عشق و جنگ سر می دادند. در مدینه، سکینة زیبا، دختر امام حسین [ع]، در رأس انجمنی از شاعران، فقها، و سیاستمداران اسلام بود.7 هوش، جاذبه، و ذوق وی نمونه ای بود که در همة قلمرو اسلامی زنان آرزوی همانندی آن را داشتند. سکینه چند بار شوهر کرد؛ در بعضی موارد با خواستگار خود شرط می کرد که در تشکیل انجمنهای علمی و ادبی آزاد باشد. تمایلات اموی، که هدف آن تمتع از لذات زندگی بود، در مقدسترین شهرهای اسلام بر تمایلات تقدس و زاهد مآبی ابوبکر و عمر چیره شده بود.
شهر بیت المقدس نیز در نظر مسلمانان مقدس بود. از قرن هشتم میلادی اکثریت مردم این شهر عرب بودند. عبدالملک مروان می خواست مسلمانان در آنجا مسجدی داشته باشند که در شکوه از کلیسای قیامت، که پس از ویرانی به دست خسرو پرویز از نو بنیاد شده بود، کم نباشد. بدین جهت، خراج مصر را در کار ایجاد چند بنا خرج کرد که مسلمین آن را «حرم شریف» می خوانند، و در ناحیة جنوبی شهر، مسجدالاقصی را بنیاد کرد که به سال 129 هـ ق (746م) از زلزله ویران شد. به سال 169 هـ ق (785م) از نو بنیاد گشت، و بعدها تغییرات زیاد در آن به وجود آمد. ولی صحن آن همان است که در زمان عبدالملک مروان بود و بیشتر ستونها را هم از باسیلیکای یوستینیانوس که در بیت المقدس به پا بود گرفته اند. به نظر مقدسی، مسجد بیت المقدس از مسجد بزرگ اموی که در دمشق بنیاد کردند زیباتر است. به گفتة مسلمانان، پیامبر در آنجا با ابراهیم و موسی و عیسی دیدار کرد و با آنها نماز خواند؛ هم به نزدیک مسجد، صخرة معروف را بدید که به پندار یهودیان مرکز دنیاست و ابراهیم می خواست فرزند خود اسحاق را در برابر آن قربان کند، و موسی تابوت عهد را آنجا دریافت کرد، و هیکل سلیمان و هرودس مجاور آن بنیاد شد. به عقیدة مسلمانان، پیامبر از آنجا به آسمان عروج کرد و انسان، اگر ایمان قوی داشته باشد، آثار قدم وی را بر صخره تواند دید. وقتی به سال 64 هـ ق (684م) عبدالله بن زبیر بر مکه و درآمد حج استیلا یافت، عبدالملک مروان می خواست زایران کعبه را به شام جلب کند و مردم به جای حج کعبه صخره را زیارت کنند؛ صنعتگران وی بر این صخرة تاریخی بنای معروف به قبة الصخره را به شیوة بیزانسی ـ شامی بساختند (72 هـ ق، 691م) که خیلی زود چهارمین اعجوبة جهان اسلام شد (سه دیگر مساجد مکه، مدینه، و دمشق بود) . این بنا در آغاز کار مسجد نبود، بلکه حرم مقدسی بود که اطراف صخره برآورده بودند و صلیبیون در دادن نام «مسجد عمر» به آن دوبار خطا کرده اند. قبه 35 متر ارتفاع دارد و بر یک بنای


<138.jpg>
قبةالصخره، بیت المقدس
<139.jpg>
منبر چوبی در مسجد الاقصی، بیت المقدس


هشت ضلعی از سنگهای مربع استوار است؛ محیط بنا 160 متر است؛ قبه را از چوب ساخته و از بیرون با برنج مطلا پوشانیده اند که نقوش برجسته دارد. چهار در زیبا ـ که سردر آن را با صفحات برنز آراسته اند ـ به درون بنا راه می برند که چند ردیف ستون مرمرین براق آن را به هشت ضلعیهای متحدالمرکزی تقسیم کرده اند. ستونها از آثار قدیم رومی است و سرستونها شیوة بیزانسی دارد. قطعات معرق، که در طاقنما هست و تصویر درختان را نشان می دهد، به ظرافت از کار کوربه کمتر نیست، و زیباتر از آن معرقهای قسمت زیرین قبه است. بر دورادور نمای ستونهای هشت ضلعی بیرونی نوشته ای به خط کوفی با حروف زرین بر کاشی آبی هست که به فرمان صلاح الدین ایوبی به سال 582 هـ ق (1187م) به کار رفته است و نمونه زیبایی از این تزیین جالب معماری است. ستونها، این صخرة بزرگ نامنظم را، که محیط آن شصت متر است، احاطه کرده اند. مقدسی در وصف قبه گوید:
وقتی خورشید بر آن بتابد، قبه بدرخشد و همه جا پرتو افکند و شگفت انگیز جلوه کند. منظرة این بنا شگفت انگیز است. من در تمام قلمرو اسلام چنین قبه ای ندیده ام، و نشنیده ام که در ادوار پیش از اسلام بنایی ساخته شده باشد که بتواند با قبة الصخرة معروف رقابت کند.
منظور عبدالملک مروان که می خواست این بنا را جانشین کعبه کند انجام نشد؛ اگر شده بود، بیت المقدس مرکز دینهای سه گانه ای می شد که در قرون وسطی برای تسخیر روح انسانی رقابت داشتند.
با وجود همة اینها، بیت المقدس پایتخت ولایت فلسطین نشد و این افتخار را رمله به دست آورد. در بسیاری از نقاطی که اکنون جز روستاهای تهیدست در آن نیست، در عصر اسلامی شهرهای پررونقی پدید آمد، از آن جمله عکا بود که مقدسی به سال 375 هـ ق (985م) دربارة آن گوید: «شهری بزرگ و وسیع است.» ادریسی به سال 518 هـ ق (1154م) دربارة صیدا گوید: «شهری وسیع است که باغستانها و درختها آن را به بر گرفته اند.» یعقوبی به سال 278 هـ ق (891م) دربارة صور گوید: «شهری زیباست و بر صخره ای که از دریا برآمده بنیاد شده است.» ناصر خسرو به سال 439 هـ ق (1047م) دربارة شهر صور گوید: «مساحت شهر را هزار در هزار قیاس کردم، همه پنج ـ شش طبقه بر سر یکدیگر، ... و به بازارهای نیکو، نعمت فراوان.» طرابلس، که در شمال صور بود، بندری زیبا و ایمن داشت که هزار کشتی در آن جای می گرفت. طبریه به یاسمین و چشمه های گرم شهره بود. یاقوت حموی، جهانگرد مسلمان، به سال 621 هـ ق (1224م) دربارة ناصره گوید: «مولد مسیح عیسی بن مریم علیه السلام آنجاست، اما مردمش مریم را ملامت کردند و گفتند که هرگز دوشیزه ای طفلی نزاده است.» یعقوبی بعلبک را زیباترین شهر شام می نامد. مقدسی گوید: «شهری نکوست با ثروت فراوان.» انطاکیه پس از دمشق، دومین شهر شام بود. مسلمانان از سال 16 تا 358 هـ ق (637 تا 969م) بر انطاکیه استیلا داشتند؛ سپس روم شرقی آن را به تصرف آورد و تا سال 477 هـ ق (1084م) بر آن حکومت کرد. جغرافیدانهای مسلمان از کلیساهای بسیار و باشکوه و کلاه فرنگیهای بلند و باغ و بوستانهای سرسبز انطاکیه با شگفتی یاد کرده و گفته اند که در همة خانه ها

آب روان است. طرسوس از شهرهای بزرگ بود؛ ابن حوقل در 368 هـ ق (978م) جمعیت مذکور آن را به 100.000 تخمین می زند. نیکفوروس دوم، امپراطور روم شرقی، به سال 355 هـ ق (965م) این شهر را پس گرفت و همة مسجدها را که در آن بود ویران کرد و «قرآن»ها را بسوخت. حلب شهری ثروتمند بود، زیرا دو راه کاروانرو در آنجا به هم می رسیدند. مقدسی در وصف آن گوید: «شهری است ثروتمند که با سنگ ساخته اند و درختان بر خیابانها سایه افکنده و بر دو سوی خیابانها دکانهاست و هر خیابان به یکی از درهای مسجد می رسد.» در این مسجد محرابی معروف بود که از عاج و چوب منبت ساخته بودند و منبری داشت که چشم را می گرفت. نزدیک مسجد پنج مدرسه، یک بیمارستان، و سپس کلیسا بود. یعقوبی به سال 278 هـ ق (891م) گوید: «حمص از شهرهای بزرگ شام است.» و اصطخری به سال 339 هـ ق(950م) گوید: «تقریباً همة خیابانها و بازارهای آن سنگفرش است.» مقدسی گوید: «زنان آن جمالی خیره کننده و پوستی ظریف دارند.»
وقتی دولت اسلامی به سوی شرق بسط یافت، لازم می نمود که پایتخت به مرکز ولایات متصرفی نزدیکتر از مکه یا بیت المقدس باشد، و این بسیار بجا بود که بنی امیه دمشق را پایتخت خود کردند. این شهر هنگام فتح عرب تاریخی کهن داشت، و تلاقی پنج نهر آنجا را بحق بهشت شرق کرده بود. از این نهرها یکصد برکه، یکصد حمام عمومی، و 120.000 بستان آب می گرفت. این نهرها آنگاه به طرف مغرب به سوی «درة بنفشه»، که هجده کیلومتردرازا و پنج کیلومتر پهنا داشت، جریان می یافت. ادریسی دربارة دمشق گوید: «از همة شهرهای خدا، شام خوش موقع تر و خوش هواتر و پر آب تر و خوش خاک تر و پرمیوه تر و حاصلخیزتر و ثروتمندتر است و سپاه بیشتر دارد.» در قلب شهری با 140.000 جمعیت، قصر خلافت به چشم می رسید. این قصر را، معاویة اول بنیاد کرده بود، از مرمر و طلا می درخشید و موزائیکهای صحن و دیوارهایش جلوة خیره کننده داشت و هوای آن از آب جاری برکه ها و آبشارها پاکیزه می شد. در ناحیة شمال شهر مسجد بزرگ جای داشت که یکی از 572 مسجد شهر بود و تنها بنای تاریخیی است که از دمشق دوران اموی به جا مانده است. محل مسجد در عصر رومیان یک معبد یوپیتر بود که تئودوسیوس اول بر ویرانه های آن کلیسای یحیای تعمید دهنده را بنیاد کرد (379م). ولید اول، خلیفة اموی، در حدود سال 86 هـ ق (705م) به مسیحیان پیشنهاد کرد کلیسا را به مسجد مبدل کند، در عوض به آنها هر کجا که خواسته باشند زمین و لوازم بنا بدهد تا کلیسایی بنیاد کنند؛ ولی مسیحیان راضی نشدند و وی را از عواقب آن بیم دادند و گفتند در کتابهای قدیم هست که هر که این کلیسا را ویران کند خفه خواهد شد. ولید به گفتارشان اعتنایی نکرد و با دست خود ویرانی کلیسا را آغاز کرد. به گفتة مورخان، مدت هفت سال مالیات زمین را در همة قلمرو دولت برای ساختمان این مسجد اختصاص داد، و این به جز آن مالیات فراوان بود که به مسیحیان داد تا کلیسای دیگر بسازند. از هند، ایران، قسطنطنیه، مصر، لیبی، تونس، و الجزایر صنعتگر و هنرور آوردند و 12.000 کارگر کار کردند تا ظرف مدت هشت سال

مسجد به پایان رسید. به اتفاق جهانگردان مسلمان، این مسجد مجللترین بنای قلمرو اسلام است، و به نظر مهدی و مأمون، خلفای عباسی که امویان و دمشق را دوست نداشتند، در همة جهان بنای دیگری همسنگ آن نبود. بنا، یک محوطة محصور است که در داخل آن چند ردیف ستون صحن وسیعی را که کف آن مرمر است احاطه کرده؛ مسجد در طرف جنوبی صحن جا دارد و آن را از سنگهای مربع برآورده اند، برفراز آن چهار مناره است که یکی از آنها قدیمترین منارة تاریخ اسلام است. مسجد را به شیوة معماری بیزانس ساخته و تزیین کرده اند و بدون تردید سبک ایاصوفیه در آن مؤثر افتاده است. سقف را به وسیلة صفحات سرب به گنبد، که قطر آن 15 متر است، پیوسته اند. در داخل مسجد، که طول آن 130 متر است، دو ردیف ستون از مرمر سفید محوطه را از راهروها جدا می کند. سرستونها را به شیوة کورنتی تراشیده و به طلا تزیین کرده اند؛ بالای ستونها طاقهای مدور یا نعلی است، و این نخستین طاقهای نعلیی است که در دیار اسلام ساخته اند.1 کف مسجد موزائیک است و روی آن فرش انداخته اند. دیوارها نیز به موزائیک مرمر الوان و کاشی میناکاری تزیین شده است. در داخل مسجد شش دیوار مرمرین هست که محوطه را به ایوانهایی تقسیم می کند. در یکی از دیوارها که رو به مکه دارد محرابی مرصع به طلا و نقره و سنگهای گرانقدر هست. نور مسجد از 74 پنجرة شیشة الوان و 12.000 قندیل تأمین می شود. یکی از جهانگردان در وصف مسجد گوید: «اگریکی از اهل خرد یک سال بدانجا رود، هر روز نکته ای تازه خواهد آموخت.»2 یکی از سفرای یونان که اجازة ورود به مسجد یافته بود به همراهان خود گفت: «من با شیوخ مجلس سنا گفته بودم که بزودی قدرت اعراب به آخر می رسد، ولی اکنون که می بینم بناهای خود را چگونه ساخته اند، یقین دانستم که قدرتشان زمانی دراز دوام خواهد داشت.»3
کسی که از دمشق به جانب شمال رود، پس از عبور از صحرا، بر ساحل فرات، به رقه ـ اقامتگاه موسمی هارون الرشید ـ و پس از عبور از دجله، به موصل می رسد. در مسافت قابل ملاحظه ای از آن، در ناحیة شمال خاوری، شهر تبریز است که پس از دورانی که از آن گفتگو می کنیم به اوج جلال رسید، و در ناحیة مشرق شهر تهران است، که در آن هنگام دهکدة کوچکی بیش نبود. پس از آن
---
1. قدیمترین شکل طاق نعلی در معبدی در قرن دوم ق م در ناسیک هندوستان ساخته شده است؛ از این سبک در کلیسای نصیبین در بین النهرین استفاده شده است (359م).
2. عبارت از مقدسی است؛ در متن انگلیسی صد سال آمده، ولی درست همان یک سال است. ـ م.
3. مسجد بزرگ دمشق در 1069 میلادی از حریق آسیب دید؛ دوباره تعمیر شد، اما در 1400 میلادی توسط تیمور گورکانی چنان سوخته شد که با خاک یکسان گردید. آنگاه از نو ساخته شد و در 1894 میلادی باز دچار حریق شد و بشدت آسیب دید؛ از آن پس گچ و آهک جای تزیینات قرون وسطایی را گرفت. بر یکی از دیوارهای مسجد هنوز کتیبه ای دیده می شود که بر سر در کلیسای مسیحی قرار داشت و به هنگام ساختن مسجد از میان نرفت. عبارت کتیبه این است : «ای عیسی، ملک تو پایدار است و ملکوتت تا ابد برقرار».

دامغان و بعد، در مشرق دریای خزر، گرگان است که در قرن دهم میلادی مرکز یکی از ولایتهای اسلامی بود و به امیران روشنفکر خود اشتهار داشت ـ معروفتر از همه شمس المعالی قابوس شاعر و دانشور بود که ابن سینا را به دربار خویش گرامی داشت و هم او مقبره ای به شکل یک برج ضخیم به جا نهاده که 52 متر بلندی دارد و به نام گنبد قابوس معروف است. این تنها بنایی است که از گرگان، شهری که به دوران قابوس به اوج رفاه و کثرت جمعیت رسیده بود، به جا مانده است. در راه شمالی، که از گرگان به طرف مشرق می رود، شهر نیشابور است که نام آن با شعر خیام بر زبانها می رود. پس از آن مشهد، شهر مقدس مسلمانان شیعه، و بعد مرو است که وقتی مرکز یکی از ولایتهای بزرگ بود. آنگاه بخارا و سمرقند است که معمولا از دسترس مأمورین وصول مالیات دور بود. بر رشته کوه جنوبی، شهر غزنه است که شاعران دربارة قصرهای مجلل محمود در آنجا، و برجهای بلند شهر که سر بر آسمان می سود، سخنها گفته اند. هنوز هم برج پیروزی، که سلطان محمود بنا کرده، و برج مسعود دوم، که از آن هم زیباتر است، در آنجا به پاست. اگر کسی در قرن یازدهم از این ناحیه به طرف غرب می رفت، به عدة زیادی از شهرهای معتبر ایران برمی خورد. هرات، شیراز با مسجد بزرگ و باغستانهای معروف، یزد، اصفهان، کاشان، قزوین، قم، همدان، کرمانشاه، و سنندج؛ آنگاه در عراق به دو شهر پرجمعیت بصره و کوفه می رسید. مسافر به هر جا می گذشت قبه های درخشان، مناره های جالب، مدرسه ها، کتابخانه ها، قصرها، باغستانها. بیمارستانها، و حمامها می دید و کوچه های تنگ و تاریک که فقیران در آن سکونت داشتند. و عاقبت به بغداد می رسید که انوری شاعر ایرانی دربارة آن چنین گفته است:
خوشا نواحی بغداد جای فضل و هنر
که کس نشان ندهد در جهان چنان کشور
سواد او به مثل چون بهشت مینا رنگ
هوای او به صفت چون نسیم جانپرور
به خاصیت همه سنگش عقیق و لؤلؤبار
به منفعت همه خاکش عبیر غالیه بر
کنار دجله ز ترکان سیمتن خلخ
میان رحبه ز خوبان ماهرخ کشمر
هزار زورق خورشید گونه بر سر آب
بر آن صفت که پراکنده بر سپهر شرر
به جای بغداد یک شهر قدیم بابلی بود که از بابل قدیم فاصلة چندانی نداشت. به سال 1848 میلادی در بستر دجله چند آجر به دست آمد که نام بختنصر بر آن منقوش بود. شهر قدیم در ایام شاهنشاهان ساسانی رونق گرفت و پس از فتح اسلام چند دیر مسیحی در آنجا بنیاد شد، که غالباً متعلق به نسطوریان بود. به گفتة مورخان، منصور خلیفه از راهبان این دیرها بدانست که هوای شهر به هنگام تابستان معتدل و از مگس، که در بصره و کوفه فراوان بود، خالی است. شاید خلیفه می خواست از این دو شهر ماجراجو که در آن روزگار پر از مردم شورشی بود دوری کند. بدون تردید موقع شهر را از لحاظ سوق الجیشی ممتاز تشخیص

داده بود، زیرا در جایی امن در داخل کشور بود و از راه دجله و کانالهای پیوسته به آن با همة شهرهای بزرگ ساحل دجله و فرات ارتباط داشت، و هم از این راه با خلیج فارس و همة بندرهای جهان مربوط می شد. به همین ملاحظات بود که مقر خود را از هاشمیه، و سازمانهای حکومت را از کوفه به بغداد انتقال داد (762م)؛ محل شهر را به خندق و سه حصار تو به تو محصور کرد و اسم قدیمی آن بغداد را، که به معنی «خداداد» بود، به مدینة السلام تبدیل کرد. یکصد هزار کارگر به کار گرفت و ظرف چهار سال قصرهای بزرگ آجری برای خود و کسانش و سازمانهای دولت بنیاد کرد. قصر خلیفه، که دری مطلا و گنبدی درخشان داشت و به همین جهت آن را «باب الذهب» یا « قبة الخضرا » می خواندند، در میان شهر بود. آنگاه منصور، در بیرون باروی شهر، بر ساحل باختری دجله، یک اقامتگاه موسمی برای خود ساخت که به نام «قصرالخلد» شهره شد و بعدها هارون الرشید بیشتر روزگار خود را در این قصر به سر می برد. کسی که در این شهر اقامت داشت از پنجرة آن صدها کشتی را توانست دید که بارهای خود را، که از یک نیمة جهان آن روز آورده بودند، بر سنگفرشهای ساحل رود خالی می کنند.
به سال 151 هـ ق (768م) منصور بر ساحل شرقی یا ایرانی دجله قصری و مسجدی بساخت تا پسرش مهدی، کاخی مستقل داشته باشد. بزودی اطراف این دو بنا محلة زیبایی به نام رصافه پدید آمد، و دو پل که بر قایقها استوار بود آن را به شهر مدور ارتباط می داد. غالب خلفایی که پس از هارون آمدند در این محله به سر می بردند، و چیزی نگذشت که رصافه به وسعت و ثروت از شهر منصور پیشی گرفت؛ پس از هارون الرشید، وقتی می گفتند بغداد، رصافه را منظور داشتند. در رصافه برای جلوگیری از سوزش آفتاب خیابانها را تنگ و پیچاپیچ کرده بودند؛ این خیابانها از قصر خلیفه تا محلات ثروتمند امتداد داشتند و دو جانب آنها دکانهای شلوغ بود. هر دسته از صنعتگران، خیابان یا بازار خاصی داشتند. اینجا کوی عطرفروشان، آنجا کوی سبدبافان، و کمی دورتر مفتولسازان، و همچنین کوی صرافان و بزازان و کتابفروشان و کویهای دیگر بود. بالا و پشت دکانها خانه های مردم بود که به جز خانة ثروتمندان تقریباً همه از خشت بود و مادام که که صاحب آن زنده بود به پا می ماند، و پس از او چندان دوامی نداشت. از جمعیت شهر آمار قابل اعتمادی نداریم، به احتمال قوی 000’800 بوده است، ولی بعضی مورخان 2,000,000 برآورده کرده اند. شمار جمعیت هر چه بود، بغداد در قرن دهم میلادی علی الاطلاق بزرگترین شهر جهان به شمار می رفت، البته قسطنطنیه را از این میانه استثنا توان کرد. در شهر محله ای خاص مسیحیان بود که در آنجا انبوه بودند و کلیساها و دیرها و مدرسه داشتند. نسطوریان، پیروان مذهب وحدت طبیعت، و اصیل آیینان عبادتگاههای مخصوص خود داشتند. هارون مسجدی را که منصور ساخته بود توسعه داد؛ آنگاه معتضد نیز بنای مسجد را تجدید کرد و بر وسعت آن بیفزود. بدون تردید صدها مسجد بنا شده بود تا مردم شهر در آنجا عبادت کنند.
در همان اثنا که فقیران از محنت زندگی رنجبار به نعیم دنیای دیگر خوشدل بودند، اغنیا

در همین دنیا از نعیم بهشت بهره ور می شدند. در بغداد و نزدیک آن صدها قصر مجلل و ویلا بنا شده بود؛ کاخها از بیرون ساده می نمود، ولی درون آن همه لاجورد و طلا بود. چیزی از جلال این قصرها را از وصف باورنکردنی که ابوالفدا آورده توان دریافت که گوید: «در قصر خلیفه به بغداد 000’22 قالی گسترده و به دیوارها 38000 فرشینه و 12500 قواره پارچة ابریشمین آویخته بودند.» قصرهای خلیفه و خاندان وی، و مسکن وزیر و رؤسای دیوانهای دولتی، در بغداد شرقی مساحت 990’589’2 متر مربع را گرفته بود. از دوران جعفر برمکی که در ناحیة جنوب شرقی شهر، قصری مجلل برای خود ساخت ـ و همان سبب هلاک وی بود ـ مهاجرت طبقة ثروتمند به این ناحیه آغاز شد. جعفر، که می خواست از بدخیالی هارون بپرهیزد، این قصر را به مأمون هدیه کرد، و هارون هدیه را برای پسر خود پذیرفت، ولی جعفر تا زنده بود در قصر جعفری اقامت داشت و سرخوش بود. وقتی قصرهای منصور و هارون رو به خرابی نهاد، به جای آن قصرهای تازه بنیاد کردند. معتضد 000’400 دینار (در حدود 000’900’1 دلار) به بنای قصر ثریا خرج کرد (279 هـ ق، 892م). اگر به یاد بیاوریم که در طویله های این قصر 000’9 شتر و استر بود، وسعت آن را حدس توانیم زد. مکتفی در جوار قصر ثریا، قصر تاج را بنیاد کرد (290 هـ ق، 902م) که بنا و باغستانهای آن در مساحت 000’000’23 متر مربع گسترده بود. مقتدر، قصر «بهوالشجره» را بنیاد کرد، و این نام از آن یافت که در برکة باغ قصر درختی از طلا و نقره به پا کرده بودند که بر شاخها و برگهای سیمین آن پرندگان نقره به تعبیة مکانیکی نغمه می خواندند. سلاطین آل بویه از همة خلفا پیشی گرفتند و 13,000,000 در هم به بنای قصر معزیه خرج کردند. بدین سان قصرها مکرر و جلال آن افزون شد، تا آنجا که وقتی مقتدر به سال 305 هـ ق (917م) سفیران یونان را پذیرفت، آنان از قصرهای خلیفه و دیوانهای حکومت که جمعاً سی و سه قصر بود و ایوانهای آن ستونهای مرمری داشت، از آنهمه قالی و پارچة زربفت که بر زمین گسترده و به دیوارها آویخته بود و شمار آنها را کسی نمی دانست، از صدها سوار با لباسهای براق که زینهای اسبشان از نقره بود و غاشیة زردوزی و نقره دوزی داشت، از آنهمه حیوان وحشی و اهلی که در باغستانهای قصر خلیفه بود، و از قایقهای خاص خلیفه که به جلال از قصرها کمتر نبود و به انتظار هوس خلیفه بر دجله می رفت به حیرت افتادند.
طبقة نخبه در میان نعیم فراوان با تجمل و سرگرمی و اضطراب و دسیسه می زیست. مردان این طبقه به نظارة اسبدوانی یا بازی چوگان به میدان می رفتند، شراب کهنسال حرام می نوشیدند، و آذوقه ای که از اقصای کشور به قیمت گران خریداری شده بود می خوردند. آنها و زنانشان لباس ابریشم رنگارنگ زردوزی و نقره دوزی می پوشیدند. به لباس و مو و ریش خود عطر می زدند و بوی خوش عنبر و کندر استشمام می کردند و سر و گوش و گردن و دست و ساق خود را به زیورهای گرانبها می آراستند. شاعری ضمن تغزل دربارة دختری گوید که صدای خلخال

معشوق عقلش را ربوده است. معمولا زنان در اجتماعات مردان حضور نمی یافتند، به جای آنها شاعران و مطربان و دلقکان بودند و بدون تردید از عشق نیز گفتگوها داشتند، و کنیزکان زیبا با رقص خود دل از مردان می ربودند. در اجتماعاتی که موقرتر از این بود، مردم به شعر شاعران یا آیه های قرآن گوش فرا می داشتند و بعضیها، مانند اخوان الصفا، انجمنهای فلسفی پدید آورده بودند. مورخان از انجمنی سخن می گویند که در حدود سال 174 هـ ق (790م) به پا بوده و ده عضو داشته که یکی سنی و دیگری شیعه و سومی خارجی و چهارمی مانوی و دیگری شاعری غزلسرا و آن یکی فیلسوف و چهار دیگر مسیحی و یهودی و صابئی و زردشتی بوده اند. به گفتة مورخان، اجتماعات اینان با ملایمت و مزاح شیرین و بحث آرام و ادب و احترام قرین بوده است. توان گفت که جامعة اسلامی رویهمرفته دارای آداب معاشرت تا حدود امکان عالیی بود. بدون تردید، مشرق زمین از زمان کوروش تا لی هونگ چانگ در کار ادب و ظرافت از غرب سبق برده است. از نشانه های اوج و رونق زندگی بغداد این بود که همة هنرهای مجاز، یعنی آنها که در اسلام حرام نبود، مورد حمایت بود؛ مدرسه های ابتدایی و متوسطه فراوان، و نغمة شاعران در فضا طنین افکن بود.
مورخان از زندگی طبقة پایین چندان سخن نگفته اند. به حدس می توان گفت که آنها با تلاش و رنج خود این سازمان مجلل اجتماعی را برپا نگاه داشته بودند. در همان اثنا که ثروتمندان به ادبیات و هنر و فلسفه و علوم سرگرم بودند، عامة ساده لوح در خیابانها به مطربان گوش فرا می داشتند، یا عود می نواختند و نغمه های مخصوص خود را می خواندند. گاه و بیگاه موکب عروسی می گذشت و حال و هوای خیابان را صفایی می داد. مردم در ایام عید به دیدار یکدیگر می رفتند، هدیه ها مبادله می کردند، و طبعاً به قیمت هدیه هایی که داده و گرفته می شد توجه داشتند؛ در این گونه روزها با اشتهایی تیزتر از کسانی که بشقابشان طلا بود غذا می خوردند. حتی شخص فقیر از جلال خلیفه و شکوه مسجد بی بهره نبود و درهمی چند از دینارهای مالیاتی که به بغداد می رسید نصیب او می شد. سرفراز قدم می زد، می بالید که فرزند پایتخت بزرگ است و، در عمق خاطر، خویشتن را در شمار بزرگان و حکمفرمایان جهان می پنداشت.

یادداشتها
1 – عقد پوراندخت در محرم 202 هـ ق خوانده شد، در این سال هارون مرده بود.
2 – باید توجه داشت که ، علاوه بر این سه، عدل و امامت نیز جزو اصول مذهب شیعه است.
3 – لااقل در «قرآن» کریم، این کتاب آسمانی، معجزه شمرده شده است. در ظاهر «قرآن» به داستان معراج و شق قمر نیز اشارت شده است.
4 – عقیدة مرجئه این بود که مرتکب گناه کبیره را نباید گفت مخلد در عذاب است، بلکه کار او به دست خداست که از او بگذرد یا نه.
5 – شیعه در نتیجة قتل علی و حسین(ع) و خاندان وی پدید نیامده است، بلکه از روز وفات پیغمبر صف شیعه متمایز شد. آنان که قایل به خلافت علی (ع) بودند شیعة علی نامیده شدند.
6 – غنیمتهای جنگی تنها تا سال سی و ششم به مدینه می رفت، پس از آن تا سال چهلم مرکز جمع آوری آن کوفه بود، و در سال چهل و یکم به دمشق منتقل گردید؛ و هر چند عمران مدینه و مکه در عصر عثمان رو به افزایش نهاد، اما سبب آن غنیمتهای جنگی نبود، بلکه طرح اصلاحات ارضی خلیفه موجب چنین پیشرفتی گردید. چند تن از سران قریش زمینهای خارج از حجاز خود را با زمینهای درونی معاوضه کردند، و در نتیجه مالکانی بزرگ چون طلحه و زبیر پیدا شدند که برای خود کاخ ساختند. اما اینکه قسمت اعظم درآمدها را میان مردم تقسیم کردند به طور اطلاق درست نیست، و اگر چنین بود ابوذر خرده گیری خود را آغاز نمی کرد. اما رواج خنیاگری و می خوارگی در مدینه و مکه ابداً با رسیدن غنیمتهای جنگی به این شهر ارتباطی ندارد، زیرا مقدمات این کار از سال 65 هجری به بعد آغاز شد و در این وقت چنانکه می دانیم غنیمتها به دمشق می رفت.
چرا وضع عمومی مدینه یکباره دگرگون شد و قداست آن محو گردید؟ در این باره در کتاب «زندگانی علی بن الحسین» توضیح داده ام. قتل عام مدینه به دست مسلم بن عقبه در حکومت یزید نسلی فاسد را به جای گذاشت که برای رهایی خود از غمهای آن فاجعه به شراب و موسیقی روی آورد.
7- اساس این افسانه چیزی است که قسمتی از آن را مرزبانی در «معجم الشعراء» و قسمتی را ابوالفرج در کتاب خود «الاغانی» ضمن ترجمة عمربن ابی ربیعه و ابن سریج آورده و سپس از «الاغانی» به کتابهای دیگر و از جمله «اعلام النساء» تألیف عمر رضا کجاله راه یافته است. راوی داستان مصعب زبیری است و داستان را از پیرمردی از مردم مکه روایت کند.
مصعب زبیری، مصعب بن عبدالله بن مصعب بن زبیر بن عوام است. از وی کتابی به نام «نسب قریش» به چاپ رسیده است که هم اکنون پیش روی خود دارم. در این کتاب چنانکه از نام آن پیداست تنها نسب قریشیان آمده است. وی در فصل فرزندان امام حسین علیه السلام نام سکینه و شویهای او را برده است (ص 59، چاپ دارالمعارف)، اما از این داستان اثری در کتاب نیست. زبیری دو کتاب دیگر به نامهای «نسب کبیر» و «حدیث مصعب» داشته است که در دسترس نیست. به هر حال، راوی داستان به نقل ابوالفرج یک جا پیرمردی مکی است و در داستانی دیگر علی بن صالح و یا هیثم بن عدی و صالح حسان کوفی. این راویان را

دانشمندان علم رجال، چون ابن حجر و نسائی و یحیی بن معین، غیر ثقه و یا کذاب خوانده اند. اما از جهت روایت، افسانه بودن آن نیازی به تحقیق فراوان ندارد. از این بگذریم که دختر حسین بن علی و نوة علی بن ابی طالب و خواهر علی بن الحسین چگونه پیش روی برادر خود در جمع زنان مهاجر و انصار چنین مجلسها ترتیب می دهد، در حالی که جد او از فرمودة خدا زنان را از «تیرج جاهلیت» بازداشته است. نه، این بحث را می گذاریم و چنین می گیریم که سکینه دارای چنین شخصیتی نیست و زنی از طبقة عادی است. اما کدام زن از طبقة عادی بر سر زیبایی خود مردی بیگانه را به داوری می خواند تا بگوییم سکینه با عایشه دختر طلحه در این باره به مشاجره پرداخت، و مردی هرزه درا و فاسق را چون عمر بن ابی ربیعه داور قرار داد و عمر گفت: سکینه نمکین تر است و عایشه زیباتر. عمر بن ابی ربیعه مردی است که ابن عتیق دربارة او گفته است در هیچ شعری چون شعر عمر بن ابی ربیعه نافرمانی خدا دیده نمی شود. («الاغانی»، دارالثقافه، ج1، ص 113-114) اگر این افسانه را دشمنان خاندان پیغمبر (ص) چون مصعب زبیری و دروغ پردازانی چون ابوالفرج برنساخته باشند، و اگر آن شیخ مکی راست گفته باشد، سکینه که قهرمان این داستانهاست زنی است در طبقة بلبله و سلامه و لذة العیش که نام آنان را در کتاب «زندگانی علی بن الحسین» آورده ام ـ زنان موسیقیدان که در مدینه و مکه مجلسها داشتند و مردانی چون کثیر عزة و ابن سریج و اشعب و پسر ربیعه به مجلس آنان می رفتند، و سپس راوی بی بندوباری همین که نام سکینه را شنیده، آن را بر آن سیده تطبیق کرده و آیندگان بی آنکه بررسی کنند داستان را پذیرفته اند. چنین تخلیطها در عصر ما که عصر سند و ثبت واقعه هاست بارها رخ می دهد تا بدان عصر چه رسد.