گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل سیزدهم
.فصل سیزدهم :اسلام در مغرب - 21 – 479 هـ ق (641 – 1086م)


I - فتح افریقا

خاور نزدیک قسمتی از قلمرو اسلام بود. مصر در عصر اسلامی شکوه دوران فراعنه را تجدید کرد. تونس و مراکش، به پیشوایی اعراب، حکومت منظم ایام پیشین را باز یافتند. شهرهای قیروان و پالرمو و فاس تا مدتی رونق گرفتند و اسپانیا (اندلس) در دوران اسلامی یکی از اوجهای تاریخ تمدن بود. مغولان، که بر هند فرمان می راندند، چون غولان می ساختند و چون جواهرنگاران پرداخت می دادند.
در همان اثنا که خالد بن ولید و فاتحان دیگر دیار شرق را به اطاعت می آوردند، عمروبن عاص، تقریباً هفت سال پس از وفات پیامبر، از غزة فلسطین به مصر حمله برد و پلوزیوم و ممفیس را تصرف کرد و از آنجا به اسکندریه حمله برد. مصر بندرگاهها و تکیه گاههای دریایی داشت، و اعراب به نیروی دریای محتاج بودند. مصر گندم به قسطنطنیه می داد، و عربستان به گندم احتیاج داشت. از قرنها پیش، دولت روم شرقی اعراب را در نیروی استحفاظی خود به خدمت می گرفت، و اینان مانع پیشرفت فاتحان عرب نمی شدند. مسیحیان پیرو مذهب وحدت طبیعت مصر از آزار روم شرقی مرارتها چشیده بودند؛ بدین جهت، قدوم مسلمانان را با شادی پذیرفتند و در کار تسلط بر ممفیس به آنان یاری دادند و به اسکندریه هدایتشان کردند. وقتی این شهر پس از سیزده ماه محاصره به دست عمرو افتاد (21 هـ ق، 641م)، او به عمر بن خطاب نوشت: «بزحمت می توان ثروت و عظمت و زیبایی این شهر را وصف کرد، همین قدر می گویم که 4.000 قصر، 400 حمام، و 400 تماشاخانه دارد.» عمرو نگذاشت اعراب شهر را غارت کنند و بر آنجا جزیه مقرر کرد و، چون از علت اختلافات دینیی که میان طوایف مسیحی بود سر در نمی آورد، نگذاشت پیروان مذهب وحدت طبیعت از سایر فرق مسیحی انتقام بگیرند و، برخلاف رسمی که فاتحان از دوران بسیار قدیم داشتند، آزادی عبادت را برای همة مردم

شهر اعلام کرد.
آیا واقعاً عمرو کتابخانة اسکندریه را به سوختن داد؟ این قضیه اول بار در کتاب عبداللطیف بغدادی (558 ـ 629 هـ ق، 1162 ـ 1231 م)، یکی از علمای اسلام، آمده است. پس از آن ابن العبری (624 – 685 هـ ق، 1226 – 1286م)، یک مسیحی یهودی نژاد از مردم مشرق شام، که به نام ابوالفرج یک تاریخ مختصر عالم به عربی نوشته بود، قصه را با تفصیل بیشتر نقل کرد و گفت که یکی از مردم اسکندریه به نام یوحنا فیلوپونوس از عمرو تقاضا کرد نسخه های کتابخانه را به او ببخشد، عمرو نامه ای به خلیفه نوشت و از او اجازه خواست، و به گفتة روایت عمر بدو جواب داد: «اما دربارة کتابها، اگر مندرجات آن موافق کتاب خداست که احتیاجی بدان نداریم، و اگر مخالف آن است که به کار نمی خورد؛ همه را بسوزان.» و این حکایت افسانه مانند، این جواب افسانه آمیز را چنین خلاصه می کند: «همه را بسوزان که تمام مندرجاتشان در یک کتاب، یعنی قرآن، هست.» به گفتة ابن العبری، عمرو فران داد تا کتابها را بین حمامهای شهر توزیع کردند تا به جای سوخت به کار رود، و تا مدت شش ماه طومارهای پاپیروس و پارشمن سوخت 4000 کوره بود (22 هـ ق، 642م). از جمله دلایل ضعف این روایت این است که: 1) قسمت مهم کتابخانة اسکندریه را مسیحیان متعصب به دوران بطرک تئوفیلوس به سال 392 میلادی سوزانیده بودند؛ 2)باقیماندة کتابخانه همچنان مورد بی اعتنایی و دستبرد کسان بود و پیش از سال 642 میلادی قسمت اعظم آن از میان رفته بود؛ 3)در مدت پنج قرنی که از وقوع تا ثبت حادثة مفروض در کتاب عبداللطیف بغدادی فاصله بود، هیچ یک از تاریخنویسان مسیحی دربارة آن سخن نیاورده اند، در صورتی که سعید بن البطریق، تاریخنویس مسیحی، که از سال 321 هـ ق(933م) اسقف اعظم اسکندریه بود، فتح این شهر به دست اعراب را با تفصیل فراوان نقل کرده است. به همین جهت، غالب تاریخنویسان این قضیه را نمی پذیرند و آن را افسانه می پندارند. نابودی کتابخانة اسکندریه،1 که بتدریج انجام شد، از حوادث غم انگیز تاریخ جهان بود، زیرا، به اعتقاد علما، مجموعة کاملی از آثار اشیل، سوفوکلس، پولوبیوس، لیویوس، تاسیت، و صدها مؤلف دیگر که آثارشان مشوش و نامرتب به ما رسیده؛ و هم متن کامل آثار فیلسوفانی که پیش از سقراط بوده اند و فقط شمه ای از آن به طور متفرق به جاست؛ و هزاران کتاب در تاریخ یونان و مصر و روم، علوم طبیعی، ادبیات، و فلسفه همه در کتابخانة اسکندریه موجود بوده است.
عمرو با عدالت حکومت کرد و قسمتی از مالیاتهای گزاف را به پاک کردن کانالها و تعمیر پلها و تجدید معبر آبی اختصاص داد به طول صد و سی کیلومتر که در ایام قدیم نیل را به دریای سرخ می پیوست و از آن طریق کشتی ها از مدیترانه به اقیانوس هند راه یافتند. این معبر آبی بار دیگر به سال 104 هـ ق (723م) از شن پر شد و متروک ماند. عمرو در جایی که به سال 21 هـ ق (641م) اردو زده بود پایتخت تازه ای برای مصر بنیاد کرد و آن را فسطاط نامید، که

به معنی خیمه است؛ بعدها قاهرة کنونی را مجاور آن بنیاد کردند. مدت دو قرن تمام (21 ـ 254 هـ ق، 661ـ 868م) فسطاط مقر کسانی بود که به نیابت خلفای دمشق یا بغداد بر مصر حکومت داشتند.
این نکته محقق است که هر فتحی حدودی تازه به وجود می آورد که برای حمایت آن از خطر، فتوح دیگر می بایست کرد. مسلمانان برای آنکه حدود باختری مصر را از حملة روم شرقی از کورنه حفظ کنند، با 40,000 سپاهی صحرا را شکافتند و تا برقه پیش رفتند و آنجا را گشودند و به نزدیکی کارتاژ رسیدند؛ سردار اسلام نیزة خویش را در محلی به فاصلة صد و سی کیلومتر در جنوب شهر تونس کنونی به شن فرو برد و در آنجا اردو زد و قیروان را بنیاد نهاد 50 هـ ق (670م) که یکی از بزرگترین شهرهای اسلام شد. کلمة قیروان تحریف کاروان فارسی است. امپراطور یونانی روم که می دانست سقوط کارتاژ نفوذ اعراب را بر مدیترانه استقرار می دهد و راه اسپانیا را در مقابلشان می گشاید، آنجا را با سپاه و نیروی دریایی مدد داد. بربرها نیز موقتاً کینة رومیان را فراموش، و برای دفاع شهر با آنها همکاری کردند؛ مقاومت به درازا کشید، و تا سال 79 هـ ق (698م) کارتاژ به تصرف مسلمانان درنیامد. از آن پس، شمال افریقا تا سواحل اقیانوس اطلس زیر نفوذ اسلام درآمد و بربرها، تقریباً به دلخواه، مطیع مسلمانان شدند و چیزی نگذشت که به دین اسلام گرویدند. متصرفات افریقایی مسلمانان از لحاظ اداری به سه ولایت تقسیم شد: مصر، افریقیه، و مغرب (مراکش) که مراکز آنها بترتیب فسطاط، قیروان، و فاس بود.
این سه ولایت در حدود یک قرن مطیع خلفای مشرق بودند، ولی انتقال مقر خلافت به بغداد مشکلات ارتباط و حمل و نقل را بیفزود، و ولایتهای افریقایی یکی پس از دیگری استقلال یافتند. ادارسه در فاس پا گرفتند (172 – 364 هـ ق، 788 – 974م)؛ اغالبه در قیروان حکومت یافتند (184 ـ 296 هـ ق، 800 ـ 909م)؛ و طولونیان در مصر مستقر شدند (254 - 292 هـ ق، 868 – 905م)، مصر، انبار غلة دنیای قدیم، دیگر دستخوش حکام بیگانه نبود و نهضت کوچکی را از نو آغاز کرد. احمد بن طولون (220 ـ270 هـ ق، 835 – 884م) دیار شام را بگشود و ضمیمة مصر کرد و در مجاورت فسطاط پایتختی نو بنیاد نهاد که القطایع نام گرفت. وی علوم و هنرها را حمایت کرد و قصرها و حمامها و بیمارستانها بساخت و مسجدی پی افکند که هنوز به جاست. پسر وی خمارویه در دوران حکومت خود (270ـ 282 هـ ق، 884 ـ 895م) به جای فعالیت پدر به تجملپرستی پرداخت، دیوارهای قصر خویش را به طلا آراست، و از مردم مصر مالیاتهای گزاف گرفت تا حوضی از جیوه به وجود آرد و بستری از پوست باد شده بر آن بگسترد که از لرزش جیوه بجنبد و او را خواب برد. پس از طولونیان یک خاندان ترک، که مؤسس آن اخشید بود، در مصر به قوت رسید (323 ـ 358 هـ ق، 935 ـ 969م). این حکومتها ریشه ای که به خون و رسوم مردم پیوسته باشد نداشتند و به حکم ضرورت به نیروی

لشکری متکی بودند و هنگامی که از فزونی ثروت به تناسایی می پرداختند و از امور لشکری غافل می ماندند، انقراض می یافتند.
مهمترین سلسلة حکومت افریقا قدرت نظامی را با یک عقیدة متعصبانة دینی به هم آمیخت. به سال 293 هـ ق (905م) شخصی به نام ابوعبدالله شیعی در دیار تونس به دعوت مذهب شیعة هفت امامی برخاست و کسان را بشارت می داد که ظهور مهدی [عج] نزدیک است، و به پشتیبانی بربرها چنان نیرو گرفت که حکومت اغالبه را از قیروان برانداخت. وی برای تحقق امیدهایی که در پیروان خویش برانگیخته بود زمینه فراهم کرده بود، عبیدالله المهدی را از عربستان بیاورد و ادعا کرد که نوادة عبدالله، امام اسماعیلیان، مهدی منتظر است. او را به حکومت برداشت (297 هـ ق، 909م)، اما چیزی نگذشت که به دست او کشته شد. عبیدالله، که می گفت نسبش به فاطمه [س] دختر پیامبر می رسد، عنوان خاندان خویش را فاطمی اعلام کرد.
شمال افریقا، در حکومت اغالبه و فاطمیان، رفاهی را که در ایام شوکت کارتاژ و زیر حکومت روم داشت به دست آورد. فاتحان مسلمان که در قرن نهم در اوج فعالیت بودند سه راه بزرگ به طول 500’2 تا 200’3 کیلومتر ایجاد کردند که صحرای بزرگ را قطع می کرد و به دریاچة چاد و تمبوکو می رسید؛ در شمال و در مغرب نیز بندرگاههای بونه، وهران، سبته، و طنجه را به وجود آوردند که سبب شد بازرگانی پر سود و معتبری مابین سودان و مدیترانه رواج گیرد. مهاجران اسپانیایی مصنوعات پوستی را به مراکش آوردند؛ شهر فاس مرکز تجارت با اسپانیا شد، و رنگ و عطر و فینه های قرمز آن شهرت یافت.
به سال 358 هـ ق (969م) ، فاطمیان مصر را از اخشیدیه گرفتند و متعاقب آن بر عربستان و شام تسلط یافتند. معز، خلیفة فاطمی، پایتخت خویش را به قاهره انتقال داد. قاهره در حقیقت گسترش شهر القطایع بود که به طرف شمال خاوری بسط یافته بود، و هم القطایع امتداد فسطاط قدیم در همین سمت بود. معز، به رسم اسلاف خویش، به پیکار و فتح بلاد پرداخت. به دوران او (347 ـ 365 هـ ق، 953 ـ 975م) و پسرش عزیز (365 ـ 386 هـ ق، 975 ـ 996 م)، یعقوب ابن قلیس، که یک یهودی زادة بغدادی نومسلمان بود، امور اداری مصر را سامان داد و فاطمیان غنیترین حکام عصر خود شدند. وقتی رشیده خواهر معز درگذشت، 2,700,000 دینار (12,825,000 دلار) و 12,000 جامه به جا گذاشت. عبده، خواهر دیگر معز، 3000 گلدان نقره، 400 شمشیر طلانشان دمشقی، 30,000 قواره پارچة سیسیلی، و مقدار زیادی جواهر به جا نهاد. ولی هیچ چیز به قدر توفیق مایة سقوط نمی شود. حاکم، که بعد از عزیز به خلافت رسید (386 ـ 411 هـ ق، 996 ـ 1020م)، از فرط ثروت و قدرت، رفتار دیوانگان داشت؛ عده ای از وزیران را بکشت، مسیحیان و یهودیان را آزار کردن گرفت و بسیاری کنیسه ها و کلیساها را بسوخت و بگفت تا کلیسای قیامت بیت المقدس را ویران کردند ـ همین قضیه یکی از علل جنگهای صلیبی بود. گویا حاکم می خواست روش کالیگولا، امپراطور روم، را تجدید

کند. خویشتن را خدا نامید و مبلغان فرستاد تا این اعتقاد را میان مردم رواج دهند، و همینکه بعضی مبلغانش کشته شدند، به دوستی یهودیان و مسیحیان گرایید و کنیسه و کلیساهایشان را از نو بنا کرد. وی در سی و شش سالگی کشته شد.
با وجود امتیازت فراوانی که خلفا داشتند، مصر از رفاه بهره ور بود، زیرا حلقة ارتباط بازرگانی آسیا و اروپا به شمار می رفت، و تعداد کشتیهایی که کالای هدوستان و چین را حمل می کردند و از خلیج فارس و دریای سرخ و رود نیل به مصر می گذشتند بسیار شد. ثروت بغداد کاهش، و قوتش سستی گرفت؛ در همان حال ثروت و قوت قاهره افزایش یافت. به گفتة ناصرخسرو، که به سال 439 هـ ق (1047م) پایتخت تازه را دیده بود، «بیست هزار خانه داشت که بیشتر از آجر و پنج یا شش طبقه بود، و بیست هزار تجارتخانه داشت که از طلا و جواهر و پارچة زربفت و حریر چنان انباشته بود که جای نشستن نداشت.»1 8 خیابانهای اصلی برای جلوگیری از آفتاب سایبان داشتند و به شب از چراغها روشن بودند. حکومت قیمتها را معین کرده بود و گرانفروش را می گرفتند و بر شتری سوار می کردند و در شهر می گردانیدند، و او زنگی به دست داشت و می زد و گناه خویش را می گفت. 9 ثروتمندان بزرگ فراوان بودند؛ یکی از تجار مسیحی، در مدت پنج سالی که به خاطر کاهش آب نیل قحطی شده بود، همة مردم را از مال خود غذا می داد. یعقوب بن قلیس ثروتی معادل 30,000,000 دلار امریکایی به جا گذاشت. این ثروتمندان با خلفای فاطمی در کار بنای مساجد و ایجاد کتابخانه ها و مدرسه های بزرگ و تشویق علم شرکت داشتند. حکومت فاطمیان، با وجود خشونتهایی که احیاناً می کرد و با وجود تجمل و اسراف استثمار معمولی کارگران و جنگهای مکرر، رویهمرفته حکومتی خوب بود که رویة تساهل و آزادی داشت، و دورانشان از لحاظ رفاه و فرهنگ از دورانهای خوب تاریخ مصر است.
ثروت فاطمیان به دوران سلطنت طولانی مسنتصر (427 ـ 487 هـ ق، 1036 ـ 1094م) به اوج خود رسید. وی، که از یک کنیز سودانی زاده بود، ایوانی باشکوه به پا کرد و بیشتر اوقات خویش را در آنجا با سماع و شراب و عیاشی به سر می برد، و می گفت که این زندگی به نظر وی بهتر از خیره شدن در حجر الاسود و استماع صوت ملال انگیز مؤذن و نوشیدن آب تیرة زمزم است. به سال 460 هـ ق (1067م) سپاهیان ترک بر او شوریدند، به قصرش حمله بردند، گنجینه های گرانقدر هنری را با جواهر بیحساب به غارت بردند؛ از جمله بیست و پنج بار شتر کتاب به غارت رفت که سرداران ترک آن را به جای سوخت منزل خود به کار بردند و جلد کتابها را، که از پوست نرم و ظریف بود، برای وصلة کفش غلامان به مصرف رسانیدند. پس

1. عبارت ناصر خسرو فقط چنین است: « ... در این شهر قاهره از بیست هزار دکان کم نباشد، همه ملک سلطان ... دکانهای بزازان و صرافان و غیرهم چنان بود که از زر و نقد و جنس و جامه های زربفت جایی نبود که کسی بنشیند.» - م.

از مرگ مستنصر، دولت فاطمیان خلل یافت و سپاه نیرومند آن به دسته های مختلف بربر و سودانی و ترک تقسیم شد. افریقیه و مراکش از آن جدا شده بودند، فلسطین نیز بشورید، و شام از دست رفت. به سال 567 هـ ق (1171م) صلاح الدین ایوبی آخرین خلیفة فاطمی را خلع کرد، و بدین ترتیب، یکی دیگر از خاندانهای حکومتی مصر، چون خاندانهای پیش از خود، به سبب افراط در اعمال قدرت و عیاشی، انقراض یافت.