گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل چهاردهم
.II - مسلمانان در مغرب : 1086 ـ 1300 م


479 ـ 700 هـ ق
ملک صالح، آخرین پادشاه ایوبی، به سال 647هـ ق (1249م) کشته شد و بیوه و کنیز سابق وی، شجرالدر، پنهانی در قتل پسر شوهرش شرکت جست و خویشتن را ملکه نامید. سران مسلمان، که خواستار حفظ افتخارات موروثی و ادامة جریان امور دولت در دست رجال خود بودند، مملوکی به نام ایبک را برگزیدند تا در کار حکومت شریک وی باشد. شجرالدر زن ایبک شد، اما همچنان کار حکومت را در دست داشت. چون ایبک می خواست به تنهایی زمان کار را به دست گیرد، شجرالدر توطئه کرد تا او را در حمام بکشتند (655 هـ ق، 1257م) . کنیزان ایبک نیز ملکه را به ضرب کفش چوبی از پا در آوردند.
ایبک آن قدر عمر کرده بود که بتواند سلسلة ممالیک را بنیاد کند. بردگان سفیدی که مملوک نامیده می شدند عموماً ترکها یا مغولهای بی باک و نیرومند بودند که سلاطین سلجوقی از آنها به عنوان پاسداران مخصوص خود استفاده می کردند. این پاسداران مملوک، همان گونه که در روم و بغداد به امارت رسیدند، در مصر نیز به سلطنت دست یافتند و مدت 267 سال (648 ـ 923 هـ ق، 1250 ـ 1517م) بر این کشور و زمانی نیز بر شام حکومت کردند؛ در این دوران در پایتختشان آدمکشی فراوان بود، اما آثار معماری جالب نیز پدید آوردند. شجاعت ممالیک دیار شام و حتی اروپا را از دست اندازی مغول نجات داد، زیرا در جنگ عین جالوت نیروی مغول را تارومار کردند (658 هـ ق، 1260م) و در برابر اروپاییان به یاری فلسطین شتافتند و

آخرین جنگجوی مسیحی را از آسیا بیرون راندند.
بزرگترین و بی پرواترین سلطان ممالیک، ملک ظاهر رکن الدین بیبرس بود که در (658 ـ 676 هـ ق، 1260 ـ 1277م) امارت کرد؛ وی برادرزاده ای ترک بود که در پرتو کاردانی خویش به فرماندهی ارتش مصر دست یافت، و همو بود که به سال 648هـ ق (1250م) لوئی نهم را در منصوره شکست داد؛ و ده سال بعد با مهارت و شجاعتی کم نظیر، تحت فرماندهی قطز، پادشاه وقت ممالیک، در عین جالوت جنگید. پس از آن، در راه بازگشت به قاهره، قطز را بکشت و خویشتن را پادشاه نامید. جالب آنکه تشریفات پیروزی را که شهر برای فاتح مقتول فراهم کرده بود به حساب خود گذاشت. بیبرس با صلیبیان چند پیکار کرد که همه جا پیروز شد، و به همین جهت مسلمین او را در ردیف هارون الرشید و صلاح الدین به شمار آورده اند؛ یک تاریخنویس مسیحی همان عصر دربارة او گوید: «به هنگام صلح، معتدل، عفیف، با رعیت عادل، و حتی با تبعة مسیحی مهربان بود.» حکومت مصر را چنان سازمان بخشید که پایة حکومت اخلاف خویش را، که بعضی از آنان ضعیف بودند، محکم کرد. حکومت ممالیک همچنان دوام داشت که تا به سال 923 هـ ق (1517م) به دست ترکان عثمانی انقراض یافت. بیبرس برای مصر یک ارتش و نیروی دریایی قوی فراهم آورد؛ کانالهای آبیاری را اصلاح کرد و مسجدی را که به نام وی معروف است در قاهره بنیاد نهاد.
بردة ترک دیگری که بعداً به نام ملک منصور سیف الدین قلاؤون خوانده شد، بر فرزند بیبرس تاخت و او را از اریکة قدرت به زیر کشید و خود زمام امور را به دست گرفت (678 ـ 689 هـ ق، 1279 ـ 1290م). بیشتر شهرت وی در تاریخ به خاطر بیمارستانی است که در قاهره بنیاد نهاد و سالانه 1,000,000 درهم (500,000 دلار) برای مخارج آن معین کرد. پسر وی، ناصر (693 ـ 741 هـ ق، 1293 ـ 1340م)، سه بار به سلطنت رسید و دوبار خلع شد؛ وی برای رساندن آب به پایتخت آبراهه ها به وجود آورد، حمامهای عمومی، مدرسه ها، خانقاهها، و سی مسجد بساخت؛ کانالی حفر کرد که اسکندریه را به نیل می پیوست، و برای این کار 100,000 کس را به بیگاری گرفت. وی نمونة اسرافکاری ممالیک بود؛ در مراسم ازدواج پسرش 20,000 حیوان سر برید؛ وقتی از راه صحرا به سفر می رفت، باغچه های سبزیکاری را بر پشت چهل شتر بار می کردند که وی سبزی تازه داشته باشد. به دوران وی خزانة دولت خالی شد و به همین جهت جانشینان وی ضعیف شدند و دولتشان سستی گرفت.
سلاطین ممالیک به نظر ما اعتبار سلجوقیان و ایوبیان را ندارند. البته آنها مؤسسات عمومی معتبری به جا نهادند، ولی غالب این کارها به دست کشاورزان و کارگران فقیری انجام می شد که، به وضعی فوق تحمل، به وسیلة دولتی که در مقابل مردم یا طبقة اشراف مسئول نبود استثمار می شدند؛ تنها وسیلة نجات از دست سلاطین قتل آنها بود. با این حال، این حکام سنگدل ذوق سلیم داشتند و در تشویق ادبیات و هنر گشاده دست بودند. دوران ممالیک درخشانترین دوران معماری

مصر در قرون وسطی است و قاهره در سالهای 648 ـ 700 هـ ق (1250 ـ 1300م) در منطقة باختری رود سند از همة شهرها غنیتر بود. بازارها از همة لوازم زندگی و بسیار چیزهای تجملی پر بود. در بازارهای برده فروشی مردان و دختران در معرض خرید و فروش بودند، و دکانهای کوچک آنها پر از کالاهای گرانقیمت و ارزانقیمت بود. در کوچه ها مردم و چهارپایان فراوان آمد و رفت می کردند، و صدای فروشندگان دوره گرد و ارابه های حمل و نقل به گوش می رسید. این کوچه ها را عمداً تنگ ساخته بودند تا بر رهگذران سایه افکند، و کج و معوج بود تا دفع از آن آسان باشد. خانه ها پشت نماهای محکم نهان بود و اطاقها داشت که در گرمای روز تاریک و خنک بود و ساکنان خانه از حیاط داخلی یا باغچة نزدیک هوا می گرفتند. اطاقها با اثاث راحت، پرده، قالی، مخده ها، بالشهای قلابدوزی، و آثار هنری آراسته بود. مردان خانه نشین حشیش می جویدند تا اعصاب خود را تخدیر کنند و در رؤیای شیرین فرو روند؛ زنان در خلوتسرا پرگویی می کردند، یا از پشت پنجره ها به چشم چرانی مشغول بودند؛ صدای موسیقی از هزاران عود بلند بود. در قلعه جلسات موسیقی غریبی به پا می کردند. باغهای عمومی که بوی گلهای آن در هوا پراکنده بود از تماشاگران موج می زدند. کشتی های حمل و نقل و قایقهای تفریحی در رود بزرگ و کانالها شناور بودند. آری قاهرة مسلمانان در قرون وسطی چنین بود. یکی از شاعران این شهر را چنین توصیف می کند:
چه خوشا بستانی که در آنجا سرخوشیها داشتم؛
دریغ از آن روزگاران که عیش فراهم و آراسته بود.
دلخوش بودم، هوا آرام بود، و قطره ها می بارید؛
چه روزها که صبحدم به عیش پرداختم و ابرهای زیبا بود،
و شبنم بر ساقها چون گردنبند به گردنها بود،
و گلها شکفته بود و از هر طرف لرزان بود،
و بر هر طرف میوه ها چون دم روباه انبوه بود،
و گویی به هنگام غروبها طلاهای گداخته بر برگها می ریخت؛
در آنجا چه یاران طلایی بود که در عشقشان نغمه ها داشتم.
در همین دوران در شمال افریقا خاندانهای چندی حکومت یافتند؛ از جمله می توان زیریان (363 ـ 543 هـ ق، 972 ـ 1148م) و حفصیون (626 ـ 981 هـ ق، 1228 ـ 1534م) در تونس، حمادیان (406 ـ 547 هـ ق، 1015 ـ 1152م) در الجزایر، و مرابطون (448 ـ 542 هـ ق، 1056 ـ 1147م) و موحدون (525 ـ 668 هـ ق، 1130 ـ 1269م) در مراکش را نام برد. مرابطون فاتح، که زمانی پیکار گران سادة افریقایی بیش نبودند، پس از آنکه امیران قرطبه و اشبیلیه را برانداختند و قدرت را خود به دست گرفتند به زندگی پرتجمل امیران پیشین خو گرفتند؛ نرمخویی و صلحدوستی جای تربیت خشن سربازی را گرفت، و شجاعت جای خود را به ثروت داد؛ تا آنجا که مال، مقیاس عظمت و کمال و هدف مطلوب بود. نفوذ زنان، در سایة زیبایی

و دلبری، همسنگ نفوذ مردان دین شد که این گونه خوشیها را در بهشت وعده می دادند. کارمندان دولت به فساد گراییدند، سازمان اداری که در ایام یوسف بن تاشفین (483 ـ 500 هـ ق، 1090 ـ 1106م) به کمال نظم بود، در ایام پسرش علی (500 – 538 هـ ق، 1106 – 1143م) آشفته شد. دولت در انجام وظایف خود سستی کرد، امنیت برفت، دزدی فراوان شد، ناامنی در راهها رواج گرفت، تجارت خلل یافت، و ثروت کاستی گرفت؛ شاهان اسپانیای کاتولیک هم از فرصت استفاده کرده و بر قرطبه، اشبیلیه، و دیگر شهرهای اسپانیای مسلمان حمله بردند و مسلمانان بار دیگر برای رهایی از این مشکلات از افریقا کمک خواستند.
در سال 515 هـ ق (1121م)، بر اثر انقلابی دینی، گروه جدیدی به رهبری عبدالله بن تومرت قدرت یافت و سر به طغیان برداشت. این گروه خردگرایی فیلسوفان و انسانشکلی گری1 اهل تسنن را مردود شمرد و بازگشت به زندگی بی آلایش و اصول سادة دینی را تجویز کرد. عبدالله خویشتن را مهدی منتظر و مسیح موعود خواند. بربرهای کوههای اطلس به دور وی جمع شدند، سازمانی مرتب و نیرومند به وجود آوردند و خویشتن را «موحدون» نامیدند، حاکمان سلسلة مرابطون مراکشی را شکست دادند، و برای تسلط بر اسپانیا نیز با اشکال مهمی رو به رو نشدند. به دوران عبدالمؤمن (540 ـ 558 هـ ق، 1145 ـ 1163م) و ابویعقوب یوسف (559 ـ 579 هـ ق، 1163 ـ 1183م) ، امیران این سلسله، نظم و رفاه به اندلس و مراکش بازگشت و ادبیات و علوم از نو رونق گرفتند. فلاسفه مورد حمایت بودند، اما قرار بود کتابهای آنها نامفهوم باشد. ابو یوسف یعقوب (580 ـ 596 هـ ق، 1184 ـ 1199م) تسلیم فقها شد، از فلاسفه کناره گرفت، و بگفت تا کتابهایشان را بسوزانند. محمد الناصر، پسر وی، (596 ـ 611 هـ ق، 1199 ـ 1214م) نه به دین اعتنا داشت و نه به فلسفه. کار حکومت را مهمل گذاشت و به عیاشی پرداخت، و در جنگ لاس ناواس د تولوسا از نیروهای متحد مسیحیان شکستی سخت دید که در نتیجة آن اسپانیای مطیع موحدون به دولتهای کوچک مستقل تقسیم شد و مسیحیان یکی را پس از دیگری گشودند ـ قرطبه به سال 634 هـ ق (1236م)، والنسیا به سال 636 هـ ق (1238م)، و اشبیلیه به سال 646هـ ق (1248م) به دست مسیحیان افتاد. مسلمانان مغلوب به طرف غرناطه عقب نشستند؛ در آنجا کوهستان سیرانوادا یا «پشتة برفی» تا حدی قابل دفاع و، به واسطة نهرهای جاری، تاکستانها و باغهای زیتون و پرتقال در آن فراوان و بارور بود. تعدادی حکام دوراندیش در غرناطه حکومت کردند و استقلال ولایت غرناطه و شهرهای تابع آن ـ خزر، خائن، آلمریا، و مالاگا ـ را محفوظ داشتند و حملات مکرر مسیحیان را عقب راندند. تجارت رواج گرفت، صناعت زنده شد، و هنر رونق یافت؛ مردم آنجا به لباسهای پر زرق و برق و مجالس طرب شهره شدند. این کشور کوچک تا سال 898 هـ ق (1492م) به عنوان باقیماندة تمدنی که قرنهای دراز

1. نسبت دادن صفات و اندیشة انسانی به خدا. ـ م.

اسپانیا را از مفاخر نوع بشر کرده بود، در اروپا برقرار بود.