گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل پانزدهم
.II - تدوین کنندگان تلمود


در هیکل، کنیسه ها، و مدارس فلسطین و بابل، کاتبان و ربنهای یهود به تدوین مجموعة عظیم اصول شریعت و تفاسیری پرداختند که به تلمودهای فلسطینی و بابلی اشتهار دارند. این گروه را عقیده بر آن بود که موسی نه تنها شریعت مدون و مکتوبی را در اسفار خمسه از برای امت خویش به جا نهاد، بلکه یک شریعت شفاهی نیز به یادگار گذاشت که از معلم به شاگرد و از نسلی به نسل دیگر رسیده و در طول زمان گسترش یافته بود. میان فریسیان و صدوقیان فلسطین بحث اساسی بر سر این مسئله بود که آیا این شریعت شفاهی نیز اصولا وحی منزل و به همین سبب الزام آور است یا نه. بعد از پراکندگی یهود در سال 70 میلادی1، چون فرقة صدوقیان از بین رفت و ربنها سنت فریسیان را به میراث بردند، کلیة یهودیان ارتدوکس شریعت شفاهی را نیز از احکام الاهی شمرده آن را به اسفار خمسه افزودند تا از مجموع این دو تورات یا شریعت به وجود آید که بر طبق آن زندگی می کردند، و در واقع هستی آنها بستگی به آن داشت. دوران دراز هزار ساله ای که در خلال آن شریعت شفاهی گرد آمد، شکل پذیرفت، و به اسم مشنا مدون گردید؛ هشتصد سالی که از راه مناظره، قضاوت، و تفسیر صرف فراهم ساختن دو گمارا یعنی تفسیرهای مشنا شد، و منضم ساختن مشنا به گمارای کوچکتر تا تلمود فلسطینی به وجود آید، و پیوند مشنا به گمارای مطولتر تا تلمود بابلی فراهم گردد ـ همه، یکی از بغرنجترین و شگفت انگیز ترین وقایع تاریخ اندیشه بشری است. کتاب مقدس ادبیات و دین عبریهای باستان محسوب می شد، و تورات زندگانی و خون یهودیان قرون وسطی.
چون شریعت اسفار خمسه مدون بود، به همین سبب نمی توانست کلیة مقتضیات و نیازهای بیت المقدسی بدون آزادی، یا یهودیتی بدون بیت المقدس، یا قوم یهودی بدون فلسطین را برآورده کند. تفسیر قوانین موسی برای به کار بستن و ارشاد مردم در یک عصر یا مکان نو، قبل از پراکندگی یهودیان بر عهدة مدرسان سنهدرین، و بعد از آن واقعه بر عهدة ربنها بود. تفسیرها و مباحثات آنها، همراه با عقاید اکثریت و اقلیت، از یک نسل مدرسان به نسلی دیگر منتقل می شد. شاید به منظور آنکه این سنت غیر مدون انعطاف پذیر بماند، و شاید برای آنکه به سینه سپردن آن امری اجباری شود، هرگز به کتابت درنیامده بود. ربنهایی که کارشان تفسیر شریعت بود، هر وقت ضرورت ایجاب می کرد، از افرادی که وظیفة خطیر از بر کردن این شریعت را برعهده گرفته بودند مدد می جستند. در دوران شش نسل اول بعد از مسیح، ربنها به تنائیم یا «مدرسان شریعت شفاهی» اشتهار داشتند. از آنجا که این ربنها در بیان و تشریح شریعت تالی نداشتند، بعد از سقوط هیکل، میان جماعات یهود فلسطین، هم مدرس بودند و هم قاضی.

1. تاریخ ویران شدن شهر اورشلیم و هیکل توسط تیتوس، امپراطور روم ـ م.

ربنهای فلسطین، و ربنهای قوم پراکندة یهود، طبقة اشرافی بیمانندی را در تاریخ تشکیل دادند. عضویت چنین طبقه ای نه موروثی بود و نه انحصاری؛ بسیاری از آنها از فقیرترین درجات اجتماع برخاسته بودند؛ اکثریت آنها، حتی بعد از کسب اشتهار بین المللی، در سلک صنعتگران کار می کردند و از دسترنج خود روزگار می گذرانیدند؛ و، تا نزدیک به پایان این دوره، چیزی در برابر تدریس و قضاوت خویش دریافت نمی کردند. ثروتمندان گاهی آنها را در کسب و کار شریک محرمانة خویش می کردند، یا در خانة خود جا می دادند، یا به همسری دخترانشان برمی گزیدند تا آنان را از قید زحمتکشی برهانند. چند تن از آنها به علت علو مقامی که جماعاتشان برایشان قائل بود به فساد گراییدند؛ برخی به حکم طبیعت بشری دستخوش حسدورزی، تنفر، خشم، غرور، و عیبجویی بیمورد بودند. افراد این طبقه ناگزیر بودند مدام به خود تلقین کنند که دانشور حقیقی آدمی است فروتن، ولو فقط با این استدلال که خرد از کلی به جزئی راه می برد. مردم چنین کسان را برای فضایل و نقایصشان دوست داشتند، برای دانش و اخلاصشان می ستودند، و هزاران داستان دربارة داوریها و معجزاتشان نقل می کردند. تا به امروز هیچ قومی به اندازة یهود دانش طلب و دانشور را چنین عزیز نشمرده است.
هرچه فتواهای ربنهای یهود انبوهتر می گردید، کار از برکردن آنها امری نامعقولتر می شد. سه تن از اجلة ربنهای یهودی ـ هیلل، عقیبا بن یوسف، و مایر ـ کوشش کردند طبقه بندیها و طرق مختلفی برای از بر کردن این فتاوی بیابند، لکن روش هیچ کدام از آنها مقبول عام نیفتاد. هرج و مرج در امر انتقال شریعت مسئلة روز شد. عدة افرادی که تمامی شریعت شفاهی را از بر داشتند به طور خطرناکی تقلیل یافته بود، و این عدة معدود نیز با تفرقة قوم یهود به سرزمینهای دوردست پراکنده می شدند. در حدود سال 189، در صفوریه از بلاد فلسطین، ربن یهودای هنسی کار عقیبا و مایر را دنبال گرفت و تغییر داد، تمامی شریعت شفاهی یهود را از نو سامان داد و، به انضمام پاره ای ملحقات شخصی، آن را تحت عنوان مشنای ربن یهودا به رشتة تحریر کشید.1 اقبال قاطبة ملت یهود از این مجموعه، سبب شد که، به مرور ایام، آن را مشنای اصلی یا یگانه منبع معتبر شریعت شفاهی یهودیان بشناسند.
مشنا، یا تعلیمات شفاهی، که اینک موجود است نتیجة حک و اصلاحات و تحریف و اضافات فراوانی است که از عهد یهودا به این طرف روی داده است. با اینهمه، مجموعة

1. عدة معدودی از دانشوران را عقیده بر آن است که یهودا «مشنا»ی خود را به رشتة تحریر در نیاورد و تا قرن هشتم انتقال آن به طور شفاهی ادامه یافت. برای درک نظر این اکثریت، رجوع شود به کتاب جی. اف. مور، تحت عنوان «آیین یهود در قرون اولیة عصر مسیحیت» (کیمبریج، ماساچوست، 1932، جلد اول، ص 151)، و نیز کتاب «تاریخ مختصری از ادبیات ربنی و قرون وسطایی یهود»، تألیف دبلیو. او. اوسترلی و جی. اچ. باکس (لندن، 1920، ص 83).

فشرده و مختصری است که برای از بر کردن از راه تکرار تدوین شده و، بنابراین، برای کسی که به تاریخ و سوابق زندگی یهود معرفتی نداشته باشد، به نحو عاجز کننده ای مختصر و مبهم است. یهودیان بابلی و اروپایی و همچنین یهودیان فلسطینی آن را پذیرفتند، لکن هر مکتبی به میل خویش پندیات آن را تفسیر و تشریح کرد. همان طور که شش «نسل» (10 ـ 220م) از تنائیم (مدرسان شریعت شفاهی) در تنظیم مشنا سهیم بودند، اینک به همان نحو شش «نسل» (220 ـ 500 م) از امورائیم (شارحان) این دو توده تفسیر، یعنی گمارای فلسطینی و بابلی، را بر هم انباشتند. مدرسان جدید، با مشنای یهودا همان معامله ای را کردند که تنائیم با کتاب عهد قدیم کرده بودند؛ به عبارت دیگر، متن را مورد بحث قرار دادند، تحلیل و تفسیر و حک و اصلاح کردند، و توضیحات لازم را بر آن افزودند تا مناسب با مقتضیات و مسائل جدید زمان و مکان آنها گردد. نزدیک به اواخر قرن چهارم، مدارس فلسطین تفاسیر خود را در قالبی که تفسیر فلسطینی اشتهار دارد هماهنگ ساختند. تقریباً در همین تاریخ (397) خاخام (یا ربن) اشی، که ریاست حوزة علمیة یهود را در سورا بر عهده داشت، شروع به تدوین تفسیر بابلی کرد، و مدت یک نسل به این کار مشغول شد. یکصد سال بعد، (499) رابینای دوم، پسر شموئیل، نیز در شهر سورا این کار را به پایان رسانید. اگر در نظر داشته باشیم که تفسیر بابلی یازده برابر مشناست، آنگاه متوجه خواهیم شد که به چه دلیل تألیف آن مدت یک قرن طول کشید. علاوه بر این، در عرض 150 سال (500 ـ 650) سابورائیم («استدلالیان») ، به جرح و تعدیل این تفسیر عظیم پرداختند و حک و اصلاحات نهایی را در مورد تلمود بابلی اعمال کردند.
واژة تلمود به معنی تعلیم است. در بین امورائیم (شارحان) غرض از «تلمود» فقط مشنا بود، اما، در کاربرد جدید، تلمود بر مشنا و گمارا هر دو اطلاق می شود. در تلمود فلسطینی و تلمود بابلی، مشنا یکی است؛ و فقط در گمارا یا تفسیر با هم تفاوت دارند؛ بدین معنی که تفسیر در تلمود بابلی چهار برابر تفسیر در تلمود فلسطینی است.1 هر دو تفسیر به زبان



آرامی نوشته شده؛ و تفسیر مشنا به زبان عبری جدید است، با واژه های بسیاری که از زبانهای اقوام همجوار به عاریت گرفته شده است. مشنا فشرده و مختصر است، به طوری که حکمی را در چند خط بیان می کند؛ و حال آنکه در هر دو گمارا از روی قصد و آگاهانه به درازگویی گراییده شده، و نظرات مختلف ربنهای بزرگ در مورد متن مشنا را ارائه داده اند و شرایط و اوضاع و احوالی را که احتمالا جرح و تعدیل شریعت را می طلبد شرح داده و مطالبی را به خاطر روشن شدن مقصود اضافه کرده اند. قسمت اعظم مشنا عبارت است از هلاخا یا تفسیر شریعت، و حال آنکه گماراها را می توان به دو بخش جداگانه تقسیم کرد: نیمی هلاخا هستند ـ یعنی بحث دربارة شریعت یا توضیحاتی اضافی دربارة آن، و بخشی هگادا (داستان) هستند. واژة «هگادا» را به طور سرسری بر هر چیزی در تلمود اطلاق کرده اند که هلاخا نباشد. به طور کلی هگادا مشتمل است بر امثله یا داستانهایی که برای رفع ابهام می آید، تکه هایی از زندگینامه، تاریخ، پزشکی، نجوم، علم احکام نجوم، سحر، و تئوزوفی، و تشویق افراد به پاکدامنی و پیروی از شریعت. اغلب اوقات، بعد از بحث دربارة موضوع بغرنج و ملالت زایی، برای انبساط خاطر طلاب علوم، داستانی از هگادا نقل می شد، از قبیل داستان ذیل:
خاخام عمی و خاخام عسی با ربن اسحاق نپحا از هر دری سخن می راندند که ناگاه یکی از آنان به وی گفت: «استاد، برایمان از افسانه های دلچسب بگو»؛ و دیگری گفت: «بهتر است دربارة یکی از نکات حساس شریعت شمه ای شرح دهی.» چون خاخام به نقل داستان پرداخت دومی را ناخشنود گردانید، و چون به شرح یکی از نکات شریعت لب گشود اولی را رنجیده خاطر ساخت. به همین سبب از برای آن دو این تمثیل را نقل کرد: «من بدان مردی مانم که دو زوجه داشت، یکی جوان بود و دیگری پیر. زن جوان تمامی موهای سفید وی را می کند تا مگر شوهرش جوان به نظر رسد، زن پیر همة موهای سیاه وی را می کند تا مگر وی پیر نماید؛ و به این نحو، میان تمنای آن دو زن، سر شوهر طاس شد. اکنون من نیز به همان گونه میان شما دو تن گرفتار آمده ام.