گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل پانزدهم
.III - شریعت


پس از این مقدمات، اینک اگر در نهایت اختصار و با جهلی جامع در صدد شرح

خلاصه ای از این تلمود فوق العاده عظیم که در تمامی زوایای زندگی یهودیان قرون وسطی رخنه کرده بود برمی آییم، بایستی اعتراف کنیم که عمل ما به مثابه برداشتن سنگریزه ای است از یک کوه عظیم و، از آنجا که با چنین سنتی بزرگ نشده ایم، کار ما بالضروره خالی از خطا نخواهد بود.
1 – الاهیات
ربنهای یهود معتقد بودند که نخستین اقدام شخص باید فراگرفتن شریعت باشد، اعم از شریعت مکتوب و شفاهی. «مطالعة تورات را اجری است عظیمتر از ساختمان مجدد هیکل.» « هر روزی که شخص خود را به مطالعة شریعت سرگرم می دارد، باید به خود بگوید: (انگار که هم امروز من این را از طور سینا دریافت داشتم).» مطالعة هیچ رشتة دیگری ضرورت ندارد؛ فلسفة یونان و علوم دنیوی را می توان فقط در آن ساعتی که نه شب است و نه روز آموخت. هر کلمه ای از کتاب مقدس یهودیان در واقع کلام خداست. حتی کتاب غزل غزلهای سلیمان سرودی است که از جانب خدا الهام شده است تا، به طور مجازی، حکایت از پیوند یهوه با عروس برگزیده اش1 اسرائیل کند. از آنجا که بدون شریعت هرج و مرج اخلاقی حکمفرما می شود، بنابراین می بایست که شریعت از ازل «در سینه یا ضمیر خداوند» وجود می داشته است؛2 فقط ابلاغ آن به موسی در زمان حادث شد. تلمود نیز، از آنجا که تفسیر شریعت است، کلام ابدی الاهی محسوب می شود، زیرا این مجموعه ای است از قوانینی که خداوند شفاهاً به موسی ابلاغ کرد، و موسی نیز آن را به جانشینان خویش بازگو کرد؛ و احکام آن به همان اندازه الزام آور است که هر چیز دیگری در کتاب مقدس یهودیان.3 برخی از ربنها، چون مشنا را شکل متأخر و جرح و تعدیل یافتة شریعت می دانستند، برای آن اعتباری فوق کتاب مقدس یهودیان قایل بودند. پاره ای از احکام ربنها بی پرده قوانین اسفار

1. متألهین کاتولیک چنین تفسیر کرده اند که این لفظ توصیف نمادین پیوند و اتحاد عیسی مسیح است با کلیسا، به عنوان عروس برگزیده اش.
2. قیاس شود با اعتقاد باستانی چینیان مبنی بر اینکه کار و دوام جهان متکی بر قوانین اخلاقی است؛ یا آرای هراکلیتوس دربارة انحرافات اجرام سماوی در مقابل گناهان مردم؛ و همچنین با «مثل» افلاطونی. مرجع این نظریه «امثال سلیمان» است (8 . 22) . عیسی نیز ابدیت «شریعت» را پذیرفت («انجیل لوقا»: باب 16، آیة 17؛ «انجل متی» : باب 5، آیة 18) [متن دو آیه چنین است: «لیکن آسانتر است که آسمان و زمین زایل شود از آنکه، یک نقطه از تورات ساقط گردد»؛ «زیرا هر آینه به شما می گویم، تا آسمان و زمین زایل نشود همزه ای یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.» ـ م.] مسلمین نیز فناناپذیری «قرآن» را تعلیم دادند.
3. تاکنون هیچ شورای رسمی یهودی این نظریه را دربارة احکام «تلمود» قبول نکرده است. یهودیت اصلاح شدة نوین، این نظریه را رد می کند.

خمسه را لغو کرد، یا آنها را طوری تفسیر نمود که از نظر معنی بی اثر شدند. در خلال قرون وسطی (476 – 1453)، تلمود بمراتب بیشتر مرجع یهودیان آلمان و فرانسه بود تا کتاب مقدس یهودیان.
تلمود، مانند کتاب مقدس، وجود خداوندی علیم و قادر مطلق را مسلم می گیرد. در میان یهودیان گاهی نیز شکاکانی یافت می شدند، مانند الیشا بن ابویاه دانشمند که مایر، آن ربن پاکدامن، با وی طرح الفت ریخت؛ لکن این قبیل عناصر آشکارا اقلیتی بودند ناچیز که تقریباً کسی از آنها چیزی نمی شنید. خدایی که تلمود دربارة وی سخن می گوید، صریحاً شکل انسانی دارد: محبت می کند و تنفر می ورزد، خشمگین می شود، می خندد، می گرید، احساس پشیمانی می کند، تعویذ می بندد، بر اریکه ای تکیه می زند که گردا گردش گروه اندر گروه سرافیم و کروبیان حلقه زده اند و روزی سه بار تورات می خواند. ربنهای یهود تصدیق می کردند که این صفات بشری تا اندازه ای جنبة فرضی دارند؛ می گفتند: «ما تعابیری را که خاص مخلوقات وی است به عاریت می گیریم تا در مورد خود آفریدگار به کار بریم تا کمکی به شناخت وی کرده باشیم.» تقصیر آنان نبود که تمام خلایق فقط با تصاویر می توانستند فکر کنند. آنان همچنین خدا را روح کاینات، ذاتی نامرئی، نافذ، حیاتبخش، فراتر و در عین حال حاضر در کاینات، ورای جهان و در عین حال حاضر و ناظر در کلیة ذرات و زوایای آن معرفی می کردند. این ذات ملکوتی حاضر در همه جا، یا به اصطلاح ربنها شخیناه (مسکن)، بخصوص در اماکن و اشخاص و اشیای مقدس، و در لحظاتی که انسان مشغول مطالعه یا دعاست، واقعیت دارد. با اینهمه، این خداوند حاضر و ناظر در همه جا، لاشریک است. در میان پندارهای گونه گون، برای یهودیت، از همه منفورتر فکر تعدد خدایان است. در برابر چند خدایی اقوام بت پرست، و سه خدایی ظاهری تثلیت مسیحی، یهودیت با شور تمام مسئلة توحید را تأکید می کند. این نکته در معروفترین و عمومی ترین دعاهای یهودیان موسوم به «شمایسرائل» به این نحو اعلام می شود: «ای اسرائیل بشنو، یهوه خدای ما، یهوه واحد است.» هیچ مسیحی، هیچ پیغمبری، هیچ قدیسی، با وی نباید در هیکل یا مراسم نیایش وی با «او» همطراز و برابر باشد. ربنها، جز در مواردی نادر، به امید جلوگیری از کفر و سحر، ذکر نام وی را جایز نمی شمردند. به قصد احتراز از ذکر کلمة چهار حرفی مقدس «یهوه»، واژة ادونای (خداوند) را به کار می بردند، و حتی توصیه می کردند که، به جای این واژه، عناوینی مانند «قدوس» یا «رحمان» یا «اعلی علیین» و «پدر ما که در علیین است» به کار رود. خداوند قادر به معجزه است و، بویژه به دست ربنها، معجزاتی را به منصة ظهور می رساند؛ اما نباید این قبیل معجزات را نقض قوانین طبیعی پنداشت، زیرا هیچ قانونی جز مشیت الاهی وجود ندارد.
بر هر یک از مخلوقات خداوند غرضی ملکوتی و سودبخش مترتب می باشد. «خداوند

حلزون را آفرید تا علاجی از برای جرب باشد، مگس را وسیلة بهبود نیش زنبور ساخت، پشه را دوای نیش مار، و مار را آفرید تا مرهم از برای زخمی باشد.» بین خداوند و بشر رابطه ای مداوم وجود دارد. هیچ قدمی نیست که بشر در دوران زندگی خویش بردارد و از نظر گریز ناپذیر خدا پوشیده ماند. هر کردار یا پندار روزانة آدمی احترام یا بیحرمتی است به محضر الاهی. بشر نسب از آدم دارد، با این همه «آدمی نخستین بار مانند جانور با دم آفریده شد.» و «تا نسل ادریس (خنوخ) چهرة آدمیزادگان به بوزینگان شباهت داشت.» آدمی آمیزه ای از روح و جسم است؛ روحش از خداست و جسمش از خاک. روح او را وادار به پرهیزگاری می کند، و جسم او را به معصیت می کشاند. یا، شاید، وسوسه های ناپاک وی از شیطان و انبوه عظیم ارواح پلیدی ناشی می شود که همه جا در کمین نشسته اند. با تمام این اوصاف هر عمل شری ممکن است در نهایت خیر باشد؛ بشر بدون تمایلات دنیویش ممکن است نه تن به کار دهد و نه زاد و ولد کند؛ در میان نوشته های یهود، به عبارات مطبوعی از این قبیل برمی خوریم که می گوید: «بیایید قدر نیاکان خویش را بدانیم، که اگر آنها مرتکب گناه نشده بودند، ما قدم به دنیا نمی نهادیم.»
گناه امری طبیعی است، لکن مجرمیت آن به ارث برده نمی شود. ربنهای یهود نظریة سقوط آدم را قبول داشتند و مسئلة گناهکاری ذاتی و کفارة الاهی را رد می کردند. اعتقاد داشتند که آدمی فقط برای گناهان خودش عذاب می بیند. اگر انسان در این دنیا، به خاطر ارتکاب گناه، بیش از آنچه مستوجب عقاب است معذب می شود، ممکن است به این علت باشد که ما کاملا به میزان گناهان وی واقف نیستیم؛ یا آنکه امکان دارد این شدت مجازات خود نعمتی بزرگ باشد، چنانکه شخص رنجدیده به پاداشهای فوق العاده در بهشت نایل آید؛ به همین سبب، عقیبا معتقد بود که انسان در برابر بدبختیهای پی در پی باید شادمان باشد. و اما مرگ بر اثر گناه به دنیا می آید. کسی که براستی دامنش از هر گونه گناه پاک باشد هرگز نمی میرد. در نظر ربنهای یهود، مرگ وامی بود که بشر گناهکار در برابر آفریدگار تمامی موجودات داشت. ضمن یکی از تفاسیر مربوط به ربن مایر، داستان مؤثری دربارة مرگ نقل شده است:
هنگامی که ربن مایر، بعد از ظهر یک روز سبت (شباث)، به موعظة هفتگی خویش مشغول بود. دو پسر دلبندش ناگهان در خانه جان سپردند. مادر آنها رویشان را با ملافه ای پوشاند و از سوگواری در چنین روز مقدسی خودداری کرد. چون ربن مایر بعد از نماز عصر به خانه باز آمد، از دو فرزندش جویا شد که آنها را در کنیسه ندیده بود. زن از شوهر تقاضا کرد که دعای هودله (که قرائت آن پایان یافتن سبت را می رساند) بخواند، وسپس طعام شب آورد. آنگاه زن گفت: «سؤالی از تو دارم: روزگاری دوستی گوهرهایی به من داد تا برایش نگاه دارم، اکنون می خواهد که آنها را به وی باز پس دهم. آیا چنین کنم؟» ربن مایر گفت: «بی شک باید آنها را بازپس دهی.» زنش دست وی را گرفت، او را به کنار بستری که اجساد بر روی آن بود برد، و ملافه را به کناری زد، ربن مایر گریة تلخی سر

داد، زنش گفت: «آنها چند صباحی به ودیعه پیش ما بودند، اینک مولایشان آنچه تعلق به وی داشت بازستانده است.»
کتاب مقدس یهودیان چندان چیزی دربارة مجازات و پاداش جاودانی نگفته بود، لکن آن اندیشه اکنون نقش عظیمی در الاهیات یهودی ایفا می کرد. دوزخ، در «گه هینوم» یا شئول1 مجسم گردیده و، مثل بهشت، به هفت طبقه تقسیم شده بود که هر کدام از لحاظ نوع عذاب با دیگری تفاوت داشت. فقط تبه کارترین افراد یهود را به چنین دوزخی گسیل می داشتند، و حتی گناهکاران معتاد را تا ابد عقوبت نمی کردند. عقیده بر این بود که «تمام کسانی که به جهنم واصل می شوند دوباره ارتقا می یابند، مگر این سه دسته مردمان: کسی که مرتکب زنا شود، کسی که در ملأ عام دیگری را شرمسار گرداند، و کسی که به دیگری تهمت ناروا زند.» بهشت، گن عدن (جنت عدن) نامیده می شد، و آن را باغی توصیف می کردند دارای همه گونه نعمتهای مادی و معنوی؛ شراب آنجا باده ای بود که از شش روز آفرینش به یادگار مانده بود؛ هوای آنجا با عطر ریاحین معطر بود؛ و ذات باری تعالی نیز، در مجلس ضیافتی که منتهای شادمانیش دیدن لقای خداوند بود، به رستگاران ملحق می شد. با این اوصاف، برخی از ربنها اذعان می کردند که هیچ کس نمی تواند بگوید که در آن سوی گور چه رازی نهفته است.
در میان یهودیان، وقتی صحبت از رستگاری به میان می آمد، غرض بیشتر نجات امت بنی اسرائیل بود تا فرد یهودی. از آنجا که این قوم، بر اثر بیرحمی ظاهراً نامعقولی، آوارة اطراف و اکناف آفاق شده بودند، با این اعتقاد به خود قوت قلب می بخشیدند که هنوز قوم برگزیده و مقرب خدایند. وی پدر آنها و خدایی بود عادل. محال بود که وی با اسرائیل پیمان شکند. مگر همین قوم نبودند که خداوند به ایشان آن کتاب آسمانی را کرامت کرده بود که مسیحیان و مسلمانان هر دو پذیرفته و حرمت نهاده بودند؟ برای آنکه جبران این قبیل ناکامیها شده باشد، یهودیان، در منتهای نومیدی خویش، چنان مغرور می شدند که ربنهایشان، همانها که امت خود را ترفیع داده بودند، ناگزیر بودند لب به سرزنش بگشایند تا آنها را فروتنی بخشند. در آن ایام نیز، مانند عهد ما، یهودیان آرزوی رسیدن به زادگاه اصلی خویش را در دل داشتند، و همواره با اشتیاق تمام تحقق چنین امری را کمال مطلوب خود می پنداشتند. عقیده داشتند که: «هر کس چهار گز در خاک اسرائیل راه پیماید بی شک زندگی جاویدان خواهد یافت.» و یا «هر کس که در فلسطین زندگی کند بری از گناه است.» «حتی سخن گفتن دربارة کسانی که در فلسطین اقامت گزیده اند تورات محسوب می شود.» مهمترین قسمت دعاهای روزانه، مشهور به شمونه عسره (هجده بند)، شامل دادخواستی بود برای ظهور فرزند داوود، آن سلطان

1. درة هینوم زباله دان عظیمی بود خارج اورشلیم که در آنجا، برای جلوگیری از بروز طاعون، پیوسته تلهای آتش افروخته می شد. شئول را ناحیه ای ظلمانی در اعماق زمین می پنداشتند که تمامی مردگان را در خود جا می داد.

منجی که مقرر بود یهودیان را دوباره ملتی متحد و آزاد گرداند تا در هیکل خویش با غزلها و شعایر باستانی خویش خداوند را نیایش کنند.
2 – شعایر دینی
آنچه، در این عصر ایمان، یهودیان را ممتاز می ساخت و در عین تفرقه آنها را ملتی واحد نگاه می داشت الاهیات نبود، بلکه شعایر دینی بود؛ و کیشی که مسیحیت فقط آن را بسط داده و اسلام بخش عظیمی از آن را اقتباس می کرد نبود، بلکه شریعتی بود تشریفاتی و چنان درهم و بغرنج که فقط این ملت سربلند و عصبی مزاج بود که می توانست فروتنی و حلمی را که لازمة اطاعت از آن قانون بود از خود نشان دهد. مسیحیت می کوشید تا اتحاد را از طریق وحدت عقیده میان ابنای بشر تحقق بخشد، حال آنکه یهودیت در پرتو وحدت شعایر دینی درصدد نیل به چنین هدفی بود. ابا آریخا می گفت: «غرض از تفویض شریعت فقط آن بود که مردم، با رعایت آن، به انضباط و تهذیب نفس گرایند.»
قبل از هر چیز، شعایر دینی، آیینی برای پرستش بود. هنگامی که کنیسه جانشین هیکل شد، قربانی کردن حیوانات به جای دعا و نذر رواج گرفت. لکن، همچنانکه در هیکل رسم بود، در کنیسه نیز قرار دادن هر گونه تندیس خدا یا انسان ممنوع شد. از هر گونه گرایش به بت پرستی اجتناب، و نواختن آلات موسیقی ـ که در هیکل مجاز بود ـ در کنیسه ممنوع گردید. در اینجا بود که مسیحیت از یهودیت جدا می شد، در میان اقوام سامی تقوایی مالیخولیایی و بین مسیحیان هنری مالیخولیایی گسترش یافت.
دعا هر روز، و تقریباً هر ساعت را برای یهودی پاکدین به صورت تجربه ای مذهبی در آورده بود. هنگام نماز و دعای بامداد، می بایست تعویذ یا دعاهایی که شامل آیاتی چند از کتاب مقدس یهودیان بود بر پیشانی و بازوان ببندند، خوردن هیچ طعامی جایز نبود، مگر آنکه قبل از شروع، دعای مختصری خوانده شود و پس از ختم، شکرانة مفصلتری به درگاه خدا گزارده شود. لکن این دعاهای خانگی کفایت نمی کرد. فقط در صورتی اتحاد میان یهودیان میسر بود که شعایر دینی را با هم در یک جا انجام دهند؛ ربنها گزافگویی شرقی را به جایی رسانده بودند که می گفتند: «دعا هنگامی در بارگاه حق تعالی مسموع می افتد که شخص در کنیسه بدان پرداخته باشد.» آیین نماز جماعت به طور کلی عبارت بود از «شمونه عسره»، «شمایسرائیل»، قرائت آیاتی از اسفار خمسه و کتابهای انبیا و کتاب مزامیر داوود، موعظه ای در توضیح نکاتی از کتاب آسمانی، «کدیش» (دعاهایی در ستایش و طلب برکت برای زندگان و مردگان)، و دعای ختم. این سلسله دعاها و موعظه ها تا به امروز همچنان مراسم اصلی عبادت یهودیان را در کنیسه تشکیل می دهند.
قواعد طهارت یا آداب پاکیزگی بمراتب از این شعایر دینی مفصلتر بودند. پاکیزگی

جسم را مقدمه و وسیله ای برای صفای باطن می شمردند. ربنها پیروان خود را از زندگی در شهری که گرمابه نداشت نهی می کردند، و یک رشته دستورالعملهایی دربارة گرمابه رفتن به آنها می دادند که تقریباً جنبة آموزش پزشکی داشت. از جمله، می گفتند که «اگر شخصی با آب گرم حمام کند و بلافاصله خود را با آب سرد نشوید، به آهنی می ماند که در کوره اش بگذارند و سپس در آب سردش فرو نبرند.» بدن مانند آهن باید با حرارت و برودت خو گیرد و پولادین شود. بعد از استحمام، نوبت به تدهین بدن می رسید. به مجردی که شخص از خواب برمی خاست، قبل از هر طعام و پیش از مراسم دعای دسته جمعی یا هر یک از شعایر دیگر دینی، ناگزیر بود دستهای خود را بشوید. اجساد مردگان، اعمال جنسی، خون حیض، زایمان، شپش، خوک، و جذام، (یا به عبارت دیگر بیماریهای مختلف پوستی) همه طبق شعایر دینی، یعنی به موجب قوانین شرع، نجس محسوب می شدند. اشخاصی که به هر یک از این نجاسات آلوده شده بودند می بایست به کنیسه روند و در آنجا مراسم تطهیر را به جا آورند. زن تا چهل روز بعد از زایمان پسر و تا هشتاد روز پس از زاییدن دختر نجس بود (یعنی نزدیکی با او حرام محسوب می شد). بر طبق حکم تورات (سفر پیدایش، باب 17، آیات 9 تا 14)1 هر پسری را در هشتمین روز تولدش می بایست ختنه کنند. این عمل به منزلة یک قربانی در راه یهوه و بستن عهدی با وی بود، لکن متداول شدن رسم مزبور در میان مصریها، حبشیها، فنیقیها، سوریها، و اعراب نشانة آن است که ختنه کردن تدبیر بهداشتی موافق با مقتضیات اقلیمی بوده است که بیشتر به کار کامجویی و تحریک پذیری جنسی می آمده است تا مسئلة طهارت. فتوای ربنها مبنی بر اینکه هیچ یهودی نباید بیش از یک سال غلامی ختنه نکرده در تصرف خویش داشته باشد نیز دلیلی بر صحت این مدعا می باشد.
تلمود گاهی بیشتر به یک دستور طبابت خانگی می ماند، تا مجموعه ای از قواعد احکام مذهبی. هنگام تدوین آن، بعمد می خواستند که دایرة المعارفی مشتمل بر اندرز و راهنمایی برای ملت یهود باشد. یهودیان قرنهای چهارم و پنجم میلادی، مانند اکثر اقوام مدیترانه، کم کم دستخوش یک سلسله خرافات طبی، و متوسل به یک رشته مداواهای موقتی برای مردمان مستمند و دورافتاده از مراکز آباد، می شدند؛ از این رو، مقادیر زیادی از این مداواهای عامه پسند و خرافات طبی وارد تلمود شد. با اینهمه، در گمارای بابلی به تعریفهای بسیار خوبی از

1. «پس خدا، به ابراهیم گفت: و اما تو عهد مرا نگاه دار، تو و بعد از تو ذریت تو در نسلهای ایشان. این است عهد من ـ که نگاه خواهید داشت در میان من و شما و ذریت تو بعد از تو ـ هر ذکوری از شما مختون شود. و گوشت قلفة خود را مختون سازید تا نشان آن عهدی باشد که در میان من و شماست. هر پسر هشت روزه از شما مختون شود، هر ذکوری در نسلهای شما خواه خانه زاد خواه زرخرید از اولاد هر اجنبی که از ذریت تو نباشد. ... و اما هر ذکور نامختون که گوشت قلفة او ختنه نشود آن کس از قوم خود منقطع شود زیرا که عهد مرا شکسته است.» ـ م.

مری و حنجره، نای بزرگ، ریه ها، پرده های مغزی، آلات تناسلی، تومورهای پنیری شدن ریه بر اثر سل، سیروز یا بیماری کبدی، و نیز به توصیفهای فوق العاده دقیقی از بسیاری امراض دیگر برمی خوریم. ربنها خاطر نشان می سازند که مگس و جام آبخوری ممکن است وسیلة سرایت مرض گردد. رقت خون را مرضی موروثی تشخیص می دهند و ختنه کردن نوزاد مبتلا به آن را صلاح نمی دانند. با این قبیل پندارها، اوراد و دستوراتی برای دفع اجنه، که آنها را مسببین امراض می دانستند، نیز آمیخته است.
ربنها، مانند همة ما، متخصص در امر تغذیه بودند. حکمت تغذیة انسانی با دندانها آغاز می شود. دندان را هر قدر هم درد داشته باشد نباید کشید، زیرا «اگر شخصی با دندانهایش غذا را خوب بجود، پاهایش قوت پیدا می کند.» سبزیها و میوه ها، به جز خرما، بیش از حد توصیه شده است. گوشت غذای تجملی است و فقط در صورتی باید آن را خورد که بخوبی شسته شده باشد. حیوان را باید طوری ذبح کرد که کمتر زجر بکشد؛ و خون را باید از گوشت بیرون آورد. خوردن گوشت آغشته به خون عمل شنیعی است. از این رو ذبح حیوانات برای تغذیه باید به اشخاص کارآزموده ای محول شود، و این قبیل اشخاص موظفند امعا و احشای حیوان را به دقت وارسی کنند تا معلوم شود که حیوان مبتلا به مرضی نباشد. گوشت و شیر، و خوراکهایی که از این دو تهیه شده است، نباید با هم بر سر یک سفره تناول شود، یا حتی در آشپزخانه پهلوی هم قرار گیرد. از خوردن گوشت خوک باید پرهیز شود. تخم مرغ، پیاز، یا سیر از پوست جدا شده و شب مانده را نباید خورد. غذا را باید سر موعد معین تناول کرد «نه مانند ماکیانها که تمام روز به دانه نوک می زنند.» «بیشتر مردم از پرخوری می میرند نه از کم غذایی.» «تا چهلسالگی خوردن سودبخش است؛ بعد از سن چهل، نوشیدن.» اعتدال در باده نوشی بهتر از پرهیز مطلق است. شراب بیشتر دارویی سودمند می باشد، و «بدون آن هیچ شادی و شعفی دست نمی دهد.» بالاخره، ربنها، که موضوع تغذیه را تا آخرین مرحله اش پیگیری کردند، معتقد بودند که «هر کس زیادتر در مستراح درنگ کند عمرش درازتر می گردد،» و توصیه می کردند که پس از هر بار قضای حاجت شخص باید به درگاه خدا سپاس گذارد.
ریاضت کشی در نظر ربنهای یهود مردود شمرده می شد، و این جماعت پیروان خویش را تشویق می کردند که از خوشیها و نعمتهای دنیوی، تا جایی که مرتکب گناهی نگردند، بهره مند شوند. در پاره ای از ایام متبرکه و در روزهای معین، گرفتن روزه واجب بود، اما شاید در این مورد نیز از دیانت همچون وسیله ای برای صحت افراد استفاده می شد. با آنکه حتی در شادمانی یهودیان نیز آثار غم و اشتیاقشان هویدا بود، مع ذلک، به حکم درایت نژادی، گاهگاهی با گرفتن جشن و برپا ساختن مجلس سور خود را سرگرم می ساختند. قاعده بر آن بود که «هنگام جشن، مرد باید عیال و افراد خانوادة خویش را مسرور سازد» و، اگر بتواند، از برای آنها پوشاک نو فراهم آورد. سبت، یعنی بزرگترین ابداع یهود، ظاهراً عذابی در ادوار تلمودی

بود، از یهودی پارسا انتظار می رفت که در روز سبت تا آنجا که می تواند لب از سخن فرو بندد، در خانه اش هیچ گونه آتشی نیفروزد، و ساعاتی دراز را در کنیسه و به دعا بگذراند. در یک رسالة مفصل تمام کارهایی را که شخص در روز سبت مجاز به انجام آن هست یا نیست از ریز و درشت ذکر می شد. اما نکته گیری اخلاقی ربنها بیشتر متوجه تعدیل قیود وحشتناک ریاضتها بود، نه افزایش آنها. این جماعت، با فراست تمام، برای کلیة افعالی که شخص می بایست در روز تعطیل انجام دهد دلایل قانع کننده ای اقامه کردند. به علاوه، یهودی مؤمن در رعایت شعایر قدیمی روز سبت نوعی خوشحالی نهفته یافت. به همین جهت، روز سبت را با مراسم مختصری که به کیدوش (تقدیس) اشتهار یافت آغاز می کرد. به دور پدر خانواده، کلیة عیال و اطفال و میهمانانش حلقه زده بودند (زیرا این بهترین ایام هفته برای پذیرایی دوستان به شمار می آمد). در چنین حالی، وی جامی پر از شراب به کف می گرفت و، بعد از خواندن دعایی برای برکت و آموزش، جرعه ای از آن می نوشید و سپس آن را به میهمانان، عیال، و اطفال خویش می داد تا هر کدام بنوبت بنوشند. آنگاه نان را به دست می گرفت و ، با خواندن دعایی به درگاه خداوند «که نان را از دل زمین آفریده است»، سپاس می گذاشت و تکه ای از آن را به کلیة افرادی که بر سر سفره بودند تعارف می کرد. در روز سبت هیچ کس مجاز به گرفتن روزه یا سوگواری نبود.
در عرض سال، ایام متبرکة چندی وجود داشت که هر وقت یکی از آنها فرا می رسید برای مؤمنان ادای فرایضی خاص یا استراحتی بموقع لازم می آمد. فصح [یا عید فطیر] که روز چهاردهم نیسان (آوریل) آغاز می شد به یاد هشت روزی بود که امت بنی اسرائیل از مصر گریخته بودند. در اعصار توراتی، این عید به عید «نان فطیر» معروف بود، زیرا یهودیان هنگامی از مصر گریخته بودند که خمیرشان هنوز برنیامده بود. در ادوار تلمودی، این عید را پساخ یا به بیان دیگر «عید فصح» می نامیدند؛ زیرا یهوه، که نوزادان مصر را محکوم به مرگ می ساخت، اطفال نوزاد یهود را که پدر و مادر آنها باهوی1 خانه هایشان را به خون بره آغشته بودند «بخشیده بود.» یهودیان روز اول این عید را با خوردن خوراک عید پساخ (یا سدر) جشن می گرفتند. هر پدری برای عیال و اطفال خویش حکم پیشوای مذهبی را داشت و با آنها در مراسمی شرکت می جست که غرض اصلی آن به خاطر آوردن تلخیها و ناکامیهای دوران موسی بود، و، از راه سؤال و جواب، آن حوادثی را که به گنجینة خاطر سپرده بود برای جوانان خانواده نقل می کرد. هنگام فرا رسیدن عید پنجاهه، یعنی هفت هفته بعد از عید فصح، عید شاوعوت به مناسبت خرمن چینی و نزول وحی بر موسی در طور سینا برگزار می شد. در نخستین روز تشرین ـ هفتمین ماه تقویم مذهبی و اولین ماه گاهنامة کشوری یهود، یعنی تقریباً برابر با

1. در اصطلاح نجاری، دو چوب عمودی دو طرف در؛ به معنای قسمت علیای چهارچوبة در هم هست. ـ م.

اعتدال خریفی بود ـ یهودیان «روش هشانه» یعنی عید سال نو و برآمدن هلال ماه نو را جشن می گرفتند و، به یاد نزول تورات، در شاخ قوچ (شوفار یا کرنا) می دمیدند تا تمامی مردم را به توبه وادارند و آنها را به فرا رسیدن روز میمونی که چنین نفخه ای کلیة یهودیان عالم را برای پرستش خدایشان به اورشلیم فرا می خواند امیدوار سازند. از شب قبل از «روش هشانه» تا دهمین روز تشرین، ایام توبه و استغفار بود. تمامی این ده روز، به جز روز نهم، را یهودیان پرهیزکار به نماز و دعا مشغول بودند، و در روز دهم یا یوم کیپور یعنی روز کفاره، از غروب آفتاب تا غروب آفتاب روز بعد، حق خوردن و آشامیدن یا کفش پوشیدن یا کار کردن یا حمام کردن یا نزدیکی را نداشتند. تمام روز را در کنیسه به نماز و دعا مشغول بودند و برای گناهان خویش و دیگر امت یهود، حتی برای پرستش گوساله سامری، ندبه می کردند و آمرزش می طلبیدند. پانزدهمین روز تشرین، «سوکوت» یا عید میوه بندان بود. مدت یک هفته را یهودیان می بایست در خیمه هایی موقتی به سر برند، و گویا این عمل نشانه ای از حل اقامت افکندن چهلسالة اجداد آنها در میان خیمه هایی بود که در بیابان افراشته بودند. بعد از تفرقة قوم یهود، اجرای این سنت میوه بندان یا خیمه بندان بسیار دشوار شد، و ربنهای یهود نیز، با حسن نیتی، واژة عبری سوکا را چنین تفسیر کردند که غرض از آن هر گونه مسکن یا مأواست. روز بیست و پنجم ماه کانون اول، (دسامبر) یعنی نهمین ماه یهود، و یک هفته بعد از آن اختصاص به عید هنوکا یا رسم تقدیس داشت. این عید به یاد حادثة سال 165 ق م بود که آنتیوخوس اپیفانس هیکل را ملوث ساخت و خانوادة مکابیان آن را تطهیر کردند. و بالاخره در چهاردهم ماه آذار (مارس)، یهودیان عید پوریم (قرعه ها) را جشن می گرفتند که حاکی از نجات نیاکان آنها از شر دسیسه های هامان وزیر خشیارشا در داستان استر و مردخای بود. در چنین روزی یهودیان بساط میگساری و سور می گستردند و به یکدیگر تحف و هدایا می دادند، و عید را تبریک می گفتند. رابا، یکی از خاخامهای یهود، دربارة منزلت این عید گفته بود که یک نفر یهودی در چنین روزی باید آن قدر میگساری کند که دیگر نتواند میان «لعنت بر هامان!» و «لعنت بر مردخای!» فرقی گذارد.
از آنچه دربارة این یهودیان ادوار تلمودی گفته شد، نباید آنها را مشتی مردم تلخکام بدین پنداشت که چون به خاطر استعدادهایشان مورد رشک بودند زیربار اندوه رنج می بردند، در برابر طوفانهای عقاید به هر دری رانده می شدند، و در انتظار سرزمین نیاکان ـ که بزور از چنگشان به درآورده شده بود ـ سرگردان بودند. برعکس، این مردان در برابر ستم، و در عین تفرقه و خواری و فقر، سر خود را بالا نگاه می داشتند؛ با رغبت از تلخی و مرارت زندگی، زیبایی زودگذر زنان که کمرشان زیر بار مسئولیت خم شده بود، و شکوه پایدار زمین و آسمان سرشار از خوشی می شدند. از کلمات ربن مایر است که «هر روز انسان باید یکصدبار به درگاه خدا شکر گزارد.» از کلمات قصار دیگری که باید آویزة

گوش همة ما باشد این است که: «چهار قدم راه رفتن بدون خم کردن سر اهانتی است به مقام اعلی علیین، زیرا مگر نوشته نشده که سراسر زمین مالامال است از جلال وی؟»
3 – اصول اخلاقی تلمود
تلمود نه فقط دایرة المعارفی از تاریخ، الاهیات، آیین پرستش، پزشکی، و فولکلور یهود است، بلکه در عین حال کتابی است مشتمل بر قواعد کشاورزی، باغبانی، صناعت، مشاغل، سوداگری، مالیه و روش اخذ مالیات، مالکیت، برده داری، ارث، دزدی، آیین دادرسی، و قوانینی جزایی. برای آنکه حق مطلب دربارة تلمود ادا شده باشد، ضروری است حکیم همه فن حریفی فتاوی آن را در تمام این رشته ها بدقت مورد مطالعه قرار دهد.
تلمود در درجة اول عبارت است از مجموعة اصولی اخلاقی، کاملا مغایر با اخلاقیات دین مسیح، و کاملا مشابه با اخلاقیات دین اسلام، که یک آشنایی حتی سرسری با رئوس مطالب آن بطلان این نظریه را می رساند که تاریخ قرون وسطی فقط باید داستان مسیحیت در آن ادوار باشد. یهودیت، مسیحیت، و اسلام هر سه در این نکته همزمان بودند که یک اصول اخلاقی طبیعی، یا به عبارت دیگر غیر مذهبی، از نظر علمی مردود است. هر سة این ادیان معتقد بودند که اکثریت افراد را فقط با ترس از خدا می توان به رفتاری تحمل پذیر وادار ساخت. هر سة این ادیان اصول اخلاقی خویش را بر مفاهیم همانندی متکی ساخته بودند که عبارت می شد از ناظر و حاضر بودن خداوند بر همه چیز و در همه جا، وحی منزل بودن اصول اخلاقی، و برابری فضیلت غایی با خوشبختی، به حکم پاداش و عذاب اخروی. در دیانت یهود و اسلام، قوانین و همچنین اخلاقیات، از خود دین جدایی ناپذیر بود. بین جرم و گناه میان قانون شرعی و قانون مدنی هیچ گونه فرقی قائل نبودند. هر عمل ناشایستی جرمی در نزد خدا، و یک بیحرمتی نسبت به حضور پروردگار و اسم اعظم محسوب می شد.
ادیان سه گانة مذکور، در پاره ای از اصول اخلاقی ـ حرمت خانواده و خانه، محترم شمردن پدر و مادر و سالمندان، پرورش کودکان از راه محبت و دستگیری از خلق ـ همنظر بودند. در موضوع حسن زندگی خانوادگی هیچ ملتی به پای ملت یهود نرسیده است. طبق تعالیم یهود، مانند اسلام، تجرد، و بچه نیاوردن اختیاری گناهی عظیم بود. زن گرفتن و تشکیل خانواده یکی از احکام دین، و اولین فریضه از 613 فرایض شریعت بود. یکی از شرحهای یهود می گوید: 70 «شخصی که فرزند ندارد در شمار مردگان است.» یهودیان، مسیحیان، و مسلمانان در این امر همرأی بودند که وقتی حکم مذهبی دربارة تشکیل خانواده اثرش را از دست بدهد، بقای پیروان دین در معرض خطر قرار خواهد گرفت. با وصف این، تحت پاره ای شرایط، ربنها محدود ساختن خانواده را، ترجیحاً از راه جلوگیری عقد نطفه، مجاز می شمردند. «سه دسته از زنان باید از یک مادة جاذب استفاده کنند: یکی دختران کم سن و سال، که ممکن

است. حاملگی برایشان خطر جانی داشته باشد؛ دیگر زنان حامله، که ممکن است در معرض خطر سقط جنین قرار گیرند، سوم زنان شیرده، که ممکن است حامله شوند و اطفال خود را ناچار زودتر از شیر بگیرند و در نتیجه طفل بمیرد.»
یهودیان، مانند معاصران خود، از داشتن دختر کراهت داشتند، لکن فرزند پسر آنها را بسیار شادمان می ساخت؛ زیرا پسر بود که نام پدر، خانواده، و اموال او را حفظ، و از قبرش مراقبت می کرد. دختر با دیگران، یا شاید با خانواده ای که قرابت دوری داشت، شوهر می کرد و، به مجردی که پا به سن بلوغ می گذاشت، دیگر متعلق به پدر و مادر خود نبود. با تمام این اوصاف، وقتی زن و مرد صاحب اولاد می شدند، آنها را بدون تبعیض به جان می پروردند، و به کمک معجون عاقلانه ای از محبت و انضباط، تربیت می کردند. یکی از ربنها دستور می داد که «اگر باید طفلی را بزنید، برای این کار بند کفشی به کار ببرید.» و دیگری می گوید: «اگر شخصی از تنبیه طفلی خودداری کند، سرانجام کودک بکلی فاسد خواهد شد.» طبق تعالیم دیانت یهود، پدر و مادر، در راه تعلیم و تربیت طفل، نباید از هیچ گونه فداکاری دریغ ورزند، و غرض از این یعنی تربیت ذهن و پرورش خصال است از راه فهم «شریعت و پیغمبران». یک ضرب المثل عبری می گوید: «نفس کودکان دبستانی است که جهان را نجات می بخشد.» شخیناه، یا نور پروردگار حاضر و ناظر، در چهره های آنان می درخشد. طفل نیز در عوض موظف است که، تحت هر گونه شرایطی، تا آخرین لحظه، از احترام و توجه پدر و مادر فروگذاری نکند.
دستگیری از خلق تعهدی گریزناپذیر بود. از این رو، در تفاسیر آمده بود که «هر آن کس از خلق دستگیری کند ارجمندتر از کسی است که به تمامی فداکاریها تن در دهد.» پاره ای از یهودیان چشم تنگ و برخی خسیس بودند، لکن روی هم هیچ ملتی را سراغ نمی توان گرفت که مانند یهود سخاوتمندانه ایثار کرده باشد. ربنها ناچار بودند که ایثار بیش از یک خمس دارایی برای امور خیریه را ممنوع سازند، با اینهمه، برخی بودند که نیمی از دارایی خویش را در این راه بذل می کردند، و این حقیقت هنگام مرگ آنها آشکار می شد. «بر چهرة «ابا امنه» همیشه نوری از صفای باطن بود. وی جراح بود، لکن برای کاری که انجام می داد هرگز پاداشی قبول نمی کرد. در یک گوشة محکمة خویش جعبه ای نهاده بود تا هر کس استطاعت داشت بتواند به طیب خاطر وجهی در آن بیندازد. .. تا آنهایی که وسعشان نمی رسید شرمسار نشوند.» «خاخام هونه هنگامی که سفرة طعام می گسترد، درهای خانه را باز می کرد و به بانگ بلند می گفت (بگذار هر کس نیازمند است از در در آید و از این طعام بخورد.) » شما بن ایلای به تمام مستمندان نان می داد و هنگام سفر همواره دستش را در کیسه اش می نهاد تا هر کس که نیازمند باشد در سؤال تردید نکند. لکن تلمود کسانی را که آشکار ایثار می کردند سرزنش کرد و اندرز داد که دستگیری از ضعیفان باید تا اندازه ای پنهانی صورت پذیرد. از

کلمات تلمود است که: «هر کس در نهان به خیرات پردازد از موسی بزرگتر است.»
از آنجا که تمامی شالودة حیات یهود بر ازدواج و دیانت استوار بود، ربنها همة کمالات و فصاحت خویش را مصروف، به بحث دربارة زناشویی کردند. ولع آدمی را به روابط جنسی نکوهیده نشمردند، لکن چون از نیروی آن هراس داشتند، سخت در مهار کردن آن کوشیدند. برخی تجویز کردند که به منظور «کاهش مایع منی» باید مقداری نمک با نان خورد. بعضی دیگر معتقد بودند که تنها راه جلوگیری از وسوسه های جنسی سختکوشی همراه با مطالعة تورات است. اگر این روش سودی نبخشید، بهتر است مرد «به جایی رود که ناشناس باشد، پوشاک سیاه بر تن کند و تمنیات قلبی خویش را برآورد؛ اما نباید آشکارا نام امت را آلوده سازد.» شخص باید از هر وضعی که شور و شهوات نفسانی را برانگیزد دوری جوید. نباید بیش از اندازه با زنان تکلم نماید و «هرگز نباید، به هنگام راه رفتن، پشت سر زنی ـ حتی زن خویش ـ قدم بردارد. ... مرد اگر در عقب شیر ژیان گام بردارد بهتر است تا پشت سر زنی حرکت کند.» شوخ طبعی لذتبخش ربنها باز از خلال قصه ای هویدا می شود که به ربن «کهن» نسبت می دهند:
وی زمانی مشغول فروش زنبیلهای زنانه بود که در معرض وسوسه ای قرار گرفت. از زنی که او را به وسوسه انداخته بود اجازه خواست تا از آنجا بیرون رود، و قول داد که بزودی باز آید. لکن به جای آنکه بازگردد بر بام خانه ای رفت و خود را از آنجا به زیر افکند. پیش از آنکه به زمین برسد الیاس حاضر شد و او را گرفت و مورد سرزنش قرار داد که یکصد فرسنگ راه مرا کشانیده ای تا تو را از نابود کردن نفس برهانم.
ربنها ظاهراً احساس می کردند که بکارت به جای خویش نیکو است، لکن بکارت دایمی را جلوگیری از رشد می دانستند. در نظر ایشان کمال زن رسیدن به مرحلة یک مادر کامل بود، همچنانکه کمال فضیلت مرد را رسیدن به کمال پدری می دانستند. هر پدری را تشویق می کردند تا، از راه پس انداز، جهیزیه ای برای هر یک از دختران خویش تدارک کند، و برای عروسی هر یک از پسران خود مبلغی کنار گذارد تا مبادا وصلت آنها، خلاف موازین بهداشتی، به تأخیر افتد. توصیه می کردند که ازدواج زود صورت گیرد ـ سن ازدواج برای دختر چهارده و برای پسر هجده تعیین شده بود. وصلت دختری دوازدهساله و پسر سیزدهساله از لحاظ قانونی مانعی نداشت. طلاب و محصلان شریعت مجاز بودند ازدواج را به تأخیر اندازند. بعضی از ربنها را عقیده بر آن بود که مرد پیش از ازدواج باید در تقویت بنیة مالی خویش بکوشد. می گفتند «مرد باید اول خانه ای بسازد، سپس تاکستانی راه بیندازد، آنگاه زن بگیرد.» اما این نظر عدة قلیلی از فقهای دین بود، و شاید اگر پدر و مادر دختر و پسر کمک مالی لازم را تدارک می دیدند، وصلت آنان تناقضی با این دستور نداشت. به مرد جوان توصیه می کردند که معیارش در انتخاب همسر باید خصایص بالقوة مادری زن باشد نه

زیبایی صوری. می گفتند: «در انتخاب همسر باید یک پله پایین آمد، و در انتخاب دوست باید یک پله بالا رفت.» به همسری گرفتن زنی که بالاتر از شأن خود شخص است خفت به جان خریدن است.
تلمود مانند تورات و قرآن چندگانی را جایز می شمرد. یکی از ربنها را عقیده بر آن بود که «یک مرد می تواند به قدر دلخواه زن بگیرد.» لکن، عبارت دیگری در همان رساله تعداد زنان را به چهار محدود می ساخت، و دستور سومی در همین رساله مبنی بر آن بود که اگر شوهر زن دومی اختیار می کند، مکلف است زن اول را، در صورتی که خواهان طلاق باشد، طلاق دهد. در شریعت یهود، سنت بر این جاری بود که ازدواج مرد با زن برادرش جایز است، به شرط آنکه برادر مرده و فرزند ذکوری از وی به جا نمانده باشد. این امر، که ظاهراً در شعار چندگانی به حساب می آمد، فقط از احساسات خیرخواهانه ناشی نمی شد، بلکه، در عین حال، ناشی از تمایلی برای تکثیر زاد و ولد در جامعه ای بود که، مانند کلیة جامعه های باستانی و قرون وسطایی، مرگ و میر فوق العاده فراوان داشت. از آنجا که ربنها برای مرد در انتخاب همسر تا این حد آزادی قایل شده بودند، زنا را از گناهان کبیره می شمردند. پاره ای از آنها با این کلام عیسی موافق بودند که «شخص ممکن است از راه چشم مرتکب زنا شود.» بعضی پا را از این نیز فراتر نهاده، مدعی بودند که «هر کس حتی به انگشت کوچک زنی نظر دوزد، در قلبش مرتکب گناه شده است.» لکن خاخام آریخا در این باب نظری بمراتب مشفقانه تر داشت، زیرا به عقیدة وی «روز داوری برای هر چیزی که شخص با چشمانش دیده و از آن تمتعی گرفته باشد در نامة اعمالش تقصیری رقم خواهد زد.»
طلاق با رضایت دو طرف مجاز بود. طلاق دادن شوهر فقط با رضایت خود وی امکان داشت، لکن زن را می شد بدون رضایت وی طلاق داد. طلاق دادن زن زناکار از فرایض بود، و در هر مورد که زن تا ده سال بعد از عروسی بدون طفل مانده بود، طلاق را جایز می شمردند. نظر حوزة علمیة شمای آن بود که شوهر حق دارد زن خود را فقط در مورد ارتکاب زنا طلاق دهد. اما، به نظر پیروان مکتب هیلل، اگر شوهر «هر چیز ناشایستی» در زن خویش می دید، حق طلاق داشت. در عهد تلمود نظر هیلل بر سایر فتاوی غالب بود، و عقیبا این حق را تا آنجا تعمیم داده بود که می گفت اگر شوهری «زنی زیباتر از زن خویش بیابد، حق طلاق دادن اولی را دارد.» اگر زنی از شریعت یهود سرپیچی می کرد ـ مثلا بی آنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم می رفت، یا در ملأ عام نخ می رشت، یا با هر سنخی از مردان صحبت می کرد، و یا صدایش آن قدر بلند بود که چون در خانه اش حرف می زد همسایگانش می توانستند سخنان او را بشنوند ـ مرد حق داشت، بدون پرداخت مهریه، او را طلاق دهد.» ترک زن از جانب شوهر مجوزی برای طلاق محسوب نمی شد. پاره ای از ربنها به زن اجازه می دادند که در صورت ستمکار بودن مرد، یا ابتلا به عنن یا نداشتن تمایل

به همخوابگی، یا در صورتی که مرد بخوبی نفقة عیال را نمی داد، یا فلج بود، یا بوی عفونت می داد، از محضر شرع تقاضای طلاق کند. در عین حال، تمامی ربنها، برای آنکه مردها را از طلاق منصرف نمایند، تشریفات شرعی بغرنجی را ضروری ساختند؛ به جز مواردی معدود، همیشه شوهر را مکلف می کردند که هم جهیزیه و هم مهریه را به مطلقة خویش تسلیم کند. از کلمات ربن العیازر بود که «هر کس زنی را که در ایام شباب گرفته است طلاق دهد، حتی محراب دعا برایش سرشک می بارد.»
رویهمرفته قانون تلمود ساخته پرداختة بشر بود، و چنان از مرد جانبداری می کرد که گویی ربنها از قدرت زن واقعاً بیم داشتند. این جماعت، مانند علمای قدیم مسیحیت، زن را، به خاطر کنجکاوی زیرکانة حوا، مسئول خاموش کردن «روح عالم» می شمردند. او را «سبکسر» می خواندند، و با اینهمه به این مسئله اقرار داشتند که زن را خردی است غریزی که در وجود مرد اثری از آن دیده نمی شود. به تفصیل تمام، از پرگویی زن اظهار تأسف می کردند («ده پیمانه سخن از آسمان بر زمین نازل گردید؛ نه پیمانه را زنان برداشتند و یکی را مردان»). اعتیاد زنان را به علوم خفیه و به کار بردن سرخاب و سرمه نکوهیده می شمردند. موافق بودند که مرد باید برای پوشاک زن خویش سخاوتمندانه خرج کند، اما غرض آن بود که زن خود را برای شوهر خویش بیاراید، نه برای سایر مردها. به گفتة یکی از ربنها، جایی که پای قانون در میان بود، «یکصد نفر زن فقط با یک نفر شاهد مرد برابر بودند.» حقوق مالکیت زنان یهودی در دورة تلمودی به همان اندازه محدود بود که حقوق زنان انگلیسی در قرن هجدهم. عواید و درآمد هر گونه داراییشان به شوهرانشان تعلق داشت.
جای زن در خانه بود. یکی از ربنهای امیدوار می گفت: «در ایام موعود ظهور مسیح، زن هر روز بچه ای می آورد.» از کلمات قصار معروف یکی این بود که «مردی که زن ناسازگار داشته باشد هرگز روی جهنم را نخواهد دید.» از طرف دیگر، عقیبا معتقد بود که هیچ کس به قدر مردی که زنش به نیکوکاری شهره باشد غنی نیست. از اقوال مدرسان قدیم بود که «همه چیز از زن منبعث می شود.» ضرب المثلی عبری می گفت: «همة برکات یک خانواده از وجود زن ناشی می شود؛ لذا بر شوهر است که زن را محترم بدارد. . .. بگذار مردان از گریاندن زنانشان حذر کنند؛ خداوند قطرات سرشگ آنها را به حساب می آورد.»
در دلکشترین بخش تلمود، یعنی رسالة کوچک «پیر که ابوت»، ادیتور ناشناسی پندیات اخلاقی ربنهای بزرگ یهود در خلال دو قرن قبل و دو قرن بعد از میلاد را گردآورد؛ بسیاری از این کلمات قصار در تمجید از خرد است، و برخی از آنها در بیان معنی خرد.
بن ذوما گفت: «خردمند کیست؟ آن کس که از همه تعلیم پذیرد. نیرومند کیست؟ کسی که تمایلات (حیوانی) خود را رام سازد. ... کسی که بر روح خویش حکمفرماست برتر از

کسی است که شهری را می گشاید. توانگر کیست؟ کسی که به قسمت خویش شادمان باشد. ... هنگامی که ثمرة دسترنج خود را برداری، آنگاه خود را نیکبخت بینی. ... چه کس سزاوار احترام است؟ کسی که همنوعان خویش را حرمت نهد. هیچ چیز و هیچ کس را حقیر مشمار، زیرا هیچ چیز نیست که در مکانی مفید فایده ای نباشد و هیچ کس نیست که در زمانی به کاری نیاید. ... تمامت عمر را در میان بخردان به سر بردم و از برای آدمی بهتر از خموشی نیافتم. ...
ربن الیعازر همیشه می گفت هر آن کس که خردش از کردارش فزونتر باشد درختی را ماند که شاخه های بسیار دارد و ریشه های اندک؛ چون بادهای مخالف وزیدن آغازد، درخت از ریشه به درآید و چهره اش به خاک ساید. ... لکن آنکه کردارش از خردش فزونتر باشد درختی را ماند که شاخه هایش اندک باشد و ریشه هایش بسیار؛ در این حال، اگر بادهای مخالف جملة جهان را فرا گیرند، آن درخت را از جایش نجنباند.